داستان ترور پدر ساواک؛ بخت با تیمور یار نبود

امید ایران‌مهر
۱۶ مرداد ۱۳۹۳ | ۲۲:۳۸ کد : ۴۵۷۳ وقایع اتفاقیه
داستان ترور پدر ساواک؛ بخت با تیمور یار نبود
تاریخ ایرانی: روزگاری نفر دوم مملکت به حساب می‌آمد، بنیانگذار ساواک بود و در سرسلسلۀ مفسدان اقتصادی مال بر اموال می‌انباشت. پشتوانه‌ای قدرتمند از گذشته‌ای [به زعم دربار] درخشان به همراه داشت، از قهرمانان سرکوب غائله آذربایجان بود و از نخستین هم‌پیمانان زاهدی، رئیس دولت کودتا. وقتی نواب صفوی رهبر فدائیان اسلام را برای اعدام می‌بردند پیشقراول ارتشیان همراهش بود و ساعتی پس از بازداشت سید حسین فاطمی، نشسته بر صندلی افتخار، اتهامات او و چگونگی بازداشتش را شرح می‌داد.

 

تیمور بختیار، فرماندار نظامی تهران در ماه‌های پس از کودتای ۲۸ مرداد و نخستین رئیس سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) بود. مردی به غایت جاه‌طلب با روحیه‌ای آهنین و رفتاری متهورانه که وقتی به اوج اقتدار رسید، حتی شاه مملکت را از فرجامش هراسان کرد.

 

 

از سن‌سیر تا کرمانشاه

 

تیمور بختیار عموزاده ثریا اسفندیاری بود؛ دومین همسر محمدرضا شاه که چون پایش به دربار باز شد، گروه کثیری از ایل بختیاری را با حکومت شاهنشاهی پیوند داد و راه پیشرفت را برای چهره‌هایی چون پسرعمویش گشود. تیمور بختیار که تحصیلات اولیه را در بیروت و پاریس گذراند، دانش‌آموختۀ مدرسۀ نظامی سن‌سیر فرانسه بود و وقتی با درجۀ ستوان دومی وارد ارتش ایران شد به واسطۀ تبحر و لیاقتی که نشان داد به سرعت مدارج ترقی را پیمود.

 

او پس از مدتی برای ادامه خدمت با درجهٔ ستوان یکمی به زاهدان رفت، مقارن جنگ دوم جهانی به اصفهان منتقل شد و در ۱۳۲۱ با درجه سروانی به تهران بازگشت. همزمان با حمله ارتش به فرقه دموکرات آذربایجان در سال ۱۳۲۵، تیمور بختیار که به درجه سرگردی رسیده بود، فرماندهی جنگ‌های نامنظم و چریکی برای حمله به آذربایجان را برعهده گرفت و توانست با کمک سواران ذوالفقاری، زنجان را از تصرف فرقه دموکرات آذربایجان خارج کند. پس از این واقعه ابتدا به درجه سرهنگ دومی رسید و سپس در سال ۱۳۲۹ به درجه سرهنگی نائل آمد و فرمانده تیپ ۳ کوهستانی شد. او در سال ۱۳۳۱ نیز شورش ابوالقاسم‌خان بختیاری را در اصفهان دفع کرد و به پاس این موفقیت فرماندهی تیپ زرهی کرمانشاه را هدیه گرفت.

 

داستان او و کودتای ۲۸ مرداد نیز شنیدنی است. تهران در آتش نبرد میان دو طیف درگیر یعنی هواداران مصدق و کودتاچیان حامی شاه و زاهدی می‌سوخت که در ۲۶ مرداد ماه ۱۳۳۲ سرهنگ تیمور بختیار آمادگی خود را برای شرکت در کودتا علیه دولت مصدق به سپهبد زاهدی اعلام کرد. اینچنین بود که تیپ زرهی کرمانشاه را در منطقه صحنه در چند کیلومتری کرمانشاه به حالت آماده‌باش نگه داشت تا در صورت لزوم به تهران حمله کند. هرچند در عمل با پیروزی کودتاچیان در تهران، نیازی به آمدن تیمور بختیار به پایتخت احساس نشد اما او پاداش خوش‌خدمتی‌اش را گرفت و چند روز پس از پیروزی کودتا، به درجه سرتیپی رسید و به فرماندهی لشگر دوی زرهی و سپس با حفظ سمت، فرمانداری نظامی تهران را برعهده گرفت.

