زیباکلام: عدهای مخالف توافق بختیار با امام بودند
مهسا جزینی
***
موضوع استعفای بختیار یکی از مسائل پرحاشیه و مناقشهانگیز ابتدای انقلاب است؛ دربارۀ اینکه چه شد علیرغم رایزنیها، استعفای او یا سفرش به پاریس به نتیجه نرسید صحبتهای زیادی شده است و افراد خاطرات خود را از ماجرا بیان کردهاند. شما گویا تحلیلی دارید مبنی بر اینکه برخی در داخل یا خارج موافق این توافق نبودهاند، درست است؟
این موضوع برای من همیشه مطرح بوده چون رساله دکترایم درباره انقلاب اسلامی بود. آقای مهندس عزتالله سحابی از دو نفر نام برد که مخالف این توافق بودند؛ بنیصدر در پاریس و علی بابایی از نزدیکان طالقانی و نهضت آزادی در تهران. شبی آقای هومان دوراندیش میخواست درباره نفت و اینکه ملی شدن درست بود یا نبود، میزگردی برگزار کند. من، ایرج امینی پسر دکتر علی امینی، داوود هرمیداس باوند و مهندس سحابی در این میزگرد شرکت کردیم. در مسیر رفتیم دنبال مهندس سحابی، سالها بود که ایشان را ندیده بودم، خیلی تکیده شده بود. وقتی داخل ماشین نشست گفتم خیلی شکسته شدهاید. گفت بله و فردا دارم میروم بیمارستان که از آن بیمارستان دیگر زنده بیرون نیامد. از او درباره همین ماجرا سؤال کردم و اینکه چه کسانی با این ماجرا مخالفت میکردند؟ ایشان گفت هم در پاریس و هم ایران خیلیها مخالف بودند. سؤال کردم چرا؟ عین جمله ایشان این است، گفتند خب اگر بختیار نخستوزیر امام میشد خیلیها به خیلی جاها نمیرسیدند. من از ایشان خواستم که اسم ببرد گفت ولش کن تاریخ اموات است. گفتم اگر اسم نمیبرید قول بدهید که مفصل بعدا با هم صحبت کنیم، گفت باشد و بعد سیگاری روشن کرد و گفت مثلا همین آقای علی بابایی اصلا قبول نمیکرد، در پاریس هم گویا بنیصدر اصلا موافق نبوده است. سؤال کردم حاج احمدآقا و دیگران چه؟ گفت نمیدانم. بعد هم دیگر فرصت صحبت نشد و این آخرین دیدار ما بود. میخواهم بگویم نه به واسطه اینکه مهندس سحابی این را گفت، بلکه وقتی خودم هم تجزیه و تحلیل میکنم میبینم که یک عدهای به خاطر منافع خود خیلی موافق این طرح نبودند. دلیل دوم عملی نشدن این طرح به بختیار باز میگردد. صحبت سفر او به پاریس شده بود، اما به نظرم او دچار تردید شده بود که میگفت من استعفا بدهم و بروم به پاریس چه تضمینی هست که آقای خمینی من را منصوب کند؟ حالا شما اگر از من سؤال کنید که بختیار برای ماندن در قدرت حاضر بود که نخستوزیر امام بماند، میگویم تردیدی به خود راه ندهید. شاید گفته شود که مثلا او برای خود اصولی داشت که این مساله را قبول نمیکرد. من میگویم که اصلا اینطور نیست. برای او اصل باقی ماندن در قدرت بود. اینکه شاه یا امام خمینی او را نخستوزیر کرده باشد اصل نبود.
برخی مثل دکتر یزدی معتقدند که هیچ قول و قراری با بختیار گذاشته نشد و قرار بود که او استعفا دهد و بعد نزد امام بیاید. ایشان موضوع جلال تهرانی رئیس شورای سلطنت را مطرح میکند که او هم اول استعفا داد و بعد نزد امام رفت.
آن زمان هیچ چیزی معلوم نبود. شما اگر به پرواز ۱۲ بهمن ۵۷ نگاه کنید متوجه میشوید که هیچ زنی از بیت ایشان در هواپیما نبود. من در یکی از مصاحبههای نزدیکان امام این را خواندم که امام خیلی جدی گفته بود که بیم اسارت میرود یعنی هیچ تضمینی نیست، ممکن است برویم در تهران، همان زمان یا بعدا بازداشت بشویم. کسی تصور نمیکرد که مجموعه قوای مسلحه وفادار به شاه به این سرعت مضمحل شود. ساواک، شهربانی، گارد جاویدان، ارتش و شهربانی همه اینها بودند.
یکی از بحثهایی که در مورد متن استعفانامه بختیار آن زمان مطرح شد و گویا محل مناقشه بوده، جایگزین شدن عبارت «کسب تکلیف» از امام به جای «کسب نظر» بوده اما بختیار نمیپذیرد. بعد از انتشار نامه بختیار است که امام اطلاعیه میدهد اینکه من او را در سمت نخستوزیری میپذیرم دروغ است و تا بختیار استعفا ندهد او را نمیپذیرم. احمد صدر حاج سید جوادی میگوید که بختیار قرار بود به پاریس برود و آنجا استعفا دهد اما بعد از شنیدن متن سخنرانی امام در روز بعد عصبانی شد و نرفت.
