قتل داریوش و پروانه فروهر
تاریخ ایرانی: این عکس لحظه خارج کردن جسد داریوش فروهر و همسرش پروانه اسکندری از منزل در اول آذر ۱۳۷۷ را نشان میدهد. این عکس که در کتاب «روزشمار سی سال جمهوری اسلامی» منتشر شده، اخیراً در شبکههای اجتماعی همخوان میشود. در شرح این عکس آمده است «قتل مشکوک داریوش فروهر وزیر کار دولت موقت و همسرش در منزل».
پرستو فروهر، دختر داریوش و پروانه فروهر درباره این عکس نوشته است: «عکس، حیاط خانهٔ داریوش و پروانه فروهر را نشان میدهد در شب یکم آذر سال ۱۳۷۷. سیاه و سفید است و به مکان واقعه از بالا نگاه میکند. زاویهٔ دید دوربین را که پی بگیری به ایوان خانه میرسی، کنار پلههای مشرف به حیاط. عکاس اینجا ایستاده بوده است. شب است. بیست و سه نفر در عکس دیده میشوند، یک زن و ۲۲ مرد پیر و جوان. حاضران به دو گروه تقسیم شدهاند، آنها که نظاره میکنند و آنها که در حال انجام کاری هستند. نمیدانم این کار را چه میتوان نامید. چیزی حمل میشود. چهار مرد گوشههای پتویی را گرفتهاند و میبرند. یکی از آنها اونیفرم به تن دارد. مرد دیگری که نقش مدیر را به خود گرفته، جلودار آنها شده است. انحنای پتو میگوید آن چیزی که برده میشود، جسم نرمی دارد. پارچهٔ سفیدی از میان پتو بیرون زده که یک لکهٔ تیره روی آن است. آنچه درون پتو حمل میشود و سنگینی آن شانهٔ مردان را خم کرده است، از چشم دوربین مخفی مانده است. حرکتها و حالتهای این مردان، که گوشههای پتو را گرفتهاند و پشتشان به ماست، تنها گویای وضعیتی عادی به هنگام حمل کردن چیزی است. آنچه حمل میکنند انگار برایشان بیتفاوت است، میتواند هر چیزی باشد. چیزی را میبرند که باید از آنجا خارج شود. نمیدانم درون آن پتو جسد مادرم را میبرند یا جسد پدرم را.
من آن شب آنجا نبودم. اما بارها از بستگان و دوستانی که آنجا بودند، پرسیدهام که چه دیدهاند. روایتهایشان، تکهپارههایی از یادها، لبریز از غم و بهت، یقینی ندارد. واقعیت را از کنار هم گذاشتنشان نمیتوان بازیافت. کسانی میگویند آن شب به هنگام بیرون بردن جسدها، آنها را روی هم «انداختند». مادرم را از طبقهٔ بالا، همانجا که او را کشته بودند، پایین آوردند تا سرسرای ورودی خان، که در شیشهای آن به ایوان باز میشود. روی جسد پوشیده بوده است. پدرم را از روی آن صندلی که قاتلانش رو به قبله چرخانده بودند، پایین آوردند. روی زمین سرسرا که گذاشتندش، خون از زخمهایش بیرون زد و روی کاشیها ریخت. میگویند همانجا او را روی مادرم گذاشتند و رویشان پارچه کشیدند و بیرون بردند. میگویند پای برهنهای از پارچهها بیرون زده بود. کسان دیگری اما میگویند اول یکی را بردند و بعد دیگری را.
بستگان و دوستانی که آن شب آنجا بودهاند، چه آنها که پشت در بستهٔ خانه مانده بودند و چه آنها که برای مدت کوتاهی اجازهٔ ایستادن در حیاط را یافتند، میگویند همهمهای به پا بوده است از فریاد اعتراض سوگواران و پرخاش مأموران. در این عکس اما هیچ اعتراضی نیست، هیچ دهانی به فریادی گشوده نیست. همه انگار ساکت ماندهاند، الا آن مأمور که به جلوداری حملکنندگان میرود و چهرهاش پیداست. انگار او چیزی به دستور میگوید. دیگران اما تماشاچی صحنه شدهاند. اینجا و آنجا رو به صحنههای کاری که در شرف انجام است ایستادهاند و نظاره میکنند. انگار پایان واقعه را به انتظار ماندهاند.
