خودکشی تختی به روایت روزنامهنگار قدیمی
نخستین تلاشهای روزنامهنگارانه
حاجسیدجوادی در نقل خاطرات از کودکی خود آغاز کرده و به سرعت میگذرد و از نخستین مواجهههای خود با دنیای روزنامهنگاری میگوید؛ زمانی که با خواندن خبری در روزنامه مبنی بر امکان چاپ روزنامه بدون مجوز تصمیم به انتشار روزنامه هفتگی «صدای قزوین» میگیرد. روزنامهای که از پایان امتحانات نهم تا پایان تحصیلات دبیرستان او انتشار مییابد. او که پس از واقعه آذربایجان و انعکاس اعمال و رفتار گردانندگان فرقه دموکرات آذربایجان و اطرافیان پیشهوری، در بیزاری عمومی نسبت به شوروی و حزب توده همراه بوده و به اندیشههای ملی گرایش داشته است، در تهران به نیروی سوم میپیوندد و در نشریه نیروی سوم قلم میزند. روایتی که از کودتای ۲۸ مرداد در این دوران به دست میدهد، خواندنی است؛ «شب ۲۸ مرداد، حدود ساعت ۶ بعدازظهر من در باشگاه حزب، دفتر روزنامه نیروی سوم بودم. تلفن زنگ زد، از دفتر رئیس شهربانی بود... گویا تیمسار صفاری بود که به ادب و نزاکت شهرت داشت... گفت: من دستور نخستوزیر را ابلاغ میکنم. ایشان فرمودند به آقای ملکی بگویید: اعضای حزب خودتان را که هم اکنون در خیابانها مشغول تظاهر هستند جمع کنید. گروهی اخلالگر مأمور اجرای نقشههای شومی هستند. باید با آنها برخورد شود... فردای آن روز... حدود ساعت ۱۰ صبح به من اطلاع دادند که عدهای اراذل و اوباش به طرف حزب میآیند. بلافاصله کلاس را تعطیل کرده به اتفاق رفقا باشگاه حزب را ترک کردیم. فرصت کافی برای فرار نداشتیم، ناچار به خانه همسایهها پناه بردیم. من همراه دو سه تن از دوستان نظارهگر غارت و چپاول باشگاه و دفتر حزب بودم... اینها همان افراد ملتی بودند که به قول آقای اردشیر زاهدی علیه حکومت دیکتاتوری مصدق قیام کرده بودند! گروه نمادین دیگری از مردم که علیه حکومت مصدق قیام کرده بودند، در یک کامیون روباز احساسات ملی را به نمایش میگذاشتند! خانم ملکه اعتضادی و چند تن از همراهان او که بخش قابل توجهی از زنان نجیب و عفیف پایتخت را نمایندگی میکردند، ضمن تکرار شعار جاوید شاه، مصدق را به باد فحش و دشنام گرفته بودند.»
او که خود تمایلات ملیگرایانه داشت، روز پیش از کودتا در سرمقاله نیروی سوم با عنوان؛ «شاه هنگامی که فرار کرد تابوت سلطنت را هم با خود برد» نوشت: «امروز هم در ایران ترحم به دربار و سلطنت معنی ندارد. برای اصلاح وضع اقتصادی و اجتماعی کشور رژیم سلطنتی باید جای خود را به جمهوری بدهد...» سرمقالهای که اگر همراهی سرگردی مصدقی نبود میتوانست حکم اعدام او را در پی داشته باشد.
راز مرگ تختی
حضور حاجسیدجوادی در عرصه روزنامهنگاری و فرهنگ او را با چهرههای نامی فرهنگ، ادب و ورزش محشور کرده و به روایت او از بسیاری رویدادها اعتبار و اهمیتی بسیار میدهد. از جمله چهرههای ورزشی ملی که نویسنده از نزدیک میشناخته، تختی بوده است. او با روایت کوتاهی از آشناییاش با تختی به بازیهای المپیک رم اشاره میکند که در حق تختی ناداوری شده و مدال طلای او را نقره کردهاند و در مورد ناامیدی و شکستهای او مینویسد: «در سالهای بعد چند بار طعم تلخ شکست را چشید، تا بالاخره وقتی در زیر فشارهای سخت نامرادیها و شکستهای دیگر زندگی قرار گرفت به حیات پرافتخار خود پایان داد؛ زیرا قهرمان جهان هرگز تحمل نگاههای ترحمانگیز دوستان و دیگران را نداشت.»
