۴۰ سال ۴۰ روز – سال ۶۶
ظهر چهارم مردادماه 1366، جاری شدن سیل در تجریش و مناطق شمالی تهران جان دستکم 300 نفر را گرفت
سیل، تجریش را برد
جواد عزیزی| دبیر گروه حوادث
سالهاست که از تختهسنگ وسط میدان تجریش چیزی معلوم نیست جز تکهای از نوک آن؛ تختهسنگ بزرگی که اگر زبان به سخن میگشود، از حادثهای میگفت که 31سال پیش، نه مردم تهران که همه کشور را شوکه کرد. تختهسنگ اما مدتهاست که آرام و بیصدا در دل زمین خوابیده؛ همان زمینی که ظهر 4مرداد سال66، در چشم برهمزدنی پر شد از اجساد زنان، مردان و کودکانی که در برابر هجوم سیل و تختهسنگهای بزرگ راهی برای فرار پیدا نکردند و زیر خروارها گل و لای مدفون شدند تا مرگبارترین سیل پایتخت در صفحه تاریخ ثبت شود. روایت، روایت سیل تجریش است؛ سیل بیسابقهای که خاطرات تلخ آن هنوز در گوشهای از ذهن ساکنان آن روزهای منطقه ثبت شده و شاید با هر باران تابستانی، تداعیکننده آن روز تلخ باشد؛ روزی که براساس اطلاعات موجود، دستکم 300نفر جانشان را از دست دادند و پیکرهای برخی از آنها هرگز پیدا نشد. اما سیل مرگبار چگونه رخ داد و در آن زمان روزنامهها درباره این حادثه و اتفاقات پس از آن چه نوشتند؟
پیش از فاجعه
روزی که سیل مرگبار تجریش رخ داد، هیچکس، حتی ساکنان مناطق شمالی تهران هم تصورش را نمیکردند که شاهد چنین حادثه هولناکی باشند. سیل در حالی اتفاق افتاد که تا ظهر چهارم مردادماه حتی قطرهای باران هم در مناطق مرکزی و جنوب شهر نباریده و از همه مهمتر، سازمان هواشناسی هم هرگز پیشبینی چنین سیلی را نکرده بود. در اطلاعیه سازمان هواشناسی که صبح همان روز در روزنامه اطلاعات منتشر شده بود، آمده است:«در 24ساعت آینده نواحی مرکزی و شرق ایران و دامنههای البرز همچنان دارای هوای ناپایدار توأم با باد و گرد و خاک و رعدوبرق خواهد بود. همچنین امشب هوای تهران بهعلت ناپایداری موقتا ابری همراه با رعد و برق و رگبار خفیف خواهد بود».
در این شرایط، مردم پایتخت سرمست از هوای خنک بهاری که در گرمترین فصل سال مهمان شهر شده بود، سرگرم کارهای روزانهشان بودند که ناگهان صدای غرشی سهمگین مردم تجریش، دربند و دیگر مناطق بالادستی را شوکه کرد.
خبرنگار روزنامه کیهان گزارش میکند: «بهدنبال رعدوبرق و بارندگی در دامنه البرز، سیل با شدت زیادی دره عبدالله و گلابدره را در بالای کوههای دربند و اطراف شمیران درهم کوبید و سپس وارد خیابان دربند و جعفرآباد شد. در خیابانهای جعفرآباد و دربند ارتفاع آب و گلولای و سنگهای کوچک و بزرگ زیاد بود. سیل در دوراهی خیابان دربند و جعفرآباد 2شاخه شد که قسمتی از آن وارد میدان تجریش و قسمتی دیگر وارد خیابانهای دربند و دکتر شریعتی شد. در مسیر این دو جریان بازار شمیران درهم کوبیده شد و عده زیادی را سیل با خود به داخل گودالها، مسیلها و خیابانهای اطراف کشاند».
روایت شاهدان
سیل هولناک، ساکنان شمال پایتخت را غافلگیر کرده بود. بیشتر افرادی که در محاصره سیل قرار گرفته بودند را زنان و کودکانی تشکیل میدادند که در خانه بودند. با این حال مردمی که در آن ساعت از روز در تجریش و خیابانهای اطراف حضور داشتند هم از سیل در امان نماندند.
همزمان با وقوع سیل و انتشار این خبر در شهر، خبرنگاران برای تهیه گزارش راهی محلههای سیلزده شدند. یکی از نجاتیافتگان سیل به نام رضا که از ابتدا در جریان حادثه بود به خبرنگار روزنامه اطلاعات گفت: «ساعت بین 12:15تا 12:30ظهر در حالیکه از ابتدای بازار تجریش به طرف شرق در حرکت بودم، ناگهان مردم فریاد زدند «سیل، سیل، فرار کنید». هجوم مردم به حدی بود که من زمین خوردم و با تلاش بسیار کشانکشان خودم را با کمک مردم به کوچه بنبستی رساندم. زنگ در ساختمانی را به صدا درآوردیم. اما هر چه منتظر ماندیم از صاحبخانه خبری نشد و مردم از ترس گرفتارشدن در سیل، شیشههای آپارتمان را شکسته و وارد منزل شدند و خود را به پشتبام رساندند». وی گفت:«تا ساعت 4بعدازظهر حدود 2هزار نفر از مردم در پشتبامهای اطراف گرفتار شده بودند و سازمان آتشنشانی با کمک نیروهای مردمی، بهوسیله طناب در عرض سرپل تجریش، یک پل هوایی ایجاد کرد و با تلاش بسیار توانستند مردم را نجات دهند».
بهدنبال جاری شدن سیل، خیابانهای دربند، سعدآباد، ارم، میدان تجریش و دیگر خیابانهای اطراف پر از گلولای شد تا جایی که عبور خودروها از این خیابانها غیرممکن بود. محمدی ساکن خیابان ارم به خبرنگار کیهان گفت: «همهچیز در عرض چند دقیقه اتفاق افتاد. رعدوبرق و رگبار و سپس سیل مرگبار. من وقتی جریان سیل را دیدم، اتومبیل خود را رها کردم و به خانه دویدم و به طبقه بالا رفتم. از آنجا دیدم که در پایین خیابان کسانی که در داخل مغازهها یا جلوی آنها مشغول خرید بودند طعمه سیل شدند. عده زیادی که در بازار تجریش و میدان تجریش بودند همه طعمه سیل شدند. صدای ناله و فریاد در همهجا شنیده میشد. صحنه تکاندهندهای بود و ناباورانه مردم را میدیدم که طعمه سیل میشدند و هیچ کاری از ما ساخته نبود».
خبرنگار کیهان گزارش کرد: «هنگامیکه سیل آغاز شد، مردم از میدان تجریش به خیابان ولیعصر هجوم آوردند و فریادکنان یکدیگر را خبر میکردند که فرار کنند. هرکس بهطرفی میدوید و هیچکس نمیتوانست فکر کند کجا امن است. وضع رقتباری بود. آب پیش میآمد و مردم فریادکنان میدویدند. عدهای اتومبیلها را رها کرده و سعی میکردند از مسیر آب فرار کنند. آثار گلولای روی ساختمانها در ابتدای میدان تجریش به حدود 4متر میرسید. در این مسیر، سیل درختان قطوری را شکسته و با خود آورده بود. زیر یکی از همین درختها مردم جسد دختربچه خردسالی را که به درخت گیر کرده بود پیدا کردند. میدان تجریش مملو از سنگهای بزرگ و کوچک و شن و گلولای بود، طوری که انسان تصور میکرد این منطقه تپه و ماهور است. در این میدان تعداد زیادی اتومبیل در هم شکسته شده و وسایل خانه زیادی در میان گلولای دیده میشود. اما در مسیر پل رومی به میدان تجریش، عمق فاجعه بیشتر حس میشود. وضع ظاهری خیابان حکایت از ابعاد گسترده این حادثه مهیب دارد. در این قسمت سنگهای بزرگی در گوشه و کنار خیابان دیده میشود. تعدادی از اتومبیلها واژگون شده و معلوم نیست بر سر سرنشینان آنها چه آمده است».
آژیر قرمز
وقتی سیل جاری شد، اهالی مناطق بالادستی تلاش کردند ساکنان پاییندستی را از خطر مطلع کنند و برای همین از آژیر قرمز استفاده کردند. مرد میانسالی با حالتی بهتزده درحالیکه به کنار میدان و داخل مسیل اشاره میکرد به خبرنگار کیهان گفت:«آقا اینجا و محلی که برای زیرگذر کنده بودند پر از جنازه است. وقتی گلولای را کندند خواهند دید که میزان تلفات در این محل زیاد است، چون موقع سیل چیزی شبیه آژیر قرمز به صدا درآمد. مردم بهتصور اینکه بمباران هوایی است به داخل زیرگذر پناه بردند و سیل همه آنها را برد. بهعلاوه کسانی که داخل مسجد همت مشغول خواندن نماز بودند نیز طعمه سیل شدند و خبری از سرنوشت آنها نیست».
