استعفای خاتمی از ارشاد؛ تجلیل لاریجانی از روحانی فرزانه
امید ایرانمهر
خاتمی وزیر کابینه هاشمی رفسنجانی بود؛ او که صندلی ریاست جمهوری را به وزیر ارشاد اولش تحویل داد. وزارت ارشاد خاتمی هر چند محبوب گروه کثیری از اهالی فرهنگ بود، منتقدان سرسختی هم داشت. منتقدانی که همه هم بدخواه و تندرو نبودند، بلکه بعضا در زمره نویسندگان و هنرمندانی بودند که طرز تلقیشان از فرهنگ ایرانی و اسلامی با آنچه خاتمی و همفکرانش ترویج میکردند متفاوت بود و از همین منظر با شیوۀ وزارتش سر ناسازگاری داشتند. اختلافی که به جدل قلمی با وزیر ارشاد تبدیل شد و با اوج گرفتنش در تابستان ۱۳۷۱، به وداع خاتمی با وزارت ارشاد انجامید. ماجرای استعفای خاتمی، برگی دیگر از داستان همیشگی اختلافات عقیدتی در حوزه فرهنگ و دستکم دو گروه عمدهای است که در ساختار سیاسی ایران هر یک از زاویهای متفاوت به این مقولۀ چالشبرانگیز مینگرند.
آن روزهایی که خاتمی عطای وزارت را به لقایش بخشید، نقل محافل و بحث روز «تهاجم فرهنگی» بود. موضوعی که برای برخی نوعی دلواپسی صادقانه بود و برای دیگرانی حربۀ حذف رقیب به شمار میآمد. چهار سال از پایان جنگ میگذشت و دولت هاشمی آرامآرام برای تغییر فضای فرهنگی کشور آماده میشد. تغییری که ساختمان میدان بهارستان قلب تپنده آن بود. وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی با اقداماتی چون اعطای مجوز به برخی نشریات ماهانه که دیدگاههایی متفاوت با نگاه رسمی را تبلیغ میکردند، صدور مجوز برای کتابهای رنگ به رنگ روشنفکران و نویسندگان مشهوری که سالها بود کنج عزلت گزیده بودند، صادر کردن جواز ساخت فیلمهایی جز اکشنهای جنگی که در تمام سالهای پیش از آن عرصه سینما را بر سینماگران اجتماعی تنگ کرده بود و بالاخره تلاش برای بازگرداندن موسیقی به عرصه عمومی، رویکردی تازه از نگاه به فرهنگ را نمایندگی میکرد. رویکردی که وقتی با سخنرانیهای بیسابقه وزیر درباره نسبت فرهنگ ایرانی با «رقیب» غربی همراه میشد، برخی را که جهتگیریهای متفاوتی داشتند دلواپس و دیگرانی را دلآزرده میکرد.
آوینی: سکولارها باید آزاد باشند، اما...
از جمله منتقدان شیوه مدیریت خاتمی در وزارت ارشاد که برآیندی از سیاستگذاریهای هاشمی رفسنجانی در عرصه دولتداری به شمار میآمد، گروهی از فعالان فرهنگی بودند که سابقه حضور در جبهههای جنگ را نیز داشتند؛ گروهی که سید مرتضی آوینی به رغم تکروی و یگانگی اندیشههایش در صدر آنها قرار گرفته بود. آوینی معماری بود که پس از انقلاب به عرصه سینما روی آورد و دیدگاههای آرمانگرایانه و انقلابی خود را در قالب مجله و سینما دنبال میکرد. او از منتقدان سرسخت جریان نوظهور روشنفکری دینی در اوایل دهۀ ۷۰ بود و سیاستهای فرهنگی وزارت ارشاد خاتمی را انحراف از ارزشهای اصیل انقلاب میشمرد. منتقدان خاتمی در عرصه سینما، به ویژه پس از برگزاری نهمین دوره جشنواره فیلم فجر و نمایش فیلمهایی چون «عروس» ساخته بهروز افخمی، حملات خود را در نشریاتی چون کیهان، رسالت و سوره شدت بخشیدند.
