۴۰ سال ۴۰ روز – سال ۵۹
روایتی از بازی انتخاباتی قطبزاده و کارتر با مهره شاه
قمار با برگ شاه
مجید مهرابی دلجو ؛ دبیر گروه سیاسی
شاید هیچ وقت در ذهن شاهی که بعد از کودتای 28مرداد 1332شوکتی برای خود بههم زده بود و خود را نظرکرده خدا میدانست نمیگنجید که زمانی برسد که بهعنوان یک برگ انتخاباتی با وی بازی شود.
صادق قطبزاده، وزیر وقت خارجه ایران، جیمی کارتر، رئیسجمهور وقت آمریکا و عمر تریخوس، دیکتاتور پاناما هر یک با انگیزههای تقریبا مشابه، در گوشهای از دنیا با برگ شاه، قماری را آغاز کرده بودند که برندهای نداشت. هیأت حاکمه وقت آمریکا که تحت فشار زبیگنو برژینسکی، مشاور امنیت ملی دولت کارتر و هنری کسینجر، رفیق شفیق شاه و وزیر خارجه دولت ریچارد نیکسون هشدارهای دیپلماتیک را برای ورود شاه به آمریکا نادیده گرفته بودند، بعد از ماجرای تسخیر سفارت آمریکا در ایران، شاه را مزاحمی بزرگ برای حل مسئله گروگانگیری میدانستند. شاه با درک این مزاحمت داوطلبانه از آمریکا خارج شد. او از 26دیماه سال57 که ایران را ترک کرد تا دریافت ویزای ورود به آمریکا 9ماه انتظار کشید و مهمان خوانده و ناخوانده انور سادات در مصر، ملکحسن در مراکش، نلسونراکفلر در جزایر باهاما و لوپز پورتییو در مکزیک شده و بالاخره بهعنوان یک بیمار خصوصی به آمریکا فراخوانده شده بود. ویلیام سالیوان، آخرین سفیر آمریکا در تهران، خیلی قبلتر به کاخ سفید هشدار داده بود که اگر شاه به آمریکا برود دیپلماتهای آمریکایی در تابوتهایی از چوب کاج به کشورشان بازخواهند گشت. شاه به آمریکا رفت، سفارت تسخیر شد و حالا جیمی کارتر در آرزوی این بود که حداقل دیپلماتهای آمریکا را در یک هواپیما بنشاند و به آمریکا برگرداند. اگر این اتفاق رخ نمیداد او انتخابات ریاستجمهوری آمریکا را باید دودستی تقدیم رونالد ریگان رقیب جمهوریخواهاش میکرد. بنابراین چه باک اگر قماری را با برگ شاه آغاز کند، معاوضهای با گروگانها یا حداقل وعده استرداد شاه برای ایرانیان.
برگ انتخاباتی قطبزاده
در ایران صادق قطبزاده، وزیر وقت خارجه که وارد رقابتهای انتخاباتی ریاستجمهوری شده بود اگر شاه را برمیگرداند، ورق انتخابات را در ایران به نفع خودش برمیگرداند. او 2نماینده عجیب به پاناما فرستاده بود؛ یکی کریستیان بورگه وکیل دادگستری چپگرای فرانسوی و دیگری یک ماجراجوی آرژانتینی به نام هکتور ویلالون. آن دو از دوستان قطبزاده در پاریس بهشمار میرفتند و برای معامله استرداد با عمر تریخوس وارد مذاکره شدند. تریخوس اگرچه منافعی غیر از منافع ایرانیها داشت اما بدش نمیآمد وارد این قمار شود. او خطری را پذیرفته بود که کشورهای اروپایی غربی از زیربار آن شانه خالی کرده بودند، نه انگلیس، نه سوئیس و نه دیگر کشورهای اروپایی حاضر به پذیرفتن شاه نشده بودند، پس چرا او باید این هزینه را میداد؟ شاه ملک وسیع مخصوصی برای پرورش اسب در ایالت ساری در جنوب لندن داشت و انتظار داشت حداقل با انتخاب مارگارت تاچر به نخستوزیری انگلیس جایی در این کشور برای او باز شود. یک خبرنگار تلویزیون به نام آلن هارت که روابط نزدیکی با مارگارت تاچر داشت به شاه قول داده بود درصورت پیروزی تاچر در انتخابات این امکان را برای او فراهم کند که در انگلیس اقامت کند. به محض آنکه تاچر پیروز انتخابات شده و این موضوع را با وزارت خارجه خودش در میان گذاشته بود وزارت خارجه انگلیس 3 دلیل در مخالفت با این موضوع شمرده بود که یکی از آنها این بود: اگر شاه به انگلستان بیاید ایران در چنان هیجان انقلابی قرار دارد که ممکن است سفارت انگلیس اشغال شود و در این صورت سفیر و کارمندانش به گروگان میروند و ایرانیان در عوض استرداد شاه را خواستار خواهند شد. هر چه که تاچر این هشدار را جدی گرفت، کارتر در آمریکا به اخطاری مشابه کممحلی کرده بود. در مقطعی صدراعظم اتریش اعلام کرده بود که به شاه بهعنوان یک شهروند عادی و به شرطی که از فعالیتهای سیاسی دست بکشد مثل سایر شهروندان اوگاندا، چک، شیلی، مجارستان و... پناهندگی میدهد. بلافاصله دفتر مطبوعاتی برونو کرایسکی اعلام کرده بود: صدراعظم به صراحت از شاه دعوت نکرده که به اتریش برود. دیگر کشورهای اروپایی هم در مواجهه با این موضوع، آینده و منافع ملی خودشان را در برقراری ارتباط با حکومت جدید ایران میدیدند نه در پذیرایی از دوست قدیمی خودشان. دلیل دوم تریخوس در پاناما برای واردشدن به قمار شاه این بود که او میخواست قهرمان بینالمللی بشود؛ مردی باشد که به بحران گروگانگیری پایان داده و دوستش جیمی کارتر را از تحقیر نجات دهد، ضمن آنکه او میدانست بازگشت زنده گروگانها به آمریکا یعنی کمک به تجدید انتخاب جیمی کارتر؛ چه آنکه رونالد ریگان رقیب کارتر نهتنها از تریخوس دل خوشی نداشت بلکه او را «دیکتاتور لات» مینامید. بعد از نخستین دور مذاکرات در پاناما مارسل سالامین، یکی از مشاوران نزدیک عمر تریخوس به همراه یک دیپلمات دیگر پانامایی به تهران پرواز میکنند و در هتل لاله (اینترکنتیننتال سابق) ساکن میشوند و با قطبزاده گفتوگو میکنند. آنها درخواست تقاضای رسمی استرداد میکنند اما وقتی به وزارت خارجه پاناما برمیگردند میگویند مقامات ایران اصلا بلد نیستند اقدامات مربوط به استرداد را شروع کنند. این دو مقام پانامایی ساعاتی صرف توضیح جزئیات قوانین پاناما و آماده ساختن مدارک اولیه میکنند.
اضطراب شاه
تریخوس بعد از بازگشت دیپلماتهایش با کارتر تماس میگیرد و به او اطمینان میدهد که ظواهر امر هرچه باشد تحت هیچ شرایطی شاه مسترد نخواهد شد. کارتر توصیه میکند شاه نباید بویی از این ماجرا ببرد و اگر دچار ترس شود و بخواهد به آمریکا برگردد ما ناچاریم او را بپذیریم. این بازگشت شاه به آمریکا یعنی پیچیدهترشدن مسئله گروگانها. شاه اما در پاناما انگار از تحولات بویی برده باشد احساس امنیت نمیکرد. او در باهاما خبر دستور یاسر عرفات به کماندوهای فلسطینی برای استردادش را شنیده بود. در همان زمان شنیده بود که آیتالله خلخالی، رئیس وقت دادگاه انقلاب، بهصورت غیابی حکم اعدام شاه، فرح، غلامرضا، اشرف و فریده دیبا را صادر و اعلام کرده است هر کس در خارج از کشور این افراد را اعدام کند حکم دادگاه را اجرا کرده است. ترور شهریار شفیق، پسر اشرف در پاریس شاه را وحشتزده کرده بود. آیتالله خلخالی چندی بعد در گفتوگویی با خبرگزاری فرانسه اعلام کرده بود کارلوس معروف به کارلوس شغال را برای اعدام شاه استخدام کرده است. شاه خاطره خوبی از کارلوس نداشت و احتمالا آیتالله خلخالی با زیرکی این خبر را اعلام کرده بود. کارلوس در سال 1975(4سال قبل از انقلاب) در وین پایتخت اتریش وزیران نفت اوپک ازجمله جمشید آموزگار و احمد زکی یمانی را گروگان گرفته بود. او در ازای دریافت 5 تا 50میلیون دلار از گروگانها آنها را آزاد کرد. خلخالی گفته بود برای انجام عملیات اعدام شاه که جمعی از ناسیونالیستهای آمریکای لاتین هم در آن حضور دارند 140هزار دلار جایزه تعیین شده است. تمام این اخبار شاه را قانع کرده بود که ایرانیها میخواهند او را به تهران برگردانند. بهمن58، دو روز قبل از رایگیری انتخابات، وزارت خارجه در اطلاعیهای اعلام کرد که شاه در پاناما بازداشت شده است. انتشار این بیانیه از سوی صادق قطبزاده، وزیر وقت امور خارجه و نامزد انتخابات برای تأثیر گذاشتن در انتخابات ریاستجمهوری ایران بود. در پاناما دولت تریخوس از این بیانیه تعجب کرد اما در پاسخ، بازی را به هم نزده و اعلام کرده بود شاه تحت تدابیر امنیتی در پاناما قرار دارد. دروغ هم نگفته بودند، تدابیر امنیتی برای حفظ جان شاه در پاناما در بالاترین شکل ممکن انجام میشد. 2روز بعد قطبزاده انتخابات را به بنیصدر باخت. شاه چند وقت بعد از پاناما خارج شد و به دعوت دوباره انور سادات به مصر رفت. تلاش تریخوس برای نگاهداشتن او به نتیجه نرسید، آخرین تلاشهای پزشکان در مصر برای درمان سرطان شاه هم به نتیجه نرسید و برگ شاه برای کارتر هم سوخت. شاه وقتی 5مرداد سال 59در مصر مرد، هنوز ماجرای گروگانگیری حل نشده بود. گروگانها زمانی آزاد شدند که کارتر انتخابات را به ریگان باخته بود.