پس از سیل
بهدنبال این حادثه، تیمهای امدادی، از بسیج و مردم عادی گرفته تا آتشنشانی، شهرداری، کمیته انقلاب اسلامی و ژاندارمری برای کمکرسانی و یافتن اجساد قربانیان راهی مناطق سیلزده شدند.
روزنامه اطلاعات نوشت:«آقای میرحسین موسوی -نخستوزیر- بعدازظهر دیروز و ساعاتی پس از جاریشدن سیل در یک بازدید هوایی، از عملیات امدادرسانی به مناطق سیلزده دیدن کرد. آقای موسوی در پایان این بازدید، دستورات لازم جهت کاهش ضایعات وارده و جلوگیری از پیشرفت سیل و تداوم عملیات امدادرسانی و پیشبینیهای لازم توسط نیروهای امداد را صادر کرد. نخستوزیر در این رابطه گفت: «تا اطلاع ثانوی کمک به هموطنان سیلزده در اولویت خواهد بود و ستاد پیگیری نیازهای سیلزدگان مستقر در نخستوزیری مستقیما عملیات امدادرسانی به سیلزدگان را تعقیب خواهد کرد». آقای محمدنبی حبیبی -شهردار تهران- نیز در یک پیام رادیویی با توجه بهاحتمال سرایت جریان آب به نقاط جنوبی شهر، از اهالی مناطق شمالی، شرقی و جنوبی تهران که در مجاورت کانالهای آب بلوار ابوذر، باروتکوبی شهرری، شهرک مدرس و راهآهن سکنا گزیدهاند خواست منازل خود را بهصورت موقت تخلیه کنند».
در حالی امدادگران همگام با نیروهای مردمی و سیلزدگان برای یافتن اجساد بسیاری از گمشدگان بیوقفه تلاش میکردند اما در روزهای نخست عدمهماهنگی تیمهای امدادی باعث دشواریهایی نیز شده بود. روزنامه اطلاعات 4روز پس از وقوع سیل مرگبار نوشت: «گروهی از سیلزدگان به خبرنگار ما گفتند که 4روز از جریان سیل میگذرد و هنوز نیروها هماهنگی لازم را ندارند و متأسفانه بوی تفعن بر اثر گرمشدن نسبی هوا منطقه را فراگرفته که این مسئله موجب بروز بیماریهایی نیز خواهد شد. این عده، از نیروهای انتظامی خواستند که شبها دقت بیشتری بنمایند زیرا گروهی از سارقین از خدا بیخبر در این شرایط نیز دست از اعمال کثیف خود بر نمیدارند و به منازل مردم سیلزده دستبرد میزنند و باید ترتیبی اتخاذ شود تا سارقین هرچه سریعتر شناسایی و دستگیر شده و به اشد مجازات محکوم شوند».
خسارات این سیل هولناک به حدی بود که میدان تجریش حدود 2ماه برای انجام عملیات پاکسازی و بازسازی بسته بود و پس از آن سطح میدان تجریش به میزان 20تا 30سانتیمتر بالاتر آمد و گرچه منابع مختلف تعداد قربانیان را دستکم 300نفر اعلام کرد اما هرگز میزان تلفات و خسارات این سیل بهطور رسمی اعلام نشد.
* وقتی سیل جاری شد، برای باخبر کردن مردم از آژیر قرمز استفاده شد اما عدهای به تصویر بمباران هوایی در یک زیرگذر پناه گرفتند و همانجا قربانی سیل شدند
***
روز شمار انقلاب، سال 1366
جمعه خونین مکه
اصغر صوفی| خبرنگار
فروردین: در جبهه جنگ تعداد قابلتوجهی عملیات صورتگرفت که پیروزیهای چشمگیری برای ایران در پی داشت؛ عملیات کربلای 8 ، کربلای9، عملیات نامنظم فتح5 در شمال سلیمانیه عراق، عملیات نصر یک در جبهه شمالی و غرب شهر بانه کردستان ایران و عملیات کربلای 10معادلات جنگ را به نفع ایران تغییر داد. در 22فروردین، با صدور رأی دیوان داوری لاهه مبنی بر محکومیت شرکتهای آمریکایی فورموست، دادخواست 20میلیون دلاری این شرکت از ایران رد شد.
اردیبهشت: در 15اردیبهشت، دیوان داوری لاهه پس از بررسی پرونده تخلفات آمریکا، رأی خود را به نفع ایران صادر کرد. براساس این رأی ایالاتمتحده موظف به استرداد 500میلیون دلار از وجوه و داراییهای ایران شد. در 25اردیبهشت، شورای امنیت سازمان ملل با انتشار بیانیهای درباره استفاده ارتش عراق از سلاحهای شیمیایی علیه نظامیان و غیرنظامیان ایرانی ابراز نگرانی کرد. در 27اردیبهشت، حمله اشتباهی جنگندهای عراقی به ناو آمریکایی استارک، در خلیجفارس هلاکت 37 آمریکایی و پوزش رسمی عراق را بهدنبال داشت.
خرداد: عملیاتهای نصر2 ، فتح 6 ، نصر3 و نصر4 در این ماه انجام شد. انحلال حزب جمهوری اسلامی از رویدادهای خرداد 1366 بود. این حزب با درخواست اکبر هاشمی رفسنجانی و آیتالله خامنهای به طرفیت از شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی و تأیید امام خمینی (ره) تعطیل شد. در حوزه دیپلماسی، در خردادماه 66 در پی افشای کمکهای تسلیحاتی انگلیس به عراق که به تیرگی روابط ایران و انگلیس انجامید، سفارت انگلستان در تهران تعطیل شد.
تیر: عملیات نصر5 در 3تیر و عملیاتهای نامنظم فتح7 در 7تیر و فتح 8 در 28تیر آغاز شد. در 7تیر، نیرویهوایی عراق شهر سردشت را با استفاده از سلاحهای شیمیایی تاولزا و ضداعصاب خردل بمباران کرد که دهها شهید و هزاران مسموم بر جای گذاشت. در 29تیر، شورای امنیت سازمان ملل متحد قطعنامه ۵۹۸ را تصویب کرد. درخواست آتشبس فوری، عقبنشینی طرفین، آزادی اسرای طرفین، همکاری طرفین با دبیر کل سازمان ملل متحد و بررسی درباره آغازگر جنگ و میزان خسارت آن، ازجمله مفاد این قطعنامه بود. تنها 2روز پس از تصویب، عراق این قطعنامه را پذیرفت اما حملات خود علیه ایران را حتی پس از پذیرش قطعنامه توسط ایران ادامه داد. روابط سیاسی ایران و فرانسه در 26تیرماه در پی سالها حمایت مالی و نظامی فرانسه از عراق قطع شد. دولت فرانسه روابط خود با ایران را در پی احضار کنسول فرانسه توسط دادسرای انقلاب اسلامی ایران به اتهام فعالیتهای جاسوسی و ارتباط با ضدانقلاب قطع کرد.
مرداد: کشتار حجاج ایرانی در مراسم برائت از مشرکین در مکه بهدست پلیس عربستان سعودی مهمترین رویداد مردادماه 1366 بود. در این حادثه که جمعه خونین مکه نام گرفت 329نفر شهید و بیش از 5هزار نفر مجروح شدند. عملیاتهای نصر6 و نصر7 و عملیات نامنظم فتح9 در 18مردادماه در خرمال عراق آغاز شدند. در 15مردادماه سرلشکر خلبان عباس بابایی- معاون عملیات نیروی هوایی ارتش در منطقه عملیاتی سردشت- پس از 60ماه مأموریت جنگی به شهادت رسید. در 21مردادماه، علیاکبر ولایتی- وزیرامورخارجه وقت ایران- در نامهای اعتراض جمهوری اسلامی به مفاد قطعنامه 598 را اعلام کرد.
شهریور: در 17شهریور، نیرویهوایی عراق، شهرها و تأسیسات نفتی ایران و نفتکشهای خلیجفارس را به بهانه واهی دفاع از کویت در برابر جمهوری اسلامی ایران، بمباران کرد. در 30شهریور، 6فروند بالگرد آمریکایی به کشتی کوچک تجاری «ایران اجر» به بهانه مینگذاری ایران در خلیجفارس حمله کرد که در اثر آن 5نفر از کارکنان کشتی شهید و 25نفر دیگر زخمی شدند. در 31شهریور، آیتالله خامنهای- رئیسجمهور وقت- در مجمع عمومی سازمان ملل متحد، درباره نگرش اسلام به انسان و جامعه، سخنرانی و حقانیت جمهوری اسلامی ایران در جنگ تحمیلی و ضرورت تنبیه متجاوز را تشریح کرد.
