صدوسیزده سال گذشت
عضو هیات علمی دانشگاه شهید بهشتی
مظفرالدین شاه قاجار، صدوسیزده سال پیش، در یازدهمین سال سلطنتاش، و تحت فشار اجتماعی و سیاسی فراوان، در چهارده مرداد ۱۲۸۵ هجری شمسی، به صدور فرمان مشروطه تن داد. این فرمان کموبیش نقطه عطفی در تاریخ ایران جدید است.
زیاده عرضی نیست، فقط خواستم بگویم سالی یک بار خواندن این فرمان، برای هر ایرانی که دغدغه ایران دارد، خالی از فایده که نیست، اسباب سنجش هم هست. سنجش اینکه بدانیم این صدوسیزده سال چقدر راه در تاریخ آمدهایم و چقدر راه مانده است که برویم.
«جناب اشرف صدراعظم - از آنجا که حضرت باریتعالی جلشأنه سررشته ترقی و سعادت ممالک محروسه ایران را بکف کفایت ما سپرده و شخص همایون ما را حافظ حقوق قاطبه اهالی و رعایای صدیق خودمان قرار داده لهذا در این موقع که اراده همایون ما بر این تعلق گرفت که برای رفاهیت و امنیت قاطبه اهالی ایران و تشیید مبانی دولت، اصلاحات مقننه به مرور در دوائر دولتی و مملکتی به موقع اجرا گذارده شود چنان مصمم شدیم که مجلس شورای ملی از منتخبین شاهزادگان قاجاریه، علماء، اعیان، اشراف، ملاکین و تجار و اصناف به انتخاب طبقات مرقومه در دارالخلافه تهران تشکیل و تنظیم شود که در مهام امور دولتی و مملکتی و مصالح عامه مشاوره و مداقه لازمه را به عمل آورده به هیئت وزرای دولتخواه ما در اصلاحاتی که برای سعادت و خوشبختی ایران خواهد شد اعانت و کمک لازم را بنماید و در کمال امنیت و اطمینان عقاید خود را در خیر دولت و ملت و مصالح عامه و احتیاجات قاطبه اهالی مملکت به توسط شخص اول دولت به عرض برساند که به صحه همایونی موشح و به موقع اجرا گذارده شود. بدیهی است که به موجب این دستخط مبارک نظامنامه و ترتیبات این مجلس و اسباب و لوازم تشکیل آن را موافق تصویب و امضای منتخبین از این تاریخ معین و مهیا خواهد نمود که به صحه ملوکانه رسیده و بعونالله تعالی مجلس شورای ملی مرقوم که نگهبان عدل است افتتاح و به اصلاحات لازمهٔ امور مملکت و اجراء قوانین شرع مقدس شروع نماید و نیز مقرر میداریم که سواد دستخط مبارک را اعلان و منتشر نمایند تا قاطبه اهالی از نیات حسنه ما که تماماً راجع به ترقی دولت و ملت ایران است کماینبغی مطلع و مرفهالحال مشغول دعاگوئی دوام این دولت و این مجلس بیزوال باشند - در قصر صاحبقرانیه به تاریخ چهاردهم جمادیالثانیه ۱۳۲۴ هجری در سال یازدهم سلطنت ما.»
برخی از کلیدیترین عبارات این متن به نظرم اینهاست:
حضرت باریتعالی (انتساب شاه به خدا)
بکف کفایت ما
رعایای صدیق (شاه در برابر رعیت)
اراده همایون ما بر این تعلق گرفت (ملت کیلویی چند)
منتخبین شاهزادگان قاجاریه، علما، اعیان، اشراف، ملاکین، تجار و اصناف (بقیه ملت به هیچ)
به صحه همایونی موشح و به موقع اجرا گذارده شود (ما دست آخر تأیید میکنیم)
به موجب این دستخط مبارک (شاه مبارک است)
مجلس شورای ملی مرقوم که نگهبان عدل است (قرار بود مجلس نگهبان عدل باشد)
تا قاطبه اهالی از نیات حسنه ما (ما شاهیم، خودمان میدانیم که نیتمان حسنه است.)
