۴۰ سال ۴۰ روز – سال ۷۰

۱۴ دی ۱۳۹۷ | ۱۳:۴۶ کد : ۶۵۵۱ دیگر رسانه‌ها
 ۴۰ سال ۴۰ روز – سال ۷۰
 «ویژه‌نامه روزنامه همشهری به مناسبت چهلمین سالگرد پیروزی انقلاب»

***


طغیان خزر و روزهای پراضطراب ساحل‌نشینان

درنگ
طغیان خزر و روزهای پراضطراب ساحل‌نشینان

اسدالله افلاکی؛ دبیر گروه زیست‌بوم


ساحل خزر: تابستان سال70 و درست در روزهایی که باید میزبان هزاران گردشگر باشد به یکی از نگران‌کننده‌ترین سواحل دریایی تبدیل شد تا آنجا که ساکنان حاشیه این دریا روزها و شب‌های پراضطرابی را پشت سر گذاشتند. ماجرا از طغیان خزر و پیشروی آب به سمت نوار ساحلی آغاز شد.

نخستین بار زنگ خطر پیشروی آب خزر را مهندس مفیدی - استاندار وقت گیلان - اول تیرماه 1370 به صدا درآورد. مفیدی با اعلام پیشروی آب خزر گفت که سطح آب خزر تا سال 2000 میلادی یک متر افزایش می‌یابد. این مدیر ارشد دولتی همان روز تأکید کرد با توجه به وضعیت موجود به اهالی حاشیه دریا نسبت به پیامدهای پیشروی آب خزر هشدار داده‌ایم.

 خزر در آن زمان به کابوسی برای حاشیه‌نشینان این دریا تبدیل شد. مسئولان با هشدارهای متعدد نسبت به بروز خسارات احتمالی اعلام کردند پیشروی آب خزر موجب از بین رفتن اراضی ساحلی و واحدهای مسکونی ساحلی به‌خصوص در مناطق متراکم شهری در شهرهایی نظیر تنکابن، ‌آشوراده، رامسر، محمود آباد و چالوس می‌شود. فراتر از این هشدارها، پیشنهاد جابه‌جایی روستاهای ساحلی به نقطه‌ای دیگر مطرح شد. مسئولان می‌گفتند روستاها باید به نقطه‌ای منتقل شوند که حداقل یک متر نسبت به دریا مرتفع باشند.

 در آن زمان، مسئولان دولتی تلاش می‌کردند برای مهار خزر راهکاری بیندیشند؛ پدیده‌ای که تا آن زمان، سابقه نداشت. با همین نگاه، شهردار وقت انزلی، پنجم تیرماه 70، از اقدامات ضربتی برای جلوگیری از پیشروی دریا و جبران خسارات در منطقه انزلی خبر داد و گفت: 6میلیارد ریال اعتبار به‌منظور جلوگیری از پیشروی آب خزر در نوار ساحلی و رودخانه‌های شمال اختصاص یافته است. 

این اعتبار توسط وزارت نیرو در مناطق ساحلی حاشیه مرداب و بخشی از اراضی کشاورزی که در معرض خطر قرار گرفته‌اند هزینه خواهد شد. انصاری تأکید کرد: 350واحد مسکونی در جزایر شهیدبهشتی، طالقانی، میان پشته، 30باب مغازه در شنبه بازار و 2واحد آموزشی در انزلی در خطر آب‌گرفتگی قرار دارند ضمن آنکه بیش از 700هکتار از اراضی کشاورزی انزلی هم به‌دلیل پیشروی آب آسیب دیده‌اند. شهردار انزلی گفت که از سال 56 تا‌کنون (سال 70) آب خزر بیش از 230سانتی‌متر بالا آمده و روند افزایش ادامه دارد.

خزر همچنان پیشروی می‌کرد و آرامش را بر مسئولان و مردمان گیلان و مازندران حرام کرده بود. هر روز خبری از پیشروی خزر رسانه‌ای می‌شد. برای نمونه، 12تیرماه، جهان‌بخش، معاون عمرانی استاندار گیلان گفت: براثر بالا آمدن آب دریای خزر 6منطقه شهری و 40منطقه روستایی دچار خسارت می‌شوند. او همچنین از خسارت دیدن 1200هکتار مزارع برنجکاری در خط ساحلی خبر داد و گفت: حدود 30واحد تجاری و 350واحد مسکونی در سطح شهرها، غیرقابل سکونت شده‌اند. همان روز، مهندس جزایری، مدیرکل برنامه‌ریزی و امور شهری ضمن بازدید از خط ساحلی دریا در منطقه نوشهر و کورکورسر گفت: 45درصد از واحدهای مسکونی و تاسیسات دولتی در نوار ساحلی نوشهر به‌ویژه در شمع ساحل، کورکورسر و دهنو به‌دلیل تداوم پیشروی آب خزر درمعرض خطر جدی قرار دارند ضمن آنکه پیشروی آب 500خانه مسکونی در تنکابن را تخریب کرده یا در حال تخریب است.

موج‌های خشمگین خزر همچنان بی‌محابا نوار ساحلی را درمی‌نوردید و گاه رفت‌وآمد شهرنشینان حاشیه ساحل را مختل می‌کرد. شرایط روزبه‌روز وخیم‌تر می‌شد به‌طوری که 18تیرماه، وحشت بر شهر آستارا سایه افکند. موج‌های عظیم بر در و دیوار ساختمان‌های شهر می‌کوبید و لحظه‌لحظه زندگی مردم شهر با بیم و اضطراب در آمیخته بود. اظهارات مسئولان شهر هم حاکی از آن بود که آنها نیز همچون سایر شهروندان در بیم و هراس به سر می‌برند. ازجمله آنکه معاون فرماندار آستارا گفت که اگر آب دریا به پیشروی خود ادامه دهد اکثر نقاط شهر به زیر آب می‌رود به همین دلیل تمام دستگاه‌ها برای مقابله با خسارات احتمالی در آماده‌باش کامل به سر می‌برند.

این حال و روز ساحل‌نشینان خزر در تیرماه 70بود هر چند که خزر طی سال‌های بعد با معضلات دیگری مواجه شد؛ معضلاتی که بیش از هر چیز دخالت‌های انسانی در آن سهیم است.

 ماجرا چه بود؟

ماجرای پیشروی خزر چه بود؟ بالا آمدن آب خزر اما از سال 56 آغاز شد و تا سال70 سطح آب خزر حدود 2متر بالا آمد. کارشناسان هیدرولوژی آن زمان گفتند که میزان آب رودخانه‌هایی که به خرز وارد می‌شود ازجمله آب ولگا افزایش یافته و همین علت بالا آمدن آب خزر است. برخی دانشمندان نیز علت بالا آمدن خزر را نتیجه زلزله سال 69 در گیلان اعلام کردند که مرکز اصلی آن در دریای خزر قرار داشت. یازدهم تیرماه 70 دکتر نوگل، محقق و زمین‌شناس درباره بالاآمدن سطح دریا گفت: با توجه به اینکه پیشروی آب در مناطق مختلف، به یک میزان نیست و با هم تفاوت دارد این پیشروی می‌تواند ناشی از عوامل فشردگی و چین خوردگی زمین باشد که امری طبیعی است و در سایر دریاها هم ازجمله ارتفاعات «تراسای» در سواحل دریای عمان شاهد این پدیده هستیم. او اعلام کرد که اعداد و ارقام نشان می‌دهد در 40هزار سال گذشته هر سال حدود 2میلی‌متر سواحل بالا آمده است.

خانم وراویچ، دانشمند روسی‌الاصل که در آن زمان مشاور علمی در امور شوروی و اروپای شرقی در مجله نیوساینتیست چاپ لندن بود اما معتقد بود که دریای خزر ازجمله دریاهایی است که سطح آب آن به‌طور طبیعی در دوره‌های زمانی بالا و پایین می‌رود. وراویچ گفت: طبق اطلاعات موجود مشکل کنونی دریای خزر از حدود 40سال پیش آغاز شده اما در اواسط دهه 1950میلادی سطح آب خزر سیر نزولی داشته است. با وقوع این پدیده، مسئولان برنامه‌ریزی مرکزی در مسکو به این نتیجه رسیدند که آب خزر به‌دلیل برداشت بیش از حد آب - برای کشاورزی - از رودخانه‌هایی که به خزر می‌ریزد سیر نزولی داشته است.در همان زمان کارشناسان محلی ترکمنستان اما به دولت شوروی اعلام کردند که تنزل آب خزر طبیعی است و جای نگرانی نیست. باوجوداین، دولت شوروی بی‌توجه به این نظرات تصمیم به جبران آب خزر گرفت. آنها با انحراف برخی رودخانه‌های سیبری - که به قطب سرازیر می‌شدند - آب این رودخانه‌ها را به سمت خزر هدایت کردند. علاوه براین، سدی روی خلیج معروف به قره بوقاز گل واقع در نزدیکی دریای خزر احداث و آب آن را به خزر منتقل کردند درحالی‌که همان زمان دانشمندان ترکمنستان با ساخت سد به‌شدت مخالف بودند. اکنون که آب خزر بالا آمده و تمام تاسیسات حاشیه دریا در سواحل ترکمنستان در حال غرق شدن است، مشخص شده که مخالفت دانشمندان ترکمنستان درست بوده و نیازی به دخالت در خزر نبوده است. وراویچ اشتباه مقامات شوروی را یکی از دلایل بالا آمدن آب خزر اعلام کرد وگفت: باید با بررسی منطقه از یک فاجعه بزرگ جلوگیری شود.

* موج‌های خشمگین  خزر همچنان بی‌محابا نوار ساحلی را درمی‌نوردید و گاه رفت وآمد شهرنشینان حاشیه ساحل را مختل می‌کرد

***

 

رستاخیز بیضایی

رستاخیز بیضایی

بهرام بیضایی در پشت صحنه مسافران

مسعود پویا، روزنامه نگار


بهمن 1370، دهمین جشنواره فیلم فجر، در سال حضور «ناصرالدین شاه آکتور سینما» (محسن مخملباف)، «نرگس» (رخشان بنی‌اعتماد)، «نیاز» (علیرضا داودنژاد) و «خانه خلوت» (مهدی صباغ‌زاده)، این «مسافران» (بهرام بیضایی) بود که چشم داوران جشنواره را خیره کرد. بهروز افخمی عضو هیأت داوران جشنواره دهم، ماجرا را چنین روایت کرد: «وقتی مسافران را دیدیم آن را در سطحی بالاتر از تمام فیلم‌های جشنواره یافتیم. نظرمان این بود ک=====ه این بهترین فیلم بیضایی و بهترین فیلم جشنواره است.» در نهایت اما بنا به توصیه یا مصلحت، سیمرغ‌ها اینگونه تقسیم شد: بهترین فیلم: نیاز، بهترین کارگردانی: رخشان بنی‌اعتماد (نرگس) و بهترین فیلمنامه: اصغر عبداللهی و حسن قلی‌زاده (خانه خلوت). 

