سیر تاریخنگاری در ایران سدههای میانه (۲)
طبری
محمدبن جریر طبری، مورخ ایرانینژاد، نویسندهی تاریخالرسل و الملوک است. این اثر، تاریخ عمومی عالم از آغاز آفرینش تا سال ۳۰۲ هجری است. مسعوی این اثر را از همهی کتابها و تالیفات دیگر برتر میداند.[۱] طبری توجه چندانی به صحت نسبی روایات نسبت به هم نداشته است، همچنین نسبت به تعیین زمان وقوع حوادث، دقت زیادی از خود نشان نداده است. طبری فقط به استفاده از آثار گذشتگان مانند ابناسحاق، واقدی، کلبی، ابنسعد و ابنمقفع و دیگر آثاری که از زبان پهلوی به عربی ترجمه شده بود، اکتفا نکرد، بلکه از روایات شفاهی که ضمن مسافرتهای خود جمعآوری کردهبود نیز در کتاب خود استفاده کرده است. گاه منبع طبری، مشاهدات خود اوست؛ برای نمونه فتح کرمان و فارس به دست یعقوب لیث صفار.[۲]گرچه در برخی موارد با گفتن «الصحیح عندنا ذلک» تایید خود را دربارهی پارهای منقولات ذکر کرده است و یا گاه با ذکر جملهی «و انا اشکّ فی ذلک» نظر تردیدآمیز خود را اعلام داشته است.[۳] کتاب طبری که در نوع خود دایرهالمعارف اطلاعات خام تاریخی است از اطلاعات مربوط به سازمانهای اداری، فرهنگی و اجتماعی خالی است.[۴] طبری در برگردان متون نقلی، امانتداری خاصی از خود نشان داده است، به گونهای که گاه نقلقولهایی را به زبان خارجی در متن عربی تالیف خویش آورده است. برای نمونه اشعار فارسیای که دربارهی لشکرکشیهای اعراب به سرزمینهای بالای آمودریا نقل کرده یا عبارات فارسی دیگری که بر زبان روسای ایرانی مسلمان در زمانهای گوناگون جاری شده است را در اثر خود میآورد.[۵] گزارشهای طبری هرچه به روزگار خودش نزدیکتر میشود، کوتاهتر میشود؛ به گونهای که بروکلمان میگوید شاید بالارفتن سن طبری، با توجه به اینکه متولد سال ۲۲۴ هجری بوده است، سبب آن شده باشد.[۶] تاریخ طبری، نمونهی تاریخنگاری ِ وقایعنگاشتی است. تاریخنگاری ِ وقایعنگاشتی ادامهی صورت خاصی از تاریخنگاری سالشماری است. توالی سالهای منفرد بر آن حکمفرماست. رویدادهای گوناگون سال خاصی، زیر عنوانهایی مانند: «در فلان سال» یا «آن گاه که فلان سال فرا رسید»، یکایک شمرده میشود. رابطهی میان رویدادهای یک سال با ذکر عبارت «و در آن (یعنی، همان سال، و فیها)» برقرار میشود.[۷] شیوهی وقایعنگاری زیر نفوذ وقایعنامههای یونانی همزمان مانند ایونس مالالاس[۸] و سریانی در قلمرو اسلام به وجود آمد.[۹]
طبری در چند جای کتاب توضیح میدهد که چرا از بین همهی اقوام و ملل دنیا فقط تاریخ شاهان ایران را نوشته است. او میگوید که اقوام دیگر تاریخ مشخص و پادشاهیِ پیوسته نداشتهاند که بتوان بنای تاریخ را بر روزگار ملوکشان نهاد. او در نگارش تاریخ پیش از اسلام، تاریخ پادشاهان ایران را پایه قرار میدهد و ذکر دیگر پادشاهان و یا پیامبران را بر مبنای معاصر بودن با این پادشاهان میآورد. این نشان میدهد که طبری، متاثر از خداینامه، بخش پیش از اسلام تاریخ ِ خود را به گونهای نگاشته است که به نظر میرسد ایران را مرکز زمین میدانسته است. این بینش «ایرانمحوری» در تاریخ طبری، تا زمان هجرت پیامبر اسلام دیده میشود. اما پس از آن دیگر چنین نیست. به نظر میرسد در این بینش، پس از ظهور اسلام و زوال ساسانیان، دیگر ایران مرکز عالم نیست که رویدادهای عالم حول آن روی دهد.