رگ‌ امیرکبیر را هر شب روی صحنه زدند

پایان اجرای نمایش «خاطرات و کابوس‌های یک جامه‌دار از قتل میرزاتقی‌خان فراهانی» در تالار وحدت
۲۹ دی ۱۳۹۴ | ۱۹:۱۱ کد : ۵۳۲۳ وقایع اتفاقیه
پایان اجرای نمایش «خاطرات و کابوس‌های یک جامه‌دار از قتل میرزاتقی‌خان فراهانی» در تالار وحدت
رگ‌ امیرکبیر را هر شب روی صحنه زدند

صدف فاطمی


تاریخ ایرانی: قصه نمایش «خاطرات و کابوس‌های یک جامه‌دار از قتل میرزاتقی‌خان فراهانی» به سال ۱۳۵۶ بر می‌گردد؛ آن روزها علی رفیعی در پاریس بود. کتاب «امیرکبیر و ایران» نوشته فریدون آدمیت را می‌خواند که جمله‌ای با مضمون «از خاصه‌تراش خواست تا رگش را بزند»، جرقه نوشتن نمایشنامه‌ای برای روایت یک تراژدی را در تاریخ، در ذهنش بیدار می‌کند. قلم به دست می‌شود و داستان مرگ امیرکبیر را از منظر جامه‌داری که تنها شاهد قتل او بوده، خط به خط روی کاغذ می‌آورد. با خودش قرار می‌گذارد به ایران که برگشت، یک متن ایرانی را روی صحنه ببرد. اجرای این نمایش در تئاتر شهر همزمان می‌شود با دورانی که او مدیریت این مجموعه را به عهده داشته است. جریان مرمت سالن هم که چاشنی آن ایام می‌شود، بهانه خوبی برای رفیعی دست و پا می‌کند تا اولین نمایشی که بعد از مرمت این سالن مردم را به تماشا می‌نشاند، روایت قصه‌ای نهفته در تاریخ ایران باشد. اجرای این نمایش آن روزها سر و صدای زیادی به راه انداخت. خیلی‌ها به تماشا آمدند. فرح دیبا هم آمد و مانند همه تماشاگران دیگر، بی‌هیچ تشریفات خاصی، نمایش قتل میرزاتقی‌خان امیرکبیر را دنبال کرد. فرح بعد از اجرای این نمایش دو جمله با این مضمون به رفیعی گفت: «شما تئاتر ایران را با این شکل اجرا و سبک کارگردانی ۵۰ سال به جلو بردید اما من فکر می‌کنم شما بیشتر از دوران امیرکبیر، عصر حاضر را زیر سؤال بردید.» رفیعی در جواب می‌گوید که این موضوع به دیدگاه تماشاگر بستگی دارد و این می‌شود آغاز رنج‌های یک جامه‌دار. فردای آن روز دو افسر می‌آیند و رفیعی را برای بازجویی همراه خود می‌برند. این بازجویی هفت، هشت ساعتی طول می‌کشد و پایان تلخی می‌شود برای خداحافظی رفیعی از مدیریت تئاتر شهر. به دلیل اینکه تماشاگران بلیت نمایش‌های آینده را خریده بودند، رفیعی ناچار شد تا پایان تاریخ قرارداد بماند اما تب و تاب نمایش یک داستان تاریخی خوب در دلش ماند. این شد که بعد از ۳۸ سال تصمیم گرفت بار دیگر این نمایش را روی صحنه ببرد؛ این بار طبق میل خودش و نه به سفارش هیچ‌ کس دیگری.

 


