جبهه ملی الگوی فعالیت سیاسی در ایران شد
گفتوگو با امیر طیرانی، پژوهشگر تاریخ
تاریخ ایرانی: جبهه ملی ایران، از تاثیرگذارترین تشکلهای سیاسی ایران است؛ تشکلی که با بزرگترین خروجی خود یعنی ملی کردن صنعت نفت در ذهن ایرانیان حک شد. در ادامه راه بسیاری از تحرکات دانشجویی و اعتراضات خیابانی علیه رژیم شاه را پایه گذاشت و گروههای مختلف معترض را به خود جذب کرد. مبنای این تشکل از روز نخست بر قانونمداری استوار بود و تا آخرین مجالهایی که برای تنفس داشت بر مشی خود باقی ماند، هرچند که با گذشت زمان از دل آن افراد و گروههایی پدید آمدند که ایمان چندانی بر مشی پیشگامان خود نداشتند و ترجیح میدادند با زبان اسلحه با حکومت وقت سخن بگویند، افرادی چون محمد حنیفنژاد از پایهگذاران مجاهدین خلق، بیژن جزنی از موسسان چریکهای فدایی و...
امیر (بهروز) طیرانی پژوهشگر تاریخ معاصر که در پژوهش اخیر خود «اسناد، بیانیهها و صورتجلسات جبهه ملی دوم» را به همراه علی شجاع گردآوری کرده، در شصتوهشتمین سالگرد تاسیس جبهه ملی – ۲۱ آبان ۱۳۲۸ - با «تاریخ ایرانی» درباره بسترهای شکلگیری جبهه ملی اول و دوم، نقاط ضعف آن و تاثیرش بر اعتراضات بعدی علیه رژیم شاه به گفتوگو نشسته است:
***
زمینههای شکلگیری جبهه ملی اول را در چه میدانید؟
زمینههای شکلگیری جبهه ملی به فضای حاکم بر ایران در دهه ۱۳۲۰ بازمیگردد؛ بعد از سقوط رضاشاه به یکباره فضای ایران دچار تحول کمی - کیفی فوقالعاده عظیمی شد، یعنی مردم از فضای بستهای که در آن حتی برای عبورومرور در داخل کشور، احتیاج به اجازه از مقامات دولتی داشتند یا برای نامهنگاری در سر هر صندوق پستی با یک مامور مواجه میشدند که آنها را در مورد محتویات نامه و مقصد آن مورد بازخواست قرار میداد و... به فضایی جدید وارد شدند که در فاصله کوتاهی در آن احزاب، سازمانها، سندیکاها و اتحادیههای کارگری مختلف شکل گرفتند، تعداد بیشماری نشریه در کشور شروع به فعالیت کرد و انتخاباتی که به استناد اسناد موجود وزارت کشور در آن دوره کاملا فرمایشی بود به انتخاباتی تقریبا نیمهآزاد تبدیل شد.
در دوره چهاردهم مجلس شورای ملی که در سال ۱۳۲۲ برگزار شد و از جمله معدود انتخابات نیمهآزاد ایران به شمار میرود، مصدق به عنوان نماینده اول تهران به مجلس راه پیدا کرد، علاوه بر آن ۹-۸ نفر از نامزدهای حزب توده ایران هم وارد مجلس شدند که گرچه از مناطقی میآمدند که تحت اشغال ارتش سرخ بود، ولی به هر صورت حضور این نوع افراد به عنوان نماینده در مجالس دوره رضاشاه بیسابقه بود. این فضای جدید، مطالبات جدیدی را مطرح و زمینه آزادیخواهی و استقلالطلبی را فراهم کرد.
بعد از خاتمه اشغال ایران و خروج نیروهای آمریکایی - انگلیسی، کابینهای تشکیل شد که در تاریخ ایران کمسابقه بود؛ چراکه چند تن از اعضای حزب ایران و حزب توده در کابینه قوام شرکت داشتند. صرفنظر از داوری و موشکافی راجع به این مسئله، نفس تشکیل کابینهای متشکل از افرادی خارج از ساختار رسمی قدرت در ایران و حضور چند تن از اعضای بلندپایه حزب توده و یا حزب ایران در دولت قوام، تحولی عمده بود.
این زمینههای سیاسی - استراتژیک به وجود آمده در ایران، آرامآرام کشور را به سمت طرح مطالبات جدید هدایت کرد. در مجلس پانزدهم اقلیت متشکل از بقایی، حائریزاده، مکی، رحیمیان و عبدالقدیر آزاد، بر سر قرارداد گس – گلشاییان و تمدید قرارداد نفت، یک حرکت منسجم و ملی را شکل دادند که در نهایت علیرغم فشارهای دولت بریتانیا و عواملش با پایان دوره مجلس به عدم تصویب قرارداد گس – گلشاییان منجر شد. این امر پایهای برای طرح مطالبات بعدی چون ملی کردن نفت ایران شد.