از آن جمله آوینی بود که علاوه بر نوشتن نقدهای هنری درباره شرایط سینما و ادبیات آن روزگار، در نوک پیکان مجادلات قلمی با روشنفکران آن زمان به ویژه نویسندگانی که در مجله فرهنگی «گردون» گردهم آمده بودند قرار داشت و معتقد بود وزارت ارشاد خاتمی دیدگاههای جمعی محدود و معدود از روشنفکران سکولار را به عنوان ارزشهای مردمی در نظر گرفته و بر آن مبنا سیاستگذاری میکند. پس از آنکه در اردیبهشت ماه سال ۱۳۷۰، سید محمد خاتمی به دعوت انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران به این دانشگاه رفت و سخنرانی کرد، آوینی با انتشار نامهای سرگشاده خطاب به وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی از او انتقاد کرد که چرا حجم زیادی از سخنرانیاش را به منکوب کردن کسانی که «متحجر» میخواند اختصاص داده اما سخنی در نقد «تجدد»، غرب و لیبرالیسم بر زبان نیاورده است.
خاتمی در سخنرانی دانشگاه تهران، با بیان اینکه «ما معتقدیم که باید با تبادل اندیشه در افراد مدافع نظام مصونیت به وجود بیاوریم»، گفته بود: «لازمه این کار این است که جامعه با آرای مخالفین مواجه شود ولی این مواجهه باید کنترل شده باشد.» او افزوده بود: «شاید آسانترین راه را انسانهای سطحی مطرح میکنند، یعنی اینکه رقیب ما، اندیشه مخالف ما، نباید اجازه حرف زدن داشته باشد و باید جلویش گرفته شود. اما واقعاً این راهحل مشکل ما را حل میکند؟ ملاک سلیقه کی باید باشد؟... استراتژی فرهنگی یک نظام نمیتواند بر منع قرار گیرد. در طول تاریخ اسلام اینگونه نبوده است. اندیشمندان اسلامی به استقبال اندیشههای دیگران میرفتند و لحظه به لحظه فرهنگ اسلامی را غنیتر میکردند.»
آوینی در پاسخ به این سخنان، با بیان اینکه «عرف روشنفکری عرف عام جامعه ما نیست»، طی مقالهای نامهگون با عنوان «تحجر یا تجدد» در ماهنامه «سوره» نوشت: «تجربیات این یک دهه بعد از پیروزی انقلاب نشان داده است که این عرف خاص جز کفی بر رودخانه بیش نیست و تحولات تاریخی جامعه ما از جای دیگری رهبری میشود که مدخلیت روشنفکران در جریان آن، جز در برهه کوتاهی از مشروطیت، واقعیت نیافته است. عرف عام جامعه ما منشأ گرفته از شریعت اسلام است و از غرب جز تأثراتی ظاهری نمیپذیرد و بنابراین، حتی بعد از پنجاه سال حکومت پهلوی، مردم باز هم قدرت یافتند که انقلاب اسلامی را به ثمر برسانند. هنوز هم چیزی تغییر نکرده است.»
او در ادامه نامه خود آورد: «اشتباه دوستان ما که ریشه در مرعوبیت آنها در برابر غرب دارد آن است که آنها افق حرکت انقلاب و شرایط آماده جهانی را در این عصر احیای معنویت و اضمحلال غرب نمیبینند و بالطبع هرگز برای وصول به این غایت تلاش نمیکنند. دگراندیشان و روشنفکران سکولار باید آزاد باشند، اما رشد و بالندگی نسل انقلاب نیز مواظبت میخواهد. دولت جمهوری اسلامی حقیقتاً به شعار آزادی مطبوعات، نویسندگان و هنرمندان پایبندی اعتقاد دارد، اما دوستان خویش را از یاد برده است و اکنون مجموع سیاستهای نظام اسلامی کار را به آنجا کشانده که نسل انقلاب در هنر و ادبیات احساس عدم امنیت و بیهودگی میکند.»
آوینی با تاکید بر اینکه «ما نیز با تحجر مخالفیم»، افزوده بود: «در عین حال میدانیم که تنها مرتجعین و متحجرین نیستند که به نظام فرهنگی و هنری کشور اعتراض دارند. اگر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی میخواهد که حصارهای جهل و خرافه و تحجر را بشکند و جامعه را از تفریط باز دارد، باید با تجدد افراطی نیز مبارزه کند تا مردم را از چالهای به چاه نیفکند... و البته باز هم صد هزار بار شکر که عرف عام از این کشاکش فارغ است و راه خویش را فطرتاً در نسبت با شریعت مییابد. دشمنان ما میگویند: مشکل امروز ما غربزدگی نیست، عوامزدگی است.»