مهر: در مهرماه 66 عملیات نامنظم ظفر2در منطقه کفری عراق انجام شد که به انهدام دهها نفربر و چند خودروی نظامی و کشته شدن بیش از 500عراقی انجامید. در 6مهر، بالگردهای آمریکا با این ادعا که به بالگردها تیراندازی کردهاند، به3 قایق بزرگ ایران در آبهای خلیجفارس حمله و یکی از آنها را غرق و 2 فروند دیگر را تصرف کردند. در 16مهرماه، یک فروند بالگرد مهاجم آمریکایی توسط قایقهای مرزبان ایران سرنگون شد. در همین روز، عراق سومار را بمباران شیمیایی کرد. در 24مهر، یک نفتکش آمریکایی در خلیجفارس هدف یک موشک کرم ابریشم ایران قرار گرفت. در 27مهر، ناوشکن آمریکایی به جزیره رستم و میدان نفتی رسالت حمله و تاسیسات نفتی آن را به کلی نابود کردند. در 30مهر، ایران در اقدامی تلافیجویانه، یک موشک به اسکله الاحمدی کویت شلیک کرد. رئیسجمهور آمریکا که تأمین امنیت ناوگان دریایی کویت را بر عهده داشت، با عقبنشینی از مواضع قبلی این کشور گفت: «ما در آنجا برای آغاز جنگ حضور نداریم. ما گفتهایم درصورتی که مورد تهاجم واقع شویم از خودمان دفاع میکنیم. بهعهده کویت است که به سومین موشک شلیک شده پاسخ بدهد». گفتنی است که در 15مهر، کویت حمایت خود از عراق را در جنگ با ایران اعلام کرده بود.
آبان: در اینماه عملیاتهای نامنظم ظفر3 و ظفر4 در جبهههای شمالی و نیز عملیات نصر8 در ماووت آغاز شد. در 17آبان اجلاس چهار روزه سران عرب در امان -پایتختاردن- برگزار شد که جمهوری اسلامی ایران را بهعلت اشغال عراق محکوم کرد! با افزایش حضور نظامی آمریکا در خلیجفارس و روند روبهافزایش تنشها، شورایعالی دفاع، مردم ایران را به آمادگی برای رویارویی با تجاوزات احتمالی آمریکا فراخواند.
آذر: هاشمیرفسنجانی در سخنانی در «کنگره جهانی بررسی قداست و امنیت حرم» که در تهران برگزار شده بود میگوید: «برای تبدیل کعبه به مرکزی برای بررسی امور مسلمین حاضریم بجنگیم». رئیس وقت مجلس شورای اسلامی این سؤال را مطرح کرد که چرا حکام سعودی باید اداره حرم را بر عهده بگیرند؟
دی: امام خمینی(ره) در نامهای به تاریخ 21دیماه، به نامه آیتالله خامنهای درباره حیطه اختیارات ولی فقیه پاسخ داد و ضمن تأیید سخنان آیتالله خامنهای در خطبههای نمازجمعه پیرامون این موضوع نوشت: «جنابعالی را یکی از بازوهای توانای جمهوری اسلامی میدانم و شما را چون برادری که آشنا به مسائل فقهی و متعهد به آن هستید و از مبانی فقهی مربوط به ولایت مطلقه فقیه جداً جانبداری میکنید، میدانم و بین دوستان و متعهدان به اسلام و مبانی اسلامی ازجمله افراد نادری هستید که چون خورشید، روشنی میدهید». در 22دیماه عملیات نامنظم ظفر 5، به همت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی (قرارگاه رمضان)، در 200کیلومتری داخل خاک عراق، در استانهای کرکوک و دهوک و دیاله و منطقه عماریه آغاز شد که به انهدام 4گردان ، یک هواپیما ، 53خودروی نظامی و کشته و زخمی شدن حدود یکهزار و 500عراقی انجامید. در 25دیماه، عملیات بیتالمقدس2، در شمال سلیمانیه، منطقه عمومی ماووت، با تلاش سپاه پاسداران آغاز شد که به آزادسازی ارتفاعات مهم ماووت عراق و انهدام و غنیمت گرفتن دهها خودروی نظامی و ادوات جنگی و کشته و زخمی شدن بیش از 4هزار و 500نفر و به اسیری گرفتن 900 عراقی انجامید.
بهمن: در 17بهمن ماه، امام خمینی (ره) دستور تشکیل مجمع تشخیص مصلحت نظام را برای حل اختلاف مجلس و شورای نگهبان صادر کرد. در 30بهمن، حجتالاسلام سیدعلیاکبر محتشمی- وزیر کشور وقت- در آستانه انتخابات مجلس سوم در نامهای به امام نظر ایشان را درباره صلاحیت نهضت آزادی برای شرکت در انتخابات مجلس جویا شد. امام در پاسخ نوشت: «نهضت بهاصطلاح آزادی صلاحیت برای هیچ امری از امور دولتی یا قانونگذاری یا قضایی را ندارند؛ و ضرر آنها، به اعتبار آنکه متظاهر به اسلام هستند و با این حربه جوانان عزیز ما را منحرف خواهند کرد...».
اسفند: اسفند 66تحولات عمدهای در جبهههای جنگ روی داد؛ عملیاتهای نامنظم ظفر6 و ظفر7 و عملیات بیتالمقدس 3 در جبهههای شمالی توسط رزمندگان سپاه پاسداران انجام شد که به آزادسازی برخی از مناطق استراتژیک، انهدام تجهیزات و ادوات نظامی دشمن انجامید. در 8دیماه، هواپیماهای عراقی، پالایشگاه شهرری را بمباران کردند. اسفندماه 66، عراق چهارمین مرحله از حملات خود را علیه مردم بیدفـاع و اماکن غـیرنظامـی ایران آغاز کرد. استفاده از موشک، وجه تمایز این مرحله از جنگ شهرها به شمار میرفت. تا پیش از این توان موشکی عراق قادر به هدف قراردادن تهران نبود و نیروی هوایی این کشور با هواپیما آسمان تهران را مورد تجاوز قرار میداد. شوروی بود که توانمندی موشکی را در اختیار رژیم صدام قرار داد؛ موضوعی که راهپیمایی سراسری مردم ایران علیه سیاست شوروی مبنی بر حمایت تسلیحاتی از عراق را به دنبال داشت. حمـلـه مـوشکی به تهران و شایعه استفاده مستقیم از سلاحهای شیمیایی در جنگ شهرها در تضعیف افکار عمومی در اسفند 66نقش بهسزایی داشت، بالاخص اینکه همـزمان جنایت رژیم بعثی در بمباران مردم بیگناه حلبچه با استفاده از بمبهای شیمیـایـی در 25اسفنـد 66 بر شدت این جو روانی افزود. ایران نیز در اقداماتی تلافیجویانه و در سطح محدودتر، بغداد و برخی شهرهای عراق را مورد حمله قرارداد. در 27اسفند، دبیرکل سازمان ملل با انتشار بیانیهای شدیداللحن استفاده عراق از سلاحهای شیمیایی را محکوم کرد. عملیات والفجر10با حملات شیمیایی و موشکی عراق به شهرها همزمان شد. این عملیات که از 23اسفند آغاز شد شهرهای نوسود، خرمال، حلبچه، دوجیله و بیاره، 100روستا و ارتفاعات مهم منطقه انجامید.
***
افتتاح نمایشگاه در وضعیت قرمز
علی بختیاری؛ کیوریتور
واکنش هنری به شرایط اجتماعی رویکردهای متفاوتی برمیانگیزد. گاهی هنرمند در راستای شرایط قدم برمیدارد و بازتابی عینی یا استعاری از وضعیت ارائه میدهد. گاهی نیز هنرمند از شرایط روی برمیگرداند و تصویری در تقابل با وضعیت زیستیاش ارائه میدهد. فریده لاشایی در اوج جنگ تحمیلی ایران و عراق، دست به نقاشی گلدانهایش زد؛ گلدانهایی که از جنگ و بمب و موشک دور بودند و نمایش وضعیتی آرزومندانه بود. جالبتر اینکه او در خاطراتش بیان میکند که شب افتتاح نمایشگاه گلدانها، تهران زیر موشکباران بود و عجیب استقبالی از این نمایشگاه شد. مرجان تاجالدینی در اختتامیه نمایشگاه مرور آثار لاشایی در موزه هنرهای معاصر در سال 1394 گفت: «مسائل سیاسی و اجتماعی در نقاشیهای او نمود دارد. انتخاب انتزاع او را از بازنمایی بری میکند، اما بهعنوان مثال ارادتش به دکتر مصدق را در آثارش میبینیم. دغدغه نسبت نقاشی و سیاست و مسائل اجتماعی در فریده لاشایی به جایی میرسد که در یک دوره شک میکند نقاشی بکشد یا نه. در دوران جنگ خجالت میکشد از نقاشی کشیدن و نمایشگاه گذاشتن. با این حال وقتی در بمباران تهران نمایشگاهی از آثارش برپا میکند با استقبال شدید مردم مواجه میشود».