نمایشنامه؛ امیرکبیر باید اسطوره‌زدایی می‌شد

نمایش «خاطرات و کابوس‌های یک جامه‌دار از قتل میرزاتقی‌خان فراهانی» در همان اجرای اول هم حرف‌های زیادی داشت و به اعتقاد خیلی از اهالی تئاتر و سینما توانسته بود دین خود را به نمایش یک اثر تاریخی ادا کند. همین بود که وقتی رفیعی تصمیم گرفت یک بار دیگر این نمایش را روی صحنه ببرد، این سؤال در ذهن همگان ایجاد شد که مگر اجرای امسال با آن سال قرار است فرقی داشته باشد؟ رفیعی می‌گوید که هیچ کارگردانی دوست ندارد خودش را روی صحنه تکرار کند. همین است که این نمایش در سال ۹۴ به لحاظ شکل و ساختار تفاوت‌های زیادی با سال ۵۶ دارد. به گفته او بین این دو اجرا، ۳۸ سال فاصله افتاده و در این زمان تغییرات زیادی نه تنها در دیدگاه مردم و وضعیت جامعه که در خود او هم ایجاد شده است. رفیعی می‌گوید که قصدش از اجرای مجدد نمایش این بوده که کاری را که در سن ۳۵ سالگی و در عوالم جوانی به صحنه برده، حالا در ۷۶ سالگی و با زاویه نگاه امروزش دوباره تکرار کند. او می‌گوید: «آنچه باعث شده این اثر دوست‌داشتنی و پرمخاطب شود، شکستن تصویری کلیشه‌ای و اسطوره‌ای است که از امیرکبیر در ذهن‌ها ساخته شده و من اصلاً قصد تخریبت شخصیت او را نداشتم. مقدس ساختن هر شخصیتی باعث می‌شود آدم چشم‌هایش را روی واقعیت‌های تاریخ ببندد و قضاوت منصفانه‌ای نداشته باشد. امیرکبیر در عین حال که اصلاحگر بود، شخصیتی مستبدانه داشت. او بارها در نامه‌ها و نوشته‌هایش به این تاکید می‌کند که ایران ظرفیت دموکراسی را ندارد و شاه و حکومت، حاکم مطلق کشور هستند. ما هم عادت کردیم همیشه جایی در تاریخ، در مقابل بعضی از شخصیت‌ها سکوت کنیم. باید یکی می‌آمد و آن کلیشه را از ذهن آدم‌ها پاک می‌کرد. این کار من بیشتر از اینکه بار معنایی انتقادآمیز داشته باشد، برای نزدیک شدن به شخصیت اوست. وقتی غبار زمان و تاریخ روی شخصیتی را می‌گیرد، قضاوت کردن درباره او سخت می‌شود. وقتی میرزاتقی‌خان را امیرکبیر صدا می‌کنیم، از او شخصیتی مقدس می‌سازیم که نباید آن‌چنان که هست به او نزدیک شد. من سعی کردم کاری کنم که مخاطبان بیشتر از اینکه به مجسمه امیرکبیر احترام بگذارند، به او دست بزنند.»

 


پرسوناژ؛ سیامک نبود، اجرا نمی‌کردم


قرار و مدارها که برای نمایش دوباره «خاطرات و کابوس‌ها» گذاشته شد، می‌رسد به خوان دومی که فکرش را هم نمی‌کرده؛ ضعف بازیگرانی که بازیگری را بلد باشند. رفیعی از این اتفاق به عنوان فاجعه‌ای بزرگ یاد می‌کند و می‌گوید که متاسفانه متوجه شدم با بازیگرانی روبه‌رو هستم که در گذشته مهارت زیادی داشتند اما حالا دیگر چیزی از حرفه بازیگری در چنته ندارند. وقتی خبرنگار روزنامه شرق از او می‌پرسد چرا بازیگران اجرای سال ۵۶ مثل مهدی هاشمی را دعوت نکردید و زحمت برگزاری کارگاهی که از آن «یرما» درآمد را به خودتان دادید، جواب می‌دهد که بازیگران این مجموعه و بیشتر از آن کسی که نقش جامه‌دار را ایفا می‌کند، باید فیزیک و بازی بدنی‌تر و فرزی داشته باشد، چیزی که بعد از ۳۸ سال شاید نمی‌توانستم از بازیگران آن دوره انتظارش را داشته باشم. بعد هم آب پاکی را روی دست همه می‌ریزد و می‌گوید که اگر سیامک صفری نقش جامه‌دار را قبول نمی‌کرد، نمایش را به صحنه نمی‌برد. با وجود تمام حساسیت‌های رفیعی، اما خیلی‌ها از انتخاب بازیگران این نمایش به حرف آمدند. شهرام خرازی‌ها، عضو انجمن منتقدان سینما، به آدم‌های دکوری این نمایش مانند سرورخان اشاره می‌کند و می‌گوید که این آدم‌ها می‌آیند و می‌روند بدون آنکه آمد و شدشان تاثیری در سیر ماجراها داشته باشد. این نحوه بازیگرگزینی به اعتقاد خیلی‌ها، از علی رفیعی بعید بود؛ هوشنگ قوانلو که در تئاتر دستی بر آتش دارد بشود سرورخان و آن طرف ماجرا مصطفی ساسانی بی‌هیچ نکته قابل توجهی در فیزیک و بیان، بشود ناصرالدین شاه؟

