۴۰ سال ۴۰ روز – سال ۶۰
جنگ، جنگزدگان مهاجرت
* بهیاد آنهایی که روزی واژه جنگزده به زندگیشان اضافه شد و با گذشت 30سال از پایان جنگ همچنان در سرگشتگی بهسرمیبرند
ولی خلیلی| خبرنگار
باشو، غریبه کوچکی بود که جنگ او را از خانهاش در جنوبیترین نقطه کشور به روستایی در شمال کشور پرتاب کرد؛ به نقطهای که حتی زبانشان را هم نمیدانست و تصورشان از جنگ تنها همانی بود که در تلویزیون و اخبار میدیدند. در یکی از سکانسهای بهیادماندنی فیلم بهرام بیضایی، باشو با کودکان محلی که زبان و درد او را متوجه نمیشوند و مسخرهاش میکنند درگیر میشود و بعد برای آنها از روی کتابی که روی زمین افتاده است، میخواند:« ایران سرزمین ماست، ما از یک آب و خاک هستیم، ما فرزندان ایران هستیم!».
جنگ که به مرزهای کشور «تحمیل» شد با خود واژههای دردناک و دهشتناک بسیاری را به ادبیات زندگی مردم وارد کرد و خوراند که یکی از آنها «جنگزده» بود. جنگزده تنها یک واژه نیست بلکه عمقش به اندازه عمر پدری است که هرچه در زمین آباء و اجدادی کاشته بود را درو نکرده رها کرد و آواره شد؛ زندگی زنی است که روزی خانه امیدش را ترک کرد و تنها چندقاب عکس کوچک از آن به یادگار برداشت؛ سالهای کودکی است که کودکیاش در چهاردیواری حسرت بازی با دوستان هممحلهایاش گذشت و همیشه مهاجر خوانده شد و... .
اگر روزنامههای سالهای جنگ، بهخصوص روزهای اوج درنیمه سال 59 و تمام سال1360 را ورق بزنید هرچند روز یکبار تیتری را که در خود واژه جنگزده را به دوش میکشد، خواهید دید. درآن روزها مسئله اسکان جنگزدگان، شغل و درآمدشان، آموزش کودکانشان و دهها موضوع دیگر که به زندگی آنها بازمیگشت به چالشی بزرگ تبدیل شده بود و این مشکلات به اندازهای اساسی بود که درنهایت برای حل آنها در فروردین سال1360، بنیاد امورجنگزدگان از سوی دولت تشکیل و مصطفی میرسلیم بهعنوان سرپرست این بنیاد انتخاب شد.
او ششم خرداد آن سال در گفتوگو با روزنامه اطلاعات درباره مشکلات جنگزدگان میگوید:«مبلغ 700میلیون تومان بهمنظور حل مشکل اسکان، تغذیه، بهداشت و مسائل فرهنگی و... جنگزدگان تصویب شد و یکصد میلیون تومان نیز برای طرحهای اشتغال جنگزدگان اختصاص پیدا کرد». او درباره وضع بهداشت اردوگاهها و شایعه شیوع بیماریهای گوناگون گفت:«از اواسط زمستان سرگرم بررسی آن بودیم و شورای بهداشت تشکیل دادیم و طی آن تدارکات و موارد مورد نیاز را برطرف کردیم و این باعث جلوگیری از بروز بسیاری از بیماریها شد. میرسلیم در این گفتوگو آمار جنگزدگان را تا خرداد سال1360 یک میلیون و 750هزار نفر اعلام کرده و خبر از دادن کارت شناسایی به آنها میدهد. او درباره مشکلاتی که در اردوگاههای جنگزدگان وجود دارد، به اطلاعات میگوید:« در اردوگاهها و مناطق پذیرای جنگزدگان عوامل و مشکلات اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی باعث بروز فساد میشود. در این راه سعی فراوان کردیم که در زمینه اقتصادی احتیاجات روزمره را رفع کنیم و آنها را با مسائل شرعی و اخلاقی آشنا کنیم و یک سلسله کارهایی هم انجام دادیم؛ ازجمله طرح ازدواج میان خود جنگزدگان».
در اواخر سال 1359و اوایل سال 1360دولت برای اسکان جنگزدگان در شهرهای مختلف اردوگاههایی مانند هجرت در ماهشهر، وحدت در بهبهان (با بیش از 100هزار نفر جمعیت) و... را ساخت و در برخی از شهرهای بزرگ هم جنگزدگان در هتلهایی که بنیاد مستضعفان مصادره کرده بود اسکان داده شدند؛ مثلا در تهران، هتل بینالمللی تهران (اینترنشنال تهران) یکی از این نقاط بود؛ ساختمان سفیدرنگی که تا چندسال پیش در کنار پل سیدخندان خودنمایی میکرد و حالا تخریب شده است. بیش از 10سال اتاقهای این ساختمان به محلی برای گذران روزهای آوارگی جنگزدگان تبدیل شده بود. اتاقها و دالانهای تودرتویی که رنگ از رخسارهشان رفته بود و محل زندگی بیش از 600خانواده بود؛ صحنههایی از زندگی این جنگزدگان در این ساختمان در سریال «گل پامچال» به ثبت رسیده است. صفهای طولانی برای پخت و پز، مشکل تأمین آب، راهروهای پر از لباس و وسایل و تبدیل رستوران هتل به محلی برای بازی کودکان و برگزاری انواع کلاسها مانند بافتنی، خیاطی و... خاطره جماعتی است که سالهای مهمی از زندگیشان را در این بهاصطلاح هتل که خود به اردوگاهی بدل شده بود، پشت سر گذاشتند.
اگرچه 30سال از پایان جنگ تحمیلی میگذرد، اما هنوز میلیونها ایرانی هستند که خود را جنگزده میدانند؛ آنهایی که دیگر دل روبهرو شدن با دیارشان را ندارند و هیچ وقت دیگر پا به شهر و خانههایشان نگذاشتند و اگر هم برگشتند هرگز دوران خوش پیش از آوارگی را به چشم ندیدند؛ هجران و سرگشتگی آنها از همان روزی شروع شد که مجبور شدند در کمتر از یک ساعت بخش کوچکی از وسایل خانه را در ملحفهها بار بزنند و خانه آرزوهایشان را ترک کنند و همچنان هم با بغض از آن روزها حرف میزنند. زن هفتاد و چند سالهای از اهالی قصرشیرین که سالهای جوانی و عزیزانش را در جنگ گم کرده و حالا سالهاست که ساکن کرج شده، تعریف میکرد وقتی عراق حمله کرد و خبر رسید که به مرزهای قصرشیرین نزدیک شده شوهرش او و فرزندشان را به همراه مادر پیرش با چند نفر از اهالی شهر راهی کرمانشاه کرد و خود برای مقابله با دشمن در شهر باقی ماند، اما جنگ هم شویش را از او گرفت و هم شهر و خانهاش را؛ « 2ماه از جنگ نگذشته بود که شوهرم در کوههای بازیدراز شهید شد و ما هم به خانه برادرم که کرج زندگی میکرد آمدیم و حالا سالهاست که در این شهر هستیم؛ جنگ که تمام شد به همراه مادر خدابیامرزم به قصر برگشتیم اما هیچچیز باقی نمانده بود. خانهخراب شده بودیم و همین شد که طاقت نیاوردیم و دوباره به کرج آمدیم؛ جایی که هیچ وقت خودم را اهل آن نمیدانم و تنها در آن زندگی میکنم.»
***
بحثهای آزاد درباره اقدامات دستگاه قضایی و اجرایی کشور در سال 60 از مشخصههای انقلاب بود
بحث، آزاد
مناظرههای سیاسی و فلسفی با حضورچهرههایی مثل آیتاللهبهشتی،آیتاللهمصباحیزدی، سروش،کیانوری و ... در تلویزیون برگزار میشد
مجید مهرابی دلجو| دبیر گروه سیاسی
یک سال از جنگ تحمیلی عراق علیه ایران گذشته بود. انقلاب از یکسو درگیر جنگ بود و از سوی دیگر اغتشاشاتی در گوشه و کنار کشور، دولت را بهخود مشغول میکرد، اما در حاشیه جنگ و اغتشاش، بحثهای آزاد، مناظرههای تلویزیونی بین گروههای سیاسی و مناظرههای عمیق فلسفی از شاخصههای نخستین سال از دهه 60 شده بود.
