محسن رضایی: شوروی در موشکسازی به ما کمک نکرد/ قذافی ۳۰ فروند موشک به ما داد
یکی از افرادی که میتواند اطلاعات کامل و دقیقی از روند شکلگیری موشکی در سپاه، ادامه این توان و تاثیرات آن در حوزههای مختلف سیاسی، بازدارندگی و حتی سیاست خارجی ارائه دهد، محسن رضایی فرمانده سپاه در سالهای دفاع مقدس و دبیر کنونی مجمع تشخیص مصلحت نظام است.
به گزارش خبرگزاری تسنیم، ویژهنامه سی سال اقتدار موشکی سپاه (قیام سجیلها) با محسن رضایی به گفتوگو نشسته تا به بررسی اجمالی همین موضوعات بپردازد. ماحصل این مصاحبه را در زیر میخوانید:
وقتی جنگ شهرها شروع شد، ما موشک و یا سامانه مقتدری که بخواهیم جواب آنها را بدهیم، در اختیار نداشتیم. چه تدبیری برای گرفتن جلوی موشکپراکنی صدام به شهرها اندیشیده شد؟
ما ناچار بودیم برای مقابله به مثل از توپخانه استفاده کنیم. اول هم سعی کردیم در عملیات رمضان، روی شهر بصره فقط منور بزنیم اما منور فقط شهر را روشن میکرد. ما میخواستیم تا جایی که ممکن است، از زدن شهرها پرهیز کنیم ولی دیگر ناچار شدیم بعد از ۴ سال و خوردهای که صدام مرتب شهرهای ما را میزد، به سمت مقابله به مثل برویم تا بلکه مانع زدن شهرهایمان بشویم. توپخانه ما بُرد محدودی داشت. آنها شهرهای اصلی ما را بمباران میکردند ولی ما فقط میتوانستیم شهرهایی که نزدیک مرز بودند را بزنیم.
بعد که برای اولین بار، با حجم انبوه شروع کردیم، آنها آتشبس دادند. یعنی اولین بار ما توانستیم جلوی جنگ شهرها را بگیریم، اما جنگ هنوز در زمین ادامه داشت تا اینکه ما ناچار شدیم به سمت استفاده از موشک برویم. دلیلش هم این بود که وقتی موشکهای صدام بُرد بیشتری پیدا کرد و تعداد آن هم زیادتر شد، مردم فشار آوردند که باید جواب موشک آنها را با موشک بدهیم. از طرف دیگر، خود ما هم به همین نتیجه رسیدیم که دیگر با توپخانه نمیتوانیم کاری بکنیم لذا اولین بار تصمیم گرفتیم روی پای خودمان بایستیم. منتها کار خیلی سختی بود چون در زمان شاه هیچ دانشی از موشک به ایران نداده بودند. انقلاب هم که شد هیچی دستمان نبود. نه برادران ارتش اطلاع داشتند و نه ما در سپاه. اولین تلاشمان این شد که بتوانیم از کشورهایی که در آن زمان با ما رابطه دوستانه داشتند مثل لیبی موشک وارد کنیم.
آقای رفیقدوست را خواستیم. ایشان هم گفت من میروم دنبالش. او آدم متوکلی بود هر وقت چیزی از ایشان میخواستیم، نه نمیگفت و میرفت دنبال کار. گفت من میروم با قذافی و جاهای دیگر صحبت میکنم. اینها آدمهای خاصی هستند شاید بشود چیزی ازشان گرفت.
برای آموزش نیروها چه فکری کردید؟
پیش خودم گفتم که حالا فرض کنیم موشک هم آمد، ما که نمیتوانیم زدن موشک را به دست دیگران بدهیم باید خودمان بزنیم لذا ما یک واحد موشکی میخواهیم. لازمه شروع کار موشکی این بود که ما یک تیمی را انتخاب بکنیم که بروند و آموزش ببینند. فردی که من انتخاب کردم، شهید حسن طهرانی مقدم بود چون هم در آتش خمپاره و هم آتش توپخانه موفق بود و هم استعداد و نبوغ خوبی داشت.
برای ایشان یک حکم زدیم و گفتیم شما باید بروید واحد موشکی سپاه را درست کنید و واحد توپخانه را هم تحویل آقای شفیعزاده بدهید. او هم آمد به سمت واحد موشکی و عجیب هم بود چون خیلی برای توپخانه زحمت کشید ولی خیلی سبکبال بود و دلبستگی زیادی نشان نداد.