با این همه بیشترین سیمرغ را سازندگان مسافران به خانه بردند: 
- بهترین بازیگر نقش اول زن (جمیله شیخی) 
- بهترین باریگر نقش مکمل مرد (مجید مظفری) 
- بهترین صدابرداری (محمود سماک‌باشی، یدالله نجفی) 
- بهترین فیلمبرداری (مهرداد فخیمی) 

و جایزه ویژه هیأت داوران به بهرام بیضایی به خاطر مهارت تحسین‌برانگیز در کارگردانی مسافران. لحظه‌ای که کارگردان مسافران برای گرفتن سیمرغ از دست وزیر وقت ارشاد روی سن رفت، لحظه باشکوهی برای دوستداران بیضایی بود. مسافران به عنوان امیدبخش‌ترین فیلم بیضایی روایت تبدیل آیین عروسی به مراسم سوگواری است. در آستانه عروسی ماهرخ (مژده شمسایی)، ظاهرا خواهرش مهتاب (هما روستا) و خانواده‌اش در تصادف کشته می‌شوند. آنها آینه‌ای به همراه می‌آوردند و حالا که اثری از آینه نیست مادربزرگ (جمیله شیخی) مرگشان را باور ندارد. در انتهای فیلم مردگان به همراه آینه گمشده به مراسم می‌آیند و عزا به شادی مبدل می‌شود. 

چنین فیلم امیدبخشی از بیضایی تلخ‌اندیش می‌توانست نشانه‌ای از امید فیلمساز به تغییر و بهبود شرایط اجتماعی- سیاسی هم باشد. توصیف بیضایی از فیلمش هم همین رویکرد را نمایان می‌ساخت: «مسافران جشن پیروزی زندگی بر مرگ است و باروری بر قحطسالی».

اما  همین فیلم فاخر و امیدبخش برای اکران عمومی دچار جرح و تعدیل شد. ممیزی مسافران، چنان به بیضایی گران آمد که سیمرغ بلورینش را به ارشاد پس فرستاد. 10 سال بعد نسخه کامل مسافران در سینما سپیده اکران شد.

این همان نسخه به نمایش درآمده در جشنواره دهم بود و در این فاصله 10ساله، بیضایی تنها یک فیلم دیگر به کارنامه‌اش اضافه کرده بود.


 نخستین دوسالانه نقاشی

علی بختیاری،  کیوریوتور 
 
نخستین دوسالانه نقاشی ایران پس از انقلاب برگزار شد. این رخداد از تاریخ 28 آبان تا 28 آذر 1370در موزه هنرهای معاصر تهران، فرهنگسرای نیاوران و مجموعه فرهنگی آزادی برقرار شد. 264هنرمند با 393 اثر به مرحله نهایی این دو سالانه راه یافتند که در نهایت 16هنرمند برگزیده این رخداد شدند. ابوالقاسم خوشرو، معاون امور هنری وزارت فرهنگ و ارشاد وقت در مقدمه کتاب دوسالانه می‌نویسد: «مرکز هنرهای تجسمی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی با تکیه بر ویژگی‌های جامعه انقلابی ایران و با هدف حمایت از الگوهای متحول و ارزشمند هنری، همه تلاش و کوشایی خود را برای تقویت جریان رو به رشد و فراگیر «هنر انقلاب اسلامی» به‌کار بسته و با تأکید بر این باور که هنر انقلاب اسلامی با بهره از پدیده «ایمان»، شایستگی ‌یافته تا به سبک و سیاقی نو و «خودبسا» تبدیل شده و راه آینده را «به پای خود» پوید، به مساعی خود ادامه دهد».


دعوای دلشدگان


علی حاتمی و حسین علیزاده سر صحنه دلشدگان

مسعود میر،روزنامه نگار


مادر در خانه بود اما گویی دلش چنان شکست که همه دلشدگی‌ها در یک آن با شلیک توپ دعوا، به دریای قهر ریخت. اینها چه ربطی دارد به ساخته دهه هفتادی علی حاتمی؟ ربطش بازمی‌گردد به نخستین تجربه سینما رفتن دونفره با پدر بعد از یک دلخوری خانوادگی زن و شوهری. مادر در خانه ماند و پدر برای پایان دعوا دست پسرش را گرفت تا در سالن تاریک سینما فراموش کند آنچه را که چند ساعت قبل در خانه رخ داده بود. نمک زندگی شده بود بهانه کشف سینمایی که برای یک پسر بچه 9ساله غریب بود و البته خواستنی؛ دلشدگان از تیتراژ و رؤیای احمدشاه برای اینکه کاش همه صداها آهنگ بود و همه حرف‌ها ترانه. من غمگین و پر از ترس با همین رؤیای شاه قاجار غرق شدم در دلشدگان. آواز استاد شجریان و عاشقی‌های شاهزاده ترک نابینا را هم که به این ترکیب اضافه کنید نتیجه‌اش چیزی نمی‌شود جز دلدادگی به فیلمی که هنوز و همیشه جذاب است و میخکوب کننده. معجزه علی حاتمی با آن سناریوی دلنشین، بازی‌های حیرت‌انگیز، آهنگسازی بی‌رقیب و البته صدای آسمانی ثبت شده بود تا سینمای ایران در دنیای موسیقی همیشه تحفه‌ای مقبول برای رو‌کردن داشته باشد. بعد از سینما زندگی دوباره به خانه ما بازگشت، پدر لبخند زد و مادر دلخوری‌هایش را با مهربانی همیشگی جارو کرد.

 

***

حجامت؛ سنتی محبوب درمانی مشکوک

در سال 1370 اختلاف ‌نظر پزشک‌ها و مردم درباره طب سنتی به رسانه‌ها کشیده شد

 

سمیرا رحیمی

اختلاف نظر میان متخصصان طب سنتی و علم پزشکی مدرن بر سر اثرگذار بودن درمان‌های طب سنتی و شیوه‌های درمانی جدید، سابقه‌ای طولانی دارد. حجامت در ابتدای دهه 70، به‌عنوان یکی از این درمان‌های سنتی پرطرفدار به موضوعی جنجالی تبدیل شد زیرا بسیاری باور داشتند این درمان خطرات سلامت زیادی برای انسان به‌دنبال دارد. درحالی‌که ادعای حجامتگران نشان از پرطرفدار بودن این درمان داشت؛ به گفته آنها، در سال 1370 بیش از 5 میلیون‌نفر برای حجامت به مراکز نه‌چندان بهداشتی حجامت مراجعه کرده ‌‌بودند.

حجامتگران ادعا داشتند این تکنیک باعث درمان بیماری‌هایی مانند بیماری‌های قلبی، چربی، قند‌خون، ناراحتی‌های پوستی، بیماری‌های کبدی و کلیوی، آرتروز، میگرن و سردرد‌های شدید، ناراحتی عصبی، آسم، بیماری‌های دهان و دندان و چشم می‌شود. در مقابل، پزشکان اجرای غیربهداشتی حجامت را که معمولا در مراکزی بدون تجهیزات کامل و به‌دور از اصول بهداشتی انجام می‌گرفت، عامل انتقال ویروس ایدز، هپاتیت و مالاریا می‌دانستند.

پزشکان همچنین اعتقاد داشتند خونی که از حجامت از بدن خارج می‌شود تفاوتی با خونی که از رگ گرفته می‌شود ندارد، تنها تفاوت در این است که خون حجامت دور ریخته می‌شود. کیهان در سال 1370 میزان دورریز خون در حجامت را سالانه 500هزار لیتر اعلام کرده بود. این میزان خون در شرایطی دور ریخته می‌شد که مسئولان سازمان انتقال خون، 300هزار لیتر خون را برای نجات جان ده‌ها هزار بیمار نیازمند از مرگ حتمی، کافی می‌دانستند و معتقد بودند اهدای خون بیشتر، علاوه بر فواید سلامتی برای اهداکننده، از میزان واردات 10میلیون دلاری محصولات خونی به کشور خواهد ‌کاست.

اختلاف‌نظرها و نگرانی‌ جامعه پزشکی در نهایت باعث شد رئیس‌جمهور وقت، هاشمی رفسنجانی، دستور پیگیری و تحقیق درباره حجامت را صادر کند. براساس این دستور، طرحی پژوهشی توسط معاونت آموزشی و پژوهشی سازمان انتقال خون آغاز شد تا در آن اثرات مثبت یا منفی روش درمانی سنتی حجامت با مطالعه روی 900 بیمار مورد بررسی قرار گیرد. در دستور رئیس‌جمهور درباره بررسی حجامت نوشته شده بود اگر قرار به ادامه یافتن درمان حجامت است، برنامه‌ای قابل‌قبول برای اجرای آن ارائه شود.

***

نویسنده نمی‌میرد

نویسنده نمی‌میرد


میلاد حسینی، روزنامه نگار


خوگرفتن... ناچاری... تن‌آسایی... 3عاملی که باعث شده ‌است ساکنان خانه ادریسی‌ها هیچ‌گاه خانه را ترک نکنند. 4نفر ساکنان و صاحبان خانه‌اند که توانِ رفتن ندارند حتی در میانه هیاهو و بحران؛ خانم ادریسی که زنی کهنسال و باوقار است و روزبه‌روز جوان‌تر می‌شود؛وهاب نوه خانم‌ادریسی که پس از زند‌گی و تجربه در خارج از کشور به عشق‌آبادِ داستان برگشته در سی‌سالگی و مدام به رحیلا، عمه زیبای فقیدش فکر می‌کند؛ لقا دخترِ خانم ادریسی و عمه وهاب که مانندِ خواهرش از زیبایی بهره‌ای نبرده اما وضعیتِ خانه چیزی را درونِ او زنده می‌کند تا بنشیند پای پیانو. و یاور... خدمتکاری پیر و وفادار که عضوی جدانشدنی از خانواده شده. و البته دیگرانی در داستان که خانه را اشغال می‌کنند و بعضی‌های‌شان آن‌قدر خودی می‌شوند که تن‌آسایی و ناچاری را از این چهار نفر می‌زدایند. قهرمان شوکت زنِ تنومندی با لباسی تماما زرد و روحیه‌ای عدالت‌جو، قباد که در جوانی دل‌بسته به خانمِ ادریسی بوده و حسرت روزهای رفته در او تکرار می‌شود، و رکسانا که چهره‌ای تمثیلی‌ است در داستان و صورتی بسیار شبیه رحیلا دارد.

