سیر تاریخ‌نگاری در ایران سده‌های میانه (بخش سوم و پایانی)

۲۶ اسفند ۱۳۸۹ | ۲۱:۲۹ کد : ۵۴۲ از دیگر رسانه‌ها
امین تریان

 

مسکویه

 

در همین دربارِ آل بویه ابوعلی مسکویه که به زعم باسورث «بزرگ‌ترین تاریخ‌نگار ایران» بود، پرورده شد. مسکویه، زمانی که به روزگار خود رسید، منصب و مقام وی در دیوان آل‌بویه، به وی این توانایی را می‌داد که در تاریخ خود بسیاری از مراسلات و اسناد دولتی را به طور کامل بیاورد و در صورت لزوم تفسیر خود را نیز بیاورد.[۱] به نظر مسکویه کهن‌ترین تاریخ نگهداری‌شده، تاریخ پادشاهان ایرانی است، در نتیجه با سرگذشت آنان آغاز می کند.[۲] اثرش را در شش جلد و تا سال ۳۶۹ هجری ادامه می‌دهد.

 

مسکویه به گزارش‌های پیش از طوفان نوح از آن رو که فاقد ارزش تاریخی‌اند اعتماد نکرده است و معجزه‌های پیامبران را از آن رو که برای مردم روزگارش قابل تکرار و تجربه نبوده است، در کتاب خود نیاورده است.[۳] البته وی در کتاب احوال حکماء و صفات الانبیاء السالفین، به گزارش صفات و احوال پیامبران پرداخته است.[۴]

 

در نقد کتاب‌های دیگر می‌گوید: «... این گونه گزارش‌ها را آمیخته با گزارش‌هایی دیدم افسانه مانند، یا چون متل‌ها که در آن‌ها سودی جز خواب آوردن، یا سرگرم شدن به تازگی پاره‌ای از آن‌ها نباشد؛ آمیخته بدان سان که گزارش های درست در میان افسانه‌ها تباه شدند یا پراکنده گشتند، چنان که دیگر سودی نبخشند، و شنونده و یا خواننده، پیوندی میان شان نبیند، بلکه هنوز همتاشان روی نداده، نکته‌شان فراموش شود و پیش از آن که تکرار همانندشان، در یاد نگاهشان دارد، از یاد بروند…»[۵]

 

«من چون سرگذشت مردمان و کارنامه ی شاهان را ورق زدم و سرگذشت کشورها و نامه‌های تاریخ را خواندم، در آن چیزها یافتم که می توان از آن‌ها، در آن چه مانندش همیشه پیش می آید و همتایش پیوسته روی می‌دهد، پند گرفت.»[۶] مسائلی مانند آغاز دولت‌ها، زوال آن‌ها، تلاش در آبادکردن کشورها و فریب‌های جنگی و… «نیز دیدم، اگر از این گونه رویدادها، در گذشته نمونه‌ای بیابیم که گذشتگان آن را آزموده باشند و آزمون شان راهنمای آیندگان شده باشد، از آن چه مایه گرفتاری کسانی می‌بود دوری جسته، بدان چه مایه نیکبختی کسانی دیگر، چنگ زده اند. چه، کارهای جهان همانند و در خور یکدیگرند... از این رو، این کتاب را گرد آورده‌ام و آن را تجارب الامم [= آزمون‌های مردمان] نامیده‌ام.»[۷] این ناشی از از این امر بود که مسکویه و برخی از دیگر مورخان آن دوران، تاریخ را تکرارپذیر می‌دانستند. ریشه این باور به تکرار تاریخ به یونان باستان باز می‌گردد. در نظر فلاسفه کلاسیک، هندسه به تمام معنا علم بود، پس برای علمی‌کردن تاریخ، اصول هندسه را به کار بردند و اعمال انسان را محصور در دایره‌ای دانستند که دوباره به همان شکل یا مشابه آن تکرار خواهد شد. در نتیجه به تکرار رویدادها، به دست‌دادن نتایج یکسان و حرکت دایره‌وار تاریخ معتقد شدند. به همین دلیل تاریخ را سودمند داشتند چراکه شناخت گذشته، آگاهی قبلی نسبت به آینده بود.[۸] در واقع این دسته از مورخان، اساسا به مفهوم ِ تحول در تاریخ معتقد نبودند.

 

مسکویه بر آن است که «کسانی که از جهان بهره‌ای بیشتر برده‌اند، از آن [=تاریخ]، سودی بیشتر و بهره‌ای بزرگتر برند، مانند وزیران، سرداران سپاه، شهرداران، کارگزاران ویژگان و توده، پس رده‌های دیگر؛ و آنان را که بهره‌ای اندک باشد، نه کمتر، در تدبیر کارهای خانه، و آمیزش با دوستان، و برخورد با بیگانگان از آن سود برند.»[۹]

 

ایران محوری در کتاب مسکویه موج می‌زند. هرچند از تعصب نسبت به اقوام و اشخاص خودداری می‌ورزد.[۱۰] او در نگارش، تاریخش را با پرداختن به ایرانیان و فرمان‌روایان پیشدادی آغاز می‌کند. او سرگذشت شاهان و پیامبران دیگر سرزمین‌ها را در ذیل رویدادهای پادشاهان ایرانی می‌آورد.[۱۱] حتی در پرداختن به حملات اعراب به ایران توجه ویژه دارد.[۱۲] مسکویه در نگارش تاریخ روزگار کی‌کاوس، افسانه‌هایی ایرانی را مبنی بر این‌که دیوان به فرمان وی بودند یا این‌که شهر گنگ‌دژ را با بارویی از زر و سیم و آهن ساخته است، رد می‌کند و می‌گوید بازگفتن آن‌ها سودی ندارد.[۱۳] البته گاه نیز، روایات پیشینیان درباره تاریخ باستانی ِ ایران را بدون نقد و نظر پذیرفته است؛ روایاتی که پر از افسانه هستند و از او که بر آن بود که افسانه‌ها را در کتابش نیاورد شایسته نبود.[۱۴]

 

در کتاب مسکویه، رونوشتی از اندرزنامه اردشیر[۱۵] آورده شده‌است که کهن‌ترین کتاب بازمانده از روزگار باستان پس از اوستاست و در کتاب‌های دیگر نیامده است. مسکویه، هم‌چنین رونوشتی از متن عربی التاج فی سیرة انوشروان یا الکارنامج فی سیرة انوشروان را که ابن مقفع از پهلوی به عربی ترجمه کرده‌بود، آورده است.[۱۶]

 

مسکویه، تاریخ را در کمال بی‌طرفی نوشته است. با وجود آن‌که در خدمت امیران آل‌بویه بود و انتظار می‌رفت که در نوشته‌هایش از آنان ستایش کند، اما نه تنها از آنان طرفداری نکرده است بلکه خوب و بد خوی و کردار آنان را نیز بازگو کرده است.[۱۷] بنابراین اطلاعاتش درباره دوره آل‌بویه اهمیت دارد.[۱۸]

 

مسکویه در برخی جاها، درباره رویدادی، دو خبر مختلف به موازات یکدیگر آورده است بدون آن‌که میان آن‌ها تفاوتی بگذارد. برای نمونه درباره روی کار آمدن آل‌بویه در جلد اول کتابش.

 

 

حمزه اصفهانی

 

تاریخ سنی ملوک الارض و الانبیاء در سال ۳۵۰ هجری به وسیله ابوعبدالله حمزه بن حسن اصفهانی (حدود۲۷۰-۳۵۰ هجری) در قالب تاریخ عمومی و به زبان عربی نوشته شد. این اثر در ۱۰ باب در تاریخ پادشاهان ایران، روم، یونان، قبطی‌ها و بنی‌اسرائیل، غسانی‌ها و قریش است. نویسنده از ترجمه‌های خدای‌نامک‌ها که به وسیله ابن مقفع، محمدبن‌الجهم برمکی و دیگران ترجمه شده‌بودند نیز استفاده کرده است. البته تنها به منابع کتبی دسته اول اکتفا نکرده‌است، بلکه از اظهارات شفاهی موبدان زرتشتی نیز استفاده کرده است. در آغاز بخش تاریخ ایران کتابش از منابع خود که همان ترجمه‌های خدای‌نامه است نام می‌برد[۱۹] و این بسیار اهمیت دارد چراکه امروز از طریق همین کتاب به نام‌های برخی مترجمان خدای‌نامه‌ها دسترسی داریم. او از کتاب طبری و جاحظ (؟) و آثاری مانند اخبار یمن یا اخبار کنده نیز استفاده کرده است.[۲۰] او از منابع یونانی چون اخبار الیونانیین که در روزگار مامون ترجمه شده بود استفاده کرده است[۲۱]. دیگر منابع او شنیده‌هایش از یک اسیر رومی و یک دانشمند یهودی به نام «صدقیا»ست.[۲۲] هرچند این کتاب به زبان عربی نوشته شده است اما بی‌گمان نویسنده آن یکی از میهن‌پرستان ایرانی است که طرفدار سرسخت و متعصب شعوبیه و دشمن اعراب بوده‌است.[۲۳] این از کوشش او برای آوردن معنی نام‌ها و واژه‌های ایرانی[۲۴] و دید منفی او به اسکندر[۲۵] آشکار است. ویژگی اثر حمزه اصفهانی، روشن‌بودن مطالب و نیز تنوع و فراوانی آن‌هاست. وی هنگام شرح حال هر یک از سلاطین ساسانی، سیمای هر یک از آنان را نیز مجسم کرده است.[۲۶] او به گفته خود کوشیده‌است تا «علل تاریخی» انقراض دولت‌ها را بررسی کند.[۲۷]

 

او در ذکر روایات متفاوت از یک رویداد از جمله «والله اعلم» بسیار استفاده می‌کند و این در بخشی که به تاریخ غیرایرانیان می‌پردازد، بیش‌تر به چشم می‌خورد و نشان از تردید وی نسبت به اطلاعات خود از منابع ناکافی مورد استفاده دارد.[۲۸] حمزه اصفهانی کوشید تا تاریخ کمّی ارائه دهد و درست‌ترین اطلاعات را در مورد مدت حکومت پادشاهان ارائه دهد. بیش‌تر قسمت‌ها مختصر است، فقط قسمت تاریخ ایران و تاریخ عرب‌های دوره اسلام را با تفصیل بیش‌تری شرح می‌دهد. باب دهم کتاب مشتمل است بر تاریخ طاهریان، صفاریان، سامانیان و غیره که اهمیت بسیار دارد.[۲۹]

