خاطرات علینقی خاموشی از سی سال اداره اتاق بازرگانی ایران

۱۷ فروردین ۱۳۹۰ | ۱۴:۵۵ کد : ۶۰۸ از دیگر رسانه‌ها
بهراد مهرجو: علینقی‌ خاموشی حداقل چهار سال از تیررس اخبار دور بود. او مدت‌ها در دفترخصوصی‌اش در خیابان ولیعصر تهران به گذران روزها پرداخت و سعی کرد چهار سالی سکوت کند و به قول خود «همچون سنگ کف جوی به تماشای کف‌های روی آب بنشیند.» خاموشی هنگامی هم که در اتاق حضور داشت و کسوت ریاست را بر تن کرده بود، چندان اهل گفت‌وگو و معاشرت‌های رسانه‌ای نبود. اما لحن خاموشی طی شش ماه گذشته متفاوت‌تر از تمام دوران حیاتش شده‌است. خاموشی را جملگی نزدیکان او به صفت «رک‌گویی» و البته «عمل‌گرایی» می‌شناسند. او چندان تمایلی به رفتارهای جمعی ندارد. خاموشی در تمام دوران ریاست خود بر پارلمان بخش خصوصی هم سعی می‌کرد، ‌گوشه‌گیر باشد و در صحنه «سوپراستار» نشود. اما داستان روزهای اخیر مهندس با ایام گذشته او تفاوت‌های بسیاری دارد. او در هر دیداری با دوستان سابق و رفیقان تازه خود از روزهای سخت تنهایی و بازنشستگی غیررسمی گلایه می‌کرد. در میان اعتراض‌های کلامی گوشه‌ای هم به راهبران جدید اتاق می‌زد که میراث‌های نسل قبل و حتی نسل‌های قبل‌تر را هم برباد داده‌اند.

 

خاموشی هیچ‌گاه انتقادهای خود را به صورت رسمی و در قالب گفت‌وگوهای رسانه‌ای مطرح نکرد. او اتفاقا میانه خوشی با رسانه‌های گروهی ندارد. این موضع خود را هم از کسی مخفی نمی‌سازد چراکه اگر قرار به پرده‌پوشی بود، هرگز در میانه گفت‌وگوهای پرشمار روز انتخابات اتاق بازرگانی اصحاب رسانه را نمی‌نواخت که اگر بازهم رییس شود: «خبرنگاران را به اتاق راه نمی‌دهد.» این مسلک خاموشی است که چندان در کار تعریف و تمجید و همراهی با منتقدان نیست. خاموشی طی سال‌های حضور خود در اتاق بازرگانی و صنایع و معادن ایران هرزمانی نیاز بود به انتقاد پرداخت و هرگاه که خود صلاح دید سکوت کرد. سکوت او ولی چندان ثمربخش نبود چراکه حداقل دو بار کلامی به میان آورد که چندان به مذاق صاحبان نفوذ خوش نیامد و طومار خاموشی و اتاق را با هم پیچید. اول بار سال 83 از کاندیدایی حمایت کرد که بازنده انتخاب بود و تنها هزینه‌‌ حمایت برای او ماند. بار دوم هم او به انتقادی همه جانبه از سیاست‌های اقتصادی دولت پرداخت که این‌بارهم انتقادهای او چندان برای صاحبان قدرت خوش نیفتاد. علینقی‌ خاموشی یک‌بار هم بخت خود را در میانه دوران انزوا آزمود. او در انتخابات مجلس در قامت یک اصولگرا شرکت کرد ولی راه به جایی نبرد و خود از حضور در انتخابات منصرف شد. چنین بود که علینقی‌ خاموشی دوران تازه‌ای را در زندگی شخصی و حتی کاری خود تجربه کرد. او پس از سال‌ها حضور در اتاق و ریاست باید در قامت یک مدیر بخش خصوصی به تجارت و صنعت می‌پرداخت. از سوی دیگر به همان اندازه که از همراهان خود در اتاق دل‌زده بود از همراهان سیاسی سابق خود بریده‌ بود. این دوران ایام جدید حیات او در دهه هفتم زندگی‌اش بود. علینقی‌ خاموشی سکوت را تداوم داد و همزمان دیدارهای گذشته را محدود کرد. از میان آنهایی که به صف دیدار می‌ایستادند تنها آنهایی به اتاق کار خاموشی راه می‌یافتند که یا شریکش بودند یا همدمش می‌شدند. از میان این دو گزینه هم به دومی‌ها بیش از اولی‌ها بها می‌داد. علینقی‌ خاموشی روزهای طولانی را چنین به خاطرات و بدون مخاطرات سپری کرد تا هنگامی که ایام انتخابات بازهم فرا رسید. او خود روایت می‌کند: «به تکلیف» به اتاق آمده‌ است. تکلیف را خود به نجات اتاق تفسیر می‌کند که یک‌بار دیگر هم در دهه 50 چنین کرده بود. او و همراهانش اتاق بازرگانی و صنایع و معادن ایران را در دورانی نجات دادند که بانگ مصادره‌ها اقتصاد ایران را برداشته ‌بود. خاموشی اکنون بازهم هرچند دلگیری‌های سابق را دارد ولی قصد کرده تا بخش سوم زندگی حرفه‌ای خود را تجربه کند. او بازهم بازگشته است. شاید این بار تجربه دهه 60 را در اتاق تکرار کند و شاید هم سابقه انتخابات مجلس را مرور دوباره کند.