«خانه ادریسی‌ها» رمانی ا‌ست پرشخصیت و پرقصه که در شهری فرضی به نام عشق‌آباد می‌گذرد و ورود گروه تازه‌به‌قدرت ‌رسیده یکنواختی زند‌گی‌شان را تغییر می‌دهد و البته موجودیت‌شان هم به خطر می‌افتد. چرا که تازه‌واردان می‌خواهند حق ستم‌دید‌گان را از ثروتمندان بگیرند و همین باعث ورود و حضور بیگانگان در خانه ادریسی‌ها می‌شود. این ورود نقطه عطف داستانی‌ است که باعث می‌شود آدم‌هایی غرق‌شده در خاطرات و گذشته دورشان، مجبور شوند مدارا کنند با جهان تازه‌ای که حادث شده.

خانه ادریسی‌ها یکی از مهم‌ترین رمان‌های منتشر شده در سال ۷۰ بود و نویسنده‌اش غزاله علیزاده پیش از این رمان داستان بلند «دو منظره» را در کتابی اوایلِ دهه60 منتشر کرده بود و در فضای ادبیاتِ داستانی حضوری جدی داشت. غزاله علیزاده متولدِ مشهد بود و در 43‌سالگی رمانی درخشان نوشت که بدل شده‌است به یکی از مهم‌ترین آثارِ داستانی ما. روایتی قدرتمند با نثری تمیز و بی‌نقص که می‌شود بارها و بارها خواند و کاری که داستان‌نویس در دلِ یک رمان با نثرِ فارسی کرده مرور کرد.

به «خانه ادریسی‌ها» که فکر می‌کنم چه چیزی یادم می‌آید؟ نخستین چیز حسادتم نسبت به توانایی خیره‌کننده نویسنده در زبان است. بله دقیقا از کلمه حسادت استفاده می‌کنم و اگر قرار باشد یک‌بار به چیزی حسودی کنم، آن‌چیز نثرِ غزاله علیزاده است. او در «خانه ادریسی‌ها» نشان می‌دهد چه مهارت و اشرافی بر کلمات دارد و چگونه می‌تواند کارکردِ موردنظرش را از دلِ زبان بیرون بکشد بی‌آن‌که قصه در ورطه زبان‌ورزی بیفتد و از ریتم خارج شود. انتخاب علیزاده در کلمات کاملا هوشمندانه‌ است و همین یکی از دلایل حسرتی‌ است که از جوان‌مرگی او در 47‌سالگی باقی مانده. اما او رمانی ماندگار از خودش به‌جا گذاشته و این یعنی حیاتِ ابدی نویسنده.
 

***

اداره اماکن در سال1370 فعالیت‌های پرشماری داشت

سال برخورد

لیلا شریف

سال70 نقطه پایانی بر فعالیت‌های کمیته بود. برای ساماندهی امور با ادغام شهربانی، ژاندارمری و کمیته انقلاب اسلامی، زمینه برای تولد نیروی انتظامی مهیا شد. با شروع کار نیروی انتظامی یکباره فعالیت اداره اماکن عمومی که قبلا زیرنظر کمیته بود، اوج گرفت و با عنوان اداره اماکن نیروی انتظامی دست به تدوین ضوابطی برای حفظ شئونات اسلامی در تالارهای عروسی، شرکت‌های ‌خصوصی، فروشگاه‌های صوتی و تصویری، مانتوفروشی‌ها و... زد و با افرادی که این اصول را زیر پا می‌گذاشتند، برخورد می‌کرد.

ضوابط جدید برای برگزاری عروسی

در سال70 برای برگزاری مراسم عروسی در تالارها باید یک فرم از طرف صاحب تالار و خانواده داماد پر می‌شد و آن را تحویل اداره اماکن می‌دادند.

 رعایت شئونات اسلامی و جلوگیری از ایجاد مزاحمت کاروان‌های عروسی برای مردم جزو اهداف اولیه تهیه‌کنندگان این فرم بود. ناگفته نماند جز این فرم، افرادی که درخواست برگزاری مراسم عروسی داشتند باید یک سند یا دفتر بسیج خود را در اختیار اداره اماکن قرار می‌دادند و بعد از تمام‌شدن مراسم آن را پس می‌گرفتند.

چشمی روی درها ممنوع شد

عبدالله محمدی چهره‌ای بود که در آن سال به‌عنوان رئیس اداره اماکن ناحیه انتظامی تهران بزرگ نامش در رسانه‌ها مطرح بود و هر ازگاهی در گفت‌وگو با رسانه‌ها از اقدامات سازمانش صحبت می‌کرد. بستن 12شرکت خصوصی به‌علت رعایت نکردن شئونات اسلامی خبری بود که عبداللهی از آن به‌عنوان بخشی از فعالیت‌های اداره اماکن در آن سال نام برده و درباره قواعدی که شرکت‌های خصوصی باید آن را رعایت می‌کردند، اینگونه توضیح داده بود: «شرکت‌هایی که روی درهای ورودی خود از چشم‌بین استفاده می‌کنند، باید نسبت به جمع‌آوری آنها اقدام کنند. شرکت‌های خصوصی موظفند درهای شرکت را تا زمانی که کار اداری انجام می‌دهند و در محل شرکت حضور دارند، باز بگذارند».

برخورد با مانتوفروشی‌های مشکوک

مسیر فعالیت‌های اداره اماکن در کنار بررسی فعالیت‌های چاپخانه‌ها، فروشگاه‌‌های صوتی و تصویری و آرایشگاه‌های زنانه به مانتوفروشی‌ها هم کشیده شده و حتی صدور حکم پلمب بعضی از مانتوفروشی‌ها و درج آن در رسانه‌ها باب شده بود. رعایت نکردن شئونات اسلامی و نداشتن مجوز مهم‌ترین دلایل برای صدور حکم پلمب یک مانتو‌فروشی- یا به قول مردم آن زمان مانتوسراها- به شمار می‌آمد، اما بودند فروشگاه‌هایی که حکم پلمب واحد صنفی‌شان با اتهاماتی همچون همکاری با عوامل گره‌ خورده بود.

موضوع برخورد با مانتوفروشی‌ها چنان جدی شده بود که روزنامه کیهان در آن سال‌ها هر ازگاهی خبری از آنها را چاپ می‌کرد و از مانتوفروشی‌های درگیر با موضوع فساد خبر می‌داد؛ «مانتوسرای آناهیتا واقع در میدان هفت‌تیر به‌علت همکاری با مراکز فساد به دستور مقام قضایی تعطیل و پلمب شد. پرونده چند مانتوسرای دیگر نیز در دست بررسی است که در صورت اثبات همکاری آنان با باندهای اشاعه‌دهنده فساد، پلمب خواهند شد.» 
 

***

همیشه پای انتقال پایتخت در میان است

اولین زمزمه‌های انتقال پایتخت از تهران، سال 64 به گوش رسید و با آغاز دهه ۷۰ جدی‌تر از قبل برسر زبان‌ها افتاد اما به‌خاطر هزینه‌ها و نبود مطالعات کارشناسی هیچ‌گاه به نتیجه نرسید

حامد فوقانی؛ خبرنگار

 شاید به نوعی فرار از زیر بار مشکلات بوده باشد؛ هرگاه که بحث انتقال پایتخت از تهران به شهری دیگر طی 2دهه‌و‌نیم اخیر مطرح شده است. آن هنگام که حل مسائل سیاسی، اقتصادی و زیست‌محیطی مرکز ایران برای بسیاری از مسئولان پیچیده شده درنهایت یکی از راهکارهایی که پیش‌روی‌شان قرار گرفته بود انتقال پایتخت بوده است. اولین زمزمه‌های انتقال پایتخت، سال ۱۳۶۴ و همزمان با دویستمین سالروز پایتختی تهران مطرح شد. بعد از پایان جنگ تحمیلی این موضوع دنبال شد، اما راه به جایی نبرد. ولی یکی از بزرگ‌ترین موج‌های انتقال پایتخت از تهران به شهری دیگر، ابتدای دهه 70 از راه رسید؛ با این مقدمه که برای کاهش مشکلات زیست‌محیطی، ترافیک و تأمین نیازمندی‌های شهروندان، دست‌کم باید مراکز اداری به جایی دیگر کوچ کنند. البته پیش از این سال هم، در 23آبان 68 جلسه بررسی شهر تهران با پیشنهاد منتقل‌شدن پایتخت همراه شده بود. آن زمان، وزرای مسکن و شهرسازی، کشور، نیرو، رئیس سازمان حفاظت محیط‌زیست و شهردار وقت تهران در حضور مرحوم آیت‌الله هاشمی‌رفسنجانی -رئیس‌جمهور وقت- به بحث راجع به مشکلات ناشی از رشد بی‌رویه جمعیت، آلودگی هوا، تخریب محیط‌زیست، مسائل مربوط به فاضلاب و ساختار نادرست بخش‌هایی از مناطق مسکونی شهر پرداختند. درنهایت انتقال مراکز سیاسی و اداری ازجمله راه‌های احتمالی برای کاهش مشکلاتی بود که پس از پایان جنگ تحمیلی گریبان تهران را می‌فشرد.

بازهم مدیریت یکپارچه در آغازین روزهای کاری سال 69، هیأت دولت با چنین پیش‌مقدمه‌ای کلیات طرح انتقال مراکز سیاسی و اداری کشور از تهران را به تصویب رساند و اما حدود 9ماه بعد و در 21آذر‌ماه سال 69 تمرکززدایی از پایتخت تیتر یک روزنامه‌ها شد. استناد روزنامه‌ها در آن هنگام، صحبت‌های محمد سعیدی‌کیا -وزیر راه وقت- بود که خبر از مصوبه انتقال واحدهای صنعتی، گمرکی و تحقیقاتی تهران در آینده‌ای نزدیک را اعلام کرده بود. سرانجام در اول خرداد‌ماه 70 چنین طرحی به تصویب هیأت وزیران رسید. با وجود این، خیلی زود کارشناسان علوم شهرسازی، اقتصادی و فرهنگی وارد میدان شدند و مشکل اصلی تهران را  در برنامه‌ریزی و راهکار را در قدرت‌دادن به شهردار دانستند؛ درست مثل پاریس، لندن، رم، وین و... . در روزهای نخست سال 70 و زمانی که شهرهای کشور خود را برای بازسازی پس از جنگ آماده می‌کردند، برخی صحبت‌های جالبی مطرح می‌کردند. به‌طور نمونه عده‌ای مبنای تأکیدشان برای انتقال مراکز اداری و سیاسی و کارخانه‌ها به کلانشهری دیگر مثل اصفهان، نبود رودی بزرگ همچون تایمز و نس در تهران بود؛ درصورتی که نخستین زمزمه‌های صرفه‌جویی و جدی گرفته شدن خشکسالی به گوش می‌رسید. در این میان، کارشناسان امر باب ایجاد مدیریت یکپارچه شهری را باز کرده بودند و چاره رفع مشکلات تهران را تحقق چنین مسئله‌ای می‌دانستند.