 

تیمور بختیار در سمت فرماندار نظامی تهران نقش مهمی در سرکوب گروه‌های مخالف دولت کودتا، از جمله هواداران نهضت مقاومت ملی، فدائیان اسلام و حزب توده ایران ایفا کرد. دوره‌ای که به قول حسین فردوست: «... قدرت واقعی را به دست گرفت‌. او دیگر آن جوان زن و بچه دوست ایلیاتی نبود و مست قدرت شده بود. در مقام فرمانداری نظامی تهران بیداد‌ها کرد و هر کس را که آمریکا و انگلیس و یا محمدرضا می‌خواست از دم تیغ می‌گذراند. توده‌ای‌ها را قلع و قمع کرد، فدائیان اسلام را به طرز فجیعی به جوخه اعدام سپرد، پادگان مرکز ۲ زرهی را به یک شکنجه‌گاه تمام و کمال تبدیل کرد و به جان زنان و دختران ایرانی خرس انداخت و حتی از اذیت و آزار پیرمرد محترمی چون آیت‌الله کاشانی نیز فروگذار نکرد.» در همین سال‌ها بود که تیمور بختیار، عبدالحسین واحدی از اعضای ارشد جمعیت فدائیان اسلام را که در بازداشت به سر می‌برد، پس از مشاجره‌ای در جلسه بازجویی، به ضرب ۵ گلوله به قتل رساند.

 

 

مستی قدرت و مخالفت ناکام با دولت امینی

 

تیمور بختیار که جایگاهی فرا‌تر از یک افسر ارتش داشت، در نخستین روز پاییز ۱۳۳۵ به درجه سرلشکری رسید و دو روز بعد در سوم مهر‌‌ همان سال معاون نخست‌وزیر و رئیس سازمان اطلاعات و امنیت کشور شد؛ عنوانی که در اختیار گرفتنش از سوی بختیار، به نوعی نشان از اعتماد کامل شاه به او داشت. دوران ریاست بختیار بر ساواک که تا ۲۴ اسفند ۱۳۳۹ تداوم یافت و در جریان آن، او تا درجه سپهبدی نیز ارتقاء مقام یافت، یکی از مخوف‌ترین دوره‌های ساواک شاهنشاهی و مقطعی مهم از زندگی اوست. دورانی که بختیار مرد دوم کشور لقب گرفته بود و قدرتی ماورای رئیس‌الوزرا داشت. او در این دوران بود که به جمع‌آوری گسترده املاک و اموال دست زد و آرام آرام تلاش کرد از زیر سایه نفر اول مملکت خارج شود. اینچنین بود که محمدرضا شاه ترجیح داد پیش از آنکه اوضاع بیش از پیش از دستش خارج شود او را از دایره قدرت دور کند. بدین ترتیب بختیار در اواخر زمستان ۱۳۳۹ جای خود را به سرلشکر پاکروان داد و کمتر از یک سال بعد بازنشسته شد.

 

شاه در آن سال‌ها می‌دید که تیمور بختیار دیگر آن افسر پاکباخته وفادار و در ید اختیار او نیست بلکه در حال ساختن شخصیتی مستقل از «اعلیحضرت» برای خود است. قدرت‌طلبی بختیار و ارتباط‌های رو به گسترش او با سران مجلس شورای ملی و سنا و رفت‌وآمدهای او با سفیران کشورهای خارجی، شخص اول مملکت را به غایت نگران کرده بود. تیمور در آن دوران تلاش می‌کرد با اعمال نفوذ و کسب حمایت رجال مملکتی، نخست‌وزیری و یا ریاست ستاد ارتش را به دست بیاورد و در این تلاش حمایت بسیاری از افسران بلندپایه ارتش و جمع بزرگی از نمایندگان مجلس را نیز کسب کرده بود.