 

علینقی خاموشی نامی ماندگار در تاریخ معاصر اقتصادی ایران به شمار می‌آید. او منتقدان بسیاری دارد ولی شاید بخشی از انتقادها به خاموشی، بیش از آنکه محصول عملکرد او باشد، از سکوت سال‌های طولانی او و بی‌علاقگی برای حضور گسترده در رسانه‌ها ناشی شده باشد. علینقی خاموشی ولی این روزها ایامی متفاوت از گذشته را تجربه می‌کند. پیرمرد صنعت‌گر ایرانی همچون بسیاری دیگر از هم‌نسلان خود از بی‌مهری‌های مدام گلایه می‌کند. دیدار با علینقی خاموشی در دفتر کاری او صورت گرفت. مهندس خاموشی هرچند کسب و کار شخصی خود را ادامه می‌دهد ولی با افسوسی از گذشته‌های دور یاد می‌کند که برای انقلاب و اقتصاد ایران زحمت‌های بسیاری متحمل شده است. خاموشی اکنون تنها در دفتری حوالی خیابان شهید بهشتی تهران به گذران وقت می‌پردازد. دیدار اول با خاموشی در دفتر کار او انجام شد و دیدار دوم برای ادامه مصاحبه و عکاسی به جلسه «عزاداری» در منزل او در حوالی خیابان دولت کشیده شد. گفت‌وگو با او بیش از آنکه به بررسی شرایط اقتصادی کشور مربوط باشد به بیان خاطرات از دوره‌های گذشته منحصر شد. علینقی خاموشی تمایلی به گفت‌وگو در مورد موضوعات روز نداشت و به همین دلیل خاطرات سال‌های دور او را مرور کردیم. خاموشی اکنون باز هم در اتاق بازرگانی و صنایع و معادن ایران حضور یافته است. کسی نمی‌داند که او قصد رقابت با محمد نهاوندیان برای بازگشت به ریاست اتاق را دارد یا تنها به قول خودش برای «انجام تکلیف» آمده است.