اوجگیری مبارزه با تهاجم فرهنگی و استعفای خاتمی
یک سال بعد از این جدل زبانی و قلمی، با پیشروی روزافزون سیاستهای آزادیمحور وزارت ارشاد خاتمی، حملات رسانههای مخالف رنگ و بویی دیگر گرفته بود. فضای انتقاد از «عوامل تهاجم فرهنگی» در داخل کشور آنقدر تند شده بود که دیگر مجالی برای نقدهای استدلالی امثال آوینی که البته مستمسک مخالفان بیصبر شده بود، پیدا نمیشد و صفحات روزنامههای منتقد وزارت ارشاد، پر بود از هشدارها و بعضا تهدیدهای جدی در مقابله با «شبیخون فرهنگی». منتقدان تندروتر حتی به روزنههای کوچکی که در عرصهای چون موسیقی گشوده شده بود تاختند و پی در پی در برابر برداشته شدن گامهای نخست موسیقی پاپ پس از انقلاب و برگزاری کنسرتهایی محدود در کشور واکنش نشان میدادند و وزارت ارشاد را به خاطر اهمال در کنترل وضعیت فرهنگی کشور شماتت میکردند.
همزمان با این تحولات، مقام معظم رهبری در روز ۲۳ تیر ۱۳۷۱، طی سخنانی در جمع بسیجیان عاشورایی با ابراز نگرانی از وضعیت فرهنگی کشور، خواستار حضور آنان در میدان و تلاش برای امر به معروف، نهی از منکر و حفظ فضیلتهای اصلی انقلاب شدند. آیتالله خامنهای در این سخنرانی گفتند: «کاری که از لحاظ فرهنگی دشمن میکند نه تنها یک تهاجم بلکه یک شبیخون، یک غارت و یک قتلعام فرهنگی است... همه آحاد مؤمن در این کشور باید کاری بکنند که امید آمریکا و صهیونیستها و بقیه قدرتهای دشمن از جمهوری اسلامی به کل قطع شود... باید در مقابل انحرافی که ممکن است دشمن بر ما تحمیل بکند، بایستیم.» پس از این سخنرانی بود که روزنامههایی چون رسالت و کیهان در سلسله گزارشهایی هشدارهای رهبری درباره فضای فرهنگی کشور را مستمسکی برای حمله دوباره به وزارت ارشاد و انتشار نشریات روشنفکری در آن روزگار قرار دادند و هجمه به خاتمی را شدت بخشیدند.
این چنین بود که اواخر تیرماه ۱۳۷۱ سید محمد خاتمی پس از ماهها اصرار برای ترک مسئولیت سرانجام توانست موافقت رئیسجمهوری را برای وداع با صندلی وزارت کسب کند. ۲۷ تیرماه بود که روزنامههای جناح چپ و راست هر یک با ادبیات مخصوص به خود، ضمن چاپ متن استعفای سید محمد خاتمی، از پذیرفته شدن آن توسط هاشمی رفسنجانی خبر دادند. شایعه استعفای خاتمی از چند هفته قبل مطرح بود و هر چند استعفا تاریخ سوم خرداد ۱۳۷۱ را پای خود داشت، با این حال متن آن نشان میداد که وزیر وقت ارشاد از ماهها قبل یعنی دی ماه ۱۳۷۰ و پیش از برگزاری دهمین دوره جشنواره فیلم فجر، قصد خود را برای کنارهگیری از مسئولیت به اطلاع رئیسجمهوری رسانده است.
خاتمی در استعفانامه خود، خطاب به هاشمی نوشته بود: «مجموعه شرایط چنان بوده و هست که مرا در موقعیتی قرار میدهد که از ادامه خدمت در سمت فعلی عذرخواهی کنم و حضرتعالی مستحضرید که این موضع و نظر ماهها پیش پیدا و ابراز شده است و به استناد نامه سابقالاشعار و مذاکرات بعدی، در آستانه انتخابات مجلس چهارم از جنابعالی خواستم تا به بهانه مجلس استعفای مرا بپذیرید. اما این تقاضا مورد قبول جنابعالی واقع نشد و ضمن اظهار محبت و حمایت از این وزارت بر لزوم پایداری و ادامه راه تاکید فرمودید و من با اینکه چندان امیدی به تغییر شرایط و اوضاع به نفع اندیشه و فرهنگ نداشتم، حرمت نظر شما را نگاه داشتم. اما دیدیم و دیدید که موج ناسالم موجود به تلاش نامقدس برای بهرهگیری سوء و حتی عوامفریبانه از احساسات بخشی از نیروهای مؤمن در جهت هدفهای ناسالم کشانده شد. بنده صبر کردم تا به یاری خداوند مراحل انتخابات دوره چهارم که به حمدالله با حضور خوب و باشکوه ملت سرافراز برگزار شد به پایان برسد و اکنون فرصت تجدید تقاضای قبلی فرا رسیده است.»