از سوی دیگر ایران در فاصله سالهای ۱۳۲۰ تا ۱۳۲۸ با یک بستر مطالبات تشکیلاتی مواجه شد و احزاب متعددی در آن شکل گرفتند. در این دوران نزدیک به ۱۰۰ تشکل به عنوان حزب مطرح شدند، علاوه بر آن تعداد زیادی گروه، سازمان، جمعیت، کانون و... تشکیل شد که در راس همه آنها حزب توده در جریان چپ و حزب ایران در جریان ملی قرار داشتند که اگرچه مطالباتی را مطرح کردند اما به دلایل گوناگون خواستهایشان منتج به نتیجه واقعی نشد. حزب توده به دلیل مقابله شدید انگلستان و حامیانش در ایران که دربار در راس آن قرار داشت، از هر سو با فشارهای گوناگون روبهرو بود و سرانجام بعد از قضیه ۱۵ بهمن ۱۳۲۷ و ترور شاه در دانشگاه، غیرقانونی اعلام شد. البته فشارهای استبداد و استعمار تنها عامل عدم گسترش و نفوذ آن درون جامعه ایران نبود، بلکه برخی اقدامات همچون حمایت از منافع شوروی در ایران و به ویژه پشتیبانی از اعطای امتیاز نفت شمال به روسها و برگزاری راهپیمایی تحت حفاظت سربازان ارتش سرخ در تهران، آبرو و حیثیتی را که حزب توده در ابتدا به دست آورده بود، خدشهدار کرد. احزاب دیگر نیز چون حزب ایران یا قبلتر از آن حزب میهن و... در تشکل مردم آنچنان موفق نبودند و بیشتر باشگاهها و کانونهایی برای نخبگان به شمار میرفتند؛ بنابراین نیاز به تشکیلاتی برای سازماندهی مطالبات مردمی شکلگرفته در طول این ۸ سال، احساس میشد. در این میان، به رغم انتخابات نسبتا آزاد دوره چهاردهم، انتخابات دوره پانزدهم مجلس با دخالت تام و تمام حزب دموکرات قوامالسلطنه برگزار شد؛ در آن دوره حزب دموکرات به شکلی تمام حوزههای انتخاباتی را تحت اختیار و سلطه خود قرار داده بود؛ بنابراین حتی دربار نیز نتوانست دخالت همیشگی و مرسوم خود را در انتخابات اعمال کند.
در انتخابات دوره شانزدهم مجلس، دوباره دخالتهای دربار به طور کاملا آشکار و بارز صورت گرفت. دخالت گسترده دربار در انتخابات و برگزاری فرمایشی آن سبب شد تا مصدق بار دیگر در صحنه حضور پیدا کند. او که پیشتر در جریان برگزاری انتخابات دوره پانزدهم تلاش کرده بود با تحصن در دربار به تقلبهای انجامشده از سوی دولت اعتراض کند، بار دیگر به همراه عدهای از نیروهای سیاسی آزادیخواه به سمت دربار روانه و خواهان رسیدگی به مسئله تقلب شد. در آنجا پس از مذاکراتی با مقامات وزارت دربار، به همراه ۱۹ تن از رجال آن دوره متحصن شد؛ تحصنی که البته نتیجهای در بر نداشت.
دو هفته بعد از آن مصدق ۱۹ نفر متحصن در دربار را برای گفتوگو درباره بررسی شرایط و تلاش برای مقابله با وضعیت پیشآمده به نشستی در منزل خود دعوت کرد. حاصل آن نشست ایجاد تشکلی فراگیر با حضور نیروهای ایراندوست و آزادیخواه بود، تشکلی که در جلسات بعد نام «جبهه ملی ایران» بر آن نهاده شد. به نوشته حسین فاطمی سردبیر روزنامه «باختر امروز» ایجاد جبهه ملی برخاسته از این نیاز جامعه ایران بود: «یک حزب قوی یا یک جبهه قدرتمند». این تشکل که با حضور ۲۰ نفر از جمله مصدق در ۲۱ آبان سال ۱۳۲۸ شکل گرفت به جبهه ملی اول معروف است که تا کودتای ۲۸ مرداد به فعالیت خود ادامه داد؛ بنابراین به طور خلاصه زمینههای تشکیل جبهه ملی ایران را باید در طرح خواستههای ملی و ضرورت ایجاد تشکلی برای تحقق آنها دانست که هر دو نیز محصول پیدایش فضای باز نسبتا آزاد بود.