مباحثات آزادی به ابتکار آیتالله محمدبهشتی -رئیس وقت دیوان عالی کشور- شکل گرفته بود که مهمترین آنها بحث آزاد درباره لایحه قصاص بود. بعد از تدوین لایحه قصاص در اوایل انقلاب، اعتراضهایی در گوشه و کنار از سوی گروهها، حقوقدانان و احزاب مختلف شکل میگیرد. جمعی از قضات و وکلای دادگستری در بیانیهای نسبت به این لایحه ایراداتی مطرح کردند. ابتکار دکتر بهشتی، عضو شورایعالی قضایی این بود که با دعوت از همین قضات و وکلا، مباحثات آزادی درباره لایحه قصاص برگزار کند. نخستین جلسه این مباحثات 22اردیبهشت سال 60 در کاخ دادگستری با این سخنان از رئیس دیوان عالی کشور آغاز میشود: «از آنجا که وجدان حقوقی و ذهنیت جامعه ما به قوانین گذشته عادت کرده، وقتی لایحه قصاص مطرح شد، یک مرتبه فریاد برآوردند که این قانون چیست؟ درحالیکه قصاص از قوانین اسلام است».
آیتالله جوادی آملی همراه بهشتی
کسی که آیتالله بهشتی را در این مباحثات همراهی میکرد در جمهوری اسلامی چهره شناختهشدهای است؛ مجتهد معروفی که بعدها امام او را رئیس هیأتی کرد که نامه معروفش به میخائیل گورباچف را به مسکو برد. این مناظرهها و مباحثات در منظومه فکری آیتالله بهشتی جایگاه ویژهای داشت. خیلی قبلتر از اینکه او با وکلا و قضات در کاخ دادگستری به مباحثه درباره لایحه قصاص بپردازد یا به مناظرههای تلویزیونی با مارکسیستها بنشیند در بین مردم عادی حاضر میشد و از سؤالات بیپرده آنان فرار نمیکرد. در سال 58 و در یکی از همین ملاقاتهایش با مردم در بازار تهران به سؤالاتی که درباره شخص او، شورای انقلاب، حزب جمهوری اسلامی، اشغال سفارت و مسائل دیگر مملکت بود پاسخ داد. از او پرسیده شد که آیا سرمایهدار است؟ که پاسخ داد: الحمدالله ثروت و سرمایهای ندارم و به سهم خودم اجازه هم نمیدهم در آینده جامعهام به سرمایهداری کشانده شود. از او پرسیده شد شایعه است حزب جمهوری اسلامی بودجهای از دولت دریافت میکرد و آقای بنیصدر آن را قطع کرده است که پاسخ داد: نه، حزبی که بخواهد متکی به دولت باشد نمیتواند حزب باشد. یا از او درباره اختلاف نظر حزب جمهوری اسلامی با نهضت آزادی پرسیده شد که سیدمحمد بهشتی پاسخ داد: اختلاف حزب با نهضت آزادی بر سر همان مواضع فکری و سیاسی است. حزب معتقد است با ابرقدرتها باید مثل یک قدرت کامل که از این ابرقدرت بینیاز است برخورد شود. و از قضا یکی از سؤالات مردم عادی این بود که آیا برای مناظره با گروهها حاضرید که پاسخ داده شد در حدی که وقت داشته باشم بلی حاضرم و آیتالله شهید بهشتی با همه مشغلهای که در انقلاب داشت، بالاترین حد توان را برای برگزاری این مناظرهها و مباحثات گذاشته بود.
بحث آزاد در تلویزیون
این روایت فقط مربوط به دستگاه قضایی وقت نبود. در دولت هم تمایلی به بحثهای آزاد و شریککردن مردم در مسائل مربوط به کشور دیده میشد. ازجمله آنکه در سال 60 روابط عمومی نخستوزیری با صدور اطلاعیهای به صدا و سیمای جمهوری اسلامی پیشنهاد میکند که زمینه یک بحث آزاد تلویزیونی با شرکت صاحبنظران و مسئولان اقتصادی درباره بودجه سال 60 فراهم آید. بودجه در آن زمان بهصورت دودوازدهم در هیات دولت تصویب شده بود. این مباحثات چنان در فضای انقلابی آن مقطع جا افتاده بود که گاهی رسانهها برای مسئولان درباره انجام مباحثه تعیین تکلیف میکردند. در یک مورد رسانهها از برگزاری مباحثه در حسینیه ارشاد در یک روز جمعه ذیل موضوع بودجه با حضور رئیسجمهور، سخنگوی دولت و وزیر اقتصاد خبر داده بودند که دفتر ریاستجمهوری مجبور شد توضیح دهد که این دعوت بدون اطمینان از حضور مسئولان دولتی در این مباحثه صورت گرفته است. در بیانیه عذر مسئولان دولتی برای حضور در مباحثه ذکر شده و تأکید شده بود سخنگوی دولت جهت بررسی مسائل سیل خراسان طبق برنامه از قبل تعیین شده به آن استان مسافرت کرده است و امکان شرکت در بحث روز جمعه برای ایشان وجود ندارد، وزیر اقتصاد و دارایی نیز جهت شرکت در یک کنفرانس، ساعت 11صبح جمعه عازم کاراکاس پایتخت ونزوئلاست. دولت با استقبال از این مباحثات، پیشنهاد داد بحث آزاد درباره بودجه به جمعه بعدی موکول شود. در کنار همه اینها مباحثات تلویزیونی در سال 60 به یکی از کارنامههای مهم نظام جمهوری اسلامی تبدیل شد. بحث آزاد گروههای سیاسی در حوزههای مختلف و با موضوعات متنوع برگزار میشد. یکی از این بحثها با موضوع آزادی، زورمداری و هرج و مرج با حضور آیتالله دکتر بهشتی از حزب جمهوری اسلامی، نورالدین کیانوری از حزب توده و دکتر پیمان از طرف جنبش مسلمانان مبارز و فتاپور از سازمان فدائیان خلق برگزار میشد.
گروههای دیگری هم به این مناظرهها و بحثها دعوت میشدند. برخی شرکت میکردند و برخی ترجیح میدادند شرکت نکنند. مباحث دیگری نیز در تلویزیون به بحث گذاشته میشد. یکی دیگر از مهمترین آنها بحث آزاد درباره جهانبینی مادی و جهانبینی الهی بود که اعضای شرکتکننده در این بحث محمدتقی مصباح یزدی از طرف حوزه علمیه قم، احسان طبری از حزب توده، فرخ نگهدار از طرف سازمان فدائیان خلق و بالاخره عبدالکریم سروش بودند. این مباحثات و مناظرهها با عمیق شدن اختلافات سیاسی در کشور، حکم مجلس به عدمکفایت بنیصدر رئیسجمهور وقت و فاز مسلحانه گرفتن تشکلهایی مثل مجاهدین خلق (منافقین) متوقف شد.
***
حوزه و نقاشی بوم و جنگ
علی بختیاری؛ کیوریتور
«حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی» از بزرگترین مراکز تولید محصولات فرهنگی در دهه 60 بهشمار میرفت. حوزه در زمینه گرافیک، نقاشی و مجسمه، انتشارات و تولیدات سینمایی و نمایشی فعال بود. مجموعه پوسترهای «هفته جنگ» هرساله توسط حوزه به 3زبان فارسی، عربی و انگلیسی منتشر میشد. این پوستر که توسط محمدعلی ترقیجاه طراحی شده رویکرد دور از گرافیک و نقاشانه او و تسلطش بر متریال نقاشی را در معرض دید قرار میدهد.
باز کردن اسلحه در میان جمع
عبدالرضا نعمتاللهی؛ روزنامه نگار
«کمیته انقلاب اسلامی» فردای پیروزی، یعنی 23بهمن شکل گرفت. نامش ابتدا «کمیته موقت» بود و قرار بود در شرایطی که پادگانها سقوط کرده بود و کلانتریها اوضاع بهسامانی نداشت، تامین امنیت، حفظ مرزها و نظارت بر اماکن عمومی را بر عهده گیرد. عضوگیری کمیتههای انقلاب، از مساجد محل آغاز شد. در این عکس یکی از اعضای کمیته در حال آموزش باز و بستهکردن اسلحه به اهالی محل نشان داده میشود.
