بهتر است روحانی رئیسجمهور نشود
نامه علی مطهری به خاتمی
***
جناب حجتالاسلام آقای خاتمی زید عزه
با اهدای سلام و آرزوی توفیق بیشتر برای جنابعالی، در خصوص انتخابات آینده ریاستجمهوری پیشنهادی دارم، امید است مورد توجه قرار گیرد.
قبل از بیان مطلب متذکر میشوم که این پیشنهاد و اعلام آن به جنابعالی، صرفاً ابتکار خود اینجانب بوده است و هیچ یک از دوستانم در دو گروه مهم سیاسی کشور از آن اطلاع ندارند و بنابراین به هیچوجه هدفی سیاسی و گروه را دنبال نمیکند بلکه صرفاً از روی احساس وظیفه و از باب نصیحت ائمه مسلمین صورت میگیرد. پیشنهاد بنده این است که جنابعالی در انتخابات آینده ریاست جمهوری کاندیدا نشوید. برای این پیشنهاد خود دلایلی دارم که یکی از آنها اصلی و بقیه فرعی است. دلیل اصلی این است که از ابتدای انقلاب اسلامی، این مطلب یک اصل کلی بوده است که روحانیون بهتر است پستهای اجرایی یعنی ریاست جمهوری و وزارت را نپذیرند مگر اضطراراً و این اصل مورد تاکید امام خمینی و استاد مطهری بوده است و اگر بعداً از این اصل عدول شد و از روی اضطرار پست ریاست جمهوری به عهده اشخاص روحانی گذاشته شد، به دلیل کاستیها و بلکه خیانتهایی بود که از برخی متصدیان غیرروحانی قبلی پستهای ریاست جمهوری و نخستوزیری مانند بنیصدر سر زد و این اضطرار ناچار زمانی به پایان رسیده است.
از نظر اینجانب نزدیک به هشت سال است - یعنی بعد از دوره اول ریاست جمهوری سابق - که این اضطرار به پایان رسیده و از آن پس میبایست اشخاص غیرروحانی عهدهدار این سمت میشدند. در اینجا توجه جنابعالی را به نظر استاد مطهری درباره این موضوع که طی یک مصاحبه مطبوعاتی در دو هفته قبل از شهادت ابراز کردهاند جلب میکنم. خبرنگار از ایشان سؤال میکند وزارت امر به معروف و نهی از منکر که امام هم راجع به آن اشارهای فرمودند چه خواهد بود و یا چه باید باشد؟ و استاد در پاسخ میفرمایند: «آنچه ایشان فرمودند وزارت امر به معروف نیست، اگر وزارت باشد - یعنی اگر اسمش را وزارت بخواهیم بگذاریم – معنایش این است که دستگاهی وابسته به دولت باشد و از بودجۀ دولت هم استفاده بکند و قهراً تحت مقررات و ضوابط دولتی باشد و زیر نظر نخستوزیر وقت و وزیری که از ناحیۀ نخستوزیر تعیین میشود. بلکه مقصودشان یک موسسه مستقل وابسته به روحانیت است و این نظریه بر اساس نظریۀ دیگری است که ایشان درباره روحانیت دارند که روحانیت باید مستقل بماند همچنان که در گذشته مستقل بوده است، و نهضتهایی که روحانیت کرده به دلیل مستقل بودنش بوده. اینکه روحانیت شیعه توفیق پیدا کرده که چندین نهضت و انقلاب را در صد ساله اخیر رهبری بکند به دلیل استقلالش از دستگاههای حاکمۀ وقت بوده. حالا هم که باز حکومت، حکومت اسلامی میشود، با اینکه حکومت اسلامی است، ایشان معتقدند که روحانیت باید مستقل و به صورت مردمی مانند همیشه باقی بماند و روحانیت آمیخته با دولت نشود. ایشان با اینکه روحانیت به طور کلی وابسته به دولت شود آنچنان که روحانیت اهل تسنن هست به شدت مخالفند ولو در دورۀ حکومت اسلامی، و نیز با اینکه روحانیون بیایند جزو دولت بشوند و پستهای دولتی را رسماً اشغال بکنند، مخالفند.