 

در اردیبهشت ۱۳۴۰ پس از غائله راهپیمایی فرهنگیان در بهارستان که به سقوط دولت شریف‌امامی منجر شد، شاه دکتر علی امینی را به نخست‌وزیری برگزید. موضوعی که سخت بر تیمور بختیار گران آمد. امینی برنامه مبارزه با فساد و اجرای اصلاحات ارضی را در دستور کار قرار داده بود و از این طریق نه تنها رویای بختیار برای بازگشت به قدرت را نقش بر آب کرده بود بلکه منافع بختیار و خانواده او را نیز تهدید می‌کرد. در پی ابراز مخالفت‌های علنی و غیرعلنی بختیار با دولت تازه، شاه که از یک طرف از تیمور بختیار واهمه داشت و از طرف دیگر فرصت درگیری میان تیمور و امینی را مناسب می‌دید، بی‌فوت وقت، بختیار را به خاطر مخالفت با دولت قانونی، به تبعیدی ناخواسته فرستاد و بهمن ۱۳۴۰ او را راهی رم کرد.

 

 

بازداشت در لبنان و عزیمت به عراق

 

جلای وطن، آغاز فصلی متفاوت از زندگی بختیار بود. او که در دوران ریاست بر ساواک، زندگی شاهانه‌ای داشت، با بهره‌گیری از ثروت افسانه‌ای خود و حمایت برخی دولت‌های خارجی از جمله نوری سعید در عراق، بنای مخالفت با رژیم شاه را گذاشت ‌و تلاش کرد گروه‌های مخالف رژیم را با یکدیگر متحد کند. مخالفت‌هایی که آنچنان شدت گرفته بود که وقتی نهضت ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ به وقوع پیوست، تلقی اول شاه این بود که در پشت این حرکت تیمور بختیار قرار دارد! شاه در پی این تردید‌ها دستور برکناری تعدادی از مدیران ادارات ساواک را نیز که هوادار بختیار بودند صادر کرد و حتی پس از مدتی، سرلشکر پاکروان ـ رئیس ساواک ـ را نیز برکنار کرد و نعمت‌الله نصیری را به جای او برگزید.

 

اما بختیار، ارتباط ارگانیکی با هسته‌های مرکزی قیام‌کنندگان ۱۵ خرداد و در راس آن‌ها امام خمینی نداشت. هرچند، چنان که از افواه و اسناد برمی‌آید بعد‌ها که به عراق رفت چند باری تلاش کرد به دیدار رهبر انقلاب برود اما هر بار ناکام ماند.

 

با این حال تیمور بختیار به خودی خود خطری عمده به شمار می‌آمد، چنانکه در داخل ایران گفته می‌شد او با تشکیل گروهی تروریستی با عنوان «جنبش آزادیبخش ملت ایران» قصد دارد برخی رجال مملکتی را از میان بردارد و از طریق کودتایی نظامی، حکومتی تازه تشکیل دهد. بختیار بدش نمی‌آمد چنین کاری بکند. او طی برنامه‌ریزی منسجمی برخی اعضای ایلات بختیاری و اقوام مرزنشین دیگر را مسلح می‌کرد و با تاکید بر مشترکات میان نیروهای مخالف رژیم شاه تلاش می‌کرد آن‌ها را به نیرویی عظیم برای براندازی محمدرضاه شاه تبدیل کند. تلاش‌هایی که از دید ماموران ساواک پنهان نمی‌ماند و تلاش آن‌ها برای بازداشت او را در پی داشت.

 

بختیار یک بار در اردیبهشت ۱۳۴۷ به اتهام حمل اسلحه غیرمجاز توسط مأمورین امنیتی لبنان در فرودگاه بیروت دستگیر شد، واقعه‌ای که تلاش گسترده رژیم شاه برای استرداد او به ایران را در پی داشت. اما بختیار تابعیت عراق داشت و بنابراین دولت لبنان عملا نمی‌توانست و البته نمی‌خواست درخواست ایران را بپذیرد. اینچنین بود که هرچند در نتیجه این اتفاق روابط تهران و بیروت تیره شد و در ۱۲ فروردین ۱۳۴۸ به طور کلی قطع گردید اما بختیار به ایران مسترد نشد. با این حال او طبق قوانین قضایی لبنان به ۹ ماه زندان محکوم شده بود.