 


دکور؛ تئاتر برای دیدن است


هر کس که برای تماشای نمایش «خاطرات و کابوس‌های یک جامه‌دار از قتل میرزاتقی‌خان فراهانی» راهی تالار وحدت شد، شبیه‌سازی حمام فین کاشان را تحسین کرد. رفیعی به طراحی این صحنه و درست از آب درآمدن آن اهمیت زیادی می‌داده و حتی یک بار هم گفته که اگر نتواند فضای نمور حمام را آن‌طور که باید و شاید دکورسازی کند، دور اجرای نمایش را خط می‌کشد و تمام. به اعتقاد رفیعی تماشاگر با دیدن نمایش باید آن را متوجه شود نه با شنیدن دیالوگ‌های آن! شاید همه این حساسیت‌ها کافی بود تا اجرای این نمایش در تالار وحدت با توجه به عمق بیشترش نسبت به تئاتر شهر، ارزش خون‌دل‌هایی که رفیعی برای اجرای آن در ساعت ۶ عصر و مسائل حاشیه‌ای دیگر خورد را داشته باشد. علیرضا نراقی، منتقد تئاتر می‌گوید: «نمایش خاطرات و کابوس‌ها به واسطه تابلوهای باشکوه و طراحی صوتی و بصری درخشانی که کمتر عادت به دیدن آن داریم، غنی شده و مسحورکننده است.» رضا موسوی، عکاس خبری که تقریباً از تمام کارهای رفیعی عکاسی کرده نیز می‌گوید: «کار علی رفیعی مثل همیشه ترکیبی از تئاتر و سینماست و این بار هم رفیعی ثابت کرده که تئاتر برای دیدن است نه شنیدن. به همین منظور باز هم به سراغ تصویر رفته و با وجود اینکه متن خاطره‌ها و کابوس‌ها از شاعرانگی و دلربایی همیشگی نوشته‌های رفیعی با همکاری چرمشیر برخوردار است، اما آنچه هرگز از ذهن مخاطب این نمایش پاک نمی‌شود صحنه پر از آب آن است و تصویرهایش. تئاتر رفیعی مانند سینمایش ترکیب شاعرانه روایت است با تصویر. روایتی که می‌کوشد تصویر را گویاتر کند و تصویری که تلاش دارد شاهد عینی‌تری برای متن باشد تا باز هم اتفاقی را شاهد باشیم که همه‌اش قصه است و قصه!»

 


نمایش؛ هجوم اطلاعات تاریخی


پرده اول آن حمام فین است. شروع غافلگیرکننده‌ای دارد و در همان صحنه اول امیرکبیر به قتل می‌رسد تا جامه‌دار حمام که رفیق شفیق او بوده لب به سخن باز کند و سکوتش را بشکند. خرازی‌ها، عضو انجمن منتقدان سینما، معتقد است که این شیوه شروع نمایش را به یک فلاش‌بک تبدیل کرده و از همان ابتدا تکلیف مخاطب را روشن می‌کند که بناست جامه‌دار این فلاش‌بک را روایت کند. او که در بیشتر صحنه‌ها همچون شاهدی خاموش به تماشای دیگران نشسته معلوم نیست در لحظاتی که غایب است یا هنگام ملاقات افراد در خفا برای توطئه‌چینی و در بعضی صحنه‌های مربوط به اندرونی کجاست؟ اطلاعات خود را از چه منبعی می‌گیرد؟ راوی نمایش جامه‌دار است یا دانای کل نادیدنی؟ خرازی‌ها همچنین از زبان راوی نمایش ایراد می‌گیرد و می‌گوید ادبیات او با موقعیت شغلی و جایگاه اجتماعی‌اش همخوانی ندارد؛ گاه در حد یک فیلسوف و مورخ فرهیخته حرف می‌زند و گاه در اندازه یک دلاک ساده مظلوم! همچنین در خاطرات و کابوس‌ها بین فرم و محتوا هیچ اتصالی برقرار نمی‌شود. نمایشنامه روی کاغذ می‌ماند و بر صحنه جان نمی‌گیرد. هنوز یک ماجرا تمام نشده، ماجرای دیگری شروع می‌شود. هنوز یک شخصیت درست و حسابی معرفی نشده، کاراکتر بعدی وارد داستان می‌شود. دلیل این شتاب‌زدگی هجوم انبوه اطلاعات و بازنمایی اتفاقات تاریخی و سیاسی کپسوله شده به سوی تماشاگرانی است که مقهور میزانس‌های مینی‌مال و خیره‌کننده نمایش شده‌اند. نراقی هم معتقد است: «نمایش خیلی سریع تماشاگرانش را به واسطه دیدن، نه شنیدن و به واسطه کنش و نه گفتار، به درون خود می‌کشد. اما با همین سرعتی که تماشاگر را در خود فرو می‌بلعد، به واسطه شنیدن و گفتارهای بیهوده پس می‌زند و بالا می‌آورد.»

