۴۰ سال ۴۰ روز – سال ۶۲
شمشیر انقلاب روی سر محتکران
ولی خلیلی| خبرنگار
در ماههای گذشته که قیمت انواع کالاها از پوشک بچه گرفته تا لاستیک کامیون سر به آسمان گذاشت و جهشی در حد رکوردهای جهانی داشت و شاید اگر در مسابقات المپیک شرکت میکرد رکورد جهانی پرش طول مایک پاول آمریکایی با 95/8متر (المپیک 1991) و رکورد پرش ارتفاع «خاویر سوتومایور» کوبایی با 45/2متر (سال ۱۹۹۳) را هم میزد، یکی از کلماتی که بسیار شنیده شد «احتکار» کالاها و عدمفروش آنها به امید گرانترشدن بود؛ اتفاقی که هم سرعت رشد قیمتها را افزایش داد و هم به شکلگیری موجی از ترس روانی خرید در کشور منجر شد. اما نکته جالبی که در این بین وجود دارد و بهنظر میرسد دردی ریشهای در کشور ماست، تکرار است. در کتابهای علوم مقطع راهنمایی میخواندیم: «انرژی از بین نمیرود و تنها از شکلی به شکل دیگر تبدیل میشود»؛ بهنظر میرسد که مشکلات و چالشها هم در کشور ما سرنوشتی اینگونه دارند و هیچ وقت حل نمیشوند و تنها از شکلی به شکل دیگر تبدیل میشوند تاجایی که اگر شما تاریخ سرصفحه روزنامههای قدیمی را تغییر دهید و دوباره آنها را چاپ و توزیع کنید، شاید کمتر کسی در نگاه اول متوجه شود که از عمر آن مطالب سالیان سال است که میگذرد، زیرا چالشها هیچگاه ریشهای حل نشدهاند و مصداق عینی آن هم همین احتکار و محتکر است؛ معضلی اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی که با ورقزدن روزنامههای قدیمی بهخصوص در مقاطعی که مردم و دولتها با تنگناهای مالی روبهرو هستند، بیشتر خودنمایی میکند. برای درک بهتر این موضوع تنها کافی است به سالهای ابتدایی دهه 60و چند ماهی بعد از شروع جنگ باز گردیم، با مرور روزنامههای سالهای ابتدایی دهه 60و بهخصوص در سال 1362با موج گستردهای از احتکار و گرانفروشی انواع کالاها از قطعات خودرو گرفته تا شکر و قند و... روبهرو هستیم و در مقابل این رفتارها همچون امروز برخوردهای مقطعی، سلبی و البته تند و تیز مسئولان وقت را میبینیم.
میرحسین موسوی، نخستوزیر وقت در 19تیرماه سال 1362 در دیدار جمعی از بازاریان، محتکران را تهدید کرد و گفت: «اگر اجحاف و ظلم این باند سیاه محتکران و گرانفروشان ادامه پیدا کند شمشیر دادگاههای انقلاب با شدت علیه آنها بهکارگرفته خواهد شد». او گفت: « بازار باید توسط خود بازاریان از ایادی شیطان، گرانفروشان و احتکارکنندگان پاک شود. دولت، جهاد خود را با باندهای سیاه تروریستهای اقتصادی ادامه خواهد داد. این عده معدود در بازار کسانی هستند که برای منافع خود حاضرند همهچیز را آلوده کنند، اینها وقتی از شرع صحبت میکنند دنبال شرعی هستند که دزدیها و تخلفات اینان را بپوشاند. اگر دم از روحانیت میزنند دنبال روحانیای هستند که جواز احتکار و گرانفروشی را به آنها بدهد».
در سال 1362 مجلس شورای اسلامی هم برای تشدید برخورد با پروندههای محتکران و گرانفروشان دستگیر شده در مصوبهای رسیدگی به این پروندهها را در صلاحیت دادگاههای انقلاب قرارداد و خواستار رسیدگی سریع به این پروندهها شد. بهدنبال مصوبه دادستانی انقلاب در اطلاعیهای با محتکران اتمام حجت و اعلام کرد: « در اجرای مصوبه مجلس، دادستانی انقلاب اسلامی ویژه امور صنفی تهران به این ظالمان از خدا بیخبری که ناجوانمردانه در این برهه از زمان با احتکار و گرانفروشی به خیال خام خود تیشه به ریشه انقلاب میزنند و اذهان مردم را از مسئله اصلی یعنی جنگ به انحراف کشانده و کمکم گرانی و احتکار را بهعنوان مسئله مهم و بحران اجتماعی مطرح میکنند، هشدار میدهد که بهخود آیند و دست از اعمال ننگین و ضدانقلاب بردارند...». چند روز بعد از این اطلاعیه در 27تیرماه آیتاللهیوسف صانعی دادستان وقت کل کشور در اظهاراتی تند که روزنامه اطلاعات آن را پوشش داد در جمع رئیسکل سازمان غله و اعضای شورای آرد و نان گفت: «اگر افرادی درصدد باشند با احتکار، گرانفروشی و با ایجاد کمبود مصنوعی برای جامعه نگرانی بهوجود آورند، در حکم مفسد خواهند بود و از نظر اسلام حکم مفسد اعدام است». او گفت: «راههایی که قانون برای گرانفروشی و احتکار درنظر گرفته بسیار سنگین است و اگر در امر تهیه و توزیع آرد و نان گرانفروشی، احتکار و یا عدمپخت تمام سهمیه آرد و دیگر مواد در جهت ایجاد کمبود نان از کسی تخلفی مشاهده شود، قضات طبق قانون برای متخلفین حکم مجازات زندان از 3ماه تا یک سال و یا پرداخت 5تا 200هزار ریال جریمه نقدی صادر میکنند. در شرایط کنونی که مسئله جنگ وجود دارد قضات میتوانند حکم هر دو مجازات را برای متخلفان صادر کنند و درصورتی که متخلفی برای بار دوم مرتکب این جرم شود طبق قانون پروانه کسب مغازه او باطل میشود و اداره مغازه را با نظر مسئولین به شخصی دیگر واگذار میکنند و این هیچ مغایرتی با مسائل شرعی ندارد. او همچنین از فوریت و رسیدگی خارج نوبت پروندههای احتکار و گرانفروشی هم خبر داد. علاوه بر دادستان کل کشور، غلامرضا کلهر، دادستان امور صنفی هم در تیرماه سال 1362 محتکران را برابر گروهکهای ضدانقلاب خواند و گفت: «ما فرقی بین محتکرین و اخلالگران در توزیع کالا با گروهکهای ضدانقلاب نمیبینیم. تنها تفاوت این دو گروه این است که اینان با گرانفروشی و احتکار قصد ضربهزدن به جمهوری اسلامی را دارند و گروهکهای ضدانقلاب به وسیله اسلحه. به هر حال قصد دو گروه تضعیف و ایجاد تزلزل در امنیت کشور است».
در سال 1362کمبود کالاها و اقلام مصرفی (گوشت، مرغ، حبوبات و حتی نان) در کشور برای مردم دردسرهای بسیاری را ایجاد کرده و امنیت روانی جامعه را به هم ریخته بود. روزنامه اطلاعات 20تیرماه سال 1362 از یک قتل در نانوایی خبر داد و نوشت: «مقتول علی زراندازی نام داشت و حدود 60تا 70ساله بود. وی از نانوا خواست 20عدد نان لواش به او بدهد اما نانوا حاضر شد 10نان لواش بدهد. اعتراض مشتری باعث بگو مگو بین شاطر و مقتول شد. وی به منزل رفت و موضوع بگو مگو را با پسرش درمیان گذاشت. دقایقی بعد پسر مقتول به نانوایی رفت و به کارگران و شاطر نانوایی اعتراض کرد و بین آنها درگیری رخ داد و مقتول نیز در این درگیری دخالت کرد که در این نزاع بهقتل رسید».
***
ساخت نخستین کوفه در ایران
نیما بهدادی مهر، روزنامه نگار
در طول 4دهه بعد از انقلاب برای ساخت سریالها و فیلمهای تاریخی بیشترین شهری که بازسازی شده، شهر کوفه است. در این میان «سفیر» ساخته فریبرز صالح نخستین کوفهای است که سینما و تلویزیون ایران عرضه میکند.
شاید در ادعایی منطقی بتوان فیلم سفیر را نخستین تولید سینمایی همسو با اهداف و جهتگیریهای نظام انقلابی ایران در سالهای ابتدایی دهه60 دانست؛ فیلمی که زندگی قیسبن مصهر صیداوی، پیامآور امام سوم شیعیان برای مردم بصره و کوفه را روایت میکند. فریبرز صالح کارگردان تازه از فرنگ برگشته در این ساخته خود با نگاهی تکنیکی به موضوع عاشورا، یکی از مهمترین تولیدات سینمای انقلاب را از خود به جا گذاشت.