 

بختیار مدتی در زندان ماند تا اینکه با اعمال نفوذ عراق آزاد شد و در ۲۷ اردیبهشت ۱۳۴۸ طی تشریفات خاصی به بغداد رفت. در آن دوره روابط بغداد و تهران سرد و گاهی خصمانه بود چرا که عراق هوادار بلوک شرق بود و روابط حسنه‌ای با شوروی کمونیست داشت و ایران چنین چیزی را در همسایگی خود تهدیدی واضح به شمار می‌آورد.

 

بختیار در مدت اقامت یکساله‌اش در عراق، تلاش گسترده‌ای برای متحد کردن ناراضیان و مخالفان رژیم شاه در داخل و خارج داشت. او با گروه‌های سیاسی مختلف از جمله سران جبهه ملی‌، حزب توده‌، سازمان‌های مسلح زیرزمینی‌، فئودال‌ها و ملاک‌هایی که با سیاست‌های اصلاحات ارضی شاه مخالف بودند، بازنشستگان ناراضی ارتش و سایر مخالفین ارتباط داشت و آنان را با وعده بازگرداندن قدرت تطمیع می‌کرد.

 

همزمان ساواک نیز بیکار ننشسته بود و هر روز با اعلام خرابکاری گروهی از تروریست‌ها در گوشه و کنار کشور و نسبت دادن آن به رئیس اسبق ساواک، پرونده بختیار را حجیم‌تر می‌کرد تا اینکه سرانجام در جریان یک محاکمه غیابی در دادگاه عالی شماره یک دادرسی ارتش به خاطر همین اتهامات، او را به اعدام محکوم کردند؛ حکمی که دیری نگذشت که به دقت اجرا شد.

 

 

ساواک و حذف بختیار: تربیت معتمدان غیرقابل اعتماد

 

با اقدامات و تبلیغاتی که بختیار جهت براندازی حکومت شاه انجام داده بود، بهانۀ خوبی به دست مقامات امنیتی رژیم داد تا نقشه ترور او را طراحی کنند. او متهم بود که درصدد به وجود آوردن بلوا و آشوب در ایران است، تجزیه کشور را دنبال کرده و گروه‌های مخالف رژیم شاه را برای سلب مشروعیت و سرنگونی دولت متمرکز کرده و علیه آن بسیج می‌کند؛ به ویژه پس از عزیمت بختیار به عراق و ایجاد پایگاه عملیات ضد رژیم در جوار مرز ایران، زنگ خطری جدی برای رژیم پهلوی به صدا درآمده بود، چرا که بختیار علاوه بر جذب نیروهای ناراضی و تهیه تسلیحات نظامی و تربیت و آموزش افراد مختلف به منظور ایجاد خرابکاری و عملیات نظامی در ایران، شبکه‌ای از هواداران داشت که با ایراد سخنرانی و پخش اعلامیه‌ها و شبنامه‌هایی به نفع او، فضا را بر دستگاه سیاسی آن روزگار تنگ کرده و زمینه‌های لازم برای حضور دوباره او در عرصه سیاست را فراهم می‌کردند.

 

اینچنین بود که ساواک کلیه اقدامات، رفت‌وآمد‌ها و فعالیت‌های بختیار، از جمله مکاتبات، مراودات و تردد افراد ایالات ناراضی با او را تحت نظر داشت و با ایجاد ارتباط، تهدید و یا خرید افراد ایل، توانسته بود اطلاعات محکمی از عملکرد بختیار به دست آورد. بسیاری از این افراد با بختیار ارتباط برقرار کرده و فعالیت‌ها و کمک‌های مادی و یا تسلیحات نظامی ارسالی بختیار را مستقیما در اختیار ساواک قرار می‌دادند. دستگاه امنیتی همچنین بسیاری از افراد مورد اعتماد خود را آموزش داده و به عنوان نیروی نفوذی به عراق می‌فرستاد که این افراد بعد‌ها جزو معتمدان بختیار شدند و ترور او نیز توسط یکی از همین افراد صورت گرفت.