***
صاحبخانه با حکم تخلیهآمد
درباره درگیریهایمستأجر و مالک درسال1360
لیلا شریف
داستان نبرد صاحبخانهها و مستأجرها پر از روایتهای تکراری است. برای مستأجرجماعت فرقی نمیکند خانوادهای در قلب تهران دهه 90 باشند یا مردمی اهل تهران سال 60؛ همیشه دغدغهای به نام هراس از اجارهنشینی و صاحبخانه در زندگیشان جاخوش کرده است، فقط شکل و شمایل این ترس از سالی به سال دیگر تغییر میکند.
تهران، سال60 را با منظره مستأجرهای خانه به دوش در گوشه و کنار خیابانهایش بهیاد میآورد؛ اتفاقی که در زمستان آن سال به نقطه اوج خود رسید. زمستان سال60 دوره سیاه اجارهنشینهای تهرانی بود؛ چراکه اصلاح نشدن قانون مالک و مستأجر، صدای مستأجرها را بلند کرده بود. در آن سال بهدلیل شرایط بعد از انقلاب و نگرانیهای اقتصادی بعضی دست به احتکار خانههایشان زدند و حتی با هزار ترفند خانهشان را اجاره نمیدادند یا اینکه ناگهان کرایه را چندبرابر میکردند و وقتی مستأجر توانایی پرداخت اجاره را نداشت، با گرفتن حکم تخلیه بر سر مستأجر آوار میشدند.
روزنامههای سال60 پر است از گزارشهایی با موضوع نارضایتی از صدور احکام تخلیه خانه. اسماعیل یکی از مستأجرهای آن دوران در گفتوگو با روزنامه اطلاعات از مشکلات اجارهنشینها حرف زده بود. اسماعیل که در آن سال 2اتاق در زیرزمین یک خانه اجاره کرده بود، 50هزار تومان پول پیش و ماهی 200تومان کرایه میداد، اما از اقبال بدش، صاحبخانه یکباره 500تومان به اجارهاش اضافه کرد و وقتی اسماعیل توان پرداخت اجاره جدید را نداشت، صاحبخانه با حکم تخلیه به سراغش آمد.
در آن زمان راهکارهای صاحبخانهها برای خارج کردن مستأجرهایشان جدا از راهحلهای قانونی، خلاقیت را به اوج رساندند و به شگردهای خاصی همچون ایجاد سر و صدای دیوانهکننده و نورانداختن در خانه مستأجر در ساعت خواب، روی آورده بودند. در آن روزها یک سؤال در ذهن تمام مستأجرها تکرار میشد؛ چرا دست صاحبخانهها برای آزار مستأجرها باز است؟ و چرا احکام تخلیه در فصل زمستان و با اوجگرفتن گرانیها لغو نمیشود؟
صحنهسازی برای خالی ماندن خانه
خانههای احتکارشده در آن زمان ضلع اصلی مشکلات مسکن را تشکیل میداد؛ چرا که از یکسو عرضه مسکن بسیار پایین آمده بود و از سوی دیگر مستأجرها از ترس پیدانکردن خانه، بهراحتی تمایلی به ترک خانه نداشتند؛حتی اگر مجبور میشدند بهدلیل افزایش نجومی اجاره با صاحبخانه درگیر شوند و پای حکم تخلیه بهمیان بیاید. جدا از بحث قانون و نیاز بهوجود مهلت برای مستأجرها، راهحل دیگری به نام مقابله با احتکار خانه در دستور کار مسئولان آن زمان قرار گرفته بود، هر چند صاحبخانهها خیلی زود راه دورزدن را پیدا کردند و برای آنکه انگ محتکر به آنها نخورد، خانههای خالی را با نصب پرده، مسکونی جلوه میدادند یا اینکه خانههایشان را با یک اجارهنامه صوری به نام اقوام میزدند.
مستأجران زیر فشار قانون
براساس قانون آن سال، اگر مستأجر زمان اجارهاش به پایان میرسید، صاحبخانه میتوانست، بدون دادن مهلتی به مستأجر، حکم تخلیه بگیرد و مستأجر را راهی خیابان کند. آش این حکمهای تخلیه چنان شور شد که حتی سر و صداهای اعتراض به مجلس هم کشیده شد و نمایندگانی همچون ناطق نوری در مجلس اول، دست به موضعگیری زدند؛ «فشار و ستم مالکین بر مستأجرین قابل تحمل نیست. همه اقشار محروم و مستضعف ازجمله کارمندان مستأصل شدهاند و نمیتوانند با حقوق کمی که میگیرند از پس اجاره بهای سنگین خود برآیند، صاحبخانهها هم هرچند تقاضای ازدیاد اجارهبها میکنند و چون مستأجرین نمیتوانند خواست آنها را انجام دهند، مالکین حکم تخلیه صادر میکنند. ما نمیتوانیم این مسائل را نادیده بگیریم.»
در این حین تنظیم روابط مالک و مستأجر در هیأت دولت هم مورد بررسی قرار گرفت تا شاید راه چارهای برای داستان حکمهای تخلیه و آوارهشدن مستأجرها بهدست بیاید.
سرانجام در سال62 این پیگیریها جواب داد و قانون مربوط به مالک و مستأجر اصلاح شد تا «در مواردی که دادگاه، تخلیه ملک مورد اجاره را به لحاظ کمبود مسکن موجب عسروحرج مستأجر بداند و معارض با عسروحرج موجرنباشد، میتواند مهلتی برای مستأجر قرار بدهد.» و اینگونه اندکی از مشکلات اجارهنشینها کم شد.
* *براساس قانون آن سال، اگر مستأجر زمان اجارهاش به پایان میرسید، صاحبخانه میتوانست، بدون دادن مهلتی به مستأجر، حکم تخلیه بگیرد و مستأجر را راهی خیابان کند...
***
آخرینجادویحضور
سعید مروتی| منتقد و روزنامه نگار
«اعدامی» اولین فیلم سینمایی پس از انقلاب است که جای کمدی ناخواسته بودن به مفهوم سینمای کمدی نزدیک میشود؛ فیلمی که جای شعارهای سیاسی روز، ایده داستانی دارد؛ هر چند که خط داستانی جذابش در مرحله گسترش کم میآورد و با اینهمه و با اینکه به نظر میرسد کارگردان چنان مجذوب هسته مرکزی فیلمنامه شده که فکری به حال تنه داستانش نکرده، اعدامی فاصله محسوسش با دیگر فیلمهای ایرانی را که کنارش اکران شدند مثل «طلوع انفجار» (پرویز نوری) و «عصیانگران» (جهانگیر جهانگیری) حفظ میکند. محمدباقر خسروی در اولین فیلم بلند سینماییاش بخت استفاده از 2چهره شاخص در پشت و جلوی دوربین را یافته است؛ اولی نعمت حقیقی به عنوان فیلمبردار، شکلدهنده ساختار بصری فیلم با قاببندیهای شکیل و سینمایی است. دومین برگ برنده میتوانست پرویز فنیزاده باشد که با بداقبالی سازندگان اعدامی( و در سطح کلانتر به شکلی تأسفبار برای سینمای ایران)، در اوایل فیلمبرداری از دنیا میرود. چند سکانس محدود بازی فنیزاده که در فیلم موجود است بیشتر دلایل تجاری دارد و سازنده اعدامی نتوانسته خود را از وسوسه بهرهگرفتن از عنوان «آخرین حضور سینمایی زندهیاد فنیزاده» برهاند.