 

 

ثعالبی

 

قدیمی‌ترین تالیف تاریخی در زمان غزنویان، به قلم ابومنصور حسین بن محمد ثعالبی برای برادر محمود یعنی ابوالمظفر نصر بن سبکتگین (متوفی به سال ۴۱۲ هجری) نوشته شده است.[۳۰] این تالیف یعنی غرر اخبار ملوک الفرس و سیرهم که تاریخی عمومی بود به چهار مجلد تقسیم شده‌است و رویداهای عالم را تا زمان محمود در بر می‌گیرد. فقط دو مجلد اول حاوی تاریخ پیش از اسلام و تاریخ پیامبر اسلام به دست ما رسیده‌است.[۳۱] نگارش اثر او میان سال‌های ۴۰۸-۴۱۲ هجری صورت گرفته‌است و بیش‌تر مطالب آن با اختلاف جزئی همان مضامین شاهنامه است. نویسنده کوشیده‌است رویدادهای تاریخی را با ذکر علل آن‌ها اثبات کند؛ با این وجود از آثار مورخان اسلامی، بدون نظر انتقادی استفاده کرده است.[۳۲] منابع سخنان خود را گاه می‌آورد.[۳۳] ثعالبی، اثر خود را که کوششی در جهت پیمودن «راه منشیان»[۳۴] بوده است با سرگذشت پادشاهان ایران آغاز می‌کند. در این باره بر آن است که «در میان تاریخ گذشته پادشاهان جهان که به آبادانی پرداخته‌اند، نگارش تاریخ پادشاهان ایران‌زمین، چه از نظر بیان مطالب و چه از نظر روشنی شواهد، از همه آسان‌تر است، زیرا در میان ملل جهان، ملتی شناخته‌شده نیست که چون پارسیان دارای کشوری دیرپا و ناگسسته باشد و پادشاهانی داشته باشد که آنان را بر اساس پیوستگی و پایندگی و نظم و انتظام گرد هم آرند.»[۳۵] ثعالبی نیز در مورد تاریخ هند اطلاعات چندانی نداشته‌است و خود تصریح می‌کند که «شرح تاریخ شاهان هند بسان سایر شاهان کاری بس مشکل، بل به واقع ناممکن است، زیرا منابع و مراجع، از تاریخ آن ها یاد نمی کند» لذا او گزیده‌ای از مطالب البدء و التاریخ اثر مقدسی را در باب ادیان، عادات و قوانین هندیان می‌آورد.[۳۶]

 

 

تاریخ‌نگاری ایرانی به زبان فارسی

 

با آغاز سده پنجم هجری، استفاده از زبان فارسی با سرعت رو به شکوفایی می‌گذارد. البته این امر با ترجمه بلعمی از تاریخ طبری در نیمه سده چهارم هجری آغاز شده بود. این اثر ترجمه تاریخ طبری است با تفاوت‌هایی. مترجم، مطالب آن را منقح کرده‌است، از آوردن روایات گوناگون درباره هر موضوع خودداری کرده است و بعضی از اطلاعات خود را از منابع دست اول دیگری به دست آورده است. برای نمونه مطالبی را درباره مانویان به آن اضافه کرده است. ظاهرا بلعمی از مندرجات خدای‌نامک‌ها آگاهی داشته‌است و از مطالب آن‌ها استفاده کرده است. برای نمونه درباره انتخاب بهرام چوبینه برای جنگ با ترکان، برخلاف شرح کوتاه طبری، شرح دقیقی ارائه می‌دهد.[۳۷] تفاوت دیگر در این است که بلعمی شرح رویدادها را تا زمان خلافت معتصم بالله عباسی (۲۱۸-۲۲۷ هجری) نوشته‌است؛ در حالی‌که طبری رویدادها را تا سال ۳۰۲ هجری ادامه داده است. شاید بلعمی به نسخه کاملی از اثر طبری دسترسی نداشته است.[۳۸] یکی از عوامل موثر بر ترجمه این اثر، تداوم نیروی سنت‌های ملی ایرانی در مشرق ایران در قیاس با غرب باشد که سامانیان مروج آن بودند و حمایت آنان از زبان فارسی به عنوان وسیله‌ای برای بروز احساسات میهنی بود. پیداشدن ترکان غزنوی، سلجوقی و سپس خوارزمشاهی نیز باعث اعتلای زبان فارسی و معرفی آن به شکل زبان دوم جهان اسلام، پس از زبان عربی شد.[۳۹] این مسئله در عصر ایلخانیان تثبیت شد.

 

در دربار غزنوی درگیری بر سر استفاده از زبان عربی یا فارسی در دیوان به وجود آمد. سلطان محمود با زبان فارسی و برادر او نصر با زبان عربی آشنایی داشتند[۴۰] و این خود باعث شد تالیفاتی تاریخی به زبان‌های عربی و نیز فارسی به وجود آید.

 

 

گردیزی

 

در حدود سال ۴۴۲ هجری، ابوسعید عبدالحی بن ضحاک گردیزی اثری به نام زین الاخبار را که تاریخی عمومی و نخستین تاریخ تالیف‌شده به زبان فارسی بود، نوشت.[۴۱] نویسنده بیش از اندازه گزیده سخن گفته است و کتابش جز شرح حال ساده پادشاهان و کارهای آنان چیزی ندارد.[۴۲] گردیزی درباره رویدادهای میان سال‌های ۳۴۴ و ۳۶۵ هجری، که تقریبا در اثر ابن اثیر وجود ندارد، به نسبت به تفصیل سخن می‌گوید.[۴۳] وی از هرگونه جهت‌گیری عاطفی در برابر کارهای سیاسی سلاطین خودداری کرده است؛ حتی از سلجوقیان نیز انتقاد نمی‌کند.[۴۴]

 

گذشته از فصول مربوط به ترکان و هندوستان، حاوی تاریخ عمومی سلاطین ایران قدیم و شرح حال پیغمبر اسلام و خلفا و شرح دقیق‌تری در تاریخ سلسله‌های خراسان یعنی طاهریان، صفاریان، سامانیان و نخستین سلاطین غزنوی تا پایان سلطنت مودود بن مسعود و نیز اطلاعات سودمندی درباره تاریخ، اعیاد و رسوم ملل عالم است.[۴۵]

 

او بسیار کم به منابع سخن خود اشاره می‌کند و گاه به منابع شفاهی استناد می‌کند.[۴۶] نویسنده به روایات در دسترس‌اش اعتماد کرده و آن‌ها را بدون تحلیل آورده‌است. او بسیاری از داستان‌های تاریخی را که به‌سادگی دروغ‌بودن آن‌ها اثبات می‌شود، باور کرده‌است و در اثرش آورده‌است. برای نمونه نسب سامانیان را به کیومرث می‌رساند و یا درباره کشته‌شدن احمدبن اسماعیل سامانی روایتی مجعول را باور کرده‌است.[۴۷]

 

 

مجمل‌التواریخ و القصص

 

مجمل التواریخ و القصص، تاریخی عمومی است که در سال ۵۲۰ هجری به وسیله فردی ناشناس به فارسی نوشته شده است. تاریخ سلسله‌های مسلمان - به استثنای سلجوقیان - در این اثر خیلی مختصر منقول است. فصول مربوط به شاهان ایران، هندوستان و ترکان اهمیت بیش‌تری دارد. به‌ویژه فهرست القاب امیران شرق مهم است و یک سلسله القابی که در هیچ یک از منابع دیگر وجود ندارد در این تالیف یافت می‌شود. افسانه‌ها و روایات مربوط به اصل و تبار قبایل ترک و قهرمانان نامی ایشان (اپونیم‌ها) اندکی با آن‌چه گردیزی نوشته‌است، تفاوت دارد. از آن جمله، باستانی‌ترین روایت افسانه‌ای که زادگاه ترک پسر یافث را جایی نزدیک ایسیک کول می‌داند در این کتاب می‌بینیم. نسخه خطی این اثر به داستان ویرانی نیشابور به دست غزان پس از اسیری سلطان سنجر (۵۴۸ هجری) ختم می‌شود. ظاهرا این حکایت را بعدها خود مولف و یا شخص دیگری افزوده است.[۴۸]

 

گرچه هدف او جمع‌آوری برخی اخبار تاریخی و شرح سخنان مورخان پیشین و نیز آوردن سخنان و اشعار «دلاویز» بوده است.[۴۹] اطلاعات نویسنده درباره وقایع تاریخی همدان در زمان آل‌بویه و امرای کرد از اواخر سده چهارم به بعد تازگی دارد و در کم‌تر کتابی می‌توان به دست آورد.[۵۰]

 

نویسنده به منابع سخن خود اشاره می‌کند. وی از منابعی چون اخبار بهمن، اخبار لهراسف و اغش وهادان، اخبار نریمان و سام و کیقباد و افراسیاب، اخبار هندوان، ادب‌الملوک، پیروزنامه، تاج‌التراجم، تاریخ احمدبن‌ابی یعقوب‌بن واضح‌الکاتب یا همان تاریخ یعقوبی، تاریخ اصفهان نوشته حمزه اصفهانی، تاریخ جریر یا همان تاریخ طبری، تاریخ حمزه یا همان تاریخ الملوک الارض و الانبیاء، دلائل‌القبله، سکندرنامه، سیر و فتوح سلطان سنجر، سیر‌العجم نوشته ابن مقفع، سیرالملوک، عجائب‌الدنیا، عجایب‌العلوم، فرامرزنامه، قصه کوش پیل دندان، کتاب الانساب، کتاب الفتوح، همدان نامه، شاهنامه فردوسی، تاریخ بیهقی، تاریخ یمینی و التاجی فی اخبار الدولة الدیلمیة نوشته ابواسحاق صابی استفاده کرده است؛[۵۱] منابعی که بسیاری از آن‌ها امروز در دسترس نیست.

 

 

۱- تواریخ سلسله‌ای

 

قدیمی‌ترین تواریخ سلسله‌ای مربوط به آل‌بویه است. از این آثار، بخش‌هایی در دیگر کتاب‌ها به دست آمده است، اما از آثار تاریخی که در قلمرو دیگر سلسله‌ها نوشته شده‌بود، نه اثری مانده‌است، نه نامی.

