نسل‌کشی ارامنه: روایت یک شاهد عینی

ترک‌های جوان چگونه دست به پاکسازی قومی زدند؟
۲۲ خرداد ۱۳۹۵ | ۲۰:۴۴ کد : ۵۴۹۶ تاریخ جهان
ترک‌های جوان چگونه دست به پاکسازی قومی زدند؟
نسل‌کشی ارامنه: روایت یک شاهد عینی
 کلاوس ویگرفه/ ترجمه: محمدعلی فیروزآبادی
 

تاریخ ایرانی: «گاربیس هاکوپیان» از زمانی که به چشم خود دید چگونه سگ‌های ولگرد جسد پدرش را که از شدت خستگی جان داده بود تکه تکه می‌کردند، از سگ‌ها نفرت دارد. گاربیس می‌گوید: «پدرم همه غذایی را که توانسته بود فراهم کند به من داد. او خودش را قربانی کرد تا من زنده بمانم.» این مرد در آن زمان پسری ۸ و شاید ۹ ساله بود. گاربیس خودش هم فراموش کرده که در آن زمان دقیقاً چند سال داشت زیرا اسناد شناسایی خانوادگی‌اش را گم کرده است. او و خانواده‌اش در زمان جنگ جهانی اول و در دوران امپراتوری عثمانی مجبور شدند که به اصطلاح یک راهپیمایی مرگ را از دهکده ارمنی محل سکونتشان به نام چالقارا در بورسا واقع در غرب ترکیه به سوی موصل در عراق امروز آغاز کنند.

داستان درد و رنج خانواده هاکوپیان در بهار ۱۹۱۵ آغاز شد یعنی زمانی که آن ترک‌های یونیفرم‌پوش سر از چالقارا درآوردند و به ارامنه محل دستور دادند که باید برای یک جابجایی آماده شوند. افراد خانواده هاکوپیان نیز مشمول این فرمان بودند.

گاربیس این را به خاطر دارد که در آن زمان به مدرسه می‌رفت و این را نیز به یاد دارد که پس از چند روز راهپیمایی به سوی محل موعود در کوتاهیه اولین جنازه‌ها را دید که در واقع چند ارمنی بودند که از شدت تشنگی و گرسنگی جان داده بودند. هیچ کس به فکر نیازهای این هزاران رانده شده‌ای که از سراسر آن منطقه به فضاهای باز و مزارع رانده می‌شدند نبود.

چیزی نگذشت که باج‌گیرها نیز خود را به این ستون‌های آوارگان رساندند و این مردم بی‌گناه در آن گرمای سوزان و طاقت‌فرسا به مدت چند هفته از راه‌های سنگلاخ و بدون درخت و از مسیرهای کوهستانی به سمت جنوب شرق حرکت می‌کردند. طول این صف فلاکت‌زدگان که خانواده هاکوپیان نیز در میان آنان بودند به چند صد متر می‌رسید اما هر روز از درازای آن کاسته می‌شد زیرا هر کس که توان همراهی صف را نداشت در همان جاده به پایان زندگی خود می‌رسید.

آن تصاویر وحشتناک در ذهن گاربیس که در آن زمان کودکی بیش نبود حک شد؛ تصاویر حمله‌های ترک‌ها و کردهایی که رانده‌شدگان را غارت می‌کردند و زنان باردار را زیر مشت و لگد می‌گرفتند تا جنین‌های خود را سقط کنند. تصاویر جدایی از مادر و خواهری که در نزدیکی حلب امروزی در سوریه از مردها جدا و از آنجا دور شدند و گاربیس دیگر هرگز آن دو را ندید.

با این حال پدر و یکی دیگر از خواهران گاربیس تا حوالی موصل در کنار او بودند. در آن نقطه همه رانده‌شدگان به دهکده‌های جداگانه فرستاده شدند و گاربیس تنها عضو خانواده بود که توانست جان خود را از این مهلکه نجات دهد. گاربیس در همان محل از سوی یک خانواده عرب به عنوان خدمتکار به کار گرفته شد.

تازه در سال ۱۹۱۸ یعنی پس از غلبه آمریکایی‌ها و بریتانیایی‌ها و فرانسوی‌ها بر امپراتوری عثمانی - که متحد ویلهلم دوم قیصر آلمان محسوب می‌شد - بود که درد و رنج‌های خانواده گاربیس هاکوپیان نیز به پایان رسید. خاطره ورود سربازان اسب‌سوار هندی به موصل یعنی همان سربازانی که مشت مشت آب‌نبات برای بچه‌ها پرتاب می‌کردند، شیرین‌ترین خاطره‌ای است که گاربیس در طول عمر دراز خود دارد.

