۴۰ سال ۴۰ روز – سال ۶۳

۰۳ دی ۱۳۹۷ | ۲۳:۳۴ کد : ۶۵۳۹ دیگر رسانه‌ها
۴۰ سال ۴۰ روز – سال ۶۳
  «ویژه‌نامه روزنامه همشهری به مناسبت چهلمین سالگرد پیروزی انقلاب»

***

روز شمار انقلاب سال 1363

سال هواپیماربایی

سال هواپیماربایی

اصغر صوفی، خبرنگار

فروردین :5فروردین، حمله بالگردهای عراقی به یکی از سکوهای منطقه نوروز موجب آتش‌سوزی و نشت روزانه 5هزار بشکه نفت به دریا شد. خاموش کردن این آتش‌سوزی تا خرداد 64 به طول انجامید. این عملیات 9شهید به‌جای گذاشت. این حادثه باعث نشت 733هزار بشکه نفت به دریا شد. 10فروردین سازمان ملل متحد در بیانیه‌ای استفاده از گازهای سمی و سلاح شیمیایی را بدون اینکه طرف عراقی را به‌عنوان مسئول استفاده از آنها معرفی کند، محکوم کرد! دومین دوره انتخابات مجلس، در ۲۶ فروردین و ۲۷ اردیبهشت (دور دوم) برگزار شد که علاوه بر حزب جمهوری اسلامی، جامعه روحانیت مبارز و مؤتلفه اسلامی، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و دفتر تحکیم وحدت نیز به رقابت پرداختند. در این انتخابات، کاندیداهای حزب جمهوری اسلامی و جامعه روحانیت مبارز اکثریت آرا را از آن خود کردند و به پیروزی قاطع در انتخابات دست یافتند.

اردیبهشت: سوم اردیبهشت63 عراقی‌ها با حمایت اطلاعاتی آمریکا و با جنگنده‌های سوپراتاندارد فرانسوی، برای نخستین‌بار ضمن حمله به جزیره خارک، نفتکش‌های حامل نفت ایران را مورد تعرض قرار دادند. هدف این حملات، جلوگیری از فروش نفت ایران و تضعیف توان مالی ایران برای خرید تجهیزات نظامی از بازارهای آزاد بود.

خرداد: ارتش عراق که از جبران شکست‌های خود در جبهه‌ها ناامید شده بود، حمله موشکی و هوایی به شهرها و مناطق مسکونی و غیرنظامی را در دستور کار خود قرار داد. 5خرداد، عراق شهرهای مهران، کرمانشاه، قم، قزوین، ایلام، گیلانغرب، پیرانشهر، اراک، بانه و مریوان را بمباران کرد. ایران متقابلا حملات موشکی محدودی را علیه اماکن نظامی و دولتی عراق در شهرهای بغداد، بصره و العماره انجام داد و موازنه جدیدی در جنگ شهرها برقرار کرد. دبیرکل وقت سازمان ملل متحد در پیامی از دولت‌های ایران و عراق خواست تا از حمله به مناطق مسکونی در خاک یکدیگر خودداری کنند. ایران برای سیاست خود مبنی بر خودداری از گسترش جنگ در مناطق غیرنظامی و برای رعایت حقوق انسان‌دوستانه، به تقاضای دبیرکل وقت پاسخ مثبت داد. در 25خرداد یک فروند هواپیمای نظامی ایران با 8سرنشین ربوده شد و پس از خروج از آسمان کشور در بحرین سوختگیری کرد و سپس به مصر و ایتالیا و از آنجا به فرانسه رفت.

تیر: در 5تیر 63 یک فروند هواپیمای بوئینگ 727 در مسیر بوشهر توسط 2نفر ربوده و به قطر برده شد. مسافران در قطر آزاد شدند و هواپیما به همراه 3خدمه و ربایندگان پس از سوختگیری در قاهره، در بغداد نشست و ربایندگان در بغداد تسلیم شدند و پناهندگی سیاسی گرفتند. در 15تیرماه هاشمی رفسنجانی -امام جمعه موقت تهران و سخنگوی شورای‌عالی دفاع- در سخنانی در خطبه‌های نمازجمعه نسبت به آشوب و امنیت خلیج‌فارس درباره عبور نفت ایران هشدار داد و گفت: «سیاست ایران در خلیج‌فارس حفظ امنیت برای همه است، اجازه نخواهیم داد از عربستان یا دیگر کشورها نفت ببرند و از خارک نبرند... . ما این سیاست را ،هم اجرا می‌کنیم و هم نشان داده‌ایم که می‌توانیم اجرا کنیم».

مرداد: در 13مرداد یک فروند هواپیمای بوئینگ فرانسه توسط تعدادی هواپیماربای عرب در فرودگاه امام به زمین نشست. هواپیماربایان پس از تخلیه مسافران، کابین هواپیما را منفجر کردند. در موردی دیگر، در 19مرداد، یک فروند هواپیمای ایرباس A300 در مسیر تهران به جده توسط 2نفر که خود را از طرفداران موسی خیابانی معرفی کردند، ربوده شد. هواپیماربایان که اجازه ورود به فرانسه را پیدا نکردند، با فرود در رم، تسلیم مقامات ایتالیا شدند و یکی از آنها به 2سال زندان محکوم شد. مسافرین و هواپیما به ایران برگردانده شدند.

شهریور: در نخستین روز شهریور، انفجار بمب در میدان راه‌آهن توسط منافقین 19شهید و 358مجروح برجای گذاشت. در 6شهریور یک هواپیمای مسافربری ایران با 206سرنشین توسط 2هواپیمای جنگنده عراقی از آسمان کویت ربوده و به فرودگاه بغداد برده شد. پس از توقیف هواپیما توسط رژیم عراق، مسافران بعد از چند روز با یک هواپیمای صلیب سرخ جهانی به تهران برگشتند. در 18شهریور، بوئینگ 727 در مسیر بندرعباس به تهران ربوده شد و در فرودگاهی در نزدیکی بصره عراق فرود آمد. با وعده پناهندگی به ربایندگان، مابقی مسافران آزاد شدند. در 21شهریور، ربایندگان بعد از پرواز هواپیمای مسافربری ایرباس به مقصد شیراز، قصد ربودن آن را داشتند که مأموران امنیتی پرواز با آنها درگیر و پس از مجروح کردن 2رباینده موفق به دستگیری آنها شدند. هواپیما در فرودگاه اصفهان فرود آمد و ربایندگان تحویل مقامات امنیتی شدند. آنها اعتراف کردند که از هواداران سازمان مجاهدین خلق هستند.

مهر: آیت‌الله خامنه‌ای -رئیس‌جمهور ایران- به مناسبت هفته جنگ در جمع اسرای عراقی حاضر شد و صدام را سد و مانعی در راه وحدت عربی و اسلامی دانست و گفت این سد باید شکسته شود. آیت‌الله خامنه‌ای ضمن ابراز همدری با اسرای عراقی، آمادگی خود را برای مبادله با اسیران معلول و حتی بازپس دادن یکطرفه اسیران معلول که توانایی حضور دوباره در میدان جنگ را ندارند، اعلام کرد و در پی آن، 74اسیر معلول عراقی در 28مهرماه به‌طور یکجانبه آزاد شدند. عملیات میمک مهم‌ترین اتفاق جنگ در 25مهرماه بود که توسط سپاه پاسداران و ارتش در ارتفاعات مرزی میمک برای انهدام نیروهای دشمن به‌مدت 5روز اجرا شد. عراق در این عملیات مواضع رزمندگان را هدف بمب‌های شیمیایی قرار داد. در 25مهرماه، در جریان نشست سالانه مجمع عمومی سازمان ملل متحد، ایران برای سومین سال متوالی طرح اخراج رژیم اشغالگر قدس از سازمان ملل متحد را مطرح کرد که مجمع بحث درباره این موضوع را به تاریخی نامعین موکول کرد.

آبان: رئیس‌جمهور در دیدار با سفرا و نمایندگان سیاسی ایران در اروپا و آمریکا در سخنانی گفت که ما احتیاجی نداریم که همسایه‌های خود را برنجانیم. ما می‌خواهیم در داخل مرزهای خود امنیت و آسایش و سلامت حکمفرما باشد. میرحسین موسوی -نخست‌وزیر وقت- هم در دیدار با سفرا گفت که «تکیه بر مبارزه با آمریکا یک تکیه اصولی است که هیچ‌گاه و به هیچ بهانه‌ای نباید فراموش شود». هاشمی‌رفسنجانی هم طی سخنانی در این دیدار گفت: «مصلحت نیست با آمریکا رابطه داشته باشیم. مارهای خفته ضدانقلاب از این رابطه نشاط گرفته و جنایات خود را تکرار خواهند کرد». 14آبان یک هواپیمای عربستان سعودی در یک پرواز داخلی توسط 2نفر اهل یمن ربوده شد. ربایندگان ضمن اعلام خواسته‌های خود از عربستان، هواپیما را در تهران نشاندند. پس از نشستن هواپیما، مأمورین امنیتی ربایندگان را دستگیر کردند. دولت عربستان به خاطر آزادسازی مسافران و خدمه هواپیما از جمهوری اسلامی تشکر کرد.

آذر: 11آذرماه، یک فروند هواپیمای ایرباس خطوط هواپیمایی کویت با 161مسافر در مسیر کراچی، توسط 4فلسطینی ربوده شد و در فرودگاه مهرآباد تهران به زمین نشست. هواپیمارباها خواستار آزادی 17فلسطینی زندانی در کویت شدند. نیروهای ویژه سپاه فرودگاه مهرآباد پس از 6روز هواپیما را به تصرف درآوردند و با دستگیری هواپیماربایان، گروگان‌ها را آزاد کردند. 19آذر شورای‌عالی انقلاب فرهنگی با فرمان امام خمینی تاسیس شد. این مجموعه پیش از این به‌صورت ستاد فعالیت می‌کرد که با حکم امام و انتصاب اعضای جدید، به شورا تبدیل شد.

دی: 4دی‌ماه، منافقین یک بمب نسبتا قوی در میدان شوش منفجر کردند که به شهادت 4رهگذر و مجروح‌شدن 50نفر دیگر منجر شد. 

بهمن: در نخستین روز بهمن‌ماه مجلس شورای اسلامی کلیات طرح قانون مطبوعات را تصویب کرد. در 25بهمن به ابتکار جمهوری اسلامی ایران، گروهی از اسرای عراقی در محوطه پادگان حشمتیه با خانواده‌های خود دیدار کردند.

