چه بر سر جنازه مائو آمد؟
اسرار زندگی و مرگ رهبر چین به روایت پزشک مخصوص او
تاریخ ایرانی: «ساعت ۱۲:۱۰، روز ۹ سپتامبر ۱۹۷۶ برای لحظاتی کوتاه چشمانش آرام و گونههایش کمی صورتی رنگ به نظر رسید، دست راستش که در دست من بود فروافتاد و خطوط دستگاه نشاندهنده ضربان قلب نیز یکنواخت شد.»
این ضربان قلب «مائو تسهتونگ» رهبر بزرگ چین بود که یکنواخت شد و در حالی که دستش در دست دکتر مخصوص «لی جی سویی» بود مرد و «عصر مائو سپری شد». این نخستین فکری بود که لحظه صاف شدن دستگاه قلب در ذهن دکترش تکرار شد.
پزشکی که ۲۲ سال پایانی عمر مائو توانست از حصار ناپیدای زندگی او رد شده و چهره حقیقی او را که کمتر کسی دیده بود ببیند. چهرهای که به اعتقاد دکتر لی همچون بازیگران نمایشهای سنتی چین با آرایش غلیظی همراه بود و در پشت آن تصویری دیگر داشت. دکتر لی که در آستانه صد سالگی است سالها بعد از مرگ مائو به وصیت همسرش لیلیان که حتی زمان همراهی او با مائو در مظان اتهام بود، این چهره نادیده و زندگی خصوصی رهبر بزرگ چین را در خاطراتش برای همه مردم جهان روشن کرد. خاطراتی که این روزها با عنوان زندگی خصوصی «مائو تسهتونگ» با ترجمه محمدجواد امیدوارنیا توسط انتشارات جهان کتاب منتشر شده است. نکته مهم در کتاب این است که مترجم در زمان انقلاب فرهنگی و نهضت اصلاحات در چین زندگی کرده و از نزدیک روزگار مائو را دیده بود.
مرگ پیشوا و جسدی که میماند
خاطرات دکتر لی جی سویی از لحظه درگذشت مائو آغاز میشود. مائو آنطور که پزشکش نوشته از صبح روز ۲۶ ژوئیه ۱۹۷۶ و همزمان با زلزله شدیدی که پکن را تکان داد دچار عارضه قلبی شد. پزشکان خیلی زود فهمیدند که او سکته کرده است و خواستند که استراحت کند و سیگار نکشد. اما در سوم سپتامبر بعد از سکته سوم پزشکان فهمیدند که دیگر نمیتوانند کاری برای او بکنند. اما هیچ کسی جرات نداشت این واقعیت را به خانواده و نزدیکانش بگوید. روز هشتم سپتامبر حال او رو به وخامت گذاشت و برای لحظهای سعی کرد چشمانش را باز کند و با صدایی کم جان گفت: «رهبر، من را صدا زدید؟» اینها آنطور که دکتر لی نوشته آخرین حرفی بود که به زبان مائو آمد.
او دو ماه بود که در بستر بیماری افتاده بود و جز کادر پزشکی که ۲۴ ساعته بالای سرش بودند و خانواده و سران کشوری عالیرتبه کسی از وضعیت بد جسمیاش خبر نداشت. پزشکان بالای تخت او آمادهباش بودند و هر لحظه منتظر آخرین نفس او بودند. اما هیچ کدام جرات نداشتند این موضوع را به زبان بیاورند؛ چرا که از جان خود میترسیدند. دکتر لی یکی از معدود افرادی بود که اجازه دسترسی نامحدود به مائو را داشت و کاملا میدانست که باید چین را با این واقعیت که رهبرش در حال مرگ است، روبهرو کند و این نکته را به «جانگ» دبیر «امور محرمانه» او گفت. دکتر لی لحظهای که از مرگ مائو مطمئن شد نگران اعلام آن بود؛ چرا که میدانست از سوی همسر مائو مورد اتهام قرار خواهد گرفت اما مجبور بود این خبر را تائید کند.
چند لحظه بعد از اطمینان از مرگ مائو دفتر سیاسی حزب جلسهای تشکیل داد و تصمیم گرفته شد تا جنازه رهبر چین به مدت دو هفته نگهداری شود تا مردم ادای دین کنند. از آن جایی که هوای سپتامبر پکن بسیار گرم بود احتمال فساد جسد میرفت و دکتر باید کاری میکرد تا دو هفته این جسد سالم نگهداری شود: «یکی، دو کارشناس نگهداری جسد که نیمهشب از طرف وزارت بهداری برای همکاری من فراخوانده شده بودند، دکتر جانگ بینگ چانگ کارشناس کالبدشکافی بود. او با نگرانی به آن سوی پنجره خیره شده بود و غرق در تفکری عمیق به دوردستها مینگریست. بعدها شنیدم که او در دوران انقلاب فرهنگی بارها برای صدور گواهی فوت کسانی که به قتل رسیده یا خودکشی کرده بودند در ساعات نیمهشب احضار میشده است، چون غیرنظامیان مسلح گارد سرخ نمیخواستند چنین حقایق دردناکی ثبت شود. دکتر جانگ غالبا با مشکلاتی روبهرو میشد و حتی کتک میخورد.»