وقتی به این عکس نگاه میکنم تمام آن فریادها و اعتراضها که در طی این سالها در ذهن میشنیدم، که خشمگین و دردمند جسد پدر و مادرم را از آن خانه بدرقه میکردند، خاموش میشوند. عکس اما همیشه یک واقعیت انتخابشده را بازنمایی میکند. انتخاب یک زاویه و یک لحظه است از میان درهمتنیدگیها و همزمانیهای یک واقعه. هر بازنمایی از واقعیت در بطن خود به معنای حذف بخشهایی از آن واقعیت است. و من از خود میپرسم این عکس از واقعیت آن شب چه چیز را بازمینماید، و چه چیز را نمینماید و چرا؟ این عکس چه انتخابی از واقعیت را سندیت میبخشد؟ از واقعیت آن شب چه برداشتی ایجاد میکند؟»
او میافزاید: «تمامی عکسهایی که آن شب در خانهٔ داریوش و پروانه فروهر گرفته شدهاند، از همان ابتدا محرمانه و ممنوعه اعلام شدند. حتی عکسهایی که ادارهٔ آگاهی در ثبت جنایت گرفته بود، با وجود تمامی اعتراضها، از پروندهٔ رسیدگی حذف شد. حالا اما این یک عکس سیاه و سفید را در کتاب پربرگ و سنگینوزنی چاپ کردهاند، در یک «مجموعهٔ بااهمیت»، در میان انبوه درهمی از تصویرهای جورواجور از مناسبتهای حکومتی با حضور فلان مقامهای عالیرتبه تا سیل و آتشسوزی و جنگ و جشن و فوتبال؛ روزشمار سی سال جمهوری اسلامی که در ملغمهای از عکسهای خبری بازنمایی شده است. این عکس هم که تا پیش از آن پای هیچ خبر و در هیچ نشریهای منتشر نشده بود، در صفحهٔ هزار و پانزدهم کتاب آمده است. زیرش نوشته است: «قتل مشکوک داریوش فروهر وزیر کار دولت موقت و همسرش در منزل» در ترجمهٔ انگلیسی به جای دولت موقت گذاشتهاند «سابق». در فهرست تاریخ عکسها هم به جای یکم آذر نوشتهاند یک آبان. در این زیرنویس هم باید دنبال آن چیزی گشت که ناگفته مانده است. اینجا پروانه فروهر در واژهٔ «همسر» خلاصه شده و هویت سیاسی و جایگاه اجتماعی او ناگفته مانده است. پیکار سیاسی پنجاهسالهٔ داریوش فروهر به دوران چندماههٔ وزیری او خلاصه شده است.»
به نوشته پرستو فروهر «چرایی انتشار این عکس و زیرنویس در یک «کتاب مرجع» را باید در ناگفتهها و تحریفها پی گرفت. اینجا «تاریخ» ابتری بازنمایی شده، که واقعه را از حقیقت آن تهی کرده و روایتی سطحی و پوشالی به خورد جامعه میدهد. روایتی که نه حساسیتی برمیانگیزد، نه حس مسئولیتی در پی خود ایجاد میکند. تنها حس کنجکاوی بیمایهای را ارضاء میکند که به خردهدانستههای سطحی دلخوش میشود و آرام میگیرد و رام میشود. چنین روایتهایی عمق تاریخ را نفی میکنند تا آن را به انباشتی از حوادث خلاصه کنند، عادیسازی کنند، و معضل مسئولیت و پاسخگویی را ناگفته بگذارند.»
نظر شما :