اسفند: 17اسفند، حمله هوایی عراق به پیرانشهر و خرم‌آباد طی 2روز، 270شهید و صدها مجروح برجای گذاشت. در 19اسفند عملیات «بدر» به‌عنوان مهم‌ترین عملیات سال 1363به اجرا درآمد. هدف اصلی عملیات، عبور از هورالعظیم و تصرف ساحل شرقی رودخانه دجله بود. این عملیات نتوانست به اهداف مهم خود دست یابد و منجر به تحول مهمی در وضعیت جبهه‌ها و سرنوشت جنگ نشد. به اعتقاد برخی، این عملیات تلخ‌ترین عملیات دوران جنگ بود و موجب تضعیف روحیه نیروهای عمل‌کننده و یأس و سرخوردگی برخی فرماندهان شد. کمبود نیرو و امکانات و استفاده طرف عراقی از تسلیحات شیمیایی از دلایل ناکامی این عملیات بوده است. در 22آبان، متعاقب عملیات بدر، تهران برای نخستین‌بار هدف بمباران هواپیماهای عراقی قرار گرفت. ایران در اقدامی تلافی‌جویانه در 23اسفند بانک رافدین عراق(دومین بانک بزرگ خاورمیانه) را هدف یک فروند موشک قرار داد. در 24اسفند بر اثر انفجار بمب در نمازجمعه تهران، 16نمازگزار به‌دست گروهک منافقین به شهادت رسیدند. آیت‌الله خامنه‌ای در آن روز اقامه نماز را بر عهده داشت.

***

خبرهایی از سال63 که کمتر ممکن است یادتان باشد

محمدتقی حاجی‌موسی

بلیت درجه یک -   اگر شما در سال63، 9هزارتومان در جیبتان پول داشتید می‌توانستید هزار بار به سینما بروید و فیلم تماشا کنید. با همین پول اما در حاضر یک فیلم را هم به زور می‌توان تماشا کرد و این نشان می‌دهد فیلم و سینمای ما چقدر پیشرفت کرده و از حالت دوزاری به شرایطی که الان دارد رسیده. لذا از همه مسئولان کشور در حوزه فرهنگ تشکر می‌کنیم.

داداش اشتباه زدی! - جماعت شرور، عقل درست و حسابی ندارد و وقتی تصمیمی می‌گیرد به جوانبش فکر نمی‌کند. مثال بارز این بی‌عقلی را می‌توان در حمله 3شرور به انبار مواد‌مخدر پلیس دید. 3جوان گولاخ که از بی‌موادی خسته شده بودند و حوصله نداشتند تا مرز بروند و از اشرار آنجا مواد بخرند تصمیم گرفتند به جای این همه راه، بروند انبار مواد مکشوفه پلیس را خالی کنند. لذا با چاقو به مأموران انبار حمله کردند لکن نمی‌دانستند مأموران اسلحه گرم دارند و همه آنها را با تیر می‌زنند. این نادانی با شلیک 3تیر و بازداشت هر 3 نفر در نطفه خفه شد و پس از آن اشرار فهمیدند به جای خالی کردن انبار پلیس باید به فکر مسافرت باشند.

بزن بغل! - یکی دیگر از مشکلات ازلی، ابدی در کشور ما مسئله پساتصادف است؛ یعنی وقتی تصادفی بین دو یا چند خودرو رخ‌می‌دهد، رانندگان آنها ترجیح می‌دهند دست به صحنه تصادف نزنند و انگار که از تابلوی مونالیزا حفاظت کنند، مراقب هستند کسی نزدیک آن هم نشود. این غیرت بیش از حد معمولا منجر به ترافیک‌های طولانی و نثار درود به ارواح مشعشع رفتگان این دوستان از سوی سایر شهروندان می‌شود که خب خیلی هم برایشان مهم نیست. مأموران خدوم راهنمایی و رانندگی اما از همان 40سال پیش در جراید اعلام می‌کردند که بعد از تصادف سد معبر نکنید و اگر بکنید 200تومان جریمه می‌شوید. با وجود این، هنوز که هنوز است هیچ‌کس این قانون را جدی نمی‌گیرد که نمی‌گیرد!

تهران در شوک-   با وجود اینکه مردم بعد از انقلاب روحیه قوی‌تری پیدا کرده بودند اما در بعضی مناطق هنوز روحیه سوسولی وجود داشته و بیرون آمدن یک مار از میان کاهوهای خریداری شده، ساکنان شهرک پرواز در صادقیه را در «اضطراب فرو برد». بعد از این اتفاق همه جیغ و داد می‌کنند و مار گیج شده جایی پنهان می‌شود که تا‌کنون هم بیرون نیامده و معلوم نیست سرنوشتش چه شده.

نه به مرغ خارجی- در تاریخ آمده که اوایل قرن بیستم، بیماری نیوکاسل باعث مرگ اکثر ماکیان ایرانی شد و آن وقت انگلیسی‌های نامرد مرغ و خروس‌های خودشان را آوردند و به ما قالب کردند. بعد از انقلاب اما ایده‌ای مطرح شد تا پرورش ماکیان ایرانی دوباره در دستور کار قرار بگیرد و از روستاها، جوجه بیاورند و بدهند مردم بزرگ کنند. در این طرح پیشنهاد شده بود هر خانواده ایرانی 2یا 3 جوجه را پرورش دهد تا بعد از مدتی عده آنها زیاد شود که از سرنوشت این طرح هم خبری در دسترس نیست.

بچه‌ها نگاه می‌کنند- آغاز فصل پاییز و بازگشایی مدارس یکی از معضلات همیشگی برای راهنمایی‌و‌رانندگی بوده و آن سال هم یک روز قبل از بازگشایی مدارس رئیس راهنمایی و رانندگی تهران مصاحبه کرده و گفته مردم رعایت کنند وگرنه ما جریمه‌شان می‌کنیم و امسال نسبت به سال قبل این‌قدر بیشتر جریمه کرده‌ایم و این حرف‌ها. بخش مهم حرف‌های جناب سرهنگ ولی درباره نحوه رانندگی و رفتار بزرگ‌ترها، جلوی چشم بچه‌هاست و از والدین، مربی‌ها و رانندگان خواسته یک جوری رفتار نکنند که بچه‌ها با دیدن آنها کارهای بد یاد بگیرند. متأسفانه این دوستان نسبت به این توصیه کوتاهی کردند و دهه شصتی‌ها کلی کار بد (در زمینه رانندگی و ماشین‌سواری) یاد گرفتند.

گزارش یک جشن - زمان جنگ، امکانات کم بوده و ساخت‌وساز از آن هم کمتر. عدم‌ساخت‌وساز یعنی اینکه به ازای هر وزیر و مدیر و مسئول، یک افتتاح وجود نداشته و این عزیزان باید می‌نشستند گوشه دفترشان و کلی چشم می‌مالیدند تا یک جایی را برای افتتاح و انجام عمل زیبای بریدن روبان توسط قیچی پیدا کنند. به همین دلیل وقتی قرار شد یک داروخانه شبانه‌روزی در جنوب تهران، حوالی میدان شوش، افتتاح شود، شخص وزیر بهداشت، معاون، مدیرعامل بهداری استان و 8، 7 تا مسئول دیگر دور هم جمع شدند و این پروژه افسانه‌ای را افتتاح کردند؛ داروخانه‌ای منحصر به فرد که نمونه‌اش حتی در مریخ هم نبوده و الان جزو آثار ملی به شمار می‌رود.

جنبه داشته باشید - خود ما همین چند روز پیش یک خودروی 300میلیونی با کروز کنترل و صندلی برقی و سایر آپشن‌ها و البته سان روف دیدیم که تویش پر از کارتن و جنس و مانکن نیم‌تنه بود و این نشان می‌دهد اگر مسئولان به رانندگان رو بدهند، همه خودروهای شخصی از حالت فعلی تغییر کاربری می‌دهند و تبدیل به وانت می‌شوند. این بی‌جنبگی در سال‌های دور هم وجود داشته و مأموران راهنمایی‌و‌رانندگی از حمل‌ونقل برنج توسط خودروهای شخصی و اتوبوس‌ها جلوگیری می‌کردند. چون می‌دانستند هر مجوزی یعنی یک شالیزار سیار در جاده‌ها. سال63 اما بالاخره مجوز حمل برنج از گیلان با خودروی شخصی و اتوبوس صادر شد اما در آن قید شد مقدار باید متعارف باشد؛ یعنی یک ژیان نمی‌تواند 3تن برنج بار بزند هر چند عملا این کار را می‌کردند.


 

***

درست به هدف

درست به هدف



سعید مروتی| منتقد و روزنامه نگار

میان فیلم‌های اکران شده در سال 63 هیچ فیلمی به اندازه «سناتور» نتوانست تماشاگرش را راضی از سالن سینما خارج کند؛ فیلمی مبتنی بر هیجان، حادثه و قهرمان‌پروری که در بستر داستانی متداول در سینمای پس از انقلاب (فساد سیستمی رژیم پهلوی) می‌تواند قهرمانی هدفمند به نام استوار حق‌گو را با بازی فرامرز قریبیان خلق کند. فیلم، داستان ساده‌اش را روان و بی دست‌انداز روایت می‌کند. استوار حق‌گو بعد از کشف مقدار زیادی هروئین در داخل یک کامیون متوجه شبکه‌ای گسترده می‌شود که قاچاق سازمان‌یافته مواد مخدر را برعهده دارد. به سنت روز، سناتوری فاسد پشت‌پرده ماجرا قرار دارد. درحالی که نه اداره آگاهی علاقه‌ای به‌دنبال کردن پرونده نشان می‌دهد و نه شهربانی‌، استوار حق‌گو قیصر‌وار به دنبال اجرای عدالت می‌رود. موفقیت سناتور در گیشه محصول تبعیت درست و متقاعدکننده از قواعد بازی است. این قهرمان عدالت‌خواه که مقابل سیستم فاسد می‌ایستد برای تماشاگر آشناست و صباغ‌زاده کارگردان و جیرانی فیلمنامه‌نویس موفق می‌شوند حس همذات‌پنداری تماشاگر برای همراهی با قهرمان و مسیری که می‌پیماید را تا انتها حفظ کنند. اقتدار دوست‌داشتنی استوار حق‌گو با بازی فرامرز قریبیان و دوبله منوچهر اسماعیلی در می‌آید و کاراکتر علی (بیژن امکانیان) هم با تزلزل و دنیای رمانتیک و آسیب‌پذیرش، مکمل مناسبی برای شخصیت اصلی است. سناتور مجموعه‌ای همگون و همسان و محصول گروهی است که تصور دقیق و روشنی از فیلمی که می‌سازند دارند و مثلا فیلمبرداری رضا بانکی در صحنه‌های اکشن همان‌قدر متناسب است که موسیقی مجید انتظامی. ایرج گل‌افشان هم با سال‌ها تجربه در ساخت آنونس، گزینه مناسبی برای تدوین سناتور به‌عنوان فیلمی با ضرباهنگ بالاست.