این پزشک اما از کتک خوردن نمیترسید؛ چیزی که او را میترساند انگ ضد انقلابی بودن بود. او ترسیده بود چرا دعوت شده به این منطقه ممنوعه بیاید. وقتی به او اطمینان دادند برای حفظ از پیکر مائو است خیالش راحت شده بود و شروع به مشورت کردند و به این نتیجه رسیدند که با تزریق فورمالید به رگ پایش او را تا دو هفته نگهداری کنند. آنها به شهری رفتند که مردم هنوز از مرگ رهبرشان خبر نداشتند. اما آنچه خیال لی را راحت کرد بیانیه دفتر سیاسی بود که مراقبتهای پزشکی را در حد عالی اعلام کرده بود.
اما مساله بعدی بار دیگر او را نگران کرد. از دفتر سیاسی تصمیم گرفته بودند جسد مائو را همانطور نگهداری کنند و مانند جسد لنین و استالین به نمایش بگذارند و او این کار را غیرممکن میدانست: «یاد سفرم با مائو به مسکو در سال ۱۹۷۵ و دیدارمان از جنازههای لنین و استالین افتادم. بدنهایشان آب رفته و خشک به نظر میرسید. شنیده بودم بینی و گوشهای لنین پوسیده و کنده شده و آن را با موم بازسازی کرده بودند. سبیلهای استالین نیز فروافتاده بود. فناوریهای شوروی که بسیار پیشرفتهتر از چین بود نتوانسته بود آن جنازهها را نگاه دارد، پس ما حتی تصور این را هم به ذهنیت خود راه نمیدادیم که بتوانیم جسد مائو را برای همیشه حفظ کنیم.»
او این نگرانی خود را به مارشال کهنهکار جیان یینگ منتقل کرد. او به دکتر اطمینان داد که به زودی مجسمه مومی ساخته میشود و به جای پیکر اصلی مائو جایگزین میکنند. اما تا زمانی که این مجسمه ساخته شود باید راهی برای حفظ بیشتر جسد میاندیشیدند. این راه این بود که بیشتر از حد معمول به او فورمالید تزریق کنند، اما این کار همه چیز را به هم ریخت: «نتیجه کار تکاندهنده بود. صورتش همانند توپ فوتبال باد کرد، گردنش چنان ورم کرد که همسطح کلهاش شد. پوستش نیز برق میزد و فورمالید همچون عرق از صورتش فرو میچکید. گوشهایش نیز ورم کرد و در جهت مخالف سرش دراز شد. جنازه به شکل وحشتناکی تغییر شکل داد و موجب ترس و تعجب نگهبانان و دیگر حاضران شده بود.»
وضعیت آنقدر بد بود که همه از این میترسیدند اگر کسی از سران حزب آن وضعیت را میدید عواقب بدی برای تیم پزشکی داشت. تیم پزشکی متوجه شد که اگر بدن را در حالت متورم نگه دارند مشکلی پیش نخواهد آمد اما صورتش را باید به حالت طبیعی برگردانند: «مهم این بود که بتوانیم صورت و گردنش را به حالت عادی بازگردانیم. اعضای گروه پزشکی با حوله و پارچه به ماساژ دادن صورت و گردن پرداختند. تلاش این بود که مواد شیمیایی به نقاط پایینتر جسد رانده شود. قسمتی از پوست صورت مائو براثر فشار کنده شد اما آن را با مادهای مومی و مایعی به رنگ پوست انسان چنان ترمیم کردیم که به چشم نمیآمد.»
آنها ساعتها روی جسد مائو کار کردند تا به حالت عادی در آمد. اما هنوز لباس پوشیدن بر تنش سخت بود. پس پشت لباسش را نیز با قیچی چاک دادند تا به تنش برود: «گروه ما به آرایش جنازه ادامه دادند و کار خود را چنان خوب به انجام رساندند که درست همانند خود مائو مینمود. سپس لباسها را بر تن جسد پوشانیدیم و پرچم حزب کمونیست را که نقش داس و چکش با زمینهای سرخ داشت بر روی آن کشیدیم. حدود نیمه شب نهم سپتامبر ۲۴ ساعت بعد از مرگ مائو جسدش را در یک تابوت شیشهای که هوای آن تخلیه شده بود با آمبولانس به تالار بزرگ خلق بردیم.»