فیلم منطبق با سنت قصهگویی در سینمای غرب یعنی تعلیق و هیجان مکرر در ژانر حادثهای ساخته شده و بازی فرامرز قریبیان در آن نقطهقوت مهمی به شمار میآید.
قریبیان بهویژه در سکانس خطابه گوییاش در مسجد کوفه، رسالت پیامآورحسین(ع) را به زیبایی برای مخاطبان فیلم جا میاندازد و شجاعت، شهامت و درایت قیس را به بهترین شیوه بازی میکند.
فیلم سفیر چند نقطه روایی قابلاتکا دارد که همچنان آن را در سینمای تاریخی- دینی پس از انقلاب جایگاهی درخور بخشیده است. نقطه اتکای اول این فیلم داستانپردازی آن براساس سنت روضهخوانی بوده که روایت فیلم را به لحاظ پرداخت نمادگرا به آن دوره زمانی بسیار نزدیک ساخته است. بهعنوان نمونه، پوشش قرمز ابن زیاد و میمونی که همراه وی است بهعنوان یک تصویر تمثیلی از یزید بن معاویه قابلبیان است. فیلم به لحاظ پرداخت صحنههای رزمی هم موفق عمل میکند که میتوان در این زمینه به سکانس تعقیب و گریز مأموران حکومتی و قیس در بیابان و قطع شدن سر مأمور حکومتی توسط قیس اشاره کرد. قریبیان در این سکانس توانست تا مهارتهای رزمی و هوشیاری قیس در نبرد تن به تن را به زیبایی اجرا کند.
***
ازدحام تماشاگران در بازی پرسپولیس و استقلال سال 62 میتوانست به فاجعه منجر شود
دربی 120هزار نفری
سعید مروتی
عصر روز جمعه 15 مهر 1362 هیچ تفریحی بهتر و جذابتر از دربی تهران برای پایتختنشینان وجود نداشت. دوران جنگ بود و فوتبال باشگاههای تهران کل دلخوشی علاقهمندان به فوتبال بود و حالا بازی پرسپولیس و استقلال گل سرسبد همه رقابتها، قرار بود برگزار شود؛ مسابقهای که در دهه 60 نسبت به برگزاریاش حساسیت وجود داشت و مسئولان وقت فدراسیون فوتبال نهایت تلاششان را میکردند که تا جایی که امکان دارد تیمهای سرخابی مقابل هم صفآرایی نکنند. برای همین یا دربی اساسا برگزار نمیشد و یا نهایتا سالی یکبار میشد لذت تماشای بازی پرسپولیس و استقلال را چشید؛ بازیای که برازندهترین توصیف برایش جنگ ستارگان بود: علی پروین، بهروز سلطانی، محمد پنجعلی، ضیاء عربشاهی، روحالله عبادزاده، محمد مایلیکهن، حمید درخشان، غلامرضا فتحآبادی و ناصر محمدخانی از پرسپولیس. ناصر حجازی، اصغر حاجیلو، شاهین بیانی، سعید مراغهچیان، شاهرخ بیانی، رضا احدی، عبدالعلی چنگیز، رضا نعلچگر و پرویز مظلومی از استقلال. سیل جمعیت راهی استادیوم آزادی شد. همه بلیتهای بازی بهسرعت فروش رفت ولی همچنان تماشاگر مشتاق بود که میآمد. راهکار مسئولان هیات فوتبال تهران راه دادن تماشاگران به استادیوم بود تا از ازدحام اطراف ورزشگاه کاسته شود. تا آنجا که امکان داشت همه وارد استادیوم شدند و بعد از پرشدن سکوها و راهپلهها در اتفاقی عجیب تماشاگران از نورافکنهای استادیوم بالا رفتند. هیچ آمار دقیقی از تعداد تماشاگران وجود نداشت و خبرنگاران تخمین زدند 120 هزار نفر در استادیوم حضور دارند. بازیکنان 2تیم وارد زمین چمن شدند و نیمه اول در همین وضعیت برگزار شد و با نتیجه صفر -صفر مساوی به پایان رسید. هوا رو به تاریکی میگذاشت و مشکل اینجا بود که نمیشد نورافکنهایی که جماعت از آنها بالا رفته بودند را روشن کرد. در فاصله بین دو نیمه، اتفاق عجیب حضور تماشاگران روی نورافکنهای ورزشگاه به اتفاقی به مراتب عجیبتر تغییر وضعیت داد. از تماشاگران خواسته شد با حفظ نظم از نورافکنها پایین بیایند و روی پیست اطراف زمین مستقر شوند. جمعیت آنقدر زیاد بود که تماشاگران تا لب خط نشستند، طوری که بازیکنان برای ورود به زمین باید از وسط تماشاگران رد میشدند. جالب اینکه در چنین شرایطی بازی بدون هیچ مشکل و حاشیهای انجام شد. در اواسط نیمه دوم وقتی اصغر حاجیلو میخواست از روی نقطه کرنر توپ را روی دروازه بهروز سلطانی ارسال کند امکان عقب رفتن برای زدن ضربه وجود نداشت چون تماشاگر تا دوقدمی نقطه کرنر نشسته بود. اواسط نیمه دوم روی ارسال رضا نعلچگر، پرویز مظلومی با ضربه سر دروازه پرسپولیس را باز کرد. دربی 120هزار نفری با تماشاگری که تا لب خط نشسته بود، برنده هم داشت ولی خون از دماغ کسی نیامد. بعد از سوت پایان بازی، استقلالیها به داخل زمین ریختند و با بازیکنان جشن گرفتند. عروسی به کوچه آبیها آمده بود و حدود 80 هزار تماشاگر غمگین پرسپولیس بدون هیچ جنجال و حاشیهای ورزشگاه را ترک کردند. بازیای که هیچکس انتظار این همه تماشاگر را برایش نداشت با مشکل کمبود وسایل نقلیه عمومی به سکانس پایانی رسید. این ماجرایی است که احتمالا هیچ نشریهای در آن سالها به آن اشاره نکرد؛ اینکه دستکم 20 هزار تماشاگر وقتی از استادیوم خارج شد هیچ اتوبوس، مینیبوس و تاکسیای را در محوطه استادیوم ندید. جمعیت پای پیاده تا میدان آزادی آمد و در این مسیر طولانی هیچ خسارتی به آنچه سر راهش قرار داشت وارد نکرد. این تماشاگر نجیب ابتدای دهه 60 بود که در بدترین شرایط به تماشای دربی نشست (و خدا رحم کرد که بازی کشته نداد)، نهایت همراهی را برای برقراری نظم انجام داد و در انتها پای پیاده تا شهر آمد. کیهان ورزشی به نشانه اعتراض به برگزاری مسابقهای که گروهی از تماشاگرانش ابتدا روی نورافکنها و بعد کنار زمین نشستند، به جای نوشتن گزارش بازی فقط تیتر زد: «رسیده بود بلایی...».