به هر حال روحانیت نه به طور مجموعه و دستگاه روحانیت باید وابسته به دولت بشود و نه افرادی از روحانیون بیایند پستهای دولتی را به جای دیگران اشغال کنند، بلکه روحانیت باید همان پست خودش را که ارشاد و هدایت و نظارت و مبارزه با انحرافات حکومتها و دولتهاست، حفظ بکند. در آینده هم همین پست را باید حفظ بکند. البته این به معنی تحریم نیست، به معنی پیشنهاد است. ممکن است یک وقتی ضرورت ایجاب بکند که یک فرد روحانی معینی چون کس دیگری نیست، یک پست دولتی را اشغال کند، دیگر نمیگوییم چون بر روحانیین تحریم شده نباید چنین بشود. مثلاً پست وزارت آموزش و پرورش را در نظر میگیریم. اگر در شرایطی قرار بگیریم که اتفاقاً یک فرد غیرروحانی صالحی برای تصدی این پست نباشد ولی افراد صالح روحانی که ضمناً تجربه در کار آموزش و پرورش هم زیاد دارند و بهتر از دیگران میتوانند انجام دهند وجود داشته باشند، دیگر نباید گفت که اینها به دلیل اینکه روحانیاند نباید متصدی این پست شوند و بر اینها تحریم شده است. نه، معنای مطلب این است که در شرایطی که روحانی و غیرروحانی هر دو وجود دارند و غیرروحانی لااقل در شرایطی مساوی با روحانی وجود دارد تا چه رسد که در شرایط بهتر وجود داشته باشد، اولویت با غیرروحانی است.»
بنابراین یکی از اصلاحات مهم برای نظام جمهوری اسلامی همین است که رئیسجمهوری روحانی نباشد مگر اضطراراً و در نبود یک شخصیت غیرروحانی واجد شرایط. ممکن است سؤال کنید چرا این مطلب را قبلاً مطرح نمیکردید و نوبت به ما که رسید مطرح میکنید؟ پاسخ این است که اینجانب در طول ده سال گذشته این موضوع را خصوصاً در ایام بزرگداشت پدرم و در مقام تبیین اندیشههای سیاسی ایشان بارها در سخنرانیهایم گفتهام و اخیراً نیز در مقالهای تحت عنوان «اصلاحات چیست» بیان کردهام؛ منتها طبیعی است که صدای اینجانب به عنوان یک شخص به جایی نمیرسد و علت اینکه این نامه را به صورت سرگشاده مینویسم همین است که مردم از این نظریه و پیشنهاد مطلع شوند.
اما دلایل فرعی برای پیشنهاد مذکور به شرح ذیل است:
۱- روحیه جنابعالی یک روحیه صلح کل است و چنین روحیههایی برای آنکه در کادر رهبری یک جامعه قرار بگیرند، مناسب نیستند. به عبارت دیگر جاذبه و دافعه شما در حد تعادل نیست و در موارد لازم از دافعه کافی برخوردار نیستید. از کسانی هستید که بعد از وفاتشان مسلمانش به زمزم شوید و هندو بسوزاند. به علاوه گاهی به جای آنکه صالحان جذب شوند و طالحان دفع، برعکس است. تنها افراد مسلکی که دارای جاذبه و دافعه نیرومند هستند و جاذبهشان مخصوص نیکان و دافعهشان ویژه بدان است قادر به هدایت جامعه و پیشبرد آن میباشند. البته این امر بیشتر به روحیات افراد برمیگردد و کمتر به اصول فکری آنها مربوط میشود، لذا این خصوصیت شما چیزی از مقام و منزلت جنابعالی نمیکاهد.