رونق سالنهای تئاتر
مهرداد رهسپار| روزنامهنگار
تئاتر ایران در سال۱۳۶۶ رونقی میگیرد. در کتاب «رویدادهای سال۱۳۶۶» که انتشارات فراندیش هر سال منتشر میکرد، در بخش کوچکی که به تئاتر اختصاص دارد، چنین آمده است: «جشنواره تئاتر فجر مجموعا با ۴۳نمایش در بخشهای گوناگون مسابقه-کودکان-نمایش سنتی-نمایش ویژه- در 8 تالار برگزار شد... جشنواره امسال برخلاف تصور، بیش از سالهای گذشته مورد استقبال قرار گرفت. به راهانداختن نمایشهای خیابانی با عنوان تئاتر صلواتی تجربه تازه تئاتر ایران در جشنواره امسال بود». از جلوههای رونق تئاتر در سال ۶۶، نمایش «آژاکس» است. در پاییز آن سال، نمایشنامه آژاکس از سوفوکل با ترجمه و کارگردانی قطبالدین صادقی روی صحنه میرود و همزمان در سالن چهارسو نیز باز هم آژاکس از سوفوکل با ترجمه محمد سعیدی و کارگردانی آتیلا پسیانی روی صحنه است! نخستین شماره مجله «نمایش»، نشریه وابسته به نهاد دولتی «اداره کل هنرهای زیبای کشور» در سال۱۳۵۵ منتشر شد. پس از آن این نشریه هرگز بهصورت منظم منتشر نشد. روند انتشار گاه و بیگاه این نشریه تا سال ۱۳۵۷ ادامه داشت. پس از انقلاب در پایان سال۱۳۶۳ و تا اوایل سال۱۳۶۴ در مجموع 4شماره مجله نمایش، وابسته به مرکز هنرهای نمایشی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی منتشر شد و باز بهدلیل کمبود امکانات و بودجه از انتشار بازماند. در پاییز ۱۳۶۶ بار دیگر نخستین شماره دور جدید این نمایش روی کیوسک آمد. در سرمقاله این شماره هدف، انتشار دوباره مجله را چنین شرح دادهاند: «[مجله] نمایش بهخودیها توجه دارد و با نگاه به استعدادهای جوان، مسلمان، معتقد، متعهد و کارا به میدان میآید تا عرصه این صحنه فرهنگی را مملو از دانش و نشاط و فعالیت و تکاپو سازد».
***
قند مکرر
سعید مروتی| منتقد و روزنامه نگار
کمدی سرخوش، روان و راحت «اجارهنشینها» نمودی بارز از توانایی مهارت و هوشمندی داریوش مهرجویی در بهترین دوران حرفهایاش است. در حالی که کمدیهای دهههای 60 اغلب در حد «مردی که موش شد» (احمد بخشی) و «ماموریت» (حسین زندباف) بود و اساسا ساختن فیلم طنز رونق چندانی نداشت، مهرجویی با ساخت اجارهنشینها قریحهای از طنازی را به نمایش گذاشت که در فیلمهای قبلیاش (و حتی در «آقای هالو») مسبوق به سابقه نبود. تماشاگران پرتعداد اجارهنشینها در اکران سال66، با تصویری تازه از مهرجویی مواجه شدند.کارگردانی فاصله گرفته از نخبهگرایی «گاو» و «پستچی» و «دایره مینا» همه هنرش را خرج درست درآوردن لحن کمدی خوشساختش کرده بود. این مهرجویی تازه، دفتر کد و رمز و تمثیل و استعاره و عوالم روشنفکری و مفاهیم عمیقه را بسته و سراغ قصهگویی روان رفته بود. هرچند ماجرای خانهای بیصاحب، روابط پرتنش مباشر با مستاجران و رقابت 2 بنگاه معاملات ملکی، به کفایت، حاشیه برای اجارهنشینها درست کرد ولی همه این حرف و حدیثها و نمادتراشیها (که میتوانست ابعادی خطرناک برای فیلم سازندهاش فراهم کند) در نهایت مشکل درست نکرد. اجارهنشینها آنقدر مفرح و دوستداشتنی بود که همه ترجیح دادند در روزگار جدیت و عصبیت، به تماشایش بنشینند و کیفش را ببرند. اینکه مثلا شخصیت سالک (یارتا یاران) وصله ناجوری بود یا یکی دو کاراکتر فرعی، زیادی در حاشیه و محو بودند اهمیتی نداشت، ساختمان کمدی اجارهنشینها برخلاف خانهای که مستاجران فیلم در آن ساکن بودند، آنقدر محکم بود که این ترکهای ریز، خدشهای بر آن وارد نمیکرد. شیرینی و حلاوت فیلم تمامنشدنی است و تماشای مکررش همچنان لذتبخش.
***
222هزار کیلو استامینوفن مصرف شد
تولید و توزیع دارو در سال66 با چه چالشهایی مواجه بود؟
خدیجه نوروزی
صنعت داروسازی ایران در سال66 افزون بر 80درصد داروی موردنیاز مردم را در 35واحد داروسازی تولید میکرد که در مواردی نیاز به واردات داروی خارجی را از میان برداشته بود. برنامه تولید حدود 2میلیارد و 880میلیون قرص پی ریزی شده بود. از سوی دیگر در آن زمان سالانه 300میلیون عدد شیشه خالی دارو و فویل آلومینیوم وارد کشور میشد که اقدامات در جهت خودکفایی در بستهبندی دارو استارت خورد. بیش از90میلیارد ریال فراوردههای دارویی در قالب اجرای طرح تأمین دارو به واحدهای درمانی دارویی بخش خصوصی و دولتی ترزیق شد. درباره تأمین شیرخشک نوزادان نیز که قبلا 55نوع شیرخشک و غذای فانتزی از خارج وارد میشد در این سال، براساس تصویب کمیته تخصصی، شیر نوزادان به یک نوع تقلیل یافت.
ارائه چنین بستههایی، شرایط را طوری رقم زده بود تا مصرف بیرویه دارو در سال66 بهعنوان یکی از چالشهای جدی در حوزه بهداشت و درمان مطرح شود، چراکه مصرف آمپول 72درصد، سرم 60درصد، پودر خوراکی 60درصد، شربت 60درصد، محلول 48درصد، پماد 48درصد، قطره 36درصد و کپسول 30درصد افزایش یافته بود. البته باید این نکته را مدنظر داشت که داروی مصرفشده در ارتباط مستقیم با جنگ، تنها 3درصد از کل داروی تولیدی و وارداتی را بهخود اختصاص میداد.
ریشه یابی
این مصرف بالا در حالی ایجاد شد که هیچ تناسب معقولی بین تعداد جمعیت و تعداد پزشک و مقدار دارو وجود نداشت. کارشناسان در آن زمان 50درصد علت مصرف بالای دارو در کشور را مربوط به فقدان بهداشت فردی و عمومی میدانستند. در این دوره صابون مرغوب که نقش انکارناپذیری در حفظ بهداشت دارد، بهآسانی و ارزانی به دست مردم نمیرسید و بودجه برای خرید لوازم بهداشتی و مواداولیه مورد نیاز آن اختصاص نمییافت. 30درصد از مازاد مصرف دارو نیز به نظام پزشکی بازمیگشت. اکثر پزشکان تنها به تشخیص بالینی و چند دقیقه شنیدن درددلهای بیمار اکتفا میکردند و بدون تشخیص کامل آزمایشگاهی، نسخههای بلندبالا مینوشتند. در این سالها بالاترین رقم دارویی کشور به گروه آنتیبیوتیکها مربوط میشد که پزشکان بدون درنظر گرفتن پیامدهای ثانویه، بهراحتی آن را تجویز میکردند. طبق آمار سال66، مصرف استامینوفن در کشور حدود 222هزار کیلو در سال بود و مصرف آسپرین 123هزار کیلو. 10درصد از علل بالابودن مصرف دارو نیز به داروسازان مربوط میشد که متأسفانه برخی از داروسازان حضور علمی در داروخانهها نداشتند تا به بیماران توضیح درستی در مورد داروی مصرفی بدهند و آنها را آگاه سازند و از طرفی بهدنبال سود بالای ناشی از فروش بودند. 10درصد پایانی هم مربوط به ارزانی دارو بود.
طرح ژنریک
یکی از دلایل مصرف زیاد دارو نیز ریشه در گذشته داشت. تولید، توزیع و فروش دارو و قوانین مربوط به آن در رژیم گذشته زیرنظر سیاستگذاران خارجی و شرکتهای چندملیتی بود و تبلیغات در رادیو، تلویزیون و اماکن عمومی مردم را تشویق به مصرف دارو میکرد. بعد از انقلاب، طرح ژنریک از سوی جامعه داروسازان ایران به وزارت بهداری پیشنهاد داده شد که نخستین گامش در جهت سر و سامان دادن به نظام آشفته دارویی در کشور بود. در واقع اهداف این طرح سوق دادن کشور به سمت تولید دارو و خودکفایی و بینیازی به واردات دارو بود. همچنین براساس این طرح، دارو بهصورت عادلانه و حسابشده در سراسر کشور، توزیع و تبلیغات در مورد فروش حذف میشد. قرار بود نامهای تجاری نیز از داروها حذف شود و تنها یک نام برای هر دارو وجود داشته باشد و به جامعه پزشکی نیز کمک شود تا داروهای مشخص را برای بیماریهای مشخص تجویز کنند؛ طرحی که منافع داروسازان در آن زمان را به خطر میانداخت و از همین رو در سال 66 و قبل از آن اجرا نشد.
