پلیتکنیک به روایت عبدی/ دانشگاهی فنی که سیاسی شد
سخنان عبدی را به همراه تاریخچهای از این دانشگاه و تحلیلی درباره جنبش دانشجویی پلیتکنیک بعد از انقلاب میخوانید:
این جلسه بیش از آنکه رونمایی باشد، محفلی است برای آنکه کسانی که در دورههای مختلف در دانشگاه پلیتکنیک حضور داشتهاند و ممکن است یکدیگر را نشناسند، دور هم جمع شوند و با یکدیگر آشنا شوند. این جمع میتواند پیوستگی و همبستگی مجموعه پلیتکنیک را نشان دهد. در میان آثاری که نوشتهام، اعم از کتاب و مقاله، به طور جدی بیش از همه به این کار علاقه دارم، زیرا همیشه فکر میکردم که باید ادای دینی نسبت به پلیتکنیک انجام دهم. اگر به سیاستمداران گذشته هم بنگرید، خواهید دید که اسدالله علم فارغ از اینکه انسان خوبی بود یا بد یا فئودال بود یا نوکر شاه یا... کار ماندگاری کرد و مسائلی را که در آن زمان میدید و تجربه میکرد، مینوشت و از خود به جا گذاشت. ما نمیتوانیم نسبت به گذشتهمان بیتفاوت و بیاطلاع باشیم و نوشتههای علم یکی از مهمترین مستنداتی است که درباره بخش مهمی از تاریخ ایران به جا مانده است. من همیشه فکر میکردم که جنبش دانشجویی قبل از انقلاب در ایران که رکن مهمی از جنبش اجتماعی در ایران بوده است، فارغ از آنکه خوب بوده یا بد، در چند دانشگاه اساسی در ایران پایه و بنیاد داشت و واجب است که همان نیروهایی که در این جنبش حضور داشتند، آنها به شکلی ثبت و تدوین میکردند، به خصوص که ما با دورهای مواجهیم که در آن سند و مکتوب دقیقی از آن وجود ندارد. در همین کتاب حاضر، شاهدیم که تا سالهای ۱۳۴۵ و ۱۳۴۶ عکس و سند وجود دارد، اما بعد از آن دیگر سندی وجود ندارد و هیچ کس از خودش اثری باقی نمیگذارد. یکی از دوستان میگفت که ما حتی برگهها و بیانیههایی را هم که مینوشتیم، به گونهای دست میگرفتیم که اثر انگشت بر آنها باقی نماند. این امر البته خیلی افراطی بوده، اما همین که آن فرد این حس را داشته، مهم است.
فارغالتحصیلان دانشگاه شریف در این زمینه کوششهایی صورت دادهاند و آقای ابراهیم اصغرزاده نیز با ایشان همکاری داشته است، اگرچه تاکید کنم که ایشان اگرچه اصالتا متولد پلیتکنیک نیست، اما تابعیت پلیتکنیک دارد. البته کاری که درباره دانشگاه شریف صورت گرفت، متاسفانه تداوم پیدا نکرد. درباره دانشکده فنی دانشگاه تهران نیز مدارک و اسنادی گردآوری شد، البته آقای دکتر زرگرینژاد، استاد تاریخ دانشگاه تهران اثر مفصلی درباره تاریخ دانشگاه تهران نگاشته که در بخشهایی از آن به تاریخ جنبش دانشجویی در این دانشگاه اشاره شده است. اما درباره پلیتکنیک فکر میکردم که شرایط کسی مناسبتر از من برای نگارش این کار نیست، یعنی آن را واجب کفایی میدانستم. وقتی که شروع به کار کردم، فکر نمیکردم که افراد و دوستانی که با ایشان تماس میگیرم، اینقدر با رغبت و علاقه مایل به همکاری باشند، اما بعدا دیدم که گویی منتظر بودند کسی درباره آن زمان از ایشان بپرسد. این درباره تمام دورهها صدق میکند. از نخستین دورهها یعنی دورههای ۱۳۳۶ و ۱۳۳۷ تا دورههای بعدی یعنی ۱۳۴۲ و ۱۳۴۸ و... بدون استثنا با تمام کسانی که مایل بودند، در یک تا چهار جلسه متناسب با آن مقدار که حافظهشان یاری میداد، صحبت کردم.
