فروهر پهلوان زیست و پهلوان مرد
محمدجواد حجتی کرمانی
... اگر نبود آشنایی نزدیک من با مرحوم داریوش فروهر در زندان و حسن سلوک و مهماننوازی بزرگوارانه آن آزاده مرد از ما، شاید این کلمات اینک نوشته نمیشد... اما «حق صحبت»، مرا بر آن داشت که ضمن تسلیت مرگ جانسوز این مرد آزاده و مبارز و عاشق ایران و دشمن بیگانه به همه میهندوستان و آزادگان وطن، یادی از آن روزهای فراموشنشدنی بکنم:
این نگارنده در سال ۱۳۴۶ به اتفاق ۱۱ تن دیگر از اعضاء حزب ملل اسلامی برای گذران دوران محکومیت، به زندان شماره ۳ قصر هدایت شدیم. پذیرای ما در درجه نخست، شهید دکتر سامی بود و شهید حاج صادق اسلامی که این دو، با چند تن از همرزمانشان را روز بعد از ما جدا کردند و به زندان شماره ۴ بردند.
ما ماندیم و عدهای از زندانیهای تودهای و گروهی منسجم و متشکل از مارکسیستهای جوان به رهبری پرویز نیکخواه که در رابطه با ترور نافرجام شاه در کاخ مرمر توسط مرحوم شمسآبادی دوران محکومیتشان را میگذراندند... و ما گروه تازه وارد اسلامی، که عمدتا جوان و نوجوان بودیم، تنها یار و یاور و پرستار و میزبان مهربانمان مرحوم داریوش فروهر بود که به تنهایی زندانی میکشید و همپروندههایش از قبیل بهرام نمازی و چند تن دیگر در زندان ۴ بودند...
پس از رفتن برادران نامبرده به شماره ۴، به جز ما، او تنها نمازخوان زندان بود و تنها کسی بود که از امام خمینی و فرزندش مرحوم حاج آقا مصطفی خمینی به نیکی یاد میکرد، راستی که آن آزاده مرد بسیار بیباک و نترس بود و از این رو، تودهایهای زندان، از او دشمنتر نداشتند! زیرا هم از نظر قد و بالا و تیپ، مردی زورمند و قهرمان و پهلوان و نترس و رک و راست و صریح بود. هم زندانبانان او از چشم میزدند و برای او احترام ویژهای قائل بودند...
***
پس از آزادی از زندان در سال ۵۴، چند بار یکدیگر را دیدیم و چون من پس از گذران مدت طولانی زندان، بیمار و لاغر و نحیف بودم، مرا به طبیبی جوانمرد از یاران خودش معرفی کرد که در بیمارستان «بهآور» از من عیادت کرد. او «بهروز برومند» نام داشت با قامتی لاغر و کوتاه اما با اخلاقی درست مانند داریوش فروهر... یادش به خیر...
***
پس از پیروزی انقلاب، مرحوم فروهر وزیر کار مرحوم مهندس بازرگان شد و پس از استعفای دولت موقت، فروهر از صحنه کنار رفت و موضع منتقد و مخالف گرفت ولی هیچگاه از حدود ادب و قانون خارج نشد و بنظرم تا آخر عمر به شغل وکالت مشغول بود... که البته در این مدت ۲۰ سال، دیگر، همدیگر را ندیدیم... مگر بنظرم یکبار، در یک مجلس ختم که گذرا چشممان به هم افتاد و از دور احوالپرسی کردیم...
***
یاد دلاوریهای مردانه او در نهضت ملی ایران و در انقلاب اسلامی فراموش نمیشود. هر چند این نگارنده در مواردی از موضعگیریهای فکری و عملی او حرف داشتم و دارم ولی هیچگاه نسبت به پاکی و مردانگی و خلوص او تردید نکردهام...
- خدا او را بیامرزد و دست دشمنان غدار ایران و اسلام را از سر این کشور و این ملت کوتاه کند... به امید کشف قاتلان و مجازات آنان توسط مسئولان امر...
* شهادت دکتر سامی در همین روزها (۵ آذرماه ۱۳۶۷) اتفاق افتاد- یاد آن شهید مهربان را نیز گرامی میداریم.
نظر شما :