 

 

روایت‌های یک ترور: عوامل مربوطه و سوژۀ معدوم

 

تیمور بختیار در ۱۶ مرداد ۱۳۴۹ به قتل رسید. هنگامی که با گروهی از همراهانش برای شکار به شکارگاهی در دیاله [منطقه‌ای در نزدیکی بغداد] رفته بود. دربارۀ ترور او روایت‌های گوناگونی وجود دارد. هرچند تقریبا همۀ اسناد و اقوال (جز گفته‌های عیسی پژمان) نشان می‌دهد که او با برنامه‌ریزی ساواک به قتل رسیده است، اما دربارۀ «چگونگی» این قتل و همچنین «سرنوشت قاتل» اختلافاتی وجود دارد.

 

برخی در آن زمان معتقد بودند عاملان قتل بختیار، سه دانشجوی ایرانی بودند که چندی پیش از این اتفاق، یک هواپیمای ایرانی را به مقصد بغداد ربودند. گفته می‌شد این سه تن در واقع ماموران ساواک بودند که با هدایت ساواک مدتی در بغداد بودند و موفق شدند خود را از نزدیکان بختیار نشان دهند و سرانجام در یک فرصت مناسب اقدام به ترور وی نمایند.

 

اما اسدالله علم در کتابش خاطراتش این فرضیه را رد می‌کند. علم می‌نویسد: «در ملاقاتی که با شاه داشتم گفتم: مردم در عین خوشحالی از مرگ تیمور بختیار، از قدرت رعب‌انگیز نیروهای امنیتی شاه مبهوتند و شایع است دو جوانی که چند هفته پیش یک هواپیمای ایران‌ایر را ربودند و به عراق بردند از ماموران مخفی ساواک بودند که برای کشتن بختیار رفته‌اند. شاه از این ماجرا خوشش آمد و گفت: هر چند این حرف مطلقا مزخرف است ولی بد نیست این شایعه را زنده نگه داریم.»

 

سرهنگ عیسی پژمان نمایندۀ ساواک در کردستان عراق در خصوص قتل تیمور بختیار معتقد است عامل قتل، سازمان کا.گ.ب شوروی بود که به طور اشتباهی به جای کشتن شهریاری، رئیس شبکه مخفی حزب توده، بختیار را هدف قرار دادند و شهریاری جان سالم به در برد.

 

در مقابل حسین فردوست این ترور را یکی از نقشه‌های سری ساواک می‌داند و از عزیمت قاتل بختیار به آمریکای جنوبی سخن می‌گوید. او در کتاب خاطراتش تصریح می‌کند: «طرح ترور بختیار جزو اسرار ساواک بود و نصیری که کلیه مسائل عملیاتی زیر نظر او بود... اخبار مربوط به عملیات ترور توسط ثابتی (مدیرکل سوم ساواک) اطلاع داده شد. طبق گفته او ساواک موفق شد از طریق شهریاری که مامور ساواک بود با یک افسر فراری توده‌ای رابطه برقرار کند. افسر فوق که سرگرد سابق نیروی هوایی بود مورد علاقه شدید بختیار قرار داشت. ساواک با سرگرد توده‌ای قرار گذاشت که اگر موفق به قتل بختیار شود، او را با پول گزاف به آمریکای جنوبی اعزام کند. فرد فوق پذیرفت. روزی آن‌ها به شکار می‌روند و بختیار اسکورت قوی عراقی خود را متوقف می‌کند و به تنهایی با افسر فوق به شکارگاه می‌رود. به محض اینکه از اسکورت دور می‌شوند، افسر فوق بختیار را به رگبار می‌بندد و از مرز عراق گریخته و به ایران می‌آید. ساواک به وعده خود وفا کرد و او را با پول قابل ملاحظه‌ای به آمریکای جنوبی اعزام داشت. بدین ترتیب زندگی بختیار به پایان رسید.»