***
دردسرهای خوردن یک بشقاب
برنج ایرانی
آوین آزادی
جنگ شده بود. جمعیت کشور روزبهروز بیشتر میشد و اقتصاد وابسته ایران به آمریکا و انگلیس هنوز خودش را پیدا نکرده بود. «برنج ایرانی طلا بود. مردم برنج ایرانی را روی چشمشان میگذاشتند اما پیدا نمیشد که نمیشد. شمالیها برنج ایرانی را به چند برابر قیمت به متقاضیان میفروختند. برنج که چه عرض کنیم! انگار که هروئین بود. برنجهای شمال را مثل موادمخدر زیر اتومبیلهای سواری و کامیونهای باربری جاسازی میکردند. هر کس که نمیتوانست برنج تایلندی کوپنی بخورد، باید رابطی را از همین راه پیدا میکرد و از او برنج ایرانی میخرید.»؛ اینها را زرینتاج میگوید که حافظه بلندمدتش مثل ساعت کار میکند. او با اشاره به اینکه خرید و فروش برنج ایرانی در سالهای آغازین جنگ ممنوع بود، ادامه میدهد: «من از سال 45را بهخاطر دارم. برنج ایرانی کیلویی 25قران را هم دیدهام، هم خوردهام. اما جنگ که شروع شد اوضاع خیلی بههم ریخته بود. واقعا تهیه یک بشقاب برنج بدون دردسر برای ما آرزو شده بود. بعضی از مردم خردهبرنجهای ایرانی را جمع میکردند تا حداقل هر از چندگاهی برنج خوب بخورند». اما در سال62 محدودیتها اندکی کمتر شده بود. در آبانماه سال 61، حبیبالله شفیق، عضو هیأت امنای بنیاد مستضعفان و جانبازان در مصاحبهای اعلام کرده بود: میزان افزایش مصرف برنج و کمبود مواد پروتئینی زمینه را برای فعالیت ضدانقلابهای اقتصادی، واسطهها، قاچاقچیها و محتکرین و گرانفروشان مساعد کرده است. سهمیهبندی برنج در چنین شرایطی یک تصمیم عاقلانه و عادلانه است. او افزوده بود: سرمایهداران و مستکبران تحت هر شرایطی برنج یا هر کالای دلخواه خود را با هر قیمتی تهیه میکنند اما دولت بنا دارد با ممنوعکردن خرید و فروش برنج ایرانی و سهمیهبندی برنج خارجی، 50درصد برنج کشور را بهدست تعاونیها بسپارد تا به شکل عادلانه بین اقشار پاییندست جامعه توزیع شود. اما فروردینماه 62، در راستای کاهش محدودیتهای غذایی، عرضه برنج ایرانی با قیمت 40تومان برای هر کیلو آزاد شد؛ امری که شاید امروز اقدام مناسبی بهنظر برسد اما در آن زمان انتقادهای مختلفی را برانگیخت. روزنامهنگاران وقت با مقایسه قشر متمول با فقرای جامعه این اقدام دولت را به چالش میکشیدند و بر این باور بودند که بهزودی گرسنگی گریبان همه اقشار متوسط و پایین جامعه را خواهد گرفت. کارگران، کارمندان و... در این مصاحبهها مخالفت خود را با آزادسازی برنج اعلام کرده بودند و اقشار متمول از این تصمیم راضی بهنظر میرسیدند چراکه از تهیه برنج ایرانی مثل قاچاقچیها خسته شده بودند!
ماجرای طرح برنج چه بود؟
«طرح برنج» از آن طرحهای جنجالی و پربحث ستاد بسیج اقتصادی بود که پیش از سال62 به راه افتاد. بهزاد نبوی از مهرههای تأثیرگذار اقتصادی کشور در اینباره گفته است: ماجرا از این قرار بود که باتوجه به اینکه سالانه یک میلیون تن برنج وارد میشد و باتوجه به محدودیت ظرفیت واردات و همچنین لزوم ذخیره ارز در کشور، وزارت جهاد سازندگی و وزارت کشاورزی طرحی دادند که الگوی کاشت برنج تغییر کند. در حقیقت برنجهای پرمحصول جایگزین برنجهای کممحصول شود. لذا با توجه به محدودیت اراضی قابل کاشت برنج در کشور، تنها راه افزایش تولید، افزایش تولید در واحد سطح بود. برای ترغیب کشاورزان به کاشت این نوع برنج، برنجهای پرمحصول نصف قیمت برنجهای مرغوب قیمتگذاری شد. این در حالی بود که محصول آن حدودا ۶ برابر برنج مرغوب بود. از طرف دیگر باید این برنج را وارد بازار میکردیم. به این منظور تصمیم گرفتیم که اجازه دهیم که فقط تجار، برنج را وارد کنند. اینجا هم برنج را با کالابرگ توزیع کنند. لذا به این نتیجه رسیدیم که جادههای شمال را جهت بازرسی میزان برنجها آماده کنیم. افراد بسیاری شروع به مخالفت کردند که این کار اشکال شرعی دارد اما حتی خود امام هم باتوجه به اینکه جادهها در اختیار دولت است، احصای این محصولات را بدون اشکال شرعی قلمداد کردند. ولی طرح برنج کمر ستاد بسیج اقتصادی را شکست؛ چرا که میزان سود تاجرین بسیار کاهش یافته بود.
***
وقتی سوپرمارکتها
بقالیهای بزرگ و لوکس بودند
عیسی محمدی
انقلاب که پیروز شد، البته با خودش باورها و تفکرات خاصی را آورد و باورها و تفکرات خاصی را در هم ریخت. یکی از مفاهیمی که تأکید زیادی روی آن میشد، نفی مصرفزدگی و توجه به عدالت اجتماعی و عدالت عمومی بود. به همین نسبت بود که بخشی از برخوردها با مظاهر مصرفگرایی و مصرفزدگی نیز اتفاق میافتاد. بخشی از جاهایی که میشد این مصرفگرایی را مشاهده کرد یا با آن مقابلهای داشت، جاهایی بود که خواربار و اقلام ضروری مردم در آنها به فروش میرسید.
ضرورت زمانه
کسانی که درگیر خرید اقلام ضروری در دهه 60 بودند و حتی متولدین دهه50 که آن روزها کمکم داشتند از آب و گل درمیآمدند، صفها و کوپنها و فروش سهمیهای را یادشان هست. بخشی از ماجرای سهمیهبندیشدن اقلام ضروری، البته به واسطه ضرورت زمانه و جنگ و مشکلات اقتصادی آن زمان بود اما بخشی دیگر نیز به همین مباحث عدالتمحورانه بازمیگشت.
حتی اسمش هم بهمعنای مصرفزدگی بود
جالب است که در دهه60 و در سالی مثل 1362شمسی، هنوز واژه سوپرمارکت هم باب نشده بود و خود این واژه، به نوعی نشانی از غربزدگی، مصرفزدگی ، مصرفگرایی و زندگی مرفهانه دانسته میشد. حتی در بخشی از گزارشهای رسانههای آن روزگار، سوپرمارکتها را بقالیهایی بزرگ و لوکس و گرم و روشن میدانستند که عنوان دهانپرکن و وارداتی «سوپرمارکت» را یدک میکشیدند!
این بالاشهریهای مرفه!
البته با وجود اینکه بیشتر اقلام ضروری، سهمیهبندی شده بودند، ولی دسترسی به آنها سختی چندانی نداشت. صف و صفایستادن در آن سال، یک امر طبیعی و بخشی از زندگی روزمره محسوب میشد و مثل روزگار ما نبود که موضوعی عجیب و غیرطبیعی تلقی شود. در گزارشی که روزنامه اطلاعات در بهمنماه 62منتشر کرده بود، سوپرمارکت را جایی در خدمت مصرفزدگان مرفه شمال شهری دانسته بود. البته آن روزگار هنوز تهران مثل این روزها نشده بود و فاصله شمال و جنوب، فاصلهای جغرافیایی و البته کاملاً طبقاتی محسوب میشد. بعدها و از دهه70 به بعد بود که به واسطه احداث بزرگراهها و رسیدگی بیشتر به جنوب شهر و... این فاصله کمرنگتر شد. وگرنه در همان سال 62، وقتی صحبت از بالاشهریها میشد، عموماً اقشار مرفه جامعه مدنظر بودند. به همین دلیل گزارشنویسان روزنامه اطلاعات، وقتی که میخواستند سراغی از سوپرمارکتها بگیرند، به بالاشهر و زعفرانیه و امثالهم سر میزدند.
ارزانی همان مرفهان بیدرد
در این گزارش منتشرشده که سند جالبی از وضعیت اجتماعی سال 62تلقی میشود، سوپرمارکتها جایی بودند که بیشتر اجناس و البته جنسهای وارداتی، در آنها یافت میشد و افرادی که دستشان به دهانشان میرسید، به این مراکز مراجعه میکردند تا خریدشان را انجام بدهند؛ به این دلیل ساده که حوصله توی صفایستادن نداشتند. در عوض کسانی که در بقالیهای خیابان شوش و جنوب شهر برای خرید اقلام ضروری میآمدند، از طبقات پایین جامعه و طبقات کارگری و... بودند. سوپرمارکتداران شمالشهر، گوشت را 92تومان خریده و 100تومان میفروختند؛ هرچند گزارشنویسان مشتریانی را دیده بودند که حتی گوشت را تا 120تومان هم میخریدند، چرا که حوصله توی صف ایستادن نداشتند! مشتریان بقالیهای جنوب شهر، به گزارشنویسان اطلاعات گفتهاند که چیزهایی درباره سوپرمارکتها شنیدهاند، ولی داخلش نرفتهاند و این مراکز خرید را ارزانی کسانی میدانند که موقع خرید کاری به قیمتها ندارند!
