خاطرات محمود بروجردی از عقد با دختر امام
حضرت امام در سن نوزده سالگی از خمین رهسپار مدرسه سپهدار اراک شده و پس از عزیمت مرحوم آیت الله العظمیحاج سید عبدالکریم حائری از اراک به قم، ایشان نیز به عنوان یکی از طلاب برجسته به توصیه مرحوم جاح میرزا مهدی بروجردی که در آن زمان مدیریت حوزه را بر عهده داشت به قم آمدند.
شاید یکی از بارزترین خاطرات دوران طلبگی امام این باشد که ایشان به هیچ وجه از سهم امام شهریه نمیگرفتند، و با همان پولی که مرحوم آیت الله پسندیده از خمین میفرستادند ارتزاق میکردند.حتی زمانی که متاهل شده بودند با اینکه شهریه ایشان افزایش یافته بود، باز هم از پذیرفتن شهریه خودداری میکردند و علتش را هم نمیفرمودند.
امام در عین حالی که احترام زیادی نسبت به مرحوم حائری قائل میشدند، اختلاف سلیقههایی هم با ایشان داشتند، امام روش برخورد آیت الله حائری با رضا شاه و سیاست مماشات ایشان با حکومت را نمیپذیرفتند، بلکه اعتقادشان بر این بود که باید روش مرحوم مدرس را به اجرا در آورد.
حدود سال 1331 هجری شمسی بود که من تازه معلم شده بودم و از آنجا که بنده آدم متشرع و متدینی بودم، خوف این را داشتم که مبادا گرفتن حقوق از رژیم بدون اذن مرجع اشکال داشته باشد، به همین جهت به مرحوم پدرم گفتم: میخواهم خدمت آیت الله بروجردی مشرف شوم و از ایشان اجازه بگیرم. وی رو کرد به من و فرمود: «چرا آقای بروجردی؟ خدمت حاج آقا روح الله برو.» تا اینکه بالاخره به منزل ایشان در قم که آن موقع در همان اتاق گوشه ای مینشستند مشرفت شدم. بعد از سلام و احوالپرسی با توجه به آشنایی قبلی که با هم داشتیم، آقا به من فرمودند: چه عجب ؟!
خلاصه بعد از اینکه قضیه معلمیو حقوق 150 تومانی خود را به ایشان عرض کردم، حضرت امام فرمودند:«انشاء الله مبارک است. شما کوشش کنید بچهها مسلمان تربیت شوند چون که تربیت بچههای مسلمان از احتیاجات ضروری ما است.» من هم گفتم انشاء الله. بعدها متوجه شدم که موفقیتم در معلمیمرهون همان توصیه و دعای خیر حضرت امام بود.
خاطراتی از مراسم عقد
بنده چون قبل از ازدواج یک فرد معمولی و مطابق روز بودم و حضرت امام مرا بارها با کروات دیده بودند، آن روزی هم که میخواستیم در ارتباط با ازدواجمان خدمت حضرت امام مشرف شویم با کروات نزد ایشان رفتیم.
عقد بدون شناسنامه! از خاطرات جالبی بود که در قضیه عقد ما پیش آمد. ماجرا از این قرار بود که چون شناسامهام خیلی پاره شده بود آن را داده بودم المثنی صادر کنند و متاسفانه برای مراسم عقد که روز پنجشنبه و شب جمعه بود حاضر نشد. دفترخانه که از من درخواست شناسنامه کرد جریان را به ایشان گفتم اما وی نپذیرفت و از ثبت در دفتر استنکاف نمود. در همین حین بود که حضرت امام خود واسطه شدند و به ایشان فرمودند: نه، شما بنویسید، هر چه میگویند، بنویسید. این مساله برای من خیلی مهم بود، چرا که معمولا با ارائه شناسنامه است که میتوان قضاوت کرد شخص زن دیگری داشته یا خیر؛ و خلاصه عقد صورت پذیرفت.