 

ابوالحسن ثابت‌بن سنان صابی، پزشک دربار معزّ الدوله دیلمی، تاریخی نوشت که حوادث سال‌های ۲۹۵ تا ۳۶۳ را در بر می‌گرفت. ذیل این تاریخ را خواهرزاده‌اش، ابوالحسین هلال‌بن‌المحسن صابی نوشت که تا سال ۴۴۷ هجری را در بر داشت. قطعه کوچکی از این کتاب شامل رویدادهای سال‌های (۳۹۰-۳۹۲ هجری) در یکی از نسخ خطی موزه بریتانیا محفوظ مانده‌است. پس از او فرزندش، ابوالحسن محمدبن هلال، مشهور به غرس‌النعمه ذیلی بر کتاب او نوشت و آن را تا سال ۴۷۶ هجری ادامه داد[۵۲]

 

عضدالدوله، ابواسحاق ابراهیم بن هلال صابی را به نوشتن کتاب التاج فی اخبار الدولة الدیلمیه، درباره آل بویه واداشت[۵۳] و پیداست که در چنین حالتی چه می‌توانست بنویسد. گویند هنگامی که به نوشتن کتاب مورد نظر عضدالدوله سرگرم بود، یکی از یارانش او را دید، پرسید: به چه کار مشغولی؟ گفت: اباطیل انمقها و اکاذیب الفقها.[۵۴]از کتاب صابی (تالیف سال ۳۷۱ هجری) تنها بخش کوتاهی در دست است.[۵۵]

 

 

عتبی

 

کتاب تاریخ یمینی، تاریخی سلسله‌ای و به زبان عربی تالیف ابونصر محمدبن عبدالجبار عتبی است که با حادثه درگذشت نصر پایان می‌یابد. در این اثر کامل‌ترین گزارش حوادث سال‌های ۳۶۵ تا ۴۱۲ هجری مندرج است. عتبی به درخواست سلطان محمد، تاریخ خود را به زبان عربی نوشت تا تبلیغی برای اقدامات سلطان محمود در سرزمین‌های عربی باشد.[۵۶] نویسنده در سرگذشت خود اعتراف می‌کند که این کتاب را به منظور «تجلیل» محمود به رشته تحریر در آورده‌است و به خاطر نوشتن آن عنایت وزیر را جلب کرده‌است. نویسنده در مدح سلطان محمود راه اغراق می‌پیماید و گویی او را مویِّد من عندالله و مرد خدایی می‌داند و از این رو کرامت‌هایی به او نسبت می‌دهد.[۵۷] برای نمونه می‌گوید: «[لشکر سلطان محمود] سه روز پیاپی در پی ایشان [=هندوان] می‌رفتند و می‌کشتند و ساز و سلاح می‌بستدند؛ و بعضی از فیلان ایشان به قهر به دست آوردند و بعضی به طوع با مرابط سلطان آمدند و ایشان را خدای آورد نام نهادند و سلطان بر لطایف صنع باری تعالی و عواید کرم او شکر می‌گفت که فیلی که جز به استعمال حیل و تعاون اعوان و تجلّد مردان به دست نیاید، به لطف و الهام او از معابد اصنام مفارقت کند و روی به خدمت معاهد اسلام نهد.»[۵۸]

 

با این حال جوانب تاریک آن سلطنت پر زرق و برق و فقر مردم را که بر اثر مالیات‌های توان‌فرسا از هستی ساقط شده‌بودند، پنهان نمی‌دارد. عتبی در ارائه جزئیات جغرافیایی مربوط به جنگ‌های محمود کوتاهی کرده‌است و گزارش‌های او از جنگ‌های محمود در هند ضعیف است.[۵۹]

 

تاریخ یمینی، دارای مطالبی است راجع به خلفای عباسی، صفاریان، زیاریان، سیمجوریان، آل بویه، قراخانیان و حکومت‌های محلی خراسان مانند فریغونیان و غوریان و شاهان غَرجستان و خوارزمشاهیان که اهمیت ویژه‌ای دارد. عتبی در این کتاب به شرح جنگ‌های سلطان محمود و فتوحات وی در هندوستان و اغراق در ستایش او پرداخته‌است. عتبی درباره اوضاع سیاسی، مذهبی، اجتماعی و علمی زمان خود نیز مطالبی آورده است که اهمیت بسیار دارد و از آن جمله مطالبی است درباره روابط غزنویان با خلفای بغداد، سرگذشت برخی خاندان‌ها و علمای نام‌دار و وزرای بزرگ غزنوی، تبلیغات اسماعیلیه، قحطی در نیشابور و موقعیت اجتماعی و فرهنگی غزنه. تاریخ یمینی به سبب آن‌که مولف، شاهد برخی رویدادها بوده‌است و به اسناد رسمی دستگاه غزنویان دسترسی داشته است، از منابع بسیار مهم عصر غزنوی به شمار می‌رود.[۶۰]

 

عتبی انسانی خرافاتی بوده است؛ برای نمونه در مورد جریان جنگ میان سبکتکین و هندیان می‌گوید: «و در آن حدود بر آن طرف که مُخیّم آن ملاعین بود چشمه آب بود چون آب چشم روشن و صافی که قابل نجاست نبودی، و هرگاه که چیزی از نجاسات در آن چشمه انداختندی صاعقه عظیم پیدا گشتی و بادهای مخالف برخاستی و سرمای سخت ظاهر شدی چنانکه در آن نواحی کس را طاقت مُقام نبودی. امیر ناصرالدین بفرمود تا بعضی از قاذورات در آن چشمه انداختند، حالی ظلماتی عظیم در آن حوالی پیدا آمد و روز روشن تاریک شد و سرمای سخت برخاست و...»[۶۱]

 

در سده هفتم که سده زوال عربی‌نویسی و رویکرد به زبان فارسی است، ابوالشرف ناصح بن جعفر الجرفادقانی تالیف عتبی را به زبان فارسی برگرداند. البته این ترجمه چندان دقیق نیست و مترجم، برخی جاها را از قلم انداخته است.[۶۲]

 

 

بیهقی

 

در سال ۴۵۰ هجری تالیف محمود وراق که تاریخ چندین هزارساله را تا سال ۴۰۹ هجری شامل بوده‌است، پایان یافت.[۶۳] بیهقی اثر خود را از همین سال ۴۰۹ هجری که محمود وراق اثر خود را به آن ختم کرده، آغاز کرده است.[۶۴]بنابراین تاریخ بیهقی که خود تاریخی سلسله ای است ادامه یک تاریخ عمومی اثر محمود وراق است.

 

بیهقی در آغاز قسمتی از تاریخ او که به دست ما رسیده است می‌گوید: «در دیگر تواریخ چنین طول و عرض نیست، که احوال را آسان‌تر گرفته اند و شمه‌ای بیش یاد نکرده. اما من چون این کار پیش گرفتم می‌خواهم که داد این تاریخ به تمامی بدهم و گرد زوایا و خبایا برگردم، تا هیچ از احوال پوشیده نماند و اگر این کتاب دراز شود و خوانندگان را از خواندن ملالت افزاید طمع دارم، به فضل ایشان، که مرا ز مبرمان نشمرند…»[۶۵]

 

بیهقی، برخلاف نویسندگان تاریخ سیستان و زین الاخبار، غزنویان را جانشین مستقیم بزرگی ساسانیان می‌داند.[۶۶] بیهقی نه به اختیار باور دارد و نه به جبر. او در نگارش تاریخش بین جبر و اختیار در رفت و آمد است.[۶۷]

 

بیهقی اگرچه نگارش تاریخ خود را در روزگار بازنشستگی آغاز می‌کند و در نتیجه می‌توان حرف‌های او را از لحاظ سیاسی بی‌طرفانه دانست اما حداقل در مورد سه نفر نتوانسته‌است خالی از جانب‌داری بنویسد: بونصر، بوسهل زوزنی و سلطان مسعود. او بدگویی بونصر را نمی‌کند و از بی‌رحمی‌های مسعود مطلبی نمی‌آورد و حتی از او تعریف و تمجید می‌کند. اما در مورد بوسهل با وجود آوردن کارهای نیک او، از آوردن اعمال او در ماجرای بر دار کردن حسنک خودداری نمی‌کند.[۶۸] روش بیهقی در استفاده از اسناد، تازگی دارد چراکه الحاق اسناد در تاریخ‌نگاری اسلامی معمول نبود. پژوهش محققان نشان می‌دهد که بسیاری از «اسنادی» که مورخان پیش از بیهقی به تاریخ خود افزوده‌اند مخدوش بوده‌است.[۶۹] «مشروح‌ترین و دقیق‌ترین اطلاعات» مربوط به قراخانیان را در مدت زمان طولانی فقط در تاریخ بیهقی می‌توان یافت.[۷۰]

 

بیهقی با آن‌که امور شگفت‌انگیز را به عنوان خرافات و زاده ذهن بیمار مردم رد می‌کند اما پیامبران را مستثنی می‌کند و می‌گوید خداوند به پیامبران نیروی خاصی اعطا می‌کند که آن‌ها را قادر به معجزه می‌سازد. در این مورد به معجزه موسی و بره اشاره می‌کند.[۷۱] او نه دیدی دینی مانند طبری دارد نه دیدی فلسفی مانند ابن خلدون؛ بلکه در جایی میان این دو است.[۷۲]

 

زبان بیهقی، نسبت به اکنون و حتی نسبت به زمان خود قدیمی و دیرباب است[۷۳] استفاده از داستان‌های ادبی و تاریخی، برای آراستن تاریخ[۷۴] بر پیچیدگی بیان او افزوده است. در واقع او پیونددهنده تاریخ و ادبیات است.

 

مشاهده، دقت نظر و باریک‌بینی بیهقی، سبب شده‌است هیچ نکته‌ای از نظر او دور نماند. قدرت استنباط بیهقی، شناخت او از جامعه عصر خود و تحلیل علل وقایع؛ معرفی منبع روایات و اطلاعات نویسنده در هر موضوع و اظهارنظر درباره درستی و نادرستی آن روایات؛ معرفی اشخاص و احوال خصوصی و رفتار آنان؛ نقل مذاکرات مهم و محرمانه؛ پرده برداشتن از توطئه‌ها و رقابت‌ها؛[۷۵] اشاره به مراسم و آداب و رسوم مردم آن روزگار، خصوصاً دربار غزنه، مانند خطبه‌خواندن و خلعت‌دادن و جشن مهرگان؛ ذکر تاریخ دقیق و گاه ساعت رخدادها؛ ذکر آمار[۷۶] بر اهمیت این کتاب افزوده است.