***
چگونه یک شایعه، بزرگترین پروژه شهرکسازی در تهران را به تعطیلی کشاند
چشمانداز اکباتان
از فراز آسمان
سروش خسروی| دبیر گروه اقتصاد و بورس
انفجار موج آرمانخواهی در سالهای آغازین انقلاب به آن حد بود که هر وعدهای برای مردم قابل باور مینمود. در این میان هرکسی که در آن دوران به فکر سقف و سرپناهی بود تیتر مشهور روزنامه کیهان را در پاییز 58بهخاطر دارد. عصر روز ۲۱ آذر ۱۳۵۸ روزنامه کیهان به نقل از آیتالله خسروشاهی، رئیس هیأتامنای وقت بنیاد مسکن نوشت: «خانه نخرید، همه را صاحبخانه میکنیم.» البته کیهان در تیتر خود کمی هم از صنعت اغراق سود جسته بود زیرا چیزی که خسروشاهی گفته بود دقیقا آنی نبود که بهعنوان تیتر نخست در صفحه اول نشسته بود. خسروشاهی گفته بود: «...همانطور که قبلا وعده داده بودم با تشکیل بانک مسکن، مشکل مسکن در سرتاسر کشور حل شده تلقی میشود. کسانی که پول زیاد برای خرید خانه ندارند، در خرید خانه عجله به خرج ندهند.»
وعده خانهدارکردن بیخانهها در سالهای بعد هم فراموش نشد و دولتهای بعدی هریک تلاش کردند با اجرای طرحهای مختلف، راهی برای حل مشکل کمبود مسکن بیابند که شاید مشهورترین این راهکارها در 2سال اول انقلاب، طرح پرداخت وام مسکن بود که در بین مردم به وام بنیصدری معروف شد. چندی بعد که منابع بانکها ته کشید، دولت به فکر افتاد پروژههای نیمهتمام ساختوساز باقیمانده از پیش از انقلاب را که عموما بهدلیل کمبود بودجه یا برچسب طاغوتی بودن نیمهکاره مانده بود احیا کند. در نخستین تلاش، 18فروردین 61مسعود سلیمیان، معاون وقت وزیر مسکن و شهرسازی در یک گفتوگوی اختصاصی به خبرنگار اطلاعات گفت: ثبتنام برای واگذاری قسمتی از شهرکهای تحت نظارت وزارت مسکن از آخر فروردین 61آغاز خواهد شد. این مقام وزارت مسکن وعده داده بود این خانهها به تعاونیهای مسکن واگذار میشود. سلیمیان درعینحال اعلام کرده بود برای حل مشکل شهرکهای مسکونی نیمهتمام، دولت بر تصویب لایحه پیشنهادیاش در مجلس اصرار دارد. پیشتر در سال 1360دولت لایحهای را برای این منظور به مجلس برده بود که درنهایت شورای نگهبان آن را خلاف شرع تشخیص داد، رفع موانع قانونی در این حوزه بهسادگی امکانپذیر نشد تا اینکه سرانجام با حل مسائل شرعی و قانونی، وزارت مسکن در تابستان 63یعنی 2سال بعد فرم درخواست خرید آپارتمانهای شهرک اکباتان را در روزنامه اطلاعات به چاپ رساند. طبق اطلاعیه چاپ شده شرکت عمران و نوسازی تهران در سال 62معادل 2500دستگاه آپارتمان را در اکباتان تکمیل کرده بود که 2هزار دستگاه از آن را به فروش گذاشت.
اکباتان شهرکی بود که حواشی عجیبی حولوحوش آن شکل گرفته بود. بعضی میگفتند ساختمانهای این شهرک طوری کنار هم قرار گرفتهاند که مسافران پروازهایی که از فرودگاه مهرآباد برمیخیزند بتوانند عبارت «جاوید شاه» را از آسمان روی زمین مشاهده کنند؛ موضوعی که البته غلط و مضحک بود اما به باوری عمومی در بین عوام تبدیل شده بود و شاید همین موضوع بود که فرایند تکمیل اکباتان را مدتها به تأخیر انداخت. در سال ۱۳۴۵ جردن گروزن، معمار آمریکایی طرح ساخت شهرک اکباتان را ارائه کرد و شرکت آمریکایی استارِت (Starrett) اجرای آن را برعهده گرفت. طرح ساخت این شهرک در ابتدا بسیار وسیع بود و شامل ساخت یک دریاچه مصنوعی و بزرگترین مجموعه فرهنگی ایران میشد. این مجموعه در آغاز محل سکونت نظامیان بود و نخستین واحدهای این مجتمع عظیم مسکونی شامل 2بلوک در سال ۱۳۵۶ به کارمندان دولتی واگذار شد.
شهرک اکباتان که در طول سالهای پس از انقلاب تکمیل شد، از 3 فاز تشکیل شده و دارای ۳۳بلوک و ۱۵۶۷۵واحد مسکونی است. فرایند ساخت و تکمیل این شهرک مسکونی در طول آن سالها به ایجاد چند محله در اطراف آن انجامید و موج ساختوسازهای بیضابطه در اطراف آن مانع توسعه صنعت پیشرفته ساختمانسازی آن در امتداد خط غربی تهران شد.
***
1362 نی نوا
سحر سخایی، نویسنده و آهنگساز
وقتی قرار شد بهمرور موسیقایی این 40 ساله بپردازم، از پیش تکلیفم با برخی سالها روشن بود. آن روح زمانه و آن صدای دور آن، گاهی چنان واضح و شنیدنیاست که تا سالها پس از انتشار اثر همچنان میشود احضارش کرد و با شنیدنش بهیاد تمام کیفیات آن سال مشخص افتاد. چقدر بگویم ممنونم آقای حسین علیزاده که نینوا را ساختید و چگونه میتوانم به سال ۱۳۶۲ برسم بیآنکه بنشینم و دوباره به آن گوش بسپرم.
نینوا قطعهای برای نی و ارکستر است. اطلاعاتی کلی در باب این اثر همین وجه ارکسترال آن است و گفتوگویی که این ارکستر با تکنواز نی - جمشید عندلیبی- برقرار میکند. نینوا نهتنها در ساحت نام که در ساحت فرم و محتوایش هم اثریاست بهشدت ملهم از ایران و تاریخش.
میگویم ایران و هر اشاره دیگر نینوا را مستتر در دل این نام بزرگ میگیرم. اشارههایی خودآگاه و آنهایی که بیقصد راه باز کردهاند به روان آهنگساز. ساز نی، انگار ساز آن سالهاست. ساز آن سالهایی که انگار تمام وطن فوت کردنهایی مدام در سوراخ نی بود و تازه ارکستری هم نبود که یکباره بیاید و جان بدمد؛ شادی بود اما زور غم زیاد بود.
نی را علیزاده نشانه ایران گرفت. نشانهای که میشد با آن پل زد بین زنان به خاک افتاده فردای عاشورا در تابلوی فرشچیان به آن پسری که توی عکس سیاه سفیدی در گل خوابیده و تفنگ بهدست دارد به ما نگاه میکند.
برخلاف کاتولیسیسم که قرنهاست دست در گردن هنر و ادبیات در اروپا داشته است، به دلایل فراوان این رابطه بین اسلام و هنر دستکم برخی هنرها و دستکم در دوران معاصر برقرار نبوده است.
شک قدیسان و ایمان پسران خدا سر از تابلوهای کاراواجو درآورد و سالها بعد نابغهای مثل گراهام گرین، در کتاب پایان رابطه چنان پیوندی بین کاتولیسیسم و عشق ساخت که باورکردنش سخت بود. این اتفاق در هنر معاصر ما سخت رخ میدهد. ترس از یکی دانسته شدن با «چیزهایی» خارج از انتزاع هنر و ترس از « از آن کسی» شدن در دورانی که اینگونه شدنی افتخار نیست، مانعی ذهنی بوده و هست. علیزاده در نینوا این کار را کرد. یک فتح غریب و یک اتصال قریب بین دین و نغمه و ساز؛ بین جنگ تا زندانیانی که نبودند تا پیروزی انقلابشان را جشن بگیرند؛بین عاشورا تا صفهای طولانی زنانی که منتظر بودند پسرانشان زنده یا مرده برگردند. این کار دشوار است. اینکه فرزند زمانهای باشی که پر از خطر است و بمانی و بدرخشی و مثل بنفشه شعر وارطان شاملو مژده شکستن زمستان بدهی و بروی. از دور وقتی برمیگردی و با لبخند به ۱۳۶۲ مینگری نینوا چه خوش و زیباست ولی خدا میداند که اگر موسیقی هم رگ داشت چه میزان خون از تن نینوا بیرون میزد. باید این را از خالقش پرسید. تنها او خبر دارد.
