وقتی مدیرکل کتاب درسی روایت رسمی ۲۸ مرداد را نمیداند!
امانی طهرانی در پاسخ به این پرسش که برخی روایتها از تاریخ معاصر را گزینشی میدانند و اینکه ادبیات معاصر ما به شکل ناقص و گزینشی در کتابها آمده است، گفت: در مورد کتابهایی که بار سیاسی یا بار سلیقهای خاصی دارد اختلاف نظر وجود دارد و در این زمینهها معمولا روایتهای رسمی وجود دارد. گروهی وقایع ۲۸ مرداد را بصورت کودتا میبینند و گروهی دیگر آن را جنبش مردمی میبینند، بایست دید روایت رسمی آن کشور چیست و این مساله را همه دنیا پذیرفتهاند. در مباحث ادبی گروهی علاقه زیادی به ادبیات کهن و گروهی علاقه به ادبیات معاصر دارند. برای ما حلوفصلکننده این مسائل گروه برنامهریزی کتب درسی است که در آن به اشتراک نظر میرسند. برخی از اطلاعاتی که در فضای مجازی میآید و روی یک بخش خاص اشاره میکنند، درست نیست، این مساله بصورت بافت است و کلیت یک کتاب از ابتدا تا انتها دیده شده و به محدودیتها و نقطه تمرکز کتاب دیده شود. نمیتوان با مقایسه یک قطعه از کتاب قدیم و جدید نتیجهگیری کرد. هر کدام از کتابها لازم هست در بستر خودش دیده شود. پارهای از مسائل در کتابهای درسی ریشههای اعتقادی و سیاسی دارد. ممکن است برخی معتقد باشند همه تاریخ بایست درباره تاریخ اسلام و روایتهای آن باشد و عدهای دیگر به تاریخ ایران باستان علاقهمند هستند و اعتقاد دارند بایست به این بخش تاریخ بیشتر پرداخته شود. کتاب درسی آینه ملت است و بایست آینهای از همه افکار باشد. در کتابهای جدید جلوههای دانشمندان ایران و اسلام بسیار کار شده است و در تمامی کتابها نام این دانشمندان برده شده است.
مهرداد خدیر در یادداشتی در سایت «عصر ایران» در این باره نوشت:
توضیحات یا توجیهات «مدیرکل دفتر تألیف کتابهای درسی ابتدایی و متوسطه نظری» درباره «گزینشی بودن تاریخ معاصر» در کتابهای درسی عمق فاجعه را در ساختار فرسوده آموزش و پرورش نشان میدهد.
در اینکه کتابهای درسی را گروهی از متخصصین تدوین میکنند و مدام بازنگری میشود تردیدی نیست و اتفاقا انتقادها به کتب ریاضی یا علوم نیست که انصافا سال به سال بهتر شده است و انبوه اسامی آغاز کتاب و شناسنامهها نشان میدهد چه وقت و هزینه فراوانی صرف تهیه و نگارش آنها میشود و بحث بیشتر بر سر کتابهای تاریخ است.
ابهام یا انتقاد اما بر سر این است که چرا با تاریخ معاصر چه در حوزه سیاسی و چه ادبیات و چه عرصههای دیگر گزینشی برخورد میشود؟ چرا بچهها نباید با نیما و شاملو و اخوان بیشتر آشنا شوند. پاسخ البته روشن است: گرایشها و موضعگیریهای سیاسی و ایدئولوژیک این روشنفکران این امکان را نمیدهد و آنگاه خبرنگار میتواند بپرسد با این منطق «ایرج میرزا» و حتی شاید ملکالشعرای بهار را هم باید حذف کنید.
بحث درباره کتابهای درسی فراوان است. ترجیح محفوظات بر مهارتآموزی و مواردی از این دست هم بارها نقد شده است.
بیشتر انتقادها اما به خاطر کتابهای تاریخ است. اینکه اصرار داشته باشیم شیخ فضلالله نوری مخالف مشروطه و اعدام شده به دست مشروطهخواهان را همردیف رهبران مشروطه – طباطبایی و بهبهانی - قرار دهیم یا از یک طرف کودتا علیه دکتر مصدق را محکوم کنیم و بعد حق مطلب را درباره خود مصدق هم ادا نکنیم یا تاریخ ایران و اسلام را به صورت مخلوط ارائه دهیم مواردی از این دست است.