اینکه منتقدان در سال 63 تا توانستند از سناتور انتقاد کردند تعجبی نداشت. تیتر نقد منفی و بدون نام روزنامه کیهان نوع نگاه منتقدان دهه 60 به این نوع سینما را به‌خوبی نشان می‌دهد: «فیلمی صددرصد تجاری». منتقدان نگران سوت و کف‌های تماشاگران سناتور بودند و اینکه چرا فیلم در مقام اعتلای فرهنگی مخاطب برنمی‌آید. ورای این نگرانی سناتور در اکران اول تهران بالای 6میلیون و 500هزار تومان فروخت و تا سال‌ها به‌عنوان گزینه محبوب اکران شهرستان و اکران‌های مکرر سینماهای تهران، روی پرده می‌آمد و همچنان سود نصیب تهیه‌کننده زرنگی می‌کرد که با هوشیاری فیلم را قبل از اکران از سازندگانش خریده بود. داستان واگذاری سناتور از سوی صباغ‌زاده، جیرانی، موسوی، قریبیان و امکانیان به مهدی احمدی به‌اندازه خود فیلم، جذاب و دراماتیک است.

واگذاری فیلمی که تشخیص موفقیت تجاری‌اش اصلا کار دشواری نبوده، همان‌قدر عجیب است که رضایت شرکت معروف «گل‌بار» به استفاده از برندش به‌عنوان توزیع‌کننده مواد مخدر در فیلم!
 

***

هی، پانکی!

درباره گروهی از جوانان که در دهه60 پانکیست دانسته می‌شدند

هی، پانکی!

عیسی محمدی

طبیعی است که هر انسانی، نیاز به خوراک و پوشاک و سقفی برای استقرار و... دارد. اینها جزو بدیهیات است. اما وقتی‌که بخشی از این رویکردهای بدیهی، رنگ مد و رنگ زمانه را به‌خود می‌گیرند، کمی قصه عوض می‌شود. مثل اینکه شما قاعدتاً پوشاک را می‌پوشید که هم خودتان را از سرما و گرما و آسیب‌های پوستی و امثالهم دور و هم تا حدودی‌ شأن اجتماعی و فردی و خانوادگی‌تان را حفظ کنید. اما وقتی‌که ماجرای مد و رنگ زمانه پررنگ‌تر می‌شود، پوشش از اهداف اصلی‌اش دور می‌شود و دیگر آن‌وقت است که رفتارهایی گاه خنده‌دار و عجیب می‌بینیم. مثل اینکه عده‌ای دوست دارند پوششی خاص و رفتاری برخلاف جریان رودخانه داشته باشند و عده‌ای دیگر نیز سعی می‌کنند این گروه را کنترل و مدیریت کنند.

تقلید در دهه60

سال‌های دهه 60 در ایران پر از اتفاقات فرهنگی و اجتماعی خاصی  بود که در نقاط دیگر جهان نیز می‌افتادند. یکی از این اتفاقات، ظهور و بروز پانکی‌ها بود. این ظهور و بروز، باعث شد تا عده‌ای نیز در ایران دهه60، اقدام به تقلید از این گروه کنند و فرهنگ و پوشش و گفتار و رفتار خاصی را در پیش بگیرند. با توجه به تقابل این تقلید با باورهای انقلابی، بدیهی بود که برخوردهایی نیز با این گروه‌ها که غالبا جوان بودند، بشود. این برخوردها و نیز تمایل گروهی از جوانان به پانکی‌ها، بخشی از اتفاقات اجتماعی و فرهنگی جوانان دهه 60 و سال‌هایی چون 1363 بود.

مد، بدون اطلاع قبلی و صرفا برای سرگرمی

رویکرد پانکی‌ها، رفتارهایی چون شورش و فردگرایی و نارضایتی و تفکر آزاد و نوعی آنارشیسم بود. از نظر فرهنگی و هنری نیز پانک راک، ادبیات پانک، هنر و نوع پوشش پانک‌ها جزو رویکردهای هنری و فرهنگی این گروه محسوب می‌شدند. پیرو این بحث، مدی که پانکی‌ها انتخاب می‌کردند نوعی ضدیت فرهنگی را به‌دنبال داشت؛ چرا که به واسطه روحیه شورشی بودن، می‌خواستند به نوعی مخالفت‌شان را با فرهنگ عامه و فرهنگ غالب نشان بدهند. اما همین مد ناهماهنگ، وقتی که وارد ایران دهه 60 شد، ابتدا تبدیل به امری خنده‌دار و برخلاف مد رایج زمانه شد، از سوی دیگر بدون تفکر و ایده خاصی انتخاب می‌شد. در واقع طبق گزارش‌های موجود رسانه‌های دهه60 و سال‌هایی چون 63، بیشتر افرادی که درگیر مدهای پانکی بودند، صرفاً برای تنوع و سرگرمی این کار را می‌کردند و اطلاعی از فلسفه این مد نداشتند.

گزارش‌هایی برای افشاگری علیه پانکیست‌ها

روزنامه اطلاعات طی گزارشی که در آبان‌ماه 63منتشر کرد، از قول یکی از شهروندان خانم که با روزنامه تماس گرفته بود،
 نوشت که بخشی از مد پانک که بین گروهی از جوانان جا افتاده، تقصیر خود جوانان نیست؛ چرا که وقتی جوانان به لباس‌فروشی‌ها و کفش‌فروشی‌ها می‌روند، پوشاک و کفش مناسب جوانان 16 تا 20سال، بیشتر چنین چیزهایی است. جالب اینکه طی این گزارش، مد پانکی، نوعی ابزار فرهنگی «امپریالیسم» دانسته می‌شد؛ برای نفوذ در کشور و انحراف جوانان و هدف‌هایی از این قبیل. جالب اینکه روزنامه اطلاعات در سال63 سلسله گزارش‌هایی هم تهیه کرده بود تا ماهیت پانک و پانکیست‌ها را افشا کند. در یکی از گزارش‌ها، جوانی که پی به ماهیت پانکیست‌ها برده است، عمیقاً احساس شرمندگی کرده و قول داده که دیگر دنبال چنین مدی نرود. در واقع طبق این گزارش‌ها، عده‌ای پانکیست این پوشش را نوعی بی‌خیالی تلقی می‌کردند؛ درحالی‌که عمیقاً نمی‌دانستند پشت پانک استایل، نوعی فلسفه و ایده و ضدیت با جامعه و فرهنگ وجود دارد.

فروشنده‌های لباس‌های خاص

در گزارش‌هایی دیگر، به فروشنده‌‌هایی پرداخته شده بود که لباس‌ها و کفش‌های مرتبط با مد پانک را می‌فروختند؛ لباس‌هایی که گزارش‌نویس‌ها مدعی بودند که پانکیست‌های غربی، از آشغال‌دانی‌ها پیدا می‌کردند تا به این وسیله، مخالفت خودشان را با مصرف‌گرایی و مادی‌گرایی و فرهنگ رایج نشان بدهند. بعضی فروشنده‌ها به گزارش‌نویس‌ها گفته‌اند که این لباس‌ها را به‌صورت قاچاق از سیستان و بلوچستان یا بندر آورده‌اند و مثلا شلوار زیپ‌دار در ناحیه زانو را، 2800 می‌خرند و 3400 می‌فروشند.

پانک یعنی...

گزارش‌های روزنامه‌ها در ماه‌های مختلف سال63، ما را به این نتیجه می‌رساند که شلوار جین و موزیک‌های مدرن غربی و تی‌شرت‌های نوشته‌دار انگلیسی و... نمودهایی از فرهنگ پانکی قلمداد می‌شدند. البته یک اتفاقی هم که اغلب می‌افتاد، این بود که پوشش‌های غیرمعمول، با چوب پانکی بودن رانده می‌شدند و مثلا جوانانی که به تقلید از مایکل جکسون لباس می‌پوشیدند هم پانکی دانسته می‌شدند. مردم هم برای دست انداختن تیپ‌های متفاوت، از صفت پانکی استفاده می‌کردند. اما به‌طور رسمی و کلی، افرادی که پوشش‌های نامتعارف داشتند، «سربازان بی‌جیره و مواجب امپریالیسم» و «بی‌ریشه‌ها» و «آنها که برای غرب آه می‌کشند» و... دانسته می‌شدند. عکس چنین افرادی هم با تیپ‌های خاص و صورت‌های پوشانده شده چاپ می‌شد تا اثبات شود که آنها حتی خودشان هم نمی‌دانند که چه کار دارند می‌کنند. به قول یکی از طرفداران پانک، «پانک یعنی بی‌خیالی، راحت بودن، فکر دنیا نبودن، فکر خوردوخوراک و پوشاک نبودن» و به قول یکی دیگر از طرفداران پانک که تی‌شرتی انگلیسی پوشیده بود، «پانک یعنی خوشحال»؛ هرچند که روزنامه‌ها تیتر می‌زدند که: پانک یعنی آشغال...
 

***

بله تو می‌توانی

بله تو می‌توانی


سحر سخایی| نویسنده و آهنگساز

گمان نمی‌کنم برای اهل موسیقی دهه60، دورانی برای ستایش باشد. من آن دوره را به یاد ندارم و در نیمه‌اش به دنیا آمده‌ام، اما تاریخ به من دهه شصتی هم این پیام روشن را می‌رساند که آن روزها، آن سال‌ها و آن ساعات برای کمتر کسی یادآور خوشی‌های اصیل است؛ اصالتی که قائم به ذات باشد نه آنکه در مواجهه با یک درد عمیق و در ستایش زنده‌ماندن به‌وجود بیاید. هربار که در یک سال اخیر در پیاده‌روی خیابان انقلاب دفتر مشق‌ها و کتاب‌های فارسی زردشده آن دوران را با آن گل‌های زشت قرمز وسطشان نگاه می‌کنم، بی‌آنکه تجربه‌ای حقیقی از آن سال‌ها داشته باشم چیزی روی دلم می‌نشیند مثل سنگینی آسمان یا زمین و هربار به ملودی‌ها و موسیقی‌هایی فکر می‌کنم که گوش آن دهه را پر کردند و کمک کردند آن سال‌ها آسان‌تر بگذرند.