تمرکز‌گرایی اینکه بسیاری از بهترین امکانات موجود ایران در تهران جمع شده است، در خرداد 70 روی بورس بود؛ به‌ویژه از منظر درمانی و آموزشی. اما غلامحسین کرباسچی-شهردار وقت تهران- راهکار را نه در انتقال پایتخت بلکه برطرف کردن معضل بوروکراسی می‌دانست. او از سوی دیگر دائم عنوان می‌کرد همه مشکلات و معضلات تهران قابل حل است. او گفته بود: «اگر یک‌دهم آنچه باید برای ایجاد یک‌ مرکز سیاسی جدید سرمایه‌گذاری شود -اعم از سرمایه‌گذاری ریالی، ماشین‌آلات و مصالح ساختمانی، نیروی انسانی و...- را در تهران سرمایه‌گذاری کنیم، معضلات تهران در مدت زمان کمتر به‌گونه‌ای حل می‌شود که زندگی در آن قابل تحمل باشد». این تفاسیر هنوز که هنوز است ارائه می‌شوند. از یک طرف برخی می‌گویند تهرانی‌ها برخوردارند و با انتقال پایتخت، دیگران نیز برخوردار خواهند شد، از طرف دیگر عده‌ای بر این باورند که انتقال پایتخت برای رفع مشکلاتش در هر حدی، هزینه‌های سنگینی به‌دنبال دارد که همان منابع مالی می‌تواند مشکلات را بسیار کمرنگ کند و از آن طرف برخی می‌گویند باید راه ورود به تهران یا هر پایتخت دیگری تنگ شود و هرکسی که در پایتخت با امکانات موجود زندگی می‌کند، باید هزینه‌هایش را هم بپردازد.

سهم برخورداری تهران در لابه‌لای پژوهش‌های صورت‌گرفته برای طرح انتقال پایتخت، آماری از سه‌دهه 40 تا 70 در مورد تهران (منتشر‌شده در سال 70) به‌دست آمده بود که در برخی از مقالات از آنها تحت عنوان «تهران‌سالاری» یاد می‌شد. این عنوان به‌گونه‌ای، هم بر آفت پایتخت تلقی می‌شد و هم محروم شدن دیگر شهرها.



مُسکنی قابل هضم 
باآغاز تیرماه سال 70 کم‌کم نظرات کارشناسی درباره پیچیدگی‌های انتقال پایتخت اوج گرفت. مصطفی بهزادفر -معاون آن هنگام دانشکده معماری و شهرسازی دانشگاه علم و صنعت و یکی از اساتید صاحبنام این عرصه هم‌اکنون- معتقد بود که تمرکز یا عدم‌تمرکز به‌ معنای اینکه چیزی را از یک‌ ظرف برداریم و در ظرف دیگر بگذاریم نیست؛ این مسئله پیچیده‌تر از این حرف‌هاست. او در گفت‌وگویی اظهار کرده بود: «حاد‌شدن مسئله تهران دلیل اول پیدایش این طرح است و دلیل دوم آن نیز به‌نظر من نشناختن مسئله تهران است. طرح انتقال پایتخت می‌تواند برای درد تهران یک ‌مسکن باشد ولی ما بایستی مسکنی را انتخاب کنیم که بیمار بتواند آن‌ را هضم کند. کسانی که می‌گویند ما به‌زور می‌بریم اشتباه می‌کنند زیرا خود تمرکز در تهران با زور به‌وجود آمده و باید زوری فراگیرتر از آن وجود داشته باشد».

30هزار میلیارد تومان در دهه 70 با همه اینها آخرین بار در 12شهریور امسال جلسه شورای ساماندهی مرکز سیاسی و اداری کشور و تمرکز‌زدایی از تهران به ریاست اسحاق جهانگیری -معاون اول رئیس‌جمهور- برگزار شد. جهانگیری در این مورد اعلام کرد: باید دید آیا طرح انتقال پایتخت به سرانجام می‌رسد یا نظرات کارشناسی قابل اهمیت جلوی یک‌موضوع کلی با ابهام فراوان را می‌گیرد؟ بخش زیادی از ابهامات به هزینه چنین انتقال پرخرج و پرتبعاتی برمی‌گردد. حال اگرچه برآوردهای مختلفی برای انتقال پایتخت وجود دارد اما هنوز یک برآورد رسمی با جزئیات منتشر نشده است. فقط یک برآورد ۳۰ هزار میلیارد تومانی در دهه 70 اعلام شده است. این رقم در ابتدای دولت یازدهم به 100هزار میلیارد تومان افزایش یافت و اکنون باید دید که با رشد قابل توجه نرخ ارز و تورم، برآوردها از چه ارقامی سخن می‌گویند.
 

***

روز شمار انقلاب، سال 1370

راز انتقال 22جنگنده عراقی به ایران

درنگ
راز انتقال 22جنگنده عراقی به ایران


مجید مهرابی دلجو؛ دبیر گروه سیاسی


فروردین: اکبر هاشـــمی‌رفــسنجانی رئیس‌جمهور در یک گفت وگوی اختصاصی با سردبیر مجله آلمانی اشپیگل که به جنگ اول خلیج فارس (حمله نظامی عراق به کویت و به تبع آن ورود حمله هوایی گسترده آمریکا به عراق و به دنبال اخراج نیروهای عراقی از کویت) اشاره کرده و از او پرسیده بود آیا از شکست دشمن قدیمی‌تان خوشحالید، گفته بود: ما مایل بودیم اصلا جنگی اتفاق نمی‌افتاد. هاشمی‌رفسنجانی در این مصاحبه گفت که 600 میلیارد دلار خسارت مستقیم و 300میلیارد دلار خسارت غیرمستقیم جنگ هشت‌ساله را از عراق طلب داریم که باید با داوری سازمان ملل حل و فصل شود. سردبیر اشپیگل به هواپیماهایی که در جریان جنگ کویت از عراق به ایران منتقل شده بود اشاره کرد و پرسید این هواپیماها که آمریکایی‌ها گفته‌اند بیش از صدتاست قیمت زیادی دارد، آیا نمی‌خواهید اینها را برای پرداخت غرامت بعدی، گروگان نگه دارید؟ هاشمی رفسنجانی یادآوری کرده بود که تعداد اینها 22 هواپیمای جنگی است و تعدادی هم هواپیمای غیرنظامی، ما اینها را متعلق به مردم عراق می‌دانیم، ‌ حساب غرامت چیز دیگری است و جای خودش را دارد. به تبع جنگ خلیج‌فارس آواره‌ها و مهاجران کرد به مرزهای ایران هجوم آوردند. فروردین ماه سال 70 مدیرکل امور اتباع و مهاجرین وزارت کشور گفت از زمان شکست عراق در جنگ خلیج فارس و شروع درگیری‌های داخلی در این کشور 45 هزار نفر از اتباع عراق و 4 هزار نفر از ملیت‌های دیگر ساکن در این کشور به ایران پناهنده شده‌اند. با ادغام نیروهای شهربانی،  ژاندارمری و کمیته‌های انقلاب اسلامی،  تشکیلات واحد نیروی انتظامی جمهوری اسلامی تشکیل شد. رهبر معظم انقلاب 12 فروردین در دیدار حجت الاسلام نوری وزیر کشور و جمعی از مسئولین نیروی انتظامی کشور با ایشان، طرح تشکیلات تصویب شده نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران و لباس و درجات این نیرو را به وزیر کشور اعطا فرمودند.

اردیبهشت: رهبر معظم انقلاب در اجتماع هزاران نفری مردم مشهد ضمن استهزای ابراز تمایل آمریکا مبنی بر رابطه با ایران اعلام کردند: آنها با نظامی که ارزش‌های اسلامی را به‌عنوان حیاتی‌ترین خواسته‌های خود مطرح می‌کند هرگز روابط عادی نخواهند داشت. بحران مهاجران و آوارگان عراقی شدت گرفته است. هلال‌احمر جمهوری اسلامی با برپایی چندین اردوگاه در مناطق مرزی پاوه و پیرانشهر ضمن اسکان کردهای عراقی،  کمک‌های انسان‌دوستانه مردم را برای آنها ارسال کرد. راجر کوپر، شهروند انگلیسی که به جرم جاسوسی در زندان ایران بود آزاد شد. درباره آزادی او سران قوا 2سال قبل‌تر به اتفاق نظر رسیده بودند اما این تصمیم در سال 70 محقق شد. هاشمی رفسنجانی در این باره در خاطرات سال ۶۸ خود می‌گوید: «در جلسه سران قوا در دفتر آقای [مهدی] کروبی [رئیس مجلس شورای اسلامی] شرکت کردم. درباره راجر کوپر [انگلیسی متهم به جاسوسی] تصمیم‌گیری شد.» آیت‌الله محمد یزدی، رئیس قوه قضاییه در یک نشست خبری در پاسخ به سؤالی مبنی بر اینکه آیا آزادی راجر کوپر ارتباطی با آزادی مهرداد کوکبی، تبعه ایرانی بازداشت شده در انگلیس داشته یا نه، گفت: هیچ‌گونه ارتباطی بین این دو نیست و هیچ‌گونه معامله سیاسی‌ای هم صورت نگرفته است. برای اولین‌بار ساعت رسمی کشور تغییر یافت. هیأت دولت اعلام کرد که با توجه به نظرخواهی‌های عمومی در مورد تاثیرات تغییر ساعت رسمی کشور،  از ساعت 24 روز 12اردیبهشت تا ساعت 24 روز 28شهریور ساعت رسمی کشور به میزان یک ساعت به جلو برده می‌شود.

   خرداد: حجت‌الاسلام یونسی، دادستان عمومی تهران در یک مصاحبه مطبوعاتی از دستگیری یک باند فساد اقتصادی خبر داد و گفت: در رابطه با توزیع کوپن‌های ارزاق عمومی در بازار آزاد، 16رئیس بانک، 7تن از معاونین،  8نفر از کارمندان بانک‌های صادرات و تجارت،  2تن از کارکنان وزارت بازرگانی و 12نفر از دلالان و فروشندگان کالاهای کوپنی دستگیر شده‌اند. برای مثال از یک قصاب در جنوب تهران هفتاد هزار برگ کوپن کشف شده است.