کمبود داروخانهها
یکی از موضوعاتی که در ماههای پایانی سال66 بیش از پیش موردتوجه قرار گرفت توزیع ناعادلانه داروخانهها و کمبودشان در سراسر کشور بود. سال66 تعداد داروخانههای موجود کشور 2270 عدد بود، درحالیکه میبایست به ازای هر 10هزار نفر یک داروخانه وجود میداشت. برای رفع این کمبود در آن زمان مجلس شورای اسلامی بودجهای را به تصویب رسانده بود تا داروسازان جوان بتوانند در مناطق محروم داروخانه دایر کنند. از سوی دیگر یکی از مهمترین موضوعاتی که در سال66 در حوزه داروخانهها مطرح بود اداره این مکانها بدون حضور دکتر داروساز بود. در این راستا طرحی از سوی بیش از 42 نماینده مجلس به مجلس شورای اسلامی در زمینه اداره مستقل داروخانهها مطرح شد که مخالفان و موافقان زیادی داشت. تأکید موافقان طرح بر اصلاح نظام دارویی کشور بود تا با بهرهگیری از تجربیات و نظرات داروسازان، گامی در جهت کاهش مصرف دارو برداشته شود.
***
روزهای سخت زمستان 66
سال قبل از قطعنامه، گستردهترین جنگ شهرها علیه ایران آغاز شد
عیسی محمدی
البته تا وقتیکه جنگ شهرها شروع نشده بود، مردمی که دور از جبههها و خاکریزهای مقدم بودند، تصور چندانی از آن نداشتند. در آن روزهایی که خوزستان زیر چکمههای بعثیها بهخود میلرزید، چهبسا که عدهای برای تفریحات دل به جاده چالوس و هراز و شبیه آن میدادند اما وقتیکه دورههای مختلف جنگ شهرها شروع شد، خیلیها فهمیدند که آوارگی، جنگ و به هم ریختن زندگی در یک پلک بههمزدن و از دستدادن عزیزان و... یعنی چه.
جنگ شهرها؛ از مرز تا پایتخت
جنگ شهرها را به 5دوره تقسیم میکنند که در فاصله جنگ تحمیلی علیه ایران اتفاق افتاد. این جنگها، کلا توسط هواپیماهای جنگنده و بمبافکن، موشکهای بالستیک و نیز توپخانههای مرزی انجام میشد. البته توپخانههای مرزی چون برد محدودی داشتند، صرفا برای جنگهای شهری در مرزها مورداستفاده قرار میگرفتند. با توجه به اینکه در غرب کشور و نیز در نقاطی از جنوب کشور، دشمن با تصرف یک نقطه، میتوانست شهرها و روستاهایی را در دیدرس و تیررس داشته باشد، به راحتی اقدام به بمباران این نقاط میکرد.
دورههای مختلف جنگ شهرها
هدف اصلی از جنگ شهرها، جنگ روانی بود. با توجه به اینکه مقاومت ایرانیها مبتنی بر روحیه دینی و ملی آنها بود، دشمن پی برده بود که با شکستن روحیه آنها، میتواند به پیشرویهایی در خطوط مقدم دست یابد. نخستین دوره جنگ شهرها در بهمن62 اتفاق افتاد. دومین آنهم در فروردین64 بود که آغاز شد؛ که به نوعی پاسخی به پیشروی و پیروزی ایرانیها. در این دوره بود که برد جنگ شهرها به تهران، تبریز، همدان و شیراز هم رسید. سومین سری جنگ شهرها را هم در فصل پایانی سال65 شاهد بودیم. چهارمین دوره جنگ شهرها را هم از بهمن65 تا اردیبهشت66 شاهد بودیم که 3ماهی به طول انجامید.
شدیدترین دوره جنگ شهرها
شدیدترین دوره جنگ شهرها را میتوانیم دوره نهایی و پایانی آن بدانیم. سال66 را باید سال عجیبی در جنگ تحمیلی علیه ایران بدانیم. به نوعی جنگ گره خورده بود و البته بعثیها نیز بهواسطه تجدید قوا و امکانات و حمایتهای بیدریغی که میشدند، توانسته بودند تا حدودی دست برتر را هم داشته باشند. از زمستان66 بود که صدام دستور شدیدترین جنگ شهرها را علیه ایران صادر کرد. این دوره تا اردیبهشت سال بعد، که سال قطعنامه بود، به طول انجامید. در این دوره، مهاجرتهای بسیاری به شهرها و روستاهای دور از دسترس موشکها و هواپیماهای بعثی اتفاق افتاد؛ مهاجرتهایی که حتی دامان کارمندان دولت را هم گرفت تا ناچار به ترک شهرهای بزرگ و پایتخت بشوند.
تهران میزبان 135موشک
در دوره پنجم جنگ شهرها، عراقیها طی 50روز، حدود190موشک به شهرهای ایرانی شلیک کردند. بیشتر این موشکها از نوع اسکاد-B اصلاح شده بود. 135فروند از این موشکها به سمت تهران، 23فروند به سمت قم، 22فروند به سمت اصفهان و باقی هم به سمت تبریز، شیراز و کرج شلیک شد. 2هزار شهید و مهاجرتهای بیرویه، حاصل این دوره از جنگ شهرها علیه ایران بود.
موشکهای دستکاریشده
البته تهران تا پیش از اینکه رنگ موشکهای عراقی را بهخودش ببیند، توسط هواپیماهای بعثی بارها مورد حمله قرار گرفته بود. شاید فراگیرترین آنها به همان 31شهریور 59 برگردد که از غافلگیری نیروهای نظامی ایران استفاده کرده و فرودگاه مهرآباد و نقاطی دیگر را مورد حمله قرار دادند. اما از اسفند66 به بعد بود که موشکهای دستکاری شده عراقی به تهران هم رسید و نقاطی چون میدان هفت تیر، بیمارستان عیوضزاده، میدان قزوین، سهروردی، خیابان غفاری و... مورد حمله قرار گرفتند. در آن دوره، خانهای در محله گیشای تهران نیز مورد حمله موشکی قرار گرفت که میگفتند محل اصابت موشک، محل برگزاری جشن کودکان بوده است.
توجه! توجه!
البته هنوز هم که با برخی از شهروندان صحبت کنید، خاطرات تلخ جنگ شهرها را به یاد دارند. مهمترین نماد این جنگ شهرها، آژیرهای قرمز و سفید بودند. آژیر قرمز بهمعنای اعلام خطر بود با این متن معروف که«توجه! توجه! علامتی که هماکنون میشنوید اعلام خطر یا وضعیت قرمز است و معنی و مفهوم آن این است که حمله هوایی انجام خواهد شد. محل کار خود را ترک و به پناهگاه بروید». بلافاصله هم آژیر قرمز پخش میشد و3 دقیقه ادامه داشت. هر 10ثانیه هم زیر و بم میشد تا خوب تأثیر کند. وقتیکه این آژیر به صدا درمیآمد، خاموشی زده میشد. طوری که میتوانستیم در آسمان تاریک شب (بیشتر حملههای هوایی در شباهنگام انجام میشد) رد هواپیماها و شلیکهای آنها و نیز رد گلولههای دنبالهدار ضدهواییها از چهارگوشه تهران را بشنویم. هرگونه روشنی ممنوع بود، چرا که میتوانست گرایی به هواپیماها بدهد برای ریختن بمبهایشان. اگر هم حملهها در طول روز برگزار میشد، که سریع باید راهی پناهگاهها میشدیم. تصورش را بکنید چندصد دانشآموز، یکدفعه و با آن استرس شدید، پلههای تاریک پناهگاهها را طی میکردند و در یک فضای محدود، چسبیده به هم میایستادند.
منفجر خواهد شد، نخواهد شد؟
در این فاصله، صداهای ردوبدل شده ضدهواییها و ویراژهای جنگندهها و انفجارهای احتمالی، تعلیق خاص و عجیبی را ایجاد میکرد. شاید این بمبها در مدرسه شما یا پناهگاه شما میافتاد؛ پس هر احتمالی را باید میدادید. شوخیهای دوران کودکی و نوجوانی در تاریکی مطلق محلات تهران، جزو خاطرات ماندگار بچههای دهههای 50و60 است. چقدر پدر و مادرها تشر میزدند که سر و صدا راه نیندازید مبادا که دشمن بشنود؛ ما هم در شگفت که چطور صدای ما قرار بود به گوش خلبان مستقر در آن جنگندهها برسد! وقتی هم که در این دقایق کسی لامپی را روشن میکرد، سریع او را مورد عتاب و خطاب قرار میدادند که چرا جان مردم را بهخاطر میاندازی!
زرد و سفید و قرمز
آژیر سفید هم زمانش3 دقیقه بود؛ شامل یک دقیقه بوق ممتد، یک دقیقه سکوت و مجددا یک دقیقه بوق ممتد. البته یک آژیر زردی هم در این میان پخش میشد؛ به نشانه اینکه جنگندهها از شهر دور شدهاند، ولی هنوز به مبدأ خودشان بازنگشتهاند و احتمال حمله و بازگشت مجدد آنها میرود. بهعبارت سادهتر، باید در حالت نیمهآماده باشید. تا مدتها که برد موشکها به شهر تهران نمیرسید، کار حمله به این شهر را هواپیماهای جنگی انجام میدادند.
