کاتوزیان: پیشگو نیستم
گزارش «تاریخ ایرانی» از کنفرانس جامعهشناسی تاریخی ایران
تاریخ ایرانی: کنفرانس جامعهشناسی تاریخی ایران برای بررسی و نقد آثار پروفسور همایون کاتوزیان صبح امروز (چهارشنبه، ۴ اسفند) در دانشگاه تربیت مدرس برگزار شد.
علی ساعی دبیر علمی کنفرانس در سخنان آغازین خود همایون کاتوزیان را «ایرانشناس برجسته در سطح ملی و جهانی» خواند و گفت: «یکی از مهمترین تئوریهای این دانشمند تئوری حکومت خودکامه است که صفت جامعه و دولت فرض شده است.» به گفته او، هدف از این کنفرانس فراهمسازی فرصت آکادمیک برای بحث انتقادی در باب قدرت تبیینی تئوریهای جامعهشناسی سیاسی و تاریخی ناظر بر ایران است.
به گزارش «تاریخ ایرانی»، محمدعلی همایون کاتوزیان، استاد دانشگاه آکسفورد سخنرانیاش را با سپاس از فرصتی که برای بحث و گفتوگو درباره پارهای از نظریات خود فراهم شده است، آغاز کرد.
او که تحقیق و تفحص و نظریهپردازی در باب تاریخ و جامعه ایران را از ۵۴ سال پیش آغاز کرده است، با بیان اینکه «در طول تاریخ ایران حکومت استبدادی بوده»، حکومتهای تا انقلاب مشروطه را خودسرانه خواند و افزود: «این نظریه که بر پایه شواهد و واقعیات تاریخی قرار دارد، از جانب یکی از دو تن از ناقدان به «بنبست تاریخ» تعبیر شده است. انگار که من پیشگویی کرده بودم که این روال تا روز رستاخیز ادامه خواهد یافت، حال آنکه من پیشگو نیستم و فقط واقعیاتی را که گذشتهاند بیان میکنم.»
استاد دانشگاه آکسفورد پیش از پرداختن به نظریه استبداد که مهمترین نظریه او است به دو نکته مهم اشاره کرد و افزود: «اول این که قانونی نبودن حکومت به این معنا نبود که هیچگونه مقرراتی وجود نداشت و هر که هرچه میخواست میتوانست انجام دهد. در دوره پیش از اسلام چنین مقرراتی بوده و پس از اسلام نیز احکام پیچیده و وسیع شرع، امور مدنی و کیفری را میپوشاند. نکته اما اینجاست که دولت اگر اراده میکرد کار خلاف شرع هم انجام میداد. مثلا با این که در اسلام مالکیت مقدس است هر وقت اراده میکرد ملک یکی را تصرف یا به دیگری میداد. یا بدون حکم شرعی جان یک فرد یا جمعی را میگرفت. کشتن، چشم کندن و اسیر و برده کردن مردم کرمان که آغامحمدخان معمول داشت براساس کدام حکم شرعی بود؟ یا چه کسی و به چه جرمی فتوای قتل امیرکبیر را داد که تا دو سه ماه پیش از آن رئیس دولت و فرمانده کل قوا بود؟»
کاتوزیان همچنین با اشاره به این نکته که وجود نظام استبدادی در تاریخ ایران به هیچوجه به این معنا نیست که ایران در طول تاریخ بلندش تغییر نکرده است، افزود: «چنین تصوری مطلقا خلاف واقعیت تاریخی است و حتی میتوان گفت مضحک است. مگر مشاهده این واقعیت که در تاریخ اروپا حکومت به نوعی سنت پایدار یا قانون - اعم از خوب یا بد - مقید بوده است معنایش این است که در طول تاریخ تغییر نکرده است؟ از قضا تغییر در تاریخ ایران به نسبت به اروپا بیشتر بوده که به دلیل حکومت، فردی و خودسرانه بوده است.»
کاتوزیان الفاظ استبداد و دیکتاتوری را مترادف یکدیگر نمیداند و میگوید: «دیکتاتوری چنانچه از نامش برمیآید یک نظام اروپایی عصر مدرن است. این حکومت، حکومت فردی و خودسرانه نیست بلکه حکومت اقلیت است که در راس آن یک فرد مقتدر قرار دارد. رژیم دیکتاتوری مبتنی بر قانون است، اگرچه قانون در آن محدود و غیرمنصفانه است. یکی از دورههای دیکتاتوری در ایران قرن بیستم حکومتی است که پس از کودتای ۲۸ مرداد پدید آمد و به مدت ده سال تا انقلاب سفید دوام آورد. پس از آن بود که رژیم حاکم استبدادی و فردی شد.»