منابع؛ آخرین سفر شاه ؛ ویلیام شوکراس، آرشیو روزنامه اطلاعات
***
مناقشهای به قدمت 38سال
در سال1359 لایحه ممنوعیت معامله وسایل نقلیه در دفاتر اسناد رسمی تصویب شد
شبنم سیدمجیدی
پرده اول
23شهریور 1359 است. در جلسه شورای انقلاب جمهوری اسلامی ایران لایحهای به تصویب رسیده و این لایحه برای اجرا به وزارت بازرگانی ابلاغ شده است. در این لایحه مقررات خرید و فروش همه وسایل نقلیه موتوری دگرگون شده است و براساس آن همه دفاتر اسناد رسمی از انجام هرگونه معامله مربوط به وسایل نقلیه موتوری ممنوع شدهاند. همچنین مشخص شده که نقل و انتقالات هرگونه وسایل نقلیه در ادارات راهنماییورانندگی کشور انجام بگیرد. در ماده6 این لایحه آمده است که سردفتران و دفتریاران متخلف از اجرای این قانون به انفصال موقت از اشتغال به سردفتری یا دفتریاری از 3ماه تا 6ماه محکوم خواهند شد.
پرده دوم
سال1372 است. همچنان لایحه مصوب سال1359 اجرا نمیشود. خریدار و فروشنده برای رسمی کردن انتقال خودرو باید به دفاتر اسناد رسمی مراجعه و هزینهای را پرداخت کنند. بسته به اینکه خودرو خارجی یا ایرانی است، هزینه پرداختی به دفتر اسناد هم فرق میکند. دفترخانه برگهای دستنویس که نام آن سند هم نیست و بنچاق نامیده میشود، دست خریدار میدهد.
پرده سوم
سال1383 است. طرح ملی پلاک خودروها کلید خورده تا علاوه بر شمارهگذاری، اطلاعات فنی خودروها و مشخصات مالک نیز ثبت شود. از حالا به بعد سند مالکیت خودروها که با نام «برگ سبز» نیز شناخته شده تبدیل به اوراق رسمی خودرو میشود.
نیروی انتظامی دوباره تصمیم گرفته تا طبق قانون مصوب سال 59عمل کند و بدینترتیب روزانه هزاران نقل و انتقال خودرو به جای دفاتر اسناد رسمی به مراکز شمارهگذاری نیروی انتظامی منتقل میشود. سردفترداران بنای ناسازگاری گذاشتهاند و این موضوع را مطرح میکنند که با مراجعه نکردن به دفتر اسناد رسمی، مالکیت خودرو بهطور کامل منتقل نمیشود و حتماً باید نقلوانتقال در دفاتر اسناد رسمی به ثبت برسد. مردم و نیروی انتظامی، این کار را زائد و هزینهبر میدانند، اما سردفتران دوباره برنده میشوند.
پرده چهارم
سال1389 است. شورای نگهبان اعلام کرده که طبق قانون، نقلوانتقال وسایل نقلیه از وظایف نیروی انتظامی است. از آن طرف دوباره در همین سال ماده۲۹ قانون رسیدگی به تخلفات رانندگی در مجلس شورای اسلامی تصویب میشود. این قانون باز هم مناقشات را بیشتر کرده است. براساس قانون تصویبشده در دی۸۹، ثبت سند نقلوانتقال خودرو در دفاتر اسناد رسمی اجباری است.
پرده پنجم
مرداد 1391 است. اصلاحاتی در ماده 29قانون رسیدگی به تخلفات رانندگی مجلس شورای اسلامی انجام میگیرد. در متن آییننامه اجرایی ماده۲۹ میآید:«دفـاتر اسناد رسمی مجاز به صدور سند نقلوانتقال وسیله نقلیه قبـل از مراجعه دارنـدگان وسایل نقـلیه به ادارات راهنـمایی و رانندگی و یا مراکز تعویض پلاک نیستند». هر دوطرف دعوا اذعان میکنند که این قانون صراحت و شفافیت لازم را ندارد. در نتیجه نیروی انتظامی همچنان تأکید دارد که برگ سبز سند مالکیت خودرو به شمار میآید و نیازی به مراجعه به دفاتر ثبت اسناد نیست. سردفتران نیز اعلام میکنند برگ سبز کافی نیست.
پرده آخر
دیماه 1397 است. 38سال و 3ماه از تصویب لایحه مذکور میگذرد. آیا لایحه فصلالخطاب بود و به اجرا درآمد؟ واضح است این لایحه که در مفاد آن ذکر شده بود از 3ماه بعد از ابلاغ در تهران و 6ماه بعد از آن در شهرستانها لازمالاجراست، هرگز اجرا نشد. مناقشات در زمینه نقلوانتقال خودرو درست اندازه 38سال و 3ماه است که میان سردفتران و نیروی انتظامی ادامه دارد. بهنظر میرسد همواره برنده این مناقشات سردفتران بودهاند.
در نتیجه مردم هم برای محکمکاری هر دو کار را میکنند؛ هم برای انتقال پلاک خودرو و برگ سبز به نیروی انتظامی مراجعه میکنند و هم بعد از آن به ثبت سند نقلوانتقال خودرو در دفاتر اسناد رسمی اقدام میکنند.
شما همچنان با گذشت 38سال از تصویب قانون در سال1359 باید هزینهای را برای انتقال سند خودرو به دفتر اسناد رسمی پرداخت کنید.
***
داستان 59
حماسه ترکمن
امیرحمیدینوید | روزنامهنگار
«آتش بدون دود»، داستانی بلند، نوشته نادر ابراهیمی است؛ کتابی 7جلدی که در هر مجلد داستانهای جداگانهای با تضادها و ماجراهای خاص در موقعیت جغرافیایی ترکمنصحرا و باحال و هوای انقلابی روایت میشود.
ابراهیمی که برای نوشتن این کتاب بیش از 30سال زمان صرف کرده، پس از اشاره به زیباییهای ترکمنصحرا در 3جلد اول، در 4جلد بعد به شیوهای داستانی- تاریخی به بیان مبارزات انقلابی معاصر پرداخته است.
این رمان بلند، یکی از درخشانترین آثار نادر ابراهیمی است که عنوان رماننویس منتخب بعد از انقلاب را برایش به ارمغان آورد. ابراهیمی براساس این رمان، سریالی تلویزیونی نیز با همین نام ساخت که مخاطبان و علاقهمندانی را بهخود جذب کرد. آتش بدون دود را با ویژگیهای قبیلهای شرقیاش، میتوان قطعهای بیهمتا از ادبیات مدرن ایرانی دانست. احمدرضا احمدی درباره این کتاب گفته؛ او به ادبیات کودک ما، به رمان و ادبیات بزرگسال و همچنین به زبان فارسی خدمت کرد و به اعتقاد من، رمان ایرانی با رمان آتش بدون دود نادر ابراهیمی آغاز میشود؛ نه با «شوهر آهوخانم» علیمحمد افغانی. نادر ابراهیمی خود درباره مرارتهای کتابش اینگونه مینویسد: «اینطور بگویم و خلاصتان کنم؛ آتش بدون دود کمرم را شکست. تمامم کرد. خرد و خمیرم کرد. خسته و بیمارم کرد. من از آن جمله نویسندگانی نیستم که میتوانند خیلی راحت و روان و مسلط بنویسند؛ بیدغدغه و بدون شک. من نوشتن بلد نیستم و مینویسم؛ و این بسیار مهم و در عین حال غمانگیز است. کسانی هستند که شهادت بدهند که برخی صفحههای این کتاب حجیم، بیش از 10بار نوشته شده است، و همسرم مسلما گواهی خواهد داد که چه کشیدم تا آتش بدون دود را به پایان جلد هفتم رساندم و چندین و چندبار، بدون هیچ علت محسوس، زیر فشار نوشتن این داستان فکر خودکشی به سرم آمد. هیچکس بر مرگ فرزند خویش آنقدر نگریسته است که من بر سر سطرسطر این کتاب گریستم». در آتش بدون دود، ارتباط بینامتنی و تأثیرات زبانی درگزینش واژگان کهن، ویژگیهای دستوری و ویژگیهای بلاغی(بهویژه اقتباس)، تأثیرات شگردی مانند مداخلهگری راوی، کاربرد شعر در میان نثر و صحنهپردازیهای متأثر از متون کهن (شاهنامه فردوسی) و رویکرد عرفانی جلوه خاصی دارد. برخی از این جلوههای بینامتنی تعمدی- آشکار، برخی تعمدی- پنهان و برخی ضمنی هستند. این کتاب 7جلدی بهترتیب با عناوین «گالان و سولماز»، «درخت مقدس»، «اتحاد بزرگ، «واقعیتهای پرخون»، «حرکت از نو»، «تو هرگز از حرکت بازنخواهی ایستاد» و «هر سرانجام سرآغازیست»، نوشته شدهاند. آتش بدون دود داستان حماسه یک ملت است. بخوانید و لذت ببرید.