با مرور حمله های هوایی به شهر ها در روزنامههای دهه60 و سال 66، به نکات جالبی میرسیم. از جمله حملات تلافیجویانه ایران علیه شهرها و مواضع که بخشی از آنها با ذکر جزئیات، گزارش میشد. همچنین راهنمای مقابله با آتشسوزی و خفگی و زیر آوار ماندن هم آموزش داده میشد؛ مثلا اشاره میشد درصورتیکه زیر آوار ماندهاید، منتظر بمانید تا نیروهای امدادی از راه برسند. به محض اینکه منطقهای مورد حمله موشکی یا هوایی قرار میگرفت، مردم سریعا خودشان را به آن نقطه میرساندند و امدادرسانی شروع میشد. بخشی از این ویرانیها، از جمله ویرانی حمله هوایی به محله تختی تهران، تا سالها بعد از جنگ نیز پابرجا بود و شهروندان هنگام تردد، میتوانستند آنها را مشاهده کنند.
***
مرثیهای برای یک شاعر
مرتضی کاردر| روزنامهنگار
یک تکنگاری شاعرانه، تذکرهای به زبان شعر، مرثیهای بلند، شعری به نام اسماعیل در سوگ شاعری از نسل نخست شاعران پس از نیما؛ اسماعیل شاهرودی.
یکی از تأثیرگذارترین منظومههای شعرهای معاصر، یک شعر خطابی بلند، مبتنی بر تداعیهای آزاد، با ارجاعات بسیار به قرآن و کتاب مقدس و بسیاری از اتفاقات و شخصیتهای ادبیات معاصر، با سطرهایی که مثل بندهای ترجیعبند تکرار میشوند. در مقدمه شعر آیهای از قرآن کریم، سطرهایی از سفر پیدایش تورات، بیتی از مثنوی، سطرهایی از ترس و لرز کییر کگارد آمده است که همه درباره داستان اسماعیل(ع) است و سطری از آیههای زمینی فروغ: و هیچکس نمیدانست که نام آن کبوتر غمگین کز قلبها گریخته، ایمان است.
شعر به سرعت به الگویی برای شعرهای بلند روایی تبدیل شد و به بسیاری از شاعران جرأت و جسارت تجربههای متفاوت اینچنینی را داد. تأثیر شعر اسماعیل را از همان زمان تا به امروز میتوان در شعرهای بسیاری پیگیری کرد. مثل شعرهای
«از نخلستان تا خیابان» علیرضا قزوه در همان سالها، منظومه «ای شبلی عزیز! تو هم؟» از محمد رمضانی فرخانی در دهه70 یا شعرهای غلامرضا بروسان در دهه80. ترکیبسازیهای شاعر در این شعر هنوز هم تقلید میشود.
سطرهایی از شعر فراتر از کتاب در طول این سالها بارها زمزمه شدهاند؛ مثل: «به مدد عشق از گور بیرونت خواهم کشید» یا «عکسها افسردهاند اسماعیل» و«ای آشنای من در باغهای بنفش جنون و بوسه» یا «مرده باد شاعری که راز عشق و مرگ را نداند».
با اینکه 30سال از انتشار شعر میگذرد و با وجود اینکه کتاب سالهاست با مجوز رسمی منتشر نمیشود اما منظومه اسماعیل در طول همه این سالها مخاطب داشت و نسخههای افست آن همچنان از پرفروشترین کتابهای شعر بساطهای خیابان انقلاب است. و دستآخر سطرهایی از شعر:
ای مثل باغی از درختان گردو در ذهن کودکان ساده شعر!
ای اسماعیل!
ای ایستاده در صف آزمایشگاههای شهر، با شیشهای بلند در دست
و جنگلی از تصاویر رنگین بر سر!
ای خوابگرد شرق و غرب!
ای خیانت شده!
ای بیحافظه شده پس از نوبتها شوک برقی!
ای ناشتای عشق!
ای آشنای من در باغهای بنفش جنون و بوسه!
تاریخ رمان، زمان
میلاد حسینی؛ روزنامهنگار
بهترین رمانی که از سال۶۶ خواندهاید چه بوده؟ پاسخ بسیاری از کسانی که در همان سال رمان بزرگ رضا براهنی را خواندند، رازهای سرزمین من بود. و البته این تمام ماجرا نبود و عده دیگری هم به رمان تاختند یا آن را خیلی طولانی میدانستند و یا اساسا روایتش را زیر سؤال میبردند؛ رمانی که کهنه نمیشود و همین چند هفته پیش که به مناسبت تولد 83سالگی براهنی تکههایی از رمان را دوباره خواندم تا یادداشتی مفصل دربارهاش بنویسم، دوباره کیف کردم از قدرت روایی نویسندهاش؛ تکههایی درخشان از روزهای انقلاب و قبلتر از آن. در آن یادداشت به آلزایمر امروزی براهنی و دعوت کارهایش به تاریخ اشاره کردم و نوشتم رماننویس بزرگ عصر ما اگرچه روزهای رفته را فراموش کرده اما روایتهایش مدام یادآوری میکند تا تاریخ را از یاد نبریم.
رازهای سرزمین من، چهجور رمانی است؟ رمانیاست مدرن با فرمی کلاسیک. نویسنده نگاهی روشن به ساختار رمانهای کلاسیک داشته و روایت کلی روایتی است کلاسیک. اما جزئیات رمان و شیوهای که رماننویس در هر فصل روایت را جلو میبرد و سیری که حوادث برای به نتیجهرسیدن از سرمیگذرانند، چیزی است مدرن. اما چگونه چنین اتفاقی اتفاده؟ رضا براهنی از جریان تاریخی کلی و المانهای یک انقلاب، در فصل طولانی «قول حسین میرزا» جدا میشود و به جای بدلشدن روایتش به یک متن کلاسیک تاریخی و ثبت جزء به جزء حوادث، جزئیاتی شخصی از آدمهای داستانی در روزهایی اساسا تحولگرا را روایت میکند، بیآنکه در دام تاریخگویی و مستندنگاری بیفتد. رازهای سرزمین من رمانیاست مدرن چون تلاش میکند روایتی تازهتر و انسانیتر عرضه کند و با وجود سیر خطی و طولانیاش نوعی سیالیت در شیوه روایی و فصلبندی نویسنده دیده میشود.
مورد دیگر مسئله اسطوره و تاریخ است که میان گرهگشایی داستانی گنجانده شده. هرچند رمان از باب گرهگشایی و حلکردن موقعیتهای داستان، چندان قدرتمند نیست اما سیری که از ماجرای گرگ اجنبیکش تا روزهای انقلاب دیده میشود، بیش از هر چیز وابسته است به روندی تاریخی و نگاهی اسطورهای. رضا براهنی تاریخ و اسطوره را ترکیب میکند و قهرمان هر قولش را در جهانی که از واقعیت فاصله گرفته حرکت میدهد. و در تکهای مانند قول حسین میرزا، این مهم به اوج میرسد و او در دنیایی که شور انقلابی همهچیز را از جهان واقع فاصله داده، حرکت داده میشود تا با کشف مواجه شود و نتیجه ماجرای روایی با ابعاد تاریخی تعیین شود و نه امری رئال.
***
آتش زدی نظاره کن
سحر سخایی| نویسنده و آهنگساز
دهه60 دارد به پایان خود نزدیک میشود؛ جنگ اما همچنان هست. موسیقی نفسهایی کمجان با فاصلههایی طولانی از هم میکشد اما زنده است. محمدرضا لطفی ایران را ترک کرده است. حسین علیزاده نیز بعد از اقامت نه چندان طولانی به ایران برخواهد گشت. پرویز مشکاتیان هرگز ایران را ترک نخواهد کرد. پیشتر گفتم او وطنپرست سرسختیاست.
در خارج از مرزهای جغرافیایی ایران، موسیقی مردمپسند دارد دوباره پا میگیرد. تلاشهایی میشود تا تولیدات پیش از انقلاب حالا و خارج از ایران ادامه یابد. نمونهاش فیلم «صمد به جنگ میرود». نمونهاش انتخاب ترانهای ایران بنان و خالقی بهعنوان سرود ملی برای رسیدن به هویتی از آن خود.گویی مکانیزم انکار، از سوی مهاجران و تبعیدیها تلاش میکند سوگ وطن را به تعویق بیندازد.