چه ویژگیهایی در جبهه ملی اول احزاب مختلف از روشنفکر و مذهبی چون احزاب ایران، ملت ایران، زحمتکشان ملت ایران و مجمع مسلمانان مجاهد را به آن جذب کرد؟
یکی از مهمترین دلایل تشکیل یا نفوذ جبهه ملی ایران، وجود شخص دکتر مصدق بود؛ رجلی خوشنام و اشرافزادهای که در صف تودههای مردم و منافع ملی قرار داشت. تا آن دوره و حتی پس از آن هر وقت صحبت از اشراف و به ویژه اشراف قاجاری مطرح میشد، انسانهایی دور از مردم و منافع ملی، در ارتباط با بیگانه، رشوهبگیر و دارای زمینهای متعدد یا پستهای اداری که تنها به فکر منافع خود هستند، در ذهن مردم متبادر میشد. در این شرایط شخصی چون مصدق که از طبقه اشراف بود با پشت کردن به منافع طبقاتی خود، در صف تودههای مردم قرار گرفت و منافع ملی را بر منافع شخصی خود ترجیح داد. علاوه بر آن سابقه مبارزاتی او علیه استبداد در دوران رضاشاه، مخالفتش با انتخاب رضاخان به عنوان شاه ایران و تبعیدها و آسیبهایی که از ناحیه استبداد به او وارد شده بود، موجب شد در میان مردم از اعتبار ویژهای برخوردار شود. تا پیش از آن تنها شخصیت دارای چنین ویژگیهایی، مرحوم آیتالله مدرس بود که در دوره رضاشاه از دنیا رفت، دیگرانی نیز بودند که یا به صف موافقان رضاشاه پیوستند یا نظیر سلیمانمیرزا اسکندری بعد از شهریور ۱۳۲۰ بیشتر به چپ گرایش پیدا کردند. قرار گرفتن مصدق با چنین پیشینهای در راس جریان جبهه ملی، موجب شد طیفهای بسیاری به این جبهه گرایش پیدا کنند.
علاوه بر شخص دکتر مصدق حضور کسانی چون بقایی، مکی، سنجابی، نریمان، شایگان و فاطمی شخصیتهایی خوشنام و مطرح به شمار میرفتند و در میان آحاد جامعه معروفیت داشتند. حسین مکی کسی بود که به دلیل نطق مشهورش در مخالفت با امتیاز گس - گلشاییان و حضور در صف رهبران ملی کردن صنعت نفت، «سرباز فداکار وطن» لقب گرفت. مظفر بقایی تا پیش از ۳۰ تیر ۱۳۳۱ و جدا کردن راه خود از صف مردم و مصدق، از محبوبیت زیادی برخوردار بود و به عنوان جانشین مصدق مطرح میشد. نطقهای پرشور او در مجلس پانزدهم، از او شخصیتی ملی، مبارز و آزادیخواه ساخته بود. از سوی دیگر بعد از تشکیل جبهه ملی همراه شدن شخصیت مبارزی همچون آیتالله سید ابوالقاسم کاشانی که به تازگی از تبعید به کشور بازگشته بود و حمایت و پیوستن وی به جبهه ملی بر اعتبار آن در میان مردم و به ویژه افراد مذهبی افزود. بعد از پیوستن و همراهی آیتالله کاشانی تشکلهایی چون فداییان اسلام و مجمع مسلمانان مجاهد نیز به حمایت از جبهه ملی پرداختند. به این ترتیب جبهه ملی در مدتی بسیار کوتاه یعنی کمتر از یک سال دارای یک پایگاه وسیع اجتماعی به ویژه در میان طبقه متوسط و نیروهایی چون بازار شد.
میتوان گفت تا پیش از تشکیل جبهه ملی، پای اقشار متوسط جامعه تا این حد به سیاست کشیده نشده بود.
جبهه ملی بسیار در این قضیه موثر بود. تا قبل از تشکیل جبهه ملی، بزرگترین تشکل سیاسی ایران حزب توده بود که با طرح مطالبات کارگری در بخشی از نیروهای روشنفکری و به ویژه دانشجویان نفوذ کرده بود؛ ولی جبهه ملی با طرح خواستهای ملی علاوه بر اقشار روشنفکر و نیروهای دانشگاهی، در میان اقشار متوسط جامعه و به ویژه سرمایهداری ملی ایران یا بازار نفوذ یافت. جبهه ملی هرچند ایدئولوژی نداشت ولی خواستههایش در زمره گرایشات ملی - مذهبی محسوب میشد، بنابراین نیروهای ملی و مذهبی از آن حمایت کردند.
درخشانترین دستاوردهای جبهه ملی از نگاه شما چیست و آن را مربوط به کدام مرحله از حیات آن میدانید؟
بزرگترین دستاورد جبهه ملی در طول حیات نزدیک به هفتاد سالهاش طبیعتا ملی کردن نفت ایران و بعد از آن حکومت ۲۸ ماهه دکتر مصدق بود؛ پس از گذشت هفتاد سال از ملی شدن صنعت نفت هنوز اسناد وزارت خارجه بریتانیا یا آمریکا به طور کامل در این باره در دسترس قرار نگرفته و بخشهایی از آن همچنان محرمانه است. این اهمیت موضوع را میرساند. ضمن اینکه بر حرکتهای آزادیبخش در سطح منطقه و حتی در سطح جهان تاثیرگذار بود؛ وقتی شخصی چون جواهر لعل نهرو نخستوزیر فقید هند و یا جمال عبدالناصر رهبر مصر و قهرمان مبارزه با استعمار و ملی کردن کانال سوئز، از تاثیر حرکت مردم ایران و ملی کردن صنعت نفت بر مبارزات سیاسی مردم منطقه یاد میکنند، دیگر نیازی به توضیح و تشریح اهمیت ماجرای ملی کردن نفت نداریم.
