آخوندی: ایران را گم کردهایم/ باید کار فردوسی را تکرار کنیم
عباس آخوندی در گفتوگو با روزنامه اعتماد بزرگترین چالش را در غربت ایران در ایران میبیند. از همینرو راهکار را در بازخوانی اندیشه و تمدن ایرانشهری جستوجو میکند. به گمان او صلح و امید اجتماعی در رهگذر بازجانگرفتن تمدن ایرانشهری در قلمرو این تمدن به دست خواهد آمد. خوشبختانه، نشانههای زندگی در این تمدن همچنان یافت میشود. بنابراین، همچنان میتوان چشمانداز امیدوارانهای را ترسیم کرد. به گفته او «مفهوم ازجاکندگی و غربت در وطن به شکلی ضعیفتر قبلا هم در ایران بوده اما شکل افراطی آن بعد از مشروطه است. البته با انقلاب آیسیتی مفهوم ازجاکندگی هر روز عمیقتر میشود.»
وزیر راه و شهرسازی افزود: «اگر نگاهی تاریخی کنیم، میبینیم که سیدجواد طباطبایی درباره نظریه انحطاط تاریخ در ایران میگوید ما دو شکست بزرگ تاریخی بعد از اسلام داریم که یکی در چالدران و دیگری ترکمنچای است. بعد از شکست چالدران شاهد روی کار آمدن صفویه هستیم. صفویه آنچه از شکست یاد گرفت و برای ما به ارث (از جهت معرفتی) گذاشت این بود که ایران را با برگشت به سنت، یک بار دیگر یکپارچه و متحد کرد. آنها با طرح مفهوم «مرشد کامل» ایران را یکپارچه کردند اما اگر دقت کنیم آغاز صفویه، پایان رنسانس در غرب است و پدیده مدرنیته به تدریج به غرب شکل تازهای میبخشد بنابراین از آن شکست یاد گرفتیم که باید همه چیز را درونی کرده و در عین حال دادوستد با جهان بیرون را بیشتر کنیم. البته نحوه درونی کردن امور در دوران صفویه جای نقد بسیاری دارد و عدهای بر این باورند که ناتوانی کنونی ما در بازتولید مفاهیم در ایران به نحوهای بازتعریف صفویان از هستی ایران باز میگردد و ریشه مشکلِ کنونی ما همانجاست. یک بار دیگر در ترکمنچای شکست خوردیم این بار سیاست معکوس اتخاذ شد. پس از این شکست سیاست باز کردن آغوش به روی جهان غرب را در پیش گرفتیم که وجه غالب آن حرکت به سمت نظریههای چپگرایانه و سوسیالیستی بود. شکلگیری عامیون در تهران، حزب دموکرات در گیلان، چپگرایان در آذربایجان و نهایتا ایجاد حزب توده در سراسر کشور از آثار این شکست بود. این صورت مسالهای به نام «ایران» و هستی آن از اندیشه آنان در برونرفت از مشکلات حذف میشود.»
او در ادامه گفت: «میبینید که پشت کردن به کل میراث معنوی، اقتصادی، زیستی و... چه به شکل چپ آن و چه به شکل لیبرالیستی آن در تاریخ کشور وجود دارد ولی آنچه در هر دوی این جنبشها دیده میشود این است که مفهومی به نام «هستی معنوی ایران» در آنها جایی ندارد. بنابراین بیوزنیای که الان داریم تصادفی نیست بلکه برمیگردد به یک ریشه تاریخی و ازجاکندگی اجتماعی که به سوداگری مطلق منجر شده است. به نحوی که وقتی برای جوانان ایرانی از بازار آزاد بحث میشود آنچه در ذهنشان شکل میگیرد یک نوع بیقانونی، لاقیدی و عدم تعهد به همه چیز است در حالی که اصل نظام بازار رقابتی در دل خود چنین چیزی ندارد اما ناتوانی در بازتولید و خلق مجدد مفاهم هستیشناسانه در ایران، موجب فزونی یافتن تعارضها به جای یافتن راهی برای برونرفت شده است.»
آخوندی با ابراز تاسف از اینکه منابع تاریخی و میراث فرهنگی که در کشور داریم روی دوش عدهای سنگینی میکند، میگوید: «فکر میکنند اگر این آثار تخریب شوند و برج به جای آنها ساخته شود از شرشان راحت میشویم. الان چقدر از فضای چهارباغ اصفهان باقی مانده؟ چه مقدار از فضای ۳۰ سال پیش پیرامون حرم مطهر امام رضا(ع) باقی مانده است؟ این سوداگری همه منابع تاریخی را مزاحم خود میداند. وقتی میگوییم ایران را گم کردهایم به این معناست که با آنچه داریم نمیتوانیم ارتباط برقرار کنیم و میخواهیم تغییرش دهیم. همچنان ساکنان آپارتمان وقتی به ساختمانهای قدیمی کاشان میروند احساس تعلق به مکان دارند اما محلات امروزی هیچ حس تعلقی برای شما ندارد. بنابراین وقتی راجع به ایران حرف میزنیم درباره جایی سخن میگوییم که هستی ما را تعریف میکند و به یادمان میآورد. به آن حس تعلق داریم و دوستش داریم.»
به گفته وزیر راه و شهرسازی «ما هنوز در ایران بیش از ۱۰۰ شهر میانی داریم که منابع تاریخیشان از بین نرفته، گفت: سبزوار، کاشان، یزد، زاهدان، زابل و... از جمله این شهرها هستند بنابراین اصلا نباید فکر کنیم که منابع ما محدود بوده و از بین رفته است، نه؛ هنوز منابع مادی و معرفتی مختلفی داریم که میخواهیم با استفاده از آنها ایران را بسازیم. فردوسی موفق شد اندیشه ایرانشهری را در قرن چهارم تحت سایه اسلام بازخوانی کند. ما هم باید یک بار دیگر رویکرد ایرانشهری را با نور اسلام همراه با گشودن درهای کشور به جهان مدرن بازخوانی کنیم. ما هم ایران را میخواهیم هم اسلام را و هم تمدن جدید را. اگر بتوانیم کاری را که فردوسی کرد تکرار کنیم، چشمانداز آینده روشنی را برای ایران ترسیم خواهیم کرد. این بحث سرآغاز بحث پیچیدهای در دانشگاهها خواهد بود.»
نظر شما :