محمدباقر خسروی بونوئلوار از 2بازیگر در یک نقش استفاده کرده است! اگر بونوئل میتواند در دل فضای بازیگوشانه «این میل مبهم هوس» استفاده از کارول بوکه و آنجلا مولینا در یک نقش را به بخشی از پیچیدگی و افسون نهفته در اثرش تبدیل کند چرا سازنده اعدامی نتواند از پرویز فنیزاده و رضا کرمرضایی در نقشی واحد بهره بگیرد؟ در این میان جدای از اختلاف سطح کارگردانی بونوئل و خسروی، چند مشکل دیگر هم وجود دارد؛ فیلم داستان مردی را روایت میکند که با تفنگ بادی و تخته نشانه، گذران زندگی میکند. مرد شبها که در خانه است اسکناسها را روی تخته میچسباند و چشم شاه را نشانه میرود. با زیاد شدن تعداد اسکناسهایی که چشم شاه در آنها سوراخ شده ساواک حساس میشود و به گمان وجود شبکهای از خرابکارها، عدهای را دستگیر میکند. آنچه در فیلم میبینیم حضور کرمرضایی در نقش مردی نیمهدیوانه است و کل سکانسهای شلیک به اسکناسها با حضور فنیزاده فیلمبرداری شده. به این ترتیب تماشاگر تا اواخر فیلم تصور میکند فنیزاده و کرمرضایی 2 نقش متفاوت و متمایز از هم دارند. نکته دیگر اختلاف سطح بازیگری فنیزاده و کرمرضایی است و در این مورد احتمالا کاری از دست کارگردان برنمیآمده. سکانس کوتاه حضور فنیزاده در اداره ساواک به عنوان بهترین فصل فیلم اعدامی هم نمونهای مثالزدنی از حفظ تعادل در اجرایی سرخوش و طنزآمیز است و هم حسرت و تأسف فراوان تماشاگر را برای از دست دادن بازیگری فراموشنشدنی و بدون جایگزین برمیانگیزد. جادوی حضوری که بیشتر فصلهای اعدامی از آن بیبهره مانده در این سکانس نمودی کامل و به یاد ماندنی دارد.
جنجالننهخضیره
مهرداد رهسپار؛روزنامه نگار
نمایش «حماسه ننه خضیره» کاری از گروه پنج اداره تئاتر، جنجالیترین نمایش پس از انقلاب بود که در آذر 1360 در تالار وحدت اجرا شد. پس از اجرای این نمایش داستان مقاومت ننه خضیره در برابر عراقیهای متجاوز در سوسنگرد سر زبانها افتاد. اما داستان تعرض سربازان بعثی به زنان روستاهای مرزی ایران و عراق، داستانی نبود که در دیگر نمایشها تکرار شود، به همین دلیل نام این نمایش در یادها ماند و در دهههای بعد بسیار درباره آن نوشتند.
نشریه فردای ایران در دی ماه 1360 در نقد و گزارشی بر این نمایش نوشت: «ننه خضیره زن ایرانی عرب زبانی است که در خطه جنگ زده خوزستان، مقاومت و نبرد را در برابر بعثیون اشغالگر، بر فرار مفلوکانه ترجیح داد، و با از جان گذشتگی، داد خود را از مشتی بیدادگر ستانید و حماسه آفرید. نمایشنامه ننه خضیره بر اساس شالوده این حماسه نوشته شده است که از طرفی حکایت جان بازی ها و ایستادگی مردم از هستی گذشته و خیانتهای زالوصفتان هستیخوار است و از سویی دیگر نگاهی ریشخندآمیز بر نظامیان عراقی متجاوز دارد».
فرشید ابراهیمیان، تانیا جوهری، الیزا جوهری، گوهر خیراندیش، محمد اسلامی پور، احمد کازرونی حسن مرادی، پروین ملک، مرتضی یوسف دوست، سهراب سلیمی، رضا شمس، مریم شیرازی، ترانه صادقیان، اصغر قریبیان و محمدرضا کلاهدوزان بازیگران این نمایش بودند و نقش ننه خضیره را نیز تانیا جوهری بر عهده داشت. بعدها بر اساس همین اجرای صحنهای نمایشی تلویزیونی با همان بازیگران و عوامل تولید شد. شرح اجرای تلویزیونی را علی شیرزادی در 1 مهر 1393 در روزنامه جام جم آورده است.
***
رجعتبهدرون
سحر سخایی؛ نویسنده و آهنگساز
گرچه کار تولید مجموعه چاووش تا چندین شماره پس از هشتمی ادامه یافت و اگرچه دور و نزدیک از فرامرز پایور تا دیگران، چراغ تولید و اجرای موسیقی در سال۱۳۶۰ همچنان روشن نگه داشته شد اما احتمالا باید تبلور۱۳۶۰ را در موسیقی فضای خصوصی جستوجو کرد. نه سال ۱۳۶۰ که بخش مهمی از تولیدات داخلی دهه غریبِ60 در پستوی خانهها و اتاقها با میکروفنها و ریلهای روزآمد و مخاطبان اندک شکل گرفت. آرامآرام محصولاتی بهدست مخاطبان موسیقی ایرانی رسید که مهمتر از نام نوازنده، خواننده، مایه آواز و تصنیف، خصوصیبودنشان بود که چنگ بر دل کنجکاوان میزد و نوید بهثمر رسیدن برخی از درخشانترین آثار موسیقی زمانه ما را میداد. گمانم سکوت بهتآور پس از حمله عراق در شهریور۱۳۵۹ را به رسمیت بشناسیم و برای سال۱۳۶۰ در عرصه عمومی لزوما موسیقیای خاص یا منحصر را برنشماریم. دستاورد این سال بیش از آنکه در یک اثر متجلی شود در تغییر فضای اجرای آن اثر قابلردگیری است؛ عبور از سالنهای مدرن و تجهیزشده پیش از انقلاب، عبور از دانشگاه ملی و تبریز و خانه کارگر، عبور از تمام عرصههای اضطرابآور عمومی و رفتن به فضاهایی امن و خلوت که در آن حداقلی از یک گروه موسیقی کلاسیک ایرانی- بداهه یا از پیش فکرشده- موسیقیای تولید میکردند. تنها برای آنکه تصویر ما از آن فضای خصوصی با صداهایی عجین شود و بدانیم داریم از چه حرف میزنیم در تمام سالهای دهه60 آثاری مثل سّرِ عشق، بخش آوازی آلبوم نوا مرکبخوانی، بخش عمده نواختههای پیش از مهاجرت محمدرضا لطفی و در رأس آنها پرواز عشق، همه و همه نه محصول اجراهای عمومی که صدای جمعهای کوچکی بودند که میخواستند موسیقی زنده بماند یا سادهتر حتی: کارِ دیگری برای گذراندن تلخی روزگار سراغ نداشتند. دقیقا به همین دلیل است که گمان میکنم باید از معرفی تکچهره سال۱۳۶۰ درگذرم و نور را بر فضا بتابانم. از سوی دیگر اگر قصدم در این مرور چهل ساله پرداختن به انواع موسیقی ایرانی باشد آنگاه سخت نیست که همگی رجوع کنیم به همان فضاهای خصوصی و صداهای ممنوعی که اندک جشنها و عروسیها را ممکن میکردند؛ جشنهایی که شبیه یک غفلت چندساعته از حقیقتی بود که بیرون خانهها و روی مرزها داشت رخ میداد.
بنا بر اسناد محدود به جای مانده، 12فروردین سال۱۳۶۰ است و هوای نوشهر میان بهار شدن و زمستان ماندن مردد. پرویز مشکاتیان دارد سهتار میزند، محمد موسوی نی و شجریان میخواند. دوست دارم یک آتش تصور کنم که میانهشان را روشن کرده است؛ در دشتی که سبز است و خالی است. آواز اینگونه آغاز میشود: معاشران ز حریف شبانه یاد آرید/ حقوق بندگی مخلصانه یاد آرید.
هنر و وطن شبیه هم هستند. برای نگاهداریشان انگار بیش از قدرت به عشق احتیاج است. این عشق زمانی روی صحنه مهمترین سالنهای دنیا میدرخشد و سرفرازمان میکند و گاهی در تنهایی گوشها و دستهایی که میخواهند موسیقی را زنده نگه دارند؛ درست مثل آن سروهای رخشان که داشتند برای ماندن خاکشان یکییکی میافتادند. ماجرا، همان مصرع معروف است: بیستون را عشق کند و شهرتش فرهاد برد.