پزشکان همزمان با جنگ قدرتی که برای به دست آمدن اسناد و جانشینی مائو آغاز شده بود به دنبال راهی برای حفظ جسد بودند. مشکل اینجا بود که روابط چین و شوروی در بدترین وضعیت بود و آنها نمیتوانستند از کارشناسان شوروی درباره حفظ پیکر لنین و استالین بپرسند. کارشناسان ویتنامی نیز حاضر نبودند راه نگهداری جسد هوشیمین را بگویند. دو نفر کارشناس هم به موزه مادام توسو رفتند تا زمینه ساختن مجسمه مومی را پیدا کنند و به این نتیجه رسیده بودند چینیها از آنها پیشرفتهترند و میتوانند مجسمههایی کاملا طبیعی بسازند. آنها در ادامه به این نتیجه رسیدند که جسد مائو را به نوعی مومیایی کنند. این مومیایی کردن بسیار محرمانه با نام پروژه زیرزمینی ۱۹ مه انجام شد و در نهایت در بنای یادبود مائو در میدان تیانآنمن در معرض دید عموم قرار گرفت.
مسیحای چین
«به مائو از هنگامی که برادرم او را «مسیحای چین» خوانده بود، به چشم یک قهرمان مینگریستم و اولین بار بود که نجاتبخش خود را میدیدم. با اینکه مدتی بود در تپههای معطر و نزدیک اقامتگاه مائو میزیستم، هیچگاه توفیق دیدن او را نیافته بود.»
اول اکتبر ۱۹۴۹ نخستین باری بود که دکتر لی جی سویی، پزشک جوانی که تازه از استرالیا به پکن برگشته بود، مائو را از نزدیک میدید. او در آن لحظه که در سیل جمعیت در میدان تیانآنمن ایستاده بود و پرچم سرخرنگ را در دست داشت و شعار «زندهباد جمهوری خلق چین»، «زندهباد حزب کمونیست چین» میدادند و سرودهای انقلابی میخواندند فکر نمیکرد روزگاری به مردی که مقابلش در بالاترین نقطه میدان ایستاده آن قدر نزدیک شود که زمان مرگ دستانش را بگیرد.
تشخیص غلط پزشک و رئیس بهداری جونگ نان که در بین دو دریاچه و نزدیک شهر ممنوع بود باعث شد تا لی جی سویی به عنوان رئیس این بهداری انتخاب شود که در منطقهای نزدیک به شهر ممنوع و نزدیک دفاتر «شورای دولتی» یا هیات دولت به ریاست چوئن لای بود: «علاوه بر مائو، شمار زیادی از دیگر رهبران عالیرتبه از جمله چوئن لای، لیو شائوچی، دنگ شیائوپینگ، لی شیان نیان در ویلاهای اعیانی سنتی با دیوارهای بلند میزیستند. اعضای بلندپایه اداری نیز در آنجا اقامت داشتند و به من آپارتمان کوچکی در حیاط مجتمع داده شده بود. بعدها هنگامی که آپارتمان بزرگتری در اختیارم قرار گرفت، لیلیان و پسر کوچکمان نیز به من پیوستند.»
او به عنوان مدیر بهداری جونگ نان مسئولیت مراقبت از سلامتی ساکن عالیرتبه این مجتمع و خانوادههایش در دیگر مناطق پکن شده بود. مجتمعی که او میگوید کمتر کسی توانسته طراحی داخلی آن را توصیف کند. مقامات دولتی چین در آن زمان صاحب کودکان خردسال زیادی بودند. آنطور که لی میگفت به خاطر درگیری در جنگ با ژاپن تازه صاحب فرزند شده بودند و رسیدگی به فرزندانشان باعث میشد او وقت کمی برای تفریح داشته باشد.
لی قبل از گرفتن این شغل درخواست عضویت در حزب کمونیست را داده بود اما سابقه خانوادگیاش مانع اجابت این درخواست میشد چرا که او از خمیرهای که کمونیستهای خوب از آن ساخته شده بودند نبود: «پدرم یکی از مقامات عالیرتبه در حزب ملی بود و هنگامی که چوئن لای او را دعوت به بازگشت به پکن کرد و به او پناه داد، هنوز بسیاری به او به مثابه یک «مرتجع» مینگریستند. پدر همسرم یک ارباب ثروتمند در استان «آنهویی» بود و با شروع اصلاحات ارضی در کشور، «دشمن خلق» نامیده شد، از حقوق شهروندی و امکان کار و امرار معاش محروم شد و کاملا هم وابسته به من بود. همسرم هم در معرض شک و تردید بود. او پیش از آزادی (استقرار کمونیسم) هم با نیروی هوایی آمریکا و هم با کنسولگری انگلیس کار کرده بود و شایع شده بود که مامور مخفی این دو کشور امپریالیست بوده است.»