۲- روحیه شما یک روحیه اجرایی نیست و جنابعالی بیشتر به نظریهپردازی و بیان تئوری علاقهمند هستید تا امور اجرایی. حال آنکه رئیسجمهوری بالاترین مقام اجرایی کشور است و باید عشق و علاقهاش به اجرا و مدیریت باشد و در این طریق مو را از ماست بکشد و کمتر به سخنرانی بپردازد. رئیسجمهوری میبایست مجری اصول موضوعه و ایدئولوژی نظام – که یک امر روشن و مشخص است - باشد نه اینکه به تدوین ایدئولوژی بپردازد. از نظر اینجانب پیشرفت و خدمات شما در مسیر فکر و اندیشه بیشتر و بهتر خواهد بود، خصوصاً اگر به معارف اسلامی خود عمق بیشتری ببخشید. به همین جهت است که در دوره ریاستجمهوری جنابعالی عمران و آبادانی در سطح مطلوب نبوده و فرصت طلایی بعد از دوم خرداد ۷۶ بیشتر به بحث و گفتوگو و تئوریپردازی گذشته است. البته آزادی بیان که خوشبختانه در دوره شما افزایش یافته است و این امر از نقاط قوت کار جنابعالی است، مطلب دیگری است.
۳- نوعی شیفتگی به مغرب زمین و متفکران غربی در شما وجود دارد که ناشی از دورهای است که در آن دیار گذراندهاید و مخل استقلال مکتبی است. جنابعالی دوبار این قضیه را برای من و برادرم صادقانه نقل کردید - یک بار در دوره وزارت ارشاد و بار دیگر در دوره ریاستجمهوری - که در سال ۵۶ وقتی میخواستید به آلمان بروید با استاد مطهری که در آن زمان در برخی درسهای ایشان شرکت میکردید مشورت نمودید و ایشان مخالف رفتن شما به اروپا بودند ولی چون خودتان مایل به رفتن بودید و دیگران نیز نظر مثبت داده بودند به آن سامان رفتید و حتی بعد از مدتی که به ایران بازگشتید و داستان رفتن خود به آلمان را برای آن شهید بزرگوار بازگو کردید، ایشان اظهار تاسف کردند و از آن مشورتدهندگان تلویحاً گله نمودند. آیا فکر نمیکنید استاد مطهری با توجه به شناختی که از روحیات و سطح علمی شما داشتند، نگران همین تاثیرپذیری جنابعالی از فرهنگ و اندیشههای غربی بودند؟ در دوره شما مفاهیم آزادی و دمکراسی به گونهای تبلیغ شده است که گویی ارزش انسانی غیر از اینها وجود ندارد. در اثر سوءبرداشت از مفهوم آزادی و سوءاستفاده از این مقوله مقدس، اخلاق جامعه ما انحطاط پیدا کرده است. دمکراسی به گونهای تبلیغ میشود که نقش مکتب و ایدئولوژی نزدیک به صفر جلوه داده میشود. اینها به این معنی نیست که دوره ریاستجمهوری جنابعالی برکاتی برای کشور نداشته است، بلکه دوره شما مانند سایر دورهها نقاط مثبت و منفی داشته است که در جای خود باید بررسی شود. مثلاً افزایش آزادی بیان و پیگیری مساله قتلهای زنجیرهای از نقاط قوت دوره مدیریت شما و کمبود عمران و آبادانی و انحطاط اخلاقی جامعه از نقاط ضعف آن بوده است.
با توجه به موارد فوق، خصوصاً مورد اول، پیشنهاد میکنم در انتخابات آینده ریاستجمهوری کاندیدا نشوید اگرچه در صورتی که کاندیدا شوید احتمالاً رای خواهید آورد و به هر حال رای مردم محترم است.
فرصت را مغتنم شمرده، نکاتی را در خصوص بیانات اخیرتان در جمع دانشجویان ذکر میکنم.