کیفیت اجرای صیغه عقد به این نحو بود که حضرت امام (س) از طرف خانم وکیل شدند و آقای حاج علی اصرافی از طرف من حاج آقا مصطفی هم حضور داشتند.حضرت امام (ره) صیغه عقد را خیلی معمولی جاری ساختند: «انکحت...» بعد «زوجت...» و در پایان انکحت و زوجت...» را با هم خواندند.
نظر امام درباره تراشیدن ریش
در تمام این مدتی که من صورتم را اصلاح میکردم، هیچگاه از حضرت امام نشنیده بودم که به من فرموده باشند ریشم را نتراشم، هیچوقت نشنیده بودم.
خاطراتی از دستگیری امام در شب 15 خرداد
در سحرگاه پانزده خرداد که رژیم پهلوی به منزل امام در قم یورش برده بود من در پشت بام منزلمان خوابیده بودم. صبح، یکی از همسایهها به نام آقاجواد محموداف که کارمند مخابرات بود به ما اطلاع داد که آقا را گرفتند. بعد معلوم شد که ماجرا از این قرار بوده است که مامورین از ترس اینکه مردم متوجه آنها نشوند با لباس مشکی و کفش لاستیکی از دیوار منزل امام بالا رفته و ایشان را دستگیر کرده بودند و تا مدتی آثار آن بر دیوار مانده بود. آنها همچنین از ترس، حتی ماشین خود را که یک فولکس واگن بوده است روشن نکرده بلکه با هل دادن، خود را تا بیمارستان فاطمیه رسانده بودند و اما اینکه در مسیر قم – تهران چه بر امام گذشته بود از زبان خود ایشان نقل به مضمون میکنم:«من تا قبل از رسیدن به چاههای نفت با آنها هیچ صحبتی نکرده بودم اما با دیدن شعله گاز آن چاهها [چاه شماره پنج قم] خطاب به مامورین گفتم که ما داریم فدای این میشویم و اشاره به چاه نفت کردم.» چه، ایران در آن زمان از نظر سوق الجیشی برای آمریکا و روسیه- که رقیب همدیگر بودند- خیلی اهمیت داشت. ایشان در ادامه چنین میفرمایند: «یک مامور سمت راست و دیگری سمت چپ من در ردیف عقب ماشین نشسته بودند. آنها خودشان مامور سمت راستی را که یک اسلحه بزرگ در دست داشت، دکتر صدا میزدند. و من به شوخی گفتم حتما این هم (اشاره به اسلحه ایشان) آلت دکتر شما است!» آنها از خونسردی امام تعجب کرده بودند.
«مامورین که همه وجودشان را بهت و وحشت فرا گرفته بود مرتب پشت سرشان را نگاه میکردند. بعد معلوم شد که همکاران دیگری نیز داشتهاند که از عقب میآمده اند و اینها نگران گیر افتادن آنها بوده اند. وقتی به آنها دلداری دادم. آنها به من گفتند: نخیر شما نمیدانید اگر مردم آنها را دستگیر کنند به دلیل علاقه شدیدی که به شما دارند، چه بلایی سر آنها خواهند آورد؟» «بعد هر چه اصرار کردم که نگه دارید تا من نماز صبح بخوانم، گفتند که نمیشود، حتی اصرار کردم نگهدارید فقط دو تا کف دستم را به زمین بزنم باز اجازه ندادند.» «یک مرتبه دیدم که ماشین ایستاد و معلوم شد که پنچر شده است. آنها پایین آمدند و حدود دو یا سه دقیقه طول کشید که دوباره راه افتادند، من هم از فرصت استفاده کرده، تیمم کردم و در داخل ماشین به همان حالت نشسته و شاید پشت به قبله نماز صبح را خواندم.» البته خود مامورین نیز که همراه امام به قیطریه (منزل آقای روغنی) آمده بودند این خاطره را نقل کرده بودند.