 

***

 

یک نکته بسیار مهم در مورد حضور شما در اتاق بازرگانی وجود دارد. درحال‌ حاضر سندی یا مدرکی از فعالیت‌های اتاق بازرگانی در سال‌های گذشته و حتی پیش از انقلاب وجود ندارد. شما زمانی که اتاق را تحویل گرفتید، اسناد اتاق موجود بود؟

 

ما روز پنجم بهمن ماه به اتاق بازرگانی آمدیم. در واقع در این روز اتاق بازرگانی را گرفتیم. کسانی که در اتاق بازرگانی بودند، همه سندها را تحویل دادند و واقعا اقدامی برای نابود کردن اسناد انجام نداده بودند. یعنی همه چیز سر جای خودش بود. این اقدام آنها بسیار آموزنده و خوب بود. بااین‌حال بنده اتاق و جایی که اسناد نگهداری می‌شد را قفل کردم تا دسترسی به آن برای افراد دیگر وجود نداشته باشد.

 

 

چرا این کار را کردید؟

 

بالاخره در این اسناد، عکس‌ها و تصاویری بود که شاید دلیلی نداشت در آن دوره منتشر شود.

 

 

یک عکس خیلی معروف هم از آقای حاج‌طرخانی منتشر شد که اتفاقا همین عکس شرایط مصادره اموال ایشان را پیش آورد. این عکس نشان می‌داد که ایشان در افتتاح یک کارخانه با شاه دست داده‌اند یا چنین موقعیتی. درست است؟

 

این هم از همان شایعاتی بود که در آن دوره منتشر می‌شد. این را هم بگویم که در آن دوره هرکسی کارخانه‌ای افتتاح می‌کرد، جزو افتخارات بود که بروند و این کارخانه را افتتاح کنند. ممکن است این هم بوده باشد. البته این موضوع در مورد آقای حاج‌طرخانی شایعه بود چرا که اساسا عکسی از ایشان نشان داده نشد. نمی‌خواهم خیلی وارد این بحث‌ها بشوم. این را فقط بگویم که اتاق بعد از انقلاب خیلی زحمت کشید. اتاق هم تا دوره‌ای که ما بودیم مسوولیت‌های اجتماعی، اقتصادی و سیاسی را برعهده داشت و هیچ‌گاه شانه خالی نمی‌کرد. تا پنج سال ابتدای انقلاب، اتاق بازرگانی بازوی حرکت دولت بود.

 

ما اتاق را تسخیر کردیم. اتاق را در ابتدای انقلاب به ما نمی‌دادند ولی ما آن را گرفتیم. البته صورت قانونی را هم درست کردیم. اولین اقدام ما این بود که اتاق را از لحاظ افکار ایدئولوژیک پاک کردیم. بالاخره حکومت پهلوی در حال انتقال به حکومت اسلامی بود. بنابراین باید شرایطی را پیش می‌آوردیم تا اتاق برای پذیرش شرایط جدید مهیا باشد. در مرحله دوم باید مقدماتی را ایجاد می‌کردیم تا مسوولان هم شرایط جدید را درک کنند. به‌هرحال کسانی که مسوول می‌شدند همگی جوان و کم‌تجربه بودند و حتی گاهی در حوزه‌های اقتصادی هم تجربه زیادی نداشتند. بنابراین باید کاری می‌کردیم که اینها آماده باشند و اطلاعات پیدا کنند. همان زمان ما متوجه شدیم که از گمرکات به‌عنوان صدور کالا، سرمایه‌های ملی انتقال پیدا می‌کند. این اتفاق در سال 57 و ابتدای سال 58 رخ می‌داد. دولت هم هنوز به‌صورت درستی مستقر نشده بود.

 

 

شما چه کردید؟

 

به گمرک نامه نوشتیم و گفتیم هیچ کالایی بدون پیمان سفید امضا از مرز خارج نشود. البته پیمان را طوری گذاشتیم که صادرات متوقف نشود.

