این عکس مصداق تحریف تاریخ است
عکس «تاریخ ایرانی» در تمبر نماز جمعه دستکاری شد
این تمبر که پنجم مرداد امسال در سالگرد اولین نماز جمعه پس از انقلاب به امامت آیتالله سید محمود طالقانی (۵ مرداد ۵۸) رونمایی شد، آیتالله علی مشکینی، رئیس اسبق مجلس خبرگان رهبری را نشان میدهد که امامت جمعه را برعهده دارد و در پشت سر آیتالله احمد جنتی، رئیس فعلی مجلس خبرگان رهبری دیده میشود؛ از قضا آیتالله جنتی این تمبر را به طور نمادین مهر کرد.
در عکس «تاریخ ایرانی» در صف نخست نمازگزاران در کنار احمد جنتی و سید حسین موسوی تبریزی، آیتالله احمد آذری قمی دیده میشود، اما در تمبر منتشر شده، با دستکاری در عکس، آذری قمی حذف شده و جنتی به جای او منتقل شده است.
«تحریف اسناد غیرمکتوب» را جدی بگیریم
بعد از ماهها از انتشار این تمبر، پایگاه اطلاعرسانی جماران در یادداشتی به قلم عبدالزهرا شاهرودی که روز ۱۳ آذر منتشر شد، با مقایسه دو عکس «تاریخ ایرانی» و تمبر نماز جمعه، نوشت:
این روزها تمبری منتشر شده که در آن با حذف آیتالله احمد آذری قمی، تصویر نماز جمعهٔ آیتالله مشکینی بازسازی شده است.
در این باره چند نکته گفتنی است. اول اینکه نماد نماز جمعه در ایران آیتالله مشکینی نیست. من با همه ارادتی که به ایشان دارم ولی فکر نمیکنم که بتوان این بزرگوار را نماد امام جمعهها دانست. چرا که اولا ایشان امام جمعه تهران که مرکز کشور است نبودهاند و ثانیا در ذهن مردم نام ایشان با نماز جمعه پیوند ندارد. بلکه اگر بخواهیم از ایشان یاد کنیم، ریاست مجلس خبرگان که دورهای طولانی آن را بر عهده داشتند، بیشتر به ذهن خطور میکند.
به همین جهت تصور میکنم تصویر آیتالله طالقانی به عنوان اولین امام جمعه تهران و یا آیتالله خامنهای به عنوان امام جمعه منصوب امام که هنوز هم ظاهرا این سمت را بر عهده دارند، بهتر میتوانست یادآور نماز جمعه باشد.
نکته دوم آنکه حذف یکی از رجال سیاسی ایران از یک عکس علاوه بر اینکه تحریف عمدی است، کاری غیراخلاقی و غلط است. اگر دوستان میخواستند تصویر آیتالله آذری را منتشر نکنند ـ که به نظر هم لازم نمیآید چرا که هزاران نفر در نماز جمعه بودهاند و اشاره خاص به ایشان البته موضوعیت نداشت ـ خوب بود از تصویر دیگری استفاده میکردند که اصلا ایشان در آن حضور نمیداشت.
اینکه تصاویر تاریخی را بنا به صلاحدید خودمان حک و اصلاح کنیم از مصادیق بزرگ تحریف است. دقت کنید تحریف «دست بردن در سند و کم و زیاد کردن آن به گونهای است که معنای مطالب را تغییر دهد». به همین جهت و با توجه به اینکه امروزه عکسها و فیلمها از ارزشمندترین سندهای تاریخی شناخته میشوند، تغییر دادن آنها بیتردید از مصادیق تحریف تاریخ انقلاب است.
اشتباه نکنید من هیچگاه با آیتالله آذری قمی همدل و همرأی نبودم، سهل است که در دورههایی با ایشان مخالف هم بودهام ولی حذف تصویر او را از واقعیت تاریخ انقلاب غلط و تحریف باطل میدانم. کمااینکه پررنگ کردن یا حذف تصویر آیتالله جنتی را هم چنین میشمارم.