گاربیس هاکوپیان در پاریس زندگی می‌کند و این روزها اغلب باید این خاطره‌ها و تجربه‌هایش را تعریف کند، زیرا او از معدود افرادی است که می‌تواند رویدادهای نخستین نسل‌کشی بزرگ قرن بیستم را روایت کند، همان جنایتی که یکصد سال پیش علیه ارامنه و در امپراتوری عثمانی انجام گرفت.

جنبش ترک‌های جوان که از نظامیان غرب ترکیه تشکیل شده بود و همین‌طور کارمندان پیرامون انور پاشا وزیر جنگ وقت و طلعت پاشا که بعدها به سروزیری رسید، همگی در رویای یک ترکیه بزرگ بدون اقلیت‌های مهم قومی و مذهبی بودند و این ترک‌های جوان با خشونتی تمام‌عیار و سبعیتی مثال‌زدنی این رویای خود را به واقعیت بدل کردند.

شب ۲۴ آوریل ۱۹۱۵ ماموران پلیس استانبول که در آن زمان قسطنطنیه نامیده می‌شد، ۲۳۵ سیاستمدار، روزنامه‌نگار، بانکدار و روشنفکر ارمنی را بازداشت کردند و ارامنه هر سال در همین روز به عنوان سالروز نسل‌کشی همکیشان خود به سوگ می‌نشینند. آن مردان دستگیر شده در اتوبوس‌های سرخ رنگ نظامی سوار شده و به شدت مورد ضرب و جرح قرار گرفتند و روز بعد از استانبول بیرون برده شده و تقریباً همگی آنان به قتل رسیدند. کاملاً آشکار بود که انور و طلعت پاشا قصد داشتند که در گام نخست همه رهبران این اقلیت را از بین ببرند.

در سال ۱۹۱۵ نزدیک به دو میلیون مسیحی ارتدوکس - گریگوری در امپراتوری عثمانی زندگی می‌کردند. اکثر آنان به عنوان بنا و پیشه‌ور در آناتولی یعنی در منطقه‌ای که از ۳۰۰۰ سال پیش موطن ارامنه بود به کار اشتغال داشتند. چند صد هزار نفر از آنان نیز در طول قرن‌ها به مناطق ساحلی کوچ کرده و به تجارت مشغول بودند. اما در پایان جنگ جهانی اول یعنی سه سال پس از آن جنایت بود که دیگر اثری از ارامنه در مناطق مرکزی ترکیه یافت نمی‌شد.

اما نه تنها جان بدربردگان بلکه پرستاران، مهندسین، دیپلمات‌ها و همین‌طور افسران آلمانی که به عنوان مشاور نظامی در ترکیه بسر می‌بردند، شاهد آن چه که بر سر ارامنه آمد بودند. به عنوان مثال مردی به نام «و. اشپیکر» که در راه آهن بغداد کار می‌کرد در ۲۷ جولای ۱۹۱۵ به کنسولگری آلمان در حلب چنین گزارش داد: «تمامی ساکنان بسنیه که شامل تقریباً ۱۸۰۰ زن و کودک و تعداد اندکی مرد می‌شوند از این منطقه اخراج شده و ظاهراً به سمت اورفه حرکت داده شده‌اند. در گوکسو... همگی آنان را لخت کرده و پس از قتل‌عام، اجساد آن‌ها به رودخانه پرتاب شد.»

خواهر روحانی «آلما یوهانسون» که در یتیم‌خانه‌ای وابسته به یکی از بنیادهای خیریه آلمانی در موس به کار مشغول بود طی یادداشتی در پاییز ۱۹۱۵ در مورد این کوچ اجباری می‌نویسد: «هر زمان که از خانه دور می‌شویم دو ژاندارم به عنوان محافظ همراهیمان می‌کنند و در مورد علت این کار داستان‌های عجیبی تعریف می‌کنند. گفته می‌شود مردانی که زنده دستگیر شده‌اند به خارج شهر منتقل و تیرباران شده‌اند. زن‌ها به همراه بچه‌ها به دهکده‌های بعدی برده شده و صدها نفر از آنان در خانه‌ها کار می‌کنند و یا تبعید شده‌اند.»

«ویلهلم لیتن» کنسول آلمان نیز مشاهدات خود در جاده بین دیرالزور و طیبنی در سوریه امروزی را به این صورت مکتوب کرده است:

ساعت ۲ صبح: در سمت راست یک مرد ملبس می‌بینم. اعضای تناسلی‌اش بریده شده است.

