گزارش یک دیدار/خاطرات منتشر نشده همسر امام

۲۵ اسفند ۱۳۸۹ | ۱۹:۰۵ کد : ۵۳۹ از دیگر رسانه‌ها
نیمه بهمن ماه سال 1385 پس از پیگیری‌های بسیار از سوی مسوولان خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا) به چند نفر از خبرنگاران خانم اجازه داده شد تا به بهانه نزدیکی به بیست و هشتمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی با خانم خدیجه ثقفی، همسر محترم حضرت امام خمینی دیداری انجام بگیرد. قرار گرفتن در آستانه دومین سالگرد درگذشت رحلت بانو ثقفی بهانه‌ای شد تا مروری کوتاه بر آن خاطره به یادماندنی داشته باشیم.

 

.... حضور در کوچه‌های جماران و دیدار با بزرگان این دیار همیشه حال و هوای خود را داشته است، اما انتظار برای دیدار با همسر بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، چیز دیگری بود.

یازده نفر بودیم. همه از خانم‌های خبرنگار ایسنا. موبایل‌ها و دوربین عکاسی‌مان‌ را همان ابتدای راه بر اساس مقررات موجود تحویل دادیم. وقتی به نزدیکی حسینیه جماران رسیدیم به زحمت توانستیم حاج عیسی ـ خادم امام(ره) ـ را برای ورود همزمان‌مان راضی کنیم. به هر حال در دو بخش داخل خانه امام شدیم.

 

حیاط نسبتا بزرگی بود. به محض ورود عکسی از حضرت امام یادم آمد که دست دو نوه خود را گرفته و با لباس راحتی خانه در این حیاط در حال قدم زدن هستند. باید از پله‌های آهنی بالا می‌رفتیم. خانم زهرا مصطفوی دختر بزرگ حضرت امام آن بالا به استقبال‌مان آمده بود؛ صمیمانه دست داد و روی‌مان را بوسید. دختر دیگرشان خانم اشراقی نیز همین‌طور.

 

وارد اتاقی شدیم که بسیار ساده اما آرامش‌بخش تزئین شده بود. مبل راحتی ساده‌ای چیده بودند. دو لامپ معمولی روشنایی اتاق و یک بخاری گازی هم گرمای آن را تامین می‌کرد. پیش از این خانم ثقفی را ندیده بودیم ولی مطمئن بودیم آن خانم زیبایی که با چهره نورانی و با ظاهری بسیار آراسته بر روی مبل نشسته بود و با صمیمیت سلام‌مان را پاسخ داد و خوش‌آمد گفت، همسر امام بود.

 

کمی گله کردیم از این‌که چرا دوربین‌مان را باید تحویل می‌دادیم و یا این‌که چرا همه با هم نتوانستیم وارد شویم. خانم مصطفوی با تاکید بر این‌که «باید از یک جا نظم را شروع کنیم» خاطرنشان کرد: ما فرزندان امامی هستیم که بر نظم در کوچکترین مسائل تاکید داشتند و بسیار منظم بودند. با چای و شیرینی و میوه پذیرایی شدیم.

 

بهمن ماه همیشه یادآور خاطرات انقلاب است و ما نیز برای شروع بحث از خانم ثقفی درباره سال 57 و نحوه ورود ایشان به ایران پرسیدیم. همسر امام(ره) حافظه بسیار خوبی داشتند و لااقل از یک خانم دارای حدود 90 سال سن بعید بود که با آن وضوح ریز به ریز و نکته به نکته را به یاد بیاورند. مثلا به یاد داشت که حضرت امام تاکید کرده است که با هواپیمای هما به ایران باز خواهد گشت. تعریف کرد که به فاصله یک روز بعد از امام به ایران آمده است. به یاد آورد که وقتی بدون پاسپورت و گذرنامه به ایران آمد در فرودگاه آن‌قدر جمعیت و شلوغی بود که کسی او را نشناخت.

 

خانم ثقفی گفت: آقایی آمد و نگاهی به سر تا پای ما انداخت و پرسید؛ شما همسر امام هستی؟ گفتم: بله. آن آقا هول شد و گفت؛ وای چرا این جا مانده‌اید؟ بعد حلقه‌ای ده نفره دور من تشکیل دادند و مرا به خانه‌ای که برای‌مان اجاره کرده بودند بردند. خانه حیات بزرگی داشت. داخل عمارت هم اتاق‌های بزرگی بود. سه روز جمعیت از یک در می‌آمدند و از در دیگر بیرون می‌رفتند. یکبار دیدم گلویم گرفته. فکر کردم از خورش‌ها و سرخ‌کردنی‌ها باشد. رفتم خانه خانمم( مادرم) برای استراحت. بدون پرهیز و خوردن دارو و فقط با استراحت حالم خوب شد، فهمیدم که همه گلو دردم از «الحمدلله» بوده است. این را که گفت همه ما و حتی خانم مصطفوی با تعجب نگاهش کردیم. اما همسر امام(ره) توضیح داد: آن‌قدر هر کس آمده بود، احوال‌پرسی کرده بود و من هم گفته بودم «الحمدلله» گلویم درد گرفته بود. این‌بار همه خندیدیم. حتی دخترهای خانم ثقفی هم خندیدند.

