ناگفتههای هاشمی در سال ۶۸: امام راه رهبر بعد از خود را هموار کردند
به گزارش پایگاه اطلاعرسانی آیتالله هاشمی رفسنجانی، گزیده سخنان منتشر نشده ایشان در ۱۳ تیرماه ۱۳۶۸ بدین شرح است: متأسفانه ما در اولین سمینار ائمه جمعه در غیاب حضرت امام امت صحبت میکنیم که انسان نمیتواند اندوه و احساسات خودش را کنترل کند. ما با فقدان حضرت امام امت وضعی را در درون خودمان و روحیه خودمان احساس میکنیم که مثل کسی است که در خلاء زندگی میکند. هنوز آدم نمیتواند خودش را با شرایط فقدان امام در جامعه امام(ره) منطبق کند. من معمولاً وقتی که در حال طبیعی هستم و مشغول کاری نیستم، آن حال تبعید امام در وجودم جلوه میکند. ما یک دوران طولانی داشتیم که امام را تبعید کرده بودند. به هر حال هر کسی در وجود خودش از تبعید امام یک احساسی داشت، دوران طولانی هم بود. این حالات موضوع دارند، آن تبعیدها و آن افسردگیها را در ضمیر ناخودآگاهمان داریم.
درست چنین وضعی الان برای من هست. لابد همه شما هم مثل من هستید. من از خودم که حساب میکنم، اینچنین وضعی را میبینم، آدم دلش نمیخواهد باور کند که دیگر امام را ندارد، ولی واقعیت این است که نداریم. طبعاً آن کارهای مهمی را که شخص امام با اهمیت شخصیتشان و بزرگواری وجودشان انجام میدادند به تنهایی امتی بودند، آنها تقسیم میشود بین ما که باید همگی یک قدری آن سنگینی باری که بر دوش امام بود بر دوش خودمان احساس کنیم که داریم میکنیم. ما چنین احساسی داریم، شما هم حتماً چنین احساسی دارید و با همین احساس است که ما داریم میفهمیم.
آقایان همه آشنا هستند [میدانند] که پیغمبر اکرم(ص) در اواخر عمرشان [نسبت به] مسائل آینده نگران بودند و با آیه شریفه (یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ) چه حالاتی را تجسّم داشتند، من چنین حالاتی را در حضرت امام در ماههای اخیر، شاید هفت و هشت ماه اخیر، میدیدم. ایشان عملاً دنبال این مسائل آینده بودند که بعد از خودشان مشکلی در جلوی راه انقلاب نباشد، کشور انقلابی که ایشان خیلی برایش تلاش کرده بودند و از جوانی تا آخر عمر به این شجره مبارکهای که نهال کرده بود و آبیاری کرده بود، با خون دل فکرهایی برایش کرده بود و با تلاشهای پیگیر نمیخواستند این شجره بعد از خودشان پژمرده بشود و درست وظیفه آن باغبان واردی را که آینده این درخت مقدس را، درخت مقدس انقلاب را و اسلام عملی را در جامعه تضمین بکند، برنامهریزی کرده بودند. خوب یادمان است ایشان بعد از اینکه در سالهای اوایل پیروزی انقلاب دچار کسالت قلبی شدند، نگرانی برای همه ما همیشه بود، ما همیشه دلهره داشتیم. به تعبیر خیلی از افرادی که با وضع جسمی ایشان آشنا بودند، میگفتند ایشان مثل یک ظرف چینی خاصی هستند که ضربه خورده باشد و ترک برداشته باشد و هر موجی ممکن است که این ظرف را به هم بریزد.