تکلیف کتاب درسی درباره برخی شخصیتها مانند ابومسلم هم روشن نیست. یک سال خوب است چون در سرنگونی بنیامیه نقش داشته و یک سال بد است به خاطر همین دیدگاهی که آقای علمالهدی مطرح میکند و بر این پایه نام تیم سیاهجامگان ابومسلم خراسان را به «مشکیپوشان» تغییر دادهاند. انگار تنها برای هوادار رنگ پیراهن مهم است و انگار لیگ فوتبال جعبه مداد رنگی است و یکی سرخ است و دیگری آبی و زرد و الی آخر و تیمها هویت تاریخی ندارند.
به هر یک از این موارد میتوان جداگانه پرداخت و البته باید مستند و با ارجاعات دقیق باشد. انگیزه این سطور اما یک جمله تکاندهنده در سخنان ایشان است. البته بهتر بود به عنوان کسی که دهها مقاله درباره تاریخ معاصر و مشخصا کودتای سیاه ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ نوشته و منتشر کرده به جای «تکاندهنده» از لفظ «چندشآور» استفاده میکردم اما ترجیح میدهم احساسات را دخالت ندهم.
عین فرمایش جناب امانی طهرانی «مدیرکل دفتر تألیف کتابهای درسی ابتدایی و متوسطه نظری وزارت آموزش و پرورش» از این قرار است: «در مورد کتابهایی که بار سیاسی یا بار سلیقهای خاصی دارد اختلاف نظر وجود دارد و در این زمینه معمولا روایتهای رسمی وجود دارد. مثلا گروهی وقایع ۲۸ مرداد را به صورت کودتا میبینند و گروهی دیگر آن را جنبش مردمی میبینند. بایست دید روایت رسمی چیست.»
از مدیری که عنوان سمت او ۱۲ کلمه است میتوان پرسید: در آستانه چهلمین سال پیروزی انقلاب اسلامی ایران، آیا جناب ایشان هنوز نمیداند روایت رسمی جمهوری اسلامی ایران درباره «کودتا»ی ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ چیست؟
آیا مقام معظم رهبری و تمام ۷ رئیسجمهوری از ابتدای تشکیل جمهوری اسلامی تعبیر «کودتا» را بارها و بارها به کار نبردهاند؟ اختلاف بر سر اینکه اشتباه از جانب مصدق بوده یا کاشانی یا به تعبیر رهبری «به خاطر اعتماد به آمریکا» البته وجود دارد اما روایت رسمی جمهوری اسلامی ایران همواره تعبیر «کودتا» بوده است.
هر چند فرزند آیتالله کاشانی یا آقای مجتهدزاده و گاهی هم آقای معتضد به جای «کودتا» از کلمه «واقعه» استفاده میکنند اما اولا اینها روایت رسمی نیست ثانیا هرگز، هرگز واژه «جنبش مردمی» را به کار نمیبرند. بر سر کودتا بودن یا نبودن سخن میگویند اما هرگز، هرگز از لفظ «جنبش مردمی» استفاده نمیکنند.
فقط شاه و حکومت شاهی بود که تعبیر «قیام ملی» را به کار میبردند و البته مضحکه خاص و عام میشدند چون قهرمانان این قیام ملی «شعبان جعفری» و «ملکه اعتضادی» بودند.
محمدرضا شاه در مرداد ۱۳۵۷ و در آخرین نشست مطبوعاتی با مدیران روزنامهها و همزمان با شروع اعتراضات باز تعبیر «قیام ملی» را درباره کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ به کار بُرد و نشان داد که پس از مرگ امیراسدالله علم وزیر دربار و مشاور اصلی نتوانسته جایگزینی برای او بیابد. چون علم هم در خاطرات خود تعبیر «کودتا» را به کار برده است.