او خودش هم در معرض بدبینی قرار داشت: «هنگام درخواست عضویت حزب، فرم شرححال مفصلی را پر کردم. در دوره دبیرستان، به موجب دستور حکومت ملی، مجبور به گذراندن سه ماهه آموزش نظامی بودیم. اعضای حزب کمونیست که اکنون درخواست عضویت مرا بررسی میکردند نمیتوانستند باور کنند که به انجمن جوانان، از سازمانهای مخفی حزب ملی نپیوسته باشم. آنها همچنین به خاطر اینکه بخشی از دوران آموزش عملی من پس از پایان دانشکده پزشکی، به عنوان پزشک نظامی با حزب ملی سپری شده بود، احساس شک و بدبینی میکردند.» بنابراین تصمیمگیری برای پذیرش دکتر لی را به تعویق انداختند. اما او میگوید که مایل بود به انقلاب جدید خدمت کند.
کارگر برگزیده
بهار سال ۱۹۵۲ زمانی بود که زندگی دکتر لی را تغییر داد و او برای نخستین بار یکی از اعضای خانواده درجه یک مائو را دید. این فرد «مائو آن چینگ» پسر ۳۰ ساله مائو بود که از نوعی بیماری روانی رنج میبرد و چون در مرحله حادی قرار داشت به بیمارستان منتقل شده بود: «او از بیخوابی رنج میبرد و مدام با خودش حرف میزد. مائو تسهتونگ از اولین همسر خود «یانگ کای هویی» دو پسر داشت که یکی مائو آن چینگ و دیگری مائو آن یینگ بود.» یانگ کای هویی در سال ۱۹۳۰ به دلیل عدم همکاری با حزب ملی برای دستگیری مائو کشته شده بود و بچهها بعد از مرگ مادر به شانگهای رفته بودند و آنجا در حالی که به لقمهای نان محتاج بودند دربدر شدند: «بعضی از کسانی که مائو آن چینگ را میشناختند بیماری روانی او را به کتکهای بیرحمانهای که از پلیس شانگهای خورده بود نسبت میدادند. این دو کودک سالها بعد یافته شدند و مائو آنها را برای تحصیل به شوروی فرستاد.»
اما علت تشدید بیماری پسر مائو در آن زمان به دعوایی باز میگشت که پدر و پسر با هم داشتند. آنطور که دکتر لی گفته است: «در جریان نهضت ضد سه که در سال ۱۹۵۲ برای مبارزه با فساد، حیف و میل و کاغذبازی کادرهای حزب کمونیست برپا شده بود، مائو آن چینگ متوجه شد یکی از کارمندانش برخی از نوشتههای او را با تقلید امضای او جعل کرده است. مائو آن چینگ از شدت ناراحتی آن شخص را کتک زد. مائو با شنیدن این خبر به شدت خشمناک شد و پسرش را به سختی توبیخ کرد. به نظر میرسید که عصبانیت مائو نیز از عوامل تشدید بیماری مائو آن چینگ بود و برای معالجه به بهداری آورده شد.»
در یکی از شبها پرستاری با عجله خود را به او میرساند و میگوید که جیانگ چینگ همسر مائو برای دیدار مائو آن چینگ آمده است و میخواهد شرحی از وضعیت او داشته باشد. این نخستین دیدار نزدیک دکتر با همسر مائو است که میگوید پیش از پیوستن به حزب کمونیست هنرپیشه بوده است: «انتظار داشتم لباس مائویی که مد روز بود بر تن داشته باشد. هیچ باورم نمیشد. او لباسی بسیار اعیانی به سبک غربی پوشیده بود، با یقهباز که از زیر آن بلوز ابریشمی زیبایی دیده میشد. جورابی که در آن روزگار خیلی شیک به نظر میرسید و کفش چرمی پاشنه کوتاه قشنگی پوشیده بود. موهایش فرزده، چشمانش درشت و پوستش به رنگ عاج بود.»
لی در این دیدار به همسر مائو وضعیت پسرش را توضیح میدهد و میخواهد تا او را به بیمارستان روانی ببرند و او نیز گفت که این پیشنهاد را به رهبر منتقل میکند. در اواخر این سال دکتر لی به عنوان کارگر نمونه درجه یک برگزیده شد و توانست سرانجام وارد حزب کمونیست شود و برای فدا کردن زندگیاش در راه آن سوگند خورد.