کسانی که مسئولیت داشتند اطراف انقلاب و وضع جسمی ایشان را میدانستند، همیشه نگران بودند، هر روز ممکن بود یک حادثه اتفاق بیافتد. همان سالها بود که یک نفر از اهل سیر و سلوک و معنا گفته بود که حضرت امام از آن تاریخی که از پاریس آمدند و در فرودگاه مهرآباد پا گذاشتهاند، یازده سال خواهند ماند. این حرف اگرچه خوب برای ما اطمینان نمیداد، ولی خب تسکینی برایمان بود. این پیشبینی با توجه به معنویتی که در گوینده سراغ داشتیم این تسکین بود، امّا همیشه دلهره داشتیم. ولی امام خودشان دلهره نداشتند، محکم بودند و میفرمودند که خداوند این انقلاب را حفظ میکند، من هم یک وسیله هستم. این وسیله در دست خداست و تا هر وقت من لازم باشم برای این انقلاب، انقلاب را خداوند به دست من نگه میدارد و هر وقت لازم نباشم هم به دست دیگران این کار انجام میشود.
این اواخر ایشان به فکر حل کردن مشکلات افتادند، البته ما قبلاً به این فکر افتاده بودیم، اینکه سالها قبل مجلس خبرگان تلاش کرد که جانشینی برای حضرت امام داشته باشد به خاطر همین نگرانیها بود. یعنی ما چون همیشه فکر میکردیم که هر روز ممکنه اتفاقی بیافتد، دستمان خالی باشد. همان نقطهای که دوستان نگران بودند و دشمنان هم امید بسته بودند، این جوری بود. دشمنان فکر میکردند در زمان امام نیروهایشان را مصرف نکنند، ذخیره کنند برای اینکه یکدفعه ضربه کاری را وارد بکنند وقتی که ما از درون متزلزلیم. دوستان هم نگران چنین وضعی بودند، چون کم و بیش از برنامهریزی دشمنان آگاه بودند.
امام با پیشبینیهای خوبی که کردند کار را در روال درستی انداختند. آن موقع ما با دید خودمان یک ضمانتی برای تداوم وظیفه رهبری تنظیم کرده بودیم که متأسفانه اواخر به اشکال برخورد کرد که آقایان در جریان اشکال کار هستند. در این اواخر وقتی که به اشکال برخورد کردیم، همهمان نگران بودیم و شاید خیلی از مردم هم نگران بودند که چه خواهد شد. ولی امام راه را درست باز کردند، اصل مسأله را حل کردند و به گونههایی که ما گفتیم و شما شنیدید، ایشان راه را نشان ما دادند، اما معذوراتی داشتند که این معذورات مانع صراحت ایشان بود. شاید نمیخواستند در تاریخ یک بدعتی بشود که همیشه رهبری را رهبر قبل تعیین بکند و بگذارند به روال قانون خودش انجام بشود، لذا با صراحت نمیگفتند.
شاید معذوراتی داشتند از اینکه بالاخره شخصیتهای بزرگوار و عظیم علمی و عملی که ما در کشور داریم با تصریح امام ممکن است مسائلی از لحاظ توقعات و غیره به وجود بیاید، این هم منظور دیگری بود. اما ایشان به نظر میرسید که مصمم بودند به یک نحوی این مطلب را به ماها برسانند. در جلسات متعددی که به مناسبتهایی بحث میشد و ابراز نگرانی میشد، ایشان به نحوی میفرمودند که به هر حال راه ما همین است، من اینها را در نماز جمعه گفتم و حتماً آقایان شنیدند و اینجا نمیخواهم تکرار بکنم. ایشان بحثی که در مورد اجتهاد اواخر شروع کردند یعنی تذکراتی که میدادند، حالا ما بیشتر معنایش را میفهمیم که امام چه اصراری داشتند که مفهوم اجتهاد و مصداق مجتهد مناسب کارهای اجتماعی و رهبری را برای ما مشخص کنند.
بالاخره مجتهدی که در امور ولایت کشور میخواهد دخالت بکند، نیاز به یک سری معلومات و اطلاعات و آشناییها با مسائل اجتماعی دارد که معمولاً در مدرسه دست آدم نمیآید، هر قدر هم که آدم در مدرسه باسواد باشد و استاد باشد و متبحر باشد ولی به هر حال باید در میدان عمل با واقعیتهای زندگی و پیچیدگیهای زندگی صنعتی امروز آشنا بشود. اجتهاد را یک معنای وسیعی برایش در نظر گرفتند که این خیلی در کارمان به درد خورد و بعد به گونههایی مصداق آن اجتهاد را هم برای ما تعیین کردند و این مهم است. همه مفاهیم کلی را میشود تطبیق کرد، اما اینکه ایشان با اشاراتی تعیین کردند مصداق آن مجتهد مورد نظر خودشان را، این دوتا را که آدم نگاه میکند میبیند که باز همان وظیفه رهبری است بَلّغ ما اُنزِلَ الیک مِن ربک که نگران آینده نباشند که مبادا برخورد آرا و اندیشهها و تمایلات کار مملکت را دشوار بکند.