   تیر: سیاست ایران در تنش‌زدایی با کشورهای منطقه و جهان در دستور کار است. بعد از ماجرای جمعه خونین سال 66 و کشتار حجاج ایرانی به دست آل‌سعود، ‌علی‌اکبر ولایتی و سعود الفیصل وزیران خارجه ایران و عربستان در منا با یکدیگر دیدار کردند. ولایتی پیام رئیس‌جمهور ایران را تسلیم ملک فهد، پادشاه عربستان کرد. در مراسم راه‌اندازی ایستگاه ماهواره‌ای بومهن، مدیر امور ارتباطات ماهواره‌ای شرکت مخابرات درباره شایعه دریافت برنامه‌های تلویزیونی آمریکا و اروپا در ایران از طریق ماهواره گفت: امکان فرستادن ماهواره روی فضای کشور ما از طرف کشورهای غربی در قالب مجموعه مقررات و قوانین بین‌المللی وجود ندارد،  این فرضیه که این کار به صورت مخفیانه انجام شده باشد نیز منتفی است. 

   مرداد: علی‌اکبر ولایتی برای امضای توافقنامه حل اختلافات مالی ایران و فرانسه عازم پاریس شد. این اختلاف مربوط به وام یک‌میلیارددلاری ایران به فرانسه در دوران قبل از انقلاب بود. فرانسه دو‌سوم این وام را پرداخت کرده بود اما با تاخیر در پرداخت یک‌سوم باقیمانده آن ایران اعلام کرده بود دولت فرانسه باید یک‌میلیارددلار هم بابت بهره وام پرداخت کند. از سوی دیگر شرکت‌های فرانسوی که قبل از انقلاب در ایران کار می‌کردند خواستار دریافت غرامت از ایران شده بودند. نخست وزیر چین نیز به تهران آمده و با رهبر معظم انقلاب و رئیس‌جمهور کشورمان مذاکراتی سیاسی و اقتصادی انجام داد. آمریکا با فروش 4 فروند هواپیمای مسافربری مدل 146 ساخت انگلیس به ایران مخالفت کرد. معامله ایران و انگلیس برای تحویل 12فروند هواپیما به ایران به ارزش 150 میلیون لیره استرلینگ منعقد شده بود. 

   شهریور: کودتایی در شوروی برای سرنگونی دولت گورباچف شکل گرفت و این کشور دچار بحران شد. گورباچف اعلام کرد: شوروی در آستانه فروپاشی کامل قرار گرفته است. پارلمان شوروی برنامه تغییر کامل نظام این کشور را تصویب کرد. خاویر پرز دکوئیار وارد تهران شد و در مذاکره با مقامات ایرانی برای تشکیل کمیته بی‌طرف تعیین متجاوز در جنگ ایران وعراق اعلام آمادگی کرد. 

   مهر و آبان: ایران در واکنش به تحریم حضور ناشران ایرانی در نمایشگاه کتاب فرانکفورت اعلام کرد: ناشران آلمانی را به نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران راه نمی‌دهد. کنفرانس حمایت از انقلاب مردم فلسطین در تهران برگزار شد. در بیانیه این کنفرانس بر ضرورت تاسیس صندوق اسلامی فلسطین به سرمایه دول و ملل مسلمان به‌منظور کمک به مردم مظلوم فلسطین تأکید شد. مجلس طرحی را برای کاهش هزینه ها و جلوگیری از تجمل‌گرایی تصویب و دولت را موظف کرد آیین‌نامه استفاده از امکانات عمومی نظیر اتومبیل، هواپیما، هلی‌کوپتر، مسافرت‌های خارجی، پذیرایی‌ها و سایر هزینه‌های اداری را تصویب کند.

   آذر: ایران 450 اسیر عراق را به‌طور یکجانبه آزاد کرد. 25آذر پیکر شهید تندگویان به ایران بازگردانده شد. وی در کابینه شهید محمدعلی رجایی به وزارت نفت رسید، در آبان ۱۳۵۹ درحالی‌که یک‌ماه از وزارتش می‌گذشت، برای بازدید از پالایشگاه آبادان عازم جنوب شد، ولی در جاده ماهشهر به آبادان، توسط نیروهای ارتش عراق اسیر شد و زیر شکنجه نیروهای بعثی به شهادت رسید. اکبر هاشمی رفسنجانی در کتاب خاطرات سال ۱۳۶۹ خود می‌نویسد: «آقای بشارتی تلفنی گفت عراقی‌ها توسط صلیب سرخ اطلاع داده‌اند که آقای تندگویان در سال ۱۳۶۸ فوت کرده ‌است».

   دی: سفر رهبر معظم انقلاب به استان محروم بوشهر در دی‌ماه سال 70 انجام شد. ایران در همین‌ماه جمهوری‌های استقلال‌یافته شوروی را به‌رسمیت شناخت. اشپیگل آلمان نوشته: پیش‌بینی امام خمینی درباره سقوط کمونیسم در کمتر از 3سال تحقق یافت. رئیس‌جمهور از سپاه و ارتش خواست در بازسازی کشور به دولت کمک کنند.

   بهمن: سیدعباس موسوی، دبیرکل حزب‌الله لبنان به همراه همسر و فرزندش ترور شد. هیأتی از ایران به ریاست آیت‌الله جنتی در مراسم تشییع پیکر او در بیروت شرکت کردند. یک روز بعد سیدحسن نصرالله دبیرکل حزب‌الله لبنان شد. نصرالله 2 هفته بعد با رهبر معظم انقلاب در تهران دیدار کرد.

   اسفند: هاشمی رفسنجانی به جزیره ابوموسی رفت و به مردم این شهر وعده داد جزیره ابوموسی به یکی از مراکز بزرگ اقتصادی تبدیل شود. 21سال بعد در سال 91 محمود احمدی‌نژاد به جزیره ابوموسی سفر کرد و از مصوبات دولت برای این جزیره خبر داد. این سفر با واکنش‌هایی در منطقه و ازجمله امارات متحده عربی که ادعاهایی روی جزایر سه‌گانه مطرح می‌کند همراه شد. ایران استقلال بوسنی و هرزگوین، اسلونی و کرواسی، سه جمهوری پیشین یوگسلاوی را به رسمیت شناخت.
 

***

تماس‌های راه دور با کارت قرمز

تردد تاکسی رنو 21 و نصب تلفن‌های همگانی کارتی حال و هوای زندگی شهری را در سال 70 تغییر دادند

تماس‌های راه دور با کارت قرمز

سیاوش ابدی

مثل زمانی که نوشابه نارنجی دوباره به شهر برگشته بود و همه هوس کانادادرای می‌کردند، در سال1371 هم اغلب مسافران درون‌شهری دوست داشتند روی صندلی رنو 21 بنشینند.

 تنوع خودرو در خیابان‌های شهر را می‌توانید در فیلم‌های سینمایی آن زمان ببینید. برای مثال فیلم «جیب‌برها به بهشت نمی‌روند» که ابوالحسین داوودی آن را در سال1370 ساخت و سال71 روی پرده رفت و بسیار هم دیده شد، خیابان‌های تهران را در تسخیر پیکان، موتور و اتومبیل‌های خارجی به‌جامانده از زمان پیش از انقلاب نشان می‌دهد. در چنین شهری، تاکسی رنو 21 اتفاقی شگفت‌انگیز به‌شمار می‌رفت. شهریور سال 70 بود که مدیرعامل تاکسیرانی نشستی مطبوعاتی ترتیب داد تا این خبر ویژه را در اختیار رسانه‌ها قرار دهد. سیدجمال هاشمی عربی گفت: «سه هزار دستگاه اتومبیل جدید رنو 21 از کمپانی سازنده آن در فرانسه خریداری شده که به‌تدریج در اختیار متقاضیان قرار خواهد گرفت». 

رنو 21 به‌عنوان تاکسی با اولویت واگذاری به کسانی که در خط اول جبهه حضور داشتند، خانواده شهدا و جانبازان، در ماه‌های پایانی سال1370 وارد خیابان‌های پایتخت شد. قیمت مدل کولردار این اتومبیل در آن سال یک میلیون و500هزارتومان بود و بدون کولرش هم با 50هزارتومان کمتر واگذار می‌شد. بااین حال انتظار برای رسیدن رنو 21 و نشستن روی صندلی تاکسی‌های جدید تنها اتفاق هیجان‌انگیز در خیابان‌های تهران سال70 نبود، آن سال شکل تلفن‌های همگانی در شهر هم تغییر کرد. در سال 70 هنوز تلفن‌های عمومی ابزاری بسیار پرکاربرد در زندگی شهری به شمار می‌رفتند و این بود که خبر نصب تلفن‌های کارتی در خیابان‌ها بازتاب گسترده‌ای میان اهالی شهر پیدا کرد. اوایل تابستان سال70 بود که روابط عمومی وزارت پست و تلگراف و تلفن این خبر را در اختیار رسانه‌ها گذاشت: بیش از 50دستگاه تلفن همگانی کارتی در مراکز تلفن راه دور در تهران نصب شده که از تیرماه راه‌اندازی خواهند شد. 

کارت‌های اعتباری قرمز و آبی رنگ مخصوص ارتباط تلفنی بین شهری هستند و قیمت آنها 800تومان است و کارت سبزرنگ مخصوص ارتباط تلفنی بین‌المللی بود و مبلغ اعتبار این کارت‌ها 4هزار تومان است. به این ترتیب با اضافه شدن دستگاه‌های تلفن کارتی به مبلمان شهری و تردد رنو21 به‌عنوان تاکسی در خیابان‌ها، تغییر به سمت مدرن شدن فضای شهری در پایتخت ایران شروع شد.

 

***

کمونیسم در موزه

اول ژانویه 1991میلادی، یعنی دقیقا 2سال بعد از انتشار نامه تاریخی حضرت امام‌خمینی‌(ره) به گورباچف، شوروی همچنان یکی از دو ابرقدرت دنیا بود و تقریبا بر یک ششم سطح کره‌زمین حکمرانی می‌کرد. بزرگ‌‌ترین قدرت هسته‌ای دنیا، به واسطه پیمان‌هایی که دهه‌ها پیش به دیگران دیکته کرده بود، به جز کشورهای چپ‌گرا در سراسر جهان، عملا شرق اروپا را هم تحت کنترل خود داشت. شوروی، حدود 300میلیون جمعیت داشت و با ده‌ها هزار کلاهک هسته‌ای، خود را فناناپذیر می‌دانست.

