پلنگهای سیاه؛ از خروش تا خاموشی
آمریکاییها دوباره یاد جوانان خلافکار سیاهپوش افتادند
الکساندر زاروویچ/ ترجمه: محمدعلی فیروزآبادی
تاریخ ایرانی: روز هفتم فوریه سال جاری بود که «بیانسه» خواننده مشهور آمریکایی در وقت استراحت بین دو نیمه بازیهای موسوم به سوپر بول و در برابر بیش از یکصد میلیون تماشاگر تلویزیونی، ترانه خود به نام «Formation» را اجرا کرد. روز ۱۹ فوریه نیز «آلبرت وودفاکس» ۶۹ ساله پس از ۴۳ سال تحمل زندان انفرادی بالاخره از زندان موسوم به «آنگولا» در ایالت لوئیزیانای آمریکا آزاد شد. این دو اپیزود بازتابدهنده پایان ناهمگون جامعه آمریکایی به شمار میآید اما برای چند روز بار دیگر نام این گروه در کانون افکار عمومی قرار گرفت: حزب پلنگ سیاه.
این جنبش تا به امروز نیز یک دو قطبی را در آمریکا به وجود میآورد: از نظر بخشهای بزرگی از محافظهکاران آمریکایی این گروه یا همان پلنگها در واقع عدهای خلافکار متعصب و قاتل ماموران پلیس بودند. از همین رو سندیکاهای پلیس آمریکا از بیانسه خواستند که چنانچه به خاطر اجرای آن ترانه عذرخواهی نکند، کنسرتهای او را تحریم خواهند کرد و دلیل این خشم و تهدیدهای سندیکاهای پلیس این بود که به هنگام اجرای این ترانه گروهی رقصنده با اونیفرمهای چرم مشکی و کلاههای موسوم به باسک روی صحنه حضور داشتند و این برنامه در واقع گرامیداشت پلنگهای سیاه بوده است.
از سوی دیگر «ویلیام جانسون» و «سیریل بول ویپاینس» به خاطر این کنسرت و ترانه از بیانسه سپاسگزاری میکنند. این دو پلنگ سابق در یکی از کتابخانههای محله معروف هارلم که کانون اصلی فرهنگ آفروآمریکن به شمار میآید نشسته و همراه با گروهی دیگر از اعضای سابق پلنگهای سیاه برای مراسم گرامیداشت تأسیس این گروه برنامهریزی میکنند. این مراسم احتمالاً در ماه اکتبر و در اوکلند یعنی همان شهری که داستان پلنگهای سیاه پنجاه سال پیش در آن شروع شد برگزار میشود. پلنگها از نظر این گروه و بسیاری از چپها و لیبرالهای ایالات متحده آمریکا انقلابی محسوب میشدند زیرا برای عدالت اجتماعی و علیه سرکوب اقلیت سیاهپوست مبارزه میکردند.
دفاع شخصی در برابر خشونت پلیس
در اواسط دهه ۶۰ بود که در بسیاری از نقاط ایالات متحده آمریکا، حملات سازماندهیشده و خشونتبار نیروهای پلیس علیه سیاهان آغاز شد. در این دوران در ایالت کالیفرنیا، حمل علنی سلاح برای شهروندان از نظر قانونی تضمین شده بود و به همین خاطر «هویی نیوتن» دانشجوی ۲۴ ساله رشته حقوق که اهل شهر شمالی ایالت کالیفرنیا یعنی اوکلند است تصمیم میگیرد که برای حفاظت از مردم سیاهپوست در برابر خشونت نیروهای پلیس از این حق به تمامی استفاده کند. بدین ترتیب وی همراه با دوستش «بابی سیل» حزب موسوم به «پلنگ سیاه» را با هدف دفاع شخصی تأسیس میکند.
افراد این گروه مسلح بوده و کاپشنهای چرم مشکی همراه با بلوز یقه اسکی و کلاه بره موسوم به کلاه باسک میپوشیدند و ماموران پلیس را تعقیب میکردند. هر زمان که ماموران یک شهروند سیاه را متوقف میکردند، پلنگهای سیاه نیز در همان نزدیکی حضور داشتند و بر کار پلیس نظارت میکردند. بسیاری از نیروهای امنیتی از این حضور پلنگهای سیاه مرعوب شدهاند.
