کالبدشکافی سه ترور با عبدخدایی(۳): ما پسر اشرف پهلوی را ترور نکردیم
سرگه بارسقیان
شفیق (متولد ۲۴ اسفند ۱۳۲۳) که درجه ناخدا یکمی (سرهنگی) داشت، پیش از انقلاب با سمت جانشین فرمانده ناوگان دریایی خلیج فارس و دریای عمان در بندرعباس مشغول کار بود و چند روز پس از انقلاب با یک فروند قایق موتوری از بندرعباس گریخت و به نقطه نامعلومی رفت. خلخالی، حاکم شرع دادگاه انقلاب اسلامی برای شفیق دادگاهی غیابی ترتیب داد و وی را همراه با تنی چند از فرماندهان ارشد ارتش شاهنشاهی به «افساد فی الارض» متهم و محکوم به اعدام کرد که در نهایت ترور وی با نام فدائیان اسلام انجام شد. چه شد که فدائیان اسلام پس از پیروزی انقلاب به عرصه سیاسی بازگشت، خلخالی پس از انقلاب چه نقشی در احیای فدائیان اسلام داشت و علت ترور خواهرزاده شاه چه بود و کدام یک از اعضای فدائیان ترور او را اجرا کردند، سووالاتی است که «تاریخ ایرانی» از محمدمهدی عبدخدایی که دبیرکلی فدائیان اسلام را برعهده دارد، جویا شده است.
***
با وجودی که مشی مبارزاتی فدائیان اسلام قهرآمیز بود و با پیروزی انقلاب به آرمان خود مبنی بر تشکیل حکومت اسلامی رسیده بود، چه ضرورتی موجب شد تا مجددا فدائیان اسلام فعال شود؟ صادق خلخالی، چنانکه در مطبوعات آن دوره آمده و خود او در کتاب خاطراتش «ایام انزوا» مدعی شده، چگونه رهبر فدائیان اسلام شد؟
بعد از انقلاب دوستان سابق جمع شدند، قرار شد فدائیان اسلام را زنده کنیم، چون بعد از انقلاب جوی بوجود آمد که احزاب فعالیتشان در فضای بازی قرار گرفت. احزابی چون جمهوری اسلامی، جمهوری خلق مسلمان، جنبش مسلمانان مبارز و پانایرانیستها تشکیل شدند. فکر کردیم در آن جو دوباره فدائیان اسلام را مطرح کنیم، چون احساس کردیم اعضای جبهه ملی تلاش میکنند نگذارند فدائیان اسلام در تاریخ مطرح شود. قصدی نداشتیم وارد فعالیتها شویم، چون در مسیر انقلاب و پیرو خط امام بودیم، معتقد بودیم که در آن روزگار آرمانهای ما در حال پیروز شدن است و در جادهای حرکت میکنیم که این جاده به فلاح و اجرای قوانین اسلامی منتهی میشود. بعلاوه دوره شیوه مبارزات ما که به قول خیلیها حذفی بود، تمام شده و پرونده بسته شده بود. شیوهای که ما در مقابل کسروی، رزم آرا، هژیر و حسین علا بکار گرفتیم، در آن مقطع پیروز شده و در مقطع بعدی شکست خورده بود. پیروزی انقلاب با آزادی دستهجات مختلف و تلاش آنها برای حذف نام فدائیان اسلام از تاریخ همراه بود که این مساله برای ما مهم بود؛ لذا تصمیم گرفتیم فدائیان اسلام را تشکیل دهیم، بخصوص در شرایطی که حزب جمهوری اسلامی تشکیل شد، آقای خلخالی اعلام کرد که فدائیان اسلام را دوباره زنده میکند. من با آقای خلخالی ملاقات کردم، به ایشان گفتم ما نواب صفوی میخواهیم با ۲۵ سال تکامل و آن در وجود امام متبلور است، متاسفانه شما نواب صفوی ۲۵ سال پیش از او هم نیستید، لذا شما شایستگی رهبری فدائیان اسلام را ندارید. در همان موقع روزنامه بامداد آمد با ایشان مصاحبه کند، به من گفت شما چیزی نگو. آقای علی حجتی کرمانی هم که قبلا جزو فدائیان اسلام بود، در همان مصاحبه تذکر میدهد شما با فدائیان اسلام مشکل دارید، چگونه موجودیت آن را اعلام