گمانم در همان سال ۱۳۶۳ بود که کیلومترها دورتر از ایران، مهاجرانِ تازه شهر فرشتگان به خیال خودشان -که در نمونه‌های بسیاری غلط هم نبود- در واکنش به غمِ زمانه و فراق یار شروع به تولید موسیقی‌های شاد کردند؛ خیلی شاد. یک شادی اغراق‌شده و بی‌مناسبت که آرام‌آرام مثل آب در سنگ راه باز کرد؛ به خانه‌های آجری و رنوهای 5 و پیکا‌ن‌های یخچالی و جیب‌ شلوارهای پیلی‌دار و مانتوهای سیاه اِپُل‌دار گشاد. در آن سال آلبوم «طلسم» منتشر شد و میان آهنگ‌های خیلی شادش یکی بدجور غمگین بود با آنکه باز تلاش می‌کرد که بگوید خوبم. این آهنگ برای من خودِ آن سال است؛ آن سال و البته سال‌های قبل و بعدش. خواننده می‌خواند: وقتی جای خنده غم، می‌شینه روی لبام، تشنه نوازشم، خسته از خستگیام، تو می‌تونی غمامو خاک کنی، گونه‌های خیس‌مو پاک کنی.

برای من سال ۱۳۶۳ می‌شود یک مرد. آن مرد در خیابان راه می‌رود. به او خبر داده‌اند معشوقه‌اش برای همیشه ترکش کرده است. آن مرد این موسیقی می‌شود. این موسیقی و موسیقی‌های دیگر. در سر او از ملودی‌های مهربان «محله برو بیا» هست تا نی جانسوزِ «سلطان و شبان» و آن قطعه اصفهانِ ساخت بابک بیات. در سر او همه‌‌چیز هست، اما جاماندن از کسی که دوست داردش از همه‌‌چیز پررنگ‌تر است. او نمی‌خواهد کسی اشکش را ببیند. او سرش را می‌اندازد پایین و خوش‌شانس است که آسمان می‌تپد و باران می‌بارد. ترکیب غم و شادی این قطعه که نامش «می‌تونی» است، تصویر استیصال این مرد است؛ تصویر استیصال مردی که نامش ۱۳۶۳ است. میانه جنگ است، جهانی مقتدر در برابر یک کشور ایستاده است و دارد با وجدان خیلی آسوده مردمانش را بمباران و تحریم می‌کند. آدم‌های بسیاری از این کشور سفر کرده‌اند و خواسته و ناخواسته از آن دور مانده‌اند. آنها هم دلشان تنگ شده. آنها و اینها، از درون و بیرون با موسیقی برای هم پیام می‌فرستند. مثل دوتا سرخپوست که روی 2تپه دورافتاده از هم با دود به هم می‌گویند: طاقت بیار رفیق.

آن قطعه‌ که در ابتدا گفتم، سال‌ها بعد با تنظیمی جدید راهی بازار شد و جالب اینکه تنظیم جدید نسبت به شکل اولش به‌مراتب آرام‌تر و سنگین‌تر بود. من بنا به همان چیزی که دوست دارم تکرارش کنم، یعنی «روح دوره‌ای‌بودن»، همان شکل اولی را ترجیح می‌دهم؛ حتی اگر در آن اولی تضاد شعرِ غمگین و شش  و هشت آنچنان زیبا به‌نظر نرسد. به گمانم این ماندن بین اشک و خنده، این ترک شدن و باز از پا ننشستن، این بلاتکلیفی غریب و تضاد، همه در این آهنگ و آن زمانه حلول کرده است. تکه دیگری از شعر این ترانه را با هم بخوانیم:

وقتی که شب می‌رسه آسمون سیاه می‌شه
غم و غصه تو دلم قد یه دنیا می‌شه
وقتی که دستای تو خونمون در می‌زنه
دلم من پشت دیوار از خوشی پر پر می‌زنه
تو می‌تونی غمامو خواب کنی تو می‌تونی
گونه‌های خیسمو پاک کنی تو می‌تونی
تو می‌تونی دلمو شاد کنی تو می‌تونی
منو از درد و غم آزاد کنی تو می‌تونی


نانوایی جهاد


عبدالرضا نعمت‌اللهی|روزنامه نگار


بُستان از اولین شهرهایی بود که به تصرف عراق درآمد و تا پاییز 60 در اشغال عراق ماند. اینجا یک نانوایی صلواتی در شهر بستان است و طریق القدس نام عملیاتی است که به آزادی بستان انجامید؛عملیاتی که فرماندهی‌اش با سردار قاسم سلیمانی بود و بخش‌های زیادی از خاک ایران را آزاد کرد. برای همین هم بود که به فتح الفتوح مشهور شد. نانوایی را جهاد سازندگی احداث کرده. قبلا همینجا نوشته بودم که جهاد همه کار می‌کرد!
 

 

***

آن سوار که نخواهد آمد

آن سوار که نخواهد آمد

 



میلاد حسینی| روزنامه‌نگار

در میان گشت‌وگذار لای کتاب‌ها به سال63 که می‌رسم تعداد کتاب‌هایی که یادم می‌آید بیشتر می‌شود؛ از «دو منظره» غزاله علیزاده گرفته تا «ثریا در اغمای» اسماعیل فصیح. اما پرسه‌ای که قرار است امروز میان صفحات یک کتاب بزنم، انتخابی از جنسی دیگر است. «حدیث ماهیگیر و دیو» نوشته هوشنگ گلشیری سال63  منتشر شد؛ یک سال بعد از مجموعه داستان «جبه‌خانه» و 15سال بعد از رمان ماندنی در تاریخ ادبیاتش «شازده احتجاب». نویسنده‌ای که جای پای محکمی در ادبیات فارسی پیدا کرده‌بود و کم‌کم ردای رهبری ادبی بر تنش متجلی می‌شد در حدیث ماهیگیر و دیو تلاشی برای بازنویسی حکایتی از هزارویک‌شب را محک زده بود. داستان‌نویسی که از تاریخ زبانی ساختارمند را وام می‌گرفت در این کار لحن و بلاغتش را تقریبا به سده‌ها قبل‌تر نزدیک کرد.

حدیث ماهیگیر و دیو با تکه‌ای مستقیم از هزارویک‌شب آغاز می‌شود؛ قصه مردی ماهیگیر که دیوی اسیر را می‌یابد، آن هم از ته برکه‌ای دور‌افتاده... . این پلات ساده حدیث ماهیگیر و دیو برابر است با روایتی که در هزارویک‌شب هم نقل شده و تا این‌جا در هردو کتاب برابر است اما گلشیری مسیری را که افسانه ماهیگیر طی می‌کند تغییر می‌دهد و برخلاف روندِ هزارویک‌شبی ماجرا که ماهیگیر فریب دیو را می‌خورد و او را آزاد می‌کند، در حدیث ماهیگیر و دیو ماهیگیر فقیر قصه در برابرِ‌ خواست دیو مقاومت می‌کند. هوشنگ گلشیری در رمانش نقطه‌عطف 2روایت را به کل تغییر داده؛ رمانی که فضایی متفاوت دارد و تنها یک نوع تجربه برای او محسوب می‌شد.

به حدیث ماهیگیر و دیو که فکر می‌کنم چه یادم می‌آید؟ راستش آن‌قدر رمان کامل محبوبی نیست که بخواهم بارها و بارها به روایتش فکر کنم. حتی تجربه‌ای که گلشیری از سرگذرانده هم در قصه‌های بعدی‌اش بسیار کامل‌تر و بالغ‌تر است. پس چرا حدیث ماهیگیر و دیو یادم آمد؟ قطعا برای آن عصر تابستان تقریبا یک دهه پیش که در شرایطی عجیب خواندن کتاب را شروع کردم. هوس پیاده‌روی کرده بودم و کتابی در کیفم گذاشتم تا بعد در خانه مادربزرگم بخوانم. وقتی خواستم هدفون را توی گوشم بگذارم دیدم جا گذاشتمش. چیزی کم بود میان پیاده‌روی... لایه‌ای از خیال... رمان کوچک گلشیری را درآوردم و شروع کردم به خواندن. فضایی از هزارویک‌شب و خیال وارد قدم‌های من در بلوار خیام مشهد شد. احتمالا کار عجیبی‌است اما من بارها ترکیب خواندن و قدم‌زدن را امتحان کرده‌ام و از هردو لذت برده‌ام؛ هرچند مدت‌هاست تکرارش نکرده‌ام... . هرچند حدیث ماهیگیر و دیو نسبت به باقی کارهای هوشنگ گلشیری روایتی متحیرکننده و درخشان نیست...، اما هر خواندنی دریچه‌ای‌ است به تجربه‌ای نو.
 

***

رمان‌هایی که در دهه‌های 50 و 60 رواج داشتند

از مادر تا قلعه حیوانات

از مادر تا قلعه حیوانات



محمدهاشم اکبریانی| نویسنده و روزنامه‌نگار

«ما شریک همه مردم هستیم. برای ما ملیت و نژاد مطرح نیست. فقط برای ما این مهم است که چه کسانی دوست ما هستند و چه کسانی دشمن ما. تمام کارگران دوست ما و تمام پولدارها و تمام آن کسانی که بر ما حکومت می‌کنند دشمن ما هستند.»؛ از اینگونه جملات در رمان «مادر» ماکسیم گورکی بسیار دیده می‌شود. رمان‌هایی چون «چگونه فولاد آبدیده شد؟» از نیکلای آستروفسکی هم ‌چنین جملاتی فراوان دارند.

دهه 50 شمسی در ایران  دهه این نوع کتاب‌های انقلابی بود. آنچه این کتاب‌ها به آن می‌پرداختند مبارزه برای انقلاب بود؛ موضوعی که در آن دهه بخش بزرگی از جامعه روشنفکری ایران را به‌خود مشغول کرد بوده و آنها را به‌مبارزه می‌خواند. درواقع شرایط انقلابی و مبارزه‌جویانه می‌طلبید که چنین رمان‌هایی به شکل فراگیری در جامعه مطالعه شوند.