کمک نابینایان به جبهه های جنگ
عبدالرضا نعمتزاده، روزنامه نگار
وضعیت اقتصادی ایران در سالهای نخست جنگ خوب نبود. پالایشگاهها آسیب دیده بودند. صادرات نفت کاهش یافته بود، تورم هم بیداد میکرد اما جنگ روی دوش مردم میچرخید و کمکهای مردمی به جنگ در هیچ شراطی قطع نشد. اینجا نمایشگاهی در اصفهان است که کمکهای یک مرکز نابینایان به جنگ را به نمایش گذاشته. روی آن تابلوی خوشنویسی شده شعری از صائب است:
دل چو بیناست چه غم دیده اگر نابیناست/ خانهی آینه را روشنی از روزن نیست
واقعاً دیگر چه اهمیتی دارد که آن کیف دستی قرمز رنگ به درد رزمندگان میخورد یا نه؟
***
خشم ملت از قیمتمیوه
در سال1362 هر کسی از عهده خرید میوههای مرغوب برنمیآمد
نیلوفر جلالی
مردم زیر بار گرانیها شانه خم کردهاند. سال 1362است؛ در بحبوحه جنگ. و حالا تصور کن که عید هم باشد. مردم کمدرآمد زیربار گرانی و تورم مستاصل شدهاند. روزنامه اطلاعات در تاریخ 7فروردین 1362مینویسد: «قیمت میوهها نه فقط ناعادلانه که در پارهای موارد سرسامآور و خشمبرانگیز است. کدام خانواده مستضعفی را میتوانیم سراغ بگیریم که از عهده خرید نارنگی مرغوب کیلویی60تا 85تومانی برآید و پرتقال خوب(!) را با بهای هر کیلوگرم 30تومان خریداری کند؟». البته علت گرانشدن میوه، کمبود آن نیست. یک بارفروش در میدان میوه و ترهبار به خبرنگار روزنامه میگوید: «به لطف پروردگار امسال از نظر تولید میوه سال پربرکتی بوده است و میوه بسیار زیاد است». بنا به گفته آن بارفروش در سال 62 عدهای دست به احتکار میوههای خود در سردخانهها زدهاند تا بعدا گرانتر بفروشند. قصه، همان قصه آشنایی است که امروز در سال97هم با گذشت 35سال ادامه دارد.
اتیکت قیمت
گزارشگر روزنامه اطلاعات به میوهفروشیها سر میزند. در آن سال، بازارروز خیابان وحدتاسلامی یکی از بهترین مناطق برای درآوردن قیمت میوههاست. قیمتها چنگی به دل گزارشگر نمیزند؛ «قیمت سیب باکیفیت متوسط در خیابان وحدت اسلامی (شاپور سابق) کیلویی 18تومان است و در بهجتآباد 14تومان. همان سیب در بازار میوه و ترهبار تهران کیلویی 15تومان است.» قیمتها را از روی اتیکتها یادداشت میکند و ناگهان کسی نزدیکشان میشود و میگوید: «به مجرد اینکه میوهفروشها متوجه حضور شما شدند، اتیکتها را عوض کردند و قیمتها را تغییر دادند». دوربین عکاسی آنها را لو داده است. با این حال قیمتها همچنان تورمی هستند.
میوه مخصوص برای مشتریان مخصوص
اتفاقی جالبتر میافتد. زنی از تاکسیتلفنی پیاده میشود که معلوم است از قسمتهای لژ شهر تهران به بهجتآباد آمده است. او وارد میوهفروشی میشود. جلوی دخل میایستد و میوهفروش از پشت دستگاه، میوهای در میآورد که به گفته گزارشگر روزنامه اطلاعات «بهترین نارنگی موجود تهران» است. خانم به هیچوجه حاضر نمیشود قیمت میوه را به گزارشگر بگوید و میگوید اطلاعی از قیمتها ندارد و شوهرش بعداً با میوهفروش حساب میکند. معلوم میشود خردهفروشان 2 نوع میوه عرضه میکنند، مرغوبش را به مشتریان خاص میدهند و نامرغوبش را به قیمت گزاف به مردم عادی.
دلالها و واسطهها اصلیترین عامل گرانی میوهها در سال 1362 هستند. آنها با علم به ناتوانی مالی باغداران، محصولات تولیدی آنها را از ماهها پیش از فصل برداشت، پیشخرید و پس از تحویل، در انتظار مناسبترین و سودآورترین فصل توزیع، در سردخانهها انبار میکنند. بدیهی است که میوهها تا بهدست مصرفکننده واقعی برسند، چندین بار از دستی به دستی میگردند و بر قیمت آنها افزوده میشود.
از سر جالیز تا دست مردم
از آن طرف، خبرنگار روزنامه در تنکابن، گفتههای یکی از باغداران را نقل میکند؛ «اغلب موقعی که محصولات کشاورزی به گل نشسته یا بهعبارت دیگر شکوفه کرده است، واسطهها از راه میرسند و با علم به اینکه در این موقع از سال باغدار از هر فصل دیگری بیشتر نیازمند پول است مرکبات او را از قرار هر کیلو 3تا 4تومان پیشخرید میکنند؛ در نتیجه به ارزانترین قیمت ممکن میخرند و به گرانترین قیمتها بهدست مصرفکننده میرسانند.» میوهای که با قیمت هر کیلو کمتر از 5تومان سر جالیز خریده میشود، با قیمت 35تومان بهدست مردم میرسد.
در گزارش روز 9فروردین 1362یعنی 2روز بعد از گزارش قبلی، روزنامه اطلاعات دوباره دنباله همان موضوع را میگیرد. این بار باغداران، گرانی میوهها را گردن واسطهها میاندازند. میداندارها میگویند گرانی را پشت دروازههای ترهبار جستوجو کنید. دستفروشان و دکاندارها هم میگویند ما ضرر میدهیم و تورم ما را هم در خود غرق کرده است.
کسی چه میداند؟ شاید آن موقع در سال 62 نخستین باری بوده که کسی در روزنامهای از واسطههای بازار میوه و ترهبار حرف زده است. شاید هم روزنامهها از 50سال قبل از آن، درباره واسطهها مینوشتهاند. احتمال قویتر همین است؛ همانطور که امروز و 35سال بعد، هنوز درباره آن مینویسند. کسی چه میداند؟ شاید تا 50سال دیگر هم بنویسند و این درد بیدرمان، دوا نشود.
***
ظهور نقاشان انقلاب
علی بختیاری، کیوریتور
حبیبالله صادقی از مشهورترین نقاشان موسوم به «نقاشان انقلاب» است. او فارغالتحصیل هنرستان پسران و دانشکده هنرهای زیباست و فوقلیسانس و دکترای پژوهش هنر را از دانشکده تربیت مدرس دریافت کرد. نقاشیهای صادقی در دهه 1360 رویکردی نمادین با ارجاع به مذهب، اسطوره و سیاستهای روز دارند. صادقی در این باره گفته: «مسئولیت هنرمند تنها در برابر فرهنگ ملی و قومی خودش نیست بلکه مسئولیتی الهی و جهانی دارد.» نقاشی «یا مهدی ادرکنی» دارای شاخصههای پراهمیت نقاشیهای صادقی در آن دوران است.
فوق برنامه در مدارس
مهرداد رهسپار ، روزنامه نگار
از دیرباز اصطلاح «آثار شعاری» و انتقاد از آن، میان نویسندگان، هنرمندان و منتقدان رواج داشت. برای بسیاری از نویسندگان این مسئله اهمیت نداشت، زیرا منبع الهام آنها برای نگارش یک داستان و یا نمایشنامه، خود شعار ، معنا ، کارکرد و تأثیر آن بود. اکنون معرفی یک نمونه از این آثار خالی از لطف نیست. سالهای آغازین دهه 60 امور تربیتی در وزارت آموزش و پرورش اهمیت مییابد. مدارس برای اوقات فراغت دانشآموزان و یا همان «فعالیتهای فوقبرنامه» برنامهریزی میکنند. بیشک هر دانشآموزی که در دهه 60 زیسته باشد با برنامههای تئاتر و سرود و تواشیح مدارس در آن سالها آشناست. آنچه از امور تربیتی دهه 60 باقی مانده، انبوهی از نمایشنامهها، داستانها و اشعار است که بهمنظور اجرا توسط دانشآموزان منتشر میشدند. هر شهر و شهرستانی برای امور تربیتی آموزش و پرورش مربیان و نویسندگان خاص خود را داشت. حسین تمنایی از معلمان فعال و محبوب کاشان و از مدیران امور تربیتی این شهر بود که داستانها، کتب مذهبی و نمایشنامههای خود را با نام مستعار محمدحسن فردنیا مینوشت. سال ۱۳۶۲ نمایشنامهای از او به نام «نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی» بهمنظور اجرا در مدارس منتشر میشود. شخصیتهای این نمایشنامه کمدی عبارتند از: آمریکا، شوروی، جمهوریاسلامی، شاه خائن، ازهاری، بنیصدر، رجوی و بختیار. این نمایشنامه نمونه نوعی آثاری است که در هر شهر کوچک و بزرگی بهمنظور اجرا برای مدارس منتشر میشدند. این نوشتهها شیرینترین لحظات فراغت از برنامههای مدارس بودند که با کمک مربیان پرورشی رقم میخورد.