 

 

یک نکته وجود دارد. وقتی شما این‌گونه با گمرک نامه‌نگاری می‌کردید، آنها به‌دلیل جایگاه شما در اتاق بازرگانی همراهی می‌کردند یا علت سوابق انقلابی گروه شما بود؟

 

هردو مطلب بود ولی به نظرم اتاق بازرگانی و صنایع و معادن ایران این جایگاه را داشت که مورد اعتنای این‌طور جاها هم قرار گیرد. البته اعتبار هم خیلی داشتیم. مدتی بعد سیستم نرخ‌گذاری را مطرح کردیم. در این دوره دیگر همه چیز مرتب شده بود یعنی بانک مرکزی، وزارت بازرگانی، وزارت صنایع و وزارت اقتصاد حداقل متولی داشتند. وقتی می‌گویم مرتب شده بود، منظورم این نیست که کارها روی روال بود ولی حداقل متولی داشت. در همین دوره ما سیستم نرخ‌گذاری را مطرح کردیم. از طرف دیگر همزمان با این جریان، اعتصابات تمام شده بود و کارخانه‌ها باید کارهای‌شان را آغاز می‌کردند ولی نقدینگی موجود نبود. بنابراین کارخانه‌ها نمی‌توانستند کاری صورت دهند. به سرعت نامه‌نگاری را با بانک مرکزی انجام دادیم که محتوای آن استمهال برای تمامی بدهی‌های بانکی بود. این مورد هم قبول شد. این کار وقتی شد، جایگاه اتاق را نشان ‌داد. از سوی دیگر در مورد کارخانه‌ها جلسه‌ای را با بانک مرکزی با این مضمون گذاشتیم که بانک مرکزی براساس نامه‌ای که روسای کارخانه‌ها از طرف اتاق می‌آورند، وام بدهند. در اتاق بازرگانی هم جلساتی را تشکیل دادیم که تمامی اعضای تیم هشت نفره که از حضرت امام حکم داشتند در این جلسه بودند، دستور هم این بود که کمیسیونی تشکیل شود تا میزان نیاز کارخانه‌ها به وام‌های بانکی را تشخیص دهد. بعد از آنکه تشخیص صورت گرفت ما نامه ‌دادیم که به این کارخانه به میزان مشخصی با ضمانت بازپرداخت اتاق بازرگانی وام دهند. خوشبختانه اعتباری هم به این مورد اختصاص می‌یافت ما به بانک نامه می‌نوشتیم، بانک هم وام می‌داد.

 

 

چه کسانی نامه‌ها را امضا می‌کردند؟

 

در این مورد بنده و آقای حاج‌طرخانی امضا می‌کردیم.

 

 

در میان تیم شما که به اتاق بازرگانی آمدید، تنها شما تحصیلات اقتصادی داشتید. بنابراین در مورد موضوعات کلان مانند پیمان ارزی، نرخ بهره، نرخ تورم و... چطور تصمیم‌گیری می‌کردید؟ در واقع می‌خواهیم بدانیم اعضای تیم هشت‌نفره امام (ره) که به اتاق آمده بودند تا چه اندازه به این موضوعات ورود داشتند؟

 

هرکدام از این هشت نفر در یک زمینه بسیار متبحر بودند و تجربه بسیاری داشتند. به‌طور نمونه آقای عسگراولادی در زمینه صادرات، اطلاعات، آگاهی بسیار بالایی داشتند یا آقای حاج‌طرخانی هم در مورد امور بانکی خیلی وارد بودند. آقای کرداحمدی هم این‌طور بودند. آقای میرمحمد صادقی در امور مربوط به معادن و کارخانه‌ها واقعا صاحب تجربه و آگاهی بودند. به‌هرحال از بحث اصلی منحرف نشویم. وام‌های بانکی را ما راه انداختیم و به لطف خدا این وام‌ها بسیار هم موثر بود. البته نکته طلایی این وام‌ها این بود که تمامی این وام‌ها به بانک مرکزی بازگشت. یعنی این وام‌ها اصلا سوخت نشد.

 

 

چه تیپ‌هایی از این وام‌ها استفاده می‌کردند؟

 

صاحبان صنایع و کارخانه‌دارها. همان زمان آقای برخوردار هم پیش ما آمدند و حرف جالبی زدند. ایشان گفتند از میان کارخانه‌هایی که بنده (یعنی آقای برخوردار) سهام‌دار آن هستم، اگر کسی پیش شما آمد و وام خواست شما ندهید و بگویید برو پیش خود برخوردار. قصد او این بود که مشکل مالی کارخانه‌ها را خودش حل کند. حالا اموال چنین آدمی را مصادره کردند. واقعا آدم افسوس می‌خورد. خیلی‌ها مظلوم واقع شدند. البته نه همه آنها، از میان کسانی که اموال‌شان مصادره شد، هژبریزدانی هم بود که واقعا باید اموالش مصادره می‌شد.