 

 

عمادالدین کاتب اصفهانی

 

شرف‌الدین ابونصر انوشیروان‌بن‌خالد کاشانی (متوفی ۵۳۳ هجری) وزیر خلیفه مسترشد و پس از آن وزیر سلطان مسعود سلجوقی، در پایان دوران حیات خویش یادداشت‌هایی به زبان فارسی زیر عنوان نفثة المصدور فی فتور زمان الصدور و صدور زمان الفتور نوشت. این یادداشت‌ها مربوط به رویدادهای سال‌های ۴۶۵ تا ۵۲۹ هجری بود. عمادالدین اصفهانی، تالیف کاشانی را به زبان عربی ترجمه و ذیلی بر آن نوشته کرده‌است و مطالبی را هم حذف کرده‌است و تاریخ سلجوقیان را تا شوال ۵۸۵ هجری ادامه داده‌است و نام نصرة الفترة و عصرة الفطرة را بر کتاب نهاده است.[۷۷] خلاصه‌ای هم به زبان عربی از این تالیف به قلم فتح بن علی بن محمد بنداری و به نام زبدة النصرة و نخبة العصرة – که در سال ۶۲۳ هجری نوشته – موجود است. بنداری چند کلمه‌ای درباره رویدادهای پایان سده ششم و آغاز سده هفتم هجری به متن عمادالدین ملحق ساخته است. این اثر که در واقع «تاریخ وزیران سلجوقی» است[۷۸] «کامل‌ترین منبع در تاریخ سلجوقیان می‌باشد.»[۷۹] در کل این اثر را باید زاده اندیشه عمادالدین اصفهانی دانست.

 

عمادالدین همه منابع مورد استفاده خود را ذکر نکرده است، اما در کل منابع شامل یادداشت‌های انوشیروان بن خالد و اسناد دیوانی و شنیده‌ها و دیده‌های خود اوست.[۸۰] اندیشه تاریخ‌نگاری عمادالدین سه مولفه دارد: نگرش نخبه‌گرایانه، بینش شریعت‌مدارانه و بینش انتقادی. او که از خاندان‌های مهم است به «خاندان‌های کهن» به دیده ستون‌های جامعه می‌نگرد و انتقادش به ابوالقاسم درگزینی از برخورد بد وی با این خاندان‌های کهن ناشی می‌شود.[۸۱] عمادالدین در توصیف روابط سلجوقیان و خلافت، جانب خلافت را می‌گیرد و از واقعه قتل مسترشد به عنوان «مصیبت» یاد می‌کند.[۸۲] البته این شریعت‌مداری باعث نشده‌است که از بینش انتقادی به دور بیافتد. او با مهارت تمام نشان می‌دهد که چگونه فساد اخلاقی، سیاسی و اقتصادی به بی‌عملی و انفعال کامل کارگزاران می‌انجامد.[۸۳] در مواردی نادر، پس از نقل روایت‌های موازی از عبارت مصطلح «والله اعلم» استفاده کرده‌است.[۸۴] این کتاب از چند جهت اهمیت دارد: نویسندگان هر دو دیوانی‌اند و از امور درون دیوان خبر دارند؛ در نتیجه اخباری از اختلافات درون درباری را منعکس می‌کنند که در دیگر منابع نیست. برای نمونه خبر قتل دلقک ملکشاه به وسیله پسر خواجه نظام الملک که ادای خواجه را در حضور پادشاه در می‌آورد و این نشان از عمق اختلافات ملکشاه و خواجه، در سال‌های پایانی حیات‌شان دارد. نام برخی مقامات درباری مانند وکیل در یا امیر بار تنها در این کتاب آمده است.[۸۵]

 

 

راوندی

 

اعلام الملوک المسمی براحة الصدور و آیة السرور اثر ِ نجم الدین راوندی به زبان فارسی است که در سال ۶۰۳ هجری به نام غیاث‌الدین کیخسرو بن قلج ارسلان پایان یافت. نویسنده به شرح رویدادهای تاریخی دوران سلاجقه بزرگ تا پایان سلطنت سلطان سنجر و سپس به ذکر روزگار سلاجقه عراق تا پایان کار طغرل بن ارسلان و تسلط خوارزمشاهیان بر عراق پرداخته است. راوندی در پایان سلطنت هر یک از سلاطین سلجوقی، فرصتی یافته و نسبت به آن‌ها تملق‌های زیاد نثار کرده است؛ با این وجود از شرح ستمگری‌های ماموران مالیاتی نسبت به رعایا نیز خودداری نکرده است. وی در پایان کتاب خود مطالبی چند درباره آداب ندیمی، شراب، شطرنج، مسابقه تیراندازی و شکار کردن نیز نوشته است. راوندی دشمن سرسخت شیعیان بوده‌است و همه‌جا نام آن‌ها را با وصف لعنهم الله ذکر می‌کند.[۸۶] سلجوقنامه که تنها منبع راوندی در تاریخ پیش از زمان خود است نوشته ظهیرالدین نیشابوری استاد ارسلان (۵۵۷-۵۷۳ هجری) و سلطان مسعود (۵۲۸-۵۴۷ هجری) بود که در زمان سلطنت طغرل (۵۷۳-۵۹۱ هجری) آخرین سلطان سلجوقی عراق نوشته شده بود.[۸۷] نیشابوری در مورد زمان پیش از خود، منابع معتبری نداشته‌است، در مورد ملکشاه به خاطرات مردم استناد می‌کند و به دلیل بی‌اطلاعی از خاطرات انوشیروان کاشانی، مطالب بی‌پایه‌ای را در مورد دوران محمود می‌آورد.[۸۸] نیشابوری تاریخ سلاجقه را از آغاز حضورشان در ایران تا مرگ معزالدین ارسلان (۵۷۱ه.ق) و جلوس طغرل سوم (۵۷۱-۵۹۰ ه.ق) آخرین پادشاه سلجوقی به رشته تحریر در آورده است. در سال ۵۹۹ ه.ق ابوحامد محمد بن ابراهیم وقایع پادشاهی طغرل سوم را به صورت ذیلی بر کتاب افزوده است.[۸۹]

 

راحة الصدور شامل تاریخ سلجوقیان بزرگ از آغاز کار این خاندان در اوایل سده پنجم هجری تا سقوط این سلسله در سال ۵۹۰ هجری است. شرح او درباره سلطان ارسلان و ظغرل سوم بسیار اهمیت دارد[۹۰]. نویسنده تاریخ سلجوقیان را از زمان آمدن ایشان از ترکستان به ماوراء النهر شروع کرده‌است و دلیل آن را «اجتناب از دارکفر و میل به مجاورت داراسلام نمودن و زیارت خانه کعبه و تقربت به ائمه دین» بیان می‌کند.[۹۱]

 

 

۲- تواریخ محلی

 

نرشخی

 

اثر ابوبکر محمد بن جعفر النرشخی که در سال ۳۲۲ هجری به زبان عربی نوشته شده‌است و به نوح بن نصر تقدیم شده است.[۹۲] چگونگی تسلط اعراب بر بخارا، رواج اسلام، پیدایش سفیدجامگان، خروج المقنع، ظهور سامانیان و وضع جغرافیایی آن سامان از مطالب مهمی است که خاص تاریخ بخارا است.[۹۳] نرشخی به منابع خود اشاره می‌کند. برخی رویدادها را خود دیده‌است،[۹۴] برخی را از دیگر کتاب‌های دیگران که گاه ناشناخته‌اند مانند محمد صالح اللیثی و حاتم الفقیه نقل می‌کند.[۹۵]

 

 

حسن قمی

 

کتاب قم، در زمان صاحب بن عباد (۳۲۶ـ۳۸۵) و به زبان عربی تالیف شده‌ است. از آن‌جا که مولف تا پایان وقایع سال ۳۷۸ را ذکر کرده است، سال تالیف کتاب باید ۳۷۸ یا ۳۷۹ باشد. مولف سه انگیزه برای تالیف شمرده است که مهم‌ترین آن‌ها فقدان کتابی درباره اخبار قم بوده است. در آغاز سده نهم هجری کتاب به فارسی ترجمه شده‌است.

 

مولف در کتاب خود از منابع متعدد بهره برده‌است و غالبا آن‌ها را نام برده است: ابوبکر صولی، حمزه اصفهانی، ابن فقیه همدانی، ابوعبیده مَعْمَربن مثنی و ابوعبدالله برقی مولفانی هستند که وی به آثارشان ارجاع داده‌است و در این میان بیش از همه کتاب بنیان برقی محل مراجعه و استناد او بوده است. افزون بر این، او شنیده‌های خود را از افراد مورد اعتماد و هر فاضل و بزرگی که خبری از اخبار شهر قم داشته است، به‌ویژه برادرش ابوالقاسم علی بن محمد، حاکم قم و مشایخ علوی در کتاب گنجانده‌است و نیز از برادر شیخ صدوق، حسین‌بن علی بن بابویه، روایت کرده‌است و در پاره‌ای از موارد بدون ذکر نام اشخاص و به صورت مبهم نقل کرده است. استناد او به مکتوبات و اسناد دیوانی نیز در سراسر کتاب مشهود است. از سعدبن عبداللّه اشعری (متوفی حدود ۳۰۰) نیز به مناسبت ذکر «اخباری که در فضیلت قم آمده»، چند حدیث روایت کرده است.

 

از ویژگی‌های این کتاب دربرداشتن مطالب بسیاری در باره کشاورزی قم است که در منابع اصلی و قدیمی کم‌تر می‌توان بدان‌ها دست یافت. هم‌چنین تاریخ قم مفصّل‌ترین و معتبرترین سند درباره وضع مالک و زارع در ایران آن روزگار به شمار می‌آید.[۹۶] و اطلاعات جالبی درباره چگونگی مهاجرت اعراب به قم و درگیری‌های آنان با زرتشتیان دارد.[۹۷]

 

 

تاریخ سیستان

 

تاریخ سیستان، در دو بخش به وسیله دو ناشناس نوشته شده‌است: قسمت نخست تا سال‌های ۴۴۴-۴۵ هجری و قسمت دوم تاسال ۷۲۵ هجری است.[۹۸] برخی گزارش‌های تاریخ سیستان اختصاصی است. برای نمونه داستان ایران بن رستم مرزبان سیستان و قصه او با ربیع بن زیاد امیر عرب[۹۹]، شرح اقدامات حمزه بن آذرک[۱۰۰] و سبب سالاری یافتن مهلب بن ابی صفره[۱۰۱]، توضیحاتی درباره عیاران و خوارج سیستان، نامه هارون الرشید به حمزه بن عبداللّه و پاسخ او به هارون، تسلط ترکان بر سیستان و شرح مفصّلی درباره امیران صفاری و فتوحات آنان.