در عرصه سیاسی نیز زنگهای خطر به صدا درآمده بود. نمایندگان مجلس ایالتی کالیفرنیا در روز دوم ماه مه ۱۹۶۷ پیشنویس قانونی را به بحث گذاشتند که طی آن حمل هرگونه سلاح گرم ممنوع اعلام میشد. در همان حال ۲۶ به اصطلاح پلنگ مسلح وارد صحن پارلمان شدند تا به این صورت از تصویب این قانون جلوگیری به عمل آورند و همین اقدام و رویداد بود که پلنگهای سیاه را در سراسر آمریکا به شهرت رساند.
«بزرگترین خطر برای امنیت داخلی ما»
بدین ترتیب در سراسر کشور گروههای محلی پلنگها به تقلید از پلنگهای سیاه اوکلند شکل گرفت و در میان آنها پلنگهای سیاه محله معروف کوئینز در نیویورک شهرت بیشتری پیدا کرد. در سال ۱۹۶۸ بود که سیریل اینس در آن زمان ۲۲ ساله و بیل جانسون ۱۸ ساله به این گروه پیوستند. جانسون میگوید که برای او بیش از هر چیز کمک به این انجمن محلی اهمیت داشت و البته پلنگها به وی امکان کمک کردن را میدهند. امروز وی بیش از هر چیز به کتابخانهای که در سال ۱۹۶۹ در محله کوئینز افتتاح کرد افتخار میکند و البته عضویت در گروه پلنگهای سیاه این امکان را برای وی فراهم آورد.
محبوبیت پلنگها نیز علاوه بر دیگر مسائل از بابت همین ابتکارهای آموزشی و اجتماعی است. این گروه در سال ۱۹۶۹ برنامهای برای تأمین صبحانه رایگان برای دانشآموزان تدوین و ارائه کردند. در اوکلند از سوی این گروه یک مدرسه تأسیس شد. پلنگهای سیاه در زمانه حرکتهای انقلابی و شورشهای سیاسی و اجتماعی به بتی برای چپهای آمریکایی و دشمنان دولت بدل شدند. به همین خاطر بود که «جی. ادگار هوبر» رئیس وقت سازمان سیا از این گروه به عنوان «بزرگترین تهدید برای امنیت داخلی کشور» یاد کرد و متعاقب آن دستور داد که از طریق ماموران جاسوس و خبرچین همه اقدامات آنان تحت نظر گرفته شده و در نهایت این گروه تسلیم شوند.
اما این روشهای مقامهای امنیتی راه را برای جعل سند و مدرک علیه این گروه و قتلهای خودسرانه نیز باز گذاشته بود. در شب چهارم دسامبر ۱۹۶۹، فرد همپتون ۲۱ ساله که دبیرکلی حزب پلنگهای سیاه ایالت ایلینویز را بر عهده داشت همراه با محافظش در آپارتمان مسکونی خود در شیکاگو توسط یک واحد ویژه پلیس به رگبار گلوله بسته و کشته شد. البته مقامات پلیس بعدها ادعا کردند که به قصد توقیف سلاحهای موجود در آپارتمان همپتون به محل زندگی وی میروند و در آنجا مورد حمله پلنگهای سیاه قرار میگیرند و برای دفاع از خود اقدام به تیراندازی میکنند.
زندانیان سیاسی
اما مدارکی که بعدها افشا شد داستان کاملاً متفاوتی از این حادثه را روایت میکند. با بررسی سوراخ گلولهها بر روی دیوار محل درگیری مشخص شد که ماموران پلیس بیش از ۹۰ گلوله و همپتون و محافظش تنها دو گلوله شلیک کرده بودند. همپتون از ناحیه سر و از فاصله بسیار نزدیک هدف دو گلوله قرار گرفته بود. افبیآی پیش از این عملیات یک جاسوس از میان نزدیکان همپتون اجیر کرده بود و توسط وی نقشهای دقیق از آپارتمان قربانی در اختیار داشت. کماندوهای عملیاتی پلیس حتی این را نیز میدانستند که همپتون در کدام اتاق میخوابد.
