۴۰ سال ۴۰ روز – سال ۷۴
تصویب قانون تشکیل شوراهای شهر کشور
محمود مولایی
نقش مردم در اداره امور شهر و روستا با تمرکززدایی و توزیع مسئولیتهای دولت تعیین شد؛ درست در سال آخر دوره چهارم مجلس، هنگامی که مردمیترین قوانین با عنوان شوراهای کشور در بخشها، شهر، روستا، دهستان و شهرک به تصویب رسید. در این زمان 16سال از انقلاب گذشته بود و نمایندگان مجلس سخت پیگیر ایفای نقش مردم در اداره امور شهر و روستای خود بودند. ملاقاتهای مردمی هم بهصورت مکرر با نمایندگان مجلس انجام میشد؛ ملاقاتها نه فقط در سطح نمایندگان مجلس بلکه ملاقات مردم با استانداران، فرمانداران و افراد صاحب نفوذ نیز صورت گرفت. نمایندگان مجلس معتقد بودند مردمی که خودشان شهر و روستای محل زندگی خود را اداره کنند، مسئولیت مشکلات پیشآمده را با انگیزه بهتری پیگیری میکنند تا مفهوم دمکراسی را بهطور عمیق درک کنند.
سیاست این بود که با کاهش فعالیتهای دولت در امور شهری مردم بهتر از مشکلات خود مطلع میشوند و میتوانند تصمیمات بهتری برای شهر و روستای خود بگیرند؛ بدینترتیب که با وضع مقررات نظارت بر حفر مجاری و مسیرهای تاسیسات شهری مشکل کهنه و قدیمی حفرهای پیدرپی خیابانها و کوچه و عوارض متعدد ناشی از آن برطرف خواهد شد. همچنین نظارت شورای مردمی بر امور بهداشتی، اماکن عمومی و اجرای طرحهای توسعه میادین و فضای سبز بسیاری از موانع کنونی جامعه شهری را برطرف خواهد کرد. به اعتقاد نمایندگان مجلس، با توزیع قانونی مسئولیتهای نظارتی و اجرایی میتوان مردم و منتخبان آنان را در شوراهای مردمی کشور فعال کرد تا انگیزه آنها برای فعالیت گستردهتر را توسعه داد.
علی یوسفپور، نایبرئیس کمیسیون شوراها در 9 اردیبهشت سال 74 در این باره میگوید: «در هیاهوی بحرانهای سیاسی هرجا که مردم آمدند، مشکلات حل شد؛ حالا چرا در مسائل عمران شهری و روستایی، این مردم و شورای منتخب آنها نقش اصلی را نداشته باشند؟» موحدی ساوجی، رئیس کمیسیون شوراها و امور داخلی مجلس نیز از علاقهمندی مردم به اداره امور شهر خودشان صحبت میکند و میگوید: «مردم دوست دارند شهرشان پاکیزه و هوای آن نیز مطبوع باشد. آنها تمایل دارند که با مشارکت خودشان و هزینههایی که میپردازند، این کار انجام شود.»
البته برای تشکیل شوراهای شهر و روستا ابهاماتی وجود داشت؛ یکی از ابهامات این بود که با شکلگیری شوراها تداخل در برخی از مسئولیتهای اجرایی در کشور بهوجود میآید. تداخل در مسئولیتهای اجرایی وزارت کشور یکی از مواردی بود که به آن اشاره شد. در عین حال، اهمیت ویژه شکلگیری شوراها ابهامات را روشن کرده و موانع را از پیش رو برداشت؛ چنانکه بعد از اینکه شوراهای کشور در مجلس به تصویب رسید، برای بررسی به شورای نگهبان ارائه شد. روزنامه کیهان در 10 اردیبهشت 74 شوراهای کشور را بازوی اجرایی دولت قلمداد کرد. همچنین کمال دانشیار، عضو کمیسیون شوراهای مجلس در این شماره روزنامه میگوید: «با وجود آنکه انجمنهای شهر در گذشته، چندان هم انتخابی نبوده اما این واقعیت را باید پذیرفت که تحت هر شرایطی امور مردم در دست خودشان بهتر اداره میشود.»
در عین حال، بررسیها و مطالعات کمیسیون شوراهای مجلس نشان میدهد که در چند دهه گذشته عمدهترین فعالیتهای مؤثری که در شهرها صورت گرفته بود، به واسطه فعالیت انجمنهای شهری گذشته بوده است؛ برای همین، همهچیز مهیای اداره امور شهر و روستا به مردم بود.
* شورای اول؛ قربانی سیاسی کاری
برای مطالبات شهروندان از مدیریت شهری نیاز به نهادی مردمی بود که تا این امر را دنبال کند؛ در تمام دنیا این امر و موضوعات گره خورده با شهر از طریق پارلمانهای محلی پیگیری میشود. همین شد که شوراهای اسلامی در ایران بهعنوان پایه و بنیاد مردمسالاری از مردم برآمد تا به نمایندگی از آنها در تصمیمگیریهای شهری ورود کند. تمرین این دمکراسی نخبگان در کشور ما پس از انقلاب اسلامی این فرصت را پیدا کرد اما شوراهای شهر که در قانون اساسی با نام شوراهای اسلامی شهر و روستا از آن یاد میشد، 20سال فرصت اجرا نیافت تا آنکه در اسفند 77، مردم را برای نخستینبار برای تعیین سرنوشت شهر و روستای محل زندگیشان، به پای صندوقهای انتخاباتی کشاند. با آغاز سال 1378شورای اسلامی شهر و روستا در بسیاری از شهرها و روستاهای کشور تشکیل شد اما ماهیت سیاسی اعضای آن در بسیاری از شهرها و بهویژه تهران، باعث شد مردم نتوانند با کارکرد واقعی آن آشنا شوند. جز شوراهای اسلامی روستاها و شهرهای کوچک و در چند شورای شهر بزرگ مانند مشهد، اصفهان و کاشان که نسبتا عملکرد خوب و مثبتی در دوره اول از خود به جا گذاشتند، سایر شوراهای شهر به تقابل با سازمانهای دولتی پرداختند و با چالشهایی مانند نبود ثبات در مدیریت شهری و تقابل با وزارت کشور و حتی درگیری و جدل با شهرداری منتخب خود روبهرو شدند که این وضع در تهران و بروجرد به انحلال شورای شهر نخست منجر شد.اگر بخواهیم نگاهی کوتاه به شورای شهر تهران در دوره نخست داشته باشیم جنجالهای سیاسی، تغییر مدیران در کنار غیبت و استعفاهای اعضای شورا و تعطیلیهای پرشمار را مشاهده میکنیم. ضمن اینکه شورای شهر اول تهران، مصوبات جدی چندانی نداشت، بیشتر عمر شورای شهر به تغییر شهرداران گذشت و کمتر توانست در زمینه تصویب طرحهای مختلف موفق عمل کند.
***
بازگشت عمو ایرج
سعید مروتی
سالهای 73 تا 76 به عنوان دوران گذار از سینمای نظارتی- حمایتی دهه60 به سینمای اصلاحات، روزگار محدودیتها و گشایشهاست. محدودیت در ورود حوزههایی که از انتهای دهه 60 سینماگران اجازه یافته بودند دربارهشان فیلم بسازند (و نتیجهاش فیلمهای مهم سالهای 68 تا 71 بود) و گشایش در برخی امور (آزادسازی ویدئو) و رفع محدودیت از فعالیت سینماگرانی بازمانده از دوران طاغوت که مدیران دهه 60 دوستشان نداشتند.
صدور مجوز کارگردانی برای ایرج قادری در سال 73، از مهمترین گشایشهای این دوران بود. قادری که بعد از فیلم موفق و پرفروش «تاراج» (1364) یک دهه خانهنشینی را تجربه کرده بود، به یاری مقتدرترین تهیهکننده آن زمان (هدایت فیلم) و همراهی دوستان و رفقا (سعید مطلبی، فریدون جیرانی، رسول صدرعاملی، فرج حیدری و...) بهدنبال بازگشتی باشکوه بود. نتیجه ساعتها فیلمبرداری صدرعاملی از دادگاه پرونده جنجالی قتل پدرام تجریشی شده بود فیلمنامهای به نام «اما من شما را دوست میداشتم». وقتی قادری مجوز کارگردانی گرفت، صدرعاملی فیلمنامهاش را به او داد. فیلمنامه بارها بازنویسی شد و درنهایت به پیشنهاد فریدون جیرانی فیلم «میخواهم زنده بمانم» ساخته رابرت وایز به عنوان الگو انتخاب شد و گویا نسخه نهایی را جیرانی به نگارش درآورد و دیالوگها را هم سعید مطلبی نوشت. ایرج قادری با تمام توان روی صندلی کارگردانی نشست و بعد از اولین نمایش «میخواهم زنده بمانم» در سیزدهمین جشنواره فیلم فجر، منتقد مجله فیلم با نوشتن یک جمله حجت را تمام کرد: «این خوشساختترین فیلمفارسی تاریخ سینمای ایران است».
در بهمن و اسفند 73 احتمالا تنها فصل مشترک روزنامه «کیهان» و روزنامه «سلام» انتقاد از فیلم ایرج قادری بود. زمزمه بازگشت فیلمفارسی که در آن سالها زیاد شنیده میشد، حالا انعکاس گستردهتری در برخی رسانهها و محافل پیدا کرده بود. از 24 آبان 74 که میخواهم زنده بمانم اکران عمومی شد، صداهای مخالف درباره فیلم شدت گرفت. هرچند تماشاگری که یکدهه منتظر فیلمی از قادری مانده بود کاری به انتقادها و جنجالها نداشت و از تماشای فیلم غفلت نکرد.
اینکه واکنش مخاطبان در صحنههای پرتعلیق میخواهم زنده بمانم منتقدان را یاد واکنشهای اولین تماشاگران فیلمهای برادران لومیر میانداخت اهمیتی نداشت، مهم این بود که یکدهه مبارزه با فیلمفارسی و مصادیقش حالا داشت آن روی سکه را به نمایش میگذاشت؛ تاثیر معکوس و تبدیل فیلمفارسی به نوستالژی ملت.