 مبارزان و آنها که دل در گرو انقلاب داشتند، با آنکه کتاب مادر و مانند آن ممنوع بود، بی‌توجه به عواقب آن از هر طریقی به رمان دست می‌یافتند و دور از چشم اعیار می‌خواندند. شور انقلابی را کسی نمی‌توانست جلودار باشد.

شرایط انقلابی و مبارزاتی در دهه60، سمت‌وسویی دیگر گرفت. بخشی از جریانات انقلاب منهدم شد و چیزی از آنها باقی نماند. از این رو انفعال بر بخشی قابل توجه از مبارزان دهه 50 سایه افکند. این نگاه که ذهن گروه‌هایی از جامعه را از آن خود کرده بود، باعث شد مفاهیم انقلابی و نیز کتاب‌هایی که از انقلاب و مبارزه می‌گفتند، کمتر مورد اقبال قرار گیرند. دیگر مبارزه، طرفداری نداشت.

نتیجه چنین نگاهی رواج کتاب‌هایی است که پدیده‌ای به‌نام انقلاب را شدیدا نفی می‌کنند و آن را باعث فقدان آزادی، ظلم و... می‌دانند. از آن پس ویترین کتابفروشی‌ها، با آنکه انتشار رمان‌هایی چون مادر و چگونه فولاد آبدیده شد؟ آزاد و راحت بود، دیگر شاهد این رمان‌ها نبود. مردمی که با هزار ترس این رمان‌ها را به‌صورت مخفیانه به‌دست می‌آوردند و می‌خواندند حالا که دم دستشان بود دل از آنها کنده بودند. 

ویترین کتابفروشی‌ها پر شد از رمان‌هایی چون «قلعه حیوانات» و «1984» از جورج اورول و در رده‌های بعد رمان‌هایی چون «ظلمت در نیمروز» از آرتور کریسلر. این رمان‌ها نه تنها انقلاب را ارزشمند نمی‌دانند که برعکس آن را باعث تباهی و ویرانی جامعه و انسان می‌پندارند.

 به‌این ترتیب آن بخش از جامعه که مأیوس و منفعل شده بودند، چنین کتاب‌هایی را آینه تمام‌نمایی از سرنوشت خود می‌دیدند.
اما این حرکت در همین‌جا نماند. جامعه حرکت خود را ادامه داد و به رمان‌های نویسندگانی چون کازانتزاکیس و سیلونه رسید که در اواخر دهه60 مخاطب فراوان به‌دست آوردند. این بحث بماند برای بعد.

 

***

نظم و صمیمیت در نقد تئاتر

نظم وصمیمیت در نقد تئاتر


مهردادرهسپار| روزنامه نگار 


مرکز هنرهای نمایشی با مدیریت علی منتظری در سال ۱۳۶۳ فعال‌تر از گذشته است و پس از مدت‌ها درگیری، بار دیگر جلسات نقد و بررسی نمایش‌ها در مجموعه تئاترشهر برگزار می‌شود. این دور تازه از جلسات، برخلاف سال‌های پرتنش اول انقلاب و جنگ، بسیار آرام است و به قول گزارشگر مجله نمایش «با حضور عده بی‌شماری از علاقه‌مندان و تماشاگران در سالن چهارسو، در نهایت نظم و صمیمت» برگزار می‌شود. 2 نمایش در پاییز آن سال نقد و بررسی می‌شوند؛ یکی «ماهان کوشیار»  به‌نویسندگی و کارگردانی رضا قاسمی و دیگری «پلکان» نوشته اکبر رادی و کارگردانی هادی مرزبان. داوود فتحعلی بیگی در آغاز این نشست می‌گوید: «از آنجا‌ که در بعضی از جلسات نقد و بررسی گاهی بعضی از شرکت‌کنندگان رعایت موازین اسلامی را نکرده‌اند، لذا متذکر می‌شویم که با حسن نیت بیشتری برخورد شود تا برای تئاتر ویژه این آب و خاک و مبتنی بر فرهنگ پربار گذشته‌مان راهی بجوییم». رضا قاسمی و 2بازیگر نمایش داوود آریا و محمود بهروزیان، از حاضران این جلسه و سایر بازیگران، ازجمله شکوه نجم‌آبادی و پرویز پورحسینی، از غایبان آن هستند. جلسه نقد و بررسی پلکان، پس از قرائت قرآن آغاز می‌شود و هادی مرزبان پشت تریبون می‌آید تا به پرسش‌ها پاسخ دهد. نخستین سؤال این است: «آیا واقعا ممکن است رشد سرمایه‌داری با انقلاب سال ۵۷ دچار رکود شده باشد؟».
 اکبر رادی غایب بزرگ این جلسه است.



افسون سلطان و افسانه شبان



مسعود میر| روزنامه‌نگار

درست شبیه یک معجزه در روزهای خاکستری و اخموی دهه‌60، شبیه یک لبخند در ایام پر‌آب چشم که مثل افسانه‌ها افسون داشت. افسانه سلطان و شبان از این دست سریال‌ها بود که معجزه‌وار مخاطبان را با جادوی خودش همراه کرد. داریوش فرهنگ و مهدی هاشمی در رفاقت‌ها و معاشرت‌های آن سال‌ها رسیده ‌بودند به طرح یک سریال که برای ساختنش توانستند مدیران شبکه اول تلویزیون را مجاب کنند. افسانه سلطانی که ناخوش احوال است و جانشینی موقت چوپانی که شبیه به اوست برای گذران ایام زمامداری، حرف اصلی این مجموعه بود اما مهدی هاشمی، گلاب آدینه، محمد مطیع، احمد آقالو، حسین کسبیان و محمدعلی کشاورز در نقش سلطان، سلطان‌بانو، وزیراعظم، کاتب، تلخک و خوابگزار چنان خوب از پس این سریال برآمدند که هنوز هم تلویزیون در برنامه‌های آرشیوی‌اش سراغی از این افسانه می‌گیرد. موسیقی درخشان بابک بیات برای سریال و پلان افتتاحیه سریال که سلطان و همراهان را در شکارگاه به تصویر می‌کشد و در واقع شبیه یکی از درست و حسابی‌ترین چالش‌های مانکن این روزهاست می‌تواند برای تماشای این سریال همه‌‌چیز را مهیا کند. افسانه سلطان و شبان بی‌تردید یکی از معدود برگ‌های برنده تلویزیون در سال 63 بود.


چلیپای دهه60 

علی بختیاری؛ کیوریتور 


کاظم چلیپا در این سال یکی از مهم‌ترین نقاشی‌هایش که به شمایلی از نقاشی دوران جنگ تبدیل شد را کشید؛ «کویر»؛ نقاشی وطن - مادری نمادین را به تصویر کشید که سبدی پر از لاله‌های سرخ به استعاره از خون شهیدان را در بر گرفته و از میان لاله‌های سرخ، غنچه‌های سفید در حال شکفتن هستند. چلیپا، فرزند حسن اسماعیل‌زاده، (نقاش سبک قهوه‌خانه) یکی از توانمندترین نقاشان موسوم به «نقاشان انقلاب» است. او که فارغ‌التحصیل هنرستان پسران و دانشکده هنرهای زیباست، قلمی چیره در نقاشی فیگوراتیو دارد و آثارش مانند «ایثار»، «خون بر شمشیر پیروز است» و «17شهریور» از مشهورترین نقاشی‌های دوران انقلاب و جنگ هستند.



مدرسه‌ای که همیشه دیر می‌شد

فهیمه پناه‌آذر| روزنامه نگار 

چه می‌دانستیم تیتراژ چیست؛ صدای موسیقی بود که ما را از هر گوشه‌ای در خانه پای تلویزیون 14اینچ‌مان می‌نشاند! وقتی صدای آشنا را می‌شنیدیم دوان‌دوان می‌نشستیم رو‌به‌روی تلویزیون تا قصه شخصیت توپول سریال را ببینیم. منتظر بودیم اکبر عبدی باز هم مدرسه‌اش دیر شود تا با مرشد و بچه‌مرشد  و قصه‌های آنها همراه شویم. مهین شهابی و اسماعیل داورفر چه تصاویری که در ذهن ما ثبت نکردند. 
 

 

***

خودروی شخصی نیاز کاذب یا واقعی؟

درباره افزایش تقاضای خرید خودرو در سال 1363و پیامدهای آن

خودروی شخصی نیاز کاذب یا واقعی؟

خدیجه نوروزی

«روزانه 8میلیون جابه‌جایی در سطح تهران انجام می‌گیرد که 70درصد آن با وسایل نقلیه عمومی انجام می‌شود.»؛ حتما با خواندن این جمله حس تعجب‌تان برانگیخته شده اما این آمارترافیکی مربوط به تهران سال 63 است. در آن سال تقاضا برای خرید اتومبیل شخصی با افزایش قابل توجهی روبه‌رو شد؛ چرا که ظرف 2سال خطوط تولید خودرو در ایران تقویت شده بود. حدود 650هزار تقاضا برای پیکان سواری و 100هزار تقاضا برای رنو که در مقابل میزان تولید 98هزار دستگاه پیکان و 22هزار و 100دستگاه رنو، رقم چشمگیر و قابل‌توجهی بود. این میزان تقاضا نیز مربوط به عده‌ای می‌شد که توانایی خرید داشتند. یکی از علل افزایش تقاضا این بود که دارندگان وسایل نقلیه علاوه بر اینکه از موهبت داشتن خودرو برخوردار می‌شدند آن را منبعی برای درآمد نیز قلمداد و با آن مسافرکشی می‌کردند. همچنین مبلغ 200هزار تومان ارزش کاذب اضافی اتومبیلشان در بازار آزاد را نیز به‌عنوان پشتوانه و اندوخته می‌انگاشتند.

بنابراین طبیعی بود که هر شخصی هر چقدر هم دچار نبود تمکن مالی باشد به‌دنبال دریافت خودرو برود. از سوی دیگر این احساس نیاز به این وسیله در شرایطی که توسعه حمل‌ونقل ریلی وجود نداشت و مرکزیت بودن تهران، روزبه‌روز بیشتر می‌شد. وجود 5/1میلیون وسیله نقلیه دودزا و افزایش روزافزون خودرو در سطح شهر موجب شده بود تا رسانه‌ها و کارشناسان با این چالش مواجه باشند که اساسا داشتن اتومبیل شخصی یک نیاز کاذب است یا واقعی؟ چرا که معادلات زندگی شهری را برهم زده بود و بر معضلات ترافیکی می‌افزود؛شهری که متناسب با جمعیت 4میلیونی‌اش در حوزه ترافیکی و توسعه حمل‌ونقل هیچ رشدی نداشت. با اینکه از همان سال‌ها ترافیک به‌عنوان یک مسئله جدی در دستور کار مسئولان قرار داشت اما تهران 63 درست درگیر همان معضلاتی بود که تهران 97. با اینکه پیش‌بینی وضعیت اکنون بسیار روشن بود اما مسئولان در آن زمان تصور می‌کردند با جاده‌سازی‌ می‌توانند مشکل را حل کنند.