[۱۰] روایات طبری دربارهی تاریخ ساسانی بسیار مفصّلتر از دورههای قبل و به نحو بارزی متضمن مطالب تاریخی است، گرچه مطالب غیرواقعی و داستانی نیز دارد. در تاریخ طبری شرح فتوح سواد (جنگهای بزرگ مسلمانان با ایرانیان)، به سبب اهمیت فتوح سواد و نتایج آن، مفصّل است. ایرانیبودن طبری و انگیزهی او در جمعآوری انبوه روایات راجع به فتوح ایران عامل بسیار مهمی بوده است. این مطلب از مقایسهی آنها با حجم کمتر روایات راجع به فتوح شام در تاریخ طبری روشن میشود.[۱۱]
طبری موضوع کتابش را تاریخ پادشاهان، پیامبران، خلفا، قلمروشان و یاران پیامبر اسلام ذکر میکند. البته در این مورد تمامی روایتها را نمیآورد، چراکه میگوید:«… معلوم کنم که روایت کدامشان را پسندیدهام و نقل کردهام و آنها که روایتشان را نپسندیدهام و نیاوردهام…»[۱۲] بیتردید در این مورد متاثر از ملاحظات دینی و سیاسی و دیدگاههای فقهی بوده است. مثلا خبر بَلدَح را ــ که مطابق آن پیامبر، در دوران جاهلیت، از خوردن گوشت قربانی برای بتها احتراز نمیکرد و این برخلاف معتقدات مسلّم اسلامی است ــ نیاورده و واقعهی غدیرخم را نیز که خود کتابی مستقل در ذکر طُرُق حدیث غدیرخم نوشته در اینجا ذکر نکرده است.[۱۳]
طبری به استدلال دربارهی رویدادهای تاریخ باور نداشته است چنانکه میگوید:«…هدف کتاب ما استدلال در این باب نیست…»[۱۴] یا «بینندهی کتاب ما بداند که بنای من در آنچه آوردهام و گفتهام بر راویان بوده است نه حجت عقول و استنباط نفوس، به جز اندکی، که علم اخبار گذشتگان به خبر و نقل به متاخران تواند رسید، نه استدلال و نظر، و خبرهای گذشتگان که در کتاب ما هست و خواننده عجب داند یا شنونده نپذیرد و صحیح نداند، از من نیست، بلکه از ناقلان گرفتهام و همچنان یاد کردهام.»[۱۵]
طبری در قسمت تاریخ ساسانیان منابع خود را ذکر نمیکند، جز در مواردی که از راویان مسلمان نقل قول میکند. تمایز اصلی تاریخ طبری در بخش ساسانی نسبت به دیگر بخشهای کتاب، تنوع منابع (اعم از ایرانی و غیرایرانی) و تفصیل مطالب با جزئیات نسبتا دقیق است؛ از این رو بخش ساسانی تاریخ طبری بر تواریخ همزمان آن برتری دارد. بهعلاوه طبری از نقل مطالبی که منشا شعوبی و رنگ حماسی دارند احتراز کرده است، از جمله حکایاتی را که برخی تواریخ راجع به دربار و زندگی خصوصی پادشاهان، مثلا خسرو پرویز، آوردهاند، نیاورده است. طبری در تاریخ یمن و داستان فتح قلعهی الحَضْر یا هَتْرَه در عهد اردشیر بابکان و نیز توجیهات مذهبی راجع به علائم و آثار زوال حکومت ایران در عهد خسرو پرویز، از روایات متنوع اسلامی بهرهی بسیار برده است، اما دربارهی آخرین شاهان ساسانی مقارن فتوح مسلمانان، این کار را نکرده است؛ به احتمال بسیار به این سبب که روایات فتوح از مآخذ گوناگون گرفته شده است و از این رو در موارد متعدد دیدگاهها و تمایلات متضاد جمع شده است.[۱۶]
مسعودی
هدف مسعودی از تالیف مروجالذهب «پیروی از رفتاری بود که عالمان کردهاند و حکیمان داشتهاند تا از جهان یادگاری پسندیده و دانشی منظم و کهن به جا ماند… و تواند بود که حوادث جالب از هوشمند نهان ماند که هر کس به قسمتی از آن توجه دارد…»[۱۷]