من در این کار به طور کلی کوشش کردم اثری بنویسم که فارغ از تعلقات شخصی باشد. اما همه ما تعلقات شخصی داریم و کسی نمیتواند انکار کند که به موضوعی که مربوط به خودش میشود، تعلق شخصی ندارد. حتی اگر آگاهانه فرد بکوشد این تعلقات را انکار کند، پس ذهنش حضور دارد و این تعلق شخصی به طور ناخودآگاه در روند کارهایش تاثیر میگذارد. اما به طور کلی کوشیدم که تا جایی که امکانپذیر است از میزان این تعلق شخصی بکاهم. البته اهمیت کار در این است که بتواند تداوم داشته باشد. یعنی با مطالعه کتاب هر کس که در آن روزگار حضور داشته، قطعا خاطرات تازهای به یادش خواهد آمد. من این دوران را چهار مقطع کردهام: دوره اول از ۱۳۳۸ تا ۱۳۴۳ با نام «غروب همه را خانه میآورد»؛ دوره دوم ۱۳۴۳ تا ۱۳۴۷ با عنوان «آرامش پیش از توفان»؛ دوره سوم از ۱۳۴۸ تا ۱۳۵۲ با عنوان «جرقهای که بر هیزم تر زده شد» و بالاخره دوره چهارم از ۱۳۵۳ تا ۱۳۵۷ با عنوان «ترکیدن حباب قدرت». این دورهبندیها البته منطق و توجیه خاصی دارد. هر کس با خواندن این دورهها حوادث را به خاطر میآورد، اگر حس میکند اشتباه است، میتواند آن را اصلاح کند یا حوادث جدید را به آن اضافه کند، به این منظور آدرس ایمیلام یعنی abb_abdi@yahoo. com نیز ارائه شده است تا با من تماس بگیرد و نکته یا نظرش را به اطلاع من برساند. مطمئن باشید که فوری به هر نحو که لازم باشد با ایشان تماس میگیرم تا در جهت تصحیح و تکمیلش اقدام کنم.
البته ممکن است که برخی ضعفهای دیگر کتاب را بتوانیم از طریق اسناد و مدارک جبران کنیم. کتاب در دوره دولتهای نهم و دهم نوشته شد. در این دوره ما را حتی در این ساختمانها نیز راه نمیدادند، چه برسد که اسنادش را در اختیارمان بگذارند. خوشبختانه الان میتوانیم از مرکز اسناد کتابخانه ملی و سایر مراکز آرشیوی استفاده کنیم و یاری بجوییم برای آنکه تاریخ دقیقی درباره جنبش دانشجویی پلیتکنیک نوشته شود.
قصد ما از پرداختن به تاریخ تقدیس آن نیست. همچنان که هدف ما تخریب آن نیز نیست. همه ما وقتی به گذشتهمان مینگریم، ممکن است با خودمان بگوییم که کاش آن کار را نمیکردیم و ای کاش کار دیگری میکردیم. اما این ای کاش گفتنها ثمری ندارد و آن دورانها گذشته است. ممکن است ۱۰ سال بعد که به امروزمان مینگریم نیز با خودمان بگوییم که ای کاش امروز کار دیگری میکردیم. شاید در واقع هر کدام از ما در هر لحظه اگر منصفانه و صادقانه و بدون حب و بغض تصمیم بگیریم و عمل کنیم، همان کار درست است، زیرا ما با درک فردا که زندگی نمیکنیم. به این دلیل قصد من در این کتاب نیز آن نبوده که از یک گذشته طلایی یاد کنم. همچنان که به هیچوجه سعی نشده که یک گذشته زشت و پر از خطایی را ترسیم کنم. گذشته ما همین بوده که هست و آیندهمان نیز به شکل دیگری رقم خواهد خورد، همچنان که لحظه حال چنین است. بنابراین کوشش من آن بوده که تصویری برای فرزندانمان ارائه کنیم تا ببیند که آن دوره چگونه بوده است. الان فرزندان ما نمیتوانند تصور و فهم درستی از این موضوع داشته باشند که چگونه میشود که یک فرد به جایی برسد که کشتن و کشته شدن برایش بسیار امر پیش پا افتادهای باشد. قصدم از پیش پا افتاده امر بیارزشی نیست، بلکه مراد آن است که در آن زمان این امور به مسائلی ساده و قابل هضم بدل شده بود. در حالی که امروز اصلا قابل قبول نیست و هیچ کس به سادگی حاضر نمیشود هم از جان خودش بگذرد و هم جان دیگری را به خطر بیندازد. این ویژگی یا روحیه محصول شرایط خاص تاریخی است که اقتضائات خاص خودش را داشته است.