بامداد خمار و تغییر در فضای ادبی ایران
میلاد حسینی
انتخاب «بامداد خمار» برای سال 74 و نوشتن از آن در این صفحه احتمالا انتخاب عجیبی بهنظر میرسد. چه آنکه رمانهای بسیار بهتری در همان سالها بوده که هنوز هم روایتشان تازه باشد و بامداد خمار صرفا رمان مصرفیای بود با نگاهی جسورانه که در زمانهای مناسب متولد شد. اما رمانس فتانه حاجسیدجوادی جدا از بدنه روایتش اتفاقهایی را رقم زد که بسیار مهم بود؛نویسندهای ناشناخته که ناگهان رمانی نوشت که بسیار بحثبرانگیز شد ، باعث شد گلشیری و دریابندری و مدیا کاشیگر وارد بحث درباره ادبیات عامهپسند شوند. بامداد خمار بعد بیستوچندسال حدود600 چاپ را از سرگذرانده که شمارگانش گاه به ۲۰هزار میرسید و گفته میشود نیممیلیون نسخه فروخته در این سالها.
اما «بامداد خمار» درباره چیست؟ قصه دلباختن محبوبه به پسری شاگرد نجار؛ دختری تحصیلکرده علیرغم فشارهای خانواده تن به ازدواج میدهد در سالهای آغازین حکومت رضاخان و از بعد ازدواج آدمهای داستان که همگی تیپهایی ساده هستند و هیچ شخصیتپردازی نشدهاند یکییکی مراحل غم و عبرت را از سر میگذرانند. محبوبه قصه، بارداری و سقط و طردشدن را تجربه میکند و آتش عشقش به رحیم هم خاموش میشود و با پایانی اخلاقی و آموزنده سیاهبخت میشود. اما اقبال و تأثیر این قصه به خط روایی ژانریاش معطوف نمیشود. بامداد خمار یک کلیشه را تغییر داد و فقیر همیشه مظلوم و ثروتمندی که همیشه مصداق ظلم و فساد بود را شکست و جای این دو را عوض کرد و بخشی از تاختن به این رمان از سوی چپهای ادبیات ایران بود که جای فئودال و پرولتاریا را در سرنوشت داستان تغییر یافته میدیدند. و این گام اول نویسنده جسورش بود.
بامداد خمار بهنوعی زن را به ادبیات ایران برگرداند. زنی که با شک و تردید حضورش در قصه سنجیده میشد یا باید مادری فداکار میبود و یا همسری مهربان. اما اینجا تبدیل شد به زنی که مقابل خانواده میایستد و انتخاب میکند. هرچند پایان به ضرر او بود، اما همین حضور اهمیت داشت. رمان فتانه حاجسیدجوادی پر است از اشکالات تکنیکی و روایی، اما جسورانه است بهعنوان رمانی عامهپسند عاشقانه. رمانی که صرفا برای مصرف بود و طبیعتا در ادبیات داستانی ارزشی ندارد، اما برای ساخت روایتی جسورانه اهمیت دارد. هرچند جسارت با سواد ادبی متفاوت است، اما ادبیات عامهپسند هم جنسی از ادبیات است که دلیلی برای تحقیرش نیست و روایتیاست صرفا برای مصرف. بامداد خمار اصلا رمان خوبی نیست، اما فضای زنانهاش در رونق ادبیات داستانی دخیل بود و متغیری جدید ساخت برای سنجش جذابیت روایی و نوشتن زن؛ متغیر محبوبه.
***
گبه، آری گبه، نه
هفتهنامه سینما، ویژه چهاردهمین جشنواره بینالمللی فیلم فجر
«گبه یک پست مدرن مزخرف بود».
مسعود فراستی
(رئیس شورای مرکزی انجمن منتقدان)
«گبه فیلمی جذاب و تکاندهنده است».
مهرداد فرید
(دبیر صفحه سینمایی روزنامه سلام)
«متاسفانه از فیلم مخملباف بدم نیامد، رفته بودم که از فیلم بدم بیاید!».
خسرو دهقان (منتقد مستقل)
«بهتر بود نام فیلم «گبه» را «سلام سینما» میگذاشتند، چرا که مخملباف در این فیلم به سینما، سلام واقعی میکند».
مسعود بهاری (گزارش فیلم)
***
دلار 4برابر شد
درحالیکه نرخ رسمی ارز در سال 74، 175تومان اعلام میشد، ارزش دلار در بازار آزاد به 403تومان هم رسیده و 4برابر شده بود
مائده امینی
جهشهای کمسابقه دلار از سال 73آغاز شد و در سال 74به اوج رسید. درحالیکه بالاترین نرخ دلار در سال 72، 180تومان ثبت شده بود این نرخ یک سال بعد به 263و 2سال بعد یعنی در سال74 ،به 403تومان در بازار آزاد رسید.
اگرچه روند افزایش قیمت دلار در واقع از سالهای ابتدایی دهه 70و با آغاز تورم پس از جنگ رقم خورده بود اما سیاستگذاران پولی با تزریق ارز به بازار به هر روشی آنرا مهار کرده بودند، بهطوری که در2سال 70و 71، اقتصاد کشور شاهد وقوع کاهش ۲۰درصدی در نرخ ارز برای این 2 سال متوالی بود؛ روشی که هنوز که هنوز است توسط بانک مرکزی در دورههای مختلف بهکار گرفته میشود و در نهایت همان نتیجه همیشگی را در بردارد؛ انفجار ناگهانی نرخ ارز.
جهش بزرگ تورم
اساسا دهه70 دوره اوجگیری تورم در اقتصاد ایران بود؛ کشوری انقلابی که پس از جنگ با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم میکرد و اقتصاد نحیفش از هزار و یک کمبود رنج میبرد. نرخ تورم 9درصدی سال 68، 6 سال بعد، یعنی در سال 74، به ۴۹ درصد رسید و یکی از جهشهای بزرگ خود را در طول تاریخ بعد از انقلاب تجربه کرد.
قیمتهای داخلی روزبهروز افزایش پیدا میکردند و هیچ ثباتی در اقتصاد کشور وجود نداشت و با تورم اقتصادی، نرخ ارز نیز به ناگهان در سالهای ۷۳ و ۷۴ جهش بیسابقهای را تجربه کرد. به این ترتیب نخستین شوک عمده افزایشی در نرخ ارز، پس از شوک اولیه در سال ۵۷، در این دوره پدید آمد. نرخ ارز در سال ۷۳ حدود ۴۶ درصد افزایش یافت و به ۲۶۳ تومان رسید و در سال ۷۴ نیز حدود ۵۳ درصد افزایش یافت و به ۴۰۳ تومان رسید؛ جهشی که نه در سالهای پیش از آن سابقه داشت و نه در سالهای بعد حتی نمونه مشابهی پیدا کرد. تا اینکه در سال 89 و بعد از جدیشدن تحریمهای خارجی علیه ایران، دومین جهش و در سال 96سومین جهش رقم خورد.
داستان تکراری ارز دونرخی و شکاف بین ارز آزاد و رسمی
شوک تورمی اتفاق افتاده بود و دولت در سال 74، مجددا اقدام به «تثبیت نرخ ارز مرجع» کرد. در این سال شکاف ایجادشده در سیستم ارزی چند نرخی، سیاستگذاران پولی را به تعدیل نرخ ارز غیررسمی واداشت. نرخ رسمی دلار در سال 74هم مانند 73، 175تومان بود و این در حالی بود که دلار در بازار آزاد به 403تومان هم رسیده بود.
بحران ارز و اطلاعیه بانک مرکزی
بازار ارز بههم ریخته بود و در آن زمان هم به شیوه آشنایی بنا بود بازار تحدید شود. خرید و فروش ارز خارج از شبکه بانکی ممنوع اعلام شده بود؛ درواقع دولت در آن زمان تلاش میکرد باهر اقدامی نرخ ارز را در بازار آزاد کنترل کند که این اقدامات چندان جواب نداد. هاشمی در سال76، دولت را در شرایطی به خاتمی تحویل داد که نرخ ارز با یک رشد 4برابری به حدود 478تومان رسیده بود.
در آن زمان سیاستهای ارزی تغییر کرده بود و بانک مرکزی در یکی از اطلاعیههای خود مورخ 22خرداد 74اعلام کرد: مسافران ورودی به کشور میتوانند ارز خود را بهصورت اسکناس نگه دارند یا درصورت تمایل با نرخ رسمی به بانکها بفروشند.
مسافران خروجی هم طبق این اطلاعیه میتوانستند ارز ورودی به همراه خود را (به میزان محدود و قیدشده در گذرنامه) از کشور خارج کنند.
درخواستهای بیجواب روزنامهنگاران و اقتصاددانان
انگار که سیکل افزایش قیمت ارز و اقدامات اشتباه را پایانی نیست. در سالهای ابتدایی دهه 70که دولت سعی میکرد با هر نوع دخالتی در بازار از روند افزایش قیمت دلار به هر شکلی جلوگیری کند، روزنامهنگاران و اقتصاددانها در آن دوره از تریبونهای مختلف اعلام میکردند که براساس نظریه شناوری ارز، بانک مرکزی باید از مداخله مستقیم در تعیین نرخ ارز تا حد امکان جلوگیری کند و در برخی از جراید آمده مشکل ارز در ایران به هیچعنوان کمبود ارز نبوده و توان تولید کم است.رهاسازی بازار ارز سالها بعد و در سالهای76 تا 84 اتفاق افتاد؛ تصمیمات درستی که نتایج آن مشهود و غیرقابل بحث است. حالا سالها گذشته است اما همچنان ما دوباره چرخ را اختراع میکنیم و رفتار درست با بازار ارز را یاد نمیگیریم.
***
هست شب آری شب
سحر سخایی
هربار به آخرین تصنیف کنسرت قاصدک گوش میکنم، تصویر تابلوی شب پرستاره ونگوگ جلوی چشمام میآید با آسمانی به همان اندازه آبی اما بدون آن دایرههای زرد و شیریرنگ که ستارههایش باشند. آسمان شب در صدای شجریان پرستاره نیست.