دستاورد دوم جبهه ملی، تشکیل حکومت دکتر مصدق بود که نقطه عطفی در تاریخ ایران به شمار میرود. حکومت مصدق به درستی نمونهای از یک دولت مدرن به شمار میرفت و دو جنبه ویژه داشت: نخست اینکه آزادیخواهانه بود و تلاش کرد آزادی و دموکراسی را در ایران نهادینه و اجرا کند. دومین ویژگی آن تلاش در جهت استقرار عدالت و بهبود نسبی معیشت مردم و رفاه حال آنها بود. دکتر مصدق روشنفکری جدا از جامعه نبود که فقط به فکر توسعه سیاسی باشد. او در دوران ۲۸ ماهه حکومتش به ویژه در بخش دوم، از یک سیاست سوسیالدموکراتیک پیروی میکرد و مسیری را در جهت بهبود حال مردم و اجرای عدالت نسبی در پیش گرفت. از جمله تلاشهای او در این زمینه عبارت بودند از تاسیس سازمان بیمههای اجتماعی کارگران، ایجاد تصویب و اجرای قانون عوارض اربابی و تخصیص ۱۰ درصد از عوارض پرداختی به مالکان جهت بهبود وضعیت روستاها، احداث پروژه خانهسازی برای خانوادههای کمدرآمد، ثابت نگاه داشتن نرخ تورم در حدود ۱۰ درصد علیرغم قطع درآمد نفت، ملی کردن شیلات و... که به بهبود حال مردم منجر میشد.
سومین دستاورد تاسیس جبهه ملی ارائه الگویی برای فعالیت سیاسی در ایران بود؛ حرکت موفق جبهه ملی از آن به بعد به سرمشقی برای نیروهای سیاسی بدل شد. تا پیش از تشکیل جبهه ملی دو تجربه نیمه موفق جبهه موتلفه احزاب آزادیخواه و جبهه آزادی مطبوعات داشتیم که هر دو متاسفانه به دلیل تلاش هژمونیک حزب توده به شکست انجامید. حزب توده در هر دوی این فعالیتها تلاش میکرد حرکت آنها را تحت سیطره سیاستهای خود دربیاورد، به همین دلیل فعالیتهای این دو جبهه شکست خورد؛ اما تجربه جبهه ملی اول الگو و سرمشقی برای فعالیتهای جبههای در ایران شد. در دهه ۹۰-۱۳۸۰ میبینیم که نیروهای سیاسی ایران به دنبال حرکت جبههای برآمدند.
چه عواملی موجب گسست جبهه ملی و افول آن در ماههای منتهی به ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ شد؟
عوامل درونی و بیرونی زیادی در افول و متلاشی شدن جبهه ملی ایران نقش داشتند. درباره عوامل درونی فروپاشی جبهه ملی نخست باید به ترکیب اعضای موسس آن اشاره کرد. ۲۰ نفری که در تاسیس جبهه ملی شرکت داشتند را میتوان به چهار دسته تقسیم کرد: دسته نخست افرادی بودند که تا آخر با مصدق ماندند، اینها عبارت بودند از: سید علی شایگان، کریم سنجابی، حسین فاطمی، سید محمود نریمان، شمسالدین امیرعلایی، احمد زیرکزاده و محمدحسن کاویانی. گروهی نیز همان ابتدای کار وقتی هنوز هیچ اتفاقی نیفتاده بود راه خود را از مصدق و جبهه ملی جدا کردند. این سه نفر عبارت بودند از عمیدی نوری، احمد ملکی و عباس خلیلی که عملا نقشی در سیاست ایران نداشتند و به قول معروف از ابتدای کار اشتباهی سوار این کشتی شده بودند.
گروه بعدی در درجه پایینتری از گروه دوم قرار داشتند. آنها رودرروی مصدق قرار نگرفتند ولی همراهی چندانی هم نکردند. این افراد عبارت بودند از آیتالله غروی، ارسلان خلعتبری، حسن صدر و محمدرضا جلالی نائینی که در میان آنها، حسن صدر و جلالی نائینی مقداری با جبهه ملی همدلتر بودند. این عده به جبهه ملی ایران خنجر نزدند ولی همراهی هم نکردند.
گروه چهارمی هم بودند که تا ۳۰ تیر ۳۱ مصدق را همراهی کردند و عبارت بودند از مظفر بقایی، حسین مکی، ابوالحسن حائریزاده، یوسف مشار و عبدالقدیر آزاد. وزن سیاسی این چهار تن از بقیه حتی سنجابی و شایگان نیز بیشتر بود. اینها داعیهدار نهضت بودند و خود را کمتر از مصدق نمیدانستند به ویژه بقایی و مکی. از میان این افراد، بعدها اثبات شد که بقایی از همان ابتدا ارتباطاتی با آمریکا داشته و به قول خود سه بار سلطنت را نجات داده بود. با توجه به ارتباطات او با ساواک و آمریکا در قبل و بعد از انقلاب، مشخص است که خط مشخصی را دنبال میکرد. جالب است بدانید که سال ۱۳۵۰ ساواک تصمیم گرفت مقداری فضای باز سیاسی ایجاد کند، در نتیجه مظفر بقایی دوباره در صحنه حاضر شد و فعالیت حزب زحمتکشان را از سر گرفت. وی پس از انقلاب دوباره وارد صحنه شد و کوشید نیرو جمع کند و بنا بر اسناد منتشرشده تلاشهایی را برای سرنگونی جمهوری اسلامی سازمان داد؛ بنابراین در سال ۱۳۶۶ هنگام بازگشت از آمریکا دستگیر شد و در زندان درگذشت.