 

با این حال اسناد موجود در آرشیو ساواک که پس از انقلاب به دست محققان موسسات تاریخ‌نگاری دولتی افتاد، نشان می‌دهد که قاتل بختیار پس از انجام این عملیات بازداشت شده و به قتل رسیده است. بنا بر این اسناد «اگلن ماطاوسیان با نام مستعار «فرهنگ» یکی از افراد تیپ نیروهای مخصوص بود که به خاطر مهارت در تیراندازی برای ترور بختیار انتخاب شد. او توسط ساواک به مجموعه بختیار نفوذ داده شد و در فرصت مناسب ضربه را وارد کرد. او پس از ترور دستگیر، شکنجه و نهایتاً توسط رژیم عراق اعدام شد.»

 

علی بهزادی، مدیر مجلۀ «سپید و سیاه» و نویسنده کتاب «شبه خاطرات»، از جمله کسانی است که روایتی متفاوت از قتل بختیار و همچنین قاتل او دارد. هرچند توصیفات دقیق او درباره قاتل بختیار، به واسطۀ محرمانه ماندن اسناد ساواک در این زمینه قابل خدشه است، اما به عنوان یکی از چند روایت دربارۀ این پروندۀ عجیب نکاتی خواندنی دارد. او در کتابش با اشاره به نقش آقاخان بختیار در جریان نفوذ قاتل تیمور به شبکۀ مخالفان در عراق می‌نویسد: «از جمله کسانی که در این زمان به بختیار پیوستند، سروان جوانی به نام منصور فرهنگ بود. او با در دست داشتن توصیه‌نامه‌ای مخصوص از سوی آقاخان بختیار، به عراق گریخت. آقاخان بختیار که زندگانی مرموزی داشت، در این نامه فرهنگ را (با نامی مستعار) یک گروهبان اخراجی ارتش و یکی از فداییان خانواده بختیار معرفی کرد. او نوشت‌‌ همان قدر که نسبت به من اعتماد داری، به این مرد اعتماد داشته باش. درباره آقاخان بختیار باید بگویم یکی از عوامل مورد اعتماد و دست اول سیاست انگلستان در ایران بود و از مهره‌های موثر انگلستان در شرکت نفت شناخته می‌شد. باز به روایتی او حتی بر کارهای دکتر اقبال هم در شرکت نفت نظارت می‌کرد. سروان منصور فرهنگ را از دو جنبه می‌توان مورد تجزیه و تحلیل قرار داد: یکی شخصیت خود او بود و خصوصیاتی که داشت و جنبه دیگر، نقش او در ترور بختیار بود. منصور فرهنگ از افسران زبده و به اصطلاح از گروه کماندوهای (رنجر‌ها) ورزیده ارتش ایران بود. او در اسرائیل و آمریکا، دوره‌هایی را گذرانده بود و همه جا به عنوان افسری نمونه شناخته شده بود. در استقامت، شجاعت، هوش و تیراندازی کم‌نظیر بود. در مسابقات تیراندازی ارتش‌های پیمان سنتو، میان همه کشورهای عضو، اول شده بود... او دستور داشت در اولین فرصت، بختیار را ترور کند و با کمک کماندوهای نفوذی ایران در میان اطرافیان بختیار خودش را به ایران برساند. شیرین‌کاری‌های منصور فرهنگ باعث شد که خیلی زود در میان افراد مسلح سپهبد بختیار، موقعیت و محبوبیت فوق‌العاده‌ای پیدا کند. کم کم کار را به جایی رساند که شهرت منصور فرهنگ به گوش سپهبد بختیار رسید. او اول این گروهبان بی‌نظیر را مربی تیراندازی داوطلبانی کرد که هر روز از چهار گوشه دنیا به عنوان دانشجویان و گروه‌های سیاسی مخالف رژیم نزد او می‌آمدند. بعد که تعریف‌های مکرر و از همه سو درباره او شنید، اظهار تمایل کرد با او از نزدیک آشنا شود. پس از مدتی، وقتی از قدرت، هوشیاری و مهارت او در تیراندازی و کارهای پارتیزانی‌اش مطمئن شد او را به عنوان محافظ مخصوص خود انتخاب کرد» که سرانجام وی را به قتل رساند.

 

 

ثابتی: از آشپز تا متصدی بی‌سیم بختیار مامور ساواک بودند!