***
تئاتر 59
درگیری در تالار مولوی، فتح دراماتیک
مهرداد رهسپار؛ روزنامهنگار
نخستین ماههای سال۱۳۵۹ فضای دانشگاهها ملتهب شد. گروههای سیاسی گوناگون با گرایشهای فکری و عقیدتی متفاوت و متضاد از یکدیگر، در برابر هم قرار گرفتند. در آن سال، فضای دانشگاهها توسط برخی گروهها تصاحب شد. شورای انقلاب طی بیانیهای از مردم خواست تا در بازپسگیری دانشگاه به دانشجویان کمک کنند.
***
دعوای نان و نام
مجوز افزایش قیمت نان؛ مسئلهای که همچنان ادامه دارد
زهرا رستگارمقدم
نان را از هر طرف که بنویسید برای عدهای جز گرسنگی نخواهد بود؛ قوتی که سالهاست افزایش قیمتش مورد جدلهایی میان دولت و مردم بوده و با نیازهای اولیه مردم در ارتباط است. افزایش قیمت نان از سال59 همواره مشکلی بود که دولت خود را موظف به پاسخگویی درباره آن میدانست. افزایش قیمت نان معمولا با پیشنهاد وزارت جهادکشاورزی بر مبنای افزایش قیمت نرخ خرید تضمینی گندم اتفاق میافتاد؛ نرخی که تبدیل به افزایش نرخ آرد و سایر هزینههای جانبی میشد. اما شرایط از سال59 تا امروز چه تغییراتی کرده است؟
از سنگک 26ریالی تا 800تومانی
امسال با توجه به دلهرههای افزایش قیمت نان بین مردم، حسن یونس سینکی، معاون وزیر صنعت گفت که در سال97 با دستور رئیسجمهور هیچ افزایش قیمت ملی برای نان نخواهیم داشت، هرچند مراکز استانها با بررسی در ستاد تنظیم بازار و شورای تامین استان حداکثر میتوانند افزایش نرخ را تا سقف 10درصد اعمال کنند. سال59 و پس از انقلاب نیز این دغدغه مطرح بود. روزنامه اطلاعات در آن تاریخ به گفتههای بنیصدر، در مراسم نخستین زادروز جمهوری اسلامی ایران، درباره نان و گوشت اشاره میکند. بنیصدر در آن تاریخ درباره سهمیه آرد میگوید: «این سهمیه به همه تعلق دارد. پروانه نانوایی هم به هرکس بخواهد، داده خواهد شد و در نتیجه هم نان فراوان خواهد بود و قیمت آن از قیمت واقعی، 25درصد ارزانتر میشود». با پخش سخنان بنیصدر، وزارت بازرگانی نرخ جدید انواع نان را در فروردینماه اعلام کرد و به اجرا گذاشت. بنا به تعرفهای که وزارت بازرگانی اعلام کرده بود، نان بربری کیلویی 24ریال، سنگک 26ریال، تافتون 28ریال و لواش 40ریال قیمتگذاری شد. دولت نیز برای مبارزه با گرانی نان و یارانهای که میپرداخت اعلام کرد که برنامه جدیدی خواهد داشت؛ برنامهای که براساس آن قرار بود مغازههای نانوایی تولید نان لواش افزایش یافته و قانون حق تبدیل نوع نان از سوی نانوایان که در سالهای گذشته ممنوع بود، رفع شود و هر نانوایی نوع پخت و تولید را خود تعیین کند. نانوایان موظف بودند نرخ نان را در مغازههای خود نصب کنند.
20هزار نانوایی مازاد در کشور
سال59 اعلام شد که نان لواش، بهعنوان پر مصرفترین نان، به قیمت10ریال است،درحالیکه نرخ رسمی آن 30ریال بود. آن سالها یارانه نان دو و نیم میلیارد تومان برآورد شده بود، حال آنکه این مبلغ به جیب دلالها یا نانواهایی میرفت که سهمیه آرد خود را بهجای پخت میفروختند. مشکل اعضای سندیکای نانواییهای تهران، شمیران و شهرری نیز فقدان سازمانی به نام سازمان تهیه و توزیع نان بود. با گذشت 38سال از آن تاریخ، امسال برای عرضه گندم به نانواییها یارانهای به نرخ ۶۶۵ تومان مشخص شد که برای تامین آرد و گندم نانواییهای آزادپز، قنادیها، شیرینیپزیها، صنایع و تولیدکنندگان ماکارونی به قیمت ۹۰۰ تومان رسید. هماکنون قیمت نان سنگک بهصورت غیررسمی از 800 به هزار تومان افزایش داشته. براساس آخرین مصوبه دولت در آبانماه 93، قیمت نان بربری باید 650تومان میشد که در بسیاری از نانواییها به 800تومان رسید. براساس آخرین مصوبه قانونی در آبانماه 96، قیمت نان سنگک با وزن چانهای 667گرم 800تومان، قیمت نان تافتون با وزن چانه 287گرم 400تومان، قیمت نان لواش با وزن چانهای 172گرم 210تومان و قیمت نان بربری با وزن چانهای 600گرم 650تومان است. این در حالی است که پیش از آن، آخرین مصوبه قیمت نان در سال93 صادر شد و از آن تاریخ تاکنون قیمت نان افزایش نداشته است. با توجه به افزایش 50درصدی هزینهها و وجود 20هزار نانوایی مازاد در کشور، میزان پخت نان کاهش یافته و به اندازه 5تا 6کیسه آرد در روز رسیده که به هیچ عنوان پاسخگوی هزینههای تولید نیست. امروز در کشور 90هزار نانوایی وجود دارد که اکثر آنها شراکتی هستند. بیژن نوروز مقدم، عضو اتحادیه نانوایان سنتی درباره وضعیت نانواییهای کشور میگوید: «با توجه به تورم 35درصدی، باید نان لواش 380تومان میشد. در سال97 با دستور رئیسجمهور هیچ افزایش قیمتی در نان اتفاق نیفتاد، این در حالی است که هزینههای نانوایان نسبت به ۶ماه قبل 2برابر شده است».
***
روزهای خوش آزمایش
در سال59 قیمت یک یخچال ایرانی 10فوتی برابر با حقوق ماهانه یک کارگر ساده بود
مائده امینی
«آزمایش، سر بلند از هر آزمایش...» هنوز هم که هنوز است در بعضی از خانهها پیدا میشوند؛ جاروبرقی، یخچال، کولر یا آبگرمکن ایرانی که سالها پیش توسط کارخانه آزمایش تولید شده باشند. اگر هم سری به سمساریهای میدان امامحسین تهران بزنید امکان ندارد که بین اجناس قدیمی دست دوم، ردپایی از برند آزمایش نباشد؛ کارخانهای که در سال1337، توسط محسن آزمایش بنا شد و تا سال58 روزهای خوشی را بهخود دید. سرمایه اولیه تاسیس این کارخانه در کمتر از 10سال 66 برابر شد و از 3میلیون تومان به 200میلیون تومان رسید.
اما روزهای خوب کارخانه آزمایش یک سال قبل از 59 به سر آمده بود. در سال 58، کارخانههای آزمایش مشمول بند «د» قانون حفاظت صنایع ایران شدند و محسن آزمایش بنیانگذار این کارخانه، یک سال پس از ملی شدن این کارخانهها و ازدستدادن داراییهایش برای همیشه از کشور خارج شد. آزمایش در آن سالها، یکی از مهمترین کارخانهها در حوزه لوازم خانگی بود؛کارخانهای که بعدها سرنوشت تلخ آن روایتگر ندانمکاریهای بسیاری در کشور بود.
نرخ محصولات آزمایش در سال59
محصولات محبوب آزمایش در سالهای آخر قیمتهای متعادلی داشتند. براساس جراید بهجا مانده از آن سالها، یخچال 6فوت آزمایش، هزار و 413تومان به فروش میرسید. یخچال 8فوت هزار و 763 تومان و یخچال 12فوت 2هزار و 358تومان قیمتگذاری شده بود.