 

در همان دوره ما به عضویت شورای عالی کار هم درآمده بودیم. اینجا یک اشتباه بزرگی رخ داد. ما به وزیر کار گفتیم که باید با کارگران آهسته رفتار کرد. یعنی همه چیز براساس عقل و رفتاری درست و منطقی باشد ولی وزارت کار به صورت ناگهانی نرخ دستمزد را بیش از 60 درصد افزایش داد. ما مرتب اعلام می‌کردیم این اشتباه است و کارخانه‌ها نمی‌توانند این میزان دستمزد را تامین کنند. این یکی از گرفتاری‌هایی بود که اتاق بازرگانی سعی کرد برای حل کردن آن به ماجرا وارد شود اما به‌هرحال با تندروی‌های وزارت کار، راه به جایی نبردیم. همزمان با این جریان بحث عدم خرید نفت ایران هم مطرح شد. ژاپن روزی 240 هزار تن نفت از ایران می‌خرید ولی به‌صورت ناگهانی اعلام کرد که دیگر خرید نمی‌کند. ما به دولت گفتیم که اجازه بدهد این مشکل را ما حل کنیم. به ژاپن اعلام کردیم در صورتی که نفت ایران را نخرد، ما هم دیگر از ژاپن خرید نمی‌کنیم. برای حل این مشکل کمیته‌ای را تشکیل دادیم.

 

 

چه افرادی در این کمیته بودند؟

 

ما از اتاق بازرگانی بودیم و برخی هم از دولتی‌ها. مانند وزارت بازرگانی. البته ابتکار این ایده از ما بود. به سرعت یک هیات هم به ژاپن فرستادیم تا مذاکره کنند. هنگامی که هیات بازگشت بازهم ژاپن خرید نفت را از سرگرفت. این هم یکی از کارهای دیگر موفق اتاق بود.

 

 

کمیته تهیه و توزیع کالاها از اتاق ماجرایش مطرح شد؟

 

بله، این پیشنهاد آقای کرداحمدی بود تا کمیته‌های تهیه و توزیع کالا ایجاد شود. اصل داستان این بود که دولت برای خرید و توزیع کالا مشکل داشت. بنابراین این حوزه باید سازماندهی می‌شد. بحث را ما مطرح کردیم و در دولت موقت هم مطرح شد و به تصویب رسید.

 

 

رابطه شما با دولت چطور بود؟

 

ما با همه ارتباط داشتیم و همه به ما احترام می‌گذاشتند. یعنی هم در دولت (دولت موقت) و هم در ارگان‌های دیگر به حرف‌های ما گوش می‌دادند. با آقای بهشتی هم رابطه خوبی داشتیم. به‌هرحال بحث ستاد تهیه و توزیع را ما مطرح کردیم. بعدها همین بحث تهیه و توزیع خودش به انحراف کشیده شد. این موضوع دیگر در دهه 60 بود، بنابراین ما بازهم رایزنی کردیم تا از کارهای این ستاد جلوگیری شود. روال ارتباط و بحث‌های ما با دولت ادامه داشت تا مقطع تصویب قانون اساسی و موضوع اصل44.