قاصدک یکی از بسیار اجراهای بینظیریاست که در سالهای ممنوعیت فعالیت موسیقایی خارج از ایران اجرا و ضبط شد و هرگز به انتشار رسمی تن نداد. گمان میکنم نبوغ زود بهبار نشسته پرویز مشکاتیان در قاصدک به نقطه اوج خود رسید. 2تصنیف این اثر روی شعرهایی از مهدی اخوان ثالث (قاصدک) و نیما یوشیج (شب) به تمامی تابلویی میسازند از دهه70 ایران با تمام آن ستارههای بزرگ و کوچک و همان حس دائمی که شجریان تکرارش میکند که آخر: دست بردار از این در وطن خویش غریب... .
جان عشاق؛ زیبایی آیا از نام این اثر آغاز نمیشود؟ باز هم پرویز مشکاتیان و باز هم محمدرضا شجریان و البته نامی دیگر در نقش تنظیمکننده اثر که محمدرضا درویشی است. تصنیف با تنظیمی ارکسترال با همراهی برخی سازهای ایرانی، بهخاطر کلام فضایی روایی دارد: «دوش میآمد و رخساره برافروخته بود، تا کجا باز دل غمزدهای سوخته بود». گرچه آن بیزمانی و آن کنارهگرفتن از روزمرگی همچنان با موسیقی کلاسیک ایرانی هست، اما دستکم آثاری در این دوره تولید میشوند که به لحاظ موسیقایی قدمهای بزرگی رو به جلو هستند. ملودیهایی که مشکاتیان برای این تصنیف و برای اثری دیگر به نام گنبد مینا (که سالها بعد بهصورت یک اثر باهم منتشر شدند) ساخت، به تنهایی نشان میدهند که پرویز مشکاتیان در شناسایی شعر یا بهتر بگویم در دستیافتن به آن تجربه زیسته که باعث درک شعر میشد از باقی همقطارانش فرسنگها جلوتر بود. بله فرسنگها. تصور میکنم آلبوم ستارههای سربی که در آمریکا و در همین سال منتشر شد همچنان موفقترین آلبوم پس از انقلاب خوانندهاش باشد علاوه بر اینکه حضور یک آهنگساز قَدَر هم در این آلبوم دیگر نمایان بود؛ مردی که گرچه در نقش آوازخوان و در روایت از پرندههای قفسی هم طرفداران بسیاری دارد اما لااقل برای من همیشه این حسرت را باقی گذاشته که کاش بیشتر میساخت و کمتر میخواند!
هربار آلبوم قاصدک را با همان کیفیت صوتی نازل گوش میکنم دریغ را درک میکنم؛ دریغی که برادر نوستالژیاست و راستش من از هردویشان فراریام. اما هیچ کاری نمیشود کرد وقتی زیباییای در گذشته بوده و حالا نیست. آلبوم قاصدک دربرگیرنده لحظات درخشانی از آوازخوانی شجریان است؛ شجریانی که در اوج پختگیاست و هرکار بخواهد با آن حنجره میتواند بکند. در انتها، تصنیف شب با شعر نیما پایانبخش برنامه است. نمیدانم شما هم حس کردهاید یا نه که شجریان به زمزمه با تکرار هست شب... هست شب اجرا را تمام میکند. همیشه تصورم از مخاطبان آن کنسرتی که ما ضبطش را در اختیار داریم جماعتی هستند نشسته در فضایی تاریک که نور تنها 3نفر را مقابلشان روشن کرده است؛ همایون خیلی جوان است، مشکاتیان با آن عینک بزرگ و عجیبش پشت سنتور نشسته و شجریان با آن دستهایی که عادت دارند ضرب را نگه دارند و بهجای تأکیدهای کلامی باز و بسته شوند در گوشه دیگری نشسته است. مخاطبان دیر میفهمند تصنیف تمام شده. شب چنان در برشان گرفته که گویی خیال صبح شدن ندارد. و این جادوست، اگر جادویی برای موسیقی قائل باشیم. و وای از شجریان وقتی این بیت را به آواز میخواند:
غزال اگر به کمند اوفتد
عجب نبود
عجب فتادن مرد است
در کمند
غزال.
پرواز 707
عبدالرضا نعمتاللهی
شهریور 1374هواپیمایی که داشت از تهران به کیش میرفت دزدیده شد. سارق، یکی از مهمانداران هواپیما بود که میخواست به اروپا برود اما از یک فرودگاه نظامی در جنوب اسرائیل سر درآورد. مقامات اسرائیلی هواپیماربا را به ایران تحویل ندادند و سارق هم پناهنده اسرائیل شد. 6 سال بعد حبیبالله بهمنی بر اساس همین ماجرا فیلمی ساخت به نام پرواز 707. ابوالفضل پورعرب، علی نصیریان و آنا نعمتی بازیگران اصلی فیلم بودند. فیلم، نفروخت و خوب از آبدرنیامد. اما ماجرای پرواز 707 به اینجا ختم نشد. 11 سال بعد وزارت اطلاعات هواپیماربا را در مرز ترکیه دستگیر کرد و این آخرین باری بود که یک پروژه هواپیماربایی در ایران به سرانجام رسید.
***
از یکیونصفی شبکه تا 5شبکه
در سال 1374تلویزیون برای نخستین بار شبکه 5 را برای مخاطبان تهرانی راهاندازی کرد
شبنم سیدمجیدی
کمتر از 2سال بود که مردم ایران به تماشای شبکه جدید 3 در تلویزیون عادت کرده بودند که در سال 1374شبکههای 4و5 نیز با فاصله زمانی کوتاه راهی تلویزیون شدند. شبکه 5 از همان ابتدا راه خود را برگزیده بود و تبدیل شد به نخستین شبکه استانی که مختص تهرانیها بود. نخستین برنامههای زنده به سبک شوهای خارجی در این شبکه ساخته شدند و مسابقات پربیننده جدید مثل «مسابقه بزرگ» از این شبکه آمدند. از زمان تاسیس این شبکه در سال1374تا سال1379مدیریت این شبکه با بهروز مفید- تهیهکننده امروز برنامههای تلویزیونی و سینمایی- بود. خیلی از برنامههای ماندگار سیما مثل سریال «روزگار جوانی»، برنامه «در شهر» یا «به خانه برمیگردیم»، از تولیداتی بودند که در آن دوران ساخته شدند. پخش بعضی از آنها مثل به خانه برمیگردیم و در شهر هنوز هم ادامه دارد، اما بیشک تأثیرگذاری این برنامهها در آن روزها دیگر تکرار نشده.
بهروز مفید نخستین مدیر این شبکه، در گفتوگو با خبرنگار همشهری یادی از آن روزها میکند و میگوید: «در مقطعی که علی لاریجانی رئیس سازمان صدا و سیما بود، تمایل داشت با افزایش شبکهها، انتخابهای متعددی را در اختیار مخاطبان قرار دهد. شبکه 3 را سال قبل از آن تاسیس کرده بودند و شبکههای 5 و 4 نیز به فاصله کم از هم در سال 1374راهاندازی شدند».
او ادامه میدهد: «شبکه5 یک پدیده نو بود و در آن مقطع توانست مخاطب خوبی جذب کند. قبل از آن، حتی 2شبکه هم نداشتیم و یکیونصفی شبکه داشتیم؛ چرا که شبکه2 از بعدازظهر شروع میشد. در یک فاصله زمانی کوتاه دوساله حق انتخاب مخاطب از یکیونصفی شبکه به 5شبکه رسید. این موضوع برای بینندهها جذاب بود. تلاش میشد نوآوریهایی اتفاق بیفتد و وضعیت مطلوبی وجود داشت البته بعد از چندسال، ماهواره و شبکههای مجازی، از مخاطبان صداوسیما کاستند. از طرف دیگر تعداد شبکههای سیما نیز خیلی زیادشده و الان حق انتخاب مخاطب خیلی بیشتر است». مفید درباره چگونگی شروع کار در شبکه تهران میگوید: «سال 74 با 3ساعت برنامه به شکل آزمایشی، کار را شروع کردیم. بعد برنامهها را به 6ساعت رساندیم و کمکم به 11ساعت در روز رسید که برنامهها از ساعت 4بعد از ظهر شروع میشد. برنامهها با مدت زمانهای کوتاه بین یکربع یا 30دقیقه بود. یک ریتم تند را درنظر داشتیم تا اگر مخاطب تهرانی ما حتی به شکل گذرا هم میخواهد شبکه را نگاه کند، بتواند یک برنامه را کامل ببیند و اطلاعات به او سریع منتقل شود. یکجورهایی از روی برنامههای خارجی الگوسازی کرده بودیم».
او درباره رویکرد شبکه5 در ابتدای کار بیان میکند: «تهران، پایتخت ایران و یک کلانشهر بود و ضرورت داشت که به مسائل محلی آن توجه خاصی شود. اما از طرف دیگر، شبکه تهران نمیتوانست فقط محلی باشد و از برنامههای ملی چشمپوشی کند. یک پنجم جمعیت کشور مخاطبان این شبکه بودند و ظرفیت اینکه در آن برنامههای ملی نیز تولید شود، وجود داشت. در نتیجه، هم برنامههایی با رویکرد ملی داشتیم و هم برنامههایی مختص استان تهران». مفید ادامه میدهد: «برنامه پخش5 را که بعدها اسم آن به ساعت 20تغییر کرد برای ارتباط زنده مردم با مسئولان استان ترتیب داده بودیم که مخاطبان زیادی داشت. رویکرد اطلاعرسانی درباره شهر و مشکلات آن را نیز با برنامه «در شهر» دنبال میکردیم. همچنین میزگردهای متعددی درباره مسائل استان برگزار میشد. یک برنامه عروسکی بود که هر بار یک موضوع شهری در آن مطرح میشد و برنامههای مربوط به سبک زندگی جزو لاینفک برنامههایمان بود».