ساعت ۲:۰۵ صبح: در سمت راست مردی افتاده که از ناحیه زیرشکم دریده و اعضای تناسلی‌اش بریده شده است.

ساعت ۲:۰۷ صبح: در سمت راست جسد پوسیده و متعفن یک مرد دیده می‌شود.

ساعت ۲:۰۸ صبح: در سمت راست مردی کاملاً ملبس به پشت خوابیده و دهانش دریده و چهره‌اش از شدت درد جمع شده است.

ساعت ۲:۱۰ صبح: یک مرد که شلوار به پا دارد از ناحیه بالاتنه کاردآجین شده است.

ساعت ۲:۲۵ صبح: در سمت چپ جاده زنی به پشت خوابیده است. بخش‌های پایین بدن تکه تکه شده و استخوان لگنش همراه با خون زیاد بیرون زده است.

این صحنه‌ها همان صحنه‌هایی است که در سال‌های اخیر در بوسنی و یا رواندا شاهد بوده‌ایم. در این کشورها نیز رودخانه‌ها جنازه‌های تکه و پاره را با خود می‌آورند و قربانیان در گورهای دسته‌جمعی واقع در نقاط دورافتاده دفن می‌شوند و استخوان‌های مردگان گاه صدها کیلومتر دورتر از محل جنایت یافت می‌شود.

خبر این جنایتی که به دستور رهبران قسطنطنیه و از جمله طلعت پاشای فرهیخته اما بی‌وجدان صورت گرفت، به وسیله گروهی از کارمندان تلگرافخانه‌های سفارتخانه‌های خارجی به بیرون درز کرد و بعدها وینستون چرچیل که در سال ۱۹۱۵ وزیر دریاداری بریتانیا بود از یک «کشتار جمعی ننگین» سخن به میان آورد.

این در حالی بود که قرن بیستم با امیدها و آرزوهای بزرگی آغاز شد. مردم به آینده‌ای طلایی و آکنده از پیشرفت و رفاه باور داشتند اما نسل‌کشی ارامنه نقشی بزرگ در از دست رفتن این خوش‌بینی‌ها ایفا کرد. هنگامی که مهندس لینزمایر کارمند آلمانی راه‌آهن بغداد آن یک هزار و پانصد زن و کودکی را دید که بدون هرگونه سرپناهی در زیر آفتاب سوزان و گرمای چهل درجه از شدت گرسنگی نیمه جان بودند، بی‌اختیار گریه کرد: «باورم نمی‌شد که در قرن ما هم می‌تواند چنین اتفاق‌هایی بیافتد.»

و در همان زمان نیز بودند افرادی که سال‌ها قبل از محاکمه جنایتکاران نازی در سال ۱۹۴۵ به فکر پیگرد و مجازات عاملین این نسل‌کشی افتادند تا به این صورت «دیگر هرگز» چنین جنایت‌هایی را شاهد نباشیم. در آن زمان یعنی پس از نسل‌کشی ارامنه، یک حقوق‌دان لهستانی به نام «رافائل لمکین» قانونی را «علیه نابودی گروه‌های ملی و قومی و نژادی» تدوین کرد که البته این اقدام وی هیچ نتیجه و بازتابی نداشت و اصولاً تازه پس از هولوکاست بود که برای آنچه لمکین می‌گفت گوش شنوایی پیدا شد و واژه لاتین نسل‌کشی و قتل‌عام به ادبیات عمومی راه یافت. بر اساس طرح لمکین بود که در سال ۱۹۴۸ کنوانسیونی در رابطه با پیگرد و مجازات عاملان نسل‌کشی‌ها در سازمان ملل تشکیل شد و بر اساس همین کنوانسیون است که امروزه در دادگاه بین‌المللی جنایتکاران جنگی در دن‌هاگ هلند افرادی مانند میلوسویچ دیکتاتور سابق یوگسلاوی محاکمه شده و می‌شوند.

قتل‌عام ارامنه در واقع سرآغاز نسل‌کشی‌ها و سرآغاز پیگرد عاملان نسل‌کشی‌ها و جنایتکاران جنگی در قرن بیستم بود. از سوی دیگر عاملان اصلی کشتار ارامنه بدون پیگرد و مجازات ماندند و تنها گروهی اندک از افراد پیرامون عامل اصلی یعنی طلعت پاشا از سوی دادگاه‌های ترکیه و تحت فشارهای متفقین پیروز در جنگ به اعدام محکوم شدند. تأسف‌بار آنکه این عده به هنگام صدور این حکم در حال فرار بودند و تعدادی از آنان حتی بعدها به وزارت نیز رسیدند.