***
توبهکاران درتبوتابند
سعید مروتی، منتقد و روزنامه نگار
محسن مخملباف با اولین فیلمش، مرز میان سینما و مسجد را از میان برداشت. «توبه نصوح» از شهریور1362 در سینماهای تهران اکران شد و فروش قابل توجهی هم نکرد ولی اکران اصلی در مساجد بود که در سالهای ابتدایی پیروزی انقلاب فیلمهایی چون «زد»، «حکومت نظامی» و «نبرد الجزیره» را به نمایش درمیآوردند. با توبه نصوح دیگر نیازی به نمایش فیلمهای انقلابی خارجی نبود چون مخملباف اصل جنس را کارگردانی کرده بود. نظریهپرداز هنر و سینمای اسلامی و چهره مهم و کاریزماتیک حوزه اندیشه و هنر اسلامی که بعدا به حوزه هنری تغییر نام داد با سابقه زندان و فعالیت علیه رژیم پهلوی و با دیدگاههای تند و افراطی، با تغییر مسیرها و خانهتکانیهای پیدرپی روحیاش، فیلمساز مهم دهه60 است. توبه نصوح محصول دوران کارآموزی فیلمساز و آشناشدن با مفاهیم اولیه سینماست. به عنوان تجربه اول، ظاهرا آشنایی با لنز زوم و استفاده افراطی از زوم و زومبک برای فیلمساز کفایت میکرده است. فیلم محصول ذهن کسی است که تفاوت میان سینما و منبر را نمیشناسد؛ کسی که کمترین علاقهای به سینما ندارد، از بچگی از آن متنفر بوده و پایش را در سینما نگذاشته؛ «بچه که بودم به سینما نمیرفتم. از کوچه هم که رد میشدم برای اینکه موسیقی مبتذل آن دوران به گوشم نرسد انگشتهایم را در گوشم میکردم. یادم هست که وقتی 13-12ساله بودم دوستی داشتم که مدتی از او خبری نشد، پیگیری که کردیم معلوم شد چون نتوانسته جلوی خودش را بگیرد و به سینما نرود خود به خود لیاقت دوستی با جمع ما را از خود سلب کرده.» (ماهنامه فیلم، شماره43، آذر1365) توبه نصوح با همراهی بچههای مسجد جوادالائمه (که دوستان مخملباف بودند و در تاسیس حوزه هنری نقش مهمی داشتند) ساخته شد. فرجالله سلحشور(بازیگر نقش لطفعلیخان) و محمد کاسبی(بازیگر نقش داماد خانواده) با سابقه فعالیت تئاتر در سالهای قبل از انقلاب، بیشترین تجربه هنری را میان جمع داشتند. سلحشور با نقش لطفعلیخان به شهرت رسید. کارمند قدیمی بانک و مردی گوشتتلخ و مردم آزار که سکته میکند و هنگام تدفین اطرافیانش متوجه میشوند زنده است. تجربه تدفین و مواجه شدن با مرگ از لطفعلیخان آدم دیگری میسازد و حالا نوبت حلالیت گرفتن از مردم است. اما ماجرا به همین سادگی نیست و لطفعلیخان نیازمند توبه نصوح است. معروفترین سکانس فیلم برخاستن لطفعلیخان از گور است که به جای ایجاد حس هراس، بهواسطه پرداخت خامدستانه فیلمساز، بیشتر به صحنهای کمدی میماند. با این همه توبه نصوح تجربهای صادقانه از کارگردانی مطلقا بیاطلاع از سینما که دنبال بیان اعتقاداتش است برای طیفی از مخاطبان اثری تاثیرگذار و بسیار مهم بود و نمایش فیلم در مساجد تهران و شهرستانها تا سالها ادامه داشت.
سربداران، دل به کاران
شین. عزیز منش ، روزنامه نگار
«سربداران»، محصول اتاق فکر پراکنده حسینیه ارشاد بود. دانشجویان آن روز و مسئولان امروز، راهی حوالی جاده مخصوص شده بودند تا با خلق شیخ حسن جوری و قاضی شارح ساختار فکری معلم شهید را دراماتیزه کنند. نتیجه البته چشمگیر بود. مردم با ولع پای تلویزیون مینشستند تا سرنوشت قهرمانان را دنبال کنند. تداوم مفاهیم پربحث صفحات سیاسی روزنامهها در صحنههای سریال باعث شد که سازندگان سریال در بیانیهای خود را از سیاست مبرا کنند. اما منتقدان بار دیگر روی استناد تاریخی و شخصیتها انگشت گذاشتند، این بار در ابتدای سریال متنی خوانده شد و نویسندگان سریال روایت خود را از تاریخ هم مبرا دانستند. اما سربداران نه تاریخ بود و نه سیاست، یک تریلر هیجانانگیز از مبارزات مردم هنگام اشغال ایران توسط مغولان بود. بازیهای خوب بازیگران و موسیقی گوشنواز بیش از سیاست و تاریخ برای مردم اهمیت داشت. طغای با بازی فیروز بهجت محمدی، فاطمه با بازی سوسن تسلیمی، حسن جوری با بازی امین تارخ و درخشش علی نصیریان در تجسم یک قاضی شارح برای مردم کافی بود. انتهای سریال با حضور افسانه بایگان و چنگیز وثوقی در نقش شاهزادگان مغول، تب سریال را بالاتر برد.
***
دوزخ بیداری برزخ خواب
میلاد حسینی، روزنامهنگار
جعفر مدرسصادقی نویسندهای جدی است و مهم و در چهاردهه حضورش در فضای ادبی ایران، همیشه شخصیتی مهم بوده و کتابهایش علاوه بر داشتن خوانندههای خاص خود، نظر منتقدان را هم جلب کرده. نکته مهم درباره مدرسصادقی تم کلی آثار اوست که در بسیاری از قصههایی که روایت میکند تقریبا یکسان میماند. فضایی کاملا حقیقی و رئال بهوسیله پلی خوابگونه پیوند میخورد با جادو و خیال و جهانی که همهچیزش دقیق و درست بود، اما نیمه رمان از زمین بلند و به عالمی دیگر نزدیک میشود. کیفیت این مهم البته در هر رمانی وابسته به قدرت روایی و توانایی قصه در همان رمان است، اما در «گاوخونی» نویسنده به حدی از کیفیت رسیده که رمان کوتاهش را به یکی از کارهای ماندگار تاریخ رمان فارسی بدل کرده. روشنبودن تکلیف نویسنده با جهان داستانیاش امریاست حیاتی. چرا چنین است؟ خواننده میداند وقتی رمانی از جعفر مدرسصادقی را در دست میگیرد با چهجور رمانی مواجه است. میداند اگر قصه مهاجرت را میخواند، قرار نیست شبیه رمانهای دیگر باشد. و این مسیریاست روشن که رماننویس در آن حرکت میکند.
گاوخونی، روایت مردیاست که از خاطرات تنیده درهمش از گذشته و پدر خود میگوید و گاه خوابهایش را مینویسد. منراوی جوان گاوخونی با 2همخانه در تهران زندگی میکند و بارها اصفهان و شناکردن اول صبح در زایندهرود با پدرش را به یاد میآورد. دخترعمه و عشقی بدسرانجام و خوابهایی پیچیده و خیالی محورهایی هستند که رمان با دستمایهقرار دادن آنها خودش را جلو میکشد. و البته کابوسی دیگر؛ روزی آنقدر به پاییندست رودخانه میروند که در آب غرق میشوند و در باتلاق گاوخونی میمیرند؛ خوابهایی که نقشی اساسی در رمان دارند و اصلا رمان هم با دیدن خوابی شروع میشود و همین فرصتی برای وهمآلود شدن بیشتر رمان، خاصه از نیمه به بعد، میشود.