با این حال، سال 91میلادی، در حالی به پایان رسید که دیگر کشوری به نام شوروی وجود خارجی نداشت؛ 26دسامبر (دی‌ماه 70)، اتحاد جماهیر شوروی رسما فروپاشید و جمهوری‌هایی که دهه‌ها در داخل این ساختار سرکوبگر کمونیستی به اجبار در کنار هم قرار داشتند، به استقلال رسیدند.

هر چند شوروی از درون پوسیده بود و در عرصه‌های اقتصادی و حتی سیاسی عملا به بن‌بست رسیده بود، اما به سختی می‌شد فروپاشی‌اش را تصور کرد. اما این دقیقا کاری بود که امام‌خمینی‌(ره) حدود 3سال قبل از فروپاشی شوروی انجام داده بود. رهبر فقید انقلاب در نامه مشهوری که اول ژانویه1989(11دی 1367) خطاب به میخائیل گورباچف، آخرین رهبر شوروی منتشر شد، صراحتا پایان کمونیسم را پیش‌بینی کرد؛ «جناب آقای گورباچف، برای همه روشن است که از این پس کمونیسم را باید در موزه‌های تاریخ سیاسی جهان جست‌وجو کرد؛ چرا که مارکسیسم جوابگوی هیچ نیازی از نیازهای واقعی انسان نیست؛ چرا که مکتبی است مادی، و با مادیت نمی‌توان بشریت را از بحران عدم‌اعتقاد به معنویت، که اساسی‌ترین درد جامعه بشری در غرب و شرق است، به در آورد.»

امام‌خمینی(ره) در این نامه بلند‌بالا که اندکی بعد از پایان جنگ ایران و عراق تحویل میخائیل گورباچف شد، رهبر شوروی را به مطالعه درباره اسلام و توقف مذهب‌ستیزی دعوت می‌کند. حضرت امام‌(ره) در بخش دیگری از نامه، ناسیونالیسمی را که در دل اتحاد جماهیر شوروی در حال شکل‌گیری بود و در نهایت یکی از عوامل اصلی فروپاشی آن شد را هم یادآور شد: «امروز دیگر دولت‌های همسو با شما که دلشان برای وطن و مردمشان می‌تپد هرگز حاضر نخواهند شد بیش از این منابع زیرزمینی و رو زمینی کشورشان را برای اثبات موفقیت کمونیسم، که صدای شکستن استخوان‌هایش هم به گوش فرزندانشان رسیده است، مصرف کنند.»

این نامه، که پیش‌بینی حضرت امام‌(ره)‌ از سرانجام شوروی خوانده می‌شود، توسط هیأت سه‌نفره‌ای متشکل از آیت‌الله‌جوادی آملی، محمد جواد لاریجانی و مرضیه حدیده‌چی‌(دباغ) به شوروی برده شد و با حضور سفیر ایران در این کشور، مفصلا به گورباچف ارائه شد.

آیت‌الله جوادی آملی، بعدها شرح جالبی از این جلسه داده است. براساس گفته‌های او، هیأت ایرانی این نامه را به گورباچف «تسلیم» نکرده است بلکه آن را جمله به جمله برای گورباچف خوانده‌اند و متن در حضور او ترجمه شده است. آیت‌الله جوادی‌آملی نقل کرده است که هنگامی که پیام حضرت امام به جمله کمونیست را باید در موزه‌های تاریخی جهان بنگریم رسید، چهره گورباچف تغییر رنگ داد. با این حال او در کمال ادب به تمام نامه گوش داد و در نهایت هم با احترام تمام با افراد هیأت ایرانی صحبت کرد.

گورباچف، اسفند همان سال، نامه‌ای در پاسخ به پیام امام‌خمینی‌(ره) نوشت که ادوارد شواردنادزه، وزیر خارجه وقت شوروی آن را در جماران به محضر امام‌خمینی(ره) برد.
 

***

مصائب گرم‌شدن در زمستان‌70

مردم برای گرم‌کردن خود مجبور بودند ساعت‌ها و یا حتی روزها پیت به‌دست در صف بایستند

مصائب گرم‌شدن در زمستان‌70

 

مائده امینی

روزنامه‌های اوایل دهه 70 پر شده‌اند از تجربه‌‌های تلخ سرما. چه بسیار روایت از فرزندانی که در آغوش مادرشان از سرما جان داده‌اند یا پیرزن‌ها و پیرمرد‌هایی که سوز آن سال‌ها را دوام نیاورده‌ بودند...

روزنامه کیهان مورخ بهمن ‌ماه سال70 نوشته است که در نخستین‌ماه زمستان این سال صدها نفر از هموطنان برای یافتن قطره‌ای نفت از این شعبه به آن شعبه می‌دویدند. نفت اگر هم پیدا می‌شد به چند برابر قیمت بود و مردم برای گرم‌کردن خود مجبور بودند ساعت‌ها و یا حتی روزها پیت به‌دست در صف بایستند. اگرچه استان‌های سردسیر کشور صاحبان بیشترین قربانیان سرمای آن سال‌ها بودند اما این بلا دامنگیر جنوب تهران و شهرهای دیگری مانند قم، اصفهان، کرمانشاه و... شده بود.

در حالی مشکلات، نارسایی‌ها و کمبود سوخت در زمستان‌های سرد آن سال‌ها نمود پیدا کرده بود که کشور ما در یک سال قبل به‌عنوان سومین صادرکننده نفت بین اعضای اوپک شناخته می‌شد.

نفت به‌دست مردم نمی‌رسید

درحالی‌که بعد از جنگ، بزرگ‌ترین پالایشگاه نفتی کشور، آبادان، در آن سال‌ها بازسازی شده و در خط تولید قرار گرفته بود، کمبود نفت به یکی از بحران‌های اصلی کشور تبدیل شده بود. طبق آمارهای به‌جا مانده از سال70، این پالایشگاه روزانه 265هزار بشکه نفت خام را فرآوری می‌کرده است. یک سال قبل یعنی در سال1369، تولید نفت ایران نسبت به سال68، افزایش یافته و به هزار و 152میلیون بشکه رسیده بود. از این میزان، 720میلیون بشکه نفت خام صادر و مابقی آن در داخل کشور مصرف شده بود.

علت کمبود سوخت در آن سال‌‌ها چه بود؟ 

علت کمبود نفت را مسئولان وقت به‌خاطر بالارفتن مصرف در زمستان و قاچاق فراورده‌های نفتی برشمرده بودند. این در حالی بود که مردم ساکن در نواحی سردسیر ادعا کرده بودند در طول زمان جنگ تحمیلی نفت سفید بسیار راحت‌تر در اختیارشان قرار می‌گرفته است.

البته کمبود وسایل در حمل‌ونقل نفت از پالایشگاه و تفاوت نرخ در نوع دولتی و آزاد آن که بازار را به‌دست دلالان داده بود هم مزید بر علت می‌شد که مسئولان وقت از آنها یاد می‌کردند. مطبوعات منتشر‌شده در سال70، ناتوانی در توزیع را بعد از مدتی در صدر علت‌ها نشانده بودند.

چرا نفت سفید؟

شاید درک نیاز مردم آن سال‌ها به نفت سفید برای ما سخت باشد. در آن برهه زمانی بیشتر استفاده‌کنندگان نفت سفید، قشرهای کم‌درآمد روستایی و حاشیه‌نشینان شهرهای بزرگ بودند. آنها از گاز و گازوئیل برای گرم‌کردن خانه‌هاشان استفاده نمی‌کردند و تنها چیزی که به کارشان می‌آمد، نفت سفید بود.

نفت دولتی در آن زمان لیتری 4ریال قیمت‌گذاری شده بود و این در حالی است که نفت آزاد را لیتری بین 8 تا 12تومان می‌فروختند. بحران سوخت در برخی مقاطع به جایی رسید که در آذربایجان‌غربی قیمت هر بشکه نفت به 3هزار تومان هم رسیده بود.

نفت کوپنی هم چاره‌ساز نبود 

بعد از مدتی دولت به نفت کوپنی روی آورد. رادیو و تلویزیون شعب مختلفی را برای سراسر ایران اعلام می‌کردند که به اندازه سهمیه هر خانواده به آنها نفت می‌دهد. این در حالی بود که این شعب در اکثر مواقع یا تعطیل یا نفت تمام کرده بودند. شعبه‌هایی هم که از این قاعده مستثنی بودند یا با صف‌های طویل مواجه بودند یا شبانه و به شکل آزاد نفت را به 20برابر قیمت دولتی توزیع می‌کردند. تفاوت بسیار زیاد نرخ دولتی و آزاد کم‌کم بازار سیاهی برای نفت به راه انداخت که هرکس که دستش می‌‌رسید را بر آن می‌داشت که به هر قیمتی نفت کوپنی تهیه کند و به نرخ آزاد به متقاضیان بفروشد.=
 

***

بحران تخم‌مرغ

با برچیده شدن کوپن تخم‌مرغ، قیمت این کالای اساسی ابتدا کاهش و سپس افزایش چشمگیری یافت

آوین آزادی 

بحران تخم‌مرغ از همان اوایل دهه 70  آغاز شده بود. خارج شدن این کالای خوراکی از فهرست اقلام کوپنی کار خودش را کرده و مسئله‌ساز شده بود. 

در روزهای ابتدایی برچیده‌شدن کوپن مرغ و تخم‌مرغ، قیمت این کالای اساسی حدود 20تومان کاهش پیدا کرد و به کیلویی 50تومان رسید اما این کاهش قیمت چندان دوام نیاورد. تنها چند روز بعد قیمت‌ها بالا رفت و متقاضی خرید کم شد. تخم‌مرغ در اواسط سال 70 به کیلویی 80تا 100تومان رسید و رسانه‌ها را بر آن داشت تا در سلسله گزارش‌های مختلف نسبت به این افزایش قیمت معترض شوند. در نهایت کار به جایی رسید که مابه‌التفاوت تخم‌مرغ کوپنی با آزاد، در شعب مختلف بانک‌ها در پایان سال‌ها به سرپرست خانوار پرداخت شد.

مردم قیمت‌های جدید را باور نداشتند 

مابه‌التفاوت مرغ کوپنی با آزاد بین 100تا 150تومان در هر کیلو بود و مردمی که حالا سال‌ها بود عادت به جنس کوپنی و قیمت‌های بسیار پایین کرده بودند، سخت با شرایط جدید سازگار می‌شدند و انتظار نداشتند که ناگهان قیمت کالایی مانند مرغ یا تخم‌مرغ چندبرابر شود. این موضوع، هم مردم و هم تولیدکننده‌ها را متضرر کرده بود.