وقتی که به جنبش دانشجویی مینگریم، تاسفبار است که نیروهایی در این جنبش از دست رفتهاند که هر کدامشان میتوانستند بهترین مدیران این مملکت باشند. یکی از دوستان از من پرسید که چرا پلیتکنیک این اندازه سیاسی بوده و هست؟ من در پاسخ گفتم که درست است که پلیتکنیک سیاسی است، اما ویژگیهای دیگری نیز در پلیتکنیک هست که اصلا دیده نشده است و آن خلاقیت و کارآفرینی نیروهای پلیتکنیک است. اگر یک نفر کشته شود یا به زندان برود، همه آن را میبینند، اما اگر این امکان باشد که نیروهایی که از پلیتکنیک (مثل دانشگاههای دیگر) در جامعه آزاد شدهاند را رصد کنیم، خواهیم دید که تاثیر دانشگاهها صرفا در حوزه سیاسی نبوده و در حوزههای مختلف جامعه و اقتصاد و صنعت و فرهنگ تاثیر گذاشتهاند، تا جایی که بخش سیاسی آن کمرنگ شود. در ایران به دلیل آنکه سیاست خیلی اهمیت دارد، این ویژگی بیش از بقیه خصایص به چشم میآید، اما واقعیت آن است که در حوزههای دیگر نیز این نیروها قابل مشاهده هستند. همچنان که در فرآیند نگارش این کتاب از صد نفری که با ایشان گفتوگو صورت گرفت، قریب به اتفاق از نیروهای سطح بالای مدیریتی و خلاق و کارآفرین کشورمان بودهاند.
نکته دیگری که برای من اهمیت داشت، تفاوت محیط دانشگاه قبل از انقلاب و بعد از آن به خصوص هشت سال گذشته بود. ما قبل از انقلاب در بدترین شرایط دانشگاهی نیز شاهد آن بودیم که روسای دانشگاه با وجود آنکه از بالاترین مقام کشور برای تصدی مقام ریاست حکم میگرفتند، اگر همراه دانشجویان نبودند، قطعا علیه ایشان نیز نبودند. این نکتهای کلیدی است. متاسفانه در هشت سال گذشته شاهد بودیم که روسای دانشگاه این ویژگی را نداشتند و حتی در مواردی تندتر از بقیه نسبت به دانشجویان عمل میکردند. به همین دلیل کوشیدهام این تصویر را نیز در کتاب عرضه کنم. برای مثال فضایی که در سالهای پایانی دهه ۱۳۴۰ علیه آقای دکتر جدبابایی به دلیل انتصاب ایشان به ریاست دانشگاه و وقایع پیش و پس از آن (مثل ماجرای اخراج ۵۲ نفر از دانشجویان و اعزام ایشان به سربازی و دستگیری شمار دیگری از دانشجویان) پدید آمد، به تصویر بکشم. همچنین کوشیدهام، دیگر روسای دانشگاه مثل مهندس نفیسی (بنیانگذار پلیتکنیک) و دکتر محمدعلی مجتهدی را که از مفاخر جامعه بودند، به تصویر بکشم.
به طور کلی آنچه نگاشتهام به آن معنا نیست که گذشته آرمانی و طلایی بوده است. نگاه ما به آینده است، اما دوست داریم که حافظه ما ضعیف نباشد و گذشتهمان را مکتوب کنیم و آنچه را بوده به تصویر بکشیم. البته این کتاب جنبش دانشجویی پلیتکنیک را تا سال ۱۳۵۷ در بر میگیرد و امیدوارم این کار زمینهای برای نگارش تاریخ دورههای بعدی نیز باشد. برای مثال برخی از دوستان از اهمیت دو سال اول انقلاب در این دانشگاه یاد میکنند. البته من برای این دوره هم کارهایی صورت دادهام که متاسفانه در تدوین بخشهایی از آن با مشکلاتی مواجه شدیم. حتی همین کتاب نیز سه سال منتظر انتشار بود و خوشبختانه با دولت جدید این مانع برطرف شد. اما ناامید نیستیم و امیدواریم که سالهای ۱۳۵۷ تا ۱۳۵۹ را نیز با همت دوستان دیگر تدوین کنیم.
***
چهار دوره جنبش دانشجویی پلیتکنیک (۱۳۳۸ تا ۱۳۵۷)
از نهادهای صنفی ماندگار تا رادیکالیسم سیاسی پرشور
عباس عبدی در کتاب خود جنبش دانشجویی در پلیتکنیک را به چهار دوره تقسیم میکند، او ویژگی دوره اول را که از ۱۳۳۸ تا ۱۳۴۳ است رابطه صمیمی میان دانشجویان و مدیریت دانشکده میداند. در این دوره فضای نیمه باز سیاسی بر جامعه و دانشکده حکمفرماست و اغلب دانشجویان در زیر چتر جبهه ملی دوم به فعالیت سیاسی میپردازند، ضمن آنکه در این دوره نهادهای صنفی ماندگاری در دانشکده تاسیس میشود.