مسعودی نسبت به پیشینیانش، به نقد، اهمیت بیشتری می دهد. او در مقدمهی کتابش به سخنی از عبداللهبن مقفع دربارهی نقد اشاره میکند[۱۸] و به نقد آثار گذشتگان میپردازد؛ از آثار کسانی چون ابن خردادبه، بلاذری، طبری، محمدبن یحیی صولی و قدامةبن جعفر تعریف و تمجید بسیار میکند.[۱۹] آنچه در آثار این افراد برای مسعودی اهمیت دارد جامعیت، نظم، اختصار، سادهنویسی و اشاره به نکاتِ از نظرها دورمانده است.[۲۰] مسعودی در نقد سنانبن ثابتبن قره حرانی میگوید او در کتابش از مشاهدهی اموری سخن میگوید که شاهد آنها نبوده است، در پرداختن به رویدادها، ترتیب زمانی را رعایت نکرده است، خارج از رشتهی تخصصی خود سخن گفته است و اندازه ی گلیم خود ندانسته است.[۲۱] در جای دیگری در مورد تاریخ ساختن بصره، سخن ابومخنف لوطبن یحیی غامدی، ابوالحسن علیبن محمد مدائنی و هیثمبن عدی را اشتباه میداند.[۲۲] البته مسعودی خود را از اشتباه مبرا نمیداند و میگوید: «اگر در این باب تقصیری رفته یا غفلتی شده پوزش میخواهیم که خاطر ما به سفر و بادیه پیمایی، به دریا و خشکی مشغول بود…»[۲۳]
مسعوی به منابع سخن خود اشاره میکند.[۲۴] مسعودی نخستین نویسندهای است که در آثارش تاریخ و جغرافیا را ترکیب میکند و برخلاف یعقوبی اثری مستقل در زمینهی جغرافیا نمی نویسد.[۲۵] مسعودی به احوال «فرنگان» نیز توجه کرده است. او بر خلاف طبری استفاده از حدیث و روایات دینی را در اثبات وقایع تاریخی کنار نهاد[۲۶] و از روش مشاهده و آزمایش برای بررسی اخبار به دستآمده استفاده میکند.[۲۷] برای نمونه میگوید: «عمروبن بحر جاحظ چنین پنداشته که کرگدن هفت سال در شکم مادر باشد و سر از شکم مادر برون کند و بچرد سپس سر به شکم آن برد و این سخن را در کتاب الحیوان بر سبیل حکایت و تعجب آورده است و من به تحقیق گفتار او از مردم سیراف و عمان که به این دیار میروند و از تجاری که در دیار هند دیدارشان کردم پرسش کردم و همگی از سخن او و پرسش من تعجب کردند و گفتند که حمل و تولد کرگدن نیز چون گاو و میش است و من ندانم جاحظ این حکایت از کجا آورده، از کتابی نقل کرده یا کسی برای او گفته است؟»[۲۸] او به مشاهده و تجربهاندوزی باور داشت چنانکه می گوید: «…خاطر ما به سفر و بادیه پیمایی، به دریا و خشکی مشغول بود که بدایع ملل را به مشاهده و اختصاصات اقالیم را به معاینه توانیم دانست چنانکه دیار سند و زنگ و صنف و چین و زابج را درنوردیدیم و شرق و غرب را پیمودیم. گاهی به اقصای خراسان و زمانی در قلب ارمنستان و آذربایجان و ارّان و بیلقان بودیم. روزگاری به عراق و زمانی به شام بودیم…»[۲۹]
او در تحلیل و تعلیل امور، آغاز آفرینش و کارهای مربوط به پیغمبر اسلام را مستثنی میکند. برای نمونه در مورد آغاز آفرینش همان روایات شریعت را میآورد.[۳۰]در مورد جنگ احزاب پس از اشاره به حفر خندق میگوید: «… آنگاه خداوند، پیغمبر ِ خود را فیروز کرد و احزاب را شکست داد…»[۳۱] یا در مورد نظر هندوان دربارهی آغاز آفرینش میگوید: «هندوان را دربارهی مبدا گفتگوی طولانی است که از نقل آن میگذریم که این کتاب خبر است نه کتاب بحث و نظر…»[۳۲]
