مباحثه امام خمینی و آیتالله حکیم درباره مبارزه با شاه
چرا دو مرجع دینی به تفاهم نرسیدند؟
تاریخ ایرانی: پنجشنبه دهم فروردینماه ۱۳۴۰ رادیو ایران با قطع برنامههای خود اعلام کرد که آیتالله العظمی سید حسین طباطبایی بروجردی، رخ در نقاب خاک کشید. بزرگترین مرجع شیعه در قرن اخیر که در رابطه با حکومت پهلوی رویهای میانه داشت، نه خصمانه و نه کاملا دوستانه؛ مرگ وی اما این رویه را در میان مراجع و روحانیون ایران به طور کلی تغییر داد. حکومت پهلوی که این موقعیت را فرصتی مغتنم برای فرار از اعتراض روحانیت میدانست با ارسال نامه تسلیت به آیتالله سید محسن حکیم در عراق و مرجع خواندن ایشان میخواست تا میتواند کانون مرجعیت را از خود دور کند.
از این مقطع اما مراجع و روحانیون ایرانی تا سال ۵۷ هر کدام ناگزیر در برابر حکومت مشی متفاوتی در پیش گرفتند، برخی چون امام خمینی پیشگام مبارزه علنی با حکومت شدند و برخی دیگر چون آیتالله حکیم علیرغم برخی اعتراضاتشان به حکومت اما موافق حرکات انقلابی نبودند و به هر روی وجود حکومت را با همه ایرادهایش بر نبودش ترجیح میدادند؛ مقطعی که به اعتقاد سید هادی طباطبایی در کتاب «فقیهان و انقلاب» دوران گذاری صعب برای مرجعیت بود، «مرجعیت در آن روی آرامش ندید و بارها در نزاع میان سیاست و دیانت وارد شد.»
طباطبایی در این کتاب با بررسی شیوه برخورد ۱۱ تن از مراجع عظام این دوران، به ویژه آیتالله حکیم با حکومت پهلوی، تصویری تقریبا روشن از این نوع برخوردها به خواننده ارائه میدهد؛ تصویری که شاید تا حد زیادی هاله ابهام درباره سکوت برخی مراجع را در مقابل حکومت درهم بشکند.
نمیخواهیم به روحانی طرفدار دولت متهم شویم
«شما جانشین امام زمان(عج) هستید. اعلم علمای کره زمین هستید، حجت خدا هستید.» این عباراتی بود که شاه در پیام تسلیت رحلت آیتالله بروجردی برای آیت الله سید محسن حکیم به کار برد؛ مرجعی که آن زمان در نجف بود و شاه ترجیح میداد او از فرسنگها دورتر مرجعیت شیعیان ایران را بر عهده گیرد تا مرجعی معترض و در بیخ گوش پایتخت باشد؛ اما به زعم سید هادی طباطبایی در کتابش، اینها تمام آن چیزی نبود که موجب تکریم آیتالله از سوی شاه میشد؛ حکیم، وجود حکومت شاه را با همه اشکالاتش برای حفظ ایران از شر کمونیسم ضروری میدانست، این بود که به رغم برخی اعتراضاتش اصولا از در مدارا با آن وارد میشد تا جایی که این مدارا گاه بدگمانیهایی را مبنی بر رابطه وی با حکومت، در داخل ایران برمیانگیخت؛ سوءظنهایی که آیتالله نیز از آن دل خوشی نداشت و موافق دامن زدن به آن نبود.
وقتی یکی از بازرگانان به نحوی خصوصی به وی اطلاع میدهد که روزنامههای ایران به حمایت از ایشان پرداخته و این موجب بدبینی مردم نسبت به او میشود، «مرحوم حکیم نامهای به آیتالله آشتیانی در ایران نوشته و عنوان میکند که ما نمیخواهیم در بین مردم ایران به روحانی طرفدار دولت و سازمان امنیت متهم شویم؛ شما در ایران اقداماتی نمایید که به نام من مطالبی در روزنامهها منتشر نشود.» هر چند که این ظن تا به آخر بارها درباره ایشان به وجود آمد.
تلاش حکیم برای آزادی زندانیان سیاسی
حکومت به دلایل یاد شده آیتالله حکیم را مورد احترام قرار میداد و در موارد عدیده نیز حکم وی را میپذیرفت. آیتالله حکیم نیز با استفاده از این موقعیت بارها تخفیف مجازات زندانیان سیاسی را از دربار خواسته بود. مهدی عراقی، سید کاظم موسوی بجنوردی و محیالدین انواری از جمله مبارزان انقلابی بودند که با پادرمیانی آیتالله حکیم از مجازات اعدام رهایی یافتند. به نوشته طباطبایی، حتی امام خمینی نیز در جریان دستگیری آیتالله منتظری از وی مدد میگیرد و «مرحوم عمید زنجانی را نزد حکیم میفرستد.» در ماجرای دستگیری سید احمد خمینی نیز آیتالله حکیم واسطه شده و با ارسال نامهای برای آیتالله تهرانی از وی میخواهد تا اقدامات لازم را جهت رهایی وی به عمل آورد.