انتخاب برای خدمت به رهبر
دوم اکتبر ۱۹۵۴ وانگ دونگ شینگ فرمانده گارد مرکزی و مسئول حفاظت امنیت رهبران و سرپرست گروه ویژه نگهبانان مائو، دکتر لی را به خانهاش دعوت کرد و به او خبر مهمی را داد: «از مدتها پیش در حال تحقیق برای تعیین پزشک مخصوص رهبر هستیم و این امر دشواری است. من با وزیر بهداری و رئیس دفتر مرکزی جونگ نان های تبادل نظر کردم و تو را پیشنهاد کردم. بر این اساس با صدر مائو صحبت کردم. بنابراین شاید به زودی تو را به حضور بخواهد.»
دکتر از این پیشنهاد به شدت جا خورد. او فکر نمیکرد روزگاری به محل اقامت مائو که در منظره اتاقش بود، وارد شود: «آنجا را قلب ملت احساس میکردم که ضربان آن بر همگان در چین تاثیر مینهاد. اما هرگز در خواب نیز نمیدیدم که زمانی پایم به آنجا برسد. مائو شخصیتی عالی مقام و دور از دسترس بود.» آنچه لی را بیشتر میترساند پیشینه خانوادگی خود و همسرش بود که باعث میشد چنین انتخابی برایش عجیب باشد: «این سوءظن که با حزب ملی بودهام، اتحاد و همبستگی واقعی پدرم با آن حزب؟ همسرم و همه شایعاتی که درباره جاسوس بودنش وجود دارد؟ او در حزب کمونیست پذیرفته نشده و هیچگاه نمیتواند به این افتخار دست یابد. نه، موقعیت مهمی باید به پسر یک کارگر یا کشاورز سپرده شود و من شایسته آن نیستم.»
اینها دغدغههایی بود که دکتر لی به وانگ دونگ شینگ گفت و او این اطمینان را داد که همه پذیرفته شدنش در حزب کمونیست و تائید چند مقام باعث شده تا به او اعتماد کنند و به زودی مائو او را فرا میخواند.
در آن زمان نهضتی علیه پزشکان آغاز شده بود و بسیاری از همکاران دکتر از کار برکنار و زندانی شده بودند. گروهی به اسم مبارزه تشکیل شده بود که در آن پزشکان مینشستند و دیگر همکارانشان را نقد میکردند و از آنها بد میگفتند. لی با اینکه میدانست بسیاری از این تهمتها دروغ است اما در این جلسات شرکت میکرد و به خاطر بقای خود و خانوادهاش به انتقادکنندگان میپیوست: «مجبور به دروغگویی شدم زیرا این تنها راه ادامه کار و پیشرفت و بالاتر از همه، حفظ جانم بود.»
او بعدها فهمید این تصفیه پزشکان به خاطر جنگ قدرت بین وانگ دونگ شینگ و فولیان جینگ معاون وزیر بهداری و مسئول سلامت رهبران برای انتخاب پزشک اصلی بود. جنگی که در نهایت وانگ دونگ شینگ به خاطر جایگاه امنیتی بالاتری که داشت برد و لی به عنوان دکتر اصلی انتخاب شد.
دیدار با رهبر چین
تا ماهها بعد از دیدار دکتر لی با وانگ دونگ شینگ خبری از دیدار با مائو نمیشود و او در انتظاری پر هراس برای انتخاب شدنش میماند تا اینکه سرانجام ۱۵ آوریل ۱۹۵۵ سرپرستار بهداری رهبر با عجله و هیجان به او خبر داد که از سوی گروه یکم به استخر شنا فراخوانده شده است: «گروه یکم نام محرمانه مائو و اطرافیان او بود و استخر شنا به مائو اختصاص داشت. در جونگ نان های دو استخر بود. یکی استخر روباز که در تابستان مورد استفاده همه کارکنان قرار میگرفت و دیگری استخر سرپوشیده داخلی که در اصل برای رهبران عالیرتبه ساخته شده، اما به مرور زمان به مائو اختصاص یافته بود.» مائو بیشترین وقت خود را در این استخر میگذراند و امکانات دیگری از جمله اتاق پذیرایی، اتاق مطالعه و اتاق خواب ساخته شده بود. او در سالهای ۱۹۶۷ در خلال انقلاب فرهنگی اقامتگاه خود را به این ساختمان منتقل کرد و افرادی چون ریچارد نیکسون و تاناکا نخستوزیر ژاپن را در آنجا پذیرفت.