 

با این همه اما نمایش رفیعی نمایش سهل‌الوصولی نیست و مخاطب باهوش می‌خواهد. به اعتقاد نراقی، نمایش رفیعی از آن دست نمایش‌هایی نیست که بخواهد ساده رخدادها را از پی هم بیاورد و کاری کند که تماشاگر با سهل‌انگاری تابلوهایش را دیده و ندیده رها کند و صرفاً داستان را پی بگیرد. نراقی همه این ویژگی‌ها را از نقاط قوت رفیعی می‌شمارد و می‌گوید که این نمونه کارها هیچ‌گاه تکراری نمی‌شوند. «خاطرات و کابوس‌ها» حرف‌های زیادی دارد که می‌خواهد همه را به مخاطب خود بگوید. از همان ابتدا با ذهن تماشاگر این قرارداد را می‌بندد که فعال باشد. سرشار از تصویر است. نشانه‌های ساخته شده روی صحنه به ذهن تماشاگر رخنه می‌کند و در ذهن اوست که کامل می‌شود. به همین دلیل است که دیدن این نمایش به اعتقاد بعضی ذهن را خسته می‌کند. رفیعی می‌گوید به دلیل طولانی بودن زمان نمایش یک ساعتی آن را کوتاه کرده تا حوصله‌بر نشود. حتی با اینکه به زعم خودش هر تکه‌ای که حذف می‌شود، انگار از جانش کنده می‌شود اما رنج این دل‌کندن‌ها را به جان می‌خرد تا نمایشی شسته رفته تحویل مخاطب خود دهد.

 


آمفی‌تئاتر؛ نشانی از دیپلماسی فرهنگی


همه آمدند؛ از اعضای هیات دولت روحانی گرفته تا قشر فرهنگی جامعه. از اسحاق جهانگیری، محمدجواد ظریف، محمدباقر نوبخت، حسین فریدون، عباس آخوندی، علی جنتی و محمود واعظی تا شمش لنگرودی، محمود دولت‌آبادی، حسن فتحی، رضا کیانیان و علیرضا قربانی. اسحاق جهانگیری، معاون اول رئیس‌جمهور بعد از دیدن نمایش، دست‌مریزادی به کارگردان و گروه اجرایی گفته و تاکید کرده که استفاده از کلمه توصیفی «بی‌نظیر» برای این نمایش اصلاً اغراق‌آمیز نیست. رفیعی حضور ظریف را در سالن نمایش «خاطرات و کابوس‌ها» باور نمی‌کرده و در حالی‌ که از شادی در پوست خود نمی‌گنجد، می‌گوید: «این شب برای من و گروهم به یادماندنی خواهد بود.» ظریف هم به پاس تقدیر از زحمت‌های علی رفیعی او را در آغوش می‌گیرد و می‌گوید: «من معتقدم که هنر ایرانی و امکان معرفی واقعیات این هنر به جهان بهترین نماینده برای نشان دادن عظمت فرهنگی ملت ماست. تولید این نمونه آثار می‌تواند نشان از دیپلماسی فرهنگی ما باشد.» حالا دیگر چیزی به پایان اجرای نمایش داستان قتل امیرکبیر نمانده است. علی رفیعی همین روزها بارش را می‌بندد و با یک دنیا تصویر و خاطره می‌رود «آشپزخانه» را آماده کند. او که حالا دیگر خیلی تکه‌های جامانده از اجرای اول نمایش امیرکبیر را در جای درست خود گذاشته، نفس راحتی می‌کشد و می‌رود تیم بازیگرانش را آماده کند برای یک نمایش دیگر؛ این بار در «آشپزخانه»!

کلید واژه ها: امیرکبیر علی رفیعی


نظر شما :