با این حال به ویژه ناسیونالیست‌های آلمان به شدت شیفته ترک‌های جوان بودند و آنان را تحسین می‌کردند. «آلفرد روزنبرگ» تئوریسین و رئیس امور ایدئولوژی حزب ناسیونال سوسیالیست‌های آلمان در سال ۱۹۲۶ نه تنها ترک‌های جوان را متحدی باوفا نامید بلکه به قربانیان آن جنایت نیز توهین کرد. روزنبرگ گفت که ارمنی‌ها نیز مانند یهودیان در خلال جنگ جهانی اول از قدرت‌های متوسط دنیا پشتیبانی می‌کردند و به همین دلیل «با برخی قدرت‌های واقعی» سر سازگاری نداشتند. در سال ۱۹۳۹ شخص هیتلر نیز طی یک سخنرانی برای فرماندهان ارتش آلمان ضمن بی‌اهمیت دانستن اعتراض‌ها علیه قتل‌عام غیرنظامیان لهستانی گفت: «امروزه دیگر چه کسی از نابودی ارامنه یاد می‌کند؟»

رهبران ترک‌های جوان اما قتل‌عام ارامنه را تنها یک کوچ اجباری و بر مبنای ضروریات جنگ عنوان می‌کردند و ادعا داشتند که در خلال این کوچ تنها چند نفر کشته شده‌اند. در همان زمان دیپلمات‌های آلمانی از این ادعای ترک‌ها با عنوان «دروغ فاحش» یاد می‌کردند. مردان ارمنی غالباً در همان محل زندگی‌شان کشته شدند و بازماندگان و جان بدربردگان همراه با زنان و کودکان در وهله نخست به حلب و سپس بیابان‌های سوریه و بین‌النهرین برده شدند. نزدیک به ۲۰۰ هزار نفر در همین مناطق به صورت جمعی اعدام و ۴۰۰ هزار نفر دیگر در جریان آن راهپیمایی مرگ و یا در اردوگاه‌های بدون سقف و اتاق جان باختند.

پس از شکست نظامی ترک‌ها در جنگ، وزارت کشور ترکیه رقم قربانیان ارمنی را ۸۰۰ هزار نفر اعلام کرد اما سفارت آلمان در قسطنطنیه به مانند خود ارامنه بر این باور بود که شمار قربانیان دو برابر آن چیزی است که ترک‌ها اعلام کرده‌اند.

با این حال امپراتوری عثمانی در طول چند صد سال حکومت خود، در مقایسه با امپراتوری‌های اروپایی رفتاری به مراتب بهتر با اقلیت‌های دینی داشت. البته یهودیان و مسیحیان هرگز در امپراتوری عثمانی از حقوقی برابر با مسلمانان برخوردار نبودند اما همین اقلیت‌ها از رشد اقتصادی سود می‌بردند و تا اندازه‌ای بر تقریباً همه شاخه‌های اقتصادی تسلط داشتند و یکی از مهم‌ترین علت‌های خشم و نفرت علیه این اقلیت‌ها نیز همین تفوق اقتصادی بود. سال‌ها پیش از آن نسل‌کشی یعنی در طول آخرین دهه قرن نوزدهم نیز حداقل ۲۰۰ هزار یهودی بر اثر حملات نژادپرستانه و مشابه آن کشته شدند.

رقبای اروپای آن به اصطلاح باب عالی به ویژه روسیه یعنی همان کشوری که تا قبل از جنگ اول جهانی یک میلیون ارمنی را در خود جای داده بود، از سرکوب مسیحیان توسط ترک‌ها برای تضعیف بیشتر امپراتوری خسته و ضعیف عثمانی سود می‌جستند و چیزی نگذشت که اقلیت ارامنه به ستون پنجم مسکو شهرت یافت.

اولین راه‌حل برای به اصطلاح مساله ارامنه تازه در زمان به قدرت رسیدن ترک‌های جوان در سال ۱۹۰۸ ارائه شد. بسیاری از کسانی که بعدها در آن نسل‌کشی دست داشتند در خلال حکومت سلاطین عثمانی به حال تبعید در فرانسه بسر می‌بردند. این گروه که در پاریس مجله‌ای به نام «ترک‌های جوان» منتشر می‌کردند ادعا داشتند که خواهان نجات امپراتوری عثمانی از طریق مدرنیزه کردن کشور به سبک غربی هستند و این درست نقطه مقابل خواست ارمنی‌ها برای کسب خودمختاری بود.