این گروه در توجیه جداییشان از مصدق میگفتند که او دیکتاتور و عامل آمریکاییهاست. این نیروها در حالی با مصدق مخالفت میکردند که بعد از کودتای ۲۸ مرداد با رژیمی همکاری کردند که بنا به قول همه مورخان و پژوهشگران، هم دیکتاتور بود و هم وابسته. حکومت مصدق هرچه بود، به وسیله خارجیها و با کودتای اوباش و پول آمریکا و طراحی عوامل CIA و MI6 همچون کرمیت روزولت، وودهاوس و... بر سر کار نیامده بود؛ ولی حکومت زاهدی با پول آمریکاییها، با نقشه و طراحی کرمیت روزولت، سیا، اینتلیجنت سرویس و... بر سر کار آمده بود، بعد از روی کار آمدن نیز مطبوعات و احزاب را توقیف و بسیاری را بازداشت کرد. پس بنا بر اسناد وزارت خارجه آمریکا، سیا و وزارت خارجه بریتانیا، زاهدی هم دیکتاتور بود و هم وابسته. اینها در مقابل چنین حکومتی سکوت کردند؛ بنابراین میتوان گفت دلایلی که گروه چهارم در جدایی از مصدق بیان میکردند، شخصی و یا در بهترین حالت بر اساس تحلیلهای اشتباه بود.
در کنار تمایلات و وابستگیهای افرادی که برشمردیم، از دیگر عوامل درونی افول جبهه ملی اول و پاشنه آشیل آن، قائم بودنش به شخص مصدق بود؛ وقتی تشکیلاتی قائم به یک شخص باشد، طبیعتا ضربهپذیر خواهد شد. جبهه ملی ساختار تشکیلاتی نداشت و به شدت هیاتی اداره میشد. تشکیلاتی که دموکراتیک نباشد روابط درونیاش دچار مشکل میشود و این امر موجب ضربهپذیری و نابودی آن خواهد شد.
در کنار این علل درونی، عوامل بیرونی نیز در افول جبهه ملی نقش داشت که در راس آنها سرویسهای جاسوسی بیگانه قرار داشت. از ابتدای تشکیل دولت مصدق، یعنی اردیبهشت و خرداد ۱۳۳۰ زمانی که هنوز هیچ اتفاق ویژهای نیفتاده بود؛ یعنی هیچ کدام از دلایلی که بعدا برای مبارزه و مخالفت با مصدق مطرح شد وجود نداشت، در سفارت انگلستان خانم آن لمبتون، مقدمات ایجاد شبکهای را برای مقابله با حکومت مصدق و در نتیجه جبهه ملی ایجاد کرد و به توصیه او فردی به نام رابرت زینر مامور ایجاد و سازماندهی تشکیلات ضد مصدقی شد.
از سوی دیگر امروز اسناد متعددی از طرف آمریکاییها و انگلیسیها منتشر شده است که نشان از تبلیغات علیه جبهه ملی و مصدق دارد. یک مورد از تلاشهای آنها در این زمینه، ایجاد ارتباط با افراد درون جبهه ملی بود که به سرعت منجر به جدایی عمیدی نوری و... شد، به تدریج نیز روی افرادی چون بقایی، حائریزاده، حسین مکی تاثیر گذاشت و مقدمات فروپاشی جبهه ملی را فراهم کرد. حرکت علیه مصدق روی جبهه ملی نیز تاثیر گذاشت؛ بنابراین با سرنگونی مصدق، جبهه ملی اول نیز در ۲۸ مرداد تمام شد.
در افول جبهه ملی اول و کودتای ۲۸ مرداد هیچ سهمی برای مصدق قائل نیستید؟ با توجه به اقداماتی چون چاپ اسکناس که منجر به تصمیم برخی نمایندگان از جمله حسین مکی به استیضاح او شد و یا انحلال مجلس هفدهم که به هر حال یک نهاد قانونی بود.
دکتر مصدق هم مثل همه دولتمردان، سیاستمداران و نخستوزیران در ایران و سایر جهان مطمئنا دارای اشتباهاتی بود. مهمترین ایراد وی که به سرنگونی خود و دولتش منجر شد، ترس بیش از اندازه او از کودتای سرخ بود، به همین خاطر در ۲۷ مرداد دستور داد که مردم به خیابانها نیایند یا در روز ۲۸ مرداد چه خود ایشان و چه وزیر کشور مرحوم دکتر صدیقی، از فراخوان مردم برای مقابله با کودتا خودداری کردند. در نتیجه مشتی اوباش به همراهی معدودی نظامی وابسته با حضور در خیابانها و هجوم و تصرف و غارت مراکز دولتی، حکومت ملی را ساقط کردند.