خداوند به ما مردم کمک کرد. باز این هم از خوبی مردم است، خداوند جزای این مردم را داد، واقعاً این مردم استحقاق این را نداشتند که بعد از ۱۰ سال فداکاری و شهادتطلبی و این همه مرارتهای راه انقلاب یکدفعه بیدار بشوند و ببینند که اختلافات در سطح بالا زحماتشان را دارد از بین میبرد و دشمنان را خوشحال میکند و دوستان را ناراحت میکند. حق این مردم نبود که چنین دردی برایشان پیش بیاید. بعد از این همه مرارتها، خداوند جزای مجاهدتهای آنها را این جوری داد و این بحث را تمام کرد.
کار دیگری که امام پذیرفتند و قبلاً نمیکردند، مسأله اصلاح قانون اساسی بود. ما خیلی وقت بود که خدمت امام میگفتیم که قانون اساسی در اداره کشور مشکلات دارد، این [حرف] تازهای نیست، سالهاست میگوییم. من خودم مدتها پیش چند تا موضوع را که مکتوب بعد از رحلت امام مشکلساز شود به امام نوشتم منجمله همین قانون اساسی را که به هر حال ما با این قانون اساسی نمیتوانیم کشور را درست اداره بکنیم که حالا نقاطش را عرض میکنم که چه مشکلاتی داشتیم. البته در بحثها اینها را آقایان شنیدند که امام قبول نمیکردند و میگفتند زمانش میرسد. در زمان خودشان، ایشان خودشان مشکل را حل میکردند. هر جا با قانون اساسی ما به مشکل برخورد میکردیم، خودشان با اختیاراتی که داشتند، با شخصیتی که داشتند دخالت میکردند مسأله حل میشد، ولی ما نمیتوانیم. حل، حل موقتی است، حل موضعی است، باید نظام روی سیستم باشد که سیستم خودش کارها را انجام بدهد، نه اینکه شخص همیشه حلال مشکل باشد.
این اواخر به گونهای علاقه نشان دادند که ما آن روز نفهمیدیم، ولی حالا میفهمیم که چرا شد. ایشان فرمودند که خوب آن چیزی که درباره قانون اساسی میگفتید، حالا میشود مطرح کرد، آنجاهایی که فکر میکنید لازم است، بگویید، هر کسی نظرات خودش را داد و ایشان هم نظرات همه را شنیدند، در آخر آنچه که خودشان به آن رسیده بودند، آن را مطرح کردند. این نقاطی که الان در بازنگری قانون اساسی هست، واقعاً باید حل میشد، نمیشد با این وضع کشور را اداره کرد. ولی ما هنوز تمام نکردیم، دارد تمام میشود انشاءالله به رفراندوم میرسد.
من خدمت شما ائمه جمعه عرض بکنم که شما بزرگواران نظام هستید مخصوصاً حالا که دیگر رفراندوم بناست مطرح بشود، شما باید مردم را در جریان بگذارید. این بعضیهایش خیلی مهم نبود، ولی بعضیهایش مهم بود. آنکه مهم نبود مثلاً حالا مجلس تعداد نمایندهاش ۲۷۰ تا است با قانون اساسی ممکن بود چهارصد، پانصدتا بشود؛ مشکل به وجود میآورد، اما قابل تحمل بود، حالا اگر هم نمیشد ما چندان مشکل آن جوری نداشتیم، ولی خب یک قدری کار را مشکل میکرد. یا مثلاً در صدا و سیما واقعاً مشکلی بود. شیوهای که ما در صدا و سیما، ائمه جمعه داشتیم این بود که سه نفر از سه قوه آنجا میرفتند و طبق قانونی که نوشته شده بود، تقریباً دوتا دستگاه موازی هم درست شده بود که فقط با صرفنظر از حقوق همدیگر، میتوانستند آنجا را بگردانند. اگر کسی میخواست حرف قانونی خودش را اعمال بکند واقعاً خانه چند کدبانو میشد و بعضی مطالب لازم رو آنتن نمیرفت. صدا و سیمایی که بایست لحظه به لحظه تصمیم بگیرد که این را بگوییم یا نگوییم، باشد یا نباشد، دیگر آنتن صبر نمیکند که حالا سکوت کنیم بعد ببینیم چه میشود، باید هر لحظه تصمیم گرفت. این مسأله به حمدالله حل شد، آخر کار هم قرار شد که زیر نظر رهبری باشد که مهمترین جای کشور است.