 

مهم‌ترین منابع مورد استفاده مولفان تاریخ سیستان، شامل ِ گرشاسب‌نامه نوشته ابوالموید بلخی، فضایل سیستان نوشته هلال یوسف اوقی، تاریخ محمد بن موسی خوارزمی، اخبار فرامرز، خراج ابوالفرج بغدادی، شاهنامه فردوسی، بختیارنامه، اخبار سیستان، سیرملوک عجم ابن مقفع است.[۱۰۲]

 

 

ابن بلخی

 

اثر ابن بلخی است که در زمان سلطنت سلطان محمد سلجوقی فرزند ملکشاه (۴۹۸-۵۱۱ هجری) به اتفاق خمار تکین والی پارس، در آن ولایت به سمت مستوفی منصوب شد. فارسنامه به دو قسمت تقسیم می‌شود: قسمت نخست به تاریخ باستانی ایران می‌پردازد که با حمله اعراب پایان می‌یابد. چراکه به زعم او هیچ یک از پادشاهان مانند پادشاهان ایران باستان نبوده‌اند. قسمت دوم درباره جغرافیای فارس است که به تفصیل درباره شهرها، رودها، دریاچه‌ها، قلعه‌ها، مسافت میان شهرها و نحوه دریافت مالیات‌ها بحث می‌کند. مطالب این قسمت از آن خود نویسنده است. فارسنامه قدیمی‌ترین کتابی است که درباره جغرافیای فارس نوشته شده است.[۱۰۳]

 

ابن بلخی از تاریخ طبری و تاریخ سنی ملوک الارض و الانبیاء استفاده کرده است. هر چند به آن‌ها اکتفا نکرده است.[۱۰۴] برخی از مطالب فارسنامه، پیش از آن در دیگر منابع نیامده است مانند آوردن نام فرزندان جمشید (فریدون) یا آوردن نام پسر جمشید (تور)، نوشته‌هایی درباره صورتگری و ساختن رنگ از به‌هم آمیختگی رنگ‌ها به وسیله جمشید[۱۰۵]. نویسنده درباره برخی از رویدادها سکوت می‌کند مانند همسر و خواهران جمشید و یا درباره مذهب جمشید.[۱۰۶]

 

 

ابن فندق

 

موضوع تاریخ بیهق (تالیف سال ۵۶۳ هجری[۱۰۷])، تاریخ ناحیه بیهق، شرحی از مشاهیر این ناحیه شامل علما، ادیبان، شاعران، وزیران، سادات، نویسندگان، حکیمان، اطباء و انساب خاندان‌های مشهور این ناحیه است. اطلاعات ابن فندق درباره خاندان‌های نظام الملک و مهلبیان در هیچ کتاب دیگری دیده نشده است.[۱۰۸]

 

ابن فندق، در آغاز کتابش و گاه در لابلای مطالب به منابع خود اشاره می‌کند؛ منابعی مانند: تاریخ نیشابور اثر حاکم نیشابوری، تاریخ نیشابور اثر ابوالقاسم الکعبی البلخی، تاریخ نیشابور اثر احمد غازی، تاریخ بیهق اثر امام علی بن ابی صالح الخواری، تاریخ بیهقی اثر ابوالفضل بیهقی، مزید التاریخ اثر ابوالحسن محدبن سلیمان، تاریخ یمینی اثر محمدبن عبدالجبار عتبی، تاریخ مرو اثر ابوالعباس معدانی، تاریخ طبری، تاریخ مرو اثر ابوالعباس مروزی، تاریخ مرو اثر ِ احمد بن یسار مروزی، تاریخ هرات اثر ابواسحاق بزاز، تاریخ سمرقند و بخارااثر ابوالحسن سعیدبن جناح بخاری، تاریخ خوارزم اثر ابوعبدالله محمدبن سعید قاضی، تاریخ بلخ اثر ابوعبدالله محمدبن عقیل بلخی.[۱۰۹]

 

مقدمه ۱۷صفحه‌ای علی بن زید بیهقی در باب اهمیت تاریخ، نتایج پرداختن به این علم و روش‌شناسی تاریخ، هرچند با نگاه علمی به تاریخ فاصله دارد اما در نوع خود کم‌نظیر است.[۱۱۰] در نگاه ابن فندق به تاریخ، رویکرد فایده‌گرایانه در آن موج می‌زند. چنان‌که می‌گوید: اگر در صحت خبری تاریخی تردید به وجود آید، رفع تردید مشکل خواهد بود در این صورت اگر از آن خبر بتوان فایده‌ای برد نباید آن را رد کرد.[۱۱۱]

 

ابن فندق تاریخ را این گونه تعریف می‌کند: «… خزاین اسرار امور است، و در آن عبر و مواعظ و نصایح، و نقد آن بر سکه تقدیر الهی مطبوع بود… مدار افلاک آن بر قطب نقل بود.»

 

ابن فندق و بسیاری از مورخان اسلامی، اعتقاد به شباهت رویدادها به هم و تکرار تاریخ داشتند [۱۱۲] و فایده تاریخ را در استفاده از تجارب ناشی از این رویدادها در موارد مشابه می‌دانستند. این نگاه سیکلی به تاریخ، مورخان این اعصار را از توجه به تحول، حرکت و تطور تاریخی و نگاه متحول علمی به آن بازداشت و موجب رکود معرفت تاریخی شد.[۱۱۳]

 

ابن فندق بر آن است که «… احوال عالم به طریق عقل نتوان دانست، و یک شخص را از آدمیان مساعدت نکند که چندان که مدت بقای عالم است جمله احوال عالمیان را مشاهده کند، پس طریق شناختن احوال و اخبار عالم و عالمیان و طریق شناختن اقوال و اخبار و آثار طریق تامل است در تواریخ، و فواید آن از سمع مستنبط است.»[۱۱۴]

 

ابن فندق یادگیری دیگر علوم بر پایه حفظ و فهم و یادگیری تاریخ را بر حفظ مطلق می‌داند. «و امتحان برین گواه است که مردم از تواریخ و حکایات چندان یاد گیرند در مدتی که عشر آن از نحو و لغت و فقه و حساب و غیر آن یاد نتوانند گرفت.»[۱۱۵] او به مانند مسکویه بیش‌ترین فواید مطالعه تاریخ را برای سیاست‌مداران می‌داند.[۱۱۶]

 

 

افضل‌الدین ابوحامد کرمانی

 

بدایع الازمان فی وقایع کرمان، اثر افضل‌الدین ابوحامد کرمانی، کتابی است به زبان فارسی که نوشتن آن در سال ۶۰۶ هجری پایان یافت. کتاب مشتمل بر دو مقاله و یک خاتمه است. مقاله نخستین، مختصری در تاریخ اسلاف سلاجقه و امرای سلجوقی عراق و خراسان[۱۱۷]، مقاله دوم در تاریخ سلاجقه کرمان و خاتمه در تاریخ ملک دینار غز تا سال ۶۰۶ هجری است. مهدی‌ بیانی‌ بدایع‌الازمان‌ را براساس‌ تطبیق‌ و تلفیق‌ پاره‌ای‌ منقولات‌ از آن‌ در آثار دیگر به‌ چاپ‌ رسانده‌ است.[۱۱۸]

 

اثر دیگر افضل‌الدین عقدالعلی للموقف الاعلی است که در سال ۵۸۴ هجری نوشته شده‌است. محتوای آن به پنج قسمت تقسیم می‌شود: قسمت اول شرح رویدادهای اواخر حکومت سلجوقیان کرمان و ایام فترت کرمان، قسمت دوم شرح غلبه غزان و تسلط ملک دینار بر کرمان، قسمت سوم شرح حال ملوک کرمان و مشخصات شهرهای آن، قسمت چهارم آن ستایش از قوام‌الدین وزیر و قسمت پنجم شرح حال نویسنده است[۱۱۹]. نویسنده جز در یک مورد[۱۲۰] به منابع سخن خود اشاره نمی‌کند. در واقع بیش‌تر ِ مطالب این کتاب مشاهدات خود ِ نویسنده است.

 

سومین اثر افضل‌الدین، المضافات الی بدایع الازمان است که مشتمل بر وقایع کرمان در سال‌های ۶۰۲-۶۱۳ هجری است؛ یعنی زمانی که کرمان به کلی از تصرف امرای غز و شبانکاره و اتابکان فارس خارج شده‌بود و بر آن ناحیه، ملک زوزن الملک قوام‌الدین که یکی از دست‌نشاندگان سلطان محمد خوارزمشاه بود، حکومت می‌کرد.[۱۲۱]این دو اثر نیز به دست آمده و چاپ شده‌اند.

 

 

ابن اسفندیار

 

تاریخ طبرستان اثر بهاء‌الدین محمدبن حسن بن اسفندیار است. او در سال ۶۰۶ هجری در کتابخانه شاه رستم بن شهریار در ری، تاریخ عربی طبرستان را یافت که به وسیله قابوس بن وشمگیر (۳۶۶-۴۰۳ هجری) نوشته شده‌بود. ابن اسفندیار اساس کتاب خود را همین اثر قرار داد و پنج سال در خوارزم نیز سرگرم گردآوری اسناد و مدارک شد. تالیف کتاب در حوالی سال ۶۱۴ هجری به پایان می‌رسد.[۱۲۲]

 

به‌جز مقدمه کتاب که به نثری متکلف است، باقی مطالب کتاب به نثری ساده و روان است. نسخه‌های در دسترس تاریخ طبرستان، رویدادهای طبرستان را تا سال ۷۶۰ هجری در بر می‌گیرد. رویدادهای نزدیک به ۱۵۰ سال پایانی به وسیله نویسنده دیگری افزوده شده است. احمد کسروی نخستین کسی بود که به این موضوع توجه کرد و فهمید که این ملحقات از مورخ دیگری به نام اولیاء اله آملی است.[۱۲۳]

 

در این کتاب، رونوشتی از نامه تنسر به گشنسب موجود است که در دیگر کتاب‌ها نمی‌توان به آن دست یافت. قراردادن نامه تنسر در آغاز کتاب و پیوند‌دادن تاریخ طبرستان به تاریخ باستان و رساندن اصل و نسب پادشاهان طبرستانی به شاهان ساسانی و هم‌چنین شرح مفصّل ِ مولف از مقاومت اهالی و پادشاهان طبرستان در مقابل حاکمان عرب، حاکی از دغدغه خاطر ابن اسفندیار نسبت به موطن و عدالت خواهی اوست.