اما بین سال‌های ۱۹۰۸ تا ۱۹۱۳ گروهی که خود را اصلاح‌طلب می‌نامیدند سراسر بخش‌های اروپایی امپراتوری عثمانی یعنی بلغارستان، بوسنی هرزگوین و کرت را واگذار کردند و مسلمانان ساکن در این مناطق به صورت انبوه از این مناطق رانده شدند و از همین زمان بود که وحشت ترک‌ها افزایش یافت زیرا آنان بر این باور بودند که تزار روسیه قصد دارد با استفاده از مساله ارامنه، آناتولی را تجزیه کند.

اکنون تاثیرات میراثی دیگر نیز خود را نشان می‌داد، میراثی که ارمغان تبعیدی‌هایی بود که از فرانسه بازمی‌گشتند. این میراث در واقع رویای یک دولت ملی با گرایش هژمونی نژادی بود. بعدها یکی از نویسندگان عضو ترک‌های جوان به نام خانم خالده ادیب آدیور در مورد احساس ترک‌های جوان نوشت: «آن‌ها احساس می‌کردند که ترک‌ها باید قبل از آن که قلع و قمع شوند اقدام به قلع و قمع دیگران کنند.»

افزون بر آن، ایدئولوگ‌های ترک‌های جوان نیز به نفع تأسیس کشوری که همه جمعیت آن را ترک‌ها تشکیل دهند به شدت تبلیغ می‌کردند، کشوری که از تراکیه در جنوب دانوب تا چین در شرق وسعت داشته باشد. از همین رو بود که ارامنه دست به اعتراض زدند زیرا در صورت تحقق این رویای ترک‌ها آنگاه همه مناطق ارمنی‌نشین واقع در دو سوی مرز ترکیه و روسیه به مناطق مسلمان‌نشین تبدیل و الحاق می‌شد.

یک ژنرال ترک به نام محمد وهیب بعدها خطاب به ارامنه اعلام کرد: «ما بالکان را از دست داده‌ایم و باید قلمروی خود را به سوی شرق گسترش دهیم. برادران ما در داغستان، ترکستان و آذربایجان هستند و شما ارمنی‌ها سر راه ما قرار گرفته‌اید. شما باید کنار بروید و به ما فضا بدهید.» مورخان در این مورد که آیا قبل از اولین جنگ جهانی در مورد کشتار ارامنه تصمیم گرفته شده بوده است یا نه، اختلاف نظر دارند. با این حال نشانه‌هایی حاکی از این مساله وجود دارد و بر این اساس ترک‌های جوان در محافل داخلی خود از ارامنه با عناوینی چون «غده‌های بدخیم» و «بیماری واگیردار» یاد می‌کردند که باید از بین برده شوند. از سوی دیگر در بسیاری از مدارک آن دوران در این مورد سکوت شده است. اما تصمیم‌های مهم در آن دوران از سوی گروهی دوازده نفره از مردان عضو کمیته مرکزی حزب ترک‌های جوان اتخاذ می‌گردید.

برخی از دانشمندان عقیده دارند که نخست هیچ برنامه‌ای برای نسل‌کشی وجود نداشت و قرار بر این بود که فقط یک کوچ اجباری انجام گیرد درست شبیه همان اقدامی که تزار روسیه در جنگ اول جهانی علیه یهودیان انجام داد. پیش از آن نیز ترک‌ها در طول دوران امپراتوری عثمانی بارها اقلیت‌های مذهبی را از مناطقی که از نظر استراتژیک اهمیت داشتند اخراج کرده بودند. اولین کوچ اجباری ارامنه که قربانیان زیادی نیز داشت در پاییز ۱۹۱۴ انجام گرفت و در طی آن سربازان ارمنی ارتش خلع سلاح شدند.

در بهار سال ۱۹۱۵ موقعیت نظامی ترکیه در معرض خطر قرار گرفت و در شرق این کشور یگان‌های عثمانی در برابر ارتش مهاجم تزار هیچ اقدامی نکرده و پا به فرار گذاشتند. روز ۱۹ فوریه ۱۹۱۵ حمله بریتانیا به داردانل آغاز شد و قسطنطنیه در آستانه سقوط قرار گرفت. در همان حال چندین واگن قطار در پایتخت برای فرار طلعت پاشا آماده بود.