او در بیان شرایطی که موجبات کنارهگیریاش را فراهم آورده بود، نوشت: «متأسفانه در صحنه امور فرهنگی چندی است که به شیوهای دیگر عمل شده است یعنی چه بسا که با شکسته شدن همه مرزهای قانونی، شرعی، اخلاقی و عرفی کار از نقد و ارزیابی (ولو غیرمنصفانه) گذشته و هر وسیلهای برای رسیدن به اهداف خاصی مباح شمرده شده است و بدینسان میرود که کار به کلی از روال منطقی و مشروع خارج شود و در نتیجه فضایی ناسالم و آشفته پدید آید که فوریترین اثر آن دلزدگی و عدم امنیت اندیشمندان و هنرمندان سالم و صاحب شخصیت و حتی مؤمن و شیفته انقلاب و اسلام است. اگر خدای ناخواسته در این هنگامه مرز اصول و معیارهای بنیادین انقلاب و مصالح حتمی جامعه درهم شکسته شود و اگر قرار باشد در این آشفته بازار با مبانی پذیرفته شده نظام، از جمله آرا و فتاوی حضرت امام نیز تلویحاً و حتی تصریحاً مقابله و معارضه شود هر چند که این نفی و شبههانگیزی از بعضی سیاستهای هنری شروع شود که پایه آن نظر و موضع محکم و مصرح امام است، مطمئن باشیم که در این صورت شاهد آغاز روند خطرناکی هستیم که امواج آن بسیاری از اصول و پایههای دیگر را نیز خواهد لرزاند. من پیشتر گفتهام که مخالفت با نظرات امام (چه با حسن نیت، چه سوءنیت) از موسیقی آغاز میشود ولی به همین جا ختم نخواهد شد و خدا آن روز را نیاورد.»
خاتمی در پایان با اشاره به تنها ماندنش در برابر حملات مخالفان گلایه کرده بود: «حال که مسئولان بزرگواری که بیش از من باید مدافع کلیت نظام و اهداف والا و سیاستهای آن باشند تهدیدهای اخیر را در ساحت اندیشه و فرهنگ جدی نگرفته یا به هر دلیل و ملاحظهای در برابر آن سکوت کردند و همین امر سبب تجری بیشتر کجاندیشان و بدخواهان شده است، بهتر است سکانداری امر فرهنگ و هنر و اطلاعرسانی در صحنه اجرا را نیز کسانی به عهده گیرند که شخصیت و باورشان با آنچه در این صحنه جاری است ناسازگار نباشد یا دستکم راضی و قادر به انجام کار در شرایط فعلی باشند.»
بازتابهای یک استعفا؛ از سلام و رسالت تا آبزرور و بیبیسی
کنارهگیری خاتمی از سمت وزارت ارشاد موجی خبری پدید آورد و بازتاب گستردهای در رسانههای داخلی و خارجی یافت. خبرگزاری فرانسه با انتشار این خبر اعلام کرد: «محمد خاتمی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی که چند ماه پیش از سوی محافل مذهبی تندرو و محافظهکاران به دلیل سستی زیاد در سیاست فرهنگی خویش مورد انتقاد قرار گرفته بود استعفا کرد.» این خبرگزاری با یادآوری اینکه «خاتمی که قبل از انقلاب اسلامی مدتی طولانی در آلمان اقامت داشته است مشهور است که شخصیتی باز دارد و علاقهمند به هنر و فرهنگ است»، نوشته بود: «وزیر ارشاد سابق ایران علت کنارهگیری خود را از این سمت حکمفرما شدن جو انحطاط و رکود بر کشور خواند و هشدار داد که چنین وضعیتی خطر محکومیت روشنفکران، هنرمندان و حتی دوستان مؤمن انقلاب اسلامی را به بیتفاوتی به دنبال دارد. وی گفت که استعفایش ناشی از افزایش نفوذ انحطاط و ایستایی و ایجاد جو عدم امنیت که به طور روزافزون فعالیتهای فرهنگی را مورد تهدید قرار داده، بوده است.»
