نامه جعلی امیرکبیر به ناصرالدین شاه- نصرالله حدادی

۰۲ اردیبهشت ۱۳۹۰ | ۰۲:۴۳ کد : ۶۶۴ از دیگر رسانه‌ها
یکی از آفاتی که تاریخ‌نگاری معاصر ما طی سه چهار دهه گذشته دچار آن شده است، پدیده «سندسازی» است. «سندسازان» به دلایل مختلف و به طرزی ناشیانه اقدام به این کار کرده و درصدد برآمده‌اند با انگیزه‌های گوناگون، انحراف در تاریخ‌نگاری را شکل داده و «حقیقت تاریخ» را وارونه جلوه دهند و ضرر دو سویه‌ای را متوجه خود و جامعه سازند. اول؛ ارزش نوشته خود را مخدوش ساخته و دوم؛ مستمسکی را به دست کسانی می‌دهند که آشنایی چندانی با تاریخ ندارند و جای دریغ و افسوس است که این گونه اسناد مخدوش مورد استناد قرار گرفته و عجبا که چهره‌های تابناک تاریخ معاصر ایران را نشانه رفته است و اینجاست که جای تامل و تعمق است؛ از میرزا تقی خان امیرکبیر گرفته تا دکتر محمد مصدق.

 

سند ارائه شده در نوشته دوست خوبم مهدی غنی تحت عنوان «امیری که جایش خالی است» در ضمیمه روزانه شماره ۲۱۴۹، صفحه ۱۴، از این گونه اسناد است که چنانچه با دقت مطالعه شود، چهره تابناک این مرد بزرگ را به شکلی موذیانه مخدوش ساخته و ادب، فراست، کیاست و دقت نظر او را زیر سوال برده است. در این سند جعلی که گویا برای اولین بار روی سایت‌های اینترنتی آمده است، چنین می‌خوانیم: «قربانت شوم، الساعه که در ایوان منزل با همشیره همایونی به شکستن لبه نان مشغولم، خبر رسید که شاهزاده موثق‌الدوله حاکم قم را که به جرم رشا و ارتشا معزول کرده بودم به توصیه عمه خود ابقا فرموده و سخن هزل بر زبان رانده‌اید. فرستادم او را تحت‌الحفظ به تهران بیاورند تا اعلیحضرت بدانند که اداره امور مملکت با توصیه عمه و خاله نمی‌شود. زیاده جسارت است. تقی»

 

این سند مخدوش و جعلی، هر چند به ظاهر، نشانه اقتدار امیر در زمان صدارتش است، اما به دلایل مختلف جعل مطلق است و بهانه‌ای است برای کسانی که می‌گویند و می‌نویسند؛ امیر، با تندروی‌های خود و تخفیف مقام سلطنت - چنان که همین گفته را در مورد قائم مقام و محمدشاه نیز تکرار می‌کنند - اسباب سقوط خود را فراهم آورد و چنانچه با سیاست با شاه جوان رفتار می‌کرد، چنین بلایی به سرش نمی‌آمد؛ گفته‌ای خام از سوی کسانی که کمترین آشنایی را با روحیه امیر داشته و دارند و براساس جو حاکم زمان و مکان خود، ابراز رای و عقیده می‌کنند. سیاست امیر آمیخته با صداقت، درستکاری، عدم رشوه خواری و بر پایه عدل و انصاف بود.

 

 

چرا سند جعل می‌کنند

 

پاسخ این سوال می‌تواند دلایل گوناگون داشته باشد. درباره سند مورد اشاره شاید جاعل قصد آن داشته تا چهره دیگری از امیر ارائه داده و اصلاً هم در ظاهر امر سوءنیت نداشته باشد و از سر شیفتگی دست به چنین کاری زده باشد، اما همواره اینچنین نیست و گاهی برای انحراف تاریخ، منظور حلیت یک چهره سیاسی و مخدوش کردن چهره مقابل آن باشد.