سیریل اینس میگوید: «ما هرگز علیه سفیدها و علیه تشکیلات و دستگاه دولت اقدامی نکردیم» و به باور وی دقیقاً به همین دلیل دولت توانست پلنگها را نابود کند: «حتی امروز هم شماری از اعضای پلنگهای سیاه تنها به جرم عضویت در این گروه در زندان بسر میبرند. بیتردید این گروه مصداق زندانیان سیاسی به شمار میآیند.»
آلبرت وودفاکس نیز که در ماه فوریه سال جاری از زندان آزاد شد همواره ادعا میکرد که به عنوان عنصر نامطلوب و تنها به دلیل عضویت در گروه پلنگهای سیاه به زندان افتاده است. البته وودفاکس به جرم قتل یکی از نگهبانان زندان به حبس ابد محکوم شد. وی بیش از ۴۳ سال از زندگی خود را در سلول انفرادی گذراند و این در حالی بود که طی همه این سالها تردیدهایی جدی در مورد مجرم بودن او وجود داشت. حتی بیوه آن مأمور مقتول نیز خواهان آزادی وودفاکس بود.
انحلال گروه خلافکار
با این حال آن تصویر همیشگی که از پلنگهای سیاه به عنوان گروهی پیشرو در امر مبارزه علیه تبعیض ارائه میشود چندان هم کامل نیست. افراد این گروه بیش از هر چیز به دلیل حمله علیه ماموران پلیس ایجاد رعب و وحشت کرده و از نظر آنان همه پلیسها «خوک» بودند.
در نهایت این گذشته پر از خلافکاری اعضای پلنگهای سیاه و رویدادهایی مانند درگیریهای مسلحانه با ماموران پلیس و قتل «الکس راکلی» یکی از اعضای این گروه بود که کار دست پلنگهای سیاه داد. گروه پلنگهای سیاه در نیوهیون واقع در ایالت کانکتیکات این جوان ۱۹ ساله را که سواد خواندن و نوشتن هم نداشت به اتهام جاسوسی برای افبیآی به قتل رساندند. راکلی قبل از به قتل رسیدن توسط گروهی از پلنگهای سیاه به صندلی زنجیر شده و سپس آب جوش روی او ریخته و تمام روز در همان حال از وی بازجویی کرده بودند. پس از آنکه «اعتراف» کرد او را به لجنزاری برده و با شلیک گلوله به زندگیاش پایان دادند.
اما موفقیتهای پلنگهای سیاه بسیار کوتاه مدت و موقتی بود. تصمیم قاطع و توافق کامل میان افبیآی و نیروهای مسلح دولتی برای مبارزه علیه این گروه و اقدامات بنیانگذارانی مانند هیو نیوتن در راستای جنایات سازمان داده شده در نهایت کار پلنگهای سیاه را در اوایل دهه ۷۰ به فروپاشی و انحلال کشاند.
با این حال آن مشکلاتی که زمانی منجر به تأسیس این گروه شد، همچنان در آمریکای امروزی نیز وجود دارد: «تامیر رایس» پسرک آفروآمریکن ۱۲ ساله در کلیولند و توسط یک مأمور پلیس به ضرب گلوله کشته شد. «اریک گارنر» در شهر نیویورک به دست یک مأمور پلیس قطع نخاع شد و جان خود را از دست داد و «لاکوان مکدونالد» در شهر شیکاگو هدف ۱۶ گلوله ماموران پلیس قرار گرفت و کشته شد.
بسیاری از سیاهپوستان آمریکا هنوز هم به مانند گذشته از ماموران پلیس به عنوان تهدید یاد میکنند. هنوز هم گروههایی از فعالان مدنی مانند «به لک لایوز متر» برای مبارزه با خشونتهای پلیس تشکیل میشود. سیریل اینس میگوید: «این فعالان جوان همچنان از ما مشورت میگیرند.» سپس به میزی که پشت آن نشسته نگاهی انداخته و میگوید: «باید کار درست را انجام میدادیم.»
منبع: اشپیگل آنلاین
نظر شما :