میکنید. آقای خلخالی میخواست در برابر حزب جمهوری اسلامی بقول خودش گروهی را داشته باشد و جز نام فدائیان اسلام، نام بهتر دیگری را نمیتوانست پیدا کند، بنابراین تشکیل فدائیان اسلام را اعلام کرد و اساسنامهای نوشت و خدمت امام برد تا امام این اساسنامه را تائید کند و او موجودیت فدائیان اسلام را اعلام کند. آن روزها امام در قم تشریف داشتند، از تهران حجتالاسلام والمسلمین جناب آقای سیدمحمدعلی لواسانی همراه برادرش آقای سیدصادق لواسانی به قم رفتند و با رهبر انقلاب مذاکراتی کردند و گفتند که خلخالی نباید فدائیان اسلام را تشکیل دهد، بنابراین امام نسبت به فدائیان اسلام سابق و لاحق که میخواهد تشکیل شود، تصمیم به سکوت گرفتند. ما احساس ضرورت کردیم و «فدائیان اسلام وفادار به شهید نواب صفوی» را تشکیل دادیم. آقای خلخالی هم با اینکه امام سکوت کردند و اصولا راجع به فدائیان اسلام صحبتی نکردند، «فدائیان اسلام بنیانگذاران» را تشکیل داد. بعضی از دوستانی که زمان نواب صفوی از فدائیان اسلام اخراج شده بودند، با این نام که قداست پیدا کرده بود، دور آقای خلخالی را گرفتند، برخی از آنها هم در دادسرای مواد مخدر با ایشان همکاری میکردند.
علت اخراج اعضای فدائیان اسلام چه بود؟
مرحوم نواب صفوی بعد از اختلاف بین مرحوم آیتالله کاشانی، شاه و مصدق اعلام کرد من دوران فترت را آغاز میکنم. در حقیقت اعلام کرد من شیوه امام سجاد را عملی میکنم، با مخالفین مصدق همکاری تنگاتنگ نمیکنم و حق انتقاد از دولت دکتر مصدق را برای خود محفوظ میدارم، اما در یک جبهه با دربار با مصدق مخالفت نمیکنم. نواب صفوی حتی در خرداد سال ۱۳۳۲ نامهای به دکتر مصدق نوشت که در صورتی که شما به جهت اسلام برگردید و به وعدههایی که قبلا داده بودید عمل کنید، ما از شما حمایت میکنیم. آقای دکتر مصدق پاسخ نامه را نداد، لذا فدائیان اسلام در اختلافات بین دربار و دکتر مصدق و جریانات ۲۸ مرداد سکوت کرد. اما برخی اعضای فدائیان اسلام که حزب توده و آزادی فعالیتهای آن را خطرناک میدانستند، احساس کردند باید در کنار آیتالله کاشانی با دکتر مصدق مخالفت کنند و چون دیدند نواب صفوی طرفدار سکوت، فترت یا قول گرفتن از مصدق برای اجرای احکام اسلامی است، خودشان را از خدمت نواب صفوی مرخص کردند و خواستند جنجالآفرینی و اعلام انشعاب کنند. درحالیکه اصلا مساله انشعاب مطرح نبود. ۸-۷ نفر از اعضا همراه با آقای حاج ابوالقاسم رفیعی بودند که درصدد این کار بودند. مرحوم نواب صفوی هم بخاطر اینکه جریان فدائیان اسلام دچار انشعاب نشود، اعلامیهای داد و این اعضا را اخراج کرد. البته این برادران بعد از آمدن امام به صحنه مبارزه، چون زیربناهای مبارزه در ذهنشان استوار بود، حول امام گرد آمدند و ۸ سال بعد از شهادت نواب صفوی و در سال ۴۲، شاخه نظامی دستهجاتی را تشکیل دادند که با امام همکاری میکردند؛ لذا در قتل حسنعلی منصور که در سال ۴۳ در رابطه با کاپیتولاسیون انجام شد، نقش عمده را همین برادران ایفا کردند و حتی روزنامههای آن دوره نوشتند حسنعلی منصور با هفت تیر نواب صفوی کشته شد و خود آنها هم اعتراف کردند آن هفت تیری که با آن منصور را ترور کردند، از نواب صفوی باقی مانده بود.