اوایل انقلاب مسأله دستگاه قضایی و شورا برای ما یک شعار بزرگ بود. پس از دیکتاتوری زمان پهلوی ما رنج کشیده بودیم. همه چیز را میخواستیم از دست فرد بیرون بیاوریم و به دست شورا بدهیم به خاطر اینکه نگران تجدید دیکتاتوری بودیم. لذا هر چیزی را شورایی میکردیم. یکی از کارهای شورایی هم، مسأله شورای عالی قضایی شده بود، غافل از آنکه دستگاه قضایی - دستگاه قضایی اسلام - که خصیصه مهمش سرعت است در فصل خصومت است با قضاء شورایی دچار اشکال میشود. خیلی تصمیمگیریها در شورای عالی قضایی الان به صورت پرونده مانده است، چون مثلاً احتیاجی به اکثریت داشته و یا اتفاق آرا میخواسته، نشده و یک نفر نبوده که همه مسئولیتها را خودش احساس بکند، منتها از مشورت هم استفاده بکند که به حمدالله این مسأله حل شد، چون امام دستور تمرکز داده بودند و ما هم این تمرکز را پیشبینی کردیم که باز برای رفراندوم میآید.
در قوه مجریه وضع از این بدتر بود. قانونی که خبرگان اول برای اداره کشور در بخش اجرایی نوشته بودند، به گونهای بود که وظایف رئیسجمهور و نخستوزیر در خیلی موارد با هم تداخل میکرد. رئیسجمهور مدعی بود حق اوست و نخستوزیر مدعی بود حق اوست و این باعث میشد که بسیاری از کارهای مملکت میخوابید. من حالا چندتا نمونه فقط میگویم که شما ببینید چه مشکلی بود. فرض کنید در معرفی وزیر کابینه به مجلس، خوب ظاهراً این کاری بود که نخستوزیری که رئیسجمهور انتخاب کرده، وزرایش را معرفی بکند، رئیسجمهور هم قبول بکند بعد اینها به مجلس بیایند. آدم این را خیلی ساده اول فکر میکند، ولی خوب این طوری هم نیست.
ما برای انتخاب وزراء به مشکل برخورد میکردیم. خوب نخستوزیر میخواست کار بکند، میگفت من این آقا را میپسندم، با این میتوانم کار کنم، رئیسجمهور میگفت نه من این را نمیپسندم، من مسئولم، من شما را معرفی کردم، من باید جوابگو باشم، من این را نمیپسندم، بارها و بارها ما کابینهمان ناقص بود به خاطر اینکه دو نفر نمیتوانستند توافق داشته باشند. یا وزرایی میآمدند که یکیشان قبول نداشتند؛ یعنی تحمیل شده بود، وزیر احساس میکرد وزیر رئیسجمهور نیست یا وزیر نخستوزیر نیست. آخر دیگر کار به جایی رسیده بود که امام ما را - رؤسای سران سه قوه را - مأمور کردند و گفتند هر جا نخستوزیر و رئیسجمهور با هم توافق نکردند، رأی شما حاکم باشد. گاهی اتفاق میافتاد که نه رئیسجمهور قبولش داشت و نه نخستوزیر، ما انتخاب میکردیم و میگفتیم این را به مجلس معرفی کنید به خاطر اینکه به جایی نمیرسید و باید هم همین کار را میکردیم.