او در ادامه با اشاره به خبر مرگ تختی که «حتی در آن فضای نامساعد خفقان، طوفانی برپا کرد» معتقد است علیرغم شایعههای بسیاری که در مورد قتل تختی به وسیله ساواک در افواه جریان داشته، واقعیاتی مبنی بر تأیید خودکشی او وجود داشته است. واقعیتی که او بدان استناد میکند، به نقل از دفتریار دفترخانه تهران، علیاصغر شکروی است که خبر از حضور تختی در دفترخانه برای انتقال خانه مسکونی به مادر و خواهرش هفتهای پیش از مرگش میدهد. هرچند این روایت در روزنامه اطلاعات منتشر شده برای مردم عادی باورپذیر نبوده و بر این گمان بودهاند که روایت دفتریار برای تبرئه ساواک از اتهام قتل طراحی شده بوده است.
حاجسیدجوادی به مقالهای اشاره میکند که در شماره ۵۴ مجله فیلم و سینما در آذر ۱۳۷۸ در مورد مرگ تختی نوشته است. «این واقعیت را نمیتوان انکار کرد که در خودکشی تختی سهم اساسی و مسئولیت اصلی متوجه دستگاه دوزخی ساواک بود. اقدامات ظالمانه ساواک به دستور شاه، فشارها، محدودیتها، دهنکجیها و اعمال شیطانی آن دستگاه، تختی را که با برخی ناهنجاریهای خانوادگی روبهرو بود، به بنبست کشاند و قهرمان بلندآوازه جهان را در چنان تنگنا قرار داد که ناچار به زندگی پرافتخار خود پایان داد.»
زلزله بوئینزهرا
حاجسیدجوادی که روزنامهنگاری را رسالتی در راستای بررسی مشکلات جامعه و ارائه راهحل برای آنها میداند، در خاطراتش نمونههای چندی از دغدغهمندی و مسئولیتپذیری اجتماعی خود را تصویر میکند، از آن جمله در هنگام وقوع زلزله بوئینزهرا است که از سوی روزنامه برای بازدید مناطق زلزلهزده رفته و با عمق ویرانی و مصیبت روبهرو میشود. با توجه به بیاعتمادی عمومی به سازمانهای دولتی همچون شیر و خورشید سرخ، پیشنهاد میدهد با استفاده از اعتبار مؤسسه اطلاعات کمکهای مردم نیکوکار را برای بازسازی یک دهکده ویران شده جمعآوری کرده و گزارش پیشرفت کار را به صورت هفتگی در روزنامه اطلاعات درج کنند. به همین منظور در گفتوگو با معتمدان محلی دهکده حصار را که به صورت کامل ویران شده بود در نظر گرفته و با تشکیل هیئت امنا و جمعآوری کمکهای مردمی در عرض یک سال آن روستا را آباد میکنند.
آقای نخستوزیر
حاجسیدجوادی به واسطه حضور در یکی از مهمترین روزنامههای کشور و آشنایی با بسیاری از اهالی فرهنگ و سیاست روزی برای دیداری خصوصی با هویدا دعوت میشود. او با ذکر جزئیاتی از گفتوگوهای این دیدار از درخواست هویدا برای چارهجویی به جای عیبجویی و انتقاد میگوید و پاسخ خود که: «برخی عیبها و انتقادها نیاز به راهنمایی و چارهجویی ندارند. شما علاوه بر دخالت در انتخابات مجلس شورا و سنا در انتخاب اعضای انجمن شهر و رئیس آن نه تنها در تهران بلکه در شهرستانها نیز دخالت میکنید. حتی رؤسای انجمنهای خانه و مدرسه در آموزشگاههای کشور به میل شما غالباً از تیمساران بازنشسته انتخاب میشوند. اعضای انجمنهای شهر و خانه و مدرسه که دخالتی در سیاست ندارند و هیچ خطری را متوجه مملکت نمیسازند. مردم را آزاد بگذارید که افراد کارآمد و لایق را انتخاب کنند. اگر آنها خوب کار کرده رضایت مردم را جلب کردند، چه بهتر و اگر بد کار کردند و نتوانستند رضایت مردم را به دست آورند بار دیگر انتخاب نمیشوند و قصور و تقصیری هم متوجه شما نبوده مورد انتقاد و کینه مردم قرار نمیگیرید. هویدا که سعی میکرد در تمام زمینهها خود را تبرئه کرده سیستم و دستگاه را مسئول معرفی کند، در پاسخ یکی از انتقادهای دکتر شیرینلو با دست اشاره به عکس شاه کرد، یعنی او نمیگذارد. من بدون هیچ قصد و نیتی خطاب به او گفتم: - آقای نخستوزیر این جواب شما روزی مورد قبول قرار نخواهد گرفت!... حالا که این خاطره را بازگو میکنم از خودم میپرسم: هنگامی که هویدا در دادگاه انقلاب برای تبرئه خود دستگاه و سیستم را مقصر معرفی میکرد آیا سخن آن روز مرا به یاد آورد...»
رویدادها و خاطرهها، حسن صدر حاجسیدجوادی، انتشارات مروارید، ۳۵۰ صفحه/ ۵۰۰۰۰ تومان
منبع: روزنامه سازندگی/ ۲۴ دی ۱۳۹۷
نظر شما :