تعداد عنوان: 1475
چاپ اول: 1162
تعداد کتاب تالیفی: 1138
تیراژ: کل 545142
متوسط تیراژ: 5986
قیمت متوسط هر جلد: 244ریال
***
سال هلو
در سال 60 هرکارگر میتوانست با حقوق یکماه خود 95کیلوگرم مرغ غیرکوپنی بخرد
مائده امینی
همهچیز باید کوپنی میشد؛ گوشت، قند، شکر، روغن و همه قوت لایموت ایرانیها. دیگر همه جنگ را باور کرده بودند و تقسیم ذخایر غذایی بین همه مردم، تازه اول ماجرا بود. ایران هنوز در بحبوحه انقلاب اسلامی قرار داشت که جنگ تحمیلی آغاز شد و دردسرهای تازهای دامن مردم را گرفت. برخلاف انتظار کنونی ما در آن سالها، نظارت بر قیمتها با شدت و حدت انجام میشد و روزنامهها در تاریخهای مختلف قیمتهای ثابتی برای کالاهای خوراکی ثبت کردهاند.
نیمه آبانماه سال 60، 70درصد دفترچههای سهمیهبندی کالاها، صادر و ستاد بسیج اقتصادی کشور دست بهکار شد. محمود صانعی، سرپرست استانداری و دبیر ستاد بسیج اقتصادی استان تهران در یکی از مهمترین اطلاعیههای خود در آن زمان گفت دیگر مردم نمیتوانند مایحتاج خود را به شکل سابق تأمین کنند و هر متقاضی باید میزان برنج، روغن، قند، شکر و... مورد نیاز خود را به شکل کتبی به شورای محل تسلیم کرده و پس از تخصیص موجودی خورد و خوراک به همه کشور آن را در میدان ارگ سابق تحویل بگیرد. سهمیه برنج هر متقاضی برای هر نوبت 10کیلو با نرخ دولتی تعیین شده بود. میوه و سبزی اما از آنجا که جزئی از مایحتاج ضروری مردم بهحساب نمیآمدند، با روال سابق به فروش میرسیدند و قیمتهای مصوب آن تقریبا در تمام سال60 ثابت بود. گوشتقرمز و مرغ گرم هم اگرچه نوسانهای مختلفی را تجربه کرده بودند اما بسیاری از مردم میتوانستند با کوپن آن را به قیمت پایین تهیه کنند.
هلو؛ گرانترین میوه سال 60
در پاییز سال 60، با وجود آنکه بیش از یک سال از جنگ گذشته بود، ذخیره میوه کشور کافی بهنظر میآمد یا حداقل قیمتها هنوز سر به فلک نگذاشته بود. هر کیلو سیبزمینی در سال 60 در خردهفروشیها تنها 4تومان بود! پیاز هم در کنار سیبزمینی با نرخی بین 2تا 4تومان از ارزانترینها در بازار میوه و ترهبار بود. جراید باقیمانده از سال 60 روایتگر نرخ 3الی 5تومانی هویج برای هر کیلو، 3تا 5تومانی برای هر کیلو بادمجان و 6تا 8تومان برای هر کیلو لیموترش است. انگور هم در آن زمان بسته به نوع آن بین کیلویی 5تا 8تومان معامله میشد و این در حالی است که قیمت هلویی تحت عنوان هلو حاجکاظمی و آلبرتا بهعنوان گرانترین میوه به کیلویی 19تومان هم میرسید.
هر کیلو مرغ در سال 60، 23تومان بود
گوشتقرمز، مرغ و تخممرغ هم در سال 60 یا کوپنی شده بودند یا در آستانه این راه قرار داشتند. براساس اطلاعیه وزارت کشاورزی و عمران روستایی، نرخ فروش آزاد مرغ در اواخر سال 60، در مراکز توزیع بین کیلویی 23تا 25تومان اعلام شد. این در حالی است که نرخ تخممرغ بنا بر آنچه روزنامه اطلاعات در اسفندماه منتشر کرده، در همان دوره زمانی برای هر کیلو 14تومان بوده است.
قیمت گوشت قرمز آزاد هم براساس جراید باقیمانده از سال 60کیلویی 29الی 31تومان اعلام شده بوده است. در آن سالها حداقل دستمزد یک کارگر ساده ماهانه بین 2تا 2هزار و 200تومان بود. با این اوصاف، هر کارگر میتوانست با حقوق یکماه خود، 95کیلوگرم مرغ غیرکوپنی بخرد.
***
آفتاب در میان سایه
میلاد حسینی| روزنامه نگار
وقتی به قاسم هاشمینژاد فکر میکنم چه یادم میآید؟ جز شعرهای دفتر «تکچهره در دو قاب» پررنگترین چیزی که هاشمینژاد را با آن بهیاد میآورم جلد سبزروشن «فیل در تاریکی» است و 12 دایره طرح جلدهای یکسان کتاب زمان که پیوندخورده با بهترین آثار داستانی دهههای قبل. وقتی به «فیل در تاریکی» فکر میکنم کدام تکهاش فورا در سرم مجسم میشود؟ قطعا اولینش دیالوگها و لهجههایی است که نویسنده با مهارت تمام از پس نوشتناش برآمده. لهجههای شیرازی و ارمنی و... با دقت فراوان در متن آمده و صدایی واقعی در دل رمان میسازد و بعد صحنهای پیشرو میآید که «صبح روز پنجشنبه بود و جلال امین صبح زودتر از معمول بیدار شده بود و خودش را در آینه نگاه میکرد. با چشمی ورمکرده و کبود و دماغی که پهنتر از همیشه شده بود و بریدگیهای پای لثه پایین و لب بالایش زقزق میکرد. جلال امین صبحانهاش را تند خورد و عینک حسین را به چشم گذاشت و به حرف عصمتخانم فکر میکرد که اصرار کرده بود در خانه بماند و استراحت کند. اما جلال امین به تصادف شب گذشته فکر نمیکرد و منتظر تلفن مهستی ماند»؛ زنی جذاب اما شکننده که بخشی از کشمکش داستانی بر دوش او بود و آن تکهای که صبح با او آغازمیشد.
فیل در تاریکی چهجور رمانی است؟ رمانی است پلیسی که برخلاف جریان مرسوم رمانهای دهه50 نوشته شد و به سرگرمی با رمان توجه داشت و در چارچوبی مهندسیشده روایتش را پیشروی مخاطب گذاشت.
اما تمام چیزی که رمان دارد وجه سرگرمیاش نیست و روحی از شعر مولوی که بر پیشانی رمان آمده هم در آن نقش بسته. برادر جلال از آلمان به ایران بازگشته و ماشینی آخرین مدل برای جلال امین هدیه آورده و او که گاراژدار است و شیفته ماشین، طی اتفاقاتی به ماشین مشکوک میشود و سعی میکند معما را پیداکند؛ راز گروه تبهکار که گره خورده به ماشین و برادر و چیزهایی در ماشین که از آلمان آمده.
به این رمان که فکر میکنم نسخه اصلیاش میآید توی ذهنم. هنوز مشهد بودم و خبر سیزدهبهدر، درگذشت قاسم هاشمینژاد بود. خبری از دروغ سیزده نبود و نویسندهای که بارها به ننوشتن نقد ادبی بعد خواندن «بوته بر بوته» فکرکرده بودم، از دنیا رفته بود. به کتابفروشی دانشور رفتم و روی کتابها دست کشیدم. یک جلد فیل در تاریکی اصل برداشتم. اینبار نه افست، نسخه اصل کتاب زمان. قیمتش 5 برابر افست بود. 50هزار تومان.
***
روزشمار انقلاب سال 1360
سال ترور
اصغر صوفی،خبرنگار
* فروردین1360: سال1360 با ترورهای منافقین آغاز شد. آیتالله عبدالرحیم ربانی شیرازی نماینده امام در استان فارس و عضو فقهای شورای نگهبان در 8 فروردین ترور شد. در این سال آغاز دعواهای سیاسی منافقین و بنیصدر با نیروهای انقلابی را شاهد هستیم , مسعود رجوی و ابوالحسن بنیصدر خواستار برگزاری رفراندوم شدند. در 19فروردین با دستور امام، هیأتی سهنفره بهمنظور حل اختلافات مسئولان کشور تشکیل شد تا پس از بررسیهای لازم، متخلفان وقایع تشنجآمیز در 2ماه گذشته را مشخص کنند.