اما ظاهراً این وحشت و نگرانی چندان مورد نداشت زیرا قرعه جنگ به نفع دیگری رقم خورد و به زودی ورق برگشت. با این حال وحشت آن دوران به صورتی عجیب به تئوری‌های توطئه انجامید و ارامنه عوامل دشمن خوانده شدند. مورخانی مانند هانس لوکاس کیزر و دومینیک شالر بر این باورند که اگرچه اقلیتی کوچک از ارامنه علیه حکومت عثمانی قیام کرده و به اسلحه‌خانه‌ها حمله برده و به عنوان داوطلب به روس‌ها ملحق شده بودند اما نفرت فزاینده الیت ترکیه از ارامنه به یک «خواست عمومی» بدل شد. «بهاءالدین سکیر» یکی از نظریه‌پردازان و سازمان‌دهندگان نسل‌کشی ارامنه نیز اعلام کرد: «ما باید از دشمن داخلی به اندازه دشمن خارجی ترس داشته باشیم.» سکیر در آن مقطع حکم داد که قربانیان حتی از مناطق از نظر استراتژیک بی‌اهمیت نیز رانده شده و به قتل برسند.

اجرای قتل‌عام ارامنه بر عهده به‌ اصطلاح سازمان ویژه‌ای قرار گرفت که یکی از واحدهای شبه‌نظامی محسوب می‌شد و تعداد ۳۰ هزار شبه‌نظامی ترک و کرد که همگی از مناطق عثمانی در اروپا بیرون رانده شده بودند در آن حضور داشتند. این افراد در واقع تحت امر ارتش بوده و از سوی افسران و یا رهبران حزب ترک‌های جوان فرماندهی و هدایت می‌شدند. واحدهای ارتش منظم ترکیه و قبایل کرد نیز از این شبه‌نظامیان پشتیبانی می‌کردند.

در این مورد که جزئیات نسل‌کشی ارامنه تا چه اندازه از سوی دولت مرکزی و تا چه اندازه در محل وقوع رقم خورده است نمی‌توان با اطمینان نظر داد. جابجایی چند هزار ارمنی از ارزروم در آغاز با همراهی ۳۰۰ سرباز انجام گرفت و این گروه پس از طی ۲۰۰ کیلومتر در کماه توقف کردند. در این شهر یک افسر فهرستی با ۲۰۰ نام در اختیار داشت و به دستور وی این افراد از بقیه جدا شده و توسط شبه‌نظامیان آن سازمان ویژه به قتل رسیدند و بقیه به راه خود ادامه دادند. پس از طی ۱۵۰ کیلومتر به سمت جنوب، ماموران ارتش این به اصطلاح صف طولانی را به چند تن از رهبران کرد تحویل دادند. آن‌ها نیز رانده‌شدگان را به کوه‌ها برده و همه مردانی که قادر به صحبت به زبان کردی نبودند از پای درآوردند. بقیه افراد همراه با زنان به راه خود ادامه دادند. البته بخش بزرگی از آن‌ها در طی مسیر از فرط خستگی و گرسنگی از پای درآمدند.

بر خلاف نازی‌ها که کودکان یهودی را نیز به مانند یهودیان به مسیحیت گرویده به قتل می‌رساندند، ترک‌ها و کردها غالباً کودکان ربوده شده و ظاهراً مسلمان شده و همین‌طور زنان را امان داده و بدین ترتیب از آنان استفاده‌های مختلفی می‌کردند. ژاندارم‌های همراه با صف رانده‌شدگان نیز زنان جوان را به کردها و حرمسراهای ترک‌ها می‌فروختند. کارکنان صلیب سرخ در شهر کماه شهادت می‌دادند که ماموران قربانیان خود را در ورودی شهر نگه داشته و پس از آن کودکان را به عنوان برده به ترک‌ها تحویل می‌دادند. در واقع یک بازار برده در شهر کماه به راه افتاده بود که البته پولی بابت برده‌ها پرداخت و دریافت نمی‌شد و به این ترتیب بود که بسیاری از کودکان ارامنه نجات یافته و زنده ماندند.

از نظر مورخان ترک این مساله که ترک‌های جوان نه با رادیکالیسم نژادپرستانه و نه با منطق آن دولت صنعتی مدرنی که از هولوکاست یک جنایت منحصر به فرد ساخت، دست به جنایت زدند اهمیت ویژه‌ای دارد. البته در ارزیابی‌های اخلاقی این جنایت‌ها هیچ تفاوتی با هم ندارند زیرا بسیاری از ترک‌ها و کردها از این نسل‌کشی درست به مانند آلمانی‌ها از هولوکاست سود بردند. فروش لوازم و لباس‌های ارامنه به دست جلادان درست مانند حراج خانه‌ها و آپارتمان‌های یهودیان رانده شده از هامبورگ و دیگر مناطق آلمان بود.