اعتراض تولیدکننده‌ها به قیمت تخم‌مرغ 

تولید‌کنندگان به‌دنبال جبران ضررهای گذشته (در سال‌های جنگ) بودند. جلوگیری از واردات تخم‌مرغ هم مزید برعلت شده بود و به گرانی تخم‌مرغ دامن می‌زد. یکی از تولید‌کنندگان در آن سال‌ها به روزنامه کیهان گفته است«قبل از برچیده شدن کوپن، تولیدکنندگان تولید خود را به دولت می‌فروختند، در نتیجه وقتی تخم‌مرغ آزاد شد حجم زیادی از محصول روی دست تولید‌کنندگان ماند. آنها در ابتدا مجبور شدند برای جلوگیری از فساد این حجم را با قیمت پایین بفروشند اما این قیمت واقعی تخم‌مرغ نبود و نیست».

تسهیلات، هم دیر پرداخت می‌شد و هم سخت 

از طرفی قرار شده بود که بعد از برچیده شدن کوپن، دولت از تولیدکنندگان برای جان‌گرفتن تولید حمایت کند. در مرداد‌ماه سال 70 یکی از راهکارهای دولت برای حل بحران تخم‌مرغ، ارائه تسهیلات بانکی به واحدهای تولید مرغ و تخم‌مرغ بود. جراید وقت اعلام کرده بودند که بانک‌های ملی، صادرات و ملت آماده پرداخت تسهیلات هستند و از آنها به‌عنوان حامیان حمایت از تولید نام برده بودند. این تسهیلات برای تأمین سرمایه در گردش، مواداولیه، دارو و کنستانتره داده می‌شد؛ تسهیلاتی که به‌نظر می‌رسد مثل خیلی‌وقت‌های دیگر با مشکل و موانع بسیاری روبه‌رو بوده و به‌سختی به‌دست تولید‌کننده رسیده است.
 

***

منادی دوران تازه

منادی دوران تازه


سعید مروتی،منتقد و روزنامه نگار

با استقبال شورانگیز تماشاگران، همراهی نسبی منتقدان و تایید ضمنی مدیران، مقدم «عروس» به عنوان سرفصلی تازه در سینمای ایران گرامی داشته شد. اینکه بهروز افخمی جوان، قبلا برادری‌اش را ثابت کرده و با سابقه مدیریت گروه فیلم و سریال شبکه اول در دهه60 و کارگردانی سریال موفق «کوچک جنگلی»، پیشینه موجهی داشت در بستر همواری که پیش‌روی فیلم عروس قرار گرفته بود، گرچه اهمیت داشت اما این تمام ماجرا نبود و سهم مناسبات اجتماعی- سیاسی را نباید فراموش کرد؛ پایان جنگ، شروع دوران سازندگی، عوض‌شدن فضای شهر و تغییرات گسترده سیاسی، اقتصادی و اجتماعی. دهه70 در چنین حال و هوایی آغاز شد. همه اینها البته در انتهای دهه60 رخ داده بود ولی یکی دو سالی طول کشید تا نشانه‌هایش در سطح جامعه مشهود شود. دهه60، دهه آرمان و عقیده، دهه تسلط گفتمان عدالتخواه انقلابی و دهه چپ‌گرایی و حضور پررنگ دولت در تمام عرصه‌ها به پایان رسیده و دهه70 با امیدها و آرزوهای فراوان آغاز شده بود. امید بازسازی ویرانه‌های به‌جا مانده از جنگ و گشایش اقتصادی و اجتماعی، فضای عمومی را تغییر داده بود. شهردار تهران پروژه تغییر سیمای پایتخت را کلید زد. دیوارهای پارک‌ها برداشته شدند و کشتارگاه قدیمی تهران جای خودش را به فرهنگسرای بهمن داد. موضوع فقط راه انداختن کلاس موسیقی در جنوب شهر نبود و مخالفان سیاست‌های فرهنگی دولت وقت، متوجه موضوع بودند؛ درک اینکه دوران متفاوتی شروع شده و همه آن آرمان‌های دهه60 ممکن است در مسیر توسعه دچار دگردیسی شوند نیاز به هوش چندانی نداشت. عروس به عنوان مهم‌ترین فیلم سینمای ایران در ابتدای دهه70 به شکل موجز تغییر گسترده فضای جامعه را نمایان می‌کرد. سازنده عروس ابایی از این نداشت که تعلق خاطر و تاثیرپذیری‌اش از سینمای آمریکا را نمایان کند؛ سینمایی که در سراسر دهه60 تقبیح می‌شد و به‌نظر می‌رسید در اردوگاه چپ الگوهای مناسب‌تری برای سینمای ایران وجود دارد تا هالیوود که دیروز و امروزش منحط نامیده می‌شد. مخالفت با سیستم ستاره‌سازی به عنوان یکی از مهم‌ترین سیاست‌های سینمایی دهه60 نیز با عروس زیرپا گذاشته شد. ظهور ابوالفضل پورعرب و نیکی کریمی به عنوان بازیگران جوان و خوش‌چهره هم خود منادی ورود به دورانی تازه بود. جالب اینکه داستان عروس در اوایل دهه60 می‌گذشت. افخمی با حاشیه صوتی فیلم که پر بود از سرودهای انقلابی و اشاره به عملیات‌های دوران دفاع مقدس، به تناقض میان رفتار کاراکترها با روزگار اشاره می‌کرد؛ اینکه در سال‌های جنگ، دلال‌هایی از جنس حمید خوش‌مرام خون مردم را در شیشه کردند تا به عروس زیبایشان، ماشین لوکس آمریکایی و ویلایی در شمال برسند. اما همه این داستان‌ها حاشیه فیلم عروس بود و متن با فیلمبرداری اسکوپ نعمت حقیقی، ملودی زیبای بابک بیات، هنرپیشگان تازه‌نفس و خوش‌چهره، تکنیک هالیوودی و قصه‌گویی سرراست و شیرین، چیز دیگری می‌گفت. عروس روی حسرت‌ها و خواست‌های تماشاگر حساب درستی باز کرده بود و فتح گیشه نشان داد این فیلم حرفه‌ای و خوش‌ساخت در زمانی مناسب ساخته شده؛ در روزگار تغییر و توسعه و گذر از دهه پرماجرای 60 و ورود به دهه پرفرازونشیب 70. اکران عروس در تابستان1370 یکی از نشانه‌های آشکار پوست‌انداختن جامعه بود.
 

***

ریزنویس

دهه 70؛ دهه‌ای که با گرانی‌های شدید آغاز شد

محمدتقی حاجی‌موسی

هوا خراب شد  یکی از تفاوت‌های اساسی دهه‌70 نسبت به دهه‌های قبل، تغییرات آب و هوایی است. از این دهه است که آلودگی هوا و گردوغبار وارد فرهنگ مردم و گزارش روزنامه‌ها شد و برای نخستین بار یک کارشناس از سرطان‌زابودن هوای تهران گفت. در خرداد این سال یک جبهه هوای کم‌فشار وارد کشور می‌شود، بعد بادهای لبنانی به آن اضافه می‌شوند که الان دیگر وجود خارجی ندارند و تبدیل به بادهای عراقی و... شده‌اند. سپس سرب موجود در هوا با گردوغبار ترکیب شده و آزبست موجود در ترمز و کلاچ ماشین‌ها هم با آن قاطی می‌شود و خلاصه که معجونی دلپذیر از سرطان را تهیه می‌کند که کارشناسان نسبت به استنشاق آن هشدار دادند ولی به‌نظر ما همه اینها الکی بوده چون ما که سرطان نگرفتیم و اتفاقا هوا خیلی هم خوب بوده.

حق گرفتنی است  ملت نباید نازک‌نارنجی باشد و باید از همان اول مرد بار بیاید و بتواند حقش را بگیرد. البته این وسط گاهی ملت به 2 دسته تقسیم می‌شوند و طبیعتا آن دسته‌ای که زورش بیشتر است می‌تواند حقش را بگیرد که خب طبق قانون جنگل خیلی هم درست است. سال 70 نمونه عینی این وضعیت را در مسیر اتوبوس‌های تهران تا کرج شاهد بوده‌ایم؛ جایی که بخشی از ملت به گرانی 50ریالی کرایه اتوبوس‌ها اعتراض کرده‌اند و بخش دیگر ملت یعنی راننده‌ها تا توانسته‌اند آنها را زده‌اند و بعدش هم مسافران را پرت کرده‌اند پایین و هیچ‌کس را به مقصد نرسانده‌اند. تجلی کامل این جمله که حق را باید گرفت، ولو به زور!

مال خودت رو بچسب  مسئولین و مامورین وظیفه ندارند همه حواسشان به شما و اموالتان باشد که یک وقت گم نشود. این خود شما هستید که باید مالتان را بچسبید و بقیه را دزد نکنید و وقت مأموران را نگیرید چون بیکار نیستند که به‌کار شما برسند. در سال 70 اما مردم هنوز به این باور نرسیده بودند و یک آقایی به روزنامه پیام داده که من 3‌ماه است از کره‌جنوبی برگشته‌ام اما ساکم هنوز پیدا نشده و 850دلار در آن بوده و بعد از کلی دنگ و فنگ، مسئولین دلارهایم را با قیمت دولتی 75ریال آن هم تا سقف 200دلار می‌خواهند پس بدهند و این در شرایطی است که الان در بازار دلار 140تومان است و این چه وضعی است؟ مصداق کاملی از سیاه نمایی علیه مسئولین و دلالی ارز و قاچاق کالا به کره‌جنوبی که خوب شد مسئولین همان جا ساکش را گم کردند وگرنه معلوم نبود بعدا سلطان چه چیزی از آب دربیاید.

هیچ جا ایران نمی‌شه  فروردین سال 70، مسئولان هواپیمایی جمهوری اسلامی ایران تشخیص دادند که باید نرخ بلیت هواپیماها را 8برابر کنند که از نظر ما حرکت خوبی بوده و باعث شده مردم این‌قدر خارج نروند و ارز از کشور خارج نکنند. با این افزایش، قیمت بلیت تهران تا فرانکفورت حدود 100هزار تومان شد که برابر با 2 بار رفت‌وآمد کنونی با تاکسی اینترنتی تا فرودگاه امام خمینی است. بعد که همه دیدند این افزایش خیلی زیاد است، عوارض خروج از کشور که 20هزار تومان بود را لغو کردند و سپس 40درصد هم تخفیف دادند تا یک‌جورهایی مردم نمک‌گیر شوند و توی رودربایستی، افزایش 6برابری را قبول کنند و این می‌تواند خودش کلاس درسی باشد برای همه اقتصاددان‌های جهان که چگونه یک کالایی را گران کنیم و همزمان سر مصرف‌کننده منت هم بگذاریم.