نویسنده کتاب «ایران؛ جامعه کوتاهمدت» سپس به شرح نظریه خود پرداخت: «به رغم تاریخ بسیار طولانی این سرزمین، پادشاهی، انباشت سرمایه، مالکیت، وزارت و صدارت و اشرافیت کوتاهمدت بود تا در کوتاهمدت شرایط جدید پدید آید.»
کاتوزیان به نظری اشاره کرد که نیم قرن پیش به آن رسیده بود: «عواید نفت نه درآمد مبتنی بر تولید بلکه رانت است، یعنی درآمدی است که بیشترش حاصل و نتیجه عوامل تولید، یعنی کار و سرمایه نیست.»
وی افزود: «در کتاب اقتصاد سیاسی ایران در مطالعه تاریخ دوره پهلوی آنچه را تجدد و مدرنیسم نامیده میشد شبهمدرنیسم نامیدم و توضیح دادم که اگرچه گامهای کوتاه و بلندی برای تغییر و تجدد برداشته شد، اما بیشترشان بر مبنای کپی کردن صرف یا به قول تقیزاده «تقلید میمونوار» از غرب بود.»
کاتوزیان این تصور که جوامع استبدادی کاملا ایستا و لایتغیر بودهاند را بیاساس و ناشی از این واقعیت دانست که اصحاب این تز جوامع شرقی را نمیشناختند. او تاکید کرد: «من اصرار به حقیقت این فرضیه، چه رسد به تز استبداد شرقی ندارم. آنچه مهم است واقعیت استبدادی تاریخی و وجوه و مقولات اجتماعی ناشی از آن است.»
سخنران بعدی محمدامین قانعیراد، رئیس سابق انجمن جامعهشناسی ایران بود که درباره آثار کاتوزیان گفت: «یکی از ویژگیهای متون اصیل این است که چندرشتگی را نباید نشان دهد. برخلاف نگاه تخصصی رایج در این روزها وقتی با آثار کاتوزیان مواجه میشویم اگر ندانیم که رشتهشان چیست متوجه نمیشویم که جامعهشناس است، ادیب است یا مورخ، چنین نگاهی یکی از نیازهای کنونی ماست. آثار کاتوزیان یک دایرهالمعارف میانرشتهای است.»
وی که یکی از مهمترین نیازهای زمانه را همین خصلت در آثار کاتوزیان یعنی جمع شدن رشتههای گوناگون در تحلیل مباحث دانست، با نقد جداافتادگی رشتههای مختلف علوم انسانی از یکدیگر، حتی شاخههای مختلف یک رشته واحد مانند جامعهشناسی گفت: «ما تعامل معرفتی نداریم و این میتواند به نوعی ناشی از استبداد معرفتی باشد که ما را فراگرفته است. قهرمانانی میخواهیم که ما را کنار هم جمع کنند که یکی از آن افراد آقای کاتوزیان است.»
قانعیراد در ادامه با نوآورانه خواندن آثار کاتوزیان اما این آثار را بینیاز از نقد ندانست: «اما نقد نوآورانه نه نقدهای کلنگی که میخواهد ریشه نظریه را از جا بکند و آن را به نظریه کوتاهمدت تبدیل کند. ما نیاز داریم که به آرای اندیشمندانمان استمرار ببخشیم. خراب کردن آسان است اما ما توان برقراری نوعی گفتوگوی انتقادی با متن نداریم. ما حتی در عرصه معرفت به انباشتگی نمیرسیم علاوه بر اینکه در سیاست و اجتماع هم همینگونه هستیم. همه چیز را به زبالهدان تاریخ میاندازیم، همه اندیشمندانمان را به زبالهدان تاریخ میاندازیم و با نقدهای دمدستی اکولوژی فلسفی خود را آلوده میکنیم. من یک مقاله در رابطه با جامعهشناسی تاریخی شریعتی نوشتم. او برای روشنفکران تعبیر مهندس فرهنگ را به کار میبرد و میگوید ما باید به داشتههای خودمان رجوع کنیم. بعد هم میگوید ما اندیشمندی نداریم!»
وی سپس اظهارات خود را با طرح دو پرسش از کاتوزیان ادامه داد: «ما فلسفه تاریخ یاسآلودی داریم؛ مثل اینکه همه به ناکارآمدی ساختارهایمان معتقدیم، یا میگویند کار، کار انگلیسیها است یا کار خودشان است. متن دکتر کاتوزیان هم همین ویژگی را دارد. آیا کاتوزیان هم تحت تاثیر این فلسفه یاس قرار گرفته یا نه ممکن میداند که میتوانیم کنش کنیم. آیا چرخههای تاریخی هرج و مرج و استمداد که ایشان میگوید راه خروجی دارد؟»
او خود به این پرسش اینگونه پاسخ داد که «به نظر من امکان این وجود دارد و به نحوی کارهای کاتوزیان نسبت به دادههای تاریخی حساس است» و در تایید سخن خود به بخشی از یکی از آثار کاتوزیان اشاره کرد که وی در آن حرکت دوم خرداد را موجب گسست از چرخههای تاریخی میداند.