نرخ آبگرمکن 50گالنی آزمایش، 259دلار بود که با احتساب دلار 7تومانی آن زمان، هزار و 815تومان ارزشگذاری شده بود.
همچنین کولرهای آبی آزمایش در آن دوره بین هزار و 300تا 2هزار و 170تومان قیمتگذاری شده بودند.
اما امروز دیگر اثری از محصولات آزمایش در بازار نیست. اگر هم چیزی باقی مانده تولیداتی مربوط به سالها قبل است. یخچالهای ایرانی امروز در بازار(با احتساب دلار 10هزار تومانی) بین 250تا 500دلار قیمت دارند که اگرچه در مقایسه با نمونههای خارجی، بسیار ارزانتر تمام میشوند اما چند برابر حداقل دستمزد کارگران قیمت دارند؛ این در حالی است که در سال59 حداقل مزد روزانه یک کارگر ساده 63 تومان و ماهانه حدود 1800تومان و خرید یک یخچال 10فوتی یا حتی 12فوتی کار یکماه کارگران در آن سال بود.
چه بر سر آزمایش آمد؟
مشکلات آزمایش با تقسیم سهام آن بین نهادها و ارگانها از همان سالها آغاز شد. پس از انقلاب، نهادهای دولتی و شبهدولتی همچون سازمان خصوصیسازی و صندوق بازنشستگی تبدیل به سهامداران بزرگ این شرکت شدند. اگرچه فعالیتهای تولیدی شرکت تا اوایل سال۱۳۸۰ تا حدی رونق داشت و حتی تعدادی کالای جدید مانند یخچال سایدبایساید و فریزر بدون برفک به محصولات شرکت اضافه شد، اما بازار محصولات خارجی امان آزمایشیها را بریده بود و توان رقابت با این بازار در مجموعه این کارخانه دیده نمیشد. مدیریت نادرست، نوسانات پیدرپی ارز، روی گرداندن مردم از کالاهای ایرانی و... همه دستبهدست هم دادند تا اینکه بعد از چندبار تعدیل نیرو، درنهایت این کارخانه در دیماه سال 95 بهطور کامل تعطیل و ماشینآلات آن به کارخانه آزمایش مرودشت منتقل شد.
***
روز شمار انقلاب سال 1359
سال جنگ و التهاب
محسن تولایی؛ خبرنگار
فروردین 58: جرقههای یک جنگ نظامی با تحرکات رژیم بعث عراق در مناطق مرزی کرمانشاه شعلهور میشود. امام خمینی(ره) در پیام نوروزی خود میگوید: «ما باید در صدور انقلابمان به جهان کوشش کنیم و تفکر اینکه ما انقلابمان را صادر نمیکنیم کنار بگذاریم». نزدیک به 60هزار ایرانی مقیم عراق با پای پیاده و چمدانهای سنگین آواره مرزهای خسروی شدهاند. آنها باید به ایران برگردند. استان کردستان به ورطه درگیریهای تجزیهطلبانه افتاده است. با رفتن محمدرضاشاه از پاناما به مصر ماجرای آزادی گروگانهای آمریکا در لانهجاسوسی پیچیدهتر میشود. جیمی کارتر، رئیسجمهور آمریکا قطع کامل روابط ایالات متحده و ایران را اعلام میکند.
اردیبهشت59: محمود هاشمی شاهرودی، نماینده آیتالله محمدباقر صدر شهادت این مرجع بزرگ شیعی و ساکن نجف را در یکی از زندانهای بغداد تأیید میکند. 3روز در کشور عزای عمومی اعلام میشود. او 19فروردینماه به شهادت رسیده بود. 10اردیبهشتماه سفارت ایران در لندن به اشغال 6عربتبار طرفدار خودمختاری خوزستان درمیآید. دانشگاهها در تبوتاب انقلاب فرهنگی و فعالیتهای پاکسازی دفاتر گروههای سیاسی ملتهب هستند؛ یک روز بسته و یک روز باز هستند. جمعه
5 اردیبهشتماه روزنامه اطلاعات شماره فوقالعاده منتشر میکند و از شکست عملیات نظامی فوقمحرمانه آمریکا برای آزادسازی گروگانهای آمریکایی خبر میدهد؛ توفان شن ناوگان هوایی آنها را در طبس منهدم کرده است. در کردستان میان نیروهای مسلح و تجزیهطلبها آتشبس برقرار میشود.
خرداد59: اکبر گودرزی، رهبر گروه فرقان یک سال پس از ترورهای ولیالله قرنی، محمد مفتح و شهید مطهری اعدام میشود. نخستین مجلس شورای اسلامی با حضور نمایندگان مردم تشکیل میشود. جنگهای مسلحانه داخلی رو به آرامی گذاشتهاند ولی مهاجمین عراقی به قصرشیرین حمله میکنند. با افزایش فعالیتهای اطلاعاتی عراق از ایران محاکمه جاسوسهای عراقی در کشور نیز آغاز میشود.
تیر59: محمد محمدی ریشهری، حاکم شرع دادگاه انقلاب ارتش از دستگیری شبکه براندازی در ارتش میگوید. بازجویی و محاکمه عوامل، آغاز میشود. سازمان مجاهدین خلق که هیچکدام از اعضایش موفق به راهیابی به مجلس اول نمیشوند، بر طبل اختلافات سیاسی داخلی میکوبند. امام خمینی(ره) برای نخستینبار در سخنرانی خود آنان را منافق مینامد و میگوید: «منافقها هستند که بدتر از کفارند... آنکه میگوید مسلمان هستم و به ضداسلام عمل میکند». بهدنبال شکستهای سیاسی منافقین، آنها روابط خود با بنیصدر را بهتدریج مستحکم میکنند. اختلافات داخلی تشدید میشود.
مرداد59: عوامل کودتا تیرباران میشوند. محمدعلی رجایی بهعنوان نخستوزیر انتخاب میشود. نخستین دستور کار جدی مجلس اول، تعیین تکلیف گروگانهای آمریکایی در ایران است که از سوی امام خمینی(ره) به آنها سپرده شده است. بنیصدر در سخنرانی تندوتیزی در مسجد الجواد میدان هفتم تیر گفت: «من کسی نیستم که در برابر خطر جا خالی کنم... جریان زور دارد در کشور ما شکل میگیرد... جریان التقاطی متمایل به یکی از انواع استبدادهاست». آیتالله منتظری در خطبههای نمازجمعه قم خطاب به نخستوزیر میگوید: «آقای رجایی حدود 3سال است که ملت همهاش شعار داشته و تظاهرات و حرف...مردم دیگر حرف و شعار و مصاحبه نمیخواهند».
شهریور59: 2سال پس از ماجرای پرابهام سوختن سینما رکس آبادان در میان شعلههای آتش، دادگاه متهمان این حادثه به ریاست حسین موسوی تبریزی برگزار شد و 6نفر محکوم به اعدام شدند. تیتر روزنامه اطلاعات از حسین تکبعلیزاده این بود: کبریت فاجعه سینما رکس را من کشیدم. انقلابیون و بازماندههای رژیم سابق اما عوامل اصلی حادثه را به طرف مقابل منتسب میکردند. خبرگزاری پارس اخبار درگیری مرزی نیروهای ارتش و سپاه با عراق را منتشر میکند. چند میگ و تانک عراق منهدم میشود. 31شهریور صدام حسین رسما وارد جنگ نظامی با ایران میشود.
مهر59: فضای رسانهای و عمومی کشور یکپارچه تحتتأثیر حمله نظامی عراق به ایران قرار میگیرد. همه پروازهای داخلی و خارجی قطع میشود. صادرات نفت از خلیجفارس نیز به حالت نامنظم درمیآید. پیام امام خمینی(ره) به مناسبت بازگشایی مدارس و حمله رژیم صدام حسین ادغام میشود و ایشان مینویسند: «من اگر چنانچه خدای نخواسته دامنه پیدا کند این کارهای صدامحسین و اربابهای صدامحسین تکلیف ملت ایران را تعیین خواهم کرد و امیدوارم به آنجا نرسد و اگر برسد دیگر بغدادی نخواهد ماند». عملیات کمان۹۹ یک روز پس از آغاز حمله ارتش بعثی به خاک ایران انجام میشود؛ عملیاتی که در آن نیروی هوایی ارتش ایران با ۱۴۰فروند جنگنده به خاک عراق حمله کرد. بنیصدر میگوید: «خونسرد باشید، آرام باشید، مطمئن باشید». میگهای عراق در آسمان ایران شکار میشوند و تصاویر لاشه آنها منتشر میشود.
آبان59: نخستین شهدای جنگ تحمیلی در شهرها تشییع عمومی میشوند. اینفوگرافی تجهیزات منهدم شده دشمن روزانه در روزنامهها منتشر میشود. تمام خبرهای سیاسی داخلی در حاشیه جنگ قرار میگیرد و بیرون راندن دشمن متجاوز اولویت نخست است. خرمشهر پس از 34روز مقاومت جانانه در 4آبانماه سقوط میکند. این شهر از مهرماه خونینشهر نام گرفته است. آبادان هم محاصره میشود. محمدجواد تندگویان، وزیر نفت و چند مقام دیگر این وزارتخانه در جریان بازدید از تأسیسات شرکت نفت به اسارت نیروهای عراقی درمیآیند. محاکمه محمدرضا سعادتی، عضو سازمان مجاهدین خلق که به دادستانی کل انقلاب نفوذ کرده بود به اتهام جاسوسی برای شوروی هیاهوی منافقین در کشور را در پی دارد.