دکتر لی به همراه یکی از معاونان گارد ویژه به محوطه استخر رفت؛ جایی که مائو در حال استراحت بود: «مائو روی تختی چوبی دراز کشیده بود، پیراهنی بر تن و حولهای بر کمر و پاها داشت. در حال مطالعه کتابی بود. تنومند و قوی مینمود. شانههای پهن و شکمی برآمده داشت. چهرهاش سالم مینمود. موهایش ضخیم و مشکی بود. پیشانی بلند، پوستی سالم و بیمو داشت. ساقهایش باریک بود و به هیکلش نمیآمد. معاون حفاظت آمدن مرا اطلاع داد و کتابش را به کناری نهاد و از او خواست تا برایم یک صندلی در کنار تخت او بگذارد تا بنشینم. محافظان مائو چهار نفر بودند که به نوبت در ۲۴ ساعت به صورت کشیک از او مراقبت میکردند.»
مائو در حالی که روی تخت خوابیده بود با دکتر لی از تحصیلاتش گفت: «اگرچه آمریکاییها در زمان جنگهای داخلی به ملیگرایان (چیان کای چک) کمک کردند، اما من هنوز دانشآموختگان در آمریکا و انگلیس را بهتر از کسانی که در شوروی درس خواندند میدانم و با اینکه بعضی از اطرافیانم معتقدند باید زبان روسی فرا میگرفتم، مایلم زبان انگلیسی بیاموزم و تو میتوانی در این زمینه به من کمک کنی.» مائو اعتقادات قبلی و سابقه خانوادگی دکتر لی را مانعی برای انتخاب او به عنوان پزشک خود ندانست و به او اطمینان داد که این موضوع برایش مهم نیست.
آن روی سکه زندگی مائو
تا قبل از ورود به حریم مائو، دکتر لی او را به عنوان رهبری که زندگی بسیار سادهای را میگذارند میشناخت که در صرفهجویی ضربالمثل بود. او مائو را پسر خانوادهای روستایی میدانست که زندگی سادهای داشت و در اغلب اوقات لباس سادهای میپوشید و بیشترین وقتش در رختخواب بود. اما در غیر این صورت لباسی سنتی میپوشید و کفش پارچهای به پا داشت و در ملاقات رسمی نیز لباس مائویی و کفش چرمی به پا میکرد. اما این حقیقت زندگی مائو نبود: «زندگی واقعی او امپراطورگونه بود. محل اقامتش در مرکز جونگ نان های در قلب اقامتگاههای امپراطوران کهن، درست بین دریاچههای میانی و جنوبی و بنا به رسم امپراطوران، رو به جنوب بود. حفاطتشدهترین نقطه در جهان به شمار میآمد.»
هیچ کس جز نزدیکان به محل اقامت اصلی مائو وارد نمیشدند؛ جایی که پزشک مخصوص به آن وارد شد: «محل اقامت مائو زمانی محل اقامت امپراطوران بود و در دوران امپراطور چیان لونگ بنا شده بود. من هنگامی که برای اولین بار وارد این مجموعه شدم بیش از عظمت بنا تحت تاثیر دقت در طراحی داخلی آن قرار گرفتم و حضور امپراتور چیان لونگ را در همه جا احساس میکردم.»
اقامتگاه خصوصی مائو که کتابخانه باغ معطر خوانده میشد در حیاط دوم قرار داشت که بسیار زیبا و پر از درختان گل و سروها و کاجهای کهن بود و مائو بعضی مهمانان خود را در تابستان آنجا میپذیرفت. محل زندگی او شامل دو ساختمان اصلی و چند بنای کوچکتر بود. اتاق بزرگی که محل زندگی، مطالعه و خواب مائو بود در یکی از ساختمانهای اصلی قرار داشت و به وسیله یک اتاق پذیرایی بزرگ از اتاق خواب جیانگ چینگ جدا میشد. ساختمان دیگر که با راهرویی به اتاق خواب جیانگ چینگ وصل بود به عنوان محل زندگی او مورد استفاده قرار میگرفت. بنای کوچکتری در کنار آن، خانه «یه زی لونگ» رئیس اداره دبیرخانه محرمانه بود که همچنین به عنوان پیشخدمت مائو وظیفه تامین نیازهای شخصی او را به عهده داشت. روند خرید مواد غذایی برای مائو بسیار پیچیده و برگرفته از روش اتحاد شوروی و همچنین نزدیک به روش امپراطوران چین بود و زیر نظر و مراقبت شدید گارد مرکزی به فرماندهی وانگ دونگ شینگ انجام میگرفت.