ایام بازداشت در قیطریه
در ایام بازداشت امام در قیطریه شخصی به نام عصار که فرماندهی مراقبت از آنجا را بر عهده داشت، نسبت به رفت و آمد افراد محدودیتهایی را ایجاد کرده بود و همین امر، باعث شده بود که مرحوم حاج آقا مصطفی با یکی از مامورین به نام رضوی درگیر شود. در سومین روز بازداشت، مرحوم آیت الله سید حسن خوانساری به دیدار امام میآیند و این ملاقات حدود سه دقیقه بیشتر طول نمیکشد. امام از نحوه آمد وشد ایشان متوجه میشوند که کسان دیگری هم بایستی بازداشت شده باشند.
پس از بازگشت امام از قیطریه به قم، در یک شبی که عده ای از علما و مراجع در منزل ایشان دعوت بودند،حضرت ایت الله مرعشی نجفی از آقا پرسید که وقتی شما را میبردند به طرف تهران ایا نترسیدند؟ امام فرمودند: «اصلا نترسیدم.» در آن شب گویا بحث از اعدام برخی انقلابیون در باتلاق دریاچه نمک نیز مطرح شده بود که باز حضرت امام فرموده بودند: «والله آن وقت هم نترسیده بودم.»
خاطراتی از نماز امام
حضرت امام معمولا این عادت را داشت که قبل از نماز حتما خود را خوشبو میکرد. روزی امام با عدهای از دوستان پدرم در منزل ما میهمان بودند. من آن موقع حدود بیست و دو سال سن داشتم . موقع نماز ظهر که فرا رسید به من فرمودند: آقا محمود عطر داری؟ عرض کردم: عطر ندارم،اما یک «ادکلن » دارم و بعد که خدمتشان بردم، ایشان مقداری از آن را استعمال کردند و فرمودند: به به چقدر خوشبو است؛ و سپس به نماز ایستادند. من که کمیعقبتر از ایشان میخواستم اقتدا کنم، آقا متوجه شدند و فرمودند: جلوتر و در سمت راست بایست. آن روز ظهر، اولین نمازی بود که به تنهایی در منزل به حضرت امام اقتدا کرده بودم.
نماز امام بسیار ساده و معمولی بود. ایشان ابتدا اذان و اقامه میگفتند و بعد از حمد در رکعت اول «انا انزلناه...» و در رکعت دوم «قل هوا...» میخواندند. قنوت ایشان معمولا دعای «ربنا آتنا فی الدنیا حسنه...»بود و در سجده سه مرتبه سبحان الله میگفتند. ایشان معمولا در سلام نمازشان «السلام علیک ایها النبی و رحمة الله برکاته »را نمیخواندند و در این اواخر فقط به «السلام علیکم و رحمة الله و برکاته» اکتفا میکردند. بنابراین نماز حضرت امام خیلی ساده معمولی و به دور از تشریفات بود.
زیارت رفتن امام در نجف
امام معمولا در اواخرشب به حرم امیرالمومنین (ع)مشرف میشدند و کفشدار حرم که خوب میدانست امام چه مواقع وارد میشوند هر شب منتظر میماند. امام پس از اینکه داخل حرم میشدند به بالای سر مطهر رفته و به حالت ایستاده زیارتنامه را از حفظ میخواندند و سپس دو رکعت نماز زیارت بجا میآوردند. البته دراین اواخر پس از شهادت حاج آقا مصطفی بر سر مزار آن شهید بزرگوار نیز رفته و فاتحه میخواندند.
اهمیت دادن امام به موضوع استهلال
مساله استهلال یکی از مسائل مهمی است که امام بر آن تاکید میورزیدند، به خصوص اول ماه شوال، ایشان هر کجا که بودند برای استهلال به پشت بام میرفتند. در آخرین روز ماه مبارک رمضان سال 57 که به کربلا مشرف شده بودیم، حضرت امام برای استهلال به پشت بام رفتند و حتی به من فرمودند آقای رضوانی را هم صدا کنم تا بروند و این نشان از اهمیت و تاکید ایشان براین مساله مهم بوده است.
منبع: پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران
نظر شما :