اشارهی مسعودی به داستان زندگی پیامبران و معجزات آنان بر مبنای آنچه در قرآن آمده است، صورت گرفته است. هرچند به روایات پیروان آن دین و کتابهای مقدسشان توجه داشته است اما هر جا این مطالب، خلاف قرآن بوده است از آن روایات صرفنظر کرده است. برای نمونه در جایی اشاره میکند که از برخی سخنان حضرت عیسی، مریم مقدس و عیسی نجار که در انجیل آمده است، چون در قرآن نیامده، صرفنظر کرده است.[۳۳] جدای از معجزات پیامبران، مسعودی به کارهای خارقالعاده باور داشته است. برای نمونه در اشاره به فتح منطقهی حیره، به ماجرای زهرخوردن خالدبن ولید و زندهماندن او اشاره میکند و این حادثه را در کنار دیگر حوادث میآورد، حتی این کار را دلیل رویگردانی اهالی حیره از ساسانیان و توافق با اعراب میداند.[۳۴]
مسعودی در بیان دلیل پرداختن به تاریخ ایران میگوید: «ملک شاهان ایران بزرگ و کارشان قدیم و ملکشان پیوسته است و سیاست نکو و تدبیر خوب داشتهاند و … هم آنان فرمانروای اقلیم چهارم بودهاند که اقلیم بابل است…»[۳۵]
مسعودی به مفهوم تحول در علوم و تاریخ اعتقاد داشته است و با در نظرگرفتن حق تقدم برای گذشتگان، امتیاز فضیلت و تجربهاندوزی را برای بازماندگان در نظر میآورد.[۳۶]
رهیافت مسعودی را میتوان به عنوان تفسیر عمومی فرهنگی تاریخ توصیف کرد و این سنت را تاریخنگار ِ ایرانی ِ همروزگار او، مطهربن طاهر مقدسی ادامه داد.[۳۷]
شکلگیری تاریخنگاری ایرانی
با تجزیهی خلافت و شکلگیری سلسلههای ایرانی مانند طاهریان، صفاریان، سامانیان و آلبویه در شرق، ماوراءالنهر و نواحی مرکزی ایران، راه برای به وجودآمدن تاریخهای سلسلهای و محلی و ادامهی تاریخنگاری عمومی فراهم شد. دلیل نگارش تاریخهای سلسلهای، برجاماندن نامی برای آن خاندان و نیز تبلیغات و کسب مشروعیت در همان زمان بود. دلیل نگارش تاریخهای محلی نیز اطلاعیافتن از پیشینهی آن شهر، نحوهی فتح آن و آشنایی با وضع کلی آن منطقه بود. نیاز دیلمیان به کسب مشروعیت در جهان اسلام با توجه به زیدیمذهببودنشان و تصرف بغداد، باعث رویکرد فرمانروایان دیلمی به فعالیتهای ادبی و تاریخنگاری شد. نخستین تواریخی که با حمایت این سلسلهها نوشته شد به زبان عربی بود. این به دلیل کاربرد فراوان زبان عربی بوده است، نه چنانکه اشپولر میگوید: به دلیل نبود سنت تاریخنگاری ایرانی.[۳۸]
در سدههای سوم و چهارم هجری، در مقابل حدیثگرایی و رواییگری، دو جریان قد علم کردند: ابتدا معتزله و سپس اسماعیلیه. اینان خردگرایی را تشویق میکردند و اتکای به حدیث را هرچند همه آن را تایید کردهباشند، نادرست میدانستند. این جریان بر تاریخنگاری نیز تاثیر نهاد. هرچند حمایت از معتزله در زمان متوکل (۲۳۲-۲۴۷ هجری) پایان یافت اما تاثیرات آن ادامه یافت و تاثیرات آن در خارج از قلمرو خلیفه نمودار شد. مسکویه از مورخانی است که از این جریان تاثیر پذیرفت.[۳۹] نخستینبار، جایگاه تاریخ به منزلهی علم در رسالههای اخوانالصفا (نیمهی سدهی چهارم) با صراحت بیان شد.[۴۰] تواریخ شکلگرفته در قلمرو فرمانروایان ایرانی را در سه بخش بررسی میکنیم:
۱. تواریخ عمومی
مقدسی
اثر مقدسی، البداء و التاریخ، تاریخی عمومی تا سال ۳۵۵ و به زبان عربی است[۴۱]. او از دو دسته منابع استفاده کرده است: نخست دیدهها و شنیدههای خود و دیگر، منابع مکتوب. منابع مکتوب او شامل سیرالعجم، خداینامه، شاهنامهی مسعودی مروزی، المعارف ابن قتیبه، تاریخ ملوک یمن، آثار ابن اسحاق، ابن انباری، علیبن جهم و ابن خرداذ و نیز آثاری فلسفی افلاطون و ارسطو[۴۲]. نویسنده در حد زمان خود خردگراست و در عقاید دیگران به تمسخر نمینگرد. مقدمهی کتاب او حمد خدا و پیغمبر نیست بلکه بحثهایی دربارهی خرد و شناخت است.