* اردیبهشت1360: زدوخوردها و تظاهرات خیابانی اعضای سازمان مجاهدین خلق اخبار هر روز مطبوعات در سال1360 بود که از اردیبهشتماه به سمت خشونتطلبی بیشتر پیش میرفت. امام(ره) در واکنش به اقدامات اعضای سازمان مجاهدین، در حرکتی روشنگرانه اینچنین فرمودند: «کرارا گفتهایم و حالا هم میگوییم که مادامی که شما تفنگها را در مقابل ملت کشیدهاید، یعنی در مقابل اسلام با اسلحه قیام کردهاید، نمیتوانیم صحبت کنیم... . اسلحهها را زمین بگذارید و به دامن اسلام برگردید...». ادامه پاسخ امام نوعی اتمام حجت با اعضای مجاهدین است: «...من اگر در هزار احتمال یک احتمال میدادم که شما دستبردارید از آن کارهایی که میخواهید انجام بدهید، حاضر بودم که با شما تفاهم کنم... حالا هم به موجب احکام اسلام نصیحت به شما میکنم؛ شما در مقابل این سیل خروشان ملت نمیتوانید کاری انجام دهید. شما اگر یک وقت ملت قیام کند، مثل یک ذرهای در مقابل این سیل خروشان هستید».
* خرداد1360: پس از مدتها اختلاف بین مسئولان انقلابی نظام جمهوری اسلامی و بنیصدر، همچنین سوءمدیریت وی در جنگ و موضعگیری علیه اهداف نظام اسلامی، حضرت امام، بعد از مشورت با دیگر مسئولان کشور، بنیصدر را در 20خرداد1360 از فرماندهی کل قوا برکنار کرد. با این حال وی بهجای جبران اشتباهات، بر کارشکنیها و مخالفتهای خود افزود؛ از اینرو نمایندگان مجلس شورای اسلامی در تاریخ 31خردادماه1360 رأی به عدمکفایت سیاسی بنیصدر دارند. امام نظر مجلس را تأیید و طی فرمانی بنیصدر را از ریاستجمهوری خلع کردند.
تیر1360: یک روز پس از سوءقصد به جان آیتالله خامنهای -امام جمعه وقت تهران- توسط گروهک فرقان در مسجد ابوذر، انفجار در دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی در 7تیر1360 رخ داد. این حادثه موجب شهادت بهشتی و بیش از 70نفر از مسئولان مؤثر نظام شد. امام در پیامی با مقایسه آن با عدد شهدای کربلا، در 9تیر1360 فرمودند: «ملت ایران در این واقعه، 72نفر به عدد شهدای کربلا را از دست داد».
مرداد1360: پس از عزل بنیصدر، انتخابات زودهنگام ریاستجمهوری در مردادماه 1360 برگزار و شهیدرجایی به ریاستجمهوری برگزیده شد؛ بنیصدر نیز پس از یک دوره زندگی مخفیانه و دعوت مردم به شورش و آشوب به همراه مسعود رجوی -رهبر سازمان تروریستی منافقین- با چهره و لباس زنانه، با یک هواپیمای ربوده شده به سوی قبرس پرواز کرد و سپس در پاریس مستقر شد.
شهریور و مهر1360: بعدازظهر 8شهریور60 انفجار یک بمب قوی که توسط مسعود کشمیری ـ عامل نفوذی سازمان منافقین ـ به ساختمان مرکزی نخستوزیری برده شده بود، باعث شهادت محمدعلی رجایی رئیسجمهور و محمدجواد باهنر نخستوزیر شد. پس از شهادت رجایی و باهنر، شورای موقت ریاستجمهوری تشکیل شد و به پیشنهاد این شورا و تصویب مجلس، در ۱۱شهریور محمدرضا مهدویکنی به نخستوزیری رسید. با برگزاری انتخابات دوباره در مهر۱۳۶۰ (انتخابات ریاستجمهوری دوره سوم) سیدعلی خامنهای به ریاستجمهوری برگزیده شد. غروب هفتم مهرماه۱۳۶۰ هواپیمای سی۱۳۰ ارتش با شماره پرواز۵۰۵ در منطقه کهریزک تهران سقوط کرد. سقوط این هواپیما منجر به شهادت فرماندهانی چون ولیالله فلاحی، یوسف کلاهدوز، محمد جهانآرا، جواد فکوری و سیدموسی نامجو شد. اهمیت سرنشینان پرواز یادشده تا جایی بود که نیروی هوایی ارتش، وزارت دفاع، ستاد مشترک ارتش و قائممقام سپاه پاسداران، در یک روز با خلأ فرماندهان خود مواجه شدند و معادلات جنگ تغییر کرد.
آبان1360: 5آبانماه1360 مجلس به نخستوزیری علیاکبر ولایتی رأی اعتماد نداد و میرحسین موسوی از سوی آیتالله خامنهای رئیسجمهور وقت به مجلس معرفی و با 115رأی موافق از 203رأی مأخوذه به نخستوزیری منصوب شد. در 11آبانماه کابینه 21نفره موسوی از مجلس رأی اعتماد گرفت. موسوی از آن زمان تا سال۱۳۶۸ و پس از رحلت امامخمینی(ره)، برای ۸سال، نخستوزیر ایران بود. از آنجا که تقریبا تمام دوران نخستوزیری میرحسین موسوی همزمان با جنگ ایران و عراق بود، از او با عنوان «نخستوزیر جنگ» یاد میشود. سیاستهای انقباضی دولت او در آن دوران که به عقیده خیلیها ناگزیر بود و بهویژه توزیع کالاهای اساسی با کوپن ازجمله ویژگیهایی است که دولت موسوی را با آنها میشناسند.
آذر1360: عملیات «طریقالقدس» و «مطلعالفجر» از سلسله عملیاتهای آزادسازی 8سال دفاعمقدس بهشمار میروند که در آذرماه سال1360 به اجرا درآمدند. مهمترین ویژگی این عملیات موفق، بهکارگیری گسترده نیروهای مردمی برای نخستینبار در عملیاتهای سازماندهیشده رزمی بود.
دیماه1360: ترور شخصیتهای سیاسی همچنان در دستور کار عناصر منافقین بود؛ هفتم دیماه بود که حجتالاسلام محمدتقی بشارت -نماینده مردم سمیرم در مجلس- بر اثر تیراندازی منافقین شهید شد.گروهی 400نفره از منافقین نادم در یازدهم دیماه در نمازجمعه تهران شرکت کردند.
بهمن1360: گروهی 100نفره از مارکسیستها موسوم به «اتحادیه کمونیستهای ایران» که مشی مائوئیستی را بهعنوان الگوی مبارزاتی خود برگزیده بودند در جنگلهای آمل اغتشاش کردند. خروج آنها از جنگل و تلاش برای تصرف شهر آمل و اعلام استقلال، با مقاومت مردم آمل، نیروهای سپاه و بسیج مواجه شد. این گروهک پس از 48ساعت درگیری متلاشی شد و تقریبا همه اعضا و رهبران آن کشته، زخمی و دستگیر شدند. در نتیجه این درگیریها بیش از 40نفر از نیروهای مردمی هم به شهادت رسیدند. در روز 19بهمن1360، خانه تیمی اصلی منافقین توسط نیروی سپاه پاسداران شناسایی و در عملیاتی موفق، مرکزیت سازمان متلاشی شد. در یکی از این خانههای تیمی واقع در زعفرانیه تهران که سران منافقین در آن جمع بودند، پس از دستگیری کادر نظامی این سازمان، 3نفر از محافظان موسی خیابانی -مرد شماره 2سازمان- بر اثر اصابت گلوله پاسداران به هلاکت رسیدند. در این عملیات اشرف ربیعی -همسر مسعود رجوی فراری و همسر موسی خیابانی به هلاکت رسید. موسی خیابانی نیز بر اثر اصابت 2گلوله مجروح شد. وقتی خیابانی مجروح شد با خوردن چندقرص سیانور خودکشی کرد و به هلاکت رسید. علاوهبر اینها، 18نفر از دیگر سرکردگان و کادرهای برجسته گروهک نفاق از بین رفتند.
اسفند1360: بر اثر انفجار بمب در میدان ولیعصر تهران در سوم اسفند، حداقل 10نفر شهید و بیش از 50نفر از هموطنان مجروح شدند.