که تماماً راجع به ترقی دولت و ملت ایران است (ما شاه هستیم و ترقی دولت و ملت ایران را خودمان تشخیص میدهیم.)
مشغول دعاگوئی دوام این دولت و این مجلس بیزوال باشند (کار خلق خدا، دعاگویی ما و مجلسمان است.)
نکته آخر اینکه «کلمات مهماند و کار میکنند.» همین متن سراسر از بالا به پایین پر از غرور و نخوت پادشاهی، دستآویز تاریخی و الهامبخش حرکت یکصدساله ملت ایران شده است.
کلمات و متنها فقط به دیوار تاریخ آویخته نمیشوند بیحرکت، بلکه بر صحنه تاریخ راه میروند، فرمان میدهند و اثر میگذارند و از این منظر است که هر قدر متن تولید کنیم و بر در و دیوار تاریخ و اذهان آدمیان آویزان کنیم، فقط حرف نزدهایم، بلکه کار کردهایم.
منبع: کانال تلگرام نویسنده (دغدغه ایران)
***
وطن عزیز
احمد مسجدجامعی
عضو شورای شهر تهران
در حاشیه یکی از نسخههای خطی کتابخانه سیدمحمد طباطبایی سنگلجی، از رهبران پرآوازه عهد مشروطه به چند سطری برمیخوریم که با خداوند تعالی «درد دل» کرده و نگاشته است: «از اهل ایران دو نفر با هم متحد نیستند و ایران را به باد دادند خاصه وزرا و وکلا که مبدأ اصلی به باد دادن ایران این دو طایفه بودند. زیرا وطن عزیز را به ثمنبخس فروختند. عنقریب به جزای عملشان مبتلا خواهند شد...»
او ادامه میدهد: «از همه چیز گذشتیم که خدمتی به این مردم کرده باشیم از قید رِقیت آزاد شوند. افسوس قدر ندانستند و نتیجه اعمالشان عکس آنچه مقصود ما بود شد و خواهد شد.» نویسنده این حاشیه همان کسی است که حدود یک دهه پیش از آن در نامهای معروف به مظفرالدینشاه نوشت: «ایران وطن و محمل انجام مقاصد دعاگویان است و باید در ترقی ایران و نجات آن از خطرات جاهد باشیم.» و خطاب به پادشاه افزود: «بر خلاف آنچه دیگران متصل عرض میکنند که مملکت آباد و منظم و دور از خطر، رعیت راحت و آسودهاند، مملکت خراب، رعیت پریشان و گدا، دست تعدی حکام و مأموران بر مال و عرض و جان رعیت دراز. ظلم حکام و مأموران اندازه ندارد. از مال رعیت هر قدر میلشان اقتضا کند میبرند، قوه غضب و شهوتشان به هر چه میل و حکم کند از زدن و کشتن و ناقص کردن اطاعت میکنند.» و در دنباله نامه با تلخی از نمونهها و نتایج ظلم و ستم مأموران دولت میگوید: «حالت حالیه این مملکت، اگر اصلاح نشود عنقریب این مملکت جزء ممالک خارجه خواهد شد. البته اعلیحضرت راضی نمیشوند که بگویند در عهد همایونی ایران به باد رفت.»
فهم اینکه چرا مشروطه به اهداف خود نرسید از مقایسه همین دو مطلب از یک نفر در فاصله یک دهه کم و بیش معلوم میشود. بویژه که نویسنده از رهبران اصلی جنبش مشروطه بود. هرچند مجلس و دولت آن روز هم از دلسوزان و خدمتگزاران به ملت خالی نبود.