مقدسی به دنبال نگارش کتابی بود که «از شایبهی دستکاری ِ حقیقت بر کنار باشد و پالوده از یافهها و گزافه ها و از خرافات پیرزنان و مجعولات قصهپردازان و برساختههای جعالان حدیث به یک سوی باشد.»[۴۳] به زعم خودش، کتاب او «اهل دین را نیرویی است و مبتدیان را ورزیدگی و برای آنها که با آن خوگر شده باشند آسایش خاطری است و اندیشمند را بینشی و پندی است. کتابی است که به اخلاق نیک فرا میخواند و از پستی و فرومایگی باز میدارد.»[۴۴]
بسیار از عبارت «والله اعلم» استفاده میکند.[۴۵] او کارهای شگفتانگیز و معجزات را جز در مورد پیامبران رد میکند. برای نمونه دربارهی کارهای جمشید میگوید: «بدان و آگاه باش که هر کس به معجزات انبیا ایمان داشته باشد باید به چنین چیزهایی ایمان بیاورد، در صورتی که از نظر سند ِ نقل درستی ِ آن مسلم باشد و اگر آنچه دراین باره یاد کرده اند درست باشد، این مرد بی هیچ گمان پیغمبر بوده است و اگر چنین نبوده پس جعل و تزویر است و خدای آگاهتر است.»[۴۶] گاهی کوشیده است تا برخی از این روایات را، توجیه ِ خردآمیز کند. برای نمونه، تاویل ِ داستان سوارشدن طهمورث بر ابلیس را، خداپرستشدن طهمورث و طغیان او علیه ابلیس میداند.[۴۷]. اطلاعات او دربارهی فتوح عرب و اخبار خلفا مهم است.[۴۸]
اثر ِ مقدسی آمیختهای گرانسنگ از تاریخ ِ اندیشه، فلسفه، استورهشناسی و دین است. در حالیکه همروزگار او، یعنی حمزهی اصفهانی بیشتر به تاریخ سیاسی پرداخته است. بینش مقدسی در نگارش البداء و التاریخ مانند مسعودی است اما فلسفیتر و انتقادیتر. وی نمایندهی شور و حال اندیشههای دینی و فلسفی سرزمینهای شرقی ایران، مانند خراسان، سیستان و ماوراءالنهر در آن روزگار است. با این حال، رویکرد مقدسی در سیر تحول تاریخنگاری در ایران راه به بن بست برد و تقریبا به کلی فراموش شد.[۴۹]
ادامه دارد…
--------------
[۱] مسعودی، مروج الذهب، ج۱، ص ۶.
[۲] حسین، پیشین، ص ۲۱.
[۳] آئینه وند، پیشین، ص ۱۴۵.
[۴] بیات، پیشین، ص ۱۸۷.
[۵] باسورث، پیشین، ص ۳۱۱. و نیز روزنتال، پیشین، ص ۱۵۷.
[۶] بارتولد، پیشین، ص ۳۷.
[۷] روزنتال، پیشین، ص ۸۶.
[۸] Ioannes Malalas
[9] همان، صص ۹۰ و ۹۲.
[۱۰] گفتگو با استاد فقید دکتر عباس زریاب خویی «تاریخ نگاری و فلسفه تاریخ ایران» در:گستره تاریخ. تهران: هرمس، ۱۳۸۳، صص ۴۱-۴۲.