به ذهن من این آمد که بهترین کار این است که ما دو تا موضوع را همزمان انجام بدهیم، آقای رفیقدوست را بفرستیم پیش قذافی موشکها را بیاورد و با سوریه هم صحبت کنیم تا حسن را بفرستیم آنجا آموزش ببیند ولی دو تا کشور هم نفهمند ما چه کار میکنیم. سوریه برای آموزش دادن مشکل نداشت ولی در تحویل دادن موشک اسکاد B به ما از شوروی میترسید و ملاحظه میکرد. قذافی هم قبول کرد که به صورت پنهان و مخفی، به صورت تکه تکه و جداگانه در چند محموله، برای ما موشک بفرستد.
موشکها در چه تاریخی و به چه تعدادی به ایران آورده شدند؟
قذافی ۳ محموله، شامل ۳۰ فروند موشک اسکاد B و ۲ سکوی موشکی به همراه حدود ۳۰-۲۰ نفر از متخصصین موشکی خود را به ایران فرستاد و ما کار را با آنها شروع کردیم. دی ماه همان سال (۱۳۶۳) حسن آقا و تیم همراهش هم بعد از ۳ ماه آموزش در سوریه، به کشور برگشتند. ما در آستانه عملیات بدر بودیم و عراق هم به صورت گسترده شروع به زدن شهرهای ما کرد. برنامه عجیبی را طراحی کرده بودند و شروع کردند به تبلیغات که ما ۳۰ تا از شهرهایی که در عمق خاک ایران هستند را خواهیم زد (ازجمله تهران، اصفهان، تبریز و...) اسم هر شهری را هم که میخواندند، یک موشک به آنجا میزدند. این تهاجم هم بیشتر با استفاده از هواپیماهای میگ ۲۵ بود که در ارتفاع بالا میآمدند و موشکهای ما هم به آن نمیرسید. بعد هم کم کم با موشکهای برد بلند شروع به زدن کردند.
پرتابهای موشکی ایران با شلیک به کدام شهر شروع شد و عراقیها نسبت آن چه واکنشی نشان دادند؟
اولین موشک ما کرکوک را زد. کرکوک منطقه نفتخیز بود و بعد از بصره بزرگترین چاههای نفت عراق را داشت. ۳-۲ روز بعد ما خود بغداد را با موشکهای اسکاد زدیم که خوشبختانه خورد به بانک رافدین که یکی از بانکهای اصلی عراق در شهر بغداد بود.
این پدیده برای عراق خیلی عجیب بود چون ۴ سال و نیم از جنگ میگذشت و اصلا اینها فکرش را هم نمیکردند که ایران این موشکها را از کجا آورده است. ابتدا گفتند این عملیات خرابکاری بوده اما بعد از ۵-۴ روز مجبور به اعتراف شدند. ما هم با این قدرتنمایی موشکی که از خودمان نشان دادیم ثابت کردیم توان رزمی و دفاعی ایران افزایش پیدا کرده است. صدام هم به نتیجه رسید که اگر بخواهد جنگ موشکی و جنگ شهرها را ادامه دهد، ایران چیزهایی دارد که ممکن است رو کند. این مساله در توقف جنگ شهرها و کوتاه آمدن عراق خیلی نقش داشت. بدون شک اگر قدرتنمایی موشکی ما نبود شاید دهها هزار نفر دیگر از مردم ما شهید و زخمی میشدند.
این قدرت ادامه داشت تا یک با مشکل روبرو شدیم. آقای طهرانی مقدم به من گفت که متخصصین لیبی رفتند. گفتم کجا رفتند؟ گفت فکر میکنم رفتند به سفارت لیبی. گفتم خب مشکلتان چیست؟ گفت یکسری قطعات هم با خودشان برداشتهاند و بردهاند. گفتم شما نمیتوانید عمل کنید؟ گفتند وقتی قطعات را بردند، ما چطور عمل کنیم؟ گفتم برادران توکل کنید به خدا و بروید پای کار چون اگر عراق این مساله را بفهمد جنگ شهرها را با شدت شروع میکند.