مواجهه مسالمتجویانه آیتالله حکیم با دربار پهلوی به گونهای بود که آیتالله بنیصدر در مورد ایشان گفته بود: «سید محسن حکیم از بس با دستگاه دیکتاتوری ایران مسالمت کرد و موافقت نمود، دولت عراق او را به عنوان جاسوس قلمداد نموده است.» در حالی که به عقیده نویسنده اعتراضهای گاهوبیگاه او به دستگیریها و شکنجهها همواره برقرار بود تا جایی که «ساواک بعضا گزارش میداد که آیتالله حکیم در راس اعتراضکنندگان است.» وی علاوه بر موضوع دستگیریها، واکنشهایی هم درباره قوانین دوره پهلوی مانند اصلاحات ارضی داشت و در نامهای در اعتراض به این قانون نوشته بود: «مسئولان حکومتی اظهار کردهاند اصلاحات ارضی با توافق مراجع اسلام به انجام رسیده است، اگر مرادشان اینجانب است عین کذب محض و افترا است و اگر مرادشان دیگران است گمان نمیکنم صحت داشته باشد.» در اعتراض به لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی نیز گفته بود: «به اولیای امور ابلاغ دهید که از تصویب اینگونه قوانین که بر خلاف قوانین مقدسه اسلام و مذهب حقه جعفری است جلوگیری نمایند...»
سه توصیه آیتالله حکیم به نظام پهلوی
اعتراضهای آیتالله حکیم به دستگاه پهلوی به همینجا ختم نمیشد و حتی در سال ۱۳۴۲ که دکتر مشایخی – سفیر ایران در عراق – دیداری را در کوفه با آیتالله حکیم ترتیب داد، اعتراضات خود را به او نیز منتقل کرد و خطاب به وی گفت: «این نحو پشتهماندازی و زورگویی چه معنی دارد و این نحو اوضاع ایران با کدام روش و رژیم سازش دارد؟...» و سه توصیه اصلی برای رژیم کرد: «اول مسئله الغای قوانینی که مخالف اسلام و شرع انور است، دوم عذرخواهی از آقایان علما که به ساحت مقدس آنان بیجهت جسارت شده است و سوم اینکه شخص شاه باید ضمن نطقی اهمیت روحانیت را بیان نماید و لزوم احترام و تجلیل آنان را به ملت توصیه کند.»
با همه این اعتراضها اما حکومت پهلوی از اینکه حکیم را در مقابل خود قرار دهد واهمه داشت؛ لذا در جلب نظر وی در موارد گوناگون میکوشید، مثلا زمانی که آیتالله نامهای در اعتراض به بازداشت آیتالله خمینی و تعدادی از روحانیون به دربار نوشته بود، عباس آرام، وزیر امور خارجه کابینه علم در تلگرامی به آیتالله حکیم در جهت توجیه این عمل نوشت: «... موکدا خاطر محترم را مطمئن میسازد که اولا علمای اعلام و طلاب در ایران در کمال احترام و آسایش به سر میبرند و ثانیا جز دو سه نفر که به علت قیام علیه امنیت و مصالح عمومی هنوز در بازداشت هستند... بقیه آزاد و آسودهاند.» تلگرامی که حکیم را قانع نکرد و باز در پاسخ به آن نوشت: «تلگرام آن جناب که گویا برای رفع نگرانی اینجانب بود واصل یا للأسف بر تاثر و نگرانی افزود. گرفتاری و بازداشت حضرات علمای اعلام... جسارتی بس عظیم است... صلاح در آن است که بر طبق نظر حضرات علمای اعلام که جز خیر و صلاح ملت و کشور تشیع نظر دیگری ندارند به این بحران خاتمه داده شود.»