اگر دکتر مصدق در روز ۲۸ مرداد فراخوان میداد و از مردم میخواست به مقابله با اوباش بشتابند، مطمئنا دستکم عدهای از اعضا و طرفداران جبهه ملی حتی حزب توده و نیروهای نسبتا فعال سیاسی به مقابله با کودتا برمیخاستند. مصدق میگفت «من نمیخواهم مردم به خاطر من کشته شوند!» خب دیدیم که بعد از آن نه یک ماه و یک سال که ۲۵ سال مردم سرکوب و کشته شدند؛ این اشتباه بزرگ مصدق بود، نه انحلال مجلس هفدهم که به پایگاه مخالفان مصدق و حکومت ملی تبدیل شده بود و به همه مخالفان مصدق پناه میداد.
ولی انحلال مجلس این مجوز را به شاه میداد که بتواند مصدق را از نخستوزیری خلع کند.
درست است؛ اما رفراندوم در یک ماه آخر حکومت مصدق برگزار شد، در حالی که تمهیدات کودتا بنا بر اسناد موجود از دستکم تابستان سال ۱۳۳۰ شروع شده بود؛ از جمله فعالیتهایی که در سفارت انگلستان و... انجام شد و پیشتر ذکر آن رفت. همه این اقدامات قبل از نشر اسکناس و انحلال مجلس بود. تمام تحرکات کرمیت روزولت، اشرف و دیگر عناصرشان قبل از مرداد ۳۲ صورت گرفت. اسنادی که اخیرا وزارت خارجه آمریکا و سیا منتشر کرده است به خوبی نشان میدهد که تمهیدات در جهت سرنگونی وی حداقل از یک سال قبل و دستکم از بعد از ۳۰ تیر به طور مشخص و منظم سازماندهی شده بود. واقعه نهم اسفند و حمله به خانه دکتر مصدق در اسفند ۱۳۳۱ رخ داد. تیمسار افشارطوس در روزهای پایانی فروردین ۱۳۳۲ ربوده و کشته شد. آن زمان که مجلس منحل نشده بود! برای چه افشارطوس کشته شد؟ برای چه بقایی در قتل افشارطوس شرکت داشت؟ این برنامه از پیش طراحی شده بود. ممکن است انحلال مجلس و نشر اسکناس هم تاثیر گذاشته باشد؛ ولی مطمئنا اگر این اقدامات نیز صورت نمیگرفت باز در تصمیم غربیها برای سرنگونی مصدق خللی وارد نمیشد.
با توجه به مقابله شاه با جبهه ملی اول، چگونه فضا برای تشکیل و فعالیت جبهه ملی دوم فراهم شد؟
در سال ۱۳۳۵ آیزنهاور رئیسجمهور آمریکا، برای جلوگیری از نفوذ شوروی در کشورهای وابسته به غرب، دکترینی را مطرح کرد که بر اساس آن کشورها باید سیاستهای اصلاحی را در پیش میگرفتند. این جریان تا روی کار آمدن کندی ادامه پیدا کرد. قبل از کندی دو گزارشگر وزارت خارجه آمریکا به نام کویلر یانگ و جان دبلیو بولینگ به منظور تهیه گزارشی از مسائل درونی به ایران آمدند و پیشنهادهایی را برای تغییر شرایط ارائه کردند. حسین علاء در خاطرات خود در مورد فساد درونی جامعه ایران در نامهای به شاه مورخ ۱۷ شهریور ۳۹ مینویسد: «ارزهای زیادی که داشتیم تفریط شد، امروز مضیقه عجیبی ظاهر شده، نه ارز داریم نه ریال. تجار بازار یکی بعد از دیگری ورشکست میشوند...» علی امینی هم که سر کار آمد باز شرایط درونی ایران همینطور بود و معروف است که او کابینه خود را کابینه مبارزه با فساد معرفی کرد. این شرایط موجب شد شاه تحت فشار آمریکا وادار به تغییر فضای سیاسی کشور شود. در این شرایط تعدادی از یاران، هواداران و وزرای مصدق از جمله مهندس بازرگان، سنجابی، اللهیار صالح، صدیقی، داریوش فروهر و... در منزل آیتالله فیروزآبادی گردهم جمع شدند و تشکیل جبهه ملی دوم را در ۲۸ تیر ۱۳۳۹ اعلام کردند. این جبهه میکوشید تحت نام مصدق از فضای ایجادشده برای پیشبرد اهداف جبهه ملی اول بهره ببرد. جبهه ملی دوم همچنین با توجه به حضور چهرههایی همچون دکتر خنجی و مسعود حجازی که سابقه کار تشکیلاتی با خلیل ملکی داشتند، تلاش میکرد ضعفهای پیشین جبهه ملی را جبران کند، به همین خاطر تشکیلاتی را ایجاد و در قالب کمیتههای مختلفی از جمله کمیته ادارات، بازار، دانشگاه و... شروع به ایجاد حوزههای تشکیلاتی و کار آموزشی کرد که نهایتا منجر به تشکیل کنگره جبهه ملی دوم و تعیین شورای مرکزی جبهه ملی شد.