آذر59: عملیات مروارید نیروی دریایی ارتش با پشتیبانی نیروی هوایی، اسکلههای نفتی البکر و الامیه را هدف قرار میدهد و پرچم ایران را بر بلندترین دکل این دو اسکله به اهتزاز درمیآورد. ناوچه پیکان در این نبرد دریایی با موشکهای عراقی غرق میشود. 7آذر بهخاطر این نبرد قهرمانانه روز نیروی دریایی نام میگیرد.
دی59: عملیات نصر با هدف آزادسازی خرمشهر شکست میخورد و حسین علمالهدی فرمانده سپاه هویزه در نبرد تن به تن با تانکهای عراقی به شهادت میرسد. قانون انتخابات مجلس خبرگان و آییننامههای داخلی آن به تأیید امام خمینی میرسد.
بهمن59: در گردهمایی تشنجآمیز گروهکها که به دعوت سازمان فداییان خلق در میدان آزادی برگزار شد، یک نفر کشته و چند نفر زخمی میشوند. اختلافات سیاسی بار دیگر در تعارض با ریاستجمهوری بنیصدر و نحوه مدیریت جنگ او تشدید میشود.
اسفند59: هیأتی از سوی سازمان ملل متحد برای رسیدگی به جنگ وارد تهران میشود. 14اسفندماه در حاشیه سخنرانی جنجالی بنیصدر در دانشگاه تهران که در سالگرد درگذشت دکتر مصدق انجام گرفت، طرفداران بنیصدر و میلیشیای سازمان مجاهدین خلق فضا را متشنج و زمینه درگیری مردم را فراهم کردند. این حادثه که تا شب ادامه یافت سرآغازی بود برای علنیشدن اختلافات بنیصدر و طرفدارانش با انقلاب اسلامی که منشأ درگیریهای بعدی گروهکها با نظام شد.
***
انقلاب سوم ازدانشگاه کلید خورد
اشغال دانشگاهها از سوی دانشجویان مسلمان و پیرو خط امام
بهار سال 1359 برای دانشگاه و دانشجویان ایرانی زمستانی، سرد و پرسوز بود؛ نه خبری از شکوفههای سردرختی بود و نه از رویش؛ تصویر آن روزهای دانشگاه درگیری، بگیر و ببند و خونریزی بود؛تحولاتی که در نهایت به انقلابی دیگر منجر شد؛ آن هم از نوع فرهنگی. باوجود گذشت بیش از یک سال و 2ماه از پیروزی انقلاب دانشگاهها هنوز آرام نگرفته بودند و در هر گوشهای دستهای و گروهی برای خود به اصطلاح آن روزها میتینگ داشتند و روزنامه و شبنامه و... توزیع میکردند. دانشگاه به محل تقابل و درگیری دانشجویان اسلامی، خط امام، مارکسیست، پیکار، تودهای و... تبدیل شده بود و در همین فضا بود که امام خمینی (ره) و مسئولان دولت و نهادهای انقلاب به فکر تصفیه افتادند.
در بند یازدهم پیام نوروزی امام(ره) که از سوی حاجسیداحمد خمینی فرزندشان در بهشتزهرا خوانده شد، به این موضوع اشاره شده؛ «باید انقلابی اساسی در تمام دانشگاههای سراسر ایران بهوجود آید تا اساتیدی که در ارتباط با شرق و غربند تصفیه گردند و دانشگاه محیط سالمی شود برای تدریس علوم عالی اسلامی. باید از بدآموزیهای رژیم سابق در دانشگاههای سراسر ایران شدیدا جلوگیری گردد زیرا تمام بدبختی جامعه ایران در طول سلطنت این پدر و پسر از این بدآموزیها بهوجود آمده است. اگر ما تربیت اصولی در دانشگاه داشتیم هرگز طبقه روشنفکر دانشگاهی نداشتیم که در بحرانیترین اوضاع ایران در نزاع و چنددستگی با خودشان باشند و از مردم بریده باشند و از آنچه برسر مردم میگذرد چنان آسان گذرند که گویی در ایران نیستند. تمام عقبماندگی ما بهخاطر عدمشناخت صحیح روشنفکر دانشگاهی از جامعه اسلامی ایران بود و متأسفم که هماکنون هم هست و...» .
با پایانیافتن تعطیلات نوروز و چندروز بعد از صدور این پیام از سوی امام، مصطفی میرسلیم سرپرست شهربانی در صحبتهایی صدور مجوز برگزاری هرگونه میتینگ و برنامه و مراسم برای احزاب سیاسی در دانشگاه را ممنوع اعلام کرد و از مسئولان دانشگاهها خواست تا به این موضوع توجه کنند. اما روزهای آشوب و درگیری در دانشگاهها به همین سادگی قصد تمامی نداشت تا اینکه دانشجویان پیرو خط امام تبریز 26فروردین 59 این دانشگاه را اشغال کردند. روزنامه اطلاعات 27فروردین در گزارشی با تیتر «در پی سخنرانی هاشمی رفسنجانی و مخالفت گروههای مخالف؛ دانشجویان خط امام، دانشگاه تبریز را اشغال کردند» نوشته است: «حجتالاسلام هاشمیرفسنجانی عضو شورای انقلاب که برای ایراد چند سخنرانی به تبریز آمده بود ظهر دیروز در سالن دانشکده پزشکی دانشگاه تبریز به سخنرانی پرداخت. در پایان قرار شد او جلوی ساختمان مرکزی به سؤالات دانشجویان پاسخ دهد ولی بلافاصله اجتماع دانشجویان به تشنج کشیده شد و براثر اعتراض گروههای مخالف، جلسه شرایط آشفتهای بهخود گرفت و هاشمی رفسنجانی بدون شرکت در جلسه سخنرانی بعدی دانشگاه تبریز را ترک کرد. در پی این واقعه دانشجویان مسلمان خط امام در تبریز به ساختمان مرکزی رفتند و ضمن بیرون کردن کارمندان و مسئولان مرکز اعلام داشتند تا تکمیل انقلاب فرهنگی و پاکسازی در سطوح دانشجویی، هیأت علمی و کارمندان این مرکز را ترک نخواهند کرد و شب و روز آنجا خواهند ماند».
اشغال دانشگاه تبریز از سوی دانشجویان پیرو خط امام و انتشار خبر آن، شرایط را در بسیاری از دانشگاههای کشور آشفتهتر کرد و به گسترش درگیریها و تصرف تعداد دیگری از دانشگاهها ازجمله علم و صنعت، تربیتمعلم، ملی، پلیتکنیک، علوم ارتباطات اجتماعی، شریف، مشهد، شیراز و... منجر شد؛ حوادثی که به نوشته روزنامه اطلاعات در تاریخ 29فروردین در دانشگاه تربیت معلم تهران یک نفر کشته و 25نفر زخمی و در دانشگاه شیراز هم 500نفر زخمی برجای گذاشت.
بهدنبال این حوادث شورای انقلاب در اطلاعیهای اعلام کرد که دانشگاهها باید تا 15خرداد و پایان سالتحصیلی باز باشند و جزئیاتی از تغییرات در دانشگاهها را اطلاعرسانی کرد؛ «ستادهای عملیاتی گروههای گوناگون و دفترهای فعالیت گروههایی که در دانشگاهها و دانشکدهها و مؤسسات آموزش عالی مستقر شدهاند ظرف 3روز برچیده شوند. چنانچه تا پایان این روز تاسیسات مذکور برچیده نشود شورای انقلاب برآن است که همه با هم یعنی رئیسجمهوری و اعضا شورا مردم را فراخوانند و در دانشگاهها حاضر و این کانونهای اختلاف برچیده شوند. دانشگاهها و مدارس عالی باید ترتیبی دهند که امتحانات تا چهاردهم خرداد پایان یابد و از 15خرداد تعطیل خواهند شد تا فرصت کافی برای تهیه و برنامه نظام آموزشی بر پایه معیارهای انقلابی را داشته باشند. پذیرش دانشجو براساس موازین جدید انجام خواهد یافت. هرگونه استخدام در دانشگاهها از هماکنون باید متوقف شود.»