بهروز مفید در ادامه با اشاره به اینکه این شبکه بعد از مقطعی تا حدودی از برنامههای مختص تهران دور شد، بیان میکند: «هرچه جلوتر رفتیم تعداد برنامههای ملی بیشتر شد. هر دونوع برنامهها در کنار هم میتوانست باعث موفقتر شدن این شبکه باشد». او ادامه میدهد: «جزو نخستین شبکههایی بودیم که به فضای زنده و پخش زنده پرداختیم که بابی شد تا دیگر شبکهها نیز به سمت برنامه زنده و ارتباط مستقیم با مخاطبان بروند».
***
23سال پس از افتتاح عکسخانه شهر؛ به روایت مدیر و مؤسس آن
فریم دستکاریشده یک موزه
نگار حسینخانی
خردادماه سال 74 بود که گزارشی درباره افتتاح نخستین موزه کاربردی-تخصصی عکاسی ایران با عنوان «عکسخانه شهر» در منطقه 7شهرداری در روزنامه همشهری منتشر شد. این موزه همانطورکه از این گزارش پیداست قرار بود مکانی برای اوقات فراغت جوانان باشد و پس از آن موزهای تخصصی دیگری مثل موزه زمان و... در سطح شهر ایجاد شود. پس عکسخانه شهر نخستین موزه تخصصی تاریخ عکاسی در خاورمیانه شد که وابسته به سازمان فرهنگی-هنری شهرداری تهران فعالیت میکرد. این عکسخانه اردیبهشت 1374 همزمان با روز جهانی موزه در مساحت250مترمربع افتتاح شد؛ موزهای با موضوع تخصصی تاریخ عکاسی ایران، گنجینهای از عکس و سایر میراث تصویری عکاسی (کارتپستال، نگاتیوهای شیشهای و...)، دوربینها و سایر ابزار و ادوات عکاسی.
عکاسخانه شهر چگونه موزه شد؟
رعنا جوادی میگوید: «فکر ساخت موزههای کوچک در شهر ایده محمدحسن خوشنویس- مدیر دفتر پژوهشهای فرهنگی- بود. من آن زمان مدیر بخش عکس آن اداره بودم، چنانکه اکنون هستم. آن زمان بهمن جلالی، همسرم ،نیز به این محل رفتوآمد میکرد. من و بهمن بسیاری از اشیای قدیمی عکاسی را جمعآوری میکردیم. وقتی قرار شد چنین موزهای احداث شود، چون ما در آن دفتر مشغول بودیم، این مشغولیت که عشق ما بود، به ما سپرده شد؛ یا بهتر است بگویم خودمان این مسئولیت را بهعهده گرفتیم. طرحی نوشتیم که مکانی برای احداث این موزه در اختیار ما گذاشته شود. شهردار آن دوران غلامحسین کرباسچی و معاون فرهنگی- هنری او محمد حقانی بود. قرار شد جای مناسب را خودمان به شهرداری معرفی کنیم». رعنا جوادی و بهمن جلالی که آن زمان در خیابان ملک زندگی میکردند، هر روز از کنار پارکی میگذشتند که ساختمان ویرانشدهای در دل خود داشت و به محل رفتوآمد معتادان بدل شده بود. جوادی میگوید: «در پارک ابتدای بهار شیراز ساختمانی قرار داشت که پیش از انقلاب کتابخانه بود و به آتش کشیده شده بود. این پارک سالها بود که در تصرف معتادان درآمده و معضل محله شده بود. این ساختمان را به شهرداری پیشنهاد کردیم و شهرداری این محل را خرید و داخل آن را به بهترین شکل ممکن بازسازی کردیم».
مدیر و یکی از اعضای هیأت امنای این موزه، رعنا جوادی، مشاور عالی عکسخانه بهمن جلالی و اعضای دیگر هیأت مدیره محمدحسن خوشنویس، شهردار وقت منطقه7 و... بودند. جوادی میگوید:«فضای عکسخانه بهگونهای بود که پس از آن صداوسیما در دکورهای برنامههای خود از آن طرحها خیلی استفاده کرد؛ گلدانهای شمعدانی و هشتیها و...».
خبرهایی از فضای بهداشتی موزه
کمکم مردم متوجه شدند که نباید عکسهای قدیمیشان را دور بریزند. با این موزه، در محله، فرهنگسازی میشد و فضای متفاوتی ایجاد شده بود و کارگاه و کلاسهای مختلفی برای مردم برگزار میشد؛ تاریکخانهای برای ظهور عکس و کتابخانهای که رفتوآمد در آن آزاد بود. جوادی میگوید: «همیشه به ما انتقاد میکردند که ممکن است کتابها را بدزدند و من میگفتم اگر میخواهند بدزدند چه اشکالی دارد کتاب بدزدند. ما دوباره کتاب جایگزین میکنیم. در آن زمان غیراز عکسخانه، اتوبوس دوطبقهای را بهعنوان واحد سیار، با کتابخانه و تاریکخانه به مدارس میفرستادیم». اما این رؤیا 2سال بیشتر طول نکشید و مثل دیگر کارها که مسئولان فکر میکنند بلدند، این مسئولیت رانیز به عهده گرفتند و از همان وقت بود که اتوبوس را دیگر هیچکس ندید. موزه عکسخانه شهر را که کاربری متفاوتی داشت در حد گالری استفاده کردند و ماهیت آن را به کلی تغییر دادند؛ این در حالی بود که بخشی از وظیفه آن موزه جمعآوری و آرشیو عکسهای قدیمی بود. حالا از آن نمایشگاه عکسهای آلبوم قدیمی و خانوادگی ای که کاوه گلستان در اختیار موزه گذاشته بود، چه باقی مانده است؟
آن موزههای کوچک که روزی با همین عکسخانه شروع شده بود، در همین موزه کوچک هم خاتمه پیدا کرد. اما حالا تصویر ما از موزه سرویسهای بهداشتی مدرن آن است. رعنا جوادی میگوید: «در سالن عکسخانه دوربین بزرگی قرار داشت که نگاهش به پارک روبهرو بود؛ فضای تابستانیای که نمایشگاههای محیطی و بیرون از عکسخانه در آن برگزار میشد. آن زمان 2چشمه توالت در انتهای پارک درنظر گرفته شده بود که کسی نخواهد به این منظور از محیط عکسخانه استفاده کند. اما حالا دقیقا همان محیط متعلق به عکسخانه در اختیار سرویسهای بهداشتی نوینی قرار گرفته که مدیران عکسخانه، خلاف انتظاری که از آنها میرفت، اعتراضی به احداث آن نکردند؛عملیاتی که فضای عکسخانه را برای همیشه کور کرد».
***
روز شمار انقلاب، سال 1374
نخستین حکم اعدام مفسد اقتصادی بعد از انقلاب
محسن تولایی| خبرنگار
فروردین: دولت و کنگره آمریکا پس از اجرای قانون داماتو در اسفند سال 1373، افزایش تحریمهای نفتی و تجاری ایران را در سر میپروراند. این تصمیم پس از تحریمهای قانون وضعیت اضطراری ملی آمریکا علیه ایران در سال58 پایهگذار دومین تحریمهای کلان نفتی و تجاری علیه ایران بوده است.
اردیبهشت: مراسم چهلم حجتالاسلام سید احمد خمینی فرزند امام خمینی(ره) برگزار میشود. با فوت او فرزندش حسن خمینی به آیتالله خامنهای رهبر انقلاب نامه مینویسد که «همانگونه که مستحضرید اینجانب بهواسطه وصیت پدرم حضرت حجتالاسلاموالمسلمین حاج سیداحمد خمینی بهعنوان تولیت مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام و حرم مطهر حضرتش منصوب گشتهام، ولیکن از آنجا که اعتبار همه امور را بنا به فتوای امام راحل به مقام شامخ ولایت میدانم تقاضا میکنم درصورت صلاحدید وصیت آن عزیز سفرکرده را تنفیذ فرمایید.» آیتالله خامنهای نیز در پاسخ کوتاهی مینویسد: «با طلب رحمت و مغفرت برای پدر گرامی شما و برادر عزیز ما مرحوم حجتالاسلاموالمسلمین آقای حاج سیداحمد آقا طابثراه وصیت مزبور را تنفیذ میکنم و توفیقات الهی را برای شما صمیمانه مسئلت میکنم.» بیل کلینتون، رئیسجمهور آمریکا 10اردیبهشت74در اظهاراتی قطع کامل روابط تجاری و اقتصادی آمریکا با ایران را اعلام کرد.
خرداد و تیر: ایران در تلاش است به نشانه شکست تحریمهای آمریکا روابط خود با اروپا را بهبود بخشد. نمایندگانی از ایران، آلمان، انگلیس، فرانسه و ایتالیا در رم نشستهای مشترک برگزار میکنند. عباس ملکی، معاون وزیر امور خارجه به نمایندگی از ایران در این نشستها حضور پیدا میکند. گسترش روابط هستهای با روسیه و مبادلات تجاری با چین نیز در صدر خبرها قرار دارد تا نشانه دیگری برای شکست سیاستهای تحریمی آمریکا باشد. مفاسد اقتصادی در کشور ابعاد وسیعتری پیدا کردهاند و در بزرگترین این پروندهها غلامحسین محسنیاژهای، قاضی دادگاه، متهمان اختلاس از بانک صادرات را به محاکمه میکشد. این نخستین پرونده از سری پروندههای مفاسد اقتصادی در کشور است که حکم افساد فیالارض و اعدام برایش صادر شده و فاضل خداداد در این پرونده 123میلیارد تومانی به دار مجازات آویخته میشود. مرتضی رفیق دوست نیز در جریان پرونده بازداشت و روانه زندان میشود.
مرداد: تیم ملی کشتی ایران برای مسابقات جهانی راهی آمریکا شده و آیتالله احمد جنتی، خطیب نمازجمعه تهران از این اقدام انتقاد میکند و میگوید: «برخی از افرادی که در اعزام تیم ملی کشتی به آمریکا دست داشتهاند، همانهایی هستند که آب آمریکا را خوردهاند و تا آخر عمر هم خواب آمریکا را میبینند.» یک هیأت روسی برای ادامه ساخت نیروگاه هستهای وارد ایران میشود. احکام متهمان اختلاس 123میلیارد تومانی بانک صادرات در آخرین روز مرداد اعلام میشود. فاضل خداداد بهعنوان مفسد فیالارض مجرم شناخته و به اعدام محکوم میشود. مرتضی رفیقدوست و برخی متهمان این پرونده نیز احکام حبس ابد و 15سال زندان میگیرند.