 

***

فراوانی دفتر و کمبود مداد

وضعیت عرضه لوازم‌التحریر در سال تحصیلی 64-63 چگونه بود؟

زهرا رستگارمقدم

شهریورماه هر سال مهم‌ترین دغدغه خانواده‌ها آمادگی برای سال تحصیلی جدید است. شهریور63 نیز از این قاعده استثنا نبود، با این تفاوت که بازار لوازم‌التحریر در آن سال بسیار نابسامان به نظر می‌رسید؛ قیمت‌های سرسام‌آور، کمبود لوازم‌‌التحریر و سردرگرمی مردم و اعتراض فروشندگان. در آستانه مهرماه 63، باتوجه به آمار آن سال‌ها، 10میلیون دانش‌آموز برای رفتن به مدرسه آماده می‌شدند. تهیه لوازم‌‌التحریر و کتاب درسی از مهم‌ترین مسائل آن دوران بود. فروشگاه‌ها شلوغ می‌شد و خریدی صورت نمی‌گرفت. روزنامه اطلاعات آن سال‌ها در گزارشی میدانی سعی کرده بود این وضعیت را تشریح کند. در این گزارش، به نقل از فروشندگان، بارها قید شده در بازار لوازم‌التحریر کمبودی نیست، این گرانی است که همه را متعجب کرده. این در حالی است که دولت بیش از نیاز دانش‌آموزان، لوازم‌التحریر وارد ایران کرده و برای توزیع، آن را در اختیار واحدهای صنفی قرار‌داده بود. 

خبرنگار در این گزارش ابتدا به خیابان قوامی، جنوب شرقی تهران می‌رود. او در گزارش‌اش می‌نویسد: دانش‌آموزان با پرداخت 100تومان به صورت علی‌الحساب، کارت نوبت دریافت کتاب درسی می‌گیرند؛آن هم برای کتاب‌هایی که هیچ‌گاه کامل توزیع نمی‌شدند و بعضی از آنها بعد از یک یا چند هفته و ماه پس از آغاز سال تحصیلی به دست دانش‌آموزان می‌رسیدند. او به توزیع غلط لوازم‌التحریر اشاره می‌کند و به نقل از صاحبان این کتابفروشی‌ها می‌نویسد: «کمتر از 10درصد لوازم التحریر در واحدهای صنفی توزیع می‌شود و 90درصد به بقالی، خرازی و بوتیک‌ها می‌رود تا با قیمت‌های گزاف فروخته ‌شود.» در این گزارش آمده است که خودکار بیک با قیمت کمتر از 8ریال چند برابر قیمت توزیع می‌شود. مداد 3ریالی 20ریال شده و تراش 4ریالی 30ریال. به نوعی در آن روزها نرخ‌‌گذاری به انصاف فروشنده مربوط بود.

البته خبرنگار روزنامه اطلاعات به همان محل اکتفا نمی‌کند و در گشت‌و‌گذارهای خود به بعضی فروشگاه‌های لوازم‌التحریر در بازار بین‌الحرمین تهران مراجعه می‌کند. بعضی فروشندگان برای رفع این مشکل سر زدن به انبارها را پیشنهاد می‌کنند. آنها از قیمت‌های جدید می‌گویند. اینکه هر فروشنده، مداد پاکن‌‌دار پرستو را 1700ریال و مدل چینی را 1600ریال قیمت‌گذاری کرده‌اند یا نوار چسب 5 دور، دانه‌ای 22ریال و پاکن ‌ایرانی 2ریالی به قیمت 8ریال به فروش می‌رسد. در حالی که پاسخ به اعتراض درباره قیمت‌ها یک واژه است؛ نخر! او همچنین به خیابان خیام می‌رود و متوجه می‌شود که در این بازار فقط دفتر است که بدون محدودیت و افزایش قیمت عرضه می‌شود، خلاف آنچه این روزها مطرح است. قیمت کاغذ حالا دفترها را به قیمت‌های سرسام‌آوری کشانده است. مدیر یک تعاونی درباره عرضه دفتر و خالی بودن تعاونی از دیگر لوازم‌‌التحریر می‌گوید: «تعاونی‌ها فقط دفتر می‌فروشند و دلیل توزیع نشدن لوازم‌التحریر این است که این تعاونی‌ها را قبول ندارند چه برسد به همکاری با آنها. دفتر تنها جنسی است که برای عرضه به تعاونی‌ها سپرده شده است».

حالا پس از گذشت 4دهه از آن روزگار، به این فکر می‌کنیم که لوازم‌التحریر در دوران ما تنوعی نداشت و خیلی محدود و حداقلی بود و هیچ‌کدام خاطرمان نیست حداقل‌ها را نیز با خون جگر می‌خریدیم و اگر گم می‌کردیم وای به حال‌مان می‌شد. شاید آن تصویر پاکن‌های نخ‌کشیده به گردن دانش‌آموزان از همین قیمت‌ها و سختی خانواده‌ها در خرید ناشی شده بود. امروز اما روزهای سخت لوازم‌التحریر هم گذشته است. 

 

***

فرار از مالیات، تخلف شرعی و قانونی است

فرار از مالیات، تخلف شرعی و قانونی است

فرار از مالیات، تخلف شرعی و قانونی است

مائده امینی 

از همان ابتدای کار، تفکر مبارزه با اشرافی‌گری و سرمایه‌داری بیش از حد نیاز پر‌رنگ بود. تمرکز همه ارگان‌ها و نهاد‌ها و مردم بر این بود که نکند شرایط برای متمولان تسهیل شود. همین تفکر موجب شده بود گرفتن مالیات از مردم کار آسانی نباشد. در سال63 مسئولان وقت و حتی کارشناس‌های اقتصادی آن زمان در مصاحبه‌ها و میزگردهای پی‌درپی اعلام کردند که پرداخت مالیات برای همه مردم ضروری است و حتی آن را وظیفه شرعی برشمردند.

از همان ابتدا قرار بود وابستگی بودجه به نفت کم شود؛ رؤیایی که هنوز محقق نشده است. فروردین‌ماه سال63، اعلام شد از نظر وزارت امور اقتصادی و دارایی تمام منابع درآمد اصلی هستند و کسانی هم که به کسب درآمد مشغولند باید تکالیف خود را در قبال قانون انجام داده و درصورت شمول مالیات معوقه خود را بپردازند.

مسئولان وقت می‌گفتند مردم باید یک دل شده و برای برطرف‌شدن نیازهای به‌وجود آمده در اثر جنگ تحمیلی، مالیات‌های فوق‌العاده خود را وصول کنند. در قوانین تازه مالیاتی بنا شد که تمدید دوباره کارت بازرگانی تاجران منوط به پرداخت مالیات شود و همچنین جلوی خروج کسانی که تحت هر عنوانی بدهی مالیاتی به دولت دارند، گرفته شود. مالیات کارمندان دولت و سایر نهادها، فارغ از اعتراض‌ها، در آن دوره هم به راحتی وصول می‌شد اما مالیات گرفتن از اصناف کار سختی بود. اصناف بر این باور بودند که مالیات را باید متمول‌های شمال تهران بپردازند نه آنها! در تأیید این ادعا، آمارها و ارقام‌های به جا مانده از جراید دهه60 نشان می‌دهد که مالیات پرداختی در آن سال‌ها، توسط حقوق‌بگیران، 3برابر مالیات پرداختی توسط مشاغل آزاد و اصناف بوده‌ است.

فرار مودیان بزرگ مالیاتی هم در سال 63، یکی از سوژه‌های مهم رسانه‌ها بوده است؛ معضلی که هنوز که هنوز است مورد نقد و بررسی قرار می‌گیرد و حل نشده است. دولت وقت اعلام کرده بود که همه کسانی که مشمول پرداخت مالیات می‌شوند باید زیر بار پرداخت این حق قانونی دولت بروند و اینطور نیست که دولت بخواهد و نتواند آن را وصول کند.

ثروتمندان زیر بار پرداخت مالیات نمی‌روند!

یکی از مسئولانی که در آن سال‌ها مدام از مردم دعوت می‌کرد پرداخت مالیات خود را به تعویق نیندازند، سیدهادی خامنه‌ای رئیس کمیسیون اقتصادی و دارایی مجلس وقت بود. او امتناع از پرداخت مالیات را تخلف از یک وظیفه شرعی و قانونی می‌دانست. این مقام مسئول در بهار سال63 به روزنامه اطلاعات گفته بود: مردم برای حمایت از کشور در شرایط جنگ به‌خودی خود مایل به پرداخت مالیات هستند. بسیاری از اصناف با میل خود به نهادهای دولتی مراجعه کرده و اظهارنامه پر می‌کنند اما هستند عده قلیلی از ثروتمندان که در تلاشند مالیات پرداخت نکنند. این اقدام هم خلاف شرع است و هم قانون.

او همچنین تأکید کرده بود که دیگر خمس و زکات به تنهایی جوابگوی نیازهای کشور نیست و پرداخت مالیات برای نجات کشور از جنگ از اوجب واجبات است. هادی خامنه‌ای گفته بود: عده‌ای به جنگ می‌روند و شهید می‌شوند. عده‌ای اما به هر علتی در کشور مانده و به زندگی خود ادامه می‌دهند. کسانی که در جبهه‌های جنگ حضور ندارند باید در ازای استفاده از خدمات کشور مالیات پرداخت کنند.

حرف‌ها تکراری است. همیشه قرار بوده که برای اداره کشور و کاهش وابستگی به ارز و... وابستگی‌مان را به نفت کم کنیم و منبع اصلی درآمد دولت مالیات باشد. سیدکامل تقوی‌نژاد، رئیس سازمان امور مالیاتی در یکی از نشست‌های خبری خود در ماه‌های پایانی سال96 گفته است: در سال96 بالغ بر 100هزار میلیارد تومان مالیات پیش‌بینی شده بود که 85درصد آن در 8‌ماه محقق شده است و براساس فرمول‌های مختلف و سهم ما از تولید ناخالص داخلی در کشور پیش‌بینی می‌شود 14تا 30هزار میلیارد تومان فرار مالیاتی داشته باشیم.
 