 

 

اما سند جعلی و مخدوش درباره امیرکبیر

 

۱- این سند در هیچ یک از کتب معتبری که درباره مرحوم امیر نگاشته شده یا اسناد و مدارک و نامه‌هایی که از او به چاپ رسیده است تا به امروز مشاهده نشده است. از جمله در دو کتاب نامه‌های امیرکبیر، تصحیح و تدوین سیدعلی آل داوود، نشر تاریخ ایران، ۱۳۷۱ و همچنین اسناد و نامه‌های امیرکبیر، نگارش و تدوین سیدعلی آل داوود، سازمان اسناد ملی، ۱۳۷۹، هیچ گونه اشاره به این نامه نشده است.

 

۲- در دو کتاب معتبر «امیرکبیر و ایران» مرحوم دکتر فریدون آدمیت و «امیرکبیر» مرحوم دکتر عباس اقبال آشتیانی نیز ردی از این نامه دیده نمی‌شود و حتی عباس امانت در کتاب «قبله عالم» نیز اشاره‌ای به این سند ندارد و این در حالی است که عباس امانت با سعی بلیغی حلیتی برای چهره ایران بر بادده ناصرالدین شاه قاجار در کتاب خود طلبیده و ترسیم ساخته و «برای خراب کردن یک حقیقت، خوب به آن حمله نکرده، بلکه بد از آن دفاع کرده است»۱ و با صغری کبری چیدن، چهره مخدوشی از امیر را به تصویر کشیده است و این سند به رغم این تلاش عبث در این کتاب هم نیامده و این خود دلیل دیگری بر مخدوش بودن و جعل مطلق آن است.

 

۳- هیچ شباهتی بین خط اصلی مرحوم امیر، با این سند جعلی وجود ندارد. در این باره می‌توانید در مقام مقایسه نگاه کنید به سند شماره ۱۴ در کتاب اسناد و نامه‌های امیرکبیر با نامه و سند فوق که هیچ شباهتی با هم ندارند.

 

۴- امیر حتی در روزگار تبعید نیز نامه عتاب آلود و تهدیدآمیز و ملامت انگیز نیز به شاه ننوشت، چه رسد هنگامی که در اوج قدرت بود. اکثر نامه‌ها با جمله «قربان خاک پای همایونت شوم» شروع می‌شد و با جمله «زیاده جسارت نورزید، باقی الامر همایون مطاع» خاتمه می‌یافت و این در حالی است که در این نامه جعلی آمده است؛ و سخن هزل بر زبان رانده‌اید. چنانچه حتی اگر امضانامه فوق را در نظر آوریم و زیاده جسارت است را ملحوظ نظر داشته باشیم چه جسارتی از این بالا‌تر؟ این دو آیا جمع اضداد نیست؟

 

۵- نامه فاقد تاریخ است و اکثر نامه‌های امیر - آن هم در صورت صحت - در شرایط خلاف رای همایونی رای جستن، چگونه قید تاریخ ندارد؟

 

۶- استفاده از علاماتی مثل نقطه، ویرگول و... در مکاتبات عهد قاجار و به خصوص در دوران امیر مرسوم نبوده است. جاعل دو بار پس از کلمه «رانده‌اید» و در انتها پس از کلمه «نمی‌شود» نقطه گذاشته است. در آن هنگام کلمات با فاصله‌گذاری افاده مرام می‌کرد و مطلقاً علامت‌های مرسوم امروزی در مکاتباتی که دست نوشته بود به کار برده نمی‌شد. به عنوان مثال به دستخط‌های متعدد امیر به کتاب‌هایی مورد اشاره می‌توانید مراجعه کنید.