اما گاوخونی چهجور رمانیاست؟ رمانی بسیار خواندنی و روان که خیلی سریع خوانده میشود و صحنههایی میسازد که تصویرش در ذهن حک میشود؛ مانند شناهای صبحگاهی یا دیدن معلم هنگام شنا در زایندهرود... تصویر اثیری دخترعمه و بعد بازی با مفهوم ازدواج... فضای مغازه پدری که سرآخر بهجای باتلاق گاوخونی در آنجا جان میدهد... و خواب در خوابهای آخر رمان و درهایی که رو به باتلاق باز میشوند. نکته دیگر درباره گاوخونی قصهگوبودن آن است. میشود تعابیر و استعارههای زیادی را از دلِ متناش بیرون کشید و درباره کهنالگوی آب و زن در روایت و چیزهای دیگری حرف زد و صفحهها نقد روانشناختی روی رمان نوشت، اما در درجه اول کاریاست قصهگو با اجرایی دقیق که جهانی از داستان میسازد که همهچیزش سرجای خود نشسته، حتی اوهام راوی که دقیق هدایت شده.
***
روزشمار انقلاب اسلامی 1362
هجوم موشکی به دزفول
محسن تولایی| خبرنگار
فروردین : درآمد نفت ایران بالا رفته و نگرانیها از شکلگیری یک طبقه مرفه جدید خارج از بازار است. آیتاللهموسویاردبیلی دادستان کل انقلاب از محاکمه سران حزب توده به اتهام جاسوسی و تخریب میگوید. در یک بمبگذاری انتحاری با خودرو سفارت آمریکا در بیروت لبنان منفجر و ایران متهم میشود. ماجرایی که تا دهه 90 بهانه آمریکاییها شد تا به اموال بلوکه شده ایران دستبرد بزنند.
اردیبهشت: حملات موشکی و هوایی عراق به مناطق مسکونی در سال62 به اوج خود میرسد. دزفول با موشکهای 9متری اسکادبی ساخت شوروی به خاک و خون کشیده میشود. کلیه اعضای کمیته مرکزی حزب توده به اتهام جاسوسی، خیانت و توطئه براندازی در تمام استانهای کشور دستگیر میشوند. در شبکه یک تلویزیون اعترافات نورالدین کیانوری دبیرکل این حزب و محمود اعتمادزاده مترجم معروف ادبیات با امضای م.ابهآذین بهعنوان یکی از اعضای رده بالای حزب پخش میشود. کیانوری اعتراف میکند که «مسائلی از قبیل مسائل مربوط به نظامی و سیاسی در گزارشات ما به طرف شوروی داده میشد.» این پایان راه 42ساله حزب توده در ایران بود. حزب جمهوری اسلامی نخستین کنگره خود را در اینماه برگزار میکند.
خرداد: محمد بروجردی از بنیانگذاران سپاه و فرماندهان نظامی کردستان و دیگر همراهانش با انفجار مین در مسیر جاده مهاباد به نقده به شهادت میرسند. محمدباقر حکیم، سخنگوی مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق در سخنان پیش از خطبههای نمازجمعه تهران خبر از شهادت 6عضو خانواده آیتالله حکیم توسط رژیم صدام میدهد. تاریخ این اتفاق 23اردیبهشت بوده است.
تیر: امام خمینی(ره) احکام 3عضو جدید فقهای شورای نگهبان را به نام آیات محمدی گیلانی، امام کاشانی و مؤمن میزنند. میرحسین موسوی نخستوزیر از تصویب نخستین برنامه 5ساله کشور در جلسه هیأت دولت خبر میدهد. نخستین مجلس خبرگان رهبری با پیام امام خمینی(ره) آغاز بهکار میکند. آیتالله مشکینی با 45رأی و آیتالله هاشمیرفسنجانی با 38رأی بهترتیب بهعنوان رئیس و نایبرئیس خبرگان انتخاب میشوند.
مرداد: فشارهای بینالمللی علیه ایران تشدید میشود. عربستان سعودی جلوی سفر حجاج ایرانی را بهعلت طرح شعارهای خاص در مراسم برائت از مشرکین میگیرد. سیدمحمد خاتمی وزیر وقت فرهنگ در نامه به وزیران اطلاعات و حج کشورهای اسلامی مینویسد چرا دولت عربستان تحمل شنیدن شعار مرگ بر اسرائیل را نداشته باشد؟ عربستان درنهایت کوتاه میآید و 100هزار زائر، آماده اعزام به سرزمین وحی میشوند. صادرات نفت ایران نیز با تهدید قدرتها مواجه میشود.
شهریور: ارتش و سپاه در سالگرد آغاز جنگ تحمیلی اطلاعیه مشترک میدهند که جنگ را تا پیروزی نهایی ادامه خواهیم داد. یک فروند هواپیمای بوئینگ 727شرکت هواپیمایی ایرفرانس که از وین عازم پاریس بود ربوده میشود. ربایندگان لبنانی، هواپیما و حدود نیمی از مسافران را به فرودگاه مهرآباد میرسانند و خواسته خودشان را تغییر موضع سیاسی و نظامی فرانسه در زمینه کمکهای نظامی به رژیمهای عراق، لبنان و چاد اعلام و درنهایت گروگانها را آزاد میکنند.
مهر: فرانسه جنگندههای سوپراتاندار در اختیار عراق قرار میدهد. آیتالله هاشمیرفسنجانی در واکنش به افزایش حمایت غرب از رژیم صدام حسین و ارسال کمکهای نظامی به دشمن در خطبههای نمازجمعه تهران میگوید: «اگر لازم شود میتوانیم با هزار رزمنده جانفدا تنگه هرمز را ببندیم». آیتالله خامنهای رئیسجمهور نیز در دیدار با سفرا و کارداران کشورهای خارجی مقیم تهران تذکر میدهند: «ما نمیتوانیم تحمل کنیم که همیشه کشتیهای پر از سلاح و مهمات از تنگه هرمز عبور کند و به برخی از بنادر خلیجفارس برسد و در خدمت جنگ برای عراقیها قرار بگیرد». اعترافات 18تن از سران حزب منحله توده در یک میزگرد منتشر میشود. آنها میگویند ارسال سلاح از طرف شوروی به عراق بهطور دائم در جریان بوده است.
آبان: پس از انفجار سفارت آمریکا، این بار مقر تفنگداران دریایی ایالات متحده در حمله انتحاری 2کامیون حامل مواد منفجره در بیروت منفجر میشود. این آغاز یک مناقشهدنبالهدار تا بیش از 3دهه آینده میان ایران و آمریکاست. روز اول اردیبهشتماه سال95دیوان عالی آمریکا حکم داد حدود 2میلیارد دلار از داراییهای بلوکه شده ایران باید به خانوادههای قربانیان آمریکاییای که در بمبگذاری سال 1983در مقر تفنگداران آمریکایی در بیروت و دیگر حملات منسوب به ایران کشته شدند، پرداخت شود.
آذر: محاکمه نورالدین کیانوری، ناخدا بهرام افضلی فرمانده پیشین نیروی دریایی و چند تن دیگر از سران حزب توده توسط حجتالاسلام محمد محمدیریشهری در دادگاه انقلاب اسلامی ارتش آغاز میشود. در اعترافات عنوان میشود حزب توده قصد داشت در ایران فاجعه بیافریند و وضعی نظیر افغانستان ایجاد کند. آیت الله منتظری از منزویشدن افراد خوب و مفید به علت انگزدن آدمهای تندرو انتقاد میکند؛ امام هشدارهایی درباره گزارشهای نادرست برخی سلطنتطلبها نزد برخی آقایان میدهند. بیت آیتالله مورد انتقاد است.
دی: آیتالله منتظری در ملاقات خود با آیتالله هاشمیرفسنجانی که در قم صورت میگیرد از اینکه بیت و اطرافیانش مورد انتقاد و سوءظن قرار گرفتهاند، ناراحت است؛ از فشاری هم که سپاه علیه روحانیون بیدار وارد کرده انتقاد میکند. وی در دیدار با واحد اطلاعات سپاه و انجمنهای اسلامی میگوید: «با روشهای اسلامی و برخوردهای عاقلانه میتوانید حتی افراد ضدانقلاب را هم مجذوب اسلام و انقلاب کنید».
بهمن: احکام دهها نفر از اعضای شاخه نظامی حزب منحل شده توده اعلام میشود؛ حبسهای ابد و چنددهساله به آنها داده میشود. محاکمه دهها نفر دیگر از اعضای حزب توده نیز در شهرهای دیگر کشور آغاز میشود. هجدهم بهمن ارتشبد غلامعلی اویسی، فرماندار نظامی تهران در جریان انقلاب اسلامی و عامل کشتار 17شهریور تهران، همراه با برادرش در پاریس ترور میشوند.