به هر حال انشعابیون پس از انقلاب با نام فدائیان اسلام فعالیت کردند؛ به نوعی پرچم را از دست شما گرفتند. شما واکنشی نشان ندادید؟
این داستان خودبخود در جریان انقلاب از میان رفت و تبدیل به وحدت نظر کلی شد. فدائیان اسلام معتقد بودند تاریخ کار مسلحانه گذشته و ما باید کار فرهنگی بکنیم. تصمیم گرفتیم همراه امام، طبق دستور یک مرجع تقلید به آنچه ایشان دستور میدهد عمل کرده و از طریق انتشار روزنامه فعالیت خودمان را آغاز کنیم. بنابراین ما «فدائیان اسلام وفاداران شهید نواب صفوی» را تشکیل دادیم، آنها رفتند «فدائیان اسلام بنیانگذاران» را ایجاد کردند و اطراف آقای خلخالی گرد آمدند. البته من در این رابطه با مقام معظم رهبری، آیتالله خامنهای که آن زمان نماینده ولی فقیه بودند تماس گرفتم و ایشان هم اظهار لطف میکردند. در مورد آقای حسن نزیه، مدیرعامل شرکت که اعلام کرده بود اجرای احکام اسلامی نه ممکن، نه مقدور و نه مفید است، روزنامه ما «نبرد ملت» عکسالعمل تندی نشان داد که این موضع مورد تائید نماینده ولی فقیه قرار گرفت. ما معتقد به فعالیت فرهنگی بودیم تا اینکه عراق به ایران حمله کرد و تصمیم گرفتیم نیروهایی به جبهه بفرستیم. من خودم به شهرستانها میرفتم و سخنرانی میکردم. نیروها را به شیراز میفرستادیم و تحت نظارت مرحوم آیتالله دستغیب و آیتالله حائری شیرازی در شیراز آموزش میدیدند و به جبهه میرفتند. در جبهه هم کارهای ما مشخص بود. زمانی که امام اعلام کرد همه نیروهای مردمی به بسیج ملحق شوند، ما هم نیروهای مستقل خود را بطرف بسیج هدایت کردیم اما همچنان روزنامه ما منتشر میشد. البته زمانی مدیریت روزنامه نبرد ملت با آقای کرباسچیان بود که بیشتر مقالات آن را من با امضای م.ع مینوشتم. بعد که آقای کرباسچیان بطرف آقای خلخالی رفت ما از ایشان جدا شدیم و روزنامه منشور برادری را منتشر کردیم که مدیرمسوول آن آقای لواسانی بود، بعد من امتیاز روزنامه را گرفتم و مدیرمسوولی آن برعهده من بود. در حال حاضر هم امتیاز این روزنامه به نام من هست که منتشر نمیشود.
شهریار شفیق، پسر اشرف پهلوی را چه کسی در ۱۶ آذر ۵۸ در پاریس ترور کرد؟ آقای خلخالی در مصاحبهای گفت مسئولیت ترور شفیق را فدائیان اسلام به عهده گرفته است؛ آیا شما در جریان این ترور بودید؟
شهریار شفیق را ما ترور نکردیم. ما در این جریان اصلا دخالتی نداشتیم، نمیدانیم چه کسانی بودند و چه کردند. ما در آن قضایا نبودیم. بنظرم آقای خلخالی هم دخالتی در این قضیه نداشت، منتهی همیشه روی موج سوار میشد. مثلا شاه که به پاناما رفت، ایشان اعلام کرد من عدهای را مامور کردم شاه را در آنجا از بین ببرند، درحالیکه چنین چیزی وجود نداشت. بعضیها عادت دارند در مسایل سیاسی روی موج سوار شوند، برخی هم موج را ایجاد میکنند. نقش فدائیان اسلام در تاریخ معاصر، ایجاد موج بوده، هیچگاه روی موج سوار نشدند که از نتیجه فعالیت دیگران بهرهبرداری کنند.
این اولین تروری بود که به نام فدائیان اسلام پس از نواب صفوی انجام شد، شما چطور واکنش نشان ندادید؟
آن موقع ما سکوت کردیم. اعتراضی هم نشد چون متوجه نشدیم بنام فدائیان اسلام این کار را کردند.
اگر متوجه میشدید، چه موضعی میگرفتید؟
ما اصلا از آن جریان باخبر نبودیم. قطعا اگر مطلع میشدیم، نفی میکردیم.
