حجتی کرمانی: دولت مصدق چارهای جز سقوط نداشت
به گزارش خبرآنلاین، در بخشی از این مصاحبه آمده است:
*از همان اول برای رهبری جبهه ملی بر روی دکتر مصدق اتفاق رای بود و او که هم سابقه سیاسی پرباری داشت و هم به عنوان شخصیتی ملیگرا شناخته شده بود به عنوان نفر اول، فعالیتهایش را در راس جبهه شروع کرد که اتفاقا تا پیش از انتخاب شدن به عنوان نخست وزیری کارنامهای قابل دفاع از خود برجای گذاشت.
*بعد از اینکه ناصر فخرآرایی شاه را در محوطه دانشگاه تهران ترور کرد، دربار آیت الله کاشانی را به عنوان یکی از عوامل اصلی معرفی نمود. داستان از این قرار بود که تقوایی عضو حزب توده بود. با استفاده از کارت خبرنگاری روزنامه پرچم اسلام، توانسته بود خودش را به نزدیکیهای شاه برساند. در آن روزها دستگاه امینتی ادعا میکرد که آیت الله کاشانی در تماسی با مسئولین روزنامه به آنها گفته است که «به ناصر ما کارت خبرنگاری بدهید» و به همین دلیل مدتی او به فلک الافلاک لرستان فرستاده شده و پس از آن به لبنان تبعید کردند. البته این تبعید در شرایطی صورت گرفت که امکان دفاع لازم را به آیتالله داده نشد و به همین دلیل به راحتی و بدون اینکه دلیل محکمه پسندی داشته باشند او را محکوم کردند.
*در هدایت جبهه ملی نباید از تلاشهای دکتر بقایی کرمانی هم به سادگی گذشت. او با سخنرانی در اجتماع عظیم کرمان با گریه از مردم خداحافظی کرده بود و حتی همسرش را هم با گفتن اینکه من با سیاست و تفنگ ازدواج کردهام، طلاق داد تا تنها دغدغه زندگیاش جبهه ملی و اهدافی باشد که برای اعتلای کشور درنظر گرفته بود.
*متاسفانه تفاهم و همکاری بین چهرههای ملی بعد از تشکیل دولت مصدق نه تنها باقی نماند، بلکه اختلافات شدیدی هم بین دولتیها و اعضای جبهه ملی به وجود آمد که هم فرصت کار را از دولت سلب کرد و هم اینکه به مخالفانی که در خدمت استعمار بودند، این فرصت را داد که بتوانند به نفع اهداف انگلستان اقداماتی انجام دهند. اختلافات مصدق با کاشانی، مکی، بقایی و عبدالقدیر آزاد به حدی بالا گرفت که تصور نمیشد این گروه توانسته باشد با اجماع به مجلس راه پیدا کرده و اتفاق بزرگی چون ملی شدن نفت را رقم زده باشد. اما واقعیت تلخ موجود، همان رابطهای بود که تیره و تار شده و کوچکترین نشانهای از انسجام باقی نگذاشته بود.
*با گذشت چندین دهه از آن روزها هنوز هم بحثهای زیادی در مورد چرایی اختلافات مصدق با ملیها شنیده میشود. مصدق بر این باور بود که مجلس آنطور که باید، با دولت همکاری نمیکند و دوست ندارد که دولتیها از استقلال کافی و از اختیار لازم برخوردار باشند. مصدق بارها لایحههایی برای افزایش اختیارات دولت به مجلس فرستاد که هر بار با مخالفت مجلسیها مواجه میشد تا این ذهنیت در مصدق به وجود آید که آنها دنبال کارشکنی در امور دولت هستند.
*به طور واضح میتوان گفت که جبهه ملی اعتقاد داشتند مصدق اهل دموکراسی نبود و چون میخواست فقط نظرات خود را به کرسی بنشاند، شیوه دموکراتیک مانعی برای اهداف خود میدید که این، با مرامنامه جبهه ملی و همچنین اصولی که در زمان تشکیل این جبهه ترسیم کرده بودند، منافات داشت.
*اگر کودتای 28 مرداد هم اتفاق نمیافتاد بازهم دولت مصدق چارهای جز انحلال و سقوط نداشت. تمام شواهد تاریخی و اتفاقاتی که ثبت شده است، نشان میدهد که اختلافات داخلی بیشتر از عوامل بیرونی در سقوط دولت مصدق نقش داشتند..
*حرف من این است که اگر یک دولت واقعا دولتی منسجم و کارا باشد، هیچ کس نمیتواند در راه انحلال یا حتی تخریب آن به موفقیت برسد. اگر مصدق میتوانست مدیریت بهتری در دولتش داشته باشد، مطمئنا میتوانست دولتش را در تاریخ به عنوان دولتی به ثبت برساند که یکی از موفقترین دولتها در راستای تلاش برای اعتلای ایران بود.
*اینکه شاه تمایلی به رییسالوزرایی(مصدق) نداشت، واقعیتی است که همه به آن ایمان دارند. با این وجود نمیتوان همه ناکامی مصدق را به حساب شاه گذاشت. اگر مصدق میتوانست اتحاد خود با آیت الله کاشانی و همچنین فداییان اسلام را حفظ کند و اگر علیه جبهه ملی فعالیت نمیکرد و این جبهه همچنان به عنوان حامی از او حمایت میکرد به طور حتم دولت مصدق هم پا بر جا میماند و هم اینکه میتوانست دوران درخشانی را برای کشور پدید آورد. اما حیف که هیچگاه نخواست به این نتیجه برسد که باید با همپیمانان اولیه خود دوست و همکار بماند و نگاهش به آنها نگاهی نباشد که هر کسی به کارشکنان خود میاندازد.
نظر شما :