این میل عجیب برای شادی از همین روست. البته همه تولیدات موسیقایی آنسوی آبها شاد نیستند و اتفاقاً در روندی نامحسوس میشود دو جنس موسیقی مردمپسند را از هم تفکیک کرد. یک دسته آنهایی که خوراک شبنشینی میسازند و اتفاقاً این دسته اول امروز به وفور و به لطف فیلمهای مفصل کمدی که تلاش میکنند ما را بنشانند تا به دردهای تاریخیمان بخندیم - و اتفاقاً موفق هم میشوند- به وفور شنیده میشوند. فعلاً کاری به این گروه ندارم. در گروه دوم ترانهسرایان و آهنگسازانی هستند که مضمون غالب کارهایشان وطن است. دلتنگی برای وطن. حسرت برایش. شرح دوری از آن. توصیف گذشته یا اعلام همبستگی با مردمانی که درگیر جنگ و هزار قصه دیگرند. بیژن سمندر در ترانه کوه یخ برای خوانندهای میسراید: تو سرزمین یخها، پر از سکوت غمناک، همیشه باد قطبی، همیشه برف و کولاک. دیگری از زبان نابغه ترانه ایرج جنتی عطایی میخواند: یاور رسیده از راه، با من از ایران بگو.
این نیمی از پرتره ما از سال ۱۳۶۶ را میسازد. اما نیم دیگر همینجا رقم میخورد. گمان نمیکنم کسی حتی اگر شنونده عادی موسیقی ایرانی باشد در آن سالها آلبوم «دود عود» یا دستکم تصنیف آخرش را نشنیده باشد. همان که شجریان میخواند و مشکاتیان ساخته است:
ای دلبر و مقصود ما، ای قبله و معبود ما،
آتش زدی در دود ما، نظاره کن در دود ما
تفاوت مضمون اشعار بیرون و درون وطن از کجا میآید؟ آیا همهچیز زیر سایه باید و نبایدهای داخلیاست که رنگ میگیرد یا چیزی درون هنرمند هم دارد تغییر میکند؟ چرا جنتی عطایی آنگونه میسراید و پرویز مشکاتیان دوباره به سراغ شعرهایی از مولانا و عطار میرود؟ چرا یکی میخواند: وقتی تن حقیرمو به مسلخ تن میبرم، مغلوب قلب من نشو ستیزه کن با پیکرم. درحالیکه دیگری به آواز میخواند: درد عشق تو که جان میسوزدم، گر همه زهر است از جان خوشتر است؟ آیا چیزی درون موسیقی کلاسیک ایرانی هست که آرام آرام دارد از همراهی با روزگار میهراسد و میل به سوی برگشت به بیزمانی کلاسیک خود دارد؟
البته من آنچنان طرفدار قیاسی از این دست نیستم؛ یعنی موافق مقایسه شعری دو گونه متفاوت موسیقی. بیشتر تلاشم نشان دادن تفاوت موسیقی ایرانی با دیروز خودش است. حالا که داریم سال به سال جلو میرویم، چه چیزی در حال رخ دادن است که این موسیقی را از شبنورد، دوباره و آرام آرام به سمت دود عود بیمکان و زمان سوق میدهد؟ آیا باز هم خواهم توانست روح زمانه را در آثار موسیقی کلاسیک ایرانی، احضار کنم؟
قصههای دو باجناق در یک محله
فهیمه پناهآذر| روزنامه نگار
اکبر عبدی، رسول نجفیان، حسین محباهری، آزاده پورمختار و سوسن مقصودلو بازیگران تلهتئاتر «باجناقها» بودند، تلهتئاتری که درسال 66 توانست مخاطبان زیادی را پای تلویزیون بنشاند و برای مخاطبانش محبوب شد. آن زمان باجناقها از شبکه یک به کارگردانی داریوش مودبیان پخش میشد. داستان 2باجناق به نامهای خلیل و جلیل که بهخاطر چشم و همچشمیها داستان تازهای را برای مخاطبان داشتند.
اضطرار
عبدالرضا نعمتاللهی|روزنامه نگار
جنگ، فتح داشت، آوارگی هم داشت. از شروع جنگ تا سال 65 حدود 350 نفر از استان خوزستان رفتند. جنگ که تمام شد کمتر از 300 هزار نفر از این جمعیت به خانههایشان برگشتند و ما بقی در شهرهای دیگر ماندند. این عکس مهاجرت یک خانواده جنوبی از آبادان را نشان میدهد. نمیدانیم در حاشیه کدام عملیات است.آنچه بیش از همه معلوم است «اضطرار» است.
***
افسانه سینما
فروش کل سینماهای ایران: 220 میلیون تومان
5سال بعد از آنکه ترکانخاتون مغول توانست با آن صورت زیبا و کلاهگیس پر دردسر روایت سربداران را بهسامان برساند و جلوی دوربین قرار بگیرد، نخستین سوپراستار زن سینمای بعد از انقلاب در اوج شهرت بود؛ افسانه بایگان 25ساله در سال 66 با 4فیلم مختلف نماینده 3نسل از زنان ایرانی بود که هریک بنا به اقتضائات احوال خویش هوادار این بازیگر سینما شدند. سربداران در سال63 روی آنتن تلویزیون رفته بود و هواداران بایگان از همان روزها تولد یک پدیده زیبا و با استعداد را جشن گرفته بودند. بایگان اما در سال 66 با 4فیلم «دبیرستان»، «تشکیلات»، «حریم مهرورزی» و «بگذار زندگی کنم» خبر از تولد یک ستاره زن در آسمان مردانه و البته کمستاره سینمای ایران داد. آن روزها افسانه سینما متولد شده بود و میدرخشید.
افسانه بایگان را باید ستاره اول سینمای ایران در دهه 60 دانست. اوج اقبال عمومی این بازیگر در سال 66 رقم خورد. او با 3 فیلم در 3 گونه متفاوت (تریلر، رومانس و اکشن) 3 چهره ( سنتی، مدرن و قربانی) از زن ایرانی را ارائه داد. مردم در همه ایران از این تصاویر استقبال کردند. با اینکه 3 فیلم در دستگاه ممیزی درجه کیفی ج و ب گرفته بودند و حملات دشمن به شهرها باعث تعطیلی سینماها میشد، اما مردم با اقبال خود سکه اقبال ستاره زن در یک سینمای سراسر مردانه را به نام افسانه بایگان زدند.
قیمت بلیت: بین 7 تا 12 تومان
***
در سال موشکباران چه خبرهایی در روزنامهها چاپ میشد؟
محمدتقی حاجی موسی
این یعنی چه؟ برگزاری «سمینارها» و کلاس و دوره و اینطور چیزها برای الان نیست و از قدیمالایام، مد بوده و کسی کاری به این نداشته که چه کسانی در این دورهها شرکت میکنند. مثلا سال66 در ابهر یک دوره 300ساعته کارآموزی برای مدیران مدارس گذاشته بودند. منتهی بعد از پایان این دوره، 10نفر از همین مدیران عوض شدند و اینگونه 300 ساعت سوخت شد و رفت هوا. یکی از مخاطبان روزنامه اطلاعات هم به این مورد اشاره کرده و گفته بود واقعا نمیشد اول تغییرات را انجام میدادید بعد کلاس میگذاشتید؟ که خب ظاهرا با روند امور اداری و نحوه صحیح مدیریت منابع و... آشنا نبوده وگرنه این سؤال را نمیکرده.
سوغات فرنگ ما که بچه بودیم موز هم جزو سوغاتی بهحساب میآمد و آدم آهنی، در حد گوشی آیفون ارج و قرب داشت و هر کس از مکه برمیگشت با خودش یک تلویزیون رنگی هم میآورد و ما تا مدتها فکر میکردیم آوردن تلویزیون جزو واجبات حج است. لکن خبری که در روزنامههای آن موقع چاپ شده نشان میدهد که نصف این سوغاتیها جزو موارد ممنوعه بوده ولی خب ما بلد بودهایم چطوری قانون را دور بزنیم که هم بازار خالی از جنس نباشد و هم قانون ناراحت نباشد. در آییننامه کالاهای مجاز به ورود همراه مسافر آمده پوشاک، لوازم شخصی، لوازم خانگی (به استثنای یخچال فریزر، تلویزیون، اجاق گاز و...)، مواد غذایی، پارچه، لوازم بهداشتی در حد 2هزار ریال که یعنی یک دانه سفیداب و چند چیز دیگر، البته در حد مصرف شخصی و این یعنی دم همه کسانی که با خودشان تلویزیون آوردند گرم و ایول به مأموران گمرک و چه دورهمی خوبی است اینجا.