هفتهنامه آبزرور نیز در مطلبی پیرامون استعفای وزیر ارشاد ایران، با اعلام اینکه «خاتمی مسئول رونق مجدد سینما و تئاتر ایران است»، نوشت: «این وزیر که به آزادی فرهنگی در ایران میدان گستردهتری داد، در زیر فشار تندروها که در مطبوعات به نظرات لیبرالی او حمله میکردند، مجبور به استعفا شد.» همزمان رادیو بغداد گزارش داد: «محمد خاتمی وزیر سابق فرهنگ ایران علت استعفای خود را که پنجشنبه گذشته اعلام شد، گسترش روحیه ارتجاعطلبی و عدم وجود امنیت در ایران ذکر کرد. خاتمی در نامه استعفای خود گفت وضعیت فعلی ممکن است باعث بیتفاوتی روشنفکران و هنرمندان شود.» رادیو تاشکند هم طی تفسیری پیرامون تغییر وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در ایران، «لیبرال بودن محمد خاتمی نسبت به امور فرهنگی» را علت استعفای او از این مقام دانست. این رادیو افزود: «مخالفین، خاتمی را به تضعیف کنترل بر چاپ و نشر کتب، مجلات و انتشار فیلمها متهم میکنند.»
علاوه بر اینها خبرگزاری آسوشیتدپرس و بیبیسی نیز در نشستهایی ویژه با حضور مفسران خود به تحلیل و تفسیر دلایل، پیامها و پیامدهای این کنارهگیری پرداختند. از سوی دیگر در نشریات داخلی نیز دو جبهه در مقابل خبر استعفای خاتمی صفآرایی کردند؛ گروهی که استعفای خاتمی را ضایعهای برای فرهنگ برمیشمردند و منتقدانی که هر چند از رفتن خاتمی شادمان بودند اما متن استعفای او بر ایشان گران آمده بود. از آن جمله اکبر نبوی بود که طی مقالهای در روزنامه رسالت نوشت: «به دنبال موج مخالفت مردمی با برخی از سیاستهای وزارت ارشاد، جناب آقای خاتمی از کار کنار رفتند. استعفای آقای خاتمی از شکل معمولی خارج شده و بیشتر به یک کیفرخواست علیه انقلابیون دلسوز و فرزندان امام(س) شباهت دارد. آقای خاتمی در متن این کیفرخواست با پاک کردن صورت مساله، دیگران را به انجام کارهایی متهم کردهاند که به هیچ روی واقعیت ندارد.» حشمتالله قنبری همدانی نیز در مقالهای دیگر در رسالت با عنوان «تودیع!» مینویسد: «حجتالاسلام والمسلمین جناب آقای دکتر خاتمی از وزارت ارشاد استعفا داد. استعفانامه جناب ایشان مقالهای جهتدار را میماند که در بند بند جملاتش میشد نظام اسلامی را به عدول از آرمانهای جاودانه حضرت امام خمینی(س) متهم ساخت.»
در مقابل، روزنامه «سلام» در مقالهای با عنوان «آنکه میرود و آنچه میماند» به دفاع از عملکرد خاتمی در برابر جریان «تحجر» پرداخت و نوشت: «و همین است که گفتیم وداع خاتمی تلخ بود. هوار مستی کسانی که اکنون باور کردهاند که مشکلات فرهنگی رفع خواهد شد، بسیار زودتر از آنی که فکر میکنند فروکش خواهد کرد و آنچه همیشه گفته خواهد شد، تاریخی است به گویایی هزاران قطعه فیلم، عکس و کتاب و مهمتر از همه، اذهان مردم عاقل و آگاه، تاریخی است به گویایی یک دهه فرهنگ پویا که با شخصیت آقای خاتمی به شدت پیوند خورده است... هیچ غوغایی، تاریخ را عوض نمیکند.»