به نظر میرسد جرقه تحرکات جدی اجتماعی علیه پهلوی دوم در جبهه ملی دوم کلید خورد. چه ویژگی در این مرحله از جبهه ملی موجب تاثیر آن بر تحرکات بعدی شد؟
نقطه آغاز تحرکات اجتماعی علیه رژیم شاه بعد از شهریور ۱۳۲۰ بود و اولین اعتراضات از آن زمان شروع شد و دامنه آن تا ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ ادامه یافت. بعد از کودتای ۲۸ مرداد اعتراضات در قالب دیگر و به صورت مخفی جریان داشت و البته با توجه به سرکوب گسترده اعتراضات سیاسی و صنفی توسط نیروهای امنیتی و نظامی از تعداد و محدوده آنها کاسته شد. از اواخر سال ۱۳۳۸ و به ویژه بعد از تابستان ۱۳۳۹ اعتراضات سیاسی و صنفی به تدریج افزایش یافت. تاسیس جبهه ملی دوم و به دنبال آن نهضت آزادی ایران به افزایش این روند کمک کرد.
جبهه ملی دوم و نهضت آزادی یکسری مطالباتی را مطرح کردند که در افزایش رشد و آگاهی جامعه بسیار موثر بود. جبهه ملی دوم در ۲۸ اردیبهشت ۱۳۴۰ در میدان جلالیه تهران میتینگی برگزار کرد که به گزارش بسیاری از خبرگزاریهای خارجی چون فرانسپرس، رویتر، آسوشیتدپرس و... بین ۸۰ تا ۱۲۰ هزار نفر در آن شرکت کردند. ۱۲۰ هزار نفر در تهران آن دوره که حولوحوش یکونیم تا دو میلیون نفر جمعیت داشت، تاثیری فوقالعاده مهم در افزایش آگاهیهای اجتماعی بر جای گذاشت. این میتینگ به حدی تاثیرگذار و مهم بود که شاه که در خارج از ایران به سر میبرد، بلافاصله با امینی تماس گرفت و از او گله کرد که چرا مجوز برگزاری این میتینگ را صادر کرده است، به همین دلیل درخواست جبهه ملی برای برگزاری مراسم بزرگداشت شهدای ۳۰ تیر در سال ۱۳۴۰ با مخالفت روبهرو شد و در پی آن درگیریها و زدوخوردهای زیادی در تهران رخ داد و تعداد زیادی از اعضای جبهه ملی، نهضت آزادی و دانشجوها دستگیر شدند.
اعلامیههای جبهه ملی و تحرکات آن در کنار کارهای تشکیلاتی و آموزشی، پایه تحولات و تحرکات بعد از ۴۲ شد. نیروهای بسیار زیادی که در جریان سالهای ۳۹ تا ۴۲ از درون تشکیلات جبهه ملی فعالیت و رشد پیدا کردند، عموما پایهگذاران حرکتهای بعد از ۴۲ تا ۵۷ بودند از جمله مسعود احمدزاده از کمیته دانشگاه مشهد، بیژن جزنی از کمیته دانشگاه تهران، پروانه فروهر از دانشگاه تهران، هما دارابی، داریوش فروهر، محمد حنیفنژاد، سعید محسن و مصطفی شعاعیان که هر کدام در راس یک جریان قرار گرفتند. شعاعیان خود یک جریان به راه انداخت، محمد حنیفنژاد مجاهدین خلق را تشکیل داد، بیژن جزنی چریکهای فدایی خلق را به راه انداخت و...
چه اتفاقی میافتد که وقتی در ماده نخست اساسنامه جبهه ملی به این شرح «جبهه ملی از هیات موسس و دستجات مختلف ملی طرفدار تامین عدالت اجتماعی و حفظ قانون اساسی تشکیل میشود» بر قانونمداری تاکید میشود، از دل این جریان افرادی چون محمد حنیفنژاد و امیرپرویز پویان بیرون میآیند که مشیشان مبارزه مسلحانه است؟
جبهه ملی دوم در طول فعالیت سه ساله خود تلاش فراوانی برای پرهیز از تقابل و درگیریهای خشونتبار با رژیم کرد، به عنوان مثال در ۱۴ آذر ۱۳۴۱ درخواست راهپیمایی کرد؛ اما زمانی که با مخالفت رژیم با روبهرو شد، علیرغم فراخوان عمومی که برای شرکت مردم در این راهپیمایی داده بود، عقبنشینی کرد و طی اعلامیهای دیگر از مردم درخواست کرد، بیرون نیایند. در طول دوران علی امینی نیز مذاکراتی بین جبهه ملی و علی امینی برگزار شد که به شکست انجامید. پس از علی امینی در زمان نخستوزیری اسدالله علم، در مهر ۱۳۴۱ چند جلسه گفتوگو بین او و سران جبهه ملی برگزار شد؛ ولی در نهایت علم که امینی را کنار زده و رژیم آمریکا را به حمایت از شاه متقاعد کرده بود شروع به تقابل با جبهه ملی کرد. در آخرین جلسه میان علم و جبهه ملی، وی صراحتا گفت که اعلیحضرت با درخواست آنها مبنی بر اینکه شاه فقط سلطنت بکند و نه حکومت، مخالف است و آنها نباید این خواسته را تکرار کنند.