در این دوره فضای دانشکده مردانه است، تحصیل در رشته فنی باعث عملگرا و فعال شدن دانشجویان میشود، حس «پلیتکنیکی بودن» در همین دوره نهادینه میشود؛ احساسی که به تعبیر عبدی «با هیچ مرکز آموزشی دیگر قابل مقایسه نیست» و در این شعر تبلور مییابد: ما تکنیکیها مظهر نیروی جوانیم/ ما تکنیکی هستیم، پلیتکنیکی هستیم/ اینیم، آنیم، چنینیم و چنانیم، آقای جهانیم/ از شیر نترسیم، که خود شیر ژیانیم.
فضای دانشکده سیاسی است و از سوی مدیران دانشکده مخالفت عمدهای مشهود نیست، اگرچه تمایزهای فکری اعم از مذهبی بودن و چپ بودن چندان پررنگ نشده بود. فعالیتهای صنفی در این دوره شکل میگیرد. مهمترین رویداد این دوره عزل مهندس نفیسی بود که با اعتصابات و اعتراضهای گسترده دانشجویان صورت گرفت.
دوره دوم از سال ۱۳۴۳ تا پایان سال ۱۳۴۷ است که ویژگیاش تمرکز فعالیت در قالب صنفی، کوشش برای تثبیت و دفاع از موجودیت دانشکده، ادامه روابط بسیاری صمیمی میان دانشجویان با یکدیگر، ورود تنش میان دانشجویان و مدیریت و شکلگیری نطفه فعالیتهای مطالعاتی و عملیاتی دانشجویان چپ و در مراحل بعدی و نسبتا محدود دانشجویان مذهبی است. در این دوره حیات پلیتکنیک از نظر سیاسی در رکود کامل است و تنها مساله مرگ غلامرضا تختی و تظاهرات هفتم و چهلم آن که به همت سازمان صنفی برگزار میشود، اهمیت دارد.
دوره سوم سالهای ۱۳۴۸ تا ۱۳۵۲ را در بر میگیرد. در این دوره همسو با رشد اقتصادی از یک سو و تحولاتی که در قیمت نفت و پیامدهای آن بروز کرد از سوی دیگر، در ابتدا فضای سیاسی بستهتر شد و از سوی دیگر جنبشها و مخالفتها به سمت رادیکال شدن پیش رفت. در این دوره جنبش اسلامی نیز با فعالیتهای فکری و سپس عملی افراد و نهاد و گروههای مذهبی از حالت تدافعی بیرون آمدند. بسته شدن حسینیه ارشاد و حادثه سیاهکل خود به تنهایی نشانگر فضای این دوره هستند. در این دوره جنبش دانشجویی تندتر و رادیکالتر شد. همین ویژگی بارز فضای عمومی پلیتکنیک در این سالهاست و حتی جنبش دانشجویی با خشونت و تخریب همراه شد و فضای مبارزهجویانه ضد رژیم شاه روحیه تساهل و تسامح را زایل کرد. مشخصه دیگر دانشجویان غلبه حس عملگرایی بود. در این دوران روابط دانشجویان با حکومت بر خلاف دورههای قبل به کلی قطع شد.
عبدی دوران چهارم (۱۳۵۷-۱۳۵۳) را ترکیدن حباب قدرت مینامد. در این دوران همسو با تقویت حس دیکتاتوری در شاه و بسته شدن فزاینده فضای سیاسی، رادیکالیسم در جنبش دانشجویی تا اوج خود پیش میرود. تا جایی که دانشجویان به گرایش یافتن گروههای چریکی پاسخ مثبت دادند. این فضای سیاسی، بسیار ایدئولوژیک، عملگرا و احساسی تا انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ ادامه داشت. برای مثال در بهار سال ۱۳۵۳ حسین دیباج دانشجوی سال آخر راه و ساختمان بر اثر شکنجه کشته شد. در همین ایام حملات گسترده ساواک به کلیه کتابخانههای انجمن اسلامی آغاز شد. در آبان این سال یکی از دانشجویان با استاد ریاضی درگیر و یک ترم اخراج شد که به اعتراض دانشجویان و واکنش شدید ساواک منجر شد. بدترین اتفاق در اسفند این سال رخ داد که طی آن چند دانشجوی مذهبی پلیتکنیک از جمله اسماعیل اکبریان آذر و کامران صنیعی زیر شکنجه کشته شدند. سال ۱۳۵۵ نیز با خبر کشته شدن مصطفی قندهاری فارغالتحصیل مذهبی برق همراه بود. او البته بر اثر یخزدگی در کوه کشته شد، اما مراسم ختم او به بستری برای درگیریهای بعدی منجر شد. سال ۱۳۵۶ نقطه عطف حوادث سیاسی در دانشگاههاست و سال ۱۳۵۷ نیز با اوج گرفتن اعتراضات، جنبش دانشجویی در سایر جنبشهای اجتماعی و سیاسی بیرون از دانشگاه و به همراه آنها عمل میکرد.
نظر شما :