چه کسانی در تجلیل خاتمی سخن گفتند؟
جانشین خاتمی در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، علی لاریجانی بود که بلافاصله پس از پذیرفته شدن استعفای او از سوی هاشمی رفسنجانی، به سمت سرپرست وزارتخانه منصوب شد. خاتمی یک روز پس از اعلام سرپرستی لاریجانی، جلسه تودیع و معارفه را برگزار کرد و مسئولیت را به جانشینش تحویل داد. اما این پایان کار خاتمی نبود. نویسندگان، هنرمندان، روزنامهنگاران و به طور کلی اهالی فرهنگ نمیخواستند وزیری را که با عنوان دفاع از حریم فرهنگ از قدرت کناره گرفته بود را اینچنین غریبانه و تنها بدرقه کنند. به درخواست گروهی از اهالی فرهنگ و تدبیر معاونان وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، یک هفته پس از تغییر و تحول در وزارت فرهنگ، تالار وحدت میزبان صدها نفری شد که آمده بودند تا قدردانی جامعه فرهنگی از خدمات خاتمی را به گوش او برسانند. در این مراسم ابتدا احمد مسجدجامعی معاون اداری و مالی وزارت ارشاد گزارشی از عملکرد خاتمی طی ۱۰ سال تصدی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ارائه کرد، سپس گودرز افتخار جهرمی به نمایندگی از جامعه مطبوعات، ناصر پلنگی (نقاش)، حجتالاسلام درایتی به نمایندگی از جمعی از اندیشمندان حوزه علمیه قم، ابراهیم حاتمیکیا و جمشید مشایخی به نمایندگی از جامعه سینمایی و تئاتر کشور، دکتر سید جعفر شهیدی، گوهرالشریعه دستغیب، استاد رسام عربزاده به نمایندگی از هنرمندان صنعت فرش، دکتر احمدی عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی، استاد سید جلال ذوالفنون به نمایندگی از هنرمندان موسیقی، کیومرث صابری (گل آقا) و عطاالله مهاجرانی به نمایندگی از سوی هیات وزیران سخنرانی کردند و پس از آن خاتمی و لاریجانی وزیر سابق و سرپرست جدید وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی دقایقی با حاضران سخن گفتند و در پایان نیز جوایزی به رسم یادبود به خاتمی اهدا شد.
در این مراسم علی لاریجانی، سرپرست وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی گفت: «آقای خاتمی به حق بنیانگذار بنای فرهنگی کشور است و این همه، تلاش این روحانی فرزانه و دانشمند عزیز است.» دکتر سید جعفر شهیدی «حسن رای، سلیقه خوب، تقوی، صحت عمل و وارستگی» را از ویژگیهای وزیر مستعفی برشمرد. دکتر احمدی نیز تصریح کرد: «در چارچوب مسائل اسلامی و حفظ ارزشهای انقلاب که امری بسیار مشکل است، آقای خاتمی توفیق بسیاری کسب نمودند»، خانم دستغیب از اینکه «شاگردان امام مجبورند با دلی دردمند، قربانیان تحجر باشند» ابراز تاسف کرد و گل آقا گفت: «تنها نگرانی من به عنوان یک برادر این است که آیا مجلس تودیع آقای لاریجانی نیز با همین اخلاص و شکوه خواهد بود؟»
ابراهیم حاتمیکیا نیز در این مراسم گفت: «مجلس تودیع یکی از فرزندان امام است که ده سال کشتی طوفانزده فرهنگ و هنر اسلامی این مرز و بوم را ناخدایی کرد که صد البته اینک ثمرهاش بر خاص و عام عیان و مبرهن است. در محدوده عرصه سینما که حقیر جزئی از آن هستم ذکر همین نکته کافی است که پراهمیتترین دستاورد دوران سرشار از موفقیت ایشان تقدیم یک نسل فیلمساز جوان، پرشور، فعال و امیدوار متبحر و متعهد به ارزشهای انسانی و اسلامی به تاریخ سینمای این مرز و بوم است که اگر قابل باشم نفس حضور این حقیر در این جایگاه خود گواه این مدعا است. باشد تا شاید کجاندیشان و تنگنظرانی که بر همه چیز و همه کس رنگ سیاسی میزنند و تمام پدیدهها را در قالبهای ذهنی پیشساخته خویش جای میدهند و حقیقت هر محبتی را که از صفات باری تعالی است منوط و قائم به وجود کینه و بغض بدانند، درس بگیرند و اینک که حجاب شبهه و قدرتطلبی برچیده شده به چشم بصیرت خدمات ایشان را بنگرند و دست از لجاجت بردارند که اگر چنین نشود عرصه کار و فعالیت برای هر صاحبدل و متعهدی تنگ خواهد بود.
آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست
هر کجا هست خدایا به سلامت دارش»
تبعات یک تجلیل و آینده یک وزیر مستعفی
هر چند با استعفای خاتمی به نظر میرسید مخالفان اندکی آرام بگیرند اما برگزاری مراسم باشکوه برای تجلیل از وزیر مستعفی گویی بنزینی بر آتش خشم آنان ریخته باشد که به انتشار سرمقالههای مسلسلوار در روزنامههای وابسته به جناح راست منجر شد. مقالاتی که از شیوه برگزاری مراسم تجلیل تا شیوه مدیریت خاتمی در وزارت ارشاد را آماج انتقادات شدید قرار میداد. روزنامه جمهوری اسلامی یک روز پس از برگزاری مراسم تجلیل از خاتمی در تالار وحدت، در گزارشی از این مراسم نوشت: «متاسفانه چندی است که دست زدن به تکبیر و صلوات گفتن برتری یافته و مدعوین و شرکتکنندگان در مراسمها سعی میکنند که فرهنگ صلوات گفتن را مقهور دست زدن بکنند. در این مراسم هم صدای کف زدن بر ادای صلوات غلبه کرد و برخی افراد حتی از صلوات فرستادن آن هم با صدای کم اکراه داشتند.»
روزنامه رسالت هم همان روز در مقالهای با عنوان «راه صعب است، منزل بس بعید» به قلم کاظم انبارلویی آورده است: «در اینکه آقای خاتمی طی ۱۰ سال گذشته به ادب، فرهنگ و هنر کشور خدمت کردند تردید نیست ولکن لازم بود فهرستی از خدمات را یادآور شوند تا مردم خوب و آگاه ما به قضاوت بنشینند، اما این جلسه و بعضی سخنان ایراد شده حاکی از برپایی میتینگی سیاسی، فرهنگی بود که برای پاک کردن صورت مساله فرهنگ کشور انجام شد. مسالهای که طی دوران خدمت ایشان نه تنها حل نشده بلکه صورت تازهای یافته است. اگر قرار است در تجلیل از وی گفته شود که او قربانی تحجر شده است، اگر قرار است گفته شود که او منادی آزادی قلم و خصم سانسور بوده است و بالاخره اگر قرار است گفته شود او هنر انسان بودن را به ما آموخت، گویندگان این سخن باید پاسخ دهند به چه دلیل ما باید از آموزش مجدد «انسان بودن» محروم شویم! گویندگان این سخن باید بگویند آیا با رفتن یا استعفا و یا قهر آقای خاتمی آزادی هم دارد رخت بر میبندد! و سانسور حاکم میشود؟»
انبارلویی در ادامه با انتقاد از دوران مدیریت خاتمی بر وزارت ارشاد مینویسد: «کسی منکر «خدمات» آقای خاتمی به ادب، هنر و فرهنگ کشور نیست اما آیا «صدمات»ی که به فرهنگ بالنده انقلاب به لحاظ سیاستهای غلط وزارت ارشاد وارد شده و میشود، پاسخگویی دارد؟ وجه ملموس این صدمه عظیم همین بس که وقتی عدهای از متفکران، هنرمندان و نویسندگان! در مقام تجلیل از ایشان برمیآیند چیزی جز کف زدنهای ممتد!! در دست ندارند... آقای خاتمی از خانوادهای محترم و روحانی است که با فرهنگ قالالصادق و قالالباقر آشناست، شایسته تکبیر و تهلیل است نه کف زدن و هلهله! شاید برخی بر من خرده بگیرند به جای حرف حساب دارم مچگیری میکنم اما نباید از ارزش نمادین این موضوع غافل بود.»
خاتمی این چنین بود که از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی دل برگرفت و رفت؛ در میان همهمه و هلهله، در میان ذم و مدح مدام. او رفت تا برگی دیگر از قصه جدل فرهنگی را ورق بزند و خود را برای آغازی دیگر آماده کند. آغازی که پنج سال پس از وداع با وزارت ارشاد، به عزیمت سرنوشتسازش از ساختمان کتابخانه ملی به عمارت پاستور انجامید که این خود، داستانی دگر است.
نظر شما :