شهریور: هیأت روسی در ادامه سفر خود به ایران قرارداد تکمیل نیروگاه اتمی بوشهر را امضا میکند. براساس این قرارداد قرار بود ساخت نیروگاه تا پایان سال2000 به پایان برسد. روسها با بدعهدی افتتاح نیروگاه بوشهر را یک دهه به تأخیر انداختند. این نیروگاه شهریورماه1390 با حضور وزیر انرژی روسیه افتتاح رسمی شد. 28شهریور ماه یک فروند هواپیمای بوئینگ707 از مسیر تهران-کیش ربوده میشود و سرانجام در یک پایگاه نظامی اسرائیل فرود میآید. اسرائیل هرگونه ارتباط با رباینده را که یک ایرانی به نام رضا جباری است تکذیب میکند. کسی از مسافران جز رباینده درخواست پناهندگی نمیکند.
مهر: رئیس دادگاه انقلاب اسلامی جزئیات برخی از مهمترین احکام صادرشده در پروندههای ترور و مفاسد اقتصادی را اعلام میکند. به گفته او «3نفر از هواداران منافقین» به نامهای فرحناز انامی، بتول وافری و مریم شهبازپور اتهاماتی همچون شرکت در بمبگذاری حرم حضرت معصومه(س) و امام خمینی(ره) و شرکت در ترور 3کشیش به نامهای میکائیلیان، دیباج و هوسپیانمهر داشتهاند. انامی 30سال حبس و وافری و شهبازپور هرکدام 20سال حبس میگیرند. عاملان ترور نافرجام آیتاللههاشمیرفسنجانی- رئیسجمهور- در بهمن72 نیز به نامهای کورش نیکاختر، محمد موسوینیا و محسن صلصالی با توجه به اینکه به گروهکهای شناختهشده وابستگی نداشتند به حبس محکوم میشوند. پنجشنبه 27مهرماه، انصار حزبالله تهران علیه ابتذال فرهنگی و بدحجابی در شهرک قدس(شهرک غرب) تجمع و راهپیمایی میکنند. آنها اخیرا نیز با شرکت در جلسه سخنرانی عبدالکریم سروش آن را بر همزدهاند. انجمن اسلامی دانشگاه تهران و دانشگاه علوم پزشکی تهران نیز در اعتراض به این اقدام انصار حزبالله بعدازظهر 30مهرماه جلوی دانشکده فنی گردهمایی اعتراضی برگزار میکند. حسیناللهکرم، مسئول انصار حزباللهیها و از دانشجویان دکتری مدیریت به میان رقبای سیاسی خود در دانشگاه رفته و در جمع آنها میگوید: «انصار حزبالله نه گروه است و نه حزب بلکه مجموعهای از نیروهای حزباللهی جبهه رفته و دلسوختهای است که از اول انقلاب به آرمانها و کسانی که با امام بیعت کردهاند، وفادار ماندهاند».
آبان: دولت آیتالله هاشمی رفسنجانی مشغول توسعه روابط منطقهای و تداوم رویکرد سازندگی درون کشور است. بینظیر بوتو، نخستوزیر پاکستان به تهران میآید و با مقامات دیدار میکند. راهپیماییهای انصار حزبالله در نقاط مختلف شهر ادامه دارد و پس از شهرک غرب این بار در میدان ولیعصر برگزار میشود. شرکتکنندگان در این راهپیمایی خواستار تعمیق فرهنگ اسلامی و مقابله با ضدارزشها میشوند. بیبندوباری و بیحجابی کلیدواژههای اعتراضی در این راهپیماییها هستند. آیتالله احمد جنتی، دبیر شورای نگهبان در جمع معترضان حاضر میشود و به آنان توصیه میکند از هدایت روحانیت متعهد، مکتبشناس و آشنا به مسائل انقلاب و اسلام تبعیت کنند و اینکه «حرکت حزبالله باید آنچنان دقیق و حساب شده باشد که بهانه بهدست دشمنان انقلاب که میخواهند حرکتهای انقلابی را تضعیفکنند، ندهد.» آیتالله هاشمی رفسنجانی در میانه استقبال مردم کردستان به این استان سفر میکند.
آذر: کیهان تیتر میزند: «نخستین حکم اعدام در مورد یک تروریست اقتصادی به اجرا درآمد.» فاضل خداداد متهم ردیف اول اختلاس 123میلیارد تومانی از بانک صادرات سحرگاه اول آذر اعدام میشود. دهه90با شدتگرفتن مفاسد اقتصادی، 3نفر دیگر نیز به فهرست اعدامیهای اقتصادی اضافه میشود. انتخابات مجلس پنجم قرار است اسفندماه برگزار شود و جناحهای سیاسی فعالیتهای انتخاباتی خود را بهتدریج آغاز میکنند. حزب کارگزاران سازندگی با بیانیه 16 عضو کابینه هاشمی اعلام موجودیت می کند. با تذکر رهبر انقلاب 10 وزیر کابینه امضای خود را پس می گیرند. جامعه روحانیت مبارز براساس برآوردهای اولیه در این دوره از انتخابات نیز همچنان دست برتر را در رقابتها دارد. حجتالاسلام مهدی کروبی میگوید که مجمع روحانیون مبارز در این دوره از انتخابات هیچ نامزدی معرفی نمیکند. لایحه استانشدن قم هم تصویب میشود.
دی: دادگاه آلمان 3سال پس از کشته شدن 3نفر از رهبران حزب دمکرات کردستان در رستوران میکونوس برلین برخی مقامات ایرانی از جمله وزیر اطلاعات را مقصر اعلام میکند. وزارت اطلاعات اعلام میکند هیچیک از متهمان دادگاه میکونوس ارتباطی با این وزارتخانه نداشتهاند. علیاکبر ناطقنوری بهدنبال تحریم انتخاباتی مجمع روحانیون مبارز به دبیرکلی مهدی کروبی میگوید: «اگر روحانیون مبارز فعالانه در انتخابات شرکت نکنند، مجلس پنجم با خطر ورود لیبرالها روبهرو خواهد شد». آمریکا با شکست تحریمهای یکجانبه بهدنبال تشدید تحریمهای فرامرزی، با مشارکت اروپاییها علیه ایران است. سنای ایالات متحده با تصویب قانونی مجازاتهایی را علیه شرکتهای خارجیای که در طرحهای نفتی ایران سرمایهگذاری میکنند درنظر میگیرد. شرکتهای فرانسوی توتال و الف که قراردادهایی را با ایران منعقد کردهاند از دولت فرانسه میخواهند در این مناقشه مداخله کند. حسن روحانی و علی لاریجانی بهعنوان نمایندگان رهبر انقلاب در شورایعالی امنیت ملی منصوب میشوند. سال68 و در ابتدای تشکیل شورا حججالاسلام احمد خمینی و حسن روحانی به شورا معرفی شده بودند.
بهمن و اسفند: آمریکا ملزم به پرداخت غرامت 131میلیون و 800هزار دلاری بابت سرنگونی هواپیمای مسافربری ایرباس ایران در سال67 میشود. 18اسفند انتخابات مجلس پنجم برگزار میشود. حضور کارگزارانیها و رقابت سنگین آنان با جامعه روحانیت مبارز باعث میشود انتخابات در بسیاری از حوزهها به دور دوم کشیده شود. از حوزه تهران در دور اول تنها علیاکبر ناطق نوری و فائزه هاشمی به مجلس راه مییابند. آیتالله هاشمیرفسنجانی رئیسجمهور در نخستین نشست رسانهای خود پس از برگزاری انتخابات مجلس میگوید: «هر 2جناح کارگزاران و روحانیت مبارز از دوستان من هستند و هر2 در شعارهای تبلیغاتیشان حمایت از برنامههای دولت را مطرح کردهاند».
***
زنان در صحنه
مهرداد رهسپار
«بامداد خمار» نوشته فتانه حاجسیدجوادی، منتشر میشود و در زمان کمی، بیهیچ تبلیغاتی به چاپ سوم میرسد. ایران دفتری در سن ۹۰سالگی از دنیا میرود. در چهاردهمین جشنواره تئاتر فجر زنان جایزههای بیشتری میبرند. بادها خبر از تغییر فصل میدهند و نخستین جشنواره تئاتر بانوان توسط اعظم بروجردی در تهران برگزار میشود. اصول و شرایط شرکت در نخستین جشنواره تئاتر بانوان عبارت است از: ۱- نویسنده نمایشنامه زن باشد. ۲- کارگردان نمایش زن باشد. ۳- موضوع نمایشنامه حول محور مسائل زنان و خانواده باشد. با این معیارها، برخی از نمایشهای پذیرفتهشده در جشنواره بهدلیل منطبقنبودن با 2 اصل اول، اما بهدلیل موضوع و محتوای مربوط به بانوان از بخش مسابقه کنار گذاشته و در بخشهای جنبی و ویژه اجرا میشوند؛ ازجمله نمایش «چند و چون به چاه رفتن چوپان» نوشته علیرضا نادری با کارگردانی علی یازرلو. اما نمایش «شام آخر» نوشته محمد چرمشیر با کارگردانی عباس غفاری، بدون 2 معیار اول به بخش مسابقه میرود. نغمه ثمینی که در آن سال نویسندهای نوپاست، با نمایش «سارا» به کارگردانی شکوفه ماسوری در کنار «لیلی و مجنون» نوشته و کارگردانی مرجان امیرارجمند، «کمند خاطرات» نوشته نادیا محمدیه طبیبی و شادی پورمهدی و کارگردانی نادیا محمدیه طبیبی و نمایشهایی دیگر چون «غربتت را هیچ شعری نسرود» نوشته مسعود سمیعی و کارگردانی زهرا عطاری در بخش مسابقه اجرا شدند. این جشنواره در مجموع ۱۲گروه شرکتکننده داشت که از این تعداد تنها ۵ نویسنده زن بودند و باز در همین ۱۲ نمایش، ۸کارگردان زن وجود داشت.