 

 

در این دوره چه اتفاقی افتاد؟

 

با برداشت‌های غلط از اصل 44 اعتراض داشتیم. گفتیم به موجب زیرنویس‌های اصل 44 مصادره‌ها باید برداشته‌ شود. در این دوره من هم در بنیاد مستضعفان بودم و هم در اتاق بازرگانی. کمیته پنج نفره‌ای برای بررسی قانون توسعه حفاظت بود. از همین دوره برای مقابله با این قانون فعالیت‌هایی را آغاز کردیم. آقای نیری هم در این کمیته بودند. به آنها گفتم این کارها که می‌شود، خلاف شرع است. به صورت مدام این حرف‌ها را تکرار می‌کردیم. یک‌بار به یاد دارم که برای بحث مصادره‌ها به نخست‌وزیری رفته‌ بودم. در این جلسه به من گفتند، فلانی این را بدان‌که ما اعتقاد داریم هیچ آجری روی آجری در گذشته قرار نگرفته ‌است، ‌مگر اینکه فسادی شده ‌باشد. بنابراین ما همه اینها را خراب می‌کنیم و از اول می‌سازیم. حالا شما الان قضاوت کنید که مثلا آقای برخوردار یا ایروانی انسان‌های بدی بودند؟ یا آقای خیامی؟ ایشان انسان‌های بدی بودند و حلال و حرام را نمی‌دانستند؟ به‌هرحال گذشت.

 

 

شما در جلسات شورای اقتصاد هم حضور داشتید؟

 

شورایی در نخست‌وزیری بود که چند نفر از قم می‌آمدند و ما‌ هم شرکت می‌کردیم. در این جلسات بحث حلال و حرام بودن اموال خیلی مطرح بود. در این جلسات ما که از این چیزها حرف می‌زدیم، وزیر صنایع‌سنگین ما را مسخره می‌کرد.

 

 

از روحانیون شورای اقتصاد با چه کسانی ارتباط داشتید؟

 

همه ما را می‌شناختند. فقط افراد تازه به دوران رسیده ‌بودند که با ما و کل اقتصاد رفتار بدی داشتند.

بعد اصل 81 قانون اساسی ایجاد شد. براین اساس می‌گفتند که خارجی‌ها نمی‌توانند کارت بازرگانی داشته ‌باشند. آنها این بحث را در زمانی مطرح می‌کردند که ممکن بود برای اقتصاد کشور خیلی‌گران تمام شود. اگر ما به خارجی‌ها کارت بازرگانی نمی‌دادیم، آنها هم در کشورهای خودشان به سرمایه‌گذاران و بازرگانان ایرانی کارت اقتصادی نمی‌دادند و این موضوع بسیار مهمی بود. سعی کردیم تا ریشه این مشکل را پیدا کنیم. بنابراین به شرح مذاکرات مجلس خبرگان رجوع کردیم. در آنجا دیدم که منظور انحصار است. یعنی گفته‌اند انحصار آب یا هواپیمایی یا هرچیز دیگری را به خارجی‌ها ندهید. در اینجا اصلا حرفی از کارت بازرگانی زده ‌نشده ‌بود.

 

 

یعنی خارجی‌ها می‌توانستند کارخانه تاسیس کنند؟

 

بله، قانون فقط تاکید کرده ‌بود که انحصار نباشد. مثلا آقای زواره‌ای آن دوره مقاومت می‌‌کردند اما ما تلاش کردیم که شرایط را تغییر دهیم. همین دوره ما جاده را صاف کردیم. این هم کار اتاق بازرگانی بود. بعد از این ماجرا ‌عسگراولادی از وزارت بازرگانی رفتند و عابدی‌جعفری آمدند، اینجا‌ها دیگر اختلافات ما خیلی زیاد شد.

 

 

یکسری انتقادها هم از شما در دهه 60 می‌شود. مثلا می‌گویند زمانی که جنگ بوده و مردم گرفتار جنگ بودند، یکسری در اتاق دنبال واردات بودند. مثلا می‌گویند که دنبال واردات چراغ بنز بوده‌اند.