پرسش بعدی قانعیراد نیز درباره «حکومت خودکامه» در آثار کاتوزیان بود: «شما میگویید ما در طول تاریخ دچار حکومت خودکامه هستیم. این فرایند تولید خودکامگی چطور صورت میگیرد؟ آیا ساختارهایی مثل اقتصاد نفتی یا کمآبی و... موجب تولید خودکامگی میشوند؟» و در پاسخ به این پرسش خود اظهار داشت: «شاید در دیالکتیک بین جامعه خودکامه و حکومت خودکامه بشود فهمید که چطور استبداد بازتولید میشود. نمیشود گفت تنها حکومت خودکامه است، ما جامعه خودکامهای هستیم. نیروهای نهفته این جامعه وقتی بیدار میشود که حکومت ضعیف میشود. این خودکامگی به حدی زیاد است که به نقل از طالبوف «ما تاکنون اسیر یک گاو دوشاخ استبداد بوده اما بعد از مشروطه اگر موفق نشویم... به گاو هزار شاخ رجاله تبدیل میشویم» این بخش پنهان مسئله است. وقتی این نیروهای خودکامه آزاد میشوند مردم برای مهار آن به دنبال یک حکومت استبدادی میگردند. جامعه خودکامه قدرت را تجزیه میکند. دیالکتیک بین جامعه و حکومت خودکامه بسیار مهم است. جامعه خودکامه فورا نتیجه حرکتهای خود را شیواره میکند، مسئولیت رفتار خود را نمیپذیرد و آزادی را به مثابه هرج و مرج درک میکند. جامعه خودکامه سیاست حذف دارد یعنی زندگی کردن در یک شرایط پیشاسیاسی، دو طرف مصالحهناپذیرند و معتقدند باید پای آرمانها ایستاد و تا آخر جنگید. اگر مصدق با شاه یا کاشانی سازش میکرد آیا جامعه کوتاهمدت ما تبدیل به جامعهای بلندمدت نمیشد؟ اما این اتفاق در جامعه خودکامه نمیافتد.»
هادی خانیکی، استاد دانشگاه و رئیس انجمن ایرانی مطالعات فرهنگی و ارتباطات نیز در سخنرانیاش به برداشتهای خود از آثار همایون کاتوزیان از دوره دانشجویی در دانشگاه شیراز تا امروز اشاره کرد و گفت: «کاتوزیان آکادمیسینی است که خود را محدود در آکادمی نکرده است. اینکه یک آکادمیسین خود را در معرض قضاوت افکار عمومی قرار دهد شجاعت میخواهد که کاتوزیان چنین کرد.»
او پیشبرد فهم تاریخی و مطالعه انتقادی و مطالعه تطبیقی را از دستاوردهای کاتوزیان دانست و افزود: «اغلب تحقیقات ایشان به یک جریان اصلی منتهی شده است که در مراحل پیشینی تبیین مفهوم استبداد ایرانی بود و اخیرا هم جامعه کلنگی یا کوتاهمدت.»
خانیکی با بیان اینکه ما بیشتر از ضعف اندیشه، گرفتار ضعف روش هستیم، گفت: «به تامل واداشتن سیاستورزان و حتی شهروندان در باب اینکه استبداد ایرانی نوع خاصی متفاوت از گونههای دیگر استبداد است، ما را از مفهوم جامعه کوتاهمدت به مساله جانشینی سوق میدهد. ایشان در جامعه کوتاهمدت به مشکل جانشینی در عرصه سیاسی اشاره میکند که در عرصه مدنی میتوان آن را مشکل جایگزینی دانست. مکتبهای بلند مدت عملی و عقلی همانند نهادهای درازمدت اقتصادی و سیاسی اهمیت دارند.»
او با بیان اینکه دکتر کاتوزیان به سعدیکشی پایان داد، افزود: «این الگو را باید پیش برد و نقطه اشتراک را پیدا کرد. موضوع ایشان از بحث درباره جامعه کوتاهمدت به چگونگی خروج از آن رسیده است. بعد از انتخابات سال ۱۳۸۴ دکتر کاتوزیان به ایران آمد. فضای سیاسی و فکری ایران نگرانی وجود داشت. در جمعی در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران کنشگران اصلاحطلب از اصلاحات انتقاد میکردند و تنها کسی که از عملکرد اصلاحات دفاع میکرد ایشان بود.»