الف. فرمودید: «دوم خرداد جلوی گسست نسل دوم انقلاب با نسل اول را گرفت. جوانان زیادی داشتند از نظام جدا میشدند.» به نظر میرسد که این تحلیل درست نباشد و در آن، علت به جای معلول قرار گرفته است. اینکه نسل دوم انقلاب در حال گسست از نسل اول بود و جوانان زیادی داشتند از نظام جدا میشدند، از سخنانی است که روزنامههای زنجیرهای در دوره آنارشیسم مطبوعاتی بر سر زبانها انداختند و از معلولهای دوم خرداد است نه از علتهای آن. شک نیست که انتقاداتی به دوره قبل از خرداد ۷۶ علیرغم موفقیت آن در سازندگی و استحکام بنیان اقتصاد کشور وارد است و از اشتباهات اصولگرایان یکی همین بوده است که کمتر به نقد آن دوره پرداختند و به جای آنکه حق را ملاک شخصیتها قرار دهند، شخصیتها را ملاک حق قرار دادند و برعکس، اصلاحطلبان از این موقعیت استفاده کردند و با مطرح کردن آرمانهایی، گروهی از مردم را به دنبال خود کشیدند. کاستیهای موجود در آن دوره عدهای را از نیل به آرمانها و اهداف مقدس جمهوری اسلامی تا حدی مایوس کرده بود ولی این یاس هیچ گاه در حد گسست نسل دوم انقلاب از نسل اول و جدایی جوانان از نظام نبود، بلکه هر دورهای کاستیهایی دارد که در دوره بعد باید دنبال رفع آن بود، چنان که کاستیهای دوره جنابعالی را خصوصاً در حوزههای اقتصاد و فرهنگ باید در دوره بعد برطرف کرد. این مطالب را بعدها ماشین تبلیغاتی دوم خرداد با استفاده از امکانات وسیع دولتی به جامعه تلقین کرد، به طوری که عده زیادی خیال کردند مردم از انقلاب برگشتهاند و دوره جدیدی آغاز شده است و همین امر عدهای از اصلاحطلبان خوش خیال را به طمع انداخت که بساط انقلاب و ولایت فقیه را برچینند و غائله ۱۸ تیر ۷۸ را به پا کردند اما در ۲۳ تیر پاسخ محکمی از سوی مردم دریافت نمودند. حال آنکه مساله اساسی در دوم خرداد ۷۶ نه گسست نسل اول و دوم انقلاب و نه جدایی جوانان از نظام بود، بلکه مساله اساسی و عامل سازنده حادثه دوم خرداد در درجه اول این بود که هواداران رقیب شما در انتخابات ۷۶ به گونهای عمل کردند که مردم احساس کردند قرار است فرد خاصی به آنها تحمیل شود و گویی انتخاب آنها تاثیری ندارد و در حقیقت شخصیت آنها تحقیر شد، لذا به جنابعالی روی آوردند و در درجه بعد عوامل دیگری از قبیل خصوصیات اخلاقی و سیادت و چهره جدید بودن و برخی از شعارهای شما در این امر دخالت داشت. بنابراین جوانان متدین ما هیچ گاه از اسلام نمیگسلند و اگر نقصی در نظام مشاهده کنند درصدد رفع آن برمیآیند. آنها که صحبت از گسست میکنند از اول هم نپیوسته بودند که بخواهند بگسلند، چیزی که هست قبلاً جرات ابراز نداشتند و امروز جرات پیدا کردهاند.
ب. در پاسخ به سؤالی که «چرا روی بعضی مسائل حساسیت نشان داده میشود» فرمودید: «هیچ انسانی نمیتواند هر کاری که دلش خواست انجام دهد. در عین حال خیلی از سختگیریها و ممنوعیتها نه از ذات اسلام برخاسته و نه از اولویتهای جامعه ماست.» باید گفت سؤالکننده دست پیش را گرفته که از پس نیفتد و الا مساله اساسی در جامعه امروز ما که حتی برخی اصلاحطلبان نیز همصدا شدهاند این است که چرا حساسیتها کم شده است و مسائل مربوط به عفت جامعه جدی گرفته نمیشود. بهتر بود جنابعالی مصادیق آن سختگیریها و ممنوعیتهایی را که نه از ذات اسلام برخاسته و نه از اولویتهای جامعه ماست مشخص میکردید. اگر در گذشته، جامعه ما در این مسائل گاهی راه افراط را پیموده است، امروز راه تفریط را میپیماید و یک نظارت درست و متعادل بر آن حاکم نیست.