همچنین ابوالحسن بنیصدر رئیسجمهور وقت هم پس از دیدار با امام خمینی روز 29فروردین درباره حوادث دانشگاهها گفت: «اصل قضیه که نظام آموزشی باید تغییر کند، مسئله قابل تردیدی نیست. خود من هم سالها در مورد آن فکر کردهام و بررسی انجام دادهام.... اما اولا برای این کار باید موقع مناسبی پیدا کرد و دیگر اینکه وحدت رهبری نباید از دست برود و دولت باید اینکار را بکند». همچنین در پی این اتفاق حسن حبیبی، وزیر فرهنگ و آموزش عالی بدون اینکه موضعگیری مشخصی درباره رفتار دانشجویان تبریزی و اشغال دیگر دانشگاهها داشته باشد، به خبرنگار روزنامه اطلاعات در روز 28فروردین گفت: «درهرحال دانشگاهها باید تا آخر سال کار خود را ادامه دهند و پس از آن اگر کاری لازم باشد انجام خواهیم داد». علاوه بر این او از تغییراتی بنیادی که در راه است هم خبر داد و گفت: «کمیسیونهایی در وزارت فرهنگ و آموزش عالی کار خود را در زمینه تغییر بنیادی نظام آموزشی از چندی قبل آغاز کردهاند و تاکنون به نتایجی هم رسیدهاند». کار و تغییرات بنیادی که مرحوم حسن حبیبی آن روز از آن در لفافه سخن گفت در واقع «انقلاب فرهنگی» بود که به تعطیلی چندساله دانشگاهها و تصفیه انقلابی دانشگاهها منجر شد.
با افزایش تنشها در دانشگاههای کشور و اشغال تعداد زیادی از دانشگاه و دانشکدهها از سوی دانشجویان انقلابی (انجمنهای اسلامی و پیرو خط امام) شورای انقلاب و دولت برای چندروز در روزهای پایانی فروردین و ابتدای اردیبهشت دانشگاهها را تعطیل اعلام کرد و با مذاکره با دانشجویان، دانشگاهها را پس گرفتند تا فضا برای بازگشایی مجدد دانشگاهها و پایان یافتن سال تحصیلی طبق خواسته دولت و شورای انقلاب فراهم شود. علاوه بر همه اینها امام خمینی در 29فروردینماه باردیگر بر تصفیه دانشگاهها تأکید کردند و گفتند: «ما از محاصره اقتصادی و تجاوز نظامی نمیهراسیم. ما از دانشگاههای غربی و آموزش جوانان ما در جهت منافع شرق و غرب میهراسیم».
روز اول اردیبهشت باوجود اینکه مهلت شورای انقلاب به برچیده شدن دفتر گروهها در دانشگاه به پایان رسیده بود، ناآرامیها تمامی نداشت و در دانشگاههایی مانند تهران درگیریهای شدیدی گزارش میشد که روزنامه اطلاعات به آن پرداخته و حتی از کشته شدن افرادی خبر داده است. امام خمینی(ره) در همین روز در سخنرانی در میان دانشجویان عضو انجمن اسلامی دانشگاهها گفتند: «ما میگوییم که دانشگاه ما مبدل شدهاست به یک میدان جنگ تبلیغاتی. ما میگوییم که جوانهای ما اگر علم هم پیدا کردند تربیت ندارند. مربی به تربیت اسلامی نیستند. آنهایی که تحصیل میکنند، برای این است که یک ورقهای بهدست بیاورند و بروند و سربار ملت بشوند». یک روز بعد از سخنرانی امام و همچنین با پایان یافتن مهلت شورای انقلاب روز دوم اردیبهشت ابوالحسن بنیصدر رئیسجمهور و رئیس شورای انقلاب به همراهی جمعیتی از مردم به دانشگاه تهران رفت و از ضرورت انقلاب فرهنگی سخن گفت. بعد از این اتفاق با فشار دولت، نیروهای شهربانی، مسئولان دانشگاهها و دانشجویان انجمن اسلامی و پیرو خط امام دفاتر گروههای سیاسی بهخصوص چپها (مارکسیستها، تودهایها، پیکار و...) از سطح دانشگاه برچیده شدند و دولت و مسئولان آموزش عالی تلاش کردند تا بهمدت یکماه تا 15خرداد فضای دانشگاه را برای پایان یافتن سال تحصیلی آرام نگه دارند. با پایان سال تحصیلی 1359-1358 دانشگاهها، عملا از همان تابستان انقلاب فرهنگی که از آن بهعنوان انقلاب سوم یاد میشود در کشور کلید خورد و مراکز آموزش عالی برای مدتی طولانی به خواب فرو رفت.
***
تجسمی 59
آخرین روزهای سهراب
علی بختیاری، کیوریتور
سهراب سپهری در سال1357 متوجه شد که به سرطان خون مبتلا شده و در پی درمان مدتی به لندن رفت اما برای درمان و پیشگیری سرطان دیر شده بود. او در سال1358 به ایران بازگشت و در بیمارستان پارس بستری شد. پروانه اعتمادی که در سالهای آخر عمر سهراب، دوستی نزدیکی با وی داشت، مدام به دیدارش میرفت و در یکی از این دیدارها، آخرین عکس را از دستهای نقاش- شاعر برداشت و اما پرتره سهراب چیزی جز دستهایش که آن همه نقش و شعر آفریده بود نمیتوانست باشد. کمی پس از ثبت تصویر «دست سهراب» در اول اردیبهشتماه 1359، سهراب رفت.
سیمای 59
اولین سریال
شین. عزیزمنش؛ روزنامهنگار
مجموعه تلویزیونی «شاهدزد» در 6قسمت به نویسندگی و کارگردانی احمد نجیبزاده، در بهمن سال59 از شبکه یک پخش شد. این مجموعه، نخستین سریال تلویزیونی ایرانی پس از انقلاب است. زن و شوهری (محمد مطیع و مهین شهابی) با فریب عدهای از عوامل وابسته به رژیم سابق از آنها اخاذی میکنند. نعمتالله گرجی، سروش خلیلی، فخری پازوکی، کیومرث ملک مطیعی، سعید امیرسلیمانی و اصغر سنجری نیز دیگر نقشهای سریال را بازی میکردند. دیالوگ نعمتالله گرجی- بزنید تو گوشم- در میان مردم با استقبال فراوانی روبهرو شد.
***
نقد 59
نه فیلم سرباز، نه سینمای اسلام
خسرو دهقان؛ منتقد
«سرباز اسلام» نه فیلم سرباز است و نه سینمای اسلام و طبعا سرباز اسلام هم نیست. یک نام است بر سر یک مقدار مواد خام هدررفته. اسم روز، اسم آشتی...
... اینکه مکانها واقعی بودند یا نبودند و یا چه میزان بار واقعی داشتند یا نداشتند آنقدر مهم نیست که میبایست متناسب با فیلم، واقعیت دنیای فیلم را بیاورند که نیاوردند. اینکه تعدادی را صلیبوار و نیمهعریان در زیرزمینی رها کنیم و با تاثیرات صوتی بکوشیم تا فضا و حس و آدم و زجر و شکنجه بسازیم موفق نمیشویم؛ چرا که اگر تابلوی دکان قصابی را به خاطر ترس از گربه به بزازی بدل کنیم سرسوزنی توهم در حس بویایی گربه وارد نساختهایم. آزمودهها را میتوانیم باز هم تجربه کنیم. صحن حرم و مسجد در جای خود بسیار عزیز و گرامی، اما قهرمان فیلم اگر بد کارگردانی شده باشد حرمت حریم حرم هم او را متبرک نمیکند.
... فیلم بهصورت یک جُنگ است؛ مجموعهای از همه چیز؛ از عشق و عاشقی و از تعهد و مسئولیت و از جویای کار بودن و مشکل نسل خود را داشتن و درگیریهای فقر و دارایی و از بررسی نظام ارزشها و ایدئولوژی و همه و همه چیز. که این خود در سنت سینمای فارسی، بیرگ و ریشه نیست. یک فیلم محملی است برای کلیه نظرات و سیستمها و طرز تلقیها، فلسفهها. یک ساعتونیم فیلم، با خود جوهر تمامی علوم و فنون و دانشها و فلسفهها و ایدئولوژیها را باید یدک بکشد. آیا این نوع سینمای فارسی بهعنوان یک جنگ تنها یک شوخی نیست که باید از سر مضحکه به قضایایش نگریست؟
... چون پند معلمام را همیشه آویزه گوش داشتهام که آثاری هستند که بهنقد در نمیآیند لذا لزومی ندیدم تا متذکر باشم کار تدوین و زمانبندی و خردکردن نماها براساس موسیقی و نماها و نماهای دور و نزدیک و جای دوربین و... را.
از مجله دفترهای سینما - شماره 4
سینما 59
تولد یار دبستانی من
سعید مروتی| منتقد و روزنامه نگار
«از فریاد تا ترور» به کارگردانی منصور تهرانی - ترانهسرا و آهنگساز موفق دهه 50 - فیلمی است که آشکارا تحت تأثیر گوزنهای کیمیایی ساخته شده است. فیلم به لحاظ سر و شکل از ساختار معمول فیلمهای فارسی فاصله دارد و مثلا بهندرت سراغ لنز زوم میرود و پیداست تهرانی قصد داشته اثری نزدیک به آثار موج نو بسازد.
از فریاد تا ترور روایت رفاقت، معضل اعتیاد و مبارزه با رژیم پهلوی است؛ سهگانهای که در گوزنها به بهترین شکل متجلی شده و فیلم منصور تهرانی قرار است واریاسیونی متفاوت از این تم باشد. غم غربتی که فیلمساز به دنبال ایجادش بوده را میشود در فصل اول فیلم و حضور داوود (مصطفی طاری) در کلاس خالی دید و اینکه چگونه او حسرت رفقای دوران مدرسه را میخورد.