در پنل اول کنفرانس با موضوع «اقتصاد، سیاست و دولت در نظریات هما کاتوزیان»، مسعود غفاری (درآمدی بر اقتصاد سیاسی نفت در ایران)، محمدسالار کسرایی (نظریه دولت در ایران معاصر: طرح نقد و بررسی نظریههای دولت با تاکید بر آرا هما کاتوزیان)، سید عبدالامیر نبوی (دولت فرسوده)، محمد مالجو (اعتبارسنجی روایت کاتوزیان درباره چرایی فقدان انباشت سرمایه در ایران سالهای پس از جنگ هشت ساله)، عطا محامد تبریز (ابهام سیاست در نظریه استبداد ایرانی) و علی محمد حاضری (ارزیابی تبیین دکتر کاتوزیان از انقلاب اسلامی ایران) سخنرانی کردند.
در آثار کاتوزیان به جنبههای مثبت دولت توجه نشده است
عبدالرحمان حسنیفر در پنل دوم نشست با عنوان «بررسی انتقادی مفاهیم استبداد، تضاد دولت – ملت و جامعه کوتاهمدت و نظریات دکتر کاتوزیان» سخنرانی کرد. وی در ابتدا با بیان اینکه به دلیل فقدان نظریه بدیلی برای استبداد، این نظریه دارای اهمیت است، گفت: «من ادعای نقد ندارم ولی فکر میکنم نظریه استبداد نمیتواند نظریه متناسبی برای ارزیابی تاریخ ایران باشد.»
وی در ادامه ضمن اینکه طرفداری از نظریه استبداد در تاریخ ایران را بسیار راحتتر از مخالفت با آن دانست؛ اما نقد خود به این نظریه را با ذکر پرسشهایی مطرح کرد: «مستنداتی که ایشان در بحث تضاد دولت - ملت و جامعه ایرانی مطرح میکند درست است اما سوال این است که آیا ذات تاریخ جامعه ایران استبدادی است؟ آیا میشود نظریه دیگری ارائه کرد که مثبتتر باشد؟» حسنیفر سپس با طرح این فرضیه که میتوان مثبتتر به تاریخ ایران نگریست، فرضیه خود را امکانی احتمالی برای تکمیل نظریه کاتوزیان خواند و اظهار داشت: «حرفهای من کلی است چون نظریه استبداد و نظریه جامعه کوتاهمدت هم کلی است.»
حسنیفر در ادامه با اذعان به اینکه نظرات همه منتقدان آثار کاتوزیان را از نظر گذرانده و بیشتر این نقدها را در رد نظریه استبداد دیده است، در بیان ویژگیهای مثبت نظریه استبداد گفت: «استنباطم این است که دیدگاه کاتوزیان در باب استبداد، دیدگاهی به هم پیوسته است که هم از نظر مصداقی و هم مفهومی موید باورهای ما در حوزه فرهنگ و اجتماع است و مخاطب در نگاه اول آن را میپذیرد. ویژگی مثبت دیگر نظریه این است که در مورد برخی موقعیتهای حساس تلنگرهایی جدی به ما میزند.»
حسنیفر با بیان نقاط ضعف نظریه کاتوزیان درباره استبداد گفت: «اطلاق دیدگاهی عام بر کل تاریخ ایران شاید برداشتی عمیق از تاریخ ایران نباشد. تمرکز بر مواقع خاص و نه همه تاریخ در استنادات، مبنا قرار دادن تجربه تاریخ غرب برای تاریخ ایران، ارائه نشدن دیدگاهی رو به جلو و تاکید بر دور باطل در تاریخ، نگاه صفر و یکی به قدرت سیاسی، غلبه حاکممحوری در دیدگاه ایشان از دیگر نقاط ضعف این نظریه است.»
نقد دیگر حسنیفر به آثار کاتوزیان، این بود که «به جنبههای مثبت دولت در طول تاریخ توجه نشده است. اینکه در ادبیات و باور ایرانی به شاه و قدرت سیاسی نگاهی اسطورهای میشود، در دیدگاه آقای کاتوزیان وجود ندارد. به فره ایزدی توجهی نمیشود و رعیت در دیدگاه کاتوزیان به عنوان نوکر تعبیر شده در حالی که در ادبیات فارسی رعیت به معنای رعایت شده است.»
وی در تکمیل نقد خود به نظریه استبداد کاتوزیان افزود: «اشکال دیگر، استفاده از کلمه پیشاسیاست است. نقل به مضمون این است که ایشان میگوید در جامعه ایرانی حتی در پایینترین سطح یعنی خانواده هم سیاست وجود ندارد. در نظریه استبداد از حوزههای نفوذ و اقتدار جامعه غفلت شده است. از مفهوم ایران در تاریخ ایران و حفظ ایران در معنای فرهنگی و ملیتی غفلت شده است. از استمرار زبان فارسی غفلت شده است. از اقوام ایرانی غفلت شده است. از شکلگیری میراث مشترک علمی و وجود نهادهای متفاوت و مستمر در تاریخ ایران غفلت شده است. نهایتا اینکه در این نظریه مفروضهای نادرست و ناکافی وجود دارد.»