ترک‌های جوان اعلام کرده بودند که ارامنه اجازه حمل اموال قابل حمل خود را دارند. از همین رو بسیاری از این مسیحیان تلاش کردند که خانه و لوازم خود را به فروش برسانند و همسایه‌های آن‌ها از بابت استیصال رانده‌شدگان سود زیادی برده و اموال همسایگان سابق خود را به قیمت‌هایی نازل از آن خود کردند. کریستیان گرلاخ، مورخ متخصص نسل‌کشی می‌گوید که رقابت دولت مرکزی با الیت‌های محلی و مردم عادی بر سر تصاحب اموال ارامنه در نوع خود به مثابه یک جنگ بود.

سرقت و دزدی در خلال آن راهپیمایی مرگ نیز در جریان بود. گاربیس هاکوپیان تعریف می‌کند که ساکنان دهکده‌هایی که در مسیر قرار داشتند با بی‌رحمی هرچه تمامتر به قربانیان حمله می‌بردند زیرا تصور می‌کردند که این ارامنه طلاها و زینت‌آلات زیادی با خود دارند و در بخش‌هایی از بدنشان مخفی کرده‌اند.

در مورد ارزش دارایی‌های به سرقت رفته ارامنه تنها حدس و گمان‌هایی زده می‌شود و اطلاع دقیقی در دست نیست. بر اساس یکی از گزارش‌هایی که در کنفرانس صلح ورسای منتشر شد ارزش این دارایی‌ها بالغ بر تقریباً پنج میلیارد یورو می‌شود.

تجاوز دسته‌جمعی به زنان نیز از جمله مصائبی بود که بر سر ارامنه رانده شده آمد. یکی از کارمندان آلمانی مقیم ترکیه از قول شماری از ارامنه نقل می‌کند که یک چهارم زنانی که به حلب انتقال داده شدند توسط ژاندارم‌ها و ترک و کردها مورد اذیت و آزارهای مختلف و به ویژه تجاوز جنسی قرار گرفتند. شماری از شاهدان عینی نیز حکایت می‌کنند که برخی از ارامنه رانده شده از هر دهکده‌ای که عبور می‌کردند شاهد هتک حرمت زنان خود توسط ساکنان دهکده‌ها بودند.

در همین حال شواهد و گزارش‌های زیادی نیز در مورد دلسوزی‌ها و همدردی‌های کردها و ترک‌ها با رانده‌شدگان ارمنی وجود دارد. بسیاری از جان بدربردگان بعدها گزارش دادند که خانواده‌های مسلمان با وجود آگاهی از خطرات و پیامدهای وحشتناک این کار، ارامنه را پناه می‌دادند، درست به مانند آن آلمانی‌های مسیحی که یهودیان بی‌پناه را از مرگ نجات دادند. هر کس که به ارامنه کمک می‌کرد در واقع خطر مصادره اموال و حتی اعدام را به جان می‌خرید. به دستور طلعت پاشا شمار زیادی از فرمانداران و مباشران ولایات نیز به دلیل عدم اجرای فرمان نسل‌کشی ارامنه به قتل رسیدند.

کودکان و نسل بعدی ارامنه بعدها از والدین خود بازخواست می‌کردند که به چه علت از خود در برابر این تعدیات دفاع نکرده و هیچ مقاومتی نشان ندادند. در این میان نویسنده آلمانی «فرانتس ورفل» در رمان خود به نام «چهل روز موسی داغ» از استثناهایی در این مورد حکایت می‌کند.

هاکوپیان به یاد می‌آورد که مردم حاضر در آن صف بلند به مانند «گوسفند» شده بودند، گوسفندانی که در همان مسیر قربانی می‌شدند. اما آن خانواده‌های همراه با کودکان و افراد سالخورده و بیمار با دست خالی چه کاری می‌توانستند انجام دهند و از آن راه‌های کوهستانی ناشناخته و سنگلاخ به کجا می‌توانستند فرار کنند؟

در اوایل تابستان ۱۹۱۵ تنها یک قدرت وجود داشت که می‌توانست از آن نسل‌کشی جلوگیری کند: امپراتوری آلمان. این مهم‌ترین متحد امپراتوری عثمانی در سال ۱۸۸۲ مدرن‌سازی ارتش عثمانی و ارسال کمک‌های نظامی به این امپراتوری را آغاز کرد. نزدیک به ۸۰۰ افسر و چند هزار سرباز آلمانی در خلال جنگ اول جهانی در ارتش ترکیه خدمت می‌کردند. «پاول گراف ولف مترنیخ» سفیر برلین در قسطنطنیه در این مورد گفته است: «ترک‌ها از ما صنعت و افسر و حمایت و پول می‌خواهند. این قورباغه پر سر و صدا بدون کمک ما از بین می‌رود.»