 

چهارشنبه، دوم دی ماه ۱۳۴۹، پرویز ثابتی که تحت عنوان مقام امنیتی در یک مصاحبه مطبوعاتی شرکت کرده بود، در خصوص فعالیت‌های تیمور بختیار و ترور وی صحبت کرد. او در آغاز مصاحبه از ارتباط حزب بعث با تیمور بختیار و تاریخ ورود او به عراق و محل سکونت او در بغداد و نقشه‌ها و توطئه‌های او علیه ایران سخن گفت. آنگاه نقشه‌ها و برنامه‌های گسترده ساواک را جهت کنترل و زیر نظر گرفتن بختیار بیان کرد و با آب و تابی روی این موضوع تکیه کرد که تیمور بختیار به اصطلاح درون مشت ساواک قرار داشته است. ماشین‌نویس، آشپز، متصدی بی‌سیم و دیگر خدمتگزاران او همگی از ماموران ساواک بوده‌اند و ساواک بیش از یکصد نفر از ماموران زبردست خود را در اطراف بختیار در بغداد مستقر ساخته و همه کارهای او را زیر نظر داشته است.

 

به گفته او، ساواک به منظور کنترل کامل بختیار و فریب او شبکه خرابکاری را در تهران برای او به وجود آورد و آن شبکه را «جنبش آزادیبخش ملت ایران» نام نهاد و آتش‌سوزی‌هایی را که اینجا و آنجا صورت می‌گرفت، به دروغ به او گزارش می‌کردند که از ناحیه این شبکه بوده است! در استان‌های لرستان، گیلان و خوزستان نیز شبکه‌های خرابکاری برای بختیار تشکیل دادند و به او وانمود کردند که هزاران نفر چریک در اختیار او هستند و برای فریب و اطمینان او به عوامل ساواک که دور او را گرفته بودند، ترور نمایشی عبدالغنی راوی، سرلشکر فراری از عراق را ترتیب دادند و به بختیار وانمود کردند که در این جریان او به هلاکت رسیده است! کلیه مکالمات و گفت‌وگوهای تلفنی و پیام‌هایی را که با بی‌سیم ردوبدل می‌کرده، به طور کامل ضبط و سرانجام در تاریخ ۴۹.۵.۱۶ او را به هلاکت رسانده‌اند و ساواکی‌هایی که در جریان عملیات ترور بختیار به عراق رفته بودند، جز چند نفر همگی به سلامت به ایران بازگشتند.

 

هرچند آنچه ثابتی در نشست خبری‌اش گفته بود می‌تواند تلاشی برای بزرگنمایی اقدامات ساواک به حساب بیاید اما شاید هیچ چیز به اندازۀ تلگرافی که برای اعلام خبر حذف تیمور بختیار برای شاه ارسال شده بود، نقش ساواک را در این عملیات بیان نکند. هنگامی که تیمور بختیار ترور شد، شاه مطابق عموم تعطیلات تابستانی در تهران نبود و نعمت‌الله نصیری رئیس ساواک خبر مهم خود را به نوشهر مخابره کرد. امروز پس از ۴۴ سال مفاد تلگراف ارسالی نصیری نشان می‌دهد که هم شاه و هم او از برنامه ترور خبر داشته‌اند. نصیری در آن تلگراف به اعلیحضرت خبر داده بود که: «عوامل مربوطه، سوژه را هدف گلوله قرار داده‌اند.»

 

 

منابع:

 

- پدر ساواک، نگاهی به زندگانی سیاسی، اجتماعی تیمور بختیار، جواد عربانی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی

- ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، حسین فردوست، انتشارات موسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی

- گفت‌وگوهای من با شاه، امیراسدالله علم، ترجمۀ گروه مترجمان، انتشارات طرح نو

- سپهبد تیمور بختیار به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات

- تندباد حوادث، گفت‌وگو با عیسی پژمان، عرفان قانعی‌فرد، نشر علم

- شبه خاطرات، علی بهزادی، جلد دوم، نشر زرین

کلید واژه ها: ساواک تیمور بختیار


نظر شما :