آیتالله سعیدی به مرگ طبیعی درگذشت
ناصر تکمیل همایون نیز صرفا کتاب «ایرانیان دوره باستان تا معاصر» کاتوزیان را نقد کرد و با طرح مشکلات ویرایشی موجود در این کتاب، اشکالاتی را هم به برخی فکتهای آن آورد از جمله اینکه: «فروهر به من گفت در آن جلسهای که خلیل ملکی و دکتر سنجابی به دیدار مصدق رفتند برای اینکه به او بگویند با رفراندوم مخالفند و او را راضی به عدم انجام این کار کنند، حضور نداشتم» در حالی که در این کتاب گفته میشود حضور داشته است.
وی در مورد ادعای کتاب مبنی بر کشته شدن آیتالله سعیدی به دست ساواک نیز گفت سعیدی به مرگ طبیعی درگذشته است: «از فروهر پرسیدم گفت ما با سعیدی همبند و همسفره بویم و ایشان رفته بود بازجویی، دیر آمد وقتی آمد دیدیم حالش خوب است بعد گفت اجازه بدید نمازم را بخوانم بعد ناهار بخوریم وقتی رفت سجده چقدر طول کشید بلند نشد، دست زدیم دیدیم افتاد، سکته کرده بود.»
جامعهشناسی کاتوزیان ناتاریخی است
هاشم آقاجری، استاد تاریخ دانشگاه تربیت مدرس تنها سخنرانی بود که در این پنل بیشترین نقد را به آثار کاتوزیان وارد کرد و در ابتدا با این تعبیر که «در گفتار انتقادی احتمال بروز سوءتفاهم زیاد است و در جامعه ما منتقد باید خود را آماده کند برای کینتوزیها» نشان داد که سخنانش با نقدهای تند و تیزی همراه خواهد بود. وی در مقدمه با بیان اینکه در سالهای اخیر اقبال به رهیافت کاتوزیان فراوان بوده است، گفت: «اما به گمان من این اقبالها پیش از آنکه حاکی از نوعی بدعت نظری و دستاوردهای علمی و آکادمیک باشد ناشی از نوعی کارکرد سیاسی است که این رهیافت در شرایط جنبش اصلاحطلبی در ایران ایفا کرده است.»
آقاجری سپس با برشماری رهیافتهای موجود در تاریخ ایران، نظریه شیوه تولید آسیایی را اساس کار کاتوزیان خواند و با اذعان به اینکه این نظریه مشکلات فراوانی دارد، افزود: «یک مشکل کلانروایتها این است که پیش از آنکه برگرفته از مطالعه واقعیت تاریخی باشند به نوعی فرافکنی یک چارچوب تاریخی بر کل تاریخ است، برای همین معمولا یک وجه کلانروایتها تقلیلگرایی است که در آثار کاتوزیان میبینیم. کاتوزیان میکوشد تاریخ ایران را در یک کلانروایت فرمولبندی کند. تاریخ ایران در این کلانروایت به ناتاریخ تبدیل میشود... ما در آن صورت نمیدانیم چه تفاوت معناداری مبتنی بر نهادهای مشخص بین ایران دوران صفوی و دوران پیشاصفوی وجود دارد یا پیشامشروطه و پسامشروطه.»
وی سپس با تاکید بر اینکه این نظریه عین ناتاریخی و از جنس حرکات طبیعی مثل شب و روز است، اظهار داشت: «این تلقی غیرتاریخی موجب میشود حتی وقتی مثلا به روانشناسی جامعه ایرانی میرسیم میبینیم که آن هم غیرتاریخی است؛ چون آنجایی که از روانشناسی ایرانیان صحبت میکند انگار هیچ تفاوتی بین روانشناسی ایرانیان در طول تاریخ اتفاق نیفتاده است. این درون خود حاکی از یک نگاه غیرتاریخی است. به گمان من جامعهشناسی کاتوزیان جامعهشناسی ناتاریخی است. جامعهشناسی تاریخی باید بر بنیان نوعی دورهبندی تاریخی شکل بگیرد. ما باید بفهمیم در مورد چه دورهای صحبت میکنیم مثل بیگانههراسی یا فردگرایی اما در نوشتههای ایشان این ویژگیها به طور زیستی و طبیعی به جامعه ایرانی نسبت داده میشود.»