این خبر در روزنامهها منعکس شد؛ آقای خلخالی رسما اعلام کرد که ترور شفیق کار فدائیان اسلام بوده، حتی در شماره ۱۷ آذر ۵۸ روزنامههای کیهان و اطلاعات شرح این ترور و مصاحبه خلخالی منتشر شد.
فدائیان اسلام به عهده نگرفت.این خبر جزئی بود، در روزنامهها چاپ شد و بازتاب جهانی هم نداشت. بازتاب داخلی هم نداشت. شاید چون بازتاب داخلی نداشت ما سکوت کردیم. چون اینطور مسائل باید بازتاب داشته باشد تا عکسالعملی ایجاد کند. ما بعد از شهادت نواب صفوی هیچ تروری انجام ندادیم. چنانکه گفتم فقط باقیماندگان فدائیان اسلام به گروههای مذهبی پیوستند که شاخه نظامی آنها را تشکیل دادند، مثلا حاج صادق امانی قبلا جزو فدائیان اسلام بود که روزنامهها پس از ترور حسنعلی منصور نوشتند نواب صفوی از مسگرآباد دستور کشته شدن منصور را صادر کرد. از این نوع مسایل پس از شهادت نواب رخ داد، اما ترور پسر اشرف پهلوی را ما برعهده نگرفتیم.
سال ۸۰ پس از انتشار کتاب خاطرات خلخالی و نقدی که روزنامه همشهری درباره آن نوشت، شما درباره ادعای رهبری فدائیان اسلام توسط خلخالی پس از انقلاب بیانیهای منتشر کردید و گفتید «بعد از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی جمعیت فدائیان اسلام با توجه به اعضای باقیمانده آن تجدید حیاتی یافته و با تدوین اساسنامه و ثبت قانونی آن بصورت رسمی در وزارت کشور به فعالیتهای فرهنگی و مطبوعاتی در چارچوب نظام اسلامی ادامه داده و میدهد و آقای خلخالی هیچگاه در این جمعیت فدائیان اسلام و در این قالب حزبی و قانونی رهبری آن را بعهده نداشته است.» خلخالی چطور از ادامه فعالیت در قالب «فدائیان اسلام بنیانگذاران» منصرف شد؟ فشار یا توصیهای در کار بود؟
خلخالی خودش کنار کشید. به مرور وقتی با این مخالفتها روبرو شد از این جریان منصرف شد. ما فدائیان اسلام را در وزارت کشور ثبت کردیم، اساسنامه را هم فرستادیم. جزو اولین گروههایی بودیم که بطور قانونی در وزارت کشور ثبت شدیم و من دبیرکلی آن را برعهده گرفتم و تا امروز هم به این عنوان فعالیت میکنیم.
ولی فعالیتهای شما هم کمرنگ شده است؛ نه کنگرهای، نه بیانیهای. از نظر تشکیلاتی چطور به فعالیتهای خود ادامه میدهید؟
اعضای فدائیان اسلام هنوز در سالگرد نواب صفوی فعال میشوند، در سخنرانی در شهرستانها، در رسانههای جمعی و بزرگداشتهای نواب صفوی فعال میشویم و اهداف خود را شرح میدهیم. کنگره را یک بار در سال ۱۳۵۹ برگزار کردیم، دیگر برگزار نکردیم. در آن کنگره فدائیان اسلام را ثبت کردیم؛ هیات موسس و شورای مرکزی را انتخاب کردیم. در هیات موسس آقایان لواسانی، سیدمحمود میردامادی، شیخ محمدرضا نیکنام، جواد واحدی و من بودیم که شورای مرکزی را انتخاب کردیم. دو نفر از هیات موسس فوت کردند، که ما اخیرا به کمیسیون ماده ۱۰ احزاب دو عضو دیگر دکتر عبدخدایی، اخوی من و حجتالاسلام سیدمهدی طباطبایی را بجای آنها پیشنهاد کردیم. حجتالاسلام طباطبایی را مقام معظم رهبری معرفی کردند و گفتند سال ۳۲ که نواب صفوی به مشهد آمد، نماز جماعتی برگزار شد که ما پشت سر نواب صفوی نماز خواندیم و سیدمهدی طباطبایی در صف اول نماز جماعت ایستاده بود و از مریدان نواب هستند.
نظر شما :