به نظر من یکی از کسانی که بیشترین اطلاعات را از این ماجرا دارد سناتور جفرودی استاد سابق دانشکده فنی است که رابط بین بختیار با بازرگان بوده است، البته اگر در قید حیات باشند، یا مهندس امیرانتظام که نماینده امام برای مذاکره با بختیار بوده است.
به نظر میرسد که برخی روحانیون مخالفت داشتهاند. صادق خلخالی هم در کتابش از مخالفت خود با محتوای متن استعفای بختیار میگوید، حتی اشاره میکند که در آن جمع به جز او طاهری و ربانی شیرازی هم از ابتدا مخالف بودهاند. گفته شده بهشتی هم موافق بوده که آن جمله جایگزین و اضافه شود.
من در این فقره خاص بررسی نداشتهام اما اینکه از اساس چنین فکر و ایدهای بوده که دکتر شاپور بختیار بعد از نخستوزیری و خروج شاه از کشور به پاریس برود و استعفا بدهد و امام او را منصوب کنند و نخستوزیر منصوب امام بشود قطعا وجود داشته است، مثل کاری که با مهندس بازرگان یک ماه بعد شد. راجع به اصل موضوع عدهای بعد از ۳۶ سال به شکلی صحبت میکنند که گویا اصلا چنین ماجرایی نبوده است چون میبینند که بختیار قرار بوده برود، استعفا بدهد و امام او را نخستوزیر خودش بکند؟ اگر چنین مسالهای از نگاه امروزیها حقیقت داشته باشد خیلی چیزها زیر سؤال میرود.
به نظر میرسد در خصوص استعفا مناقشهای نباشد چون اسنادش هست و شاهدان ماجرا هم کم نبودهاند و دربارهاش صحبت هم زیاد شده است. اصل مناقشه بر سر محل استعفا و نتیجه بعد از آن است. یعنی بعد از استعفا قرار بوده چه اتفاقی رخ دهد؟ آیا بختیار صرفا به یک شهروند عادی بدل میشد یا قرار بود در این منصب یا منصب دیگری باقی بماند. به نظر میرسد این چیزی است که دربارهاش مناقشه است.
کسانی که از مرحله اول جلوتر میآیند یعنی اصل بحث را میپذیرند که چنین صحبتی مطرح بوده است، وارد مرحله بعد میشوند یعنی به چه صورتی قرار بوده این انجام شود؟ دو روایت هست. یک روایت میگوید که بختیار قرار بود برود پاریس استعفا بدهد، مثل جلال تهرانی رئیس شورای سلطنت و بعد همراه امام مثل یک فرد معمولی برگردد تهران. این روایت دکتر یزدی از ماجراست. روایت دوم این است که او قرار بود استعفا دهد و بعد امام او را به عنوان نخستوزیر منصوب کند. یک روایت میگوید انتصابی از سوی امام در کار نبوده است، یک روایت میگوید قرار بوده منصوب شود. من تحقیق تاریخی و میدانی در این باره نکردهام اما آنچه میخواهم بگویم نظر اجتهادی من است. روایت اول مقدار زیادی با شخصیت بختیار تناسب پیدا نمیکند. اینکه برود پاریس استعفا دهد و بعد با امام برگردد ایران با شناختی که ما از شخصیت بختیار داریم اصلا مطابقت پیدا نمیکند. بختیار بر ماندن در قدرت اصرار داشت، شخصیتش مثل مهندس بازرگان یا مرحوم صدیقی یا سنجابی و سایرین نبود. در قدرت خیلی نترس وبیباک و جدی بود. فردی نبود که به سادگی بشود او را کنار گذاشت و او هم اعتراضی نداشته باشد. من معتقدم که روایت دوم درستتر است که او قرار بود بعد از استعفا از سوی امام منصوب شود.
استعفا در ایران یا پاریس؟
من فکر میکنم که اگر او فقط قرار بود استعفا دهد چه لزومی داشت به پاریس برود؟ همین جا در تهران یک مصاحبه مطبوعاتی انجام میداد و میگفت که از این لحظه من دیگر هیچ سمتی ندارم.
پس به اعتقاد شما کاملا بحث ادامه حضورش در قدرت مطرح بوده است، فقط بر سر نوع و چگونگی استعفا مناقشه وجود داشته است؟
بله. نکته بعد که باز من را متقاعد میکند بختیار به راحتی و بدون امتیاز حاضر به استعفا نبود، این است که بختیار قدرت را ترک نکرد، او از قدرت بیرون انداخته شد. او فرار کرد درحالی که اگر مانده بود اعدام میشد. بختیار تا دقیقه ۹۰ ایستاد و حاضر به واگذاری قدرت نبود. ارتش تسلیم شد و جالب است که بختیار بعدها ارتشبد قرهباغی و دیگران را متهم به خیانت میکند که شما چرا آن اعلامیه را دادید و مقاومت نکردید؟ این هم باز نشان میدهد که به راحتی حاضر به استعفا نبوده است. حوادث بعدی و دیدارش با اویسی و سپهبد بهرام آریانا نشان میدهد که او باز ولکن ماجرا نبوده و دنبال این بود که تکه پارههای ارتش شاه را وادار به مقاومت کند. این اشتها و میل او به قدرت را به طور کامل نشان میدهد.
