چرا ایرانیان اسامی اسکندر و چنگیز را انتخاب کردند؟
تاریخ ایرانی: چرا در میان ایرانیان اسامی اسکندر و چنگیز دیده میشود که مهاجمان به این کشور بودند؟ محسن ثلاثی، استاد بازنشستۀ گروه انسانشناسی دانشگاه تهران و مترجم کتابهای جامعهشناسی در جلسه دیدار و گفتوگو در کتابفروشی «آینده» که به همت مجله «بخار» برگزار شده بود، به این پرسش پاسخ داد.
به گزارش سایت مجله «بخارا»، ثلاثی در پاسخ به سوال علی دهباشی درباره دلیل انتخاب اسامی مهاجمان به ایران گفته است: «برای من مسألهٔ عجیبی بود! چطور اسکندر وارد ایران شده و ایران را فتح میکند و سپس اسامی چون اسکندر و اسکندری و اسکندرنامه در ایران باب میشود! اسکندر در فرهنگ ایرانی به نوعی یک قدیس است! از چنگیز غارتگر و دشمنتر برای ایران وجود نداشته اما همچنان نام او بر سر زبانهاست. بلخ در دوران او از بین رفت! ما امروزه ایالت بلخ داریم و مرکز آن مزار شریف است. اما با این وجود چنگیز و چنگیزی داریم! حال چرا اینگونه است؟ به این نتیجه رسیدم که ایران سرزمین امپراطوری است و دلیل خاصی هم دارد؛ چون هر جهانگیری در جهان باستان اگر میخواست از غرب به شرق برود باید از ایران میگذشت و اگر قصد گرفتن غرب را داشت باید از شرق به غرب میرفت و ایران محل گذارش بود و این موضوع باعث شد که ایران همیشه سرزمین امپراطوریها باشد. در تاریخ جهان در قرون وسطی که ۹۵ درصد حاکمان ترکتبار بودند، در خدمتشان وزیری ایرانی حضور دارد! ترکها شمشیرزن و نظامی و حاکم و سلطان و ایرانیها رئیس دیوان و بوروکراسی بودند! اشرافیت شمشیر در قرون وسطی در دست ترکان بود و اشرافیت قلم به دست ایرانیها بود. ایرانیها همیشه در رکاب امپراطوری بودند. از طبرستان به هند امروزی میرفتند و دبیر و وزیر میشدند. این روحیه، روحیهای است که امیر کوچک را دوست ندارد! سامانیها در ایران بانی رواج زبان فارسی بودند و ایراندوست و خود را از تبار ایرانیان باستان میدانستند اما پادشاهان آنها برای ایرانیان اهمیتی نداشتند و هیچ یک از مردم اسم پادشاهان سامانی را بر فرزند خود نگذاشتند. ایرانیان امپراطوردوست بودند! ایرانی جهانگیر و جهانگشا را دوست داشت و چون اسکندر و چنگیز جهانگشا بودند این افراد را دوست داشتند!»
وی افزود: «البته بنده نمیگویم که ایرانیها و وزیران ایرانی در خدمت پادشاهان دیگر کشورها بودند. تنها میخواهم بگویم که اجبار حاکمیت و قدرت در دست شاه بوده است. منطقهٔ آسیای میانه منطقهٔ زندگی شبانی بوده است. این منطقه، منطقهٔ اقوام کوچانده و شبان بوده است، ولی جمعیت این منطقه به علت وجود منابع طبیعی افزایش پیدا میکرد. این اقوام که به ایران میآمدند همه فرهنگ قبیلهای و کوچ داشتند و جنگجو بودند و برای افراد اهل قلم احترامی نمیگذاشتند. اشرافیت آنها تیر و کمان و اسب بود! اشرافیتی بر اساس مدیریت و اداره و دیوان و شعر را نمیشناختند. از زمان سلجوقیان تا زمان پهلوی حکومتهای ایران حکومتهای ترکتبار بودهاند ولی اینها ترکهای ایرانیزه شدهاند. اکثر پادشاهان آنها فارسی را به خوبی میدانستند و زبان اصلی آنها فارسی بوده است. این اقوام پس از رسیدن به تخت پادشاهی در ایران احساس میکردند که با شیوهٔ شبانی و با زندگی قبیلهای و طایفهای نمیتوان یک جامعه که اقوام متعددی در آن بودند را اداره کنند. ایران همیشه سرزمین شهرهای بزرگ بوده و بنده این صحبت که ایرانیها طایفهای بودند را قبول ندارم اما این کشور مورد حکومت اقوام مختلف بوده است. وقتی رئیس قبیله به حاکمیت میرسید باید دولت تشکیل میداد. وقتی بین حاکم و مردم، دستگاه بوروکراتیک وجود داشته باشد میتوان دولت را به معنای واقعی کلمه تعریف کرد. شاهنشاهی یک نظام دولتی است و طایفهای نیست. بنابراین رئیس قبیله پادشاه ایرانی میشد و زبان فارسی را میآموخت و حتی به زبان فارسی شعر میگفت و سفرنامه مینوشت. تمام کتیبههای قصرها و کاخها در هند و ترکیه بیشتر فارسی است. حتی زبان فارسی به نوعی زبان بینالمللی به شمار میرفت!»
نظر شما :