 

۷- نام شاهزاده معزول اولاً مغشوش نوشته شده و می‌توان آن را موثق‌الدوله، مؤیق‌الدوله و مویق‌الدوله خواند که چنانچه موثق‌الدوله درست باشد دو نقطه زیر آن برای چیست؟ آیا در میان ۳۲ حرف فارسی می‌توان چنین حرفی را یافت؟ اگر «یـ» باشد پس سه نقطه بالا چیست و اگر «ث» منظور نظر بوده باشد دو نقطه زیر آن برای چه گذاشته شده است؟

 

۸- با تمام جست‌و‌جویی که در میان کتاب‌های معتبر عصر قاجار به عمل آمد به چنین نامی- حتی موثق‌الدوله- برنخوردم. گویا جاعل به خوبی دریافته است اسباب عزل امیر از ماجرای سفر به اصفهان فراهم آمد و بنا به دستور شاه، عباس میرزا ملک آرا باید در قم می‌ماند. امیر با آنکه با اقامت عباس میرزا و مادرش در قم موافق نبود ولی مخالفتی هم نکرد.

 

او نظرش را این گونه به شاه نوشت: «اگر به عقل ناقص خود در دولتخواهی چیزی را بفهمم... عرض نمایم. آن هم معصوم نیست ‌گاه هست درست فهمیده باشم. حالا امر با سرکار همایون است.» و این در حالی بود که شاه به امیر نوشته بود «بدون نظر امیر آب نمی‌خورند» و در ادامه امیر چنین نوشت؛ «قربان خاک پای همایونت شوم. دستخط همایون را زیارت کردم. مقرر فرموده بودند که فرمان حکومت قم را هم نواب عباس میرزا نوشته شود. حکم همایون را به مالک الکتاب رساندم که فرمان را نوشته به نظر مبارک برساند که به مهر همایون مزین شود. میرزا فضل‌الله بعد از حکومت چطور به پیشکاری داخل خواهد شد. زیاده جسارت نورزید. باقی الامر همایون مطاع.»۲

 

با توجه به اشاره به نام «میرزا فضل الله» به خوبی می‌توان دریافت او حاکم قم بوده است. مهدی بامداد در مجلد سوم کتابش درباره او می‌نویسد: «میرزا فضل‌الله در اوایل سلطنت ناصرالدین شاه یعنی پیش از سال ۱۲۶۸ ه ق حاکم قم بود.»۳ او برادر میرزا آقاخان نوری صدراعظم خیانت پیشه عهد ناصری است که لقب «وزیر نظام» را داشت و یادتان باشد امیر در اول رجب سال ۱۲۶۷ در رکاب شاه به قم و اصفهان رفت و در هشتم ذیحجه همین سال به تهران بازگشتند و ۴۰ روز بعد یعنی در ۱۹ محرم ۱۲۶۸ از صدارت معزول شد. به احتمال زیاد جاعل این سند با این صبغه و سابقه دست به چنین کار خلاف اصول تاریخ‌نگاری زده بود و به ضرس قاطع می‌توان گفت شخصی با لقب موثق‌الدوله در دوران ناصرالدین شاه که حراج القاب و گرفتن پول رواج بسیار داشت وجود خارجی نداشته و در تمامی شش مجلد شرح حال رجال ایران و کتاب معتبر روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه اشاره‌ای به این لقب نشده و این اسم جعلی ساخته و پرداخته ذهن جاعل است.

 

۹- امیر همواره همسر دومش و خواهر ناصرالدین شاه را ملک‌زاده خانم خطاب می‌کرد و در مراسلات از او نام می‌برد.۴ و گاهی نیز عبارت «خانم» را به کار می‌برد۵ و هیچ‌گاه در هیچ یک از مراسلات او به شاه حتی هنگام گله از عزت الدوله او را «همشیره همایونی» خطاب نمی‌کرد.

 

۱۰- امیر همواره نامه‌هایش را با رقم مهر «میرزامحمدتقی خان»، «محمد تقی بن محمد قربان»، «المتوکل علی الله محمدتقی»، «عبده الراجی محمدتقی» و «لا اله الا الله الملک الحق المبین محمدتقی» ممهور می‌ساخت و دیده نشده که در مراسلاتی که از او باقی مانده، «تقی» مهر و امضا کند. جاعل ناشی، حتماً یک بار هم به نامه‌های امیر نگاهی نینداخته بود تا گاف بزرگی اینچنین ندهد و گناه خود را به این وسیله زیاد‌تر نسازد.