این چند خط را نوشتم تا دوستان را به یک «نکتهٔ کمتر مورد توجه» ارجاع دهم و آن تحریف در «اسناد غیرمکتوب» است. این نکته در تاریخ سابقه طولانی ندارد چراکه اسناد غیرمکتوب زاییده دنیای جدید است ولی با این حال، در همین قرن اخیر اینگونه تحریف در انقلاب روسیه واقع شده است. آشنایان با تاریخ این کشور میدانند، عکسهای سران حزب بلشویک به مرور زمان دستخوش تغییر شد و هرازچندگاه گروهی که از حاکمیت برکنار میشدند، در چاپ مجدد این عکسها، مشمول تیغ سانسور قرار میگرفتند و حذف میشدند. تا آنجا که در آخر کار تنها این لنین و استالین بودند که در تصویر باقی مانده بودند.
باز اشتباه نکنید حقیر چنین عقیده ندارم که هر که در روزهای اول انقلاب بوده است، حتما آدم سالم و کاملی بوده و یا حذفش از گردونه حکومت غلط بوده است. بلکه میگویم حتی اگر به حق از حکومت برکنار شده است، ما حق نداریم او را از تاریخ حذف کنیم. چنین حذفی ظلم به او نیست، بلکه ظلم به تاریخ و در نتیجه ظلم به خودمان است.
این سخن را میتوانیم بگذاریم و بگذریم، چنین که تاکنون در مقابل حذف پررنگ آیتالله هاشمی از هفته دفاع مقدس، حذف مهندس موسوی از مدیریت دهه شصت و حذف بسیاری دیگر در تاریخنگاری انقلاب چنین کردهایم. اما بدانیم این شتر تنها بر در خانه دشمنان نمیخوابد، فردا هر کس به هر اندازه که توان داشته باشد چنین میکند. ضد انقلاب به گونهای و اصلاحطلب و اصولگرا نیز به گونهای دیگر. پس بهتر است نسبت به اصل تحریف در اسناد غیرمکتوب، حساسیت به خرج دهیم تا این امر به یک امر مذموم و نکوهیده تبدیل شود و هر کس نتواند به راحتی بدان اقدام کند. تحریف، دروغ است. با آن دشمنی کنیم. تحریف کار بدی است، کار بد مصلحت آن است که مطلق نکنیم.
آیتالله آذری قمی چرا حذف شد؟
اما آیتالله آذری قمی که بود که ۲۰ سال پس از درگذشت، عکس او در صف نخست نمازگزاران هم برتافته نشد؟
او که ۳۰ سال قبل بنیانگذار انقلاب در نامه به او نوشته بود: «با سلام و دعا، من همیشه به شما علاقهمند بوده و هستم؛ و هرگز هم در ذهنم نیست که خدایناکرده جنابعالی کاری برخلاف اسلام بنمایید. شما از چهرههای فاضل و مبارز و دلسوختۀ انقلاب میباشید. شما با نوشتن مطالب و مقالات خوب در تلاشید تا مردم را به راه صحیح راهنمایی نمایید. من در مورد روزنامۀ رسالت و جامعۀ محترم مدرسین ـ ایّدهم الله تعالی ـ حرفی نمیتوانم بزنم. هر طور خود و جامعه صلاح دانستید عمل کنید. اگر در این زمینهها حرفی زدهام و یا چیزی نوشتهام، آنگونه که مصلحت تشخیص دادهام عمل کردهام. خداوند جنابعالی را برای یاری اسلام و مسلمین حفظ فرماید. والسلام علیکم.» (۲۸ شهریور ۱۳۶۷)
سایت جامعه مدرسین حوزه علمیه قم درباره سوابق عضو سابق خود اینطور نوشته است: «مرحوم آذری قمی در دوران رژیم شاه فعالیت سیاسی گستردهای داشت. در سال ۱۳۲۴ بحث آوردن جنازه رضاخان پهلوی به ایران و دفن آن در قم مطرح شد که فدائیان اسلام در این زمینه قیام کردند. آیتالله آذری از علاقهمندان به فدائیان اسلام و از مدافعان ایشان بود. در داستان ملی شدن صنعت نفت نیز از هیچ کوششی دریغ نورزید و همواره به افشاگری میپرداخت. در سال ۱۳۴۴ که قرار شد طلاب و فضلا در منازل علما تحصن کنند، آیتالله آذری فعالیت گستردهای داشت و خود مسئول سازماندهی