اعتراض انقلابیون به آیتالله حکیم
رفتار مداراگونه حکیم با حکومت پهلوی اما هر چند با اعتراضاتی به دستگاه حاکمه همراه بود اما اعتراض روحانیون انقلابی را در پی داشت؛ انقلابیونی که توقعشان از ایشان به عنوان مرجعی بلندمرتبه، اعتراضاتی تندتر و حتی مواجههآمیز با رژیم پهلوی بود. آیتالله طالقانی یکی از روحانیون معترض به حکیم بود که رویه او را در تقابل با رژیم برنمیتابید و به آن اعتراض کرده بود. شیخ علیاصغر مروارید اما در پاسخ به اعتراض وی گفته بود: «اگر به یک بچه چند مرتبه انسان حرف بزند و او اعتنا نکند دیگر با او حرف نباید زد. آقای حکیم چند مرتبه تاکنون برای اشخاص توصیه نمودهاند و دستگاه توجهی نکرده ایشان باز هم توصیه میکند.»
انتظار روحانیون انقلابی از آیتالله حکیم تقابل وی با حکومت و اجازه جهاد با آن بود؛ امری که آیتالله هیچ اعتقادی به آن نداشت. «شهید دستغیب زمانی بر روی منبر گفته بود که تاکنون دو مرتبه به آیتالله حکیم تلگراف نموده و اجازه جهاد خواستهام ولی جوابی نرسیده است.»
پیشنهاد هجرت و عدم تمکین علمای قم
پیشنهاد آیتالله حکیم به علمای ایران پس از حمله عوامل رژیم به فیضیه و اقدامات حکومت در ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ تصمیم دیگری از جانب وی بود که مخالفت روحانیون انقلابی را در پی داشت. طلبههای ایرانی که پیش از این ماجراها از حکیم تقاضا کرده بودند از دولت عراق بخواهد رادیوی دولتی عراق را هفتهای چند ساعت در اختیار آنها قرار دهد تا پیام نهضت را به گوش جهان برسانند و با مخالفت وی مواجه شدند، حالا پس از ۱۵ خرداد پیشنهاد آیتالله به آنها، بیشتر موجب حیرتشان شده بود. حکیم در تلگرافی از علمای ایران خواسته بود که به نشانه اعتراض به صورت دستهجمعی به عتبات عالیات مهاجرت کنند؛ پیشنهادی که هر چند با هدف پشتیبانی از علمای قم ارائه شده و میتوانست با هجرت علما به عتبات موجبات قیام مردم علیه رژیم را فراهم کند اما با مخالفت سرسختانه برخی علما چون امام خمینی مواجه شد. امام خمینی در نامهای به حکیم نوشت: «ما میدانیم با هجرت مراجع و علمای اعلام – اعلیالله کلمتهم – مرکز بزرگ تشیع در پرتگاه هلاکت افتاده و به دامن کفر و زندقه کشیده خواهد شد... ما عجالتا در این آتش سوزان به سر برده و با خطرهای جانی صبر نموده، از حقوق اسلام و مسلمین و از حریم قرآن و استقلال مملکت اسلام دفاع میکنیم...»
آیتالله مسلم ملکوتی نیز پس از مخالفت امام با این پیشنهاد نزد حکیم رفته و به وی میگوید: «این چه پیشنهادی است که فرمودهاید همه علما به عنوان اعتراض به نجف اشرف مهاجرت کنند؟» آیتالله حکیم در پاسخ میگوید: «منظورم این نبود که همگی به عراق مهاجرت کنند، غرض من از اقدام به ترک علما، تادیب رژیم پهلوی بود و نه چیز دیگر.» اما در نهایت از مخالفت علمای قم تلخکام میشود تا جایی که یک سال و نیم بعد در نامهای به آیتالله مرعشی ناراحتی خود را از این عدم تمکین ابراز میدارد: «یک سال و نیم قبل به آقایان علما تلگراف نموده که به عتبات عالیات مشرف شوند تا با هم کاری از پیش ببریم... متاسفانه تلقی به قبول نشد و وقع ماوقع انالله و اناالیه الراجعون.»
شاه با کمونیسم مبارزه میکند و نباید تضعیف شود
آیتالله حکیم با همه ایراداتی که به حکومت پهلوی وارد میدانست و با تمام نامههای اعتراضآمیزی که در مواقع مختلف به دربار مینوشت اما با اقدام جهادی و حرکات تند و اعتراضی به حکومت موافق نبود؛ وی به هر روی وجود حکومت شاه را بر نبودش ترجیح میداد و در نخستین دیدارش با امام خمینی گفته بود: «ما نمیخواهیم شاه ایران را تقدیس کنیم؛ اما میگوییم وی بودنش برای پاسداری از شر کمونیسم بهتر است. شاه با کمونیسم مبارزه میکند و نباید تضعیف گردد.» در ملاقاتی که میان آیتالله حکیم و امام خمینی پنج روز پس از تبعید ایشان به عراق انجام شد تا حد زیادی استدلالهای دیگر او در جهت نفی حرکات انقلابی علیه حکومت روشن میشود؛ دیداری که گفته میشود تا حدی شدت و حدت پیدا کرد که کمکم داشت به جاهای باریک میکشید و به پادرمیانی شیخ نصرالله خلخالی منجر شد. به زعم نویسنده تفاوت منش سیاسی آیتالله حکیم با امام خمینی را به وضوح میتوان در این ملاقات مشاهده کرد. بخشی از سخنان ردوبدل شده میان این دو به شرح زیر است:
«امام خمینی: خوب است برای تغییر آبوهوا به ایران بروید و اوضاع آنجا را از نزدیک ببینید و مشاهده کنید که بر این ملت مسلمان چه میگذرد...