***
گدایی با کلفت و نوکر اختصاصی
تکدیگری در سال60 چهشکلی بود و چقدر درآمد داشت؟
خدیجه نوروزی
صاحبان بعضی مشاغل از زمان پیدایش تا پایان جهان بدون تغییر به کاسبیشان ادامه میدهند. گدایی یکی از این حرفههاست. وقتی به شیوههای گدایی در 37سال پیش نگاه میکنید، به همان جزئیاتی میرسید که هنوز هم در خیابانهای شهر دیده میشوند؛ فقط کمی بهروز شدهاند، مثلا بعضیهایشان کارتخوان هم به بساطشان اضافه کردهاند. لابد با خودشان میگویند وقتی کار و کاسبیمان رونق دارد ما را با تکنولوژی و تغییر چه کار!
راست میگویند که تاریخ همیشه خودش را تکرار میکند. حال و هوای گدایی در سال1360درست به سبکوسیاق اکنون است. آن زمان هم گدایان سرقفلی برای محل گداییشان میپرداختند. دست و پایشان فلج و کور مادرزاد میشد. مسافر بودند و سارقان جیبهایشان را میزدند و بهدنبال پولی برای بازگشت به شهرشان بودند؛ درست همان تراژدیهای تلخ روزگار امروز.
درآمدها و داراییهایشان نیز مانند امروز یک سر و گردن از قشر ضعیف و متوسط جامعه بالاتر بود و برای خود پادشاهی میکردند. براساس گزارش روزنامههای سال60 هر گدا بهطور متوسط در هر ساعت 750تومان کاسبی میکرد. البته آنان که در برانگیختن ترحم موفقتر بودند تا ساعتی 2تا 3هزار تومان نیز درآمد داشتند. گدایان پولداری هم بودند که آوازه شهرتشان تمام شهر را پر کرده و شایع بود که از کنار گدایی، دستی سخاوتمند پیدا کرده و به این و آن پول قرض میدهند. مثلا مرد نابینایی بود که از راه گدایی به ثروت هنگفتی رسیده بود و برای خود نوکر و کلفت داشت. برای خود دم و دستگاهی راه انداخته بود و در ازای گرفتن طلای زنان به آنان پول قرض میداد. همیشه هم سر پل قازی تبریز مینشست و خورش قورمهسبزی میخورد که کلفت خانه برایش میآورد؛ غذایی که خیلیها در حسرت خوردنش بودند. متکدیانی هم بودند که در پرداخت رشوه به مأموران دست و دلبازی را از حد گذرانده و مبالغ هنگفت 30هزار تومانی میدادند.
***
قشنگبگو،مامانبگو
شین. عزیزمنش؛ روزنامهنگار
در میان برنامههای آموزشی سالهای اول انقلاب، حسن نیرزاده(1362-1307) با اجرای برنامه«برو بچههای پشت پنجره» که از شبکه یک سیما پخش میشد، جایگاه قابلتوجهی داشت.
نیرزاده فرزند دکتر غلامحسین نیرزاده، سردبیر روزنامه غربال بود. او در سال ۱۳۳۲ آموزگاری را آغاز کرد و پس از آشنایی با سیدجعفر بهشتیشیرازی و علامه کرباسیان در مدارس نیکان و علوی مشغول تدریس شد.
نیرزاده بعد از مدتی روشی متفاوت برای آموزش زبان فارسی مبتنی بر نمایش و آواز ابداع کرد. او با صدای گرم و نگاه مهربان در کلاس حاضر میشد و با استفاده از مهارتهای بازیگری و موسیقیای که داشت فارسی را تدریس میکرد. تکیه کلام او در هنگام آموزش ترکیب حروف و انواع صدا این بود: قشنگ بگو، مامان بگو، که این با این چی میشه... .
یک سال از آغاز جنگ تحمیلی میگذرد. انقلاب هنوز تازه است. مردم دیوارهای شهرشان را پاکسازی میکنند. اینجا تهران، جایی نزدیک به خیابان فردوسی است.
***
جایی برای قاچاقچیها نیست
وضعیت مبارزه با موادمخدر در سال 60
عیسی محمدی
در آنسوی مرزهای شرقی ما، بهشت موادمخدر و تریاک جهان واقع شده است. به همین نسبت، مرزهای شرقی ما و دیگر راههای مواصلاتی کشورمان، میتواند درگیر قاچاق موادمخدر هم باشد که کموبیش درگیر هم هست. به همین نسبت از چند دهه گذشته تا به امروز، نیروهای امنیتی و قانونگذاری ایران، بهشدت درگیر مبارزه با این بلای خانمانسوز بوده و هستند؛ گاه در این مبارزه موفق هستند و گاه نیز شکست میخورند.
واردات تریاک از هند
در سال 1360، یعنی 2 سال بعدتر از پیروزی انقلاب اسلامی، بحث مبارزه با موادمخدر کاملا جدی بود. انقلابیون اسلامی، نگاهی کاملاً منفی به موادمخدر داشتند و صلاح نمیدانستند که جوانان کشور، درگیر این مواد افیونی باشند و این امر را، ناشی از رضایت امپریالیسم جهانی برای به حاشیه راندن جوانان انقلابی کشور میدانستند. پس از پیروزی انقلاب، یکی از نخستین قوانینی که برای مبارزه با موادمخدر تبیین شد، به سال 58شمسی برمیگردد. در این سال، قوانینی برای رسیدگی به وضعیت معتادانی که به رسمیت شناخته شده و باید مداوا میشدند، تبیین شد. قرار بر این شد که واردات تریاک از هندوستان، برای مصرف این معتادان اتفاق بیفتد.
شدت گرفتن مبارزه با موادمخدر
در خردادماه سال1359 بود که قانونهای سفت و سختی برای مبارزه با معتادان و جرائم مرتبط با موادمخدر شکل گرفت، تحت عنوان «لایحه قانونی تشدید مجازات مرتکبین جرائم موادمخدر و اقدامات تأمینی و درمانی بهمنظور مداوا و اشتغال بهکار معتادین». در این قانون، کشت خشخاش، برای بار اول حبس و برای بارهای بعدی اعدام را در پی داشت و سرانجام در سال1360 بود که سازمان معاملات تریاک که برای موارد درمانی و معتادان مجاز و... شکل گرفته بود، منحل شد. از این سال به بعد بود که مبارزه با موادمخدر و کسانی که درگیر تجارت و کاشت و مصرف آن بودند، شدت گرفت.
محموله 3میلیارد تومانی
یکی از مسائلی که در حوزه موادمخدر و به سال1360 اتفاق افتاد، ماجرای کشف بزرگترین محموله هروئین تاریخ مبارزه با موادمخدر بود. این اتفاق در اردیبهشتماه این سال افتاد و روزنامهها آن را پوشش دادند. البته در گزارشهای منتشره، اشاره نشده بود که بر چه اساسی ادعا شده که این محموله، بزرگترین در نوع خودش بوده است. رئیس اداره مبارزه با موادمخدر شهربانی تهران، گفت که 416کیلو هروئین را از 4 قاچاقچی بینالمللی کشف کردهاند. قیمت خالص این محموله 6میلیون تومان و قیمت آن در بازار مصرف، 3میلیارد تومان بود. بد نیست بدانید که قیمت سکه در آن سال، 3500تومان بوده است؛ یعنی با پول این محموله، 857هزار و142سکه بهار آزادی میشد خرید؛ به قیمت حالای این سکهها، میشود نزدیک به 3هزار میلیارد تومان! همچنین مقامات شهربانی، اشاره کرده بودند که وجود پناهندگان افغان و بیکاری و مسائل ناشی از جنگ تحمیلی، باعث رشد قاچاق موادمخدر در شرق کشور شده است.