تحصن در بیت آیتاللهالعظمی گلپایگانی بود. از فعالیتهای مهم وی در صحنه سیاسی، حضور در جامعه مدرسین حوزه علمیه قم از آغازین روزها تا پایان عمر بود. او خود از مؤسسان جامعه مدرسین حوزه علمیه قم بود و در فعالیتهای علمی و سیاسی آن شرکت میکرد و اعلامیهها و بیانیههای آن در زمینههای گوناگون را امضا میکرد. آیتالله آذری در رژیم طاغوت، بارها به زندان افتاد که حداکثر آن شش ماه بود و به مدت سه سال هم به برازجان تبعید شد. در واپسین روزهای انقلاب که دولت شاه فرودگاهها را برای فرود هواپیمای امام(ره) بسته بود، آیتالله آذری به صف متحصنین در دانشگاه تهران پیوست و همواره به مخالفت با دولت شاه پرداخت. آیتالله آذری پس از انقلاب نیز در مسئولیتهای فراوانی ایفای نقش کرد که برخی از آنها به شرح زیر است:
۱ـ دادستان دادگاههای انقلاب تهران با حکم امام(ره)؛
۲ـ نماینده امام برای اجرای حکم عفو در استان خوزستان؛
۳ـ نمایندگی مردم قم در مجلس شورای اسلامی در دوره دوم؛
۴ـ عضویت در شورای بازنگری قانون اساسی؛
۵ـ نمایندگی مجلس خبرگان رهبری در دوره اول و دوم از استان تهران؛
۶ـ سرپرستی روزنامه رسالت؛
۷ـ عضویت در جامعه مدرسین حوزه علمیه قم»
در دوره حضور او در مجلس دوم شورای اسلامی بود که در نطقی نظر امام درباره ابقای میرحسین موسوی در نخستوزیری را ارشادی خواند و گفت: «امام به عنوان یک مرشد و ناصح امین باید به وظیفهاش عمل بکند و به وظیفهاش هم عمل کرده است و میکند. در مقاطع حساس آن نظر خودش را ابراز میکند که به نظر من چنین است و چنان است، اما یک وقتی با مردمی که به اصطلاح، آنها مأمور به شور و بررسی و این مسائل نیستند با آنها صحبت میکند. یک وقت با نمایندگان مجلس صحبت میکند که میگوید نمایندگان مجلس من این نظرم است یعنی نصیحت من است و الا خود دانید.» (۱۴ مرداد ۱۳۶۳) امر مولوی فرمان لازمالاجرای ولیفقیه است که تخلف از آن حرام شرعی محسوب میگردد. امر ارشادی، نظری از ولیفقیه است که جنبه توصیهای دارد و میتوان بدان عمل کرد و مخالفت با آن حرام شرعی نیست. سخنان آذری قمی با واکنش شدید بسیاری از نمایندگان مواجه شد و حتی هاشمی رفسنجانی رئیس مجلس گفت: «شما کل انقلاب را زیر سؤال بردید. من از طرف کل انقلاب صحبت میکنم.»
نامهای که امام خمینی در ماههای پایانی حیات خطاب به آذری قمی نوشتند و تعبیر «چهره فاضل و مبارز و دلسوختۀ انقلاب» نشان داد که به رغم نظراتش درباره مولوی و ارشادی بودن نظرات ولیفقیه، اما رهبری نظام همواره به ایشان ابراز علاقه میکردند.
آذری قمی پس از رحلت امام در جلسه مجلس خبرگان اولین کسی بوده که نام آیتالله خامنهای را به عنوان جانشین رهبری بر زبان راند. در فیلم جلسه ۱۴ خرداد ۱۳۶۸ مجلس خبرگان رهبری که سال گذشته منتشر شد، آیتالله خامنهای میگویند: «همین آقای آذری که اسم من را اولین بار آوردند در این جلسه، بنده اگر حکم [فقهی] بکنم ایشان قبول خواهند کرد؟» آیتالله امامی کاشانی سال ۹۲ در یک برنامه تلویزیونی درباره جلسه خبرگان رهبری گفته بود: «شخص مقام معظم رهبری میگفتند نه و روی این صحبت خود اصرار داشتند و از آن طرف روی انتخاب مرحوم آذری قمی اصرار داشتند. حتی بین آقا و آقای آذری صحبتهایی هم رد و بدل شد اما در نهایت مجلس به مقام معظم رهبری رای داد.»