***

خطبه متروئیه

آیت الله هاشمی، امام جمعه موقت تهران: مترو وسیله‌ای لوکس نیست

خطبه متروئیه

عباس ثابتی راد، دبیر گروه شهر



5بهمن 1363برای نخستین‌بار یک ماجرای شهری به فضای سیاسی کشور وارد شد. هنگامی که آیت‌الله هاشمی در خطبه نمازجمعه تهران از احداث مترو خبر داد، برای نخستین‌بار از تریبون نمازجمعه یک موضوع شهری مورد تأکید قرار گرفت. این خطبه بعد از گذشت سال‌ها به خطبه «متروئیه» معروف شده‌است.

جنگ و اهمیت تامین منابع آن، باعث شده بود تا مسائل توسعه شهری از اهمیت کمتری برخوردار باشد. اما آیت‌الله هاشمی در مقام رئیس مجلس و به‌عنوان امام جمعه موقت تهران تلاش کرد تا توسعه شهرها را در روزهای دفاع‌مقدس مورد توجه قرار دهد.

در آن سال‌ها تمام طرح‌های شهری به کناری نهاده شده بود. استدلال‌های گسترده‌ای در زمینه اهمیت و ضرورت مترو مطرح می‌شد. گروه‌های مخالف در دولت مترو را یک وسیله لوکس قلمداد می‌کردند و کمتر نگاه موافقی برای ساخت آن مطرح بود. اما هاشمی با طرح این موضوع در خطبه نمازجمعه پاسخی قاطع به همه داد. بعد از آن او برای نخستین‌بار در قامت رئیس مجلس به جلسه هیأت دولت رفت و توانست مصوبه‌ای را که در سال 1356 به تصویب رسیده بود و در سال 1361 به‌دلیل جنگ مسکوت مانده بود، در هیأت دولت به تصویب برساند و گام نخستین ساخت آن‌ را آغاز کند.

ماجرا از این قرار بود که شرکت فرانسوی  Sofretu-RATP پس از مطالعه آماری در سال 1353 گزارش جامعی مبنی بر پیشنهاد اجرای 7خط مترو به طول 147کیلومتر را به دولت ارائه کرد. در سال 1354با تصویب احداث 4خط مترو در جلسات شهرداری، انجمن شهر و سازمان برنامه و بودجه، اجرای آن مورد تأیید دولت قرار گرفت و نخستین‌بار فعالیت اجرایی خط یک مترو بعد از مصوبه سال 1356در سال 1359آغاز شد اما فعالیت اجرایی خط یک مترو در سال 1360متوقف شد. دلیل این توقف هم مصوبه هیأت وزیران بود. پس از این مسئله کارشناسان و برنامه‌ریزان شهری در جلساتی با آیت‌الله هاشمی رفسنجانی، ریاست وقت مجلس شورای اسلامی از او خواستار اجرای مجدد طرح حمل‌ونقل ریلی شهری شدند. پس از این جلسات هاشمی رفسنجانی از نخست‌وزیر خواست تا در مورد احداث مترو در تهران رای‌گیری کند. اما نتیجه رای‌گیری منفی بود. احداث مترو با توجه به محدودیت‌ها و شرایط جنگ با آرای منفی زیادی همراه شد.

با توجه به این مصوبه هاشمی همچنان بر احداث مترو تأکید کرد و در نهایت در 5بهمن‌ماه 63 خطبه متروئیه را خواند.

متن خطبه

در سه‌ماهه گذشته به اتفاق حدود 30‌نفر از نمایندگان تهران در مجلس شورای اسلامی به اتفاق استاندار، شهردار و دیگر مسئولان برنامه‌ریزی شهر تهران جلسه مشترک و متعددی داشتیم و مسئله سرنوشت‌سازی‌ در حل معضلات اجتماعی، رفاهی شهر تهران مورد بحث و بررسی و تحلیل قرار گرفت. در این نشست‌ها عنوان شد: تهران امروز حدود 7میلیون نفر جمعیت دارد که 40سال دیگر به 10میلیون نفر می‌رسد و بیش از 500کیلومتر منطقه تهران محسوب می‌شود که امروز جزء شهر به‌حساب می‌آید و خدمات رفاهی به آنجا تعلق می‌گیرد. البته مسائل جنبی خیلی فراوان دارد؛ ازجمله اینکه باید جلوی رشد حرکت روستاییان به شهرها را گرفت. مسئله‌ای که تهران با آن مواجه است و زیاد هم چشمگیر نبوده و جلب توجه نمی‌کند و جزئی با آن برخورد می‌شود، همین نقل و انتقال زباله این شهر عظیم است. مأموران شهرداری روزانه حدود 4500تن زباله به بیرون شهر منتقل می‌کنند و برای این کار از 1200کامیون استفاده می‌شود. حال بگذریم از دیگر مأموران و خدمات دیگر شهری، جمع‌آوری 4500تن خودش تبدیل به کوهی می‌شود که باید برای تبدیل آن به کود و یا مواد خوراکی برای دام برنامه‌ریزی‌هایی صورت گیرد. مسئله دیگر حل معضل فاضلاب تهران و آب مصرفی آشامیدنی است. باید سازمانی ایجاد شود که این فاضلاب را برای استفاده کشاورزی تصفیه و به‌کارگیرد که البته همه این خدمات خرج دارد. در مورد مسئله ترافیک در گذشته کسانی بودند که با امر ایجاد مترو مخالف بودند. مانند ضد‌انقلاب و دشمنان انقلاب اسلامی، چون اینها نمی‌خواهند مردم در رفاه باشند. البته باید توجه داشت که پول نفت مال همه مردم است و فقط به مردم تهران اختصاص ندارد. نباید با پول نفت مسئله زباله، مترو و آب تهران و دیگر شهرهای بزرگ را حل کرد. از اعتبارات بودجه کل کشور که مال همه مردم است، نباید برای این کار استفاده کرد. پولداران شهرستانی که در تهران جمع شده ‌و زندگی می‌کنند، نباید پول نقل و انتقال زباله‌شان را مردم بوشهر یا سیستان و بلوچستان پرداخت کنند. شهرداری تهران باید کارخانه‌هایی تاسیس و زباله‌ها را به کود و خوراک دام تبدیل کند. همینطور مسئله فاضلاب تهران را حل نماید. در مورد مسئله ترافیک امروز حدود 7میلیون نفر در تهران جابه‌جا می‌شوند. البته شرکت واحد حدود 2600الی 2700دستگاه اتوبوس دارد، 1800تاکسی و 2500مینی بوس و ماشین‌های شخصی جابه‌جایی این 7میلیون را که تا پایان قرن به 10میلیون نفر خواهد رسید، به‌عهده دارند.

نظام جمهوری اسلامی نباید مسئله را یک‌طرفه نگاه کند. باید ضررهایی که مردم در نتیجه فقدان مترو با آن مواجهند گفته شود.

7میلیون جمعیت تهران در نتیجه جابه‌جایی حداقل روزانه نیم‌ساعت وقت‌شان تلف می‌شود. اگر بخواهیم این وقت تلف‌شده مردم را که در نتیجه نبودن مترو به‌وجود آمده از لحاظ پولی محاسبه کنیم، سالانه بالغ بر 25میلیارد تومان مردم تهران ضرر اتلاف وقت را می‌پردازند. برای راه‌اندازی مترو می‌توانیم نیروگاه‌ کوچکی برای مترو تهران با ظرفیت 100الی 150مگاوات و یک کارخانه کوچک سیمان برای تامین سیمان مورد نیاز مترو در تهران احداث کنیم و براساس برنامه تنظیمی تهران دارای 7خط مترو خواهد بود که 2 خط اصلی و اولیه آن توسط شهرداری و وزارت کشور احداث و راه‌اندازی و بقیه خط‌ها به بانک‌ها و مؤسسات خصوصی واگذار خواهد شد.

ایجاد مترو لوکس‌بازی نیست. بیایید حساب فضای آلوده را که توسط خودروها به وجود می‌آید بکنید. مردم ما دارند سم تنفس می‌کنند.

این منطقی نیست یک انسان که سوء‌نیتی هم ندارد، بگوید مترو برنامه لوکس است. اگر تعداد اتوبوس‌های شرکت واحد از 2600را به 5000 افزایش دهیم، گذشته از مصرف ارز و ضررهای مالی حساب کرده‌اید چه مقدار از محیط‌زیست آلوده می‌شود؟ برای ایجاد مترو می‌توان از کارخانه واگن‌سازی پارس که سالانه یک‌هزار واگن تولید می‌کند بهره‌گرفت. باز هم تأکید می‌کنم برای احداث مترو در تهران مردم سیستان و بلوچستان نباید خرج مترو تهران را بدهند، خرج مترو را باید آنهایی پرداخت کنند که از مترو استفاده می‌کنند. در تهران بیش از یک میلیون و 600هزار اتومبیل شخصی وجود دارد. اینها اگر سالی یک‌هزارتومان عوارض بدهند، مخارج اولیه احداث مترو تهران که 160میلیارد تومان است، تامین خواهد شد.

به‌هرحال شهرهای بزرگ به فاضلاب تبدیل زباله به کود و خوراک دام، مترو و راه‌های زیرزمینی نیاز دارند. انتظار داریم با همکاری شهرداری تهران وزارت کشور، مسکن و شهرسازی برنامه و بودجه و با همفکری نمایندگان مردم در مجلس شورای اسلامی و همکاری وسیع همه مردم این کارها جامع عمل بپوشد و سعی کنید جلوی نق‌زدن‌های بعضی‌ها را بگیرید. این کار برنامه اقتصادی اساسی سیاسی و رفاهی برای شهرها بسیار ضروری است.