خود شاه البته تنها ۶ ماه بعد به تصویر دکتر مصدق چنگ زد و شاپور بختیار را نخستوزیر کرد تا شاید ادعای مصدقی بودن و عکس قاب شده و بزرگ مصدق در پشت سر نخستوزیر، او را نجات دهد و بختیار کوشید این پیام را به مردم منتقل کند که از طریق او میتوانند راه دموکراسی را با نیروهای ملی و نه مذهبی دنبال کنند اما دیگر دیر شده بود. با این حال امضای حکم نخستوزیری کسی که تمام هویت خود را از دکتر مصدق میدانست یعنی شاه هم پذیرفته بود که ۲۸ مرداد نه قیام ملی که کودتا بوده است.
به تصاویر راهپیماییها در سال ۵۷ نگاه کنید. پس از عکس امام و طالقانی و شریعتی تصویر دکتر مصدق بیشترین فراوانی را دارد. مگر میشود مردمی که در یک جنبش شرکت کردهاند عکس رهبر سرنگون شده در یک جنبش را در دست گیرند؟!
اولین رئیسجمهوری ایران از اعضای جبهه ملی بود و اصطکاک اصلی او با بخش مذهبی در سخنرانی سالمرگ مصدق در ۱۴ اسفند ۵۹ ایجاد شد.
دومین رئیسجمهوری ایران تا سال ۵۸ عضو نهضت آزادی ایران بود که بنیانگذار آن به مصدقی بودن میبالید و با همین اشتهار به اضافه مسلمانی، نخستوزیر دولت موقت شد.
سومین رئیسجمهوری آیتالله خامنهای است که دوست دکتر شریعتی بود. همان شریعتی که مصدق را میستود و اگرچه ایشان در سالروز ۱۳ آبان و مناسبتهای دیگر انتقاد «اعتماد به آمریکا» را به مصدق مطرح میکنند اما هرگز و هرگز تعبیر «جنبش مردمی» را درباره ۲۸ مرداد به کار نبردهاند و به صراحت از واژه کودتا استفاده میکنند.
چهارمین رئیسجمهوری مرحوم هاشمی رفسنجانی بود که افتخار میکرد که کتاب امیرکبیر او را دکتر مصدق خوانده و پنجمین هم سید محمد خاتمی فرزند آیتالله سید روحالله که از نهضت ملی شدن نفت حمایت میکرد.
ششمین هم محمود احمدینژاد بود که وزیر خارجه مصدق و سرنگون و اعدام شده پس از کودتا را میستود و هفتمین هم رئیسجمهوری کنونی است که در برنامهای که در آستانه انتخابات اخیر منتشر کرد به صراحت به این موارد پرداخت.
اگر اینها روایت رسمی نیست روایت رسمی پس چیست؟ آقای مدیرکل! فقط شاه میگفت قیام ملی و همان شاه هم با انتصاب شاپور بختیار این حرف را عملا پس گرفت.
اختلافی اگر هست یا درباره علت اتفاق است یا حداکثر اینکه کودتا به مفهوم مصطلح سیاسی بود یا نبود یا میشد اتفاق افتد یا نه. این نویسنده البته پیشتر دلایل متعددی آورده تا ثابت کند کودتا بود. اما هیچ کس، هیچ کس تعبیر جنبش مردمی را درباره آن به کار نبرده است. مگر اینکه ایشان بخواهد در کنار ۱۲ کلمه سمت خود این افتخار را هم به نام خود ثبت کند!
هر چند که همین تعبیر نشان میدهد مشکل از کجا آب میخورد. وقتی مدیرکل کتاب درسی نمیداند ۲۸ مرداد کودتا بود یا جنبش مردمی و با وجود اشارات مکرر عالیترین مقامات از شخص رهبری تا دیگران به کودتا بودن هنوز به دنبال روایت رسمی است همین سردرگمی به نسلهای بعدی منتقل هم میشود و آنگاه آن که از این آب گلآلود میگیرد یک تلویزیون سلطنتطلب است که تاریخ ایران را به گونهای دیگر برای نسل امروز روایت میکند.
هر چند که همانها نیز وقتی به دکتر مصدق و ۲۸ مرداد میرسند جانب احتیاط را رعایت میکنند و اگر هم در کودتا بودن یا نبودن به لحاظ فنی شک داشته باشند هرگز و هرگز از تعبیر «جنبش مردمی» استفاده نمیکنند.
نظر شما :