 

 

نتیجه‌گیری

 

در تاریخ‌نگاری پیش از قاجار دو جریان متمایز تاریخ‌نویسی نمو یافت: یکی تاریخ‌نگاری ملی- باستانی و دیگری تاریخ‌نگاری اسلامی. نخستین با پادشاهی کیومرث و دیگری با هبوط آدم آغاز می‌شدند.

 

اندیشه تاریخی نخستین سده‌های اسلامی کلامی- دینی بود، چنان‌که محمد بن جریر طبری، متکلم بزرگ روزگار خود بود. با استوارشدن اندیشه‌های فلسفی و خردگرا در سده‌های چهارم و پنجم، اندیشه‌های تاریخی نیز خود را از زیر یوغ دیگر دانش‌ها رها کرد. در رسایل اخوان‌الصفا مسعودی و مقدسی کوشیدند تا رویداد‌های تاریخ را به شکل خردآمیز توضیح دهند. مسکویه پدیدارهای دینی را از تحلیل خردآمیز مستثنی نکرد و معجزات را که قابل تحلیل و فهم نبود، حذف کرد. بیهقی، تاریخ و ادبیات را به گونه‌ای شگفت‌انگیز در هم آمیخت.

 

شکل‌گیری دولت‌های مستقل، به شکل‌گیری تاریخ‌های سلسله‌ای و محلی انجامید. در آغاز این تواریخ به زبان عربی نوشته می‌شدند که به مرور زبان فارسی جای آن را گرفت. تشکیل حکومت ایلخانان به تثبیت فارسی‌نویسی در زمینه تاریخ انجامید.

 

نهضت شعوبیه که کوششی برای مقابله با سخنان ِ بی‌پایه اعراب در زمینه نژاد بود، در زمینه تاریخ‌نویسی کسانی چون ابوحنیفه دینوری و حمزه اصفهانی بسیار موثر افتاد و باعث تمرکز بیش‌تر آن‌ها بر رویدادهای ایران شد.

 

مباحث نظری تاریخ، تنها از سوی طبری، مسکویه، ابن فندق و تا حدی مسعودی مورد توجه قرار گرفت. این مورخان به کاربرد تاریخ برای اهل سیاست، تکرار تاریخ، نقش نقل در تاریخ و تا حدودی نقد معتقد بودند.

 

تاریخ‌نگاری این دوران تقریبا سیاسی است و به سایر مسائل چندان نپرداخته است. سهل‌انگاری در ثبت ارقام و آمار تاریخی، پیچیده‌نویسی نیز دیگر نقاط ضعف تاریخ‌نگاری این دوران است.

 

 

منابع و مآخذ

 

کتاب‌ها

 

    * آئینه وند، صادق. علم تاریخ در گستره تمدن اسلامی. ج۱. تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تابستان ۱۳۷۷.

    * آرام، محمد باقر. اندیشه تاریخ نگاری عصر صفوی. تهران: امیرکبیر، ۱۳۸۶.

    * ابن فندق، ابوالحسن علی بن زید بیهقی. تاریخ بیهق. با تصحیح و تعلیقات احمد بهمنیار و مقدمه ی محمد قزوینی. چ۳. تهران: کتابفروشی فروغی،۱۳۶۱.

    * اصفهانی، حمزة بن حسن. تاریخ پیامبران و شاهان (سنی ملوک الارض و الانبیاء). ترجمه ی دکتر جعفر شعار. تهران: بنیاد فرهنگ ایران، تیر ۱۳۴۶.

    * بارتولد، و.و. ترکستان نامه. ترجمه ی کریم کشاورز. ج۱. تهران: بنیاد فرهنگ ایران، ۱۳۵۲.

    * بلاذری، احمدبن یحیی. فتوح البلدان (بخش مربوط به ایران). ترجمه ی دکتر آذرتاش آذرنوش. تهران: انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، مهر ۱۳۴۶.

    * بنداری اصفهانی. تاریخ سلسله ی سلجوقی (زبدة النصره و نخبة العصره). ترجمه ی محمدحسین جلیلی. تهران: بنیاد فرهنگ ایران، ۱۳۵۶.

    * بهار، ملک الشعراء. سبک شناسی. ج۲. تهران: زوّار، ۱۳۸۱.

    * بیات، عزیزالله. شناسایی منابع و مآخذ تاریخ ایران. ج۱. تهران: امیرکبیر، ۱۳۷۷.

    * بیهقی، ابوالفضل محمدبن حسین کاتب. تاریخ مسعودی معروف به تاریخ بیهقی. با مقابله و تصحیح و حواشی و تعلیقات سعید نفیسی. ج۱. تهران: کتابخانه ی سنائی، بی تا.

    * تاریخ سیستان. به تصحیح ملک الشعراء بهار. به سعی و کوشش علی اصغر عبداللهی. تهران: دنیای کتاب، ۱۳۸۱.

    * ثعالبی نیشابوری، ابومنصور عبدالملک بن محمدبن اسماعیل. تاریخ ثعالبی (غرر اخبار ملوک الفرس و سیرهم). پیشگفتار و ترجمه محمد فضائلی. تهران: نقره، ۱۳۶۸.

    * جرفادقانی، ابوالشرف ناصح بن ظفر. ترجمه ی تاریخ یمینی. به اهتمام دکتر جعفر شعار. تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۵.

    * چایلد، گوردون. تاریخ (بررسی نظریه هایی درباره ی تاریخ گرایی). ترجمه ی محمدتقی فرامرزی. چ۲. تهران: مازیار، اسفند ۱۳۳۵.

    * روزنتال، فرانتس. تاریخ تاریخ نگاری در اسلام. ترجمه ی دکتر اسدالله آزاد. چ۲. ج۱. مشهد: انتشارات آستان قدس رضوی، مهر ۱۳۶۶.

    * زرین کوب، عبدالحسین. تاریخ ایران بعد از اسلام. چ۱۰. تهران: امیرکبیر، ۱۳۸۳.

    * طبری، محمدبن جریر. تاریخ طبری. ترجمه ی ابوالقاسم پاینده. چ۵. ج۱. تهران: اساطیر، ۱۳۷۵.

    * کریستن سن، آرتور. ایران در زمان ساسانیان. ترجمه رشید یاسمی. تهران: نگاه، ۱۳۸۴.

    * مجمل التواریخ و القصص. تصحیح ملک الشعراء بهار. ویراستار علی اصغر عبداللهی. تهران: دنیای کتاب، ۱۳۸۳.

    * محمدی، محمد. فرهنگ ایرانی پیش از اسلام و آثار آن در تمدن اسلامی و ادبیات عربی. چ۳. تهران: توس، نوروز ۱۳۷۴.

    * مسعودی، ابوالحسن علی بن حسین. مروج الذهب. ترجمه ی ابوالقاسم پاینده. چ۷. ج۱. تهران: علمی و فرهنگی، ۱۳۸۲.

    * مسعودی، ابوالحسن علی بن حسین. التنبیه و الاشراف. ترجمه ی ابوالقاسم پاینده. تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹.

    * مقدسی، مطهر بن طاهر. آفرینش و تاریخ. مقدمه، ترجمه و تعلیقات محمدرضا شفیعی کدکنی. مجلد اول تا سوم. تهران: آگه، پائیز ۱۳۸۱.

    * مسکویه رازی، ابوعلی. تجارب الامم. ترجمه ی دکتر ابولقاسم امامی. ج۱. تهران: سروش، ۱۳۶۹.

    * النرشخی، ابوبکر محمدبن جعفر. تاریخ بخارا. ترجمه ی ابونصر احمد بن محمد بن نصر القباوی. تلخیص محمد بن زفر بن عمر. تصحیح مدرس رضوی. تهران: بنیاد فرهنگ ایران، زمستان ۱۳۵۱.

    * والدمن، مریلین. زمانه، زندگی و کارنامه بیهقی. ترجمه ی منصوره اتحادیه (نظام مافی). تهران: نشر تاریخ ایران، ۱۳۷۵.

 

 

مقالات

 

    * آهنچی، آذر. «تاریخ طبری،» در: دانشنامه جهان اسلام، از نسخه الکترونیک اثر استفاده شده است به این نشانی، بازدید: 88.8.14.

    * اشپولر، برتولد. «تکوین تاریخ نگاری ایران،» در: تاریخ نگاری در ایران، ترجمه و تالیف یعقوب آژند، تهران: گستره، ۱۳۸۰، صص ۹-۱۸.

    * باسورث، کلیفورد ادموند. «سهم ایرانیان در تاریخ نگاری اسلامی پیش از حمله ی مغول،» در: حضور ایرانیان در جهان اسلام، ریچارد هوانسیان و جورج صباغ، تهران: مرکز بازشناسی اسلام و ایران، ۱۳۸۱، صص ۳۰۱-۳۲۴.

    * بازورث. «تاریخ‌نگاری دوره غزنوی،» در: تاریخ‌نگاری در ایران، ترجمه و تالیف یعقوب آژند، تهران: گستره، ۱۳۸۰، صص ۳۹-۶۴.

    * بهرامی، روح الله. «نقش نقل و روایت شفاهی در تکوین تاریخ نگاری اسلامی،» در: دانش تاریخ و تاریخ نگاری اسلامی، حسن حضرتی، قم: بوستان کتاب قم، ۱۳۸۲، صص ۶۳-۱۰۷.

    * پرگاری، صالح. «نگاهی دیگر به کتاب زین الاخبار،» مجله ی کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، ش۱۷، (اسفند ۱۳۷۷)، صص ۱۴-۱۵.

    * حسن زاده، اسماعیل. «تاریخ نگری و تاریخ نگاری عمادالدین کاتب اصفهانی،» فصلنامه ی علمی پژوهشی علوم انسانی دانشگاه الزهرا (س). ش ۶۵، (تابستان ۱۳۸۶) صص ۲۱-۵۵.