آیتالله آذری قمی دو روز بعد در ۱۶ خرداد ۶۸ در گفتوگو با روزنامه رسالت گفت: «آیتالله خامنهای با احراز خبرگان و نظر حضرت امام تغمده الله بغفرانه صلاحیت افتا و تقوی لازم را دارد و لذا مشمول بند یک اصل مذکور است گرچه مرجعیت بالفعل را دارا نباشد. بر فرض هم انتخاب ایشان خلاف ظاهر قانون اساسی باشد آیا روح قانون اساسی اجازه میدهد نظام مقدس جمهوری اسلامی را ما بدون رهبر بگذاریم؟ آیا عقل و ملت شهیدپرور که بزرگترین پشتوانه قانون اساسی است چنین اجازهای را به ما میدهد که انقلاب اسلامی را بدون سرپرست رها کنیم و از همه مهمتر زعیم و مؤسس نهضت مقدس اسلامیمان صلاحیت رهبری جدید را طبق نقل معتبر که برای خبرگان حجیت دارد تائید فرموده است. همین برای خبرگان و امت شهیدپرور عقلا و شرعا و عرفا واجبالاطاعه میباشد. به نظر من هر کسی که از طرف خبرگان به این عنوان منصوب شده است ولی امر مسلمین است و اطاعت او واجب است اگرچه حتی فقیه نباشد. خوشبختانه آیتالله خامنهای این شرایط را دارد به نظر من ایشان قدرت استنباط احکام اسلامی را دارند و مجتهد هستند.»
اما آذری قمی که روزگاری میگفت «ولیفقیه حتی میتواند اصل توحید را هم تعطیل کند» دچار دگردیسی فکری شد. فضلالله صلواتی، از مبارزین سیاسی پیش از انقلاب و از یاران نزدیک آیتالله آذری قمی درباره او گفته «در ابتدا همسوی نظام بودند و بعدها کاملا منتقد شدند و بعد از انتقاداتشان بود که روزنامه را از ایشان گرفتند و امتیاز آن را به دیگری دادند.» طبق گفته او «آیتالله آذری اصل ولایت فقیه را قبول داشتند و موافق این مسئله بودند، اما بعد نظر دادند که اصل ولایت فقیه برای نظارت قوانین و مقررات کشور است تا بر سه قوه نظارت داشته باشد و نقش ارشادی برای آن قائل بودند. ایشان بسیار با مواضع آیتالله منتظری نزدیک شده بودند و سعی میکردند با مواضع ایشان تطبیق داشته باشند. در واقع بخاطر همین مواضع مشترک و مخالفت و نقد سیاستهای حاکم بود که بطور همزمان محصور شدند.» اشاره او به نطق آیتالله منتظری و آذری قمی در سال ۷۶ است که منجر به حصر هر دو نفر آنها شد که آذری قمی ۱۵ ماه بعد درگذشت.