وی افزود: «نظریه استبداد ایرانی یا جامعه کلنگی و... نظریه تبیینی نیست، بلکه نوعی نظریه توصیفی ساده از تاریخ ایران است، چگونگی فرایندها را در تاریخ ایران توضیح نمیدهد و جامعه ایرانی را به امر سیاسی فرو میکاهد. کاتوزیان این نظریه را برای همه دورهها تعمیم میدهد؛ یعنی جایی که هنوز دولت و ملت به مفهوم امروزی در جامعه ایران شکل نگرفته نظریه تضاد دولت ملت را برای آن تعمیم میدهد. در آثار کاتوزیان نسبت جامعه سیاسی با ساخت اقتصادی - اجتماعی مشخص نیست. گویا دولت در خلا به سر میبرد در آنجایی هم که میخواهد ارتباط برقرار کند به تناقضگویی دچار میشود. این نظریه اساسا به جامعه توجه نمیکند. تکامل نهاد اجتماعی را مورد بیتوجهی قرار میدهد و به گمان من نوعی الگوی اروپامحورانه وارونه دارد و الگوی آن نوعی رد نظریه فئودالیسم اروپایی است. این نظریه نوعی ناجامعهشناسی تاریخی است.»
کاتوزیان نظریهپرداز انقلاب نیست
علیرضا ملایی توانی سخنران بعدی این پنل، کاتوزیان را به دلیل توجه ویژه در همه آثارش به مشروطه یکی از صاحبنظران مشروطه خواند اما اذعان داشت که نمیتوان یک ارزیابی دقیق از مشروطه در کارهای ایشان یافت و دلیل این امر را ترجمه گزینشی کارهای وی و گردآوری غیرحرفهای کارهای وی عنوان کرد. توانی، در ادامه با اشاره به تحلیلهای کاتوزیان در برخی مقالاتش به مسئله انقلاب، او را نظریهپرداز انقلاب ندانست؛ چراکه: «کاتوزیان مشخص نکرده است که با چه هدفی به نظریهپردازی در حوزه انقلاب پرداخته است. آیا نظریات پیشین را ناکافی دانسته است.» وی نظریهپردازی کاتوزیان را در حوزه انقلاب حاوی بسیاری از همان نقصهای نظریات پیشین در این زمینه دانست و ادامه داد «نظر ایشان در قالب هیچ یک از نظریههای انقلاب نمیگنجد و ایشان اصلا به دنبال چرایی به وجود آمدن انقلاب نیست.»ق
آثار کاتوزیان گفتمان دموکراسی و اصلاحات را تقویت کرد
حمیدرضا جلاییپور، در تمجید از آثار کاتوزیان سخن گفت و جامعهشناسی ایران را به چند دلیل وامدار کاتوزیان دانست: «کاتوزیان در دهه پنجاه مسئلهای را تشخیص داده که نوآوری بوده است. آن زمانی که ایشان اقتصاد سیاسی را مینوشت دو مسئلهشناسی در ایران شده بود؛ یکی بر پایه نظریه مارکسیستها یعنی شکاف طبقاتی و دیگر توسعهنیافتگی. کاتوزیان آن موقع تشخیص داد که مسئله این دو نیست بلکه شکاف سیاسی است و اذعان میدارد که دو طرف مشکل دارد نه فقط دولت.»
علت دیگری که جلاییپور بر پایه آن جامعهشناسی را وامدار کاتوزیان خواند نیز سنخسازیهای وی بود: «ابزار نظری ما در جامعهشناسی سنخسازی است مثل کارهای وبر، وضع سنخهای جامعه ایران در آن زمان چه بود: جامعه عقبافتاده، شبه فئودال و... اما آقای کاتوزیان سنخهای تحلیلی ارائه کرد مثل جامعه کلنگی و... ایشان سنخهای تحلیلی ساخته و اینها به کار رفته است. اکنون یکی از پرتکرارترین بحثهای محیط آکادمیک همین سنخسازی کاتوزیان است. نظریات آقای کاتوزیان به مطالعات دامن زده و این موفقیت یک تئوری است.»
وی افزود: «جامعهشناسی چه در سنخسازی چه در سطح نظریات علمی و چه در سطح نظریات کلان، آنگونه که من فهمیدهام تمام این نظریات گزینشی است. هنوز هیچ علمی یک جام جهاننما به ما نشان نداده است که تاریخ را در آن ببینیم. نظریه کلان پنجرهای رو به تاریخ است. آقای کاتوزیان این پنجره را باز کرده است لذا تقلیلگرایی یعنی چه؟ مگر شما میتوانید تحلیل کنید؟ واقعا کاتوزیان پنجره خوبی باز کرده افراد دیگر هم بیایند پنجرههای دیگری را باز کنند. ما تشویق کنیم همه پنجره باز کنند. ما بکوشیم این پنجرهها را پاک کنیم نه اینکه بشکنیم.»