3 یار دبستانی که هر کدام سرنوشت متفاوتی یافتهاند؛ داوود راننده یک تیمسار شده، رضا چریک شهری است و حسین معتادی به آخرِ خط رسیده. سکانس رودررویی داوود و حسین یادآور اولین ملاقات سید و قدرت در گوزنهاست. همچنان در نخستین دیدار داوود و رضا هم، تماشاگر به یاد فیلم کیمیایی میافتد و برای تداعی بیشتر حتی از دیالوگ معروف سید خطاب به قدرت در گوزنها (عینکشو!) هم بهره گرفته شده است. آنچه مانع خلق گوزنهایی دیگر شده، لحن شعاری فیلم (متأثر از فضای پرشعار سالهای ابتدایی پیروزی انقلاب) و ناتوانی در نوشتن دیالوگهای متناسب و ناکامی در خلق لحظههای ناب عاطفی است. با این همه، تصویر اجتماع معتادان در خیابان اربابجمشید با دوربین روی دست محمد قاضی، به لحاظ اسنادی میتواند جالبتوجه باشد و حضور مصطفی طاری در اتوبوس دوطبقه شرکت واحد و پیرمردی که داخل اتوبوس سیگار میکشد بهعنوان تصویری معمول و متداول در تهران انتهای دهه 50، امروز میتواند نوستالژیک به نظر برسد. آنچه از فیلم بیشتر در یاد مانده ترانه «یار دبستانی من» است که تماشاگران در سال 59 آن را با صدای فریدون فروغی شنیدند و در دهه 60 جمشید جم آن را بازخوانی کرد. ترانه معروف جنبش دانشجویی دهههای 70 و 80، مهمترین دستاورد منصور تهرانی در از فریاد تا ترور است؛ ترانهای که صدای فریدون فروغی، هم لحن انقلابیتری دارد و هم حس و حالتر بیشتری.
***
موسیقی 59
کاروان شهید
سحر سخایی| نویسنده و آهنگساز
گرچه فلسفه در دوران اوج خود در آتن، هنر را تقلید هنرمندانهای از واقعیت نامید، حالا به یمن تاریخِ طولانی بین من و افلاطون میتوانم مطمئن باشم که گاهی این زندگی واقعی است که از هنر تقلید میکند. همانقدر که ناکامی ابیچاخان در فیلم «کندو» زودتر از انتظار تبدیل به خشم تودهها شد و تمام آینهها را شکست و همانقدر که سالها بعد بهرام بیضایی در «مسافرانش» آینه شکسته را بند زد و در برابر ما نگاه داشت تا مجبور به دوباره دیدن باشیم، سال ۱۳۵۹ در یک لحظه، به شکلی پیشگویانه در قطعه «کاروان شهید» رخ نمایاند. محمدرضا لطفی باز موضوع سخن من است و شاهکارش در شوشتری همایون با صدای شهرام ناظری موضوع نوشتهام. گرچه روی دیگر نوار چاوش با صدای سیمابینا محصول سال ۱۳۵۷ بود اما کاروان شهید را لطفی در تابستان ۱۳۵۹ اجرا کرد و شعر قطعه هم از جناب محمد ذکایی بود. آوازخوانیهای زیبای ناظری روی پایههای تکرارشونده گروه به نی افشارنیا فرصت داد تا حضور پررنگی داشته باشد و باز صدای تارِ لطفی، حتی آنجا که همراه گروه شیدا مینواخت، مثل افتادن الماسها روی فلز صیقلی، یگانه بود و به قول بامداد هیچ کم نداشت.
راز پیشگویی کاروان شهید در شب ۳۱ شهریور نهفته است؛ کاروانِ واقعی هنوز به راه نیفتاده بود. رفتگان انقلاب در برابر آن همه جانی که قرار بود تا 8 سال بعد نثارِ این کاروان شوند، ناچیز بودند. شاعر، کاروان را در گذری آرام روی گلهای ارغوانی میبیند: روی خون. قافلهسالارش سرو شهید جوان است و تمام آرزوی شاعر و آهنگساز و نوازندگان انگار زندهماندن نام این رفتگان که بیهوده نرفته باشند که حاصل آن گلهای ارغوان گلستانی شود که حالا که خودشان نماندند امید ماندن خاطراتشان باقی بماند.
روی دیگر چاوش8، فضایی به کلی متفاوت دارد؛ فضایی که محصول همان ماههایی است که تولید شده است؛ یعنی بهار ۱۳۵۷. انقلاب، همان چاقوی شعر شمس لنگرودی است که هنوز نیامده و جهان آدمهای بسیاری را به دو نیم نکرده است. یک نیمه صدا میآید که «از کفم رها شد قرار دل» و نیمه دیگر میگرید که«ای برادرها خبر چون میبرید؟»
یک طرف یوسف، عزیز مصر است و سوی دیگرش ته چاه، با دستهای بسته و چشمهایی که نمیخواهند به تاریکی عادت کنند. اجراکنندگان چاوش8 گروههای عارف و شیدا هستند؛ همان جوانهایی که پیشتر شبنورد و سپیده را اجرا کرده بودند. چاوش ۸، سالها بعد یعنی با بازگشت لطفی به ایران دوباره اجرا شد و این بار من هم یکی از شنوندگانش بودم.
گرچه آن هنر والا که همه میشناسیم فارغ از زمانه و زمان هم باید باز زیبا باشد و حرفهایی برای گفتن داشته باشد و گرچه اجرای دوباره چاوش ۸ در سال ۱۳۸۷ زیباییهای فراوانی داشت ولی مگر میشود آن روزگارِ سودایی را از اثری که به تمامی تبلور این سودازدگی بود کم کرد و انتظار کشید که چیزی از آن کم نباشد؟ همان لحظاتی که در سال ۱۳۸۷ در سالن وزارت کشور این اثر را میشنیدم و بیست و یکی دو ساله بودم به این فکر میکردم که چه چیزها که شد و نشد، ولی آرزوی ماندگاری آن آدمها محقق شد و قریب به 20 سال بعد باز هم شنوندگان زیادی در سالن یواشکی اشکی میریختند و سری تکان میدادند.
دستکم این یک آرزو، از بازی زمانه، جان به در برد.
اسلاید 58
روزنامه دیواری برای جهاد سازندگی
عبدالرضا نعمتاللهی؛ روزنامه نگار
جهاد سازندگی اواخر خرداد 1358 شکل گرفت. وظیفه اصلیاش رسیدگی به روستاها و مناطق محروم و دور افتاده بود. جهاد همه کار میکرد. مسجد و مدرسه و حمام میساخت، فیلم هم نمایش میداد! این عکس گزارشی از فعالیتهای جهاد را که روی یک روزنامه دیواری ثبت شده نشان میدهد. اوایل سال 59 است و 9ماه از تشکیل این نهاد انقلابی گذشته.
کتاب 59
تعداد عناوین 1642
تیراژ کل 572300
متوسط تیراژ 8236
تالیف 1279
چاپ اول 1441
تهران 1225
متوسط قیمت 196ریال
***
آموزش رانندگی، ساعتی 53تومان
از سال1359تا امروز هزینه آموزش رانندگی از 350تومان برای 10جلسه به 700هزار تومان رسیده است
نیلوفر جلالی
آن زمانها خیلیها اصلاً آموزشگاه رانندگی نمیرفتند. همیشه یک نفر در هر فامیل و خانوادهای بود که یک پیکان داشت و با همان به همه متقاضیان رانندگی، آموزش میداد، همه هم از دم در 4-3 جلسه یادمیگرفتند. بعد از آن فقط کافی بود بروند و آزمون رانندگی را در شهرک آزمایش بدهند. کلاس اجباری نبود اما به هر حال بودند افرادی که برای یادگیری رانندگی به آموزشگاه بروند. جالب است بدانید در سال1359نرخ هر ساعت تعلیم رانندگی 35تومان بوده است. البته هیچ اجباری برای اینکه حتما تعداد ساعات مشخصی را آموزش ببینی وجود نداشته است.
مجوز تاسیس آموزشگاه رانندگی
تازه در سال1359بود که صدور اجازه تاسیس آموزشگاه رانندگی به اداره راهنماییورانندگی واگذار شد اما مثل هر قانون دیگری در کشور ما مدتها طول کشید تا به مرحله اجرا برسد. همین هم شد که طی سالهای 1357و 1358تعداد 60آموزشگاه رانندگی غیرمجاز در تهران تاسیس شد. اعضای آموزشگاههای غیرمجاز برای خود یک شورا تشکیل دادند و خواستار گرفتن مجوز فعالیت شدند. آنها میگفتند هر کدام 350ریال برای هر ساعت تعلیم رانندگی میگیرند درحالیکه اعضای اتحادیه آموزشگاههای رانندگی 500ریال برای هر ساعت میگیرند! صاحبان آموزشگاههای عضو اتحادیه، خودسرانه مبلغ تعلیم رانندگی را با این توجیه که لوازم یدکی خودرو و قیمت اتومبیل 3برابر شده، افزایش دادند. اما وزارت بازرگانی هشدار داد که قیمتها همان 350ریال است و با متخلفان برخورد میشود.