کاظم انبارلویی، سردبیر سابق رسالت، جدایی آذری قمی از این روزنامه را اینطور روایت کرده است: «آقای خامنهای جلساتی را روزهای چهارشنبه در بیت داشت که در این جلسات فقهای بزرگ از جمله فقهای شورای نگهبان شرکت میکردند. از آقای آذری قمی هم دعوت کرده بود که بیاید و در آنجا بحثهای عمیق فقهی را مطرح کند. اما ایشان نرفت. از سویی امام که فوت کرد ایشان گفت آقای خامنهای هم رهبر است و هم فقیه است ولی با مرجعیت آقا مخالفت میکرد. حتی میگفت ایشان نباید به استفتاها پاسخ دهد. آقای راستی کاشانی که رفیق آقای آذری بود به ایشان میگفت مگر شما ایشان را به عنوان فقیه قبول ندارید خب وقتی شخصی فقیه است چطور میتواند به استفتاها و سؤالاتی که از او میشود پاسخ ندهد؟ وقتی هم این سؤالات به حد معینی میرسد این فقیه دیگر مرجع تقلید به حساب میآید. یعنی کسی که مثلا دو هزار سؤال فقهی از او پرسیده شده و به آنها پاسخ داده است پس حتما عدهای میخواهند از او تقلید کنند و دیگر این فرد مرجع تقلید است. آقای خامنهای هم از روز اول که نگفت من مرجع هستم. اما فقاهتش را همه علما از جمله آقای آذری قمی تائید میکرد. آقای آذری قمی هم بعد از فوت امام و مراجعی چون آیتالله مرعشی و گلپایگانی ادعای مرجعیت داشت. حتی به خود من میگفت وقتی اسم مرا در رسالت مینویسی بنویس آیتاللهالعظمی. من هم گفتم نمینویسم .اصلا اختلاف من با ایشان به عنوان فردی که اخبار مربوط به ایشان را ویرایش میکرد این بود که عظمی را به لقب ایشان اضافه نکردم. گفتم ما اصلا به آقای خامنهای هم عظمی نمیگوییم و به همه مراجع آیتالله میگوییم. اگر بخواهیم به فقیهی عظمی بگوییم یعنی اینکه این آدم از همه دیگر مراجع برتر است.
بعد از فوت امام که به تدریج همه فقها یکی پس از دیگری فوت کردند ایشان ماند و آقای شبیری زنجانی. آقای آذری میگفت آقای شبیری از نظر فقهی از من اعلم است اما چون فهم سیاسی ندارد پس من اعلم هستم. رفت و در ده کهک اطراف قم برای خودش امام جمعه شد و خطبه خواند. خطبههایش را هم هر هفته برای من میفرستاد و من هم آن را در رسالت چاپ میکرد. ولی خب آقای آذری قمی در حد مرجعیت نبود. علاوه بر آقای شبیری زنجانی، آقای مکارم شیرازی و نوری همدانی بودند. جامعه مدرسین آمد بیانیهای صادر کرد که مردم شما میتوانید از این ۷ نفر تقلید کنید که یکی از آنها آقای خامنهای بود. آقای آذری قمی اختلافش از اینجا با ما و جامعه مدرسین شروع شد که آقای خامنهای مرجع نیست.
آقای راستی میگفت اگر تو این ادعا را داری من شهادت میدهم که فهم فقهی آقای خامنهای اگر از مراجع فعلی بیشتر نباشد کمتر هم نیست. اگر میگویی نه بیا به جلسه فقهی چهارشنبههای ایشان برویم تا سطح علمی آقای خامنهای روشن شود. در آن جلسات وقتی یک نظریه فقهی مطرح میشود ما نظر میدهیم ایشان هم نظر میدهد. آنجا سطح علمی ایشان مشخص میشود. ولی آقای آذری قمی گفت من به آنجا نمیآیم.
یکی دو مساله دیگر هم پیش آمد و آقای آذری قمی به مخالفت و معاندت با آقای خامنهای برخاست. خانه ایشان کنار خانه آقای منتظری بود. آن موقع که بحث آقای منتظری خیلی بالا گرفت ایشان از آقای منتظری دفاع میکرد. بعد هم شنیدیم که احمدآقا پسر آقای منتظری با ایشان خیلی مراوده داشت. دیگر آن دیدگاههای رادیکال آقای آذری قمی که با ما همگرایی داشت شیفت شده بود طرف آقای منتظری. به این دلیل آمد بیرون.
آقای راستی یک زرنگی کرد و گفت الان که ما دیگر در رسالت نیستیم اصلا صاحب امتیازی را برداریم، صاحب امتیازی معنا ندارد همین مدیرمسئول کفایت میکند و مدیرمسئولی را به آقای نبوی بدهیم. اما آن وقت اگر آقای آذری قمی فردایش میافتاد و میمرد همه این اموال روزنامه رسالت به ورثهاش میرسید.