اسفند: عملیات خیبر در منطقه هورالهویزه آغاز و به تصرف جزایر مجنون منجر میشود. این عملیات روحیه نبرد در ادامه جنگ تحمیلی را تقویت میکند. محمدابراهیم همت فرمانده لشکر 27محمد رسولالله در این منطقه عملیاتی به شهادت میرسد. فروردین سال بعد انتخابات مجلس دوم پیش رو است و امام خمینی در سخنانی خطاب به کسانی که دخالت در سیاست و انتخابات را تنها حق مجتهدین اعلام کرده بودند میگویند: «آن وقت شیطنت این بود که سیاست از مذهب خارج است و بسیار ضرر به ما زدند. حالا میگویند که سیاست حق مجتهدین است یعنی، در امور سیاسی در ایران 500نفر دخالت کنند، باقیشان بروند سراغ کارشان. یعنی مردم بروند سراغ کارشان، هیچ کار به مسائل اجتماعی نداشته باشند، و چند نفر پیرمرد ملّا بیایند دخالت بکنند. این از آن توطئه سابق بدتر است برای ایران».
***
وقتی انقلاب پنجساله میشد در کشور چه خبر بود؟
محمدتقی حاجیموسی
آیا کار خوبی است؟ برخورد با اعتیاد در سالهای اول انقلاب یک مقدار خشن بوده و در تنظیمات روی حالت Hard قرار گرفته بوده؛ به این خاطر بعضی مردم که اطرافشان معتاد بوده نسبت به برخورد با این افراد شکایت داشتهاند و به روزنامهها پیام میفرستادهاند. برای مثال یک خانمی گفته آیا شلاق زدن و سخت گرفتن بر معتادان که بدن رنجوری دارند کار درستی است؟ وی اینطور ادامه داده که در چین و ژاپن هم با اعتیاد مبارزه شده و بهتر است از روشهای آنها استفاده کنیم. لکن این هموطن نمیدانسته که در چین معتادان را به بهانه سفر تفریحی سوار کشتی کردند و توی دریا ریختند. لذا متوجه میشویم ناآگاهی بعضی اوقات منجر به انتقادات الکی میشود و برخورد ما با معتادها از خیلی کشورهای بهظاهر پیشرفته دیگر هم بهتر بوده و هست و خواهد بود.
برای ما که فرقی ندارد دغدغههای مردم گذشته نسبت به الان مایه مباهات است و نشان میدهد پیشینیان ما چقدر آرمانگرا بودهاند و به چه چیزهایی فکر میکردهاند. مثلا در این تاریخ ملت توانستهاند حکم حلال بودن خاویار و ماهیان خاویاری را از مراجع بگیرند منتها حواسشان نبوده که خب این چه فایدهای برایشان دارد؟ قبل از انقلاب که این خوردنی حرام بود و هیچی! بعدش هم که حلال شد آن قدر گران بود که باز هم هیچی! لذا آرمانگرایی همیشه هم خوب نیست و فایدهای ندارد جز حسرتخوردن.
برو آخر صف در دهه60 بخش زیادی از زندگی مردم در صف میگذشت. مثلا بعضیها در صف به دنیا میآمدند. در صف به مدرسه میرفتند. در صف عاشق میشدند. در صف خواستگاری میکردند. در صف ازدواج میکردند. در صف غذا میخوردند. در صف معاشرت میکردند. در صف دعوا میکردند و در نهایت در صف به سرای آخرت میشتافتند. این کثرت صف و طولانی بودن زمان ایستادن در صف داد مردم و رسانهها را در همان برهه حساس تاریخی هم درآورده بود و روزنامهها ماجرا را بازتاب میدادند و خواستار پایان صفها بودند که خب زیادی رؤیایی بودهاند و ما هنوز هم اگر برای خرید نان سنگک 20دقیقه توی صف نایستیم یک جای ذهنمان دچار حفره میشود و تا 6روز پابرهنه میخوابیم. والا!
گاو خشمگین؛ نسخه مناسب برای خانوادههای ایرانی تقریبا 3 سال بعد از ساخت و اکران فیلم گاو خشمگین ساخته مارتین اسکورسیزی، قصابان ایرانی که از این سرقت ادبی خشمگین شده بودند دست به ساخت نسخه مناسب این فیلم برای خانوادههای ایرانی زدند و ضمن پا گذاشتن روی ملاحظات بیخود و واقعیسازی مفاهیم اقدام به ذبح غیرقانونی یک گاو و گوساله کنار خیابان خاوران کردند. منتها حواسشان نبود که گاو مورد نظر با گوساله رابطه فامیلی دارد و ابتدا گوساله را ذبح کردند که این مسئله، گاو را ناراحت و خشمگین کرد و باعث شد ضمن سر و صدای شدید پا به فرار بگذارد و وارد یکی از خیابانها شود و با حمله به یکی از خانهها، مردی را له و لورده کند. هنرمندان عضو کمیته منطقه 10 با دیدن این صحنه به یاری مرد بختبرگشته آمدند و با شلیک چند گلوله، گاو را به سزای اعمال پلید خویش رساندند. در پایان مرد با پای شکسته عازم بیمارستان شد و گاو خشمگین بهعلت مرگ نتوانست جایزه اسکار را از دستان رابرت دنیرو بگیرد.
دنده عقب نگیرید در سال 62، کل مصرف پارچه کشور 900میلیون مترمربع بوده که حداکثر 300میلیون مترمربع آن از خارج وارد میشده. حالا اما این نیاز به یکمیلیارد و 300میلیون مترمربع رسیده که فقط 800میلیون مترمربع آن در داخل تولید میشود و 500میلیون مترمربع باید از خارج وارد شود. در این خبر بهدنبال هیچ افزوده دیگری نیستیم و شما را با آمار و ارقام تنها میگذاریم تا غور کرده و سپس نتیجهگیری فرمایید.
شکوفهزدن استعدادها سلامت دهان و دندان یکی از مهمترین مواردی بوده که ایرانیان به آن توجه داشتهاند. منتهی همین مردم حاضر بودند تمام دندانهایشان را از دست بدهند ولی فندق و پسته در بستهای را در ظرف آجیل باقی نگذارند. بهمنظور برآورده کردن نیازهای ملت در این زمینه و بازکردن هر در بستهای بدون درد و خونریزی، متخصصان داخلی دست به تولید داخلی انبر فندقشکن در کارگاه تولید واتر پمپ، کاربراتور و شغالدست خودرو زدند تا ضمن تأمین تقاضای بازار، نیاز به واردات این محصول از ایتالیا را هم از بین ببرند. محصولی که ظاهرا آنموقع خیلی استراتژیک محسوب میشده و چون جامعه سرش شلوغ بوده نمیتوانسته با گوشتکوب و قندشکن و سنگ و چیزهای دیگر فندق بشکند و به آن نیاز داشته.
عکس جسد با رزولوشن 1080 قورباغه ات را قورت بده یک ضربالمثل قدیمی ایرانی بوده و برخلاف چیزی که شما فکر میکنید زاده تفکر آنتونی رابینز و روانشناسان عصر جدید نیست. در این ضربالمثل که در تاریخ بهصورت «جسدت را قورت بده» هم آمده با این مفهوم آشنا میشویم که شب عید نوروز بهترین چیزی که میتواند ترسهای شما را از بین ببرد، دیدن تصویر جسد یک بنده خدای ناشناسی است که با کیفیت 1080 در روزنامه سراسری به چاپ رسیده و حدس زدن نام و نشان آن میتواند علاوه بر از بین بردن فوبیای شما، ثواب هم داشته باشد. بنابراین آن موقع مد بوده که تصاویر باکیفیت اجساد مجهولالهویه را در روزنامه چاپ میکردهاند و از مردم میخواستهاند آنها را شناسایی کنند؛ یک سرگرمی مناسب برای کسانی که از خانهتکانی به ستوه آمده بودند.
***
تصاویری از وقایع سال 62
حمله موشکی عراق به شهر مسجد سلیمان
بازدید رئیسجمهور از صنایع دفاع
اعزام کاروان رزمندگان به جبهه
شهادت سردار خیبر حاجمحمد ابراهیم همت
عکس یادگاری خانواده آقای قرهخانی در تهران
حضور بانوان رزمنده در خط مقدم جنگ
دربی سال با برد استقلال به پایان رسید
مصاحبه تلویزیونی نورالدین کیانوری
نظر شما :