 

ماه محرم بود. شاید خانم مصطفوی به همین دلیل لباس‌شان و چادرشان مشکی بود. مراعات حال مادرشان را کردند که زیاد صحبت نکنند؛ چراکه یکجاهایی نفس‌شان می‌گرفت. برای‌مان تعریف کرد: امام برای همسر خود بسیار احترام قائل بودند. روزی خانم ثقفی برای خود یک استکان چای ریخته بود. امام همه را توبیخ کردند که چرا مادرتان باید خودش برای خودش چایی بریزد. دکتر مصطفوی تاکید کرد: حضرت امام برای زنان حقوق زیادی قائل بودند و برخی از آن‌چه امروز مطرح می‌شود با اعتقاد ایشان بسیار فاصله دارد. برای‌مان گفت که خودش و خواهرانش ـ که شوهران‌شان مرحوم شده‌اند ـ هم‌اکنون با استفاده از آن‌چه مهرشان شده است روزگار می‌گذرانند.

 

آن سال در مجلس هفتم نمایندگان موضوع «عندالاستطاعه شدن مهریه» را مطرح کرده‌ بودند. از خانم مصطفوی خواستیم با توجه به دیدگاه‌های حضرت امام مصاحبه‌ای با ایسنا داشته باشند. وعده دادند، اما مصاحبه‌ای انجام نشد. پرسیدیم: آیا درست است که می‌گویند امام فرمودند شما وارد سیاست نشوید؟ گفت: نه، ایشان گفته بودند تا من زنده هستم وارد کار سیاسی نشوید. بعد از ایشان هم خودمان نخواستیم وارد شویم.

 

بهمن 85 سال‌های پایانی مجلس هفتم و شروع مباحث انتخابات مجلس هشتم بود. خانم مصطفوی در ادامه همان بحث گفت: آقای ناطق نوری برای انتخابات اخیر به خانه ما آمدند و از من خواستند کاندیدا شوم. به آقای ناطق نوری گفتم به همان دلایلی که شما کاندیدا نمی‌شوید، من هم دلایلی دارم که کاندیدا نشوم. باز هم بحث را به خانم ثقفی کشیدیم و از نحوه آشنایی ایشان با امام پرسیدیم. خانم ثقفی گفت: پدرم با او دوست بود. من تمایلی برای رفتن به قم نداشتم. 15 سالم بود که مرا به او دادند. خانم مصطفوی حرف‌های مادرش را این‌گونه تکمیل کرد: امام 13 سال از مادرم بزرگتر بودند. زمانی که به گرفتن زن تمایل نشان دادند دوستان‌شان مادرم را به او معرفی کردند و این وصلت انجام شد.

 

فرصت را غنیمت دانستیم و از نامه معروف حضرت امام خمینی به همسرشان پرسیدیم. این نامه در فروردین 1312/ ذی القعده 1351 از بیروت پایتخت لبنان با موضوعی خانوادگی خطاب به خانم خدیجه ثقفی و به قلم امام خمینی (ره) این‌گونه نوشته شده بود: «تصدقت شوم، الهی قربانت بروم، در این مدت که مبتلای به جدایی از آن نور چشم عزیز و قوت قلبم گردیدم متذکر شما هستم و صورت زیبایت در آیینه قلبم منقوش است. عزیزم امیدوارم خداوند شما را به سلامت و خوش در پناه خودش حفظ کند. حال من با هر شدتی باشد می‌گذرد ولی بحمدلله تاکنون هر چه پیش آمد خوش بوده و الان در شهر زیبای بیروت هستم، حقیقتا جای شما خالی است فقط برای تماشای شهر و دریا خیلی منظره خوش دارد. صد حیف که محبوب عزیزم همراه نیست که این منظره عالی به دل بچسبد. در هر حال امشب شب دوم است که منتظر کشتی هستیم، از قرار معلوم و معروف یک کشتی فردا حرکت می‌کند ولی ماها قدری دیر رسیدیم، باید منتظر کشتی دیگر باشیم. عجالتا تکلیف تکلیف معلوم نیست امید است خداوند به عزت اجداد طاهرینم که همه حجاج را موفق کند به اتمام عمل، از این حیث قدری نگران هستیم ولی از حیث مزاج بحمد الله به سلامت، بلکه مزاج بحمد الله مستقیم تر و بهتر است. خیلی سفر خوبی است جای شما خیلی خیلی خالی است. دلم برای پسرت (قدری تنگ شده است. امید است هر دو به سلامت و سعادت در تحت مراقبت آن عزیز و محافظت خدای متعال باشند. اگر به آقا و خانم‌ها کاغذی نوشتید سلام مرا برسانید. من از قبل همه نایب الزیاره هستم. به خانم شمس آفاق سلام برسانید و به توسط ایشان به آقای دکتر سلام برسانید. به خاور سلطان و ربابه سلطان سلام برسانید. ایام عمر و عزت مستدام. تصدقت ، قرباتا ، روح الله.»