اندکی پس از بازگشت مائو از مسکو در اوایل ۱۹۵۰، از دو کارشناس مواد غذایی شوروی دعوت شد تا دفتر گارد مرکزی، روشها و نظام بررسی و تائید مواد غذایی رهبران در جونگ نان های را آموزش دهند و سازماندهی کنند. در کانون این نظام مزرعه «جو شن» قرار داشت که انواع سبزیها، گوشت و تخم مرغ و... برای مائو و دیگران رهبران بلندپایه در آنجا فراهم میشد. مواد غذایی از مزرعه به اداره تدارکات حمل میشد و در دو آزمایشگاه، یکی برای بررسی ارزش غذایی و دیگری برای سمشناسی، مورد آزمایش قرار میگرفت. غذا پس از آماده شدن به بخش خدمات چشایی فرستاده میشد که در آنجا کسانی غذا را پیش از آنکه برای مائو برده شود، میچشیدند.
اتاق خواب مائو با یک راهرو به ساختمان دیگری وصل میشد که در ظاهر دفتر او خوانده میشد. در این اتاق که در طول سال قفل بود، تنها برای گرفتن عکس از جلسات رسمی باز میشد و مائو هیچ وقت از آن استفاده نمیکرد. در کنار اقامتگاه مائو و جیانگ چینگ، محوطه خانوادگی دیگری قرار داشت که «لی مین» دختر مائو از همسر پیشین او و «لی نا» دختر او از جیانگ چینگ میزیستند. مائو و جیانگ چینگ علاقهای به دیدار فرزندانشان نداشتند و به ندرت آنها را میدیدند. آنها در مدارس شبانهروزی درس میخواندند و حتی هنگامی که در ایام تعطیلات به خانه بازمیگشتند، تنها یکی، دو بار شام را با مائو و جیانگ چینگ صرف میکردند.
محوطه دیگر شامل دفاتر کارمندان بهداری ویژه مائو، منشیها و اقامتگاههای «مائو یوان شین» نوه مائو، نوجوانی در سنین دبیرستان بود. در آنجا اتاقی به بازی پینگپنگ و اتاق بزرگی برای نگهداری هدایا و لباسهای مائو و جیانگ چینگ اختصاص داشت. در آن اتاق جعبههای چوبی کندهکاریشده مملو از سیگارهای عالی کوبایی که فیدل کاسترو فرستاده بود، شرابهای کهنه اهدایی چائوشسکو رهبر رومانی و قوطیهای سیگار زیبایی از طلا و نقره که شاه ایران هدیه کرده بود، دیده میشد. حیاط این منطقه بزرگترین حیاط بود و فوارههای آب و درختهای همیشه سرسبز و سرو و کاج و نی خیزران و داربستهای زیبای انگور داشت.
در دهه ۱۹۶۰ با تشدید اختلافات میان چین و شوروی یک پناهگاه ضد هستهای در این محوطه ساخته شد. دکتر لی خیلی زود متوجه شد که مائو او را به عنوان پزشک مخصوص و همصحبت خود انتخاب کرده است و هر از گاهی که بیخواب میشد یا کتابی میخواند یا فردا دیدار مهمی داشت دکتر را فرا میخواند و با او صحبت میکرد: «ما اطرافیان ناچار به پذیرفتن همه نظریات او بودیم و حفظ استقلال فردی در دربار امپراطوری مائو قبول فاجعه بود.»
او بعدها فهمید که مائو خیلی اهل صبح زود بیدار شدن نیست: «اول اکتبر و اول ماه مه تنها روزهایی بود که از او توقع میرفت صبح زود برخیزد و سروقت حاضر باشد. او همیشه پیش از مراسم هیجانزده میشد و بیشتر شبها پیش از آن جشن تا صبح خوابش نمیبرد. او از ابراز احساسات مردم و ادای احترام بیش از حد آنها شاد میشد و با توانایی در مراسم حضور مییافت.» اما در کل مائو از پوشیدن لباس رسمی برای حضور در مراسم نفرت داشت و این یکی از دلایل استعفایش از ریاستجمهوری بود.
مائو هرازگاهی مراسم رقصی نیز در تالار بزرگ نیلوفر آبی برپا میکرد که او در نخستین روز حضورش در آن شرکت کرد: «وقتی که وارد تالار شدیم مائو در محاصره گروهی از دختران جوان و بسیار جذابی از گروه فرهنگی پادگان مرکزی قرار گرفت که از سر و کول او بالا میرفتند و تقاضای رقص داشتند. یک گروه موسیقی مشغول نواختن آهنگهای غربی والس و تانگو بود و مائو به نوبت با هریک از دختران میرقصید.» آنچه لی را شگفتزده کرد رقصیدن مائو به سبک غربی بود. او بعدها هدف از این مهمانیها را دریافت: «گروه فرهنگی پادگان مرکزی را وانگ دونگ شینگ بنیان نهاده بود که نه تنها وظیفه ایجاد تفریح و سرگرمی برای افراد پادگان، بلکه خود مائو را برعهده داشت. گروه شامل شمار زیادی از زنان جوان بود که بر اساس زیبایی، استعداد هنری و قابلیت اعتماد سیاسی برگزیده شده بودند.»