جلاییپور در پایان با تاکید بر اینکه آثار کاتوزیان به تقویت گفتمان دموکراسی و اصلاحات در ایران کمک کرده، گفت: «کاتوزیان باعث شده عمل استراتژیک کنشگران پخته شود یعنی آنها اکنون دیگر فقط اعتراض نمیکنند بلکه میپرسند بعد از اعتراض چه میشود. به عبارت دیگر آشوب خط قرمز نیروهای دموکراتیک و اصلاحی شده است. ایران ما ۲۰ سال است میکوشد از این چرخه خارج شود. من حرفم این است که ما با کاتوزیان به جایی رسیدیم. من یادم است آقای سحابی در جریان کوی دانشگاه، تشر زد به دانشجویان و گفت بروید داخل خوابگاه و بیرون نیایید، هیچ کدام از روشنفکران به ایشان خرده نگرفت چون متاثر از این نظریات جدیدتر بودند و فقط به اعتراض فکر نمیکردند بلکه به بعد از اعتراض هم فکر میکردند.»
بین دو کاتوزیان چه نسبتی وجود دارد؟
محمدجواد غلامرضا کاشی نیز سخن خود را به نظراتی اختصاص داد که میتوانست در اندیشههای کاتوزیان باشد اما مورد غفلت قرار گرفته است: «بحث من به چیزهایی که ایشان گفته مربوط نمیشود. به آن چیزهایی مربوط میشود که به منزله یک امکان در اندیشه ایشان وجود دارد و مغفول مانده است. چرا اینگونه در مورد کاتوزیان بحث میکنم؟ چون ایشان تنها نویسندهای نیست که مجموعهای آثار داشته باشد بلکه در واقع کسی است که توانسته صورتبندی نگاه خویش را عمومی کند. ما در تاریخ معاصر افراد زیادی را نداریم که این امکان را پیدا کرده باشند مجموعه تولیداتشان نگاه عمومی داشته و جمع زیادی بدون اینکه بدانند آنچه میگویند ارجاع به نظرات ایشان است.»
وی افزود: «کارهای ایشان نوعی الگوی فرهنگی و آگاهی است که هم میتواند چشماندازهای ویژه خلق کند و هم نقاط کوری داشته باشد. این صورت اجتماعیشده اندیشه ایشان است که گاهی پس ذهن ما پنهان میشود بنابراین چنین بستههای فکری ارزش این را دارند که به شدت موضوع نقد واقع شوند، از این حیث که محدودیتهایی ایجاد میکنند، اما در عین حال به خاطر اینکه مادیت پیدا کردهاند وجه سرمایهای هم دارند.»
کاشی در ادامه با بیان اینکه دو دسته رقیب برای آثار کاتوزیان وجود دارد و آن عبارت از نظریات مدرنیستی و نظریات چپ و مارکسیستی است، گفت: «تفاوت این دو با نظریه کاتوزیان این است که قائل به مسیر خطی هستند. معمولا این نگاهها زمانمحورند. بخش مهمی از تئوریهای مدرن متکی بر زماناند. تاریخ اساسا گاهی به این معنا فهمیده میشود. وقتی تاریخ از یک متافیزیک تحولات خطی تبعیت میکند یعنی فرض بر این است که ما یک تطور گام به گام به سمت یک غایت داریم. خواندن آثار کاتوزیان این امکان را ایجاد میکند که شما یکباره از این متافیزیک تحولات خطی به بیرون پرتاب میشوید یعنی احساس میکنید آن غایتمندی وجود ندارد.»
وی با این مقدمه به نقد آثار کاتوزیان پرداخت و اظهار داشت: «نوع نگاه کاتوزیان اسطوره نگاههای مبتنی بر تحولات خطی را در ذهن میشکند ولی استعداد زیادی برای توضیح آن ندارد و این همان امکان نهفته میراثی است که کاتوزیان به ما میدهد ولی یک محدودیت در منظومه فکری ایشان است که امکان این زایش را دشوار میکند. انگار نوعی درک آنتولوژی در درک کاتوزیان نسبت به جامعه است که باید گشوده شود چون صرفا به جامعه فیزیکی و اقتصادی نظر میکند. گمان میکنم تکیه بر هستیشناسیهای دیگری از امر اجتماعی که منحصر به این امر فیزیکی و مادی نمیشوند میتواند راهگشا باشد. کاتوزیان وقوف زیادی بر ادبیات ایران دارد اما من نفهمیدم بین این دو کاتوزیان چه نسبتی وجود دارد و مدلی ندیدم که چطور میتوان کاتوزیان آگاه به اسطورههای ایرانی را با این کاتوزیان جامعهشناس تاریخی که این همه فیزیکالیستی به جامعه نگاه میکند مطابقت داد.»