   * حسین، م.م. «تاریخ نگاری دوره صفاری،» در: تاریخ نگاری در ایران، ترجمه و تالیف یعقوب آژند، تهران: گستره، ۱۳۸۰، صص ۱۹-۳۰.

    * حضرتی، حسن. «زیست نامه، آثار و گفتمان فرهنگی، در تاریخ نگاری یعقوبی،» در: دانش تاریخ و تاریخ نگاری اسلامی، حسن حضرتی، قم: بوستان کتاب قم، ۱۳۸۲، صص ۲۸۵-۳۲۵.

    * دریایی، تورج. «تاریخ ملی یا کیانی؟: سرشت تاریخ نگاری زرتشتی در دوره ساسانی،» در: تاریخ و فرهنگ ساسانی، ترجمه مهرداد قدرت دیزجی، تهران: ققنوس، ۱۳۸۲، صص ۶۳-۷۹.

    * ده مرده، برات. «نگاهی به سبک تاریخ نگاری تاریخ سیستان،» مجله کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، ش ۲۳(شهریور ۱۳۷۸)، صص ۱۴-۱۷.

    * رضائیان، علی. «نقد و نظر در باب سلجوقنامه،» مجله کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، ش ۸، (خرداد ۱۳۷۷)، صص ۷-۹.

    * رضازاده لنگرودی، رضا. «تاریخ بیهق،» در: دانشنامه جهان اسلام، از نسخه الکترونیک استفاده شده است به نشانی: http://www.encyclopaediaislamica.com/madkhal2.php?sid=3084، تاریخ بازدید: ۹/۷/۸۸.

    * سالاری شادی، علی. «ابوحنیفه دینوری و کتاب اخبار الطوال،» مجله کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، ش ۹، (تیر و مرداد ۱۳۷۷)، صص۹-۱۳.

    * شاکر، مصطفی. «تکوین تاریخ نگاری اسلامی،» در: دانش تاریخ و تاریخ نگاری اسلامی، حسن حضرتی، مترجم مهران اسماعیلی، قم: بوستان کتاب قم، ۱۳۸۲، صص ۲۲۳-۵۰.

    * عودی، ستار. «تاریخ یمینی (یا تاریخ عُتبی)،» در: دانشنامه جهان اسلام، از نسخه الکترونیک اثر استفاده شده است به نشانی: http://www.encyclopaediaislamica.com/madkhal2.php?sid=3149، بازدید: ۱۸/۱۰/۸۸.

    * فرشچی، معصومه. «تاریخ نگاری اسلامی در دو قرن اول هجری،» فصلنامه تاریخ اسلام، ش ۱۳، (بهار ۱۳۸۲)، صص ۴۵-۶۸.

    * فقیهی، علی اصغر. «تاریخ قم،» در: دانشنامه ی جهان اسلام، از نسخه الکترونیک اثر استفاده شده است به این نشانی، بازدید: ۱۲/۱۰/۸۸.

    * کاهن، کلود. «تاریخ نگاری دوره سلجوقی،» در: تاریخ نگاری در ایران، ترجمه و تالیف یعقوب آژند، تهران: گستره، ۱۳۸۰، صص ۶۸-۹۳.

    * گفتگو با استاد فقید دکتر عباس زریاب خویی. «تاریخ نگاری و فلسفه تاریخ ایران،» در: گستره تاریخ. تهران: هرمس، ۱۳۸۳، صص ۲۹-۴۸.

    * مبین، ابوالحسن. «نقد و نظری در باب راحة الصدور و آیة الصدور،» مجله ی کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، ش ۳۳(تیر ۱۳۷۹)، صص۸-۱۳.

    * مصطفوی سبزواری، رضا. «تاریخ بیهقی (یا تاریخ مسعودی)،» در: دانشنامه ی جهان اسلام، از نسخه الکترونیک اثر استفاده شده است به این نشانی، بازدید: 88.10.10.

    * موسوی، سید حسن. «نگاهی به کتاب تجارب الامم،» مجله کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، ش۳۳، (تیر ۱۳۷۹)، صص۲۳-۲۴.

    * ناجی، محمدرضا. «تاریخ / تاریخ نگاری (بخش اول)،» در: دانشنامه جهان اسلام، از نسخه الکترونیک اثر استفاده شده است به این نشانی، بازدید: 88.8.10

    * ناجی، محمدرضا. «تاریخ یعقوبی،» در: دانشنامه ی جهان اسلام، از نسخه الکترونیک اثر استفاده شده است به این نشانی، بازید: 88.9.23

    * ندیم، مصطفی. «سخنی دیگر درباره ارزش تاریخی کتاب فارسنامه ابن بلخی،» مجله کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، ش ۵۳ (اسفند ۱۳۸۰)، صص۳۲-۳۳.

    * هوار، کلمان. «ادبیات جغرافی نگاری و تاریخ نگاری اسلام،» در: تاریخنگاری در اسلام، ترجمه و تدوین: یعقوب آژند، تهران: گستره، تابستان ۱۳۶۱، صص ۴۹-۸۵.

 

[۱] همان، ص ۳۱۴.

 

[۲] روزنتال، پیشین، ص ۱۶۴.

 

[۳] ابوعلی مسکویه رازی، تجارب المم، ترجمه ی دکتر ابوالقاسم امامی، ج۱، تهران: سروش، ۱۳۶۹، ص ۵۳.

 

[۴] همان، ص ۳۱ (مقدمه ی مترجم).

 

[۵] همان، ص ۵۲.

 

[۶] همان، ص ۵۱.

 

[۷] همان، ص ۵۲.

 

[۸] گوردون چایلد، تاریخ (بررسی نظریه‌هایی درباره تاریخ گرایی)، ترجمه محمدتقی فرامرزی، چ۲، تهران: مازیار، اسفند ۱۳۳۵، صص ۸۳-۸۴.

 

[۹] مسکویه، پیشین، ص ۵۳.

 

[۱۰] زرین کوب، پیشین، ص ۲۹.

 

[۱۱] مسکویه، پیشین، صص ۶۱ و ۶۶ و ۶۷ و ۱۰۳-۱۲ و ۱۳۵-۳۶.

 

[۱۲] بیش از ۱۱۰ صفحه را به این کار اختصاص می‌دهد ن.ک: مسکویه، پیشین، صص ۲۷۲-۳۷۲ و صص ۳۸۶-۹۲.

 

[۱۳] همان، ص ۷۲.

 

[۱۴] سید حسن موسوی، «نگاهی به کتاب تجارب الامم»، مجله کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، سال چهارم، شماره ی ۳۳، تیر ۱۳۷۹، ص ۲۴.

 

[۱۵] مسکویه، پیشین، صص ۱۱۴-۲۹.

 

[۱۶] همان، صص ۱۶۹-۸۱.

 

[۱۷] موسوی، پیشین، ص ۲۴.

 

[۱۸] زرین کوب، پیشین، ص ۲۹.

 

[۱۹] اصفهانی، پیشین، ص ۷.

 

[۲۰] همان، صص ۱۵۵ و ۱۷۵ و ۱۳۷ و ۱۴۷ و ۱۵۳ و ۸۲.

 

[۲۱] روزنتال، پیشین، ص ۹۶.

 

[۲۲] اصفهانی، پیشین، صص ۶۹ و ۸۹.

 

[۲۳] کلمان هوار، «ادبیات جغرافی نگاری و تاریخ نگاری در اسلام» در: تاریخ نگاری در اسلام، ترجمه و تدوین یعقوب آژند، تهران: گستره، تابستان ۱۳۶۱، ص ۶۳.

 

[۲۴] ن.ک: اصفهانی، پیشین، صص ۳۴ و ۳۹ و ۴۴ و ۴۵ و ۴۷ و ۴۹-۵۰ و ۵۶ و ۶۳.

 

[۲۵] همان، ص ۴۰.

 

[۲۶] بیات، پیشین، ص ۱۶۳.

 

[۲۷] اصفهانی، پیشین، ص ۲.

 

[۲۸] ن.ک: همان، صص ۳۴ و ۴۸ و ۵۳ و ۵۷ و ۵۹ و ۶۵ و ۱۲۲و ۱۱۴ و ۱۲۵ و ۱۳۰ و ۱۳۲ و ۱۳۳و ۱۳۵ و ۱۳۶ و ۱۳۷ و ۱۳۹ و ۱۴۱ و ۱۴۲ و ۱۴۳و ۱۵۸ و ۱۶۳ و ۱۸۴ و ۲۰۳ و ۲۰۵ و ۲۱۲.

 

[۲۹] بیات، پیشین، ص ۱۶۲.

 

[۳۰] ابومنصور عبدالملک بن محمدبن اسماعیل ثعالبی نیشابوری، تاریخ ثعالبی (غرر اخبار ملوک الفرس و سیرهم)، پیشگفتار و ترجمه محمد فضائلی، تهران: نقره، ۱۳۶۸، ص ۱.

 

[۳۱] بارتولد، پیشین، ص ۶۸-۶۹.

 

[۳۲] بیات، پیشین، ص ۱۴۵.

 

[۳۳] برای نمونه ن.ک: برای نمونه ن.ک: ثعالبی نیشابوری، پیشین، صص ۵ و۱۱ و ۲۱ و ۲۲ و ۲۳ و ۵۰ و ۱۶۶ و ۱۶۸ و ۲۳۵ و ۲۴۹ و ۳۱۹.

 

[۳۴] همان، ص ۴.

 

[۳۵] همان، ص ۶.

 

[۳۶] روزنتال، پیشین، ص ۱۱۰.

 

[۳۷] ملک الشعراء بهار، سبک شناسی، ج۲، تهران: زوار، ۱۳۸۱، ص ۲۹. بیات، پیشین، صص ۱۳۵-۳۶.

 

[۳۸] بیات، پیشین، ص ۱۳۷.

 

[۳۹] باسورث، پیشین، ص ۳۱۶.

 

[۴۰] ثعالبی نیشابوری، پیشین، ص نوزده.

 

[۴۱] بارتولد، پیشین، ص ۷۱.

 

[۴۲] بهار، پیشین، ص ۶۷.

 

[۴۳] بارتولد، پیشین، ص ۷۳.

 

[۴۴] بازورث، «تاریخ نگاری دوره ی غزنوی» در: تاریخ نگاری در ایران، ترجمه و تالیف یعقوب آژند، تهران: گستره، ۱۳۸۰، ص ۴۸.