 

۱۱- در نامه جعلی فوق «شکستن» بدون نقطه حرف ش و به صورت سکستن آمده است که فاقد معناست و دو بار کلمه «به» را جدا نوشته است. او به تهران را «بتهران» نوشته و حال آنکه «به» جدا از کلمه «توصیه» نوشته شده و جناب جاعل این نکته را فراموش کرده است.

 

۱۲- دلایل دیگری نیز برای جعلی بودن این نامه و سند همچون «شکستن لبه نان» که کاملاً بدون معناست، می‌توان ارائه داد. اما با توجه به موارد ذکرشده، به خوبی - البته به زعم نگارنده - می‌توان دریافت این نامه جعل مطلق است و حرکتی است در جهت مخدوش ساختن چهره یگانه دوران؛ میرزا تقی خان امیرکبیر.

 

در پایان ذکر دو نکته را ضروری می‌دانم. ابتدا طلب مغفرت و آمرزش برای روح بلند آن مرد بزرگ و ایران دوست و عرض پوزش به محضرش. پوزش به خاطر نعل وارونه‌هایی چون «قبله عالم» عباس امانت. پوزش برای نصب عکس نقاشی شده قاتل او حاج علی خان فراشباشی در موزه مقدم و افتتاح موزه به وسیله رئیس بزرگ‌ترین دارالفنون کنونی کشور - دانشگاه تهران - و پوزش به بی‌اعتنایی به اعتراض استادان تاریخ دانشگاه‌های مختلف تهران و شهرستان‌ها نسبت به نصب تمثال بی‌مثال جناب حاجب الدوله قاتل و ریشخند بزرگ مردی که نخستین گام‌های اصلاحات را در ایران برداشت و سرانجام جان بر سر آن نهاد. پوزش از تمامی کسانی که امیرکبیر و ایران را دوست می‌دارند و از دشمنان این آب و خاک بیزارند و سرانجام پوزش از آنانی که با این نعل وارونه‌ها، دلشان به درد می‌آید.

 

اما نکته دوم؛ چرا در روایت تاریخ دقت کافی و وافی به خرج نمی‌دهیم؟ آیا صرف اینکه در این روزگار عجیب و غریب، سندی روی صفحه کامپیوترمان از طریق اینترنت هویدا شد، باید از آن استفاده کنیم؟ پس دقت و مداقه چه می‌شود؟ با یک جست‌و‌جوی وافی و قدری دقت و غور، می‌توانیم به جعلی بودن برخی از اسنادی که ‌گاه و بیگاه در زمانه ما مورد استفاده قرار می‌گیرند، پی ببریم. کار سختی نیست، فقط قدری دقت می‌طلبد و اندکی نیز اشراف بر تاریخ.

 

وقتی ما به افتخارات ملی خود چنین بی‌اعتنا هستیم، جعل که سهل و ساده است، بعید نیست تا چندی دیگر نامی هم از این مردان بزرگ تاریخ باقی نماند. این کار را دور از ذهن و بعید ندانید. کتاب «قبله عالم» عباس امانت را بخوانید تا صدق گفتارم بر شما آشکار شود.

 

 

پی‌نوشت‌ها؛

 

۱- روایتی از شادروان، معلم انقلاب، مرحوم دکتر علی شریعتی

۲- امیرکبیر و ایران، صص ۵-۶۸۴

۳- بامداد، مهدی، شرح حال رجال ایران، ج ۳،

ص ۱۰۶، زوار، ۱۳۶۳، تهران

۴- امیرکبیر و ایران، صص ۴۹-۴۸

۵- همان


منبع: خبرآنلاین

کلید واژه ها: امیرکبیر


نظر شما :