اثر گمشده عربشاهی
علی بختیاری
به سفارش شهرداری، مسعود عربشاهی نقش برجسته عظیمی را برای دیوار پارک طالقانی در مجاورت خروجی حقانی-مدرس طراحی و اجرا کرد. قسمتی از این اثر در سال 1385و باقی در سال 1387با توجیه عدماستحکام لازم در نصب، جمع شدند. سید محمود شعیبی، رئیس وقت اداره نقاشی دیواری و گرافیک شهری شهرداری تهران در این خصوص گفته بود: «قطعات مختلف این اثر آرماتوربندی شده است ولی چون بهصورت اصولی روی دیوار نصب نشده است، فروریخته و دلیل سالم بودن تکه دوم این اثر در هنگام ریزش نیز آرماتوربندی قطعات مختلف بوده... من به برخی رسانهها هم در همان زمان فروریختن قسمت اول اثر استاد عربشاهی پیشنهاد کردم که بهجای پیگیری این روند و ایجاد جار و جنجال، بهتر است که استاد عربشاهی و آثارشان را بیشتر به عموم مردم معرفی کنند تا بعد از این شاهد از بین رفتن آثار هنری نباشیم». از سرنوشت این نقش برجسته ارزشمند پس از جداسازی از دیوار اطلاعی در دسترس نیست.
***
52000000 تماشاگر
شین. عزیز منش
سال74 برای سینمای ایران، سال رونق اقتصادی بود. بر اساس آمار سازمان سینمایی، بیش از 52میلیون نفر جمعیت ایرانی (90درصد از کل جمعیت 60میلیونی کشور) به سینماها رفتند و با بلیت متوسط قیمت 62تومان، باعث فروش بیش از 3میلیارد تومانی 278عنوان فیلم ایرانی (اکران اول و اکران دوم و...) و 61عنوان فیلم خارجی (اکران اول و اکران دوم و...) در سراسر ایران شدند. این فروش رویایی و رقم غیرقابلباور برای سینمای امروز، در 289سالن سینما، با 496/176صندلی بهدست آمد. در طول سال برای هر صندلی سینما 297بار بلیت خریداری شد و هر ایرانی بهطور متوسط 88 بار به سینما رفت. مردم در تهران بیشتر از همه جای ایران به سینما رفتند و مردم استان بوشهر کمترین تعداد تماشاگران را در سال رونق سینما داشتند. نگاهی به جدول فروش 5فیلم اول فیلمهای ایرانی و خارجی سال74 حقایق بسیاری را از ارتباط سینما و مردم ایران در میانه دهه70 روشن میکند. 2فیلم رزمی ایرانی و آمریکایی در صدر جدول فروش فیلمهای ایرانی و خارجی نیز به شکل گویایی، فضای اجتماعی و تمایلات مخاطبان انبوه سینما، بهخصوص در شهرستانها را روشن میکند.
پرواز از اردوگاه با تلفیق همه جذابیت فیلمهای جمشید هاشمپـــور ، سینـماهای شهرستانها را تسخیر کرد و در سال پرفروشها همه را کنار زد.
آخـریـن اژدها (1985)؛ مایکل شولتز ، فیلم رزمی و کمدی با مایههای تصاویری از فرهنگ پانک با استقبال فراوانی روبه رو شد.
5 فیلم پرفروش خارجی در سال 1374
5 فیلم پرفروش ایرانی در سال 1374
حیف بود که ما بمیریم
اصغر نعیمی
... من سرسختانهتر از پیش فکر میکنم دوستداشتن سینمای کیمیایی متقاعد کردن نمیخواهد. اینجا واقعا راه سومی نیست؛ یا ارتباط برقرار میکنی و یا ارتباط برقرار نمیکنی... . حالا کیمیایی، با «ضیافت» در جشنواره امسال است که از آن هیچ نمیدانیم جز اینکه درباره آدمهایی است که در دورانی تازه یکدیگر را باز مییابند. هیچگاه تا این حد نگران، به انتظار تماشای فیلمی از فیلمسازی نماندهام.
مرد قهرمان «تجارت» در میان قدمزدنهایش به پسر جوانش توصیه میکند که «در هر حال، اصول خودت را داشته باش». و کیمیایی پراحترام است چون با تمام فراز و فرودها و جانکندنها هنوز اصول خود را دارد و تا این اصول هست، زندگی هست، سینما هست، همه چیز هست و از همه مهمتر عشق هست و عشق چیزی است که به آنچه او میسازد جان میدهد و باعث میشود ما را نادیده بگیرد، قصه را نادیده بگیرد، خودش را نادیده بگیرد، همهچیز را نادیده بگیرد تا از میان تمام این نادیده گرفتنها به دل ماجرا برسد؛ به فرجام، به انتهای فاجعه و از حقیقت این فاجعه صریح و عریان، عکس بگیرد، آن را ثبت و ما را به تماشا دعوت کند.
این اولین بار نیست، ما همیشه از جانب او به ضیافت تماشای تصویر خود دعوت شدهایم و هربار نیز از دیدن این چهره موحش، هراسان از پرده رو گرداندهایم و نمایشگر را سرزنش کردهایم. این بار اما، امیدوارم خداوند به همه ما صبر بدهد.
هفتهنامه سینما، شماره 199-200
چهارشنبه 9 اسفند 1374
***
قصه کارگزاران و انصارحزبالله
مجید مهرابی دلجو؛ دبیر سیاسی
احزاب و جریانهای سیاسی کشور اگر تا اوایل دهه 70 بر سر 2طیف چپ و راست تقسیمبندی میشدند، 2تشکل سیاسی در این دهه، قالببندی مرسوم را بههم ریختند، طوری که نه میشد آنها را در جریان چپ تعریف کرد و نه در ظرف راست ریخت. اوج خودنمایی این تشکلهای سیاسی سال 74 بود؛ جایی که انصار حزبالله با یک تجمع در شهرک غرب تهران در واکنش به آنچه ابتذال فرهنگی میخواند علنا به موجودیت جریانی رسمیت داد که برای فعالیت در عرصههای سیاسی، خود را بینیاز از دریافت مجوز میداند، گشتهای موتوری راه میاندازد و نحوه فعالیتهایش بیشباهت به فعالیت گشتهای القارعه در اوایل دهه 60 نیست. بنابراین بیراه نبود فعالیت این جریان که برهم زدن سخنرانیها و توسل به زور، شناسنامه حزبیاش بود، با رعب و ترس همراه باشد. در مورد شکلگیری انصار حزبالله و سابقه آن حرف و حدیث فراوان است، آنچه مسلم اینکه، این گروه از دل یک هیأت برآمده است؛ هیأتی به نام هیأت رزمندگان که بعد از قبول قطعنامه پایان جنگ بین چند نفر از رزمندگان دفاعمقدس در وهله اول با هدف فعالیتهای فرهنگی شکل گرفت و رفتهرفته فعالیتهایش را در کالبد سیاسی دنبال کرد. حجتالاسلام محمد پروازی یکی از اعضای هیأت مؤسس این گروه در گفتوگویی که سال 95 با روزنامه شرق انجام داده بود درباره شکلگیری انصار حزبالله میگوید: «سال ٧٢ بود. روزی، من در مسجد نشسته بودم. یک نفر سراغ من آمد که الان هم زنده است و حضور دارد. گفت این کاری که انجام میدهیم (در قالب هیأت) که جنس آن مذهبی و فرهنگی است، کافی نیست. باید وارد عرصههای سیاسی شویم. من گفتم وارد شوید، اما من نیستم. کار من سیاسی نیست. من کار فرهنگی میکنم. نفر سومی هم از دور مشغول تماشای مذاکرات ما دو نفر بود. بعد از آنکه گفتوگوی ما تمام شد، آن نفر سوم نزدیک آمد و گفت میدانی این چهکسی بود؟ گفتم نه. بعد حرف جالبی درباره او نزد. همینجا تمام شد. من دیگر هیچ ارتباطی با او نداشتم. بعد از آن جلسه در مسجد فهمیدم همین آقایی که سراغ من آمده بود، انصار حزبالله را راه انداخته است».