از مهر و آبان ۱۳۴۱ روش برخورد رژیم با جبهه ملی و نهضت آزادی کاملا تغییر کرد. در دیماه ۱۳۴۱ کنگره جبهه ملی برگزار شد و ۲۹ دیماه پایان یافت. در اول بهمن شاه که چند روز بعد از آن رفراندوم مواد ششگانه انقلاب سفید را برگزار کرد، به دانشگاه حمله برد و بسیاری از سران جبهه ملی، نهضت آزادی و دانشجویان فعال را بازداشت کرد، در حالی که اتفاق ویژهای هم نیفتاده بود. در این حمله چهرههای بسیاری از جمله اللهیار صالح، دکتر سنجابی، دکتر صدیقی، مهندس بازرگان، دکتر یدالله سحابی، عباس شیبانی و... - که سمبل مبارزه قانونی به شمار میرفتند - و نیز به دنبال آنها بسیاری از دانشجویان فعالی چون محمد حنیفنژاد، بیژن جزنی و سعید محسن دستگیر شدند. موج بازداشتها تا خرداد ۱۳۴۲ ادامه یافت، قبل از قضیه ۱۵ خرداد، سایر نیروهای برجسته جبهه ملی و نهضت آزادی نیز شناسایی و بازداشت شدند. چند روز قبل از ۱۵ خرداد ۴۲ زندانهای قصر، قزلقلعه و زندان شهربانی مملو از زندانیان سیاسی بود.
رژیم علاوه بر نیروهای سیاسی، حرکتی را هم برای مقابله با روحانیت آغاز کرد. در فروردین ۱۳۴۲ برخورد شدیدی با روحانیت صورت گرفت که دامنه آن تا قیام ۱۵ خرداد ادامه یافت. در ۱۵ خرداد هم بعد از سرکوب مردم و دستگیری آیتالله خمینی، طیف وسیعی از روحانیون دستگیر شدند؛ بنابراین نیروهای سیاسی تحت سرکوب شدید نیروهای رژیم مجبور شدند به مبارزه مسالمتآمیز پایان دهند؛ بنابراین باید گفت که این رژیم شاه بود که مبارزه سیاسی، قانونی و مسالمتآمیز را به مبارزه قهرآمیز تبدیل کرد. اگر رژیم شاه فعالان سیاسی معتقد به مبارزه قانونی همچون صدیقی، صالح، سنجابی، بازرگان، سحابی و... را از مبارزه قانونی منع نمیکرد نسل بعدی فعالان سیاسی همچون حنیفنژاد، سعید محسن، جزنی و شعاعیان به سوی مبارزه قهرآمیز گام برنمیداشتند.
بعد از ۱۵ خرداد، رژیم کوشید فضا را بسته نگه دارد؛ هر کدام از اعضای نهضت آزادی ایران به دلیل اعلامیهای که مهندس عزتالله سحابی تهیه کرد و قصد داشت توسط پدرش به بیرون از زندان منتقل کند، از یک تا ۱۰ سال به زندان محکوم شدند. سرکوب رژیم تا حدی بود که مهندس بازرگان در یکی از جلسات دادگاه همانطور که معروف است، گفت «ما آخرین گروهی هستیم که با زبان قانون با شما سخن میگوییم.» پس از این برخوردها نیروهای سیاسی طرفدار مبارزه مسالمتآمیز، همه به دنبال کار خود رفتند؛ جبهه ملی فعالیت سیاسی را متوقف کرد. پس آنکه بر مبارزه مسالمتآمیز مهر پایان زد، نه نیروهای سیاسی بلکه خود رژیم بود. اگر به جمعبندیهای بیژن جزنی، محمد حنیفنژاد و سران مجاهدین در این دوران مراجعه کنید، میبینید که جمعبندی نسبتا مشترکی داشتند مبنی بر اینکه رژیم ثابت کرده است که جز زبان اسلحه هیچ زبانی را نمیشناسد و مبارزه قانونی و پارلمانتاریستی در ایران جواب نخواهد داد.
البته در کنار شرایط داخلی ایران باید یادآوری کنیم که در آن دوران گفتمان اصلی نیروهای سیاسی در جهان، گفتمان مبارزه پارلمانتاریستی نبود. انقلاب الجزایر و انقلاب کوبا به پیروزی رسیده بود و در سطح جهان، فضای مبارزه چریکی و مسلحانه غالب بود؛ از جمله در آمریکای لاتین، ویتنام و ... همه جا صحبت از مبارزه چریکی و مسلحانه بود. این فضای غالب بر مبارزه، در اذهان مبارزان سیاسی ایران نیز تاثیر داشت و در سوق دادن آنها به برداشتن اسلحه اثرگذار بود.
نظر شما :