ایشان سرطان گرفت و برای درمان میخواست به آلمان برود. گفتیم چون شما دارید برای درمان میروید اگر اتفاقی برایتان بیفتد تمام اموال رسالت به ورثه شما میرسد. گفت نه من هیچ ادعایی ندارم. از صاحب امتیازی کنار رفت. خودش هم آمد یک مصاحبه کرد. مصاحبه را هم در صفحه اول چاپ کردیم که فردا حرف و حدیثی در آن نباشد.
ما اعضای هیات امنا در اساسنامه نوشتیم چون ما از روز ابتدا هدفمان از تاسیس رسالت دفاع از کیان اسلام و ولایت فقیه بوده است بعد از فوتمان این اموال برسد به ولیفقیه تا به تشخیص ایشان تعیین تکلیف شود. ایشان سرطان گرفت. پزشکان هم گفتند سرطان ایشان قابل معالجه است به شرطی که از امور استرسزا مثل سیاست دوری کند. اما ایشان هم دنبال مسائل سیاسی بود و اصلا نمیتوانست دخالت نکند. الان برخی روانشناسان به برخی سیاستمداران ما گفتهاند اصلا اخبار تلویزیون را نبینید و روزنامهها را نخوانید. سیاستمدارانی که الان سر کار هستند را میگویم. روانشناسان به بعضی از آنها توصیه میکنند کلا از سیاست فاصله بگیرند چون دچار افسردگی میشوند و به هم میریزند.
امام به یکی از علمایی که در مجلس بود و اهل کرمان گفت من اصلا به شما میگویم وارد سیاست نشوید. یا یکبار به آقای منتظری گفت شما در سیاست دخالت نکنید. این البته یک توصیه فقهی بود، اما روانشناسان اولین توصیهشان به اینها این است که زندگیات به هم میریزد. لذا وقتی ایشان از آلمان برگشت از نظر روحی به هم ریخت. زود عصبانی میشد، زود قضاوت میکرد.
ما جلسهای داشتیم ایشان کلی مساله داشت. قرار شد در جلسه هیات امنا مطرح نشود، فقط من و آقای راستی برویم منزل ایشان و یکی یکی برای ایشان توضیح دهیم چون ایشان تهران نمیآمد. به قم رفتیم. آقای راستی توضیح هم میداد و استدلال فقهی هم میکرد ایشان قبول نمیکرد. یعنی ایشان به هم ریخته بود. لذا جدایی ما از ایشان قبل از فوتش هم به خاطر این قضایا بود.» (گفتوگو با خبرگزاری ایرنا، ۱۸ مهر ۱۳۹۷)
اما روحالله حسینیان، قائممقام دادستان انقلاب اسلامی در وزارت اطلاعات در دوره ریشهری میگوید «آیتالله خامنهای چنان با آیتالله آذری از در مسالمت وارد شدند و به وی محبت کردند که باید بگوییم آیتالله آذری عاقبت بخیر شد و با محبت و ولایت آیتالله خامنهای از دنیا رفت. یعنی پزشک آیتالله آذری، مشکلات مالی وی و آن چیزی که یک رهبری به آحاد مردم باید لحاظ کند، خصوصا درباره نخبگان تأثیر بسیار عمیقی در نگرش آیتالله آذری گذاشت و ایشان واقعا همانطور که عرض کردم، با محبت حضرت آقا از دنیا رفتند.» (خبرگزاری تسنیم، ۱۸ خرداد ۱۳۹۳)
آیتالله محمد مومن، عضو شورای نگهبان هم چنین نظری دارد: «تا جایی که من در خاطر دارم آقای آذری قمی همواره نسبت به رهبری ارادت و محبت داشتند و البته این رابطه متقابل بود و رهبری هم همیشه با احترام و محبت در خصوص ایشان صحبت میکردند. آقای آذری قمی همیشه نسبت به رهبری ارادت داشتند. حتی اگر نظری هم آزادانه مطرح میکردند در عین حال احترام و مراعات حال ایشان را میکردند.»
با وجود این تفسیرها و توصیفات، تمبر «نماز جمعه، سنگر چهل ساله انقلاب» بهترین تصویر از جایگاه آذری قمی در نگاه رسمی است؛ نگاهی که حتی حضور او را در صف نخست نمازگزاران هم خوش نمیدارد.
نظر شما :