اخبار مخدری سال 60
البته در همان سال60، با اینکه روحیه انقلابیگری بهشدت پررنگ بود و ممکن بود بخشی از نگاه عقلانی و علمی را زیر سؤال ببرد، باز هم نگاههایی وجود داشت دال بر اینکه باید به جای معلول، بهعلت گرایش جوانان و مردم به موادمخدر پرداخت. همچنین در سال1360، معتادان علنی و متجاهر، توسط نیروهای کمیته، بسیج و... دستگیر شده و راهی اردوگاههای ترک اعتیاد میشدند. یکی از این اردوگاهها در اطراف تهران واقع شده بود؛ اردوگاه شورآباد. هزار نفر را در سال60 دستگیر کردند تا راهی این اردوگاه کنند. البته گنجایش اسمی این اردوگاه را 2هزار نفر اعلام کرده بودند؛ ولی چون امکاناتی وجود نداشت، حتی برای هزار نفر هم شرایط کمی بغرنج شده بود. پزشکان هر هفته 2بار مراجعه میکردند تا تشخیص بدهند که حاضران این اردوگاه هنوز معتاد هستند یا موفق به ترک شدهاند. باز هم در همین سال، ژاندارمی اعلام کرد که در مهرماه سال گذشته و در کل کشور، 200کیلوگرم موادمخدر کشف کرده است. از دیگر نکات جالب سال1360، انتصاب آیتالله خلخالی به سمت سرپرست کمیته مبارزه با موادمخدر بود که منجر به اعدام بخشی از افراد مرتبط و منتسب به تجارت مواد مخدر هم شد.
***
خبرهایکوتاهاجتماعی ازسال60
مدیریت سگهای ولگرد بعضی مشکلات کشور اینطوری است که از زمان مادها تا الان وجود داشته و لاینحل بهنظر میرسد. یکی از این مشکلات نحوه مدیریت سگهای ولگرد است؛ مسئلهای که از دید خبرنگاران معضل بزرگی بوده و چون هیچ سازمانی متولی آن نمیشده کار به اینجا رسیده که در روزنامه بازتاب داشته. در این خبر همراه با عکسی از محله خانیآبادنو با حضور یک کودک معصوم و چند توله سگ «دربهدر» آمده که اگر مسئولین فکری به حال سگها نکنند اتفاق چندماه پیش تکرار خواهد شد که طی آن «40، 30سگ در باغی قدیمی به کودکی 3ساله حمله، او را تکه تکه کردند و خوردند»؛ یعنی اخبار در همین حد سر راست نوشته میشده و روحیه ملت در این حد قوی بوده.
چهکسی گاوها را یتیم کرد؟ یکی از بدشانسیهای ایران در طول تاریخ همسایه بد بوده؛ یعنی همین الان هم اگر نگاه کنید 4 تا همسایه درست و حسابی نداریم و این پاشنه آشیل همیشگی ما بوده. یکی از مضرات این همسایههای بیبخار این است که عرضه نگهداری گاو و گوسفند هم ندارند و بعد از انقلاب دوست داشتهاند احشامشان را به ما بیندازند! حالا اینکه قیمت گوشت قرمز داشته بالا میرفته خیلی مهم نیست. آنچه اهمیت دارد اینکه مأموران توانستهاند این قاچاق را کشف و خنثی کنند و سپس چاقوچلههایش را به حراج بگذارند تا با فروش 222راس گاو و گوسفند قیمتها بشکند که خب طبیعتا اتفاق خاصی نیفتاده. از آن طرف تعدادی گاو و گوسفند هم مراقبین خودشان را از دست میدادند که چون روحیهشان خراب بوده برای ذبح و ... استفاده نمیشدند و ورزشکاران آبادانی از آنها سرپرستی میکردند که انصافا دمشان گرم. جدی!
سرکه گرفتن از الکل دانشمندان ایرانی از همان اوایل انقلاب علاقه زیادی به مهندسی معکوس و شکافت زنجیرههای مولکولی داشتند. همین حس باعث شده بود تا مدیرعامل شرکت «استلک» اعلام کند نیروهایش میتوانند از مشروبات الکلی مکشوفه الکل و سرکه سفید تولید کنند! به گفته جورج گراگورگیان با این راه حتی یک قطره مشروب الکلی حیف و میل نمیشده و همهاش سود بوده و تازه روزانه 2میلیون تومان مالیات هم به جیب دولت ریخته میشده است. از سرنوشت این طرح خبری در دست نیست ولی هر چی بوده میتوانسته نوبل شیمی را از آن دانشمندان ایرانی کند.
باند قاچاق ارز الان را نبینید که دلار ارزان است و هیچکس به آن محل نمیگذارد! سال 60 جاعلان و کلاهبرداران و قاچاقچیان به دلار 15، 10تومانی رحم نمیکردند و مثل چی دست به قاچاق ارز میزدند و تازه سند و گذرنامه هم جعل میکردند! یکی از این باندهای مخوف را سپاه پاسداران منهدم کرده و در اطلاعیهاش آمده که همه عوامل این باند با رژیم سابق در ارتباط بودهاند و هدفشان براندازی بوده و اگر کسی خبر دیگری دارد به آنها اطلاع دهد. لذا نتیجه میگیریم قاچاق ارز ربطی به ارزش آن ندارد و یک جور بیماری مسری است.
اعدام جوجه و مرغ توسط ضدانقلاب واحد مرکزی خبر گزارش داده که نیروهای ضدانقلاب در شیراز اقدام به معدوم کردن 13100جوجه و مرغ کردهاند. ظاهرا این کار با خوراندن آب و دانه مسموم به انجام رسیده و معلوم نیست که ضدانقلاب چرا چنین کاری کردهاند و مشکلشان با مرغ و جوجهها چه بوده. هر چه هست شواهد نشان میدهد ضدانقلاب در اوایل دهه 60 به هیچچیزی رحم نمیکرده و از راه کمبود مرغ و جوجه هم به ملت فشار میآورده تا مردم موقع سفر به شمال جوجه نداشته باشند و سفر کوفتشان شود!
اولین قطار برقی غیر از مشکلات، یک سری وعدهها هم بوده که از دههها پیش مسئولان دادهاند و هنوز به جایی نرسیده؛ مثلا راهاندازی قطار برقی. آن موقع قرار بوده با برقی کردن لوکوموتیوهای خط تبریز - جلفا، مسیر به سمت برقیشدن راهآهن کشور و توسعه و پیشرفت باز شود لکن الان بعد از این همه سال هنوز هم لوکوموتیوهای گازوئیلی با خنده از روبهروی ما رد میشوند و به سمت مقصد حرکت میکنند.
آغاز فروش سکه یکی،دو سال اول انقلاب آنقدر سر بانکها شلوغ بوده و حساب و کتاب زیاد که وقت نمیشده سری به سکه و فروش آن بزنند. مردم اما دلشان سکه میخواسته و نمیدانستند با پولهایشان چهکار کنند. به همین دلیل اواخر سال، بانک ملی اعلام میکند که اگر همهچیز جور شود، از بهار سال بعد سکه فروشی را آغاز میکنیم و با قیمت هر قطعه 3500تومان در خدمتتان خواهیم بود. این تاریخ میتواند سرآغاز خرید و فروش سکه بعد از انقلاب باشد که البته نهایتا به جای خوبی نرسید و کاش سر بانکها همانطور شلوغ میماند! در رابطه با میزان پولهای مردم هم میتوان به این نکته اشاره کرد که اسفند سال 60 ، 2مستخدم زن از صاحبخانهشان 5میلیون تومان طلا و جواهر دزدیده بودند! یعنی معادل 1428سکه تمام بهار آزادی که با قیمت الان میشود بیش از 5میلیارد تومان!
***
10قاب از وقایع سال 60
انتقال آیتالله خامنهای به بیمارستان پس از سوء قصد در مسجد ابوذر
شهید سرلشکر نامجو به اتفاق آیتالله رفسنجانی در سفر به کره شمالی
شهید رجایی، صابری فومنی (گل آقا) و شهید سید کاظم موسوی در سفر به کردستان
تشییع پیکر شهید دکتر چمران در دهلاویه
اعضای کابینه شهیدان محمدعلی رجایی ومحمدجواد باهنر
مناظره ایدئولوژیک گروههای سیاسی در تلویزیون
کابینه اول آیت الله خامنه ای، تلفیقی از وزرای دوجناح سیاسی ِمطرح جامعه
آیت الله محمدی گیلانی درکنار شهید لاجوردی در دفتر دادستانی انقلاب
مراسم ازدواج تعدادی از زندانیان ندامتگاه قصر
نظر شما :