آقای بازرگان در خاطرات خود نقل میکند که به دنبال این بودیم انتقال قدرت با کمترین تلفات و هزینه صورت گیرد و گویا مذاکره با بختیار هم در همین راستا صورت گرفته است. اما مساله اصلی این است که علت اصلی عدم توافق چه بود؟ آیا اختلاف بر سر محتوای متن نامه یا محل استعفا باعث آن شد؟
اصل فکر به نظرم فکر درستی بود. قطعا معنی آن این بود که اگر این توافق صورت میگرفت لطمه به کشور خیلی کمتر میشد چون هیچ کس نمیدانست که ظرف ۴۸ ساعت با حمله مردم به پادگانها رژیم شاه سقوط میکند. تصور این بود که بخشهایی از ارتش به علت وفاداری به شاه تا آخرین فشنگ میایستند و مردم هم که مسلح نیستند و ارتش آزادیبخش هم که نداریم، جنگ داخلی رخ میدهد. یکسو ارتش و نظامیان طرفدار شاه قرار داشتند و از سوی دیگر مردم. معلوم است که نتیجه آن کشتار زیاد خواهد بود. این نگرانیها بود که باعث شد همه تلاشها در آن روزها صرف این شود که جابهجایی قدرت مسالمتآمیز صورت گیرد. ما الان میگوییم آن روزهای آخر، درحالی که کسی در آن روزها نمیدانست که مقاومت رژیم چه قدر ممکن است ادامه پیدا کند. نمیدانستیم که ارتش خودش را تسلیم میکند. این شیوه یعنی تلاش برای انتقال مسالمتآمیز قدرت هم با شناختی که ما از مهندس بازرگان داریم همخوان است، هم با منش آقای بهشتی و هم طالقانی و خیلی دیگر از افرادی که عضو شورای انقلاب بودند. دستکم در آن زمان امام هم دنبال چنین شیوهای بود. اصرار ایشان بر اینکه مقامات حکومت استعفا دهند به خاطر این بود که رژیم شاه خلع سلاح شود. یادم هست وقتی در نخستوزیری مشغول کار شدم، دکتر یزدی گفت یکی از ایدههای ما این بود که در یک روز معین اعلام کنیم کسانی که کارمند هستند برگردند به وزارتخانههایشان، برای اینکه به دنیا نشان دهیم حتی بوروکراسی هم دست امام افتاده است. این نشان میدهد که حداقل شورای انقلاب نمیخواست برخورد مسلحانه صورت بگیرد. نهایتا برخورد صورت گرفت اما بیشتر تصادفی بود. مردم تصمیم و ارادهای برای حمله به پادگانها نداشتند. اتفاقاتی افتاد که منجر به این مساله شد. بنابراین دغدغه اصلی انقلابیون چه در تهران و چه پاریس انتقال مسالمتآمیز قدرت بود اما دو دلیل وجود دارد که چرا ایده سفر بختیار به پاریس و استعفای او و انتصابش به نخستوزیری از سوی امام عملی نشد. یک دلیل این است که کسانی هم در تهران و هم پاریس موافق این راهحل نبودند. دلیلش هم مشخص است چون اگر بختیار در کنار امام قرار میگرفت، راه برای خیلیها بسته میشد و این قدر عقلشان میرسید که اگر امام در راس قدرت باشد آنها دیگر به جایی نمیرسیدند.
یعنی معتقدید که در اصل دعوا بر سر مناصب بعد بوده است؟
نمیتوانست نبوده باشد. قطعا آنها میگفتند ما با بختیار که صنمی نداریم. او آدمهای خودش را دارد. احساس میکردند اگر بختیار نخستوزیر شود جایی برای آنها نمیماند.
شما به طور مشخص از مخالفان این توافق به بنیصدر اشاره کردید. بنیصدر در خاطراتش میگوید که برادرزاده بختیار با او در تماس بوده و مساله استعفا هم مطرح میشود و او موافق بوده است.
ما نمیتوانیم دقیقا اسم بیاوریم که چه کسانی در تهران یا در پاریس مخالف این مصالحه بودند. اما نمیشود گفت که قطعا همه موافق بودهاند و وقتی شما از من سؤال میکنید که چرا؟ میگویم بودهاند کسانی که نگران وضعیت خود بعد از انتقال قدرت بودهاند که پس ما چی؟ اینکه این افراد چه کسانی میتوانستهاند باشند به نظرم برمیگردد به شناختی که ما از شخصیت برخی از آنها داریم. به نظر من یکی از آن افراد میتوانسته ابوالحسن بنیصدر بوده باشد چون او هم بعدا نشان داد که قدرتطلب و جاهطلب است. قطبزاده همینطور، یا صادق خلخالی در تهران میتوانسته باشد.
البته خلخالی خودش هم در خاطراتش این را اذعان کرده است.
نظر شما :