باید تبدیل به یک دانشنامه بشوم
در پایان این مراسم، کاتوزیان در سخنانی به نقد سخنرانان پاسخ داد: «امروز برای من روز سازنده و مثبتی بود و از همه آرای ارائهشده یاد گرفتم. آقای آقاجری کار جالبی کرد، گفت تئوری من شیوه تولید آسیایی مارکس است بعد هم ربط داد به ویتفوگل ولی ایشان با این فرض که من رد میکنم آن نظریات را نقد کردند. حرفهای ایشان درست بود ولی به من ربطی نداشت.»
کاتوزیان سپس در رد نظر برخی از سخنرانان که نظریات او را در پاسخ به همه مسائل تاریخ ایران کافی نمیدانستند، گفت: «من همینطور که به نظرات دوستان گوش میکردم حس میکردم که باید تبدیل به یک دانشنامه بشوم به خاطر اینکه دو سه نظریه در زمینه جامعهشناسی تاریخ ایران دادم باید همه مشکلات و مسائل تاریخ ایران را بتوانم پاسخ دهم. چنین چیزی ممکن نیست.»
وی درباره نقدی که به شیوه مقایسهای او بین تاریخ ایران و اروپا وارد شده بود گفت: «مقایسهای که من بین ویژگیها و وجوه تاریخی جامعه اروپا با ایران میکنم دلیلش ساده است. من وقتی این کار را شروع کردم همه الگوهای جامعهشناسی تاریخی جهانشمول بود و عمدهاش آنچه مارکسیستها میگفتند. من برای اینکه نشان دهم این الگوی اروپایی قابل تعمیم به ایران نیست، این کار را آغاز کردم.»
کاتوزیان در پاسخ به نقدی که نظریات او را حکم کلی بر تاریخ ایران میدانست و نیز نقد کاشی درباره اینکه شخصیت تاریخی او از شخصیت ادبیاش جدا افتاده است، گفت: «یکی از نکات پرتکرار درباره توجه نظریات من به استبداد، جامعه کوتاهمدت یا تضاد دولت - ملت بود؛ آنچه توجه نمیشود این است که من ادبیات تاریخ ایران را زیرورو کردم اینها را درآوردم خواب ندیدم که. من بدون تاریخ بیهقی و سیاستنامه نظامالملک نمیتوانستم اینها را به دست بیاورم. آنچه من از مبانی و موارد حکومت استبدادی ساختم همه مبتنی بر تاریخ فرهنگی ایران است.»
پاسخ کاتوزیان به عدم توجهش به فره ایزدی و اسطوره در تاریخ ایران افزود: «من یک مقاله مفصل تحت عنوان فره ایزدی دارم که بیشتر منبعش شاهنامه فردوسی است همینطور از چیزهای دیگر. من سندی را ندیده نگذاشتم. در انقراض قاجار درباره واقعیت قرارداد ۱۹۱۹ حجم عظیمی از اسناد وزارت خارجه انگلیس را دیدم. از ذیل تا ۱۰۰ میگفتند قرارداد تحتالحمایگی ایران است. من ثابت کردم این واقعیت ندارد یا میگفتند رضاخان را انگلیسیها سر کار آوردند من ثابت کردم که اینطور نیست.»
کاتوزیان در پاسخ به آقاجری که گفته بود طبق نظریه استبداد ایرانی پس چه فرقی بین دوران صفویه و پیش از آنست، گفت: «واقعیت تاریخ ایران این است که حکومت به هیچ قانونی خارج از اراده خود مقید نبود. این واقعیت تاریخی است و تمام اسناد و مدارک ما این را نشان میدهد. تاریخ بیهقی را بخوانید انگار تاریخ دوره رضاشاه را میخوانید. من نمیگویم متفاوت نیست اما در این امر مشترک بودند.»
وی در پایان در پاسخ به نقد تکمیل همایون درباره ادعای فروهر گفت: «من اظهار کرده بودم که عدهای رفته بودند پیش مصدق و گفته بودند با رفراندوم موافق نیستیم، ایشان گفتند فروهر گفته واقعیت ندارد. من این را از دکتر سنجابی نقل کردم. ایشان گفت آقای ملکی به من تلفن زد گفت شما و من و فروهر که مخالف رفراندوم هستیم بیایید به عنوان نمایندگان احزاب پشتیبان دولت به دکتر مصدق توصیه کنیم این کار را انجام ندهد. گفت ما رفتیم آنجا ملکی رشته کلام را به دست گرفت. ولی آنچه من نقل کردم حرف سنجابی بود که گفت من و ملکی و فروهر رفتیم پیش مصدق ولی نپذیرفت. ملکی بلند شد گفت این راهی که شما میروید به جهنم است اما ما تا جهنم با شما میآییم؛ اما اینکه فروهر گفته من نبودم و جزو آنها نبوده دیگر من خبر ندارم.»
فایل صوتی سخنرانی همایون کاتوزیان را بشنوید
نظر شما :