این ماجرا شبیه همه خبرهایی است که این روزها نیز میخوانیم؛ یک عده خودسرانه قیمت خدمات خود را افزایش میدهند، مسئولان هشدار میدهند که با متخلفان برخورد میشود. هنوز هم پلیس میگوید مردم هشیار باشند و برای معرفی آموزشگاههای رانندگی که تخلف مالی دارند، اقدام کنند.
قیمت آموزش رانندگی
خودروهای آموزشی از پیکان آن سالها به پراید این سالها تغییر کرده است اما آنچه خیلی متفاوتتر شده، قطعا قیمت تعلیم رانندگی است. در آن سال هر کس به دلخواه خود تصمیم میگرفت چند ساعت آموزش ببیند.
ممکن بود یک نفر با 4جلسه آموزش برود و امتحان دهد و یک نفر دیگر بسته به استعداد خود، بارها برای آموزش گرفتن مراجعه کند؛ مثلا اگر میزان متوسط آموزش دیدن را 10ساعت درنظر بگیریم با احتساب هر ساعت 35تومان قیمت کل آموزش 350تومان درمیآمد. امروز حالا اوضاع فرق دارد. حداقل باید 12جلسه هر جلسه معادل 2ساعت آموزش دید. هزینه آموزشها هم بسته به اینکه شرایط آموزشگاه چه باشد و در کدام منطقه کشور قرارداشته باشد، از 500هزار تومان شروع میشود و اگر به جلسات بیشتری نیاز باشد تا 700هزار تومان هم بالا میرود؛ این یعنی هزینه آموزش رانندگی در طول 38سال حدودا 2000برابر شده است! همین هزینههاست که امروز باعث شده خیلیها قید یادگیری رانندگی را بزنند.
***
خبرهای کوتاه اجتماعی از سال 59
خانههای خالیها پر شدند- وضعیت خانههای بیصاحب و مصادره شده یکی از موضوعات مورد بحث در میان مردم بود که البته هنوز هم ادامه دارد. آن موقع دولت اعلام کرد که این خانهها که اکثرا در مناطق لاکچری و با امکانات حداکثری بوده به مردم بیخانمان و مستمند واگذار میشود. لکن بعدش دیدند مردم مستمند سختشان است که این همه از جنوب تا شمال تهران و بقیه شهرهای کشور را طی کنند؛ لذا تصمیم گرفتند خودشان این رنج را تحمل کنند و به مردم زحمت ندهند. با وجود این شما فکر نکنید فقط مسئولان ایرانی چنین تصمیماتی میگرفتهاند. مدیر سازمان محیطزیست آمریکا، سال59 پیشبینی کرده که جمعیت جهان در بهترین حالت اگر آب و هوا خوب باشد! به 5میلیارد نفر میرسد و ابدا 6میلیارد را رد نخواهد کرد که همین الان 2/7میلیارد نفر را پشت سر گذاشت. نکته جالب اینکه این خبر برای 24اسفند بوده و 2هفته بعد به ما رسیده.
لطفا گوشی را نبرید- رفتار مردم طی این سالها خیلی عوض شده و در مواردی این تغییر بسیار مثبت بوده. مثلا قبلا این شکلی بوده که دور میدانها و کلا هرجایی که چمن و گل بود را زنجیر میکشیدند تا ملت گلها را نکنند و پدر چمنها را درنیاورند، ولی الان دیگر خبری از زنجیر نیست و کسی با گلها کاری ندارد. اما نابود کردن باجههای تلفن همگانی عادت دیگر مردم در اوایل انقلاب بوده و مردم دوست داشتهاند بعد از استفاده از تلفن، سیم آن را ببرند و گوشی را با خودشان ببرند. مخابرات هم از این وضعیت شاکی بوده و دائما در روزنامه از همه درخواست میکرده که بیخیال این کار شوند.
آغاز دولت الکترونیک- نگاه مدیران کشور از ابتدا به افقهای دور بوده و برای همین از خرداد 38سال پیش، استفاده از کامپیوتر در برخی وزارتخانهها شروع شده بوده. البته تعریف کامپیوتر با الان خیلی متفاوت بوده ولی فصل مشترکش با الان این بوده که آن موقع هم سیستم همیشه قطع بوده، ولی خب، دولت الکترونیک وجود داشته.
خیره به افق- در صحبتهای مسئولین کشور معمولا زمان افعال با چیزی که ما فکر میکنیم فرق دارد؛ مثلا آن موقع اعلام شده بود که قانون تأمین اجتماعی اصلاح و درمان برای همه رایگان میشود. ولی این «میشود» بهمعنای خواهد شد در زمان خیلی دور بوده که خب، آن موقع مردم نتوانستهاند معنایش را بفهمند. نکته دیگر درباره این خبر اینکه سالانه 200میلیون تومان برای مستمریبگیران هزینه میشده که الان با این پول و 160میلیون تومان وام مسکن 12ساله میتوانید یک 40متری تمیز زیر همکف بازسازی شده با سرویس مجزا نزدیک به مترو بخرید که این یعنی چقدر پیشرفت کردهایم.
اعتیاد جرم است- روحیه جامعه در سالهای اولیه انقلاب یک مقدار خشن بوده و عادت داشتهاند تصاویر وحشتناک را توی صفحات روزنامه ببینند؛ مثلا تصویر اسکلتی که سیاه هم شده و از بس موادمخدر کشیده به تباهی رسیده است. این تصویر برای گزارشی درباره مجرم شناختهشدن معتادان تا 5ماه دیگر انتخاب شده و در بخشی از آن آمده حتی در شناسنامه معتادان هم مهر میزنند که بقیه بدانند و مثلا روی رایشان حساب باز نکنند چون ممکن است عوارض مصرف مواد باشد. اما چند سال بعد مدیران کشور فهمیدند که این شکلی زندانها پر میشود؛ پس اعتیاد، جرم نیست و بیماری است! مسئله دیگر، دقیقا 2هفته مانده به شروع جنگ، تهدید به قطع آب مشترکین پرمصرف بوده که چون بعدش جنگ میشود آن هم هوا میشود.
ترکیدیم برادر!- الان اگر شما تلویزیون را روشن کنید همینطور برنامه جذاب و شاد و سرگرمکننده در آن موج میزند و واقعا آدم نمیداند کدام شبکه را تماشا کند. اما سال 59 یک آقایی به روزنامه اطلاعات پیام داده که لطف کنید به صداوسیما (که آن موقع تلفن روابط عمومی نداشته) بگویید ترکیدیم از بس گفتوگوی ایدئولوژیک دیدیم؛ «روز گذشته یعنی جمعه از ساعت 6بعدازظهر از هر 2 کانال تلویزیون سخنرانی و بحثهای ایدئولوژیک پخش میشد.»؛ یعنی فکر کنید غروب جمعه اواخر تابستان و این اوضاع. منتها نکته اساسی، در جمله آخر این مخاطب است؛ «من بهعنوان یک کارگر معتقد به انقلاب مخالفتی با سخنرانی و آموزش ندارم ولی هر چیزی حد و اندازهای دارد.» از واکنش صداوسیما اطلاعی نداریم لکن کنداکتور برنامههای تلویزیون در همین جمعه گذشته همهچیز را مشخص میکند.
باور ندارید؟- در زمانهای گذشته همهچیز سادهتر بوده و آدمها هم ساده بودهاند و حتی قاچاقچیان هم سادهتر بودهاند. به عنوان مثال برای قاچاق اسلحه به داخل ایران از مرز افغانستان، خیلی راحت، سلاح را لای لباس و پارچه میگذاشتهاند و میفرستادهاند به تهران و قم و شهرهای دیگر. بعد مأموران هم مثل مردم ساده بودهاند و نمیتوانستهاند این سلاحها را پیدا کنند. لکن یک آقای لباسفروش در قم ادعا کرده که اگر مسئولان و مأموران این شیوه قاچاق را باور ندارند حاضر است خودش همه مراحل را به آنها نشان دهد که خب، نمیدانیم آخرش چه شده. در پایان این لباسفروش گفته ما خودمان میتوانیم این لباسها را تولید کنیم و نیاز به واردات نداریم ولی میبینیم که الان هم واردات داریم و این یعنی نباید به حرف لباسفروشها گوش کرد.
***
عکس59
7 تصویر از رویدادهای مهم سال
دیدار اعضای کابینه شورای انقلاب با حضرت امام خمینی(ره)
شهید رجایی در حال ورود به دفتر کار خود در نخست وزیری
یکم مرداد 1359 انفجار بمب توسط گروه فرقان در کوچه برلن تهران 6کشته و 84مجروح برجای گذاشت.
سخنرانی شهید محمدعلی رجایی پس از آیین تحلیف درمجلس شورایاسلامی
سکه 50ریالی مسی ضربشده در سال 1359
شهید آیتالله بهشتی درحاشیه حضوردر مراسم نمازجمعه تهران
شهید محمدعلی رجایی درجمع تنی چند از پاسداران نخست وزیری
نظر شما :