ملت رعایت کنند  «تدبیر لغو امتیازات فرزند چهارم خانواده‌ها برای حفظ حقوق آحاد ملت مسلمان ایران اتخاذ شده است.»؛ این جمله طلایی را دکتر عباس پاک‌نژاد، معاون وزیر بهداشت گفته که البته خودش نگفته فرزند چندم خانواده‌اش بوده و بعد ادامه داده اگر ملت رعایت نکنند، امتیازات فرزند اول تا سوم را هم به‌خاطر انفجار جمعیت لغو می‌کنیم؛ تصمیمی که باعث شد خیلی‌ها معطل بمانند که بالاخره چه کنند و خیلی‌ها که در آستانه به دنیا آوردن فرزند چهارم بودند، دودستی بکوبند توی سرشان و البته بعدا معلوم شد که تصمیم اشتباهی بوده. در این قانون به این نکته که چه کسانی قبلا ملت را به بچه‌آوردن تشویق کردند اشاره‌ای نشد و فرزند چهارم یک چیزی شبیه به جان اسنو در رمان بازی تاج و تخت شد و تا مدت‌ها فقط نان‌خور اضافه بود که بعدا فهمیدند خیلی هم موجود مفیدی بوده و حالا تبدیل به جوانی رعنا شده که می‌تواند مورد استفاده قرار بگیرد.

آب را ول نکنید  435میلیون مترمکعب، حجم فاضلاب تهران بوده که در سال 70 وارد آب‌های زیرزمینی می‌شده و هنوز جزو مشکلات ابدی و ازلی تهران و ایران به شمار می‌آید. آن موقع مسئولان گفته‌اند امیدواریم در آینده‌ای نزدیک شبکه جمع‌آوری فاضلاب ساخته شود و بتوانیم این مشکل را حل کنیم. لازم به ذکر است این شبکه هنوز تکمیل نشده و باید اشاره‌ای کنیم به شبکه فاضلاب لندن که سابقه‌اش از 2 برابر سن خیلی از ما هم بیشتر است.

سلام سوسیس!  اخبار سال70شباهت زیادی به امسال دارد و همه‌‌چیز در حال گران‌شدن بوده؛ ازجمله سوسیس و کالباس که 30درصد گران شدند و قیمتشان به حدود کیلویی 100تومان رسید و در این سال 20هزار تن گوشت وارداتی به‌منظور تولید سوسیس و کالباس در اختیار کارخانه‌ها قرار گرفت که خیلی‌ها معتقدند گوشت گربه بوده وگرنه این قدر خوشمزه نمی‌شده.

دیگه فوت نکن  اواخر سال 70 مسئولان به این نتیجه رسیدند که مکالمه تلفن را هم گران‌تر کنند و این به‌نظر ما تصمیم بسیار خوبی بود چون آن موقع نصف جوان‌ها اوقات فراغتشان را با فوت‌کردن در تلفن پر می‌کردند که بعد از این مجبور شدند سری هم به پارک و کوچه و خیابان بزنند و علاوه بر پیاده‌روی به معاشرت با مردم بپردازند.


 

***

ونوس، تمنای وصال و جگر غمناک

 



سحر سخایی، نویسنده و آهنگساز

جریان موسیقی در ایران، ناگزیر بود تا برای ماندن، تن به قوانین دهد و یکی از بسیار دلایلش برای رفتن به سوی شعرهای عارفانه و مضامین معنوی، بیش از آنکه انتخابی زیباشناسانه باشد اجبار زمانه بود.

همین رفتن موسیقی به سمت کلامی که از قرن‌ها پیش می‌آمد آرام‌آرام به موسیقی کلاسیک ایرانی وجهی بی‌زمان و مکان داد. بی‌زمان و مکان از این حیث که آن را از آینه اتفاقات جامعه‌اش جدا و تبدیلش کرد به ونوسی که بقیه تماشایش می‌کردند و از زیبایی و اصالتش لذت می‌بردند. ونوس ما دیگر مایل نبود به اتفاقات روز خیره شود. این بی‌زمانی و مکانی هنر کلاسیک اتفاقا کمکش می‌کرد تا از هر شتابزدگی و ابتذالی در امان بماند در ازای آنکه دیگر روح‌ زمانه خود نباشد و این وظیفه را به گردن موسیقی و هنر مردم‌پسند بنهد.

سال۱۳۷۰ یک تصنیف به‌یاد‌ماندنی را به نام خود کرد. تمنای وصال عبدالحسین مختاباد که با شعری از شیخ بهایی در گوش مردم پیچید؛ شعری پر از حسرت و نرسیدن و پر از معشوقی آسمانی و پر از آرزو. تو گویی بازتاب وضعیت جامعه‌ای از بحران گذشته، در آرزوی وصال آرامش و در آغاز سال‌هایی که به نام سازندگی یکی‌یکی می‌آمدند و تلاش می‌کردند دوران را به شیوه تازه خود رقم بزنند. همین اشتراکات، تصنیف مختاباد را بر زبان‌ها انداخت؛ تا کی به تمنای وصال تو یگانه/  اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه/روزی که برفتند حریفان پی هر کار/ زاهد سوی مسجد شد و من جانب خمّار. تفسیر، بعد از سال‌ها آسان‌تر است. به آن آگاهم. از همین روست که گمان می‌کنم تمنا و حسرت و آینده نامعلوم این شعر بیخودی نبود که آن همه محبوب شد. جامعه خود را در آن می‌دید.

فرهاد فخرالدینی در این سال با موسیقی همراه جست‌وجوهای بی‌پایان مراد‌بیگ و حسام‌بیگ شد. سریال روزی روزگاری و آن حال کمیاب خسرو شکیبایی که بارها و بارها در افق بی‌انتهای صحرا با اسبش گم شد و موسیقی فخرالدینی ما و او را بدرقه کرد.

گفتم که موسیقی مردم‌پسند خارج از ایران از همین سال‌هاست که دست از واکنشی در برابر چیزی بودن می‌کشد و روی پای خود می‌ایستد. یکی از چهره‌های نسبتا تازه‌اش با پیشینه نجف‌آبادی در آرزوی اصفهان و برگشتن به آن آواز می‌خواند و جای دیگر ترانه پریچه را به سال۱۳۷۰ تقدیم می‌کند. ترانه‌سرایان و آهنگ‌سازان بزرگ پیش از انقلاب هنوز فعال‌اند و همین است که هنوز و تا مدت‌ها بعد می‌شود به شنیدن موسیقی‌های خوب آن سوی آب امیدوار بود.

محمدرضا شجریان همچون سال پیشین با گروه تازه‌اش سرگرم تورهای کنسرت خارج از ایران است. در یکی از همین کنسرت‌ها  تصنیفی با شعر ملک‌الشعرای بهار و ملودی‌ای از مرتضی‌خان نی‌داوود؛ فریادهای مرغی گرفتار، در قفس، بی‌پناه و نگران. ونوس ما آنچنان هم مشغول خود نیست را خواند.




فهیمه پناه‌آذر؛ روزنامه نگار

آغاز دهه 70 در تلویزیون با سریال‌های ماندگار همراه بود، یکی از این سریال‌ها که جمعه‌شب‌ها روی آنتن شبکه یک می‌رفت، «گل پامچال» بود؛سریالی با تیتراژ جذاب و شعری که هنوز هم در خاطر خیلی‌ها مانده و آن را زمزمه‌ می‌کنند. 27سال از آن روزگار می‌گذرد اما هنوز هم وقتی گل پامچال روی آنتن می‌رود، مخاطب خود را دارد. سال 70 جنگ تمام‌شده بود اما قصه لیلا توسط افرادی که جنگ را مستقیم و غیرمستقیم تجربه کرده بودند، دنبال می‌شد. کشته‌شدن تک‌تک اعضای خانواده لیلا به‌خصوص کسانی که سال‌ها در دل جنگ بودند، برای همه لحظات تلخی را یادآوری می‌کرد. دختری با لهجه شیرین جنوبی که ستاره جعفری نقش آن را بازی می‌کرد و زنده‌یاد داوود رشیدی پدربزرگش بود. کامبوزیا پرتوی این سریال 586دقیقه‌ای را نوشت. در این سریال بازیگران دیگری چون فاطمه معتمدآریا، رضا بابک، مرحوم پروین سلیمانی، مرحوم کیومرث ملک‌مطیعی، محمود بصیری، مهری مهری‌نیا و... حضور داشتند.




غروب ظهوری

عبدالرضا نعمت‌اللهی،روزنامه نگار

تقی ظهوری در اسفند 1370 درگذشت. او 21‌سال پیش از این تاریخ از سینما خداحافظی کرده بود. متن خداحافظی‌اش در 6 مهر 1349 در صفحه اول روزنامه اطلاعات چاپ شد. نوشته بود می‌خواهد برای همیشه از سینمای فارسی کنار برود. ظهوری در سال‌های میانی دهه 40 با نقش‌های مکملش، شده بود یکی از شمایل‌های فیلمفارسی.  کناره‌گیری‌ ظهوری از سینما شبیه سناریوی فیلمفارسی‌ها بود. گفته بود شهرت اذیتش می‌کند و می‌خواهد مثل مردم عادی زندگی کند. بعد هم رفت مکه و «آب توبه» روی سرش ریخت و دیگر پایش را به سینما نگذاشت.
 

***

قاب‌ها از سال 70 می‌گویند

 



 تشییع پیکر شهید محمد جواد تندگویان ، نخستین وزیر نفت جمهوری اسلامی ایران


دومین قهرمانی تیم فوتبال استقلال در جام باشگاه‌های آسیا


 عطاران وشفیعی‌جم در جمع دوستان


  ظریف، خرازی ، بورقانی و پروفسور رضا  درآخرین روزهای تحصیل در آمریکا



 کلاس اول مدرسه شبستری؛ آموزگار:  خانم آذربایجانی


   تعطیلی سینما پارس( اونیورسال) پس از آتش سوزی


   سینما انقلاب ‌بابل




 بازدید بهزاد نبوی از کارخانه اتومبیل سازی



 ضرغامی و ناطق نوری  در بازدید از کارخانه شهید باقری​​​​​​​
​​​​​​​



سفر نلسون ماندلا به تهران

کلید واژه ها: 40 سال 40 روز


نظر شما :