 

خانم مصطفوی زیاد راضی نبود که این نامه منتشر شده است. پرینت نسخه‌ نامه را ـ که در سایت‌های اینترنتی منتشر شده بود ـ به همراه داشتیم. زهرا خانم نامه را با صدای بلند کنار گوش مادرش خواند. پرسیدیم امام را چقدر دوست داشتید؟ مغرورانه پاسخ داد: مثل همه زن‌های دیگر. مگر آن‌ها شوهران‌شان را چقدر دوست دارند. با احترام از خانم مصطفوی پرسیدم: برای پاسخ مطمئن به جامعه آیا ایشان تنها همسر حضرت امام بودند؟ دختر ارشد حضرت امام با استقبال از این سوال در پاسخ تاکید کرد: نه تنها ایشان تنها زن امام بودند، بلکه امام در طول عمرشان به هیچ زن دیگری نگاه هم نکردند.همه ما خندیدیم و خودشان هم خندیدند. خانم اشراقی برای خواندن نماز جمع ما را ترک کرد. باز هم اصرارها برای انجام مصاحبه با خانم مصطفوی شروع شد و او هم تاکید داشت که نمی‌خواهد وارد مسائل سیاسی شود.

 

یکی دیگر از بچه‌ها درباره پخش تصاویر جدید از بهمن 57 از صدا و سیما سوال کرد. خانم مصطفوی از این موضوع نیز استقبال کرد و گفت: چیز خوبی است که لااقل مسائل نو را نشان دهند؛ چون امام زنده نیستند که این‌ها بخواهند مساله جدیدی را هر سال مطرح کنند. هوا تاریک شده بود و خانم ثقفی هم به نظر خسته می‌رسید. دلمان نمی‌خواست که از آن حضور و از آن حرف‌ها دل بکنیم ولی ادب دیگر حکم می‌کرد که بیش از این نمانیم.

 

بانو خدیجه ثقفی در ساعات اولیه صبح روز اول فروردین‌ماه 1388 در سن ‌93 سالگی بر اثر بیماری، در بیمارستان خاتم‌الانبیای تهران درگذشت و پیکر ایشان در جوار مرقد مطهر بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران به خاک سپرده شد.

 

بانو ثقفی فرزند میرزامحمد ثقفی تهرانی از شاگردان آیت‌الله حائری یزدی، در سال 1333 قمری متولد شد. پدر وی در زمان ادامه تحصیل در قم با روح‌الله مصطفوی خمینی که در آن زمان 27 سال داشت آشنا شده بود و همین آشنایی واسطه‌ ازدواج روح‌الله خمینی با بانو ثقفی در سال 1308 شمسی شد. ثمره این ازدواج تولد سیدمصطفی، فرزند اول آن‌ها در آذر سال 1309 بود؛ بزرگ مردی که درگذشت مشکوک وی در آبان سال 1356، آتش انقلاب را شعله‌ورتر کرد و به روند پیروزی آن سرعت بخشید.

 

سیداحمد خمینی متولد 26 اسفند 1324 نیز دیگر فرزند حضرت امام(س) و بانو ثقفی بود که نقش موثری در روند انقلاب به ویژه در سال‌های اولیه پس از انقلاب - مشاورت و مدیریت امور حضرت امام (ره) -ایفا کرد، پنج سال از رحلت آیت‌الله خمینی گذشته بود که سیداحمد خمینی در سال 1373 به علت سکته قلبی در بیمارستان بستری شد و 26 اسفند ماه در چهل و نهمین سالروز تولد خود، دار فانی را وداع گفت.

 

سیداحمد خمینی در سال‌های پس از رحلت امام(ره) به اندیشه‌ تاسیس موسسه‌ تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره) افتاد؛ مرکزی که به گفته حمید انصاری قائم مقام آن وظیفه اصلی خود را نظارت بر هر آن چیزی می‌داند که درباره‌ حضرت امام(ره) منتشر می‌شود.

 

از سیداحمد خمینی سه فرزند پسر به یادگار مانده که فرزند ارشد او سیدحسن خمینی شاید شاخص‌ترین چهره در میان یادگاران حضرت امام(ره) باشد. او امروز تولیت آستان مطهر رهبر کبیر انقلاب اسلامی را به عهده دارد.

 

علاوه بر دو فرزند پسر، خانم‌ها سیده فریده‌،‌ سیده زهرا و سیده صدیقه نیز از دیگر فرزندان حضرت امام(ره) و بانو ثقفی هستند، هم‌چنین در حال حاضر 15 نوه از مجموع فرزندان حضرت امام(ره) به یادگار مانده است.

 

 

منبع: پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران

 

 

کلید واژه ها: همسر امام


نظر شما :