خیلی اوقات بود که بعضی از وزارتخانههای ما وزیر نداشت. همین حالا وزارت بازرگانی اینطوری است، به همین دلیل هم هست، یعنی به خاطر اینکه آقایان توافق نکردند. بازرگانی که این همه کار دارد، مسأله توزیعی که در کشور ما است، الان بازرگانی خریدهای خارجی و توزیع ما همه دست وزارت بازرگانی است، به خاطر حساسیت روی وزیرش توافق نشده است. الان بدون وزیر مانده و فقط ما سرپرست داریم. سرپرست هم احساس موقتی بودن میکند. کار بازرگانی کار یک روز، دو روز، سه روز نیست، ما مثلاً جنسی که لازم داریم اگر حالا برای خریدش اقدام بکنیم، ممکن است هشت ماه هفت ماه بعد به دست ما برسد. مواد کارخانهها یا گندم یا برنج یا چیزهای دیگری که اگر یک روز در مملکت نباشد مشکل درست میکند، حالا اگر اقدام بکنیم و برنامهریزی بکنیم، هفت و هشت ماه بعد میتوانیم در اختیار مردم قرار بدهیم. بعضیهایشان اینطوری است.
به جای وزیر بازرگانی که سرپرست موقت گذاشتهاند، ممکن است یک ماه، دو ماه بعد کس دیگری به جایش بیاید، او نمیتواند برای یک سال برنامهریزی کند. این نمونه مشکلات ما بود که در کشور داشتیم. در قانون اساسی جدید که اصلاح کردیم، دیگر این مشکلات تا آنجایی که تجربه به ما نشان میدهد، دیگر نیست یعنی جوری کردیم که رئیسجمهور که خودش مسئول کابینه هست، بتواند سریع افراد مورد نظر خودش را انتخاب بکند. البته گاهی با مجلس ممکن است مسأله پیش بیاید، ولی به هر حال یک مرحله است. آن موقع در سه مرحله بود، تازه آن دو نفر که انتخاب میکردند و به مجلس میآمد، در مجلس هم چون یک عده طرفدار رئیسجمهور و یک عده طرفدار نخستوزیر بودند، یکی به این رأی نمیداد که آن طرفی است، یکی به آن رأی نمیداد که چون آن طرفی است. این هم یک مشکل دیگری میشد.
خلاصه این همیشه ممکن است اتفاق بیافتد، ولی آن موقع بدتر بود و این اختلاف بیشتر بود و چیزهای دیگری هم بود. البته نگرانیهایی هم بود که خوب چون رئیسجمهور نمیتوانست مورد سؤال مجلس قرار بگیرد، ممکن بود در اینها یک نوع خودکامگی به وجود بیاید که ما این پیشنهاد را هم دادیم و برطرف شد و مجلس میتواند از رئیسجمهور هم سؤال بکند که یک نوع نظارتی وجود داشته باشد. باز اینها خدمت شما میآید و میبینید.
به هر حال با تلاشی که از شخص امام شروع شد و کار به اینجا دارد میرسد و این موانع احتمالاً تا حدود زیادی از سر راه امور اجرایی کشور برداشته میشود. ما خامیهایی اول انقلاب داشتیم به خاطر اینکه با امور کشورداری آشنا نبودیم. نیروهایی که الان کشور را اداره میکنند، عمدتاً کسانی هستند که در امور کشور حضور نداشتند، یا در مدرسه بودند، یا در دانشگاه بودند و یا در جای دیگری خارج از محیط اداری کشور بودند. با تجربهای که فعلاً پیدا کردیم، آنچه که در قانون اساسی نوشتیم، خیلی بهتر از آن است که در گذشته نوشتیم و آقایان هم باید اینها را ملاحظه بفرمایند. البته اگر خودتان قبول کردید که اینها بهتر است، شما هم باید در خطبههای نماز جمعه این مسائل را برای مردم روشن بکنید که مردم بدانند برای چه این تغییرات به وجود آمده [است].