چند فروند از موشکها شلیک شده بود که لیبیاییها رفتند؟
لیبی ۳۰ فروند موشک به ما داد که ۲۱ فروند شلیک شده بود.
چقدر طول کشید تا بچهها بر موشکها مسلط شدند؟
۱۷ روز بعد شهید طهرانی مقدم و دوستانش سیستم را آماده کردند. عراق هم جنگ شهرها را مجددا شروع کرده بود. فکر میکنم قذافی به صدام گفته بود که مطمئن باش که دیگر هیچ موشکی از ایران به سمت شما شلیک نخواهد شد. معلوم بود که زد و بندی در پشت صحنه شده است. حالا تصور کنید اگر ما نمیتوانستیم سکوها را عملیاتی کنیم چه میشد؟
سیستمها را آماده کردند و رفتند پای کار و بغداد را زدند. من یک نامهای خدمت امام(ره) نوشتم که نامه جالبی است. گفتم فرزندان انقلابی شما در مدت کوتاهی توانستند سیستمهای بسیار پیچیده و مدرن بینالمللی را عملیاتی کنند و موشکهای ایران بر آسمان عراق به پرواز درآمد و از خونریزی بیشتر مردم ما انشاءالله جلوگیری خواهد کرد. عراقیها میگفتند که روسها به ایرانیها کمک کردهاند اما شوروی بلافاصله تکذیب کرد. واقعا هم همین بود و پای یک نفر روس به ایران نرسید چون همه پشت سر صدام بودند. مابقی موشکها که تمام شد، ناچار شدیم برویم از کره شمالی تعدادی موشک بگیریم، نفت دادیم و در قبال آن توانستیم موشک بیاوریم تا اینکه در اواخر جنگ اولین موشکهای خودمان ساخته شد و آمد در صحنه نبرد و ما از آنها استفاده کردیم.
یکی از مشکلات ما در سالهای جنگ این بود که موشکها دیر آماده میشدند و بعضا موضع پرتاب قبل از شلیک لو میرفت. برای این معضل چه تدبیری اندیشیده شد؟
اواخر جنگ اتفاق دیگری افتاد. عراقیها برای اینکه دست بالا را داشته باشند، برد موشک اسکاد B را از ۳۰۰-۲۰۰ کیلومتر به ۸۰۰-۷۰۰ کیلومتر رساندند. سرجنگیاش را به یک سوم سبکتر کردند، مخزن سوخت هم بیشتر شد تا بتوانند تهران را بزنند که در اواخر سال ۶۶ اینها تهران را زدند و در وسط شهر تهران تعدادی شهید و زخمی شدند. ما هم مقابله به مثلمان را تشدید کردیم یعنی با موشکهایمان بغداد را زدیم. منتها از زمانی که موشکهای ما از انبارها میآمد و به سمت محل پرتاب میرفت، مدتی طول میکشید. مدتی هم طول میکشید تا موشک آماده پرتاب بشود. خب هواپیماهای عراق هم میآمدند و همان نقطه را میزدند. دوستان ما آمدند ابتکار به خرج دادند و کاری کردند که خود روسها هم که سازنده موشک بودند، نتوانستند تا آن موقع این کار را بکنند. با نوآوری و خلاقیت بچهها موشک در کمتر از ۷-۶ ساعت آماده پرتاب میشد. من اگر بخواهم یک جمله بگویم، این است که ما با سلاح سبک وارد جنگ شدیم اما با موشک و تانک از آن بیرون آمدیم.
این توان موشکی بعد از جنگ چه روندی را تا امروز طی کرد؟
جنگ تمام شد ولی آن پایهای که در جنگ در رابطه با موشکی گذاشته شد ادامه پیدا کرد بطوری که امروز ایران بزرگترین قدرت موشکی منطقه است و من به جرات عرض میکنم که اگر ما این قدرت موشکی را نداشتیم امروز هیچ کس با ما پای میز مذاکره نمینشست. آن چیزی که ۱+۵ را بر سر عقل آورد که با ما مذاکره کنند، قدرت موشکی و قدرت دفاعی ایران است. مساله موشک آنقدر امروز مهم است که حتی گروههای چریکی هم مثل فلسطینیها میدانند که راهی جز استفاده از آن در برابر تجاوزات رژیم صهیونیستی ندارند و تکنولوژی و فناوری این موشک هم از ایران به دست آنها رسیده است.
نظر شما :