مقابل این تشکل سیاسی در سال 74 جریان دیگری از دل دولت سازندگی برآمد؛ تشکلی که در فاصله کمتر از 3ماه مانده به انتخابات با امضای 16نفر از اعضای دولت سازندگی اعلام موجودیت کرد؛جریانی که سابقه چپ داشت و تفکر راست.از مخالفان آن روز این جریان، جناح راست بود که در مجلس قدرتی داشت. آنها بیانیه اعلام موجودیت کارگزاران سازندگی را دخالت قوه مجریه در قوه مقننه دانستند و وزیران را تهدید به استیضاح کردند و دولت را تهدید به بررسی طرح عدمکفایت. با تذکر رهبر انقلاب 10نفر از اعضای مؤسس این گروه طی بیانیهای از انتخابات مجلس پنجم کنار کشیده و این تشکل با یک گروه 6 نفره اعلام موجودیت کرد. به این ترتیب محمدعلی نجفی(وزیر آموزش و پرورش)، مرتضی محمدخان(وزیر اقتصاد و دارایی)، سیدمحمد غرضی(وزیر پست و تلگراف)، غلامرضا فروزش(وزیر جهاد سازندگی)، اکبر ترکان (وزیر دفاع)، محمدرضا نعمتزاده (وزیر صنایع)، عیسی کلانتری (وزیر کشاورزی)، بیژن نامدار زنگنه (وزیر نیرو)، غلامرضا شافعی (وزیر تعاون) و محمداسماعیل شوشتری (وزیر دادگستری) از کارگزاران کنار رفتند و غلامحسین کرباسچی (شهردار تهران)، محسن نوربخش(رئیسکل بانک مرکزی)، محمد هاشمیرفسنجانی (قائممقام وزیر امور خارجه)، سیدعطاءالله مهاجرانی (معاون حقوقی و پارلمانی رئیسجمهور)، رضا امراللهی (معاون رئیسجمهور و رئیس سازمان انرژی اتمی) و سیدمصطفی هاشمیطبا (معاون رئیسجمهور و رئیس سازمان تربیت بدنی) رقابت انتخاباتی را ادامه دادند. نقطه اشتراک این دو تشکل سیاسی برآمده در اوایل دهه 70، جنگ بود و دفاعمقدس؛ جایی که اتفاقا اختلافات مبنایی کارگزاران سازندگی و انصار حزبالله از همانجا شروع میشد. کارگزاران سازندگی تکنوکراتهایی بودند که پس از فروخوابیدن غبار جنگ، «واقعیت»ها را از پس شعارهای پررنگ انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی بیرون کشیده و بهدنبال اصلاح وضع موجود بودند. درست در نقطه مقابل انصار حزبالله که به واقعیتهای سیاسی و فرهنگی کشور از دریچه جبهه و جنگ نگاه میکردند. «یالثارات» ارگان مطبوعاتی انصار حزبالله به مدیرمسئولی عبدالحمید محتشم که دبیرکلی انصارحزبالله را هم بهعهده داشت بهعنوان یکی از نشریات تأثیرگذار همان ایام، سیاستهای فرهنگی و سیاسی دولت سازندگی و بعدها دولت اصلاحات را با تندترین ادبیات مینواخت و هر هفته در نمازجمعههای تهران بهصورت رایگان پخش میشد. بعدها نشریه جبهه به مدیرمسئولی مسعود دهنمکی خواست که جای یالثارات را بگیرد اما تداوم انتشار این نشریه با مشکل مواجه شد. بازی روزگار است که تشکل انصار حزبالله زمانی بهخاطر فیلم تحفه هند و آدم برفی با بازیگری اکبر عبدی به سینماها حمله میکند و در دهه 90 عبدی از بازیگران اصلی فیلم اخراجیها به کارگردانی مسعود دهنمکی میشود. کارگزاران و انصارحزبالله در یک نقطه هم به اشتراک رسیدند؛ در 8سالی که دولت محمود احمدینژاد روی کار بود، فعالیتهای این 2تشکل رو به افول رفت، یکی به حاشیه رانده شده بود و دیگری در متن دولت قرار گرفته بود. با روی کارآمدن دولت روحانی اما ورق برگشت، کارگزاران به دولت رسید و انصار حزبالله از آغاز مرحله دوم عضوگیری برای گشتهای «نهی از منکر» این گروه خبرداد.
***
تیشه به ریشه فلجاطفال
طرح بسیج ملی برای ریشهکنی فلج اطفال در سال74 اجرایی شد
مریم سمائی
هیچ راه درمانی ندارد. هر کودکی که مبتلا شود یک عمر آرزوی حرکت بر دلش میماند. فلج اطفال بیماری مرموزی است که به سیستم اعصاب بدن حملهور میشود و پس از چند ساعت، فرد را فلج میکند. هنوز برای این بیماری راه درمان مشخصی پیدا نشده است اما میشود با واکسیناسیون بموقع از ابتلا به آن جلوگیری کرد.
در دهه50 سالانه حدود 500 تا هزار نفر در ایران به بیماری فلجاطفال مبتلا میشدند. با وجود آنکه وزارت بهداری از سال46 اقدام به خرید واکسن فلجاطفال از خارج از کشور کرده بود اما بهدلیل نبود پوشش همگانی واکسیناسیون، این بیماری ریشهکن نمیشد و همچنان شاهد موارد ابتلا به این بیماری در کشور بودیم.
پس از انقلاب بهدنبال ایجاد شبکه بهداشتی و برنامه ایمنسازی همگانی کودکان که در کمیته کشوری ایمنسازی وزارت بهداشت و درمان مصوب شده بود، طرح ملی واکسیناسیون در کل کشور اجرایی شد. این طرح که از سال73 پایهریزی شده بود، توسط نیروهای بسیج همگانی از اوایل سال74 طی 2مرحله در فروردین و اردیبهشتماه، برای 9میلیون کودک زیر 5سال در سراسر کشور به اجرا درآمد و پوشش واکسیناسیون از 20درصد در سال63 به بیش از 95درصد در سال80 رسید.
اجرا شدن این طرح به قدری موفقیتآمیز بود که کارول بلامی، مدیر اجرایی یونیسف در همان سال 74 با ارسال نامهای به هاشمیرفسنجانی-رئیسجمهور- از این اقدام تشکر کرد و گفت که تلاشهای یک روزه واکسن ضدفلجکودکان که در ایران صورت گرفته و بیش از 5/8 میلیون کودک زیر 5 سال را تحت پوشش خود قرار داده، در نوع خود بینظیر است.
هماکنون بیش از 18سال است که در ایران، هیچ موردی از فلج اطفال مشاهده نشده و کشور در برابر این بیماری ایمن شده است.
یکی از نکات حائز اهمیت در اجرای طرح واکسیناسیون فلجاطفال، پای کار آمدن نیروهای بسیجی در این طرح بود. در سال 74طی 2روزی که این طرح در سراسر کشور به اجرا درآمد حدود 500هزار نیروی بسیجی با تشکیل 175هزار تیم امدادی، نزدیک به 16هزار پایگاه امدادی، 32ستاد منطقهای و 500ستاد اجرایی با نظارت و پیگیری 100 هزار کارشناس بهداشتی، عملیات بسیج ملی ریشهکنی فلجاطفال را انجام دادند. علاوه بر واکسن، نمک یددار هم توزیع شد تا از عوارض کمبود ید در مواد غذایی و احتمال عقبماندگی ذهنی در کودکان جلوگیری شود.
اکبر ترکی- عضو کمیسیون بهداشت و درمان مجلس- که یکی از مدیران اجرایی طرح همگانی واکسیناسیون فلج اطفال در دهه 70 بود، در اینباره به همشهری میگوید: «طرح بسیج همگانی برای واکسیناسیون کودکان زیر 5سال با هدف ریشهکنی فلجاطفال در کشور به اجرا درآمد. عنوان طرح هم بسیج ملی ریشهکنی فلجاطفال بود که توسط نیروهای جوان بسیجی و همکاری خوب نیروهای سپاه به اجرا درآمد. با نگاهی به گذشته درمییابیم که هرساله تعداد زیادی از کودکان بهدلیل ابتلا به بیماری فلجاطفال دچار معلولیت میشدند و یک عمر باید با این معلولیت کنار میآمدند. این امر جدای از آسیبهای جسمی، آسیبهای روحی هم برای فرد بهدنبال داشت و هزینههای زیادی به زندگی او، خانواده و جامعه تحمیل میکرد».
او با تأکید بر اینکه بدون شک ریشهکنی فلجاطفال یکی از موفقیتهای بزرگ کشور به شمار میرود میگوید: «در آن زمان من معاون بهداشتی شبکه بهداشت و درمان بودم. اجرای این طرح به قدری برای ما و نیروهای بسیجی مهم بود که با وجود تمام سختیها به نقاط دور کشور و روستاهای دورافتاده سرکشی میکردیم تا کسی از این طرح جا نماند. طرح واکسیناسیون فلجاطفال یک عزم ملی بود که به ریشهکنی آن انجامید».
ترکی با اشاره به مشکلات حوزه سلامت در دهه اخیر میگوید: «در آن زمان ریشهکنی فلجاطفال مهم بود و خوشبختانه به خوبی به سرانجام رسید. هماکنون با پیشرفت تکنولوژی بسیاری از بیماریها قابلتشخیص و درمان است اما آلودگی هوا، نوع مصرف مواد غذایی، عوارض بسیاری از داروها و... موجب شده که سلامت مادران و کودکان به خطر بیفتد. اگرچه الان وضعیت بهداشت و درمان نسبت به سالهای گذشته بسیار بهتر شده است اما اینکه بگوییم همهچیز بهتر شده، نه اینطور نیست».
او اشارهای هم به بسیج همگانی و پای کار آمدن مردم میکند: «تجربه نشان داده است که هر جایی که مردم پای کار آمدهاند موفقیت حاصل شده است. سال گذشته، قبل از تحریمها در پروژههای عمرانی بیش از 500هزار میلیارد تومان پروژه نیمهتمام در کشور وجود داشته. اگر سالی 30هزار میلیارد تومان برای اجرای این طرحها کنار گذاشته شود بیش از 30سال طول خواهد کشید که پروژهها نهایی شود اما اگر مردم و انجیاوها پای کار باشند در مدت کوتاهتری پروژهها بهسرانجام خواهد رسید».
***
سال74 پای تکنولوژی کمکم به خانه مردم بازمیشود
محمدتقی حاجیموسی
خودت رو به چی فروختی؟ بعد از اینکه ممنوعیت استفاده از ویدئو برداشته شد، ویدئوکلوپها تبدیل به یکی از پربازدهترین بنگاههای اقتصادی کشور شدند و خیلی از جوانها تلاش میکردند با گرفتن مجوز ویدئوکلوپ، پول به جیب بزنند. از آن طرف ما هم بزرگترین آرزویمان این بود که آخر هفته بتوانیم یک فیلم کرایه و تا فردایش 10بار تماشا کنیم. این وسط بعضی از ویدئوکلوپها آنقدر وضعشان خوب شده بود که حتی در روزنامهها هم آگهی میدادند و هر چند تیتر آگهیشان درباره اجاره فیلمهای کمک درسی بود لکن همه دنبال فیلم هندی بودند و حاضر بودند تمام هویتشان یعنی شناسنامه را در ازای 4 تا فیلم گرو بگذارند؛ یعنی در دهه 70 شناسنامه در این حد ارزش داشت.