و همین دیپلمات ارشد آلمانی بود که دولت قیصر در برلین را برای پایان دادن به آن کشتار تحت فشار گذاشت. اما ویلهلم دوم به هیچ عنوان نمی‌خواست که متحدانش را خشمگین کند و به همین خاطر «تئوبالد فون بتمان هولوگ» صدراعظم وقت طی نامه‌ای خطاب به مترنیخ نوشت: «تنها هدف ما این است که ترک‌ها را تا پایان جنگ در جبهه خودمان نگه داریم و نابود شدن یا نشدن ارامنه اهمیتی برای ما ندارد.»

اما عاملان ترک آن نسل‌کشی در خلال جنگ و پس از آن تلاش داشتند که مسئولیت اصلی این جنایت را به گردن آلمان‌ها بیندازند. به گفته مترنیخ و دیگر دیپلمات‌های آلمانی، ترک‌های جوان این‌گونه القا می‌کردند که آلمانی‌ها خواهان آن کشتار بودند و البته برخی افسران آلمانی با بیرون راندن ارامنه از مناطق جنگی موافق بودند و عده‌ای از آنان از نسل‌کشی حمایت می‌کردند. «هانس هومان» اتاشه نظامی آلمان در قسطنطنیه و از دوستان انور پاشا از جمله افرادی بود که آن نسل‌کشی را «اقدامی دشوار اما سودمند» خواند. اما بدتر از همه آن که برخی از افسران آلمانی که بخشی از نیروهای مسلح عثمانی محسوب می‌شدند در این قتل و جنایت بزرگ نقشی مستقیم و مهم ایفا کردند. به عنوان مثال سرهنگ دوم «بوتریش» به عنوان رئیس بخش راه‌آهن ستاد کل ارتش عثمانی حداقل یکی از فرمان‌های مهم کوچ اجباری ارامنه را شخصاً صادر کرد و یا سرگرد «ابرهارد گراف ولفسکل فون رایشن برگ» که با توپ‌های ارسالی از آلمان محله ارمنی‌نشین اورفه را با خاک یکسان کرد.

با این حال تا به امروز هیچ مدرک و سند متقنی در این مورد وجود ندارد که رهبران امپراتوری آلمان به ترک‌های جوان دستور داده باشند که مسیحیان ساکن در ۲۵۰۰ کیلومتر دورتر از برلین را به قتل برسانند. به عقیده مورخان و کارشناسان، آن اظهارات و همدردی‌های موجود در نامه و مکاتبات داخلی نیز مبهم است و چیزی را ثابت نمی‌کند.

با این حال مقام‌های آلمان پس از پایان جنگ به بسیاری از ترک‌های جوان برای فرار از چنگ نیروهای پیروز متفقین کمک کردند. طلعت پاشا یا همان وزیر داخله‌ای که به گفته سفیر آلمان یکی از عوامل اصلی آن نسل‌کشی بود در مرکز برلین پایتخت رایش مخفی شد. طلعت که به آن نویسنده ترک یعنی ادیب آدیور اعتماد زیادی داشت گفته بود: «آماده‌ام که برای آنچه انجام دادم جان خود را بدهم. می‌دانم که به همین خاطر خواهم مرد.» طلعت پاشا در سال ۱۹۲۱ و با گلوله یک ارمنی جوان در هاردنبرگ اشتراسه برلین کشته شد. ضارب نیز محاکمه و در عین ناباوری همگان از سوی دادگاه برلین تبرئه شد.

در سالن آن دادگاه یک دانشجوی یهودی رشته حقوق به نام «روبرت کمپن» حضور داشت و به دقت رویدادهای دادگاه را دنبال می‌کرد. کمپنر بعدها نوشت که در جریان آن دادگاه بود که برای نخستین بار به فکر آن قانونی افتاد که بر اساس آن «مداخله کشورهای خارجی برای جلوگیری از نسل‌کشی مجاز بوده و این عمل به هیچ عنوان مداخله در امور داخلی کشوری دیگر محسوب نمی‌شود.»

با روی کار آمدن نازی‌ها در آلمان، کمپنر به آمریکا مهاجرت کرد و در سال ۱۹۴۵ به عنوان نماینده تام‌الاختیار شاکیان آمریکایی در دادگاه جنایتکاران جنگی در نورنبرگ حضور یافت.



منبع: اشپیگل آنلاین


توضیح: این متن نخستین بار در سال ۲۰۰۵ در مجله اشپیگل منتشر شد و اکنون سایت اینترنتی اشپیگل به مناسبت به رسمیت شناخته شدن «نسل‌کشی ارامنه توسط ترک‌های عثمانی» در مجلس آلمان (بوندس تاگ) اقدام به انتشار دوباره آن کرده است.

کلید واژه ها: نسل کشی ارامنه


نظر شما :