او میگوید در سال ۱۹۶۱ یکی از تختخوابهایی که مخصوص مائو ساخته شده بود برای استراحت او در شبهای رقص به اتاق کنار تالار باله انتقال یافت و او بیشتر اوقات شاهد بود که مائو دست یکی از دختران را میگرفت و او را به اتاق میبرد و در را از پشت سر میبست.
حالات روحی رهبر چین
لی در ادامه از حالات روحی و روانی و مشکلات مائو نوشته است. او معتقد است که رهبر چین از پزشک و دارو چندان خوشش نمیآمد: «گاهی سرایت بیماریها موجب درد شدید او میشد اما اظهار ناراحتی نمیکرد. در سال ۱۹۵۱ گروهی از پزشکان شوروی او را معاینه کرده و آن قدر کار درمانش را طول داده بودند که مائو به شدت عصبانی شده بود. در تمام مدتی که پزشک مخصوص مائو بودم به ندرت توانستم او را به مصرف دارو وادار سازم.» او نوشته است مائو وقتی از مرگ صحبت میکرد برای فریب دیگران بود: «در اواسط دهه ۱۹۶۰ به بعضی از مهمانان خارجی میگفت آماده زیارت دنیای دیگر و یا مارکس است.»
در اوایل انقلاب فرهنگی آنطور که پزشک نوشته بسیار سالم بود اما هر وقت دچار حملات سیاسی میشد به رختخواب پناه میبرد و از تظاهر به بیماری به عنوان یک ابزار سیاسی استفاده میکرد. در سال ۱۹۶۳ در ملاقات با سفیر شوروی برای ارزیابی واکنش احتمالی آن ابرقدرت در قبال مرگش خود را بیمار نشان داد و در حالی که لباس گرم پوشیده بود تظاهر میکرد که درد میکشد و توان سخن گفتن ندارد. نمایشی دراماتیک در برابر او اجرا کرد: «مائو غالبا دیگران را متهم به شایعهپراکنی میکرد اما خودش بزرگترین شایعهساز بود.»
پزشک مائو نوشته: «مهمترین مشکل من در خدمت به مائو، بیخوابی، نظمناپذیری و وقتناشناسی او بود. خواب نیز همانند شنا موجب اتلاف وقت میشد. بدنش با ۲۴ ساعت شبانهروز هماهنگی نمییافت. بیش از دیگران بیدار میماند و بیشتر فعالیتهایش در شب انجام میشد. اگر یک شب تا ساعت ۱۲ میخوابید، روز بعد تا ساعت ۳ صبح خوابش نمیبرد و روز بعد تا ساعت ۶ صبح بیدار میماند. گاهی ۲۴ ساعت، ۳۶ ساعت و ۴۸ ساعت به طور مداوم نمیخوابید. پس از آن ۱۰ تا ۱۲ ساعت به خواب فرو میرفت و هیچ سروصدایی بیدارش نمیکرد. من از زمان آغاز این حالت اطلاع ندارم. شاید ساعت طبیعی بدن او همیشه نامنظم بوده، اما به احتمال قوی دو دهه مبارزه انقلابی پیش از تاسیس جمهوری خلق چین و سالهای جنگ چریکی بر الگوی خواب او تاثیر گذاشته بود. هنگامی که دچار بیخوابی میشد به کارهای بدنی مانند شنا، رقص و قدم زدن میپرداخت و هنگامی که احساس خستگی میکرد فعالتر میشد و شروع به درجا زدن میکرد.»
دکتر لی معتقد بود این بیماری عصبی مانند بیخوابی، سردرد، سرگیجه، اختلال در فشار خون، افسردگی، احساس خستگی و عصبانیت بیماری ویژه نظام کمونیستی بوده است: «بیماریهایی که حاصل احساس به دام افتادن در یک نظام بسته و بدون راه گریز است. پس از نهضت علیه دست راستیها در سال ۱۹۵۷ هنگامی که بسیاری از مردم بیگناه مورد اتهام قرار میگرفتند، بیماری روحی - روانی بین آنها شدت و افزایش یافته بود.» اما آنطور که دکتر مائو میگفت در زمان مائو مراجعه به روانپزشک آبروریزی بود.
***
زندگی خصوصی مائو تسهتونگ
خاطرات پزشک مخصوص مائو دکتر لی جی سویی
ترجمه: محمدجواد امیدوارنیا
انتشارات جهان کتاب
چاپ اول ۱۳۹۶
۲۰ هزار تومان
نظر شما :