آیتالله حکیم: شما که اینجا هستید، به من لطفی ندارد ایران بروم؛ وانگهی چه میشود کرد؟ چه اثری دارد؟
امام: قطعا اثر دارد، ما با همین قیام تصمیمات خطرناک دولت را متوقف کردیم، چطور اثر ندارد؟ اگر علما اتحاد داشته باشند قطعا موثر است.
حکیم: اگر احتمال عقلایی نیز داشته باشد و از طریق عقلایی اقدام شود خوب است.
امام: قطعا تاثیر دارد، چنانچه اثر هم دیدیم و منظور ما از اقدام، اقدام عاقلانه است و اقدام غیرعاقلانه اصلا مورد بحث ما نیست. مقصود اقدام علما و عقلای ملت است.
حکیم: اقدام حاد کنیم مردم از ما تبعیت نمیکنند... برای دین سینه چاک نمیکنند.
امام: عرض کردم که مردم در پانزده خرداد جوانمردی و صداقت خود را نشان دادند.
حکیم: اگر قیام کنیم و خونی از بینی کسی بریزد، سروصدایی بشود مردم به ما ناسزا میگویند و سروصدا راه میاندازند.
امام: ما که قیام کردیم از احدی به جز مزید احترام و سلام و دستبوسی ندیدیم و هر که کوتاهی کرد حرف سرد شنید و مورد بیارادتی مردم واقع شد...
حکیم: چه باید کرد بایستی احتمال اثر بدهیم، کشته دادن چه اثر دارد؟
امام: عملیات ضد دینی دو جور است: یکی مثل رضاخان بیدینی میکرد و ... به شرع نسبت میداد... ولی شاه فعلی هر عمل ضد قرآن و مذهب میکند میگوید از دین است...
حکیم: تاریخ چه فایدهای دارد باید اثر داشته باشد.
امام: چطور فایده ندارد؟ مگر قیام حسین بن علی به تاریخ خدمت موثری نکرد؟...
حکیم: راجع به امام حسن چه میفرمایید؟ ایشان که قیام نکردند...
امام: اگر امام حسن هم به اندازه شما مرید داشت قیام میکرد. در اول امر قیام کرد، دید مریدها فروخته شدهاند لذا فتح نکرد؛ اما شما در تمام ممالک اسلامی مقلد و مرید دارید.
حکیم: من که نمیبینم کسی را داشته باشم که اگر اقدامی کردیم تبعیت نماید.
امام: شما اقدام و قیام نمایید من اولین کسی خواهم بود که از شما تبعیت خواهم کرد!
حکیم: لبخند و سکوت...»
هر چند در طی این گفتوگوی چالشی نه امام توانست حکیم را به دنبال کردن مشی خویش قانع کند و نه حکیم امکان یافت امام را از مبارزه رودررو با حکومت بازدارد؛ اما همین گفتوگوی کوتاه موجب شد که طلاب تا مدتها در حوزه نجف، پیرامون آن به بحث بپردازند و حتی در اثر آن تعدادی تغییر موضع دهند. امام نیز از پس این ملاقات از تلاش مجدد برای جلب نظر آیتالله حکیم در جهت مواجهه انقلابی با حکومت دست شست و در تعریضی بر سخنان ایشان در یکی از درسهای خود گفت: «پیامبر اکرم(ص) تنها بودند و با دست خالی وارد صحنه شدند و مبارزه را شروع کردند و نه تنها در حجاز بلکه به شرق و غرب عالم هم نامه نوشتند؛ پیغمبر برای سران روم، ایران، مصر و حبشه نامه نوشتند. البته فقط رئیس حبشه قبول کرد و بقیه قبول نکردند ولی پیغمبر(ص) کار خودش را کرد و وظیفه خودش را انجام داد.»
***
فقیهان و انقلاب ایران
(یک نسل پس از آیتاللهالعظمی بروجردی)
سید هادی طباطبایی
نشر کویر
اسفند ۱۳۹۵
۲۸ هزار تومان
نظر شما :