ج. در ضمن پاسخ به سؤالات فرمودید: بعضی توهین به خود را میگویند توهین به اسلام. این سخن به طور کلی نمیتواند مردود باشد. برخی حق دارند توهین به خود را توهین به اسلام بدانند. مثلاً توهین به یک مرجع تقلید توهین به اسلام است. توهین به امام خمینی توهین به اسلام است و اصولاً توهین به یک اسلامشناس و کسانی که مجسمه اسلام هستند و اسلام در آنها تجسم یافته است، توهین به اسلام است.
د. درباره نابسامانی فرهنگی، نظرتان این بود که اگر نابسامانی هست مسوول آن فقط وزارت ارشاد نیست بلکه سایر نهادهای فرهنگی مانند صدا و سیما و حوزههای علمیه نیز در این امر شریکند. اولاً قیاس حوزههای علمیه - که یک نهاد مردمی است - با نهادهای حکومتی مانند وزارت ارشاد و صدا و سیما درست نیست. زیرا امکاناتشان قابل قیاس با یکدیگر نمیباشد. ثانیاً انتقادهای وارد به وزارت ارشاد با انتقادهای وارد به صدا و سیما قابل مقایسه نیست. انتقادی که به صدا و سیما وارد است حداکثر این است که گاهی از موزیکهای تند استفاده میکند یا بانوان در سریالها با آرایشهای غلیظ ظاهر میشوند و یا گاهی فیلمهای خشن و جنایی خارجی پخش میشود، اما جهتگیری کلی آن ترویج اسلام و تقویت انقلاب اسلامی است. اما انتقادی که به وزارت ارشاد وارد است این است که سینما در حال حرکت به سوی ابتذال فیلمهای فارسی قبل از انقلاب است و رمانهای ضد اخلاقی و مخرب روح و جسم جوانان به نام آزادی اجازه انتشار دریافت میکنند و بازیهای کامپیوتری از هر نوع آن به آسانی و در فروشگاههای موسسه رسانههای تصویری در دسترس جوانان است و خلاصه جهتگیری آن تخریب ایمان مردم و معنویت جامعه است. نهادهای دلسوز فرهنگی مانند حوزههای علمیه و همچنین شخصیتهای فرهنگی علاقهمند به آینده نسل جوان با تالیف کتاب و ایراد سخنرانی و غیره در جهت ارتقای معنوی جامعه تلاش میکنند و از آن سو تلاش آنها با چند فیلم مبتذل سینمایی خنثی میشود و به همین دلیل است که در مجموع، جامعه ما پیش نمیرود، بلکه در سالهای اخیر پسرفت معنوی داشته است.
البته اینجانب در مساله وزارت ارشاد، بخشی از تقصیر را متوجه مجلس پنجم میدانم زیرا آقای مهاجرانی صادقانه نوع بینش خود در مسائل فرهنگی را ارائه کرد و آن مجلس علیرغم اطلاع و آگاهی از طرز فکر و اندیشههای ایشان، تحت تاثیر جو غالب به وی رای اعتماد داد و سیاستبازی را بر اصولگرایی ترجیح داد.
ثالثاً فرضاً به نهادهای دیگر نیز به همان اندازه که به وزارت ارشاد انتقاد وارد است، انتقاد وارد باشد، این امر وزارتخانه مذکور را تبرئه و مسوولیت جنابعالی را ساقط نمیکند، بلکه مشکل آنها در جای خودش باید حل شود و مسائل نباید با هم مخلوط گردد.
علی مطهری
نظر شما :