[۱۱] آذر آهنچی، «تاریخ طبری»، در: دانشنامه ی جهان اسلام، از نسخه ی الکترونیک اثر استفاده شده است به نشانی: «اینجا»، بازدید: ۱۴.۸.۸۸
[۱۲] محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ترجمه ی ابوالقاسم پاینده، ج۱، چ۵، تهران: اساطیر، ۱۳۷۵، ص ۶.
[۱۳] آهنچی، پیشین.
[۱۴] طبری، پیشین، ص ۶.
[۱۵] همان جا.
[۱۶] آهنچی، پیشین.
[۱۷] مسعودی، مروج الذهب، ج۱، ص ۳.
[۱۸] همان، ص ۸.
[۱۹] همان، صص ۴-۶.
[۲۰] همان، صص ۵-۶.
[۲۱] همان، ص ۷.
[۲۲] مسعودی، التبیه و الاشراف، ص ۳۴۰.
[۲۳] مسعودی، مروج الذهب، ج۱، ص ۲.
[۲۴] برای نمونه: در التنبیه و الاشراف، صص ۲۶ و ۴۷ و ۵۱ و ۶۲ و ۷۱ و ۳۴۰-۴۳. و در مروج الذهب، صص ۸۴ و ۸۵ و ۸۷.
[۲۵] روزنتال، پیشین، ص ۱۲۸.
[۲۶] آرام، پیشین، ص ۳۲.
[۲۷] آئینه وند، پیشین، ص ۱۴۳.
[۲۸] ابوالحسن علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب، ج۱، ص ۱۶۹. نیز ص ۹۴. و همو،التنبیه و الاشراف، ص ۵۴.
[۲۹] مسعودی، مروج الذهب، ج۱، ص ۲.
[۳۰] همان، ص ۲۲. یا سخنش در مورد قبر آدم در: همان، ص ۲۹.
[۳۱] مسعودی، التنبیه و الاشراف، ص ۲۲۹.
[۳۲] مسعودی، مروج الذهب، ج۱، ص ۷۵. یا در مورد عقاید مسیحیان، مانویان و مزدکیان نیز چنین سخن می گوید. ن.ک: همان، ص ۹۱.
[۳۳] همان، ص ۵۶.
[۳۴] همان، صص ۹۹-۱۰۰.
[۳۵] مسعودی، التنبیه و الاشراف، ص ۵.
[۳۶] همان، ص ۷۱.
[۳۷] باسورث، پیشین، ص ۳۱۱.
[۳۸] اشپولر، پیشین، ص ۱۱.
[۳۹] آرام، پیشین، صص ۶۵-۶۷.
[۴۰] محمدرضا ناجی، « تاریخ / تاریخ نگاری (بخش اول)» در: دانشنامه جهان اسلام، مدخل ۲، از نسخه ی الکترونیک اثر استفاده شده است به نشانی «اینجا»، بازدید: ۱۰.۸.۸۸
[۴۱] مطهر بن طاهر مقدسی، آفرینش و تاریخ، مجلد اول تا سوم، مقدمه، ترجمه و تعلیقات محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران: آگه، پائیز ۱۳۸۱، صص ۱۲۸-۲۹.
[۴۲] همان، صص ۱۰۲-۱۱(مقدمه ی مترجم).
[۴۳] همان، ص ۱۲۸.
[۴۴] همان، ص ۱۳۴.
[۴۵] برای نمونه ن.ک: صص ۴۹۹ و ۲۸۷ و ۵۰۰ و ۵۰۱ و ۵۰۲ و ۵۰۳ و ۵۰۴ و ۵۰۶ و… .
[۴۶] همان، ص ۵۰۱.
[۴۷] همان، ص ۵۰۰. درباره ی نظر او درباره ی دو مار روی دوش ضحاک ن.ک: ص ۵۰۱.
[۴۸] عبدالحسین زرین کوب، تاریخ ایران بعد از اسلام، چ۱۰، تهران: امیرکبیر، ۱۳۸۳، صص ۲۸-۲۹.
[۴۹] باسورث، پیشین، ص ۳۱۲.
منبع: انجمن پژوهشی ایرانشهر
نظر شما :