زندگی در لبه علم- تلویزیون 21اینچ رنگی با قابلیت تصویر در تصویر و مجهز به سیستم پال- سکام و انتیاسسی که ما هیچ وقت نفهمیدیم چیست اوج تکنولوژی در زمینه تلویزیونها بود. همه سازندگان این تلویزیونها با صفحه محدب هم معتقد بودند این واقعیترین تصویر تاریخ است و با خرید این محصولات ما قادر خواهیم بود بالاترین کیفیت ممکن را درک کنیم. منتها بعدش فهمیدیم که چقدر ساده بودهایم و آن تلویزیونها با پیکسلهایی که از فاصله 3متری قابل شمارش بودند بیشتر به چشمانمان آسیب میزدند تا اینکه تصویری ارائه دهند. هرچند آن موقع گلداستار به ما میگفت سینما را به خانههایتان ببرید! با تلویزیون 21اینچ!
خداحافظ برنج، سلام ماکارونی- نیمههای دهه 70 اوج سرمایهگذاری در صنعت تولید ماکارونی بود و تلویزیون هم مثل چی آنها را تبلیغ میکرد! یعنی هر چه الان ستاره فلان مربع میبینیم، آن موقع ماکارونی میدیدیم. برندها هم مختلف بودند و از ماکارونی فیض و قدس گرفته تا کماج ، سمیرا ، رشد، لرد ، تک و... در مغازهها حضور داشتند. منتها اینقدر کارخانههای تولید ماکارونی زیاد شدند که بعد از چند سال بازار اشباع شد و حالا نصف آنها هم دیگر حضور ندارند. لذا ما فهمیدیم جنبه هم چیز خوبی است.
سلطان روغن دستگیر شد- فکر نکنید سلاطین بازار فقط متعلق به دهه 90 هستند و قبل از آن کسی خون ملت را توی شیشه نمیکرده. در سال 74 هم عدهای بودهاند که سلاطین کالاهای مختلف بودند اما در نهایت به چنگال قانون افتادهاند؛ مثلا یک آقایی که خیلی زرنگ بوده، فکر کرده چکار کند پولدار شود و بعد به این ایده رسیده که روغننباتی را به جای روغن صنعتی به مردم بفروشد. این استاد، مدیر یکی از کارخانههای روغن نباتی بوده که صدها تن روغن را پیچانده و به شلاق، جریمه و... محکوم شده لکن قبل از اجرای حکم متواری شده و بعدا همین روغنها را به جای روغن صنعتی فروخته. در پایان این خبر بار دیگر باید این نکته را تذکر داد که چرا آدم نباید خودش عاقل باشد و فرق روغن نباتی و روغن صنعتی را نفهمد؟
نوشابه ایرانی، ذائقه ایرانی- تا اواسط دهه 70، نوشابه یک نوشیدنی کمیاب بود که تنها با غذا فروخته میشد و اگر شما خودتان را هم آتش میزدید کسی به شما نوشابه خالی نمیفروخت. اما از سال 74 تولید نوشابه در کشور زیاد شد و پارسیکولا به میدان آمد و تبلیغات نوشابه در تلویزیون و روزنامهها بیشتر شد. کارخانههای نوشابهسازی هم شروع کردند به برگزاری قرعهکشی تا از این راه ملت را به خریدن نوشابه ترغیب کنند. البته آن موقع کسی به ما نمیگفت نوشابه بد است و ضرر دارد و سود مالی مهمتر از سلامت مردم بود. بعد از چند سال که همه به نوشابه معتاد شدند یکدفعه پزشکان به میدان آمدند و از مضرات نوشابه گفتند. چقدر یهویی! ظاهرا آن موقع سود توی دوغ بود.
جوان نیز آدم است- از روز اول خلقت تا همین 20سال پیش، جوانها گونهای از انسان بودند که کلهشان بوی قورمهسبزی میداد و نباید به آنها اعتماد میشد و هرگونه اظهارنظرشان در مسائل مختلف با لگد از جانب والدین توی صورت پاسخ داده میشد. این عده از آدمها مجبور بودند راه و روش زندگی پیشینیان خود را ادامه دهند و اگر پدر آرزو داشت پسرش مهندس شود، این در حکم امر محتوم بود و فراری از آن وجود نداشت. اما نیمه دهه70 زمزمههایی از تغییر در این فرهنگ شنیده شد و روزنامه همشهری در گزارشی به این نکته اشاره کرد که جوانان مجری آرزوی والدین خود نیستند؛ یعنی یک انقلاب علیه نظام گذشته که البته زیادی جدی گرفته شد و حالا به فرزندسالاری رسیده و هیچکس حواسش نیست که این قرارمان نبود.
کی از همه تندخوانتره؟- نمیدانیم چه دردی بود ولی در دهه70 همه اصرار داشتند به ما تندخوانی یاد بدهند. حالا اینکه تند خواندن چه فایدهای داشت را کسی نمیداند ولی همینطور مؤسسه تندخوانی بود که مثل قارچ سبز میشد و والدین به بچههایی که مثل شصتتیر کتاب میخواندند و حرف میزدند افتخار میکردند. خوشبختانه این مؤسسات خیلی زود منقرض شدند و بلایشان از سر ما کم شد.
چه حالی داشتیم- ملت ما در گذشته نسبت به الان بانشاطتر بود و صبح جمعه ساعت8 همه با لباس گرمکن توی کوچه ، خیابان ، دشت ، کوه و جنگل بودند و داشتند فعالیت ورزشی میکردند. نمونهاش مسابقات دوهمگانی بود که شهرداری برگزار و در یک روز، 25هزارنفر را به رقابت وادار میکرد؛ یعنی شما فکرش را بکنید که 25هزارنفر در سراسر تهران پنجشنبه شب به امید مسابقه دو خوابیدهاند و جمعه کله سحر از خواب بیدار شدهاند.
***
رکابزنها به پایتخت میآیند
74 ؛سال فرهنگسازی برای استفاده از دوچرخه در خانوادهها
زهرا رستگارمقدم
در خرداد ماه 74 بود که پیست دوچرخهسواری چیتگر شبانهروزی شد و مسئولان این پارک و مجموعه، وعده دادند برای اینکه علاقهمندان به دوچرخهسواری بتوانند در هر ساعت از شبانهروز از این پیست استفاده کنند، روشنایی آن تامین میشود. همان سال بین خبرها اعلام شد که پیست دوچرخهسواری بانوان آخرین مراحل ساخت خود را طی میکند؛ سالهایی که دوچرخهسواری شاید بیش از هر زمان دیگری مورد حمایت و توجه قرار گرفت. روزنامه همشهری در همان سال، بارها خبرهایی درباره پیست دوچرخهسواری چیتگر منتشر کرد و گزارشهایی از این ورزش و مسابقاتی که برگزار میشد در روزنامه به چاپ رساند. اما هدف از این فرهنگسازی چه بود؟ چگونه این وسیله بین ما راه پیدا کرد و آیا پس از این همه سال، استفاده از دوچرخه، سبک زندگی مردم شهرنشین شده است؟
آنطور که در تاریخ این ورزش آمده، برای اولینبار کارکنان سفارت انگلیس در دوران قاجار دوچرخه را به ایران آوردند و از همان روز بود که مردم به دوچرخهسواران بچهشیطان گفتند. حسین آقاشیخ در خیابان شمسالعماره نخستین کسی بود که با مغازه دوچرخه و کرایه دادن آن، این وسیله را به مردم شناساند. در سال1324 نخستین باشگاه دوچرخهسواری شکل گرفت و در سال بعد از آن، فدراسیون دوچرخهسواری آماتور در ایران، رسما هدایت و کنترل این رشته را در دست گرفت. اما همچنان این وسیله نقلیه بهصرفه در زندگی امروزی مغفول ماند تا دهه 70.
از سال 74 وقتی خیابانها انصراف خود را از حجم روزافزون ماشینهای تولیدی کارخانهها اعلام کردند و هر روز حجمشان نسبت به ماشینها محدود و محدودتر شد، ترافیک شکل گرفت و سینهها بیش از قبل به خسخس افتاد، تحرک کم شد و آمار سکته روزبهروز افزایش پیدا کرد. درنتیجه مسئولان دست به دامن این متحرک دوچرخ بهصرفه شدند.
روزنامه همشهری نیز از سال 74 شروع به تبلیغ دوچرخهسواری در شهر کرد. همشهری با توسل به کارشناسان ورزشی، پزشکان و دوچرخهسواران از تقویت نیروی جسمانی گفت و صرفهجویی در انرژی و هزینههای رفتوآمد، فرار از ترافیک و چه و چه و چه. کمکم کاندیداهای نمایندگی در مجلس و انتخابات نیز از این امر غافل نماندند و بانوان را پا به رکاب کردند و از حمایت خود از این ورزش سالم سخن گفتند. همینطور که تمرکز روی دوچرخهسواری و ورزش و تبلیغ پیست چیتگر بیشتر و بیشتر میشد، قبح رکابزدن بانوان کمرنگتر از پیش بهنظر میرسید؛ از تفریح آخر هفته در پیست چیتگر گرفته تا مسابقات همگانی کودکان و بزرگسالان و وعده طراحی خطوط ویژه دوچرخه در خیابانهای انقلاب، کارگر، هفدهشهریور و شوش که امنیت بیشتری را برای دوچرخهسواران تامین میکرد. حالا بیش از دودهه از آن روزها گذشته، اما هنوز شهردار مجبور است در حرکتهای نمادین سوار بر دوچرخه شود و مردم را به استفاده از وسایل نقلیه دیگری دعوت کند؛ توصیهای که آنقدر به آن بیتوجهی کردیم که روز برایش تعیین شد و سهشنبههای بدون خودرو را شناختیم.
***
سال 74 درقاب عکاسان
شهردار تهران در دیدار با خبرنگاران نوجوان عکس: مسعود خامسیپور
بزرگداشت شهید فتحی شقاقی عکس: راهب هماوندی
آب گرفتگی در خیابان تهراننو عکس: مسعود خامسیپور
ساحل اروندرود عکس: محمدرضا عرب
زمستان پردردسر عکس: شهید محمد کربلایی احمد
مرضیه برومند، الو الو من جوجوام عکس: تامیلا یاوری
باربر بزرگ عکس: کاووس صادقلو
راهپیمایی انصار حزبالله عکس: عطاءالله طاهرکناره
اتوبوسهای دوطبقه خیابان مولوی عکس: علیرضا بنیعلی
نظر شما :