نامه دوم علنی و آشکار بود و در سطحی گسترده پخش شد و از اسناد مهم دوره مشروطه است که مکرر به آن استناد میشود. اما مطلب نخست را همان شخص در گوشه یک کتاب و بهعنوان درد دل با خدا نوشته است. بواقع اگر نویسنده در ادامه راه پیشین همین موارد را در فضای عمومی بیان و ایستادگی میکرد تأثیرگذار بود و نمیبایستی از این عرصه کناره میگرفت. زیرا با خالی شدن جبهه مشروطهخواهان اعتدالی، زمینه ترکتازی افراطیون از قبیل کمیته مجازات و حیدرخان تاری وردی فراهم شد. درست است که پس از پیروزی مشروطه، اتفاقات ناخوشایندی به دست تندروها روی داد و برخی رهبران آن از جمله یار دیرین او سیدعبدالله بهبهانی ترور شدند اما شخصیتی چون طباطبایی نمیبایستی از این عرصه کنارهگیری میکرد. سیر و تقارن مشروطه با جنگ جهانی نخست و یورش به ایران بویژه از ناحیه روسها، مشروطیت نوپا را از پا انداخت.
دو نکته دیگر را هم بایستی در نظر گرفت. مفاهیم سلطنت در باور مردم عمیقاً وجود داشت و قرنها نظریهپردازی شده و دهها سیاستنامه و اندرزنامه پیرامون آن نگاشته بودند؛ ولی درباره مشروطه چنین نبود و جامعه ایرانی در ناآگاهی گسترده از تحولات فکری که زمینهساز مشروطیت بود به سر میبرد. بسیاری از کسانی که به دنبال مشروطهخواهی بودند درک درستی از بستر فکری جامعه و روند گسترش مفاهیم همزاد با مشروطیت نداشتند. احمد کسروی میگوید وقتی کتاب قانون را به یکی از شهرها بردند مردم در کمال تعجب گفتند که «این همه شورش بر سر این فصول بیهوده چه میارزید؟ این همه هزینه برای چاپ این دفترچه دادیم؟» نکته دیگر ایدئولوژیها و جریان مشروطهخواه افراطی بود که آن هم ریشه در قفقاز و روسیه و شکلگیری نخستین حزب کمونیست ایران داشت که همین دو با هم مشروطیت را به محاق برد چنانکه از آن تنها شکلی برجای ماند.
اگر از جریانهای مذهبی حامی مشروطیت هم یاد کنیم، میتوان گفت: آخوند خراسانی در راه سفر به ایران در مرگی اسرارآمیز از جهان رفت. او برای مبارزه با اتمام حجت روسیه برای بیرون کردن مورگان شوستر کارگزار امور مالی ایران، که مجلس از او پشتیبانی میکرد به ایران میآمد. ملاعبدالله مازندرانی بارفروشی سال بعد درگذشت و پیش از همه آنها حاج میرزا حسین خلیلی تهرانی هم از جهان رفته بود. شخصیت تأثیرگذاری مثل همین مرحوم طباطبایی سنگلجی صحنه را خالی کرد و ناامید و خانهنشین شد و نمایندگان شجاعی چون مدرس و مصدق در اقلیت ماندند. مصدق در جلسه تغییر سلطنت به نمایندگان گوشزد کرد که قرار نیست در نظام مشروطه پادشاه مسئول و همهکاره مملکت باشد و از همین جنبه با افزایش قدرت شاه و انتقال آن به رضاخان میرپنج مخالفت میکرد. بدینگونه از آغاز شکلگیری مجلس قانونگذاری در سال ۱۲۸۵ تا کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ یعنی ۱۵ سال مجموعاً بیست و چند کابینه از چند روز تا چند ماه قدرت را در دست داشتند.
در دهههای بعد هم گروههای مذهبی تندرو گفتمانهای عربی - اسلامی را پرجاذبهتر یافتند. به هر روی مشروطه، در تلاش برای روایتی ایرانی از اندیشه حکومت بر مبنای قانون و در چارچوب شریعت بود و خیلی زود گرفتار چنبره استبداد شد و بهواقع استبداد و انواع چپگرایی، مشروطهخواهی را از دور خارج کرد. بدین سان «وطن عزیز» با وجود دستیابی صوری به مشخصههای بنیادین مشروطه مانند تفکیک قوا و استقلال انجمنهای بلدیه و انجمنهای ایالتی و ولایتی تشکیل مجلس مبتنی بر آرای مردم و آزادی مطبوعات دوباره به عهد استبداد برگشت.
منبع: روزنامه ایران/ ۱۴ مرداد ۹۸
نظر شما :