مثل ربابه نباشید جوانهای الان مثل جوانهای قدیم نیستند و حال کارکردن و سختیکشیدن و طیکردن پلههای ترقی را ندارند. جوانهای الان همه یا سرشان توی گوشی است یا تا لنگ ظهر خوابند یا 8سال در دانشگاه جزوه رد و بدل میکنند و آخرش مدرک کاردانی معادل میگیرند. جوانهای قدیم اما اهل تلاش و کوشش و آنقدر سحرخیز بودند که خروسها را هم از خواب بیدار و دم غروب مرغها را به اجبار آماده خواب میکردند. یکی از نمونههای این جوانان کوشا، زنی 29ساله، دانشجوی رشته اقتصاد بوده که در این سن و سال کم توانسته بود مدیریت یک باند بزرگ قاچاق ارز را برعهده داشته باشد و این نشان میدهد سن یک عدد است و شما اگر بخواهید میتوانید قبل از 30سالگی هم به این درجه برسید. تازه این برای دهه60 بوده که امکانات محدود بوده. الان که همهچیز فراهم است و زیرساختها یکجوری آماده شده که شما اراده کنید، تبدیل میشوید به سلطان یک چیزی؛ از سکه و دلار گرفته تا قیر و سیخ و اسکاچ و آدامس بادکنکی. کارآگاهان دایره تجسس پلیس در سال 66 اعلام کردهاند این خانم یعنی ربابه امینیان سابقه فعالیت اقتصادی خاصی هم نداشته و فقط زیرک بوده. او با همین زیرکی توانسته بود 500هزار دلار، 638پوند، 33میلیون ریال، 56هزار مارک، 116سکه طلا، 250میلیون ریال طلا و جواهر، 11تخته فرش ابریشم نفیس، 2 دستگاه بنز و یک دستگاه بیام دبلیو جمع کند که سرانجام بهدست پلیس افتاد. همچنین ربابه در خانهاش بیش از یک میلیون تومان عطر و ادکلن و یک انگشتر 5/1میلیون تومانی داشته که آن موقع خیلی بوده و باعث افتادن فک مأموران شده بود. ربابه بعدا به زندان افتاد اما از عاقبتش خبر نداریم.
گمشدهها پیدا شدند؟ ظاهرا در دهه 60 مردم حافظه خوبی نداشتهاند یا اینکه خیابانها تابلو نداشته یا علاقه مردم به پیچاندن زیاد بوده و خلاصه هر چی بوده هر روز در روزنامهها یک ستون ثابت به گمشدگان اختصاص داشته. 95درصد هم مردان بالای 18سال تا 45سال که «از خانه خارج شدهاند و هیچ وقت برنگشتهاند». اینکه چرا در این دهه اینقدر مردم گم میشدهاند یکی از معماهای حل نشده تاریخ است که ما به آن ورود نمیکنیم.
لطفا سیگار نکشید سیگارکشیدن تا یک زمانی پز روشنفکری بود و اگر کسی درس میخواند و منورالفکر میشد سیگاری هم میشد و این سیگارکشیدن را آنقدر ادامه میداد که ریهاش از سه جا پاره شود و با لبهای سیاه ریق رحمت را سر بکشد. از اواسط دهه 60 اما مردم فهمیدند این سیگاری که همه جا همراهشان هست برای سلامتیشان ضرر دارد و توی روزنامه نوشتند پزشکان گفتهاند سیگار شما را میکشد و جلویش علامت تعجب گذاشتند! یعنی خود جماعت روزنامهنگار عمرا به چنین چیزی اعتقاد نداشتند و بهنظر آنها ورزش دشمن سلامتی بود و سیگار فکرشان را باز میکرد و اصلا با سیگار است که یک متن خوب متولد میشود. ولی همین خبرهای کوتاه و اکتشافات پزشکان باعث شد بعد از چند سال سیگار کشیدن یک عمل زشت محسوب و پکزدن به آن در اماکن عمومی ممنوع شود؛ اتفاقی که در سالهای اخیر در حال معکوسشدن است.
این چه وضعشه؟ در راستای مشکلات ابدی و ازلی کشور میشود به پدیده شوم افزایش قیمت مرغ اشاره کرد. چون نگاهی به روزنامههای 40سال اخیر نشان میدهد مرغ یکی از چالشهای مهم مسئولان اقتصادی کشور بوده که هنوز هم هست و احتمالا تا هزار سال دیگر خواهد بود. آن موقع یکی از خوانندگان پیام داده که در میدان امامحسین مرغ را گران میفروشند و ما مجبوریم غیر از مرغ کوپنی، مرغ آزاد بخریم لکن وی گفته که میدانیم الان جنگ است و مرغ کم است و باید صبور باشیم. الان اما خبری از جنگ و این حرفها نیست و 31سال از سال 66 هم گذشته اما قیمت مرغ هنوز هم بالا و پایین میرود و خود مرغها اگر میدانستند قیمتشان چنین تأثیری در زندگی مردم و سرنوشت دولتها دارد عمرا به این راحتی تسلیم ما نمیشدند و الان داشتند با خروسها در جزیره کیش آفتاب میگرفتند.
***
سبقت بدقولی از قیمت
داستان پیشفروش نیسان پاترول و باقی ماجرا
زهرا رستگارمقدم
در ایران فقط نسل سوم پاترول معروف به سری ۱۶۰ و ۲۶۰ از سال ۱۳۶۴ هجری خورشیدی تولید (در واقع مونتاژ) شد. سال ۱۳۷۲، تجهیزات بیشتری مانند هیدرولیک فرمان، کولر، رینگ پهن و گارد محافظ سپرجلو و همینطور زاپاس بند عقب بهطور استاندارد توسط کارخانه به آن اضافه شد. در مجموع ۶۱ هزار و۵۵۲ دستگاه نیسان پاترول در ایران تولید شد. در طول مدت تولید در ایران یکی از معدود خودروهای چهارچرخ متحرک مونتاژ شده در ایران بود و از اقبال عمومی بسیار خوبی برخوردار. پس از توقف تولید پاترول، نمایندگی نیسان پاترول را در ایران همان کارخانه مونتاژکننده یعنی شرکت پارس خودرو در اختیار گرفت. با رجوع به روزنامههای آن دوران، میتوان دید که کارخانه پارسخودرو از اردیبهشت سال 66 شروع به واگذاری این خودرو کرد. به این شکل که متقاضیان با پرکردن فرم درخواست، مدارک و پول خود را ارسال میکردند و با قرعهکشی بین متقاضیان این خودرو واگذار میشد. آنطور که مدیرعامل این کارخانه اعلام کرده بود، 6 هزار متقاضی تا پایان سال میتوانستند خودروی خود را تحویل بگیرند. قرار بود قیمت این خودرو توسط سازمان حمایت از مصرفکنندگان و تولیدکنندگان تعیین شود. اما پس از آن چه اتفاقی افتاد؟
در گزارشی که سایت پدال درباره بازار خودرو در سال70 منتشر کرده به این نکته اشاره شده است که بسیاری از خودروهای ثبتنامی در سال 66 هنوز در این سال به خریداران واگذار نشده است. این سایت به نقل از علیمحمدی، کارشناس خودرو مینویسد: «مسئول گرانی قیمت اتومبیل، مؤسسات تولید کننده اتومبیل هستند. البته در این زمینه، عملکردهای جنبی دولت نیز بیتأثیر نیست. به عنوان نمونه دولت حدود 5سال پیش، از متقاضیان پاترول (نیسان) نفری 500 هزار تومان گرفته و حالا بعد از این همه تأخیر به آنها اطلاع داده که از پاترول خبری نیست و میتواند در ازایش وانت به سپردهگذاران بدهد. قاعدتاً کسی که 500 هزار تومان پولش در این همه سال بلوکه شده، وانت دریافتی را با قیمت بیشتری عرضه میکند. در اینجا ظاهرا مردم و در واقع خریداران باعث افزایش قیمت وانت شدند، اما اگر پرده را کنار بزنیم چهره کارخانه تولیدکننده را به عنوان عامل اصلی گرانی بهوضوح خواهیم دید». تاریخ این گزارش سال 1370 هجری شمسی است. اما با توجه به حداقل دستمزد کارگران در سال 66 میتوان به وضوح مشاهده کرد که کارگران در ماه 2هزار و 250 تومان حقوق میگیرند و عجیب است که پیشفروش این ماشین 250برابر دستمزد ماهانه کارگران یعنی 500هزار تومان بوده باشد. این به معنای آن است که رقم خرید نیسان پاترول بالغ بر 2میلیون تومان بوده است.
فربد زاوه، کارشناس خودرو، با تاکید بر صحت این نقل قولها میگوید: «سال 63 پدرم پیکان خود را 700 هزار تومان فروخت. با توجه به اینکه نیسان پاترول ماشین بسیار گرانقیمتی بود، حتما قیمت تمامشده این خودرو خیلی بالاتر از این مبالغ بوده است». او به قیمت خودروها در سال70 یعنی 4سال بعد از سال پیشفروش اشاره میکند و میگوید: «در این سال قیمت تویوتا کارینا 6میلیون و گالانس 5میلیون و 200هزار تومان بود. در همین سال هوندا آکورد با قیمت 6میلیون و نیم به فروش میرسید».
***
عکاسان در سال 66 چه دیدند؟
سیل ویرانگر تجریش
شروع دوباره جنگ نفتکشها در خلیج فارس
کشتار بی رحمانه حجاج ایرانی در عربستان
بازار شب عید خیابان شهرستانی
موشکباران تهران وپناه بردن به پناهگاه
سکه 50 ریالی یاد بود رزمندگان
عملیات نصر 8
عملیات فتح 3
محمد پنجعلی در جبهه
دانشکده هنر - دانشگاه الزهرا(س)
تولد نمایشگاه کتاب تهران
اجساد کودکان بمباران شیمیایی حلبچه در تصویر دیده می شود
نظر شما :