این هم از آن حرف‌هاست. واقعا جای تاسف دارد. این را هم بگویم که جلوی حرف‌های عده‌ای بدخواه را نمی‌توان گرفت. اجازه بدهید خدمت شما توضیح می‌دهم. در دوران جنگ تمام تلاش‌مان را گذاشته ‌بودیم برای تجهیز پشت جبهه‌ها. ما و اصناف کانونی برای تامین نیازهای جبهه‌ها شده‌ بودیم. در این دوران کانونی برای تامین نیازها بودیم. هر وقت دولت اعلام می‌کرد نیازی به کالایی برای جبهه‌ها دارد، ما از طریق کارخانه‌ها و بازار به سرعت برای تامین آن اقدام می‌کردیم. این حرفی را که شما می‌زنید، همان زمان هم می‌گفتند ولی مگر پسر بنده در جنگ شهید نشد؟ مگر ما در جنگ نشسته ‌بودیم و نگاه می‌کردیم. آیا این انصاف است؟ به‌هرحال همان زمان‌که فرزند بنده به شهادت رسید، مردم ما را خیلی خجالت دادند. حتی همین هم عده‌ای را نگران کرده ‌بود. به یاد دارم یک روز در مجلس، یکی از نمایندگان گفت مگر فقط پسر خاموشی شهید شده که این‌قدر از او حرف می‌زنید؟ این شرایط ما بود. به‌ هر حال در جنگ ما هم خودمان را بخشی از مردم می‌دانستیم و سعی می‌کردیم هرچه در توان داریم، ‌نشان دهیم. ما در این دوره کارهایی انجام دادیم که در جایی منعکس نشده‌است. در همان دوران به کشتی‌ها حمله می‌کردند. حالا این کشتی‌ها کالاهای اساسی را برای ما وارد می‌کردند. همان زمان بنده نامه‌ای را به اتاق ‌ای‌سی‌سی نوشتم. در این نامه به این روال اعتراض کرده‌بودم که چرا باید کشتی‌های غیرنظامی را که برای مردم عادی کالا می‌آورند مورد هدف قرار دهند. نوشتیم که این خلاف اساسنامه اتاق بین‌المللی است. از آنها خواستم که رسما این مساله را به کمیته بین‌المللی انتقال دهند. ‌ای‌سی‌سی‌ به سرعت این ماجرا را مورد اعتراض قرار داد. یک‌بار دیگر در جلسه اتاق‌های اسلامی، به موضوع جنگ اشاره کردم و در آنجا به‌شدت به اقدامات عراق اعتراض کردم.

 

 

بعد از این بحث اختیارات بخش‌ خصوصی پیش آمد؟

 

بله، در مجلس سوم بود. این قانون سه بار به شورای نگهبان رفت و ما هر سه‌بار این قانون را برگرداندیم. می‌گفتیم ابتدا باید مسوولیت‌های بخش‌ دولتی مشخص‌شود و بعد به سراغ بخش‌خصوصی بروید. حرف ما این بود که بخش‌خصوصی، مکمل بخش‌دولتی است. یعنی باید آنها اول اختیارات‌شان را مشخص‌کنند. این هم یکی از کارهایی بود که اتاق انجام داد. در سه چهار سال آخر دولت موسوی، روابط ما با دولت خیلی خراب شد. همان دوره دولت کانون پزشکان را منحل کرده ‌بود. دیگر همه به این نتیجه رسیده‌ بودند که دولت اتاق را هم منحل می‌کند. من هم معتقد بودم که چنین قصدی دارند ولی زورشان نمی‌رسید.

 

 

اتاق ایران و انگلیس را هم بگویید که چطور راه ‌افتاد؟

 

ما به انگلیس سفرکردیم و دیداری هم با چند لرد داشتیم. خلاصه توافقاتی کردیم و اتاق را راه ‌انداختیم. این اتاق خیلی حساس و سیاسی بود، به همین دلیل ریاست آن را هم به کسی ندادیم چرا که می‌دانستیم این اتاق بسیار حساس است. در ایران هم مخالفانی داشت ولی سرانجام وزارت امور خارجه را راضی کردیم که مخالفتی نداشته‌ باشند.

 

 

منبع: روزنامه شرق

 

کلید واژه ها: علینقی خاموشی اتاق بازرگانی


نظر شما :