حل مسأله اختیارات در مورد مسأله رهبری هم، باز یک مسألهای بود که آن هم حل شد. بعضیها البته اختیارات رهبری را بر اساس ولایت مطلقه میدانند که رهبر همه جا میتواند اعمال نظر بکند و کارش را انجام بدهد. اما در قانون اساسی باز یک محدودیتهایی بود که نکات عمدهاش را برطرف کردیم. با اصلاحاتی که شده، هنوز هم در دستمان است و آن کارهای جاری فعلی که آنها را انجام میدهیم، باعث میشود اعمال وظیفه رهبری در شرایط جدید قانون اساسی بهتر باشد و یک مقدار کسری حضور امام را با این جبران بکنیم و با این قانون اساسی که حالا انشاءالله مردم رأی خواهند داد و مورد عمل قرار خواهد گرفت، یک مقدار راهمان درست بشود.
وقتیکه امام قطعنامه را پذیرفتند، خیلیها نگران شدند؛ مخصوصاً بخشی از طبقه رزمنده و جوانان و اینها یک مقدار برایشان گران بود، اما امام میدانستند که بعد از خودشان اداره این جنگ برای کشور کار دشواری است و میدانستند اگر این بنا است حل بشود در زمان خودشان باید حل بشود. این کار را خودشان پیشقدم شدند و این کار را انجام دادند و جزو همان قسمت بحث اول من است، اینکه خودشان راه انقلاب را و رهبری بعد از خود باز میکردند و هموار میکردند. این کار را ایشان کردند و سیاست ما هم واقعاً این است که جنگ نکنیم ولی نمیتوانیم، آن یک طرف قضیه است، چون یک وقت میبینیم دشمنان ما مصلحتشان نبود که صلح باشد، دشمنان که مصلحتشان نیست صلح بشود، این داخلیها و این نزدیکیها بر مصلحتشان است.
یکی از کارهای ما الان رونق اقتصادی است که ما در قدم اول باید یک کاری بعد از جنگ بکنیم که این کارخانههایمان فعال بشوند. این کارها آسانتر از کارهای دیگر است. یک کارهایی هست که انجام دادن آنها طول میکشد مثلاً فرض کنید ما باید انرژی تولید بکنیم، برق یک کار هفت، هشت ساله است که ما بتوانیم مملکت را حسابی از انرژی مستغنی کنیم و در همه شرایط بتوانیم استفاده کنیم. یا همه جای کشور را لولهکشی گاز بکنیم، این طول میکشد. اینطور نیست که حالا تصمیم گرفتیم، بشود. اگر بخواهیم به شهرهای دور هم گاز برسانیم، طول میکشد.
یا فرض کنید همه جادهها خوب بشود یا همه معادن استخراج بشود، اینها همه طول میکشد و دارد ادامه پیدا میکند. کارهای زیربنایی کشور دارد انجام میشود و پیش میرود. ما کارخانههایی داریم که خیلی از این کارخانهها در گذشته ساخته شده که نوعاً با مواد خارجی کار میکنند. ما سیاستمان این نیست که کارخانههای مورد نیاز را به نحوی بسازیم که متکی باشد به مواد خارجی. ما میگوییم که در داخل بتوانند خودشان را بگردانند. اما قبلاً اینجور نبوده. آن کارخانههای سرمایهگذاری شده باید فعال بشود.
انشاءالله این تذکر برادرانه من را شما از زبان من به دیگران میفرمایید که دیگران هم مواظب باشند. ما امیدواریم که با انتخابات همکاری و همراهی در خدمت رهبری معظم انقلاب حضرت آیتالله خامنهای بتوانیم مشکلات کشور را حل بکنیم. من بسیار امیدوارم به تأثیر حضور رهبری جدید در جامعه، البته ما اگر توقع کنیم که رهبری جدید بتواند مثل حضرت امام به مسائل برسد از لحاظ شخصیتی، خوب این توقع زیادی است. ما همهمان در مقابل حضرت امام قطرهای هستیم، ولی ایشان فردی است که همه وجودش از انقلاب هست. از دوران نوجوانی تا به حال دیگر شما میدانید که سراپا در خدمت انقلاب بود.
نظر شما :