اقدامات شهرداری



پس از خطبه متروئیه، شهردار تهران هم برنامه شهرداری برای احداث مترو در تهران را اعلام کرد. محمد نبی حبیبی، شهردار تهران با اعلام اینکه شهرداری تهران احداث مترو را یک امر کاملا ضروری تشخیص می‌دهد، گفت که باید در نخستین فرصت ممکن کارهای اولیه مترو آغاز شود. او گفت: به همین دلیل از مدت‌ها پیش با عده‌ای از مسئولین جمهوری اسلامی و نمایندگان محترم تهران در مجلس شورای اسلامی در تماس بودیم و به این نتیجه رسیدیم که اکثریت قریب به اتفاق کسانی که علاقه‌مند به حل مشکلات کلی جمهوری اسلامی هستند، با احداث مترو موافق هستند. همچنین نظر درصد بسیار کمی از افراد بر این است که چیزی به نام مترو راهگشای ترافیک تهران نیست. شهردار تهران در زمینه مقدمات اولیه احداث مترو گفت: نظر این است که تا حدود امکان وارد کردن تکنولوژی مترو را به حداقل ممکن برسانیم. لازم به یادآوری است در ابتدا، سعی بر ایجاد خطوط روی زمینی مترو در جنوب شهر است. در 29 اردیبهشت‌ماه سال 64 هم شهردار تهران دوباره در خبری اعلام کرد که حدود 30شرکت خارجی آمادگی خود را برای احداث متروی شهر تهران اعلام کرده‌اند.

شهردار تهران مسیر 4 خط اصلی مترو را به این شرح اعلام کرد:

خط یک: از میدان تجریش تا میدان راه‌آهن و سپس به جاده قدیم کرج

خط دوم: از حوالی تهرانپارس تا بزرگراه محمدعلی جناح و شهرزیبا

خط سوم: از مجیدیه تا جنوب شهر و شهرری 

خط چهارم: از میدان آزادی تا نیروی هوایی

 

***

تلفن‌های گرانقدر و با‌شخصیت ثابت

تلفن‌های گرانقدر و با‌شخصیت ثابت

شاید اکنون کسی خیلی توجهی به تلفن ثابت نداشته باشد اما در اوایل انقلاب، گسترش تلفن ثابت یکی از اولویت‌های مهم به‌ویژه در مناطق محروم بود. 

این روزها شاید به‌نظر خیلی‌ها‌ با در دسترس بودن موبایل‌ها دیگر تلفن ثابت کم‌استفاده شود اما حدود سه‌دهه قبل مردم برای گرفتن خط تلفن ثابت آن هم با قیمت‌های گران در زمان خود سر و دست می‌شکستند. آنهایی که قدیمی هستند یادشان می‌آید که در اوایل انقلاب، تلفن داشتن در خانه یک نوع پز خاص داشت و این فناوری که حالا کسی توجهی به آن ندارد زمانی برای خودش گل سرسبد بود. به همین‌خاطر هم وزارت ارتباطات و فناوری اطلاعات امروز نامش وزارت پست، تلگراف و تلفن بود. تلفن داشتن در بسیاری از روستاها عملا کاری غیرممکن بود و در شهرها هم خیلی‌ها خاطره دادن شماره همسایه یا بقالی سرکوچه را به آشناها در ذهن‌شان دارند. رفتن به مرکز مخابرات و با تلفن حرف زدن در باجه‌ها امری عادی بود. همه اینها ماجراهایی هستند که اگر برای بچه‌های نسل جدید تعریف شود شاید کسی ماجرا را باور نکند. پس از انقلاب تصمیم جدی برای گسترش تلفن صورت گرفت. تعداد زیادی از افراد بودند که فیش خرید تلفن را قبل از انقلاب داشتند اما خبری از خط تلفن نبود. خرید و فروش فیش تلفن هم از ماجراهای خاطره‌انگیز آن سال‌ها بود. پس از انقلاب تصمیم گرفته شد که سالانه تعداد مشخصی خط تلفن با اولویت مناطق محروم واگذار شود که خودش از لحاظ اقتصادی هم برای کشور مهم بود. اولویت واگذاری خط تلفن، اول نهادهای دفاعی و انتظامی، سپس دوایر دولتی، مشاغل خاص و کارهای تولیدی و صنعتی بود. ۷۵ درصد مابقی سهمیه هم به افراد عادی واگذار می‌شد. به‌خاطر این سختی‌ها بود که تلفن‌های همگانی ۲‌ریالی و ۵ریالی و ساخت و نصب آنها هم یکی از برنامه‌های مهم اوایل انقلاب در مناطق مختلف به‌حساب می‌آمد.

پس از انقلاب تصمیم جدی برای گسترش تلفن صورت گرفت. تعداد زیادی از افراد بودند که فیش خرید تلفن را قبل از انقلاب داشتند اما خبری از خط تلفن نبود. خرید و فروش فیش تلفن هم از ماجراهای خاطره‌انگیز آن سال‌ها بود

ماجرای یک فناوری

همانطور که موبایل در ایران داستان جالبی دارد، تلفن ثابت و شنیدن صدایی از راه دور در زمان خود شگفتی‌ساز بود.

پس از انقلاب اسلامی گسترش تلفن ثابت مانند خدمات دیگر به روستاها یکی از خدمات مهم بود و به همین‌خاطر در روزنامه‌های آن زمان دیدن خبرهای کابل‌کشی‌های جدید و واگذاری فیش‌های جدید تلفن امری عادی بود. در واقع رساندن تلفن‌ها به خانه‌ها به‌ویژه در مناطق روستایی یکی از اهداف محرومیت‌زدایی بود. به همین‌خاطر مرتضی نبوی، وزیر پست، تلگراف و تلفن در چهارساله نخست دوران دفاع‌مقدس چهره‌ای مهم برای رسانه‌ها به‌حساب می‌آمد. نبوی در این رابطه می‌گوید: علت رفتن بنده به دولت، آشنایی آقای رجایی با بنده بود. در اوایل انقلاب بنده عضو سپاه بودم و با آقای محسن رضایی کار می‌کردم. روزی رضایی به من گفت آقای رجایی مایلند شما به وزارت پست و تلگراف بروید و به آقای دکتر قندی که در آن زمان وزیر بودند، کمک کنید. در آنجا معاون دکتر قندی شدم، تا اینکه در حادثه 7تیر ایشان به شهادت رسیدند و بعد از آن شهید رجایی از ما خواستند که به کمک افرادی دیگر این وزارتخانه را اداره کنیم.

گسترش تلفن ثابت در روستاها و شهرها در زمان جنگ چالش‌های فنی خاص خود را داشت و نیاز ایران به دانش لازم در این رابطه را نشان می‌داد.

عبور از نیروهای امنیتی ساواک

 به گفته نبوی بیشتر بخش‌ها و مراکز حساس مخابرات به‌خاطر حساسیت بالایی که داشت در اختیار نیروهای وابسته به ساواک و پهلوی بود و به گفته او نیروهای انقلابی می‌بایست به‌خاطر جلوگیری از آسیب‌های احتمالی آن مراکز را شناسایی و تغییرات لازم را اعمال می‌کردند. نکته دیگر این بود که بیشتر نقاط کشور و کلانشهرها از داشتن تلفن خودکار محروم بودند.

در زمان شهید قندی مرکز تحقیقات مخابرات بازسازی و دوباره ایجاد شد و بیشتر کارهای مطالعاتی مربوط به رفع نیازمندی‌های جبهه و بقیه مناطق کشور در این مرکز مطالعاتی صورت می‌گرفت. در واقع تلفن تبدیل به یک نقطه حساس و حیاتی برای کشور شده بود.

نیروهای انقلابی تلاش می‌کردند در زمان جنگ بسیاری از مشکلات فنی را خودشان را حل کنند. مثلا در سال ۶۳ ارتباط بین شهری برای تلفن‌های هفت‌شماره‌ای که آن زمان به الکترونیکی مشهور بود با مشکلات بسیار همراه بود. این مشکل به شکلی بود که اگر شماره‌های هفت‌شماره‌ای وارد شبکه تلفن بین‌شهری می‌شدند گرفتن صفر دیگر امکان‌پذیر نبود. این مسئله به‌خاطر نداشتن اطلاعات فنی به سیستم‌های جدید بود. این سیستم توسط کارشناسان خارجی قبل از انقلاب نصب شده بود و با رفتن مهندسان خارجی نیروهای انقلابی نیاز به زمان برای فراگیری فناوری آنها داشتند. در سال ۱۳۵۸ نخستین سیستم نیمه‌خودکار  PABX نصب شد. سال ۶۴ تاسیس کارخانه کابل شهید قندی یزد یک تحول برای صنعت مخابرات کشور بود. سال ۶۵ قرارداد برای اجرای فاز اول شبکه دیتا با شرکت هیوز انجام شد و راه‌اندازی و بهره‌برداری از مرکز ارتباطات ماهواره‌ای اصفهان و بومهن صورت گرفت. در سال ۶۷ نخستین خط کابل کواکسیال بین شهری در ایران بین شهرهای اصفهان و تهران برقرار شد و نصب و راه‌اندازی سیستم 10هزار شماره‌ای فراخوان صورت گرفت. در سال ۶۸ هم مهندس‌ها بهره‌برداری از نخستین مرکز سوئیچ دیجیتال ایران در تهران (مرکز دانشگاه تهران) را کلید زدند و خط فیبرنوری بین‌شهری، بین تهران و کرج افتتاح شد.

داستان مخابرات در ایران 

در سال ۱۲۶۵ شمسی مصادف با ۱۸۸۶ میلادی، برای نخستین‌بار در ایران، یک رشته سیم تلفن بین تهران و شاهزاده عبدالعظیم به طول 8/7 کیلومتر توسط بوآتال بلژیکی که امتیاز راه‌آهن ری را داشت، کشیده شد. مرحله دوم فناوری مخابرات در تهران از سال ۱۲۶۸ شمسی یعنی ۱۳‌سال پس از اختراع تلفن با برقراری ارتباط تلفنی بین 2 ایستگاه ماشین دودی تهران و شهر ری آغاز شد. پس از آن بین کامرانیه در منطقه شمیران و عمارت وزارت جنگ در تهران و سپس بین مقر ییلاقی شاه قاجار در سلطنت‌آباد سابق و عمارت سلطنتی تهران ارتباط تلفنی دایر شد.
 

 

***

سال 63 از نگاه عکاسان


  آیت الله هاشمی ، خطیب نماز جمعه


  بمباران سنگین هوایی شهر  سنندج


شهید سردار مهدی باکری


 سنگر بندی خیابانی 


 آوارگان جنگی  در آبادان


  حسن آدینه در سالگرد شهادت پدر زرین آباد دهلران


  دانش‌آموزان  وآموزگاران در مدرسه روستایی(استان اصفهان)



  جلسه سران سه قوه


 بمباران  وحشیانه شهر بانه

کلید واژه ها: 40 سال 40 روز


نظر شما :