 

[۴۵] بیات، پیشین، ص ۲۰۵.

 

[۴۶] صالح پرگاری، «نگاهی دیگر به کتاب زین الاخبار»، مجله ی کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، سال دوم، شماره ی ۱۷، اسفند ۱۳۷۷. ص ۱۵.

 

[۴۷] همان جا.

 

[۴۸] بارتولد، پیشین، صص ۸۳-۸۴.

 

[۴۹] مجمل التواریخ و القصص، تصحیح ملک الشعراء بهار، ویراستار علی اصغر عبداللهی، تهران: دنیای کتاب، ۱۳۸۳، ص ۳.

 

[۵۰] همان، ص سی و شش.

 

[۵۱] همان، صص سی و نه تا چهل و یک و چهار تا پنج.

 

[۵۲] بارتولد، پیشین، صص ۴۷-۴۸.

 

[۵۳] باسورث، پیشین، ص ۳۱۳.

 

[۵۴] زرین کوب، پیشین، ص ۴۳.

 

[۵۵] باسورث، پیشین، ص ۳۱۳.

 

[۵۶] بازورث، پیشین، ص ۴۳.

 

[۵۷] ابوالشرف ناصح بن ظفر جرفادقانی، ترجمه تاریخ یمینی، به اهتمام دکتر جعفر شعار، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۵، ص ۱۷ (مقدمه ی مترجم).

 

[۵۸] همان، ص ۳۸۵.

 

[۵۹] بازرورث، پیشین، ص ۴۴.

 

[۶۰] ستار عودی، تاریخ یمینی (یا تاریخ عُتبی ) در: دانشنامه جهان اسلام، مدخل ۲، از نسخه ی الکترونیک اثر استفاده شده است به این نشانی، بازدید: 88.10.18

 

[۶۱] جرفادقانی، پیشین، ص ۲۹. ابن اثیر همین گزارش را در اثر خود آورده است، در این باره ن.ک: عزالدین ابن اثیر، تاریخ کامل، ج۱۲، برگردان حمیدرضا آژیر، تهران: اساطیر، ۱۳۸۳. ص ۵۲۲۱.

 

[۶۲] بارتولد، پیشین، صص ۷۰-۷۱.

 

[۶۳] ابوالفضل محمدبن حسین کاتب بیهقی، تاریخ مسعودی معروف به تاریخ بیهقی، با مقابله و تصحیح و حواشی و تعلیقات سعید نفیسی، ج۱، تهران: کتابخانه سنائی، بی تا، ص ۳۱۱.

 

[۶۴] بیهقی، پیشین، ص ۳۱۱. بارتولد، پیشین، ص ۷۴.

 

[۶۵] بیهقی، پیشین، صص ۱۰-۱۱.

 

[۶۶] مریلین والدمن، زمانه، زندگی و کارنامه بیهقی، ترجمه منصوره اتحادیه (نظام مافی)، تهران: نشر تاریخ ایران، ۱۳۷۵، ص ۱۳۲.

 

[۶۷] همان، ص ۱۵۲. ن.ک: بیهقی، پیشین، ص ۲۳۸.

 

[۶۸] والدمن، پیشین، ص ۱۵۴.

 

[۶۹] همان، ص ۹۱. زرین کوب بر آن است که بیهقی از روی اصل اسناد، مکاتبات را نیاورده است. ن.ک: زرین کوب، پیشین، ص ۴۶.

 

[۷۰] بارتولد، پیشین، ص ۷۸.

 

[۷۱] والدمن، پیشین، ص ۱۱۳. ن.ک: بیهقی، پیشین، ص ۲۳۶.

 

[۷۲] والدمن، پیشین، ص ۲۰۲.

 

[۷۳] همان، ص ۱۷۶.

 

[۷۴] بیهقی، پیشین، ص ۳۶.

 

[۷۵] زرین کوب، پیشین، ص ۴۵.

 

[۷۶] رضا مصطفوی سبزواری، «تاریخ بیهقی (یا تاریخ مسعودی )»، در: دانشنامه جهان اسلام، مدخل۲. از نسخه الکترونیک اثر استفاده شده است به این نشانی، بازدید: ۱۰/۱۰/۸۸.

 

[۷۷] بارتولد، پیشین، ص ۸۵.

 

[۷۸] بنداری اصفهانی، تاریخ سلسله سلجوقی (زبدة النصره و نخبة العصره)، ترجمه محمدحسین جلیلی، تهران: بنیاد فرهنگ ایران، ۱۳۵۶، ص ۳.

 

[۷۹] بارتولد، پیشین، ص ۸۶.

 

[۸۰] دکتر اسماعیل حسن زاده، «تاریخ نگری و تاریخ نگاری عمادالدین کاتب اصفهانی»، فصلنامه علمی پژوهشی علوم انسانی دانشگاه الزهراء (س)، سال هفدهم، شماره ۶۵، تابستان ۱۳۸۶، ص ۴۸.

 

[۸۱] همان، صص ۳۴-۳۷.

 

[۸۲] بنداری اصفهانی، پیشین، ص ۲۱۲. حسن زاده، پیشین، ص۳۸.

 

[۸۳] حسن زاده، پیشین، ص ۴۴.

 

[۸۴]بنداری اصفهانی، پیشین، ص ۳۵۴. حسن زاده، پیشین، ص ۴۹.

 

[۸۵] بنداری اصفهانی، پیشین، صص ۱۹و ۲۰.

 

[۸۶] بیات، پیشین، ص ۱۷۵.

 

[۸۷] بارتولد، پیشین، ص ۹۰.

 

[۸۸] کلود کاهن، «تاریخ‌نگاری دوره سلجوقی» در: تاریخ نگاری در ایران، ترجمه و تالیف یعقوب آژند، تهران: گستره، ۱۳۸۰، ص ۸۷.

 

[۸۹] علی رضائیان، «نقد و نظر در باب سلجوقنامه»، مجله کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، سال دوم، شماره ۸، خرداد ۱۳۷۷. ص ۷.

 

[۹۰] ابوالحسن مبین، «نقد و نظری در باب راحة الصدور و آیة الصدور»، مجله کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، سال چهارم، شماره ی ۳۳، تیر ۱۳۷۹. صص ۱۰-۱۱.

 

[۹۱] محمد بن علی بن سلیمان راوندی، راحة الصدور و آیة السرور، بسعی و تصحیح محمد اقبال، با حواشی و فهارس مجتبی مینوی، تهران: امیرکبیر، ۱۳۶۴. ص ۸۶. به نقل از: مبین، پیشین، ص ۱۱.

 

[۹۲] بارتولد، پیشین، ص ۵۹.

 

[۹۳] ابوبکر محمدبن جعفر النرشخی، تاریخ بخارا، ترجمه ابونصر احمد بن محمد بن نصر القباوی، تلخیص محمد بن زفر بن عمر، تصحیح مدرس رضوی، تهران: بنیاد فرهنگ ایران، زمستان ۱۳۵۱، ص ۱۵.

 

[۹۴] همان، ص ۶۷.

 

[۹۵] همان، صص ۸۲ و ۷۲.

 

[۹۶] علی اصغر فقیهی، «تاریخ قم»، در: دانشنامه جهان اسلام، مدخل ۲، از نسخه الکترونیک اثر استفاده شده است به این نشانی، بازدید: 88.10.12

 

[۹۷] زرین کوب، پیشین، ص ۶۱.

 

[۹۸] بهار، پیشین، ص ۶۲.

 

[۹۹] تاریخ سیستان، به تصحیح ملک الشعراء بهار، به سعی و کوشش علی اصغر عبداللهی، تهران: دنیای کتاب، ۱۳۸۱، صص ۱۲۷-۲۹.

 

[۱۰۰] تاریخ سیستان، صص ۲۰۶-۳۱.

 

[۱۰۱] تاریخ سیستان، صص ۱۳۲-۳۶.

 

[۱۰۲] برات ده مرده، «نگاهی به سبک تاریخ نگاری تاریخ سیستان» مجله کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، سال سوم، شماره ۲۳، شهریور ۱۳۷۸. صص ۱۴-۱۵.

 

[۱۰۳] بیات، پیشین، ص ۱۰۸.

 

[۱۰۴] مصطفی ندیم، «سخنی دیگر درباره ارزش تاریخی کتاب فارسنامه ابن بلخی»، مجله ی کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، سال پنجم، شماره ۵۳، ص ۳۳.

 

[۱۰۵] همان، ص ۳۳.

 

[۱۰۶] همان جا.

 

[۱۰۷] بهار، پیشین، ص ۳۶۴.

 

[۱۰۸] رضازاده لنگرودی، «تاریخ بیهق» در: دانشنامه جهان اسلام، از نسخه الکترونیک استفاده شده است به این نشانی، تاریخ بازدید: 88.7.9

 

[۱۰۹] ابوالحسن علی بن زید بیهقی ابن فندق، تاریخ بیهق، با تصحیح و تعلیقات احمد بهمنیار و مقدمه محمد قزوینی، چ۳، تهران: کتابفروشی فروغی، ۱۳۶۱، صص ۱۹-۲۱ و ۱۷۶.

 

[۱۱۰] آرام، پیشین، ص ۳۳.

 

[۱۱۱] ابن فندق، پیشین، ص ۱۶.

 

[۱۱۲] همان، صص ۷-۸.

 

[۱۱۳] آرام، پیشین، ص ۱۰۱.

 

[۱۱۴] ابن فندق، پیشین، ص ۸.

 

[۱۱۵] همان، ص ۱۰.

 

[۱۱۶] همان، ص ۱۵.

 

[۱۱۷] بیات، پیشین، ص ۱۳۱.

 

[۱۱۸] همان، ص ۱۳۲.

 

[۱۱۹] همان جا.

 

[۱۲۰] ن.ک: مریم ایرانمنش، شرح و تحلیل عقدالعلی للموقف الاعلی، تهران: اطلاعات، ۱۳۸۴، ص ۱۳۱.

 

[۱۲۱] بیات، پیشین، ص ۱۳۳.

 

[۱۲۲] همان، ص ۹۸.

 

[۱۲۳] همان، ص ۹۹.

 

 

منبع: انجمن پژوهشی ایرانشهر

 

 

کلید واژه ها: تایخ نگاری تاریخ طبری تاریخ بیهقی مسکویه


نظر شما :