ناگفته‌های سید محمد خامنه‌ای از تصویب اصل ولایت فقیه، استرداد شاه و ماجرای ۹۹ نفر

۰۸ اردیبهشت ۱۳۹۰ | ۰۰:۱۴ کد : ۶۹۳ از دیگر رسانه‌ها
تاریخ ایرانی: آیت‌الله سید محمد خامنه‌ای که پس از پیروزی انقلاب در مجلس خبرگان قانون اساسی فعالیت می‌کرد برگ‌هایی از تاریخ انقلاب را ورق زد. وی تاریخ شفاهی بود که از روند تصویب قانون اساسی، قانون اصل ولایت فقیه، استرداد شاه و بسیاری از مسایل دیگر پرده برداشت و سخن گفت. او که از اعضای شورای تدوین قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران به فرمان امام خمینی(ره) در سال ۵۷ بود و هم اکنون به عنوان یک فیلسوف و مجتهد عهده‌دار ریاست بنیاد حکمت اسلامی صدرا است، در گفت‌وگویی مشروح با همشهری ماه به تاریخچه تدوین قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران و جریانات اوایل پیروزی انقلاب اسلامی اشاره کرد و از برخی از آنها پرده برداشت. متن تلخیص شده این مصاحبه به شرح ذیل است:

 

 

مبارزان انقلابی

 

خیلی زود شروع کردم حتی قبل از امام(ره). زمینه‌سازی کردیم و بعد که امام (ره) کارش را آغاز کرد من جز ۱۰ نفر اول بودم. البته این مطالبی که به شما می‌گویم در هیچ جا هنوز به چاپ نرسیده است اما برای خود من روشن است که ما پای این مبارزات بودیم تا رسیدن به انقلاب من کسی بودم که قبل از انقلاب گفتم این انقلاب پیروز می‌شود در صورتی که هیچ علامتی نبود.

 

قبل از سال ۵۷ یعنی در حول و حوش سال ۵۴ موسسه تحقیقاتی حقوق اسلام را با ۳۰ نفر از طلاب و سرمایه‌گذارهای بازار راه‌اندازی کردیم و قرار شد در آن قوانین آینده را برای کشور آماده کنیم و این نخستین گام ما برای پیروزی انقلاب بود. بعد از آن در سخت‌ترین مقطع وکیل دادگستری شدم و ناظر جریان مبارزات و سخت گیر‌ها و دیدن خیلی پرونده‌ها سبب شد حس کنم این انقلاب پیروز است و اینچنین بود که وارد عرصه شدم.

 

هفته اول انقلاب مدرسه رفاه دست من بود با تمام تشکیلات. بعد دادسرای انقلاب و بعد مجلس خبرگان. البته در مجلس خبرگان احزاب و دسته‌جات از من خواستند که وارد عرضه شوم و من حس کردم عرصه کار است و شروع به فعالیت کردم.

 

 

مجلس اول خیلی شلوغ بود

 

باید تاکید کنم در سطوح بین‌المللی هرکس مدعی قانون اساسی بهتر است حاضرم به مناظره بروم. قانون اساسی ایران بهترین قانون اساسی دنیاست. وقتی وارد مجلس شدم خیلی شلوغ بود، این شلوغی هم از این جهت بود که همه احزاب بودند از نهضت آزادی بگیرید تا باقی دسته‌ها و همه هم با هم درگیر بودند. احساس مسئولیت کردم و پای کار ایستادم. در حال حاضر هم صورت مذاکرات مجلس نشان می‌دهد در آن زمان کجا‌ها حرف زدم. دقیقا اگر نگاه کنید هر کجا احساس وظیفه کردم وارد میدان شدم. در مجلس دوم اما مسایل و دعوا‌ها خانوادگی شد. در هر دو دوره مجلس به طور معمول بسیار بد اداره می‌شد، آیین‌نامه‌ها خوب عمل نمی‌شد. اواخر مجلس دوم بود که احساس کردم که دیگر کاری در مجلس نداریم، همه دارند سر نخود و کشمش دعوا می‌کنند. ملت هم آگاهی لازم را پیدا کرده بودند و بسیاری از جوان‌ها که بسیار با فهم بودند نیز وارد میدان شده بودند و من عملا کنار کشیدیم و مجلس‌های بعد هم شد جای افراد با خطوط سیاسی ناهنجار و ضد هنجار.

 

 

پیش‌نویس طرح آزادسازی گروگان‌های آمریکایی را من نوشتم

 

زمانی باید یک روحانی وارد سیاست شود که احساس خطر کند،‌ زمانی که چهار تا جوان می‌توانند خطر را دفع کنند و برای خودشان مشکلی پیش نیاید و خطری در پیش نیست چه نیازی به حضور من و امثال من است؟ من به هر قیمتی وارد صحنه نمی‌شوم هر وقت احساس کنم جوان‌تر‌ها بر زمین افتادند من به جلو می‌آیم آن زمان وظیفه من است. ما کار پشتیبانی می‌کنیم. در یک سطحی اقتضا می‌کرد که شبانه روز کار کنیم و در میدان باشیم، بودیم. من در آن مقطع شب‌ها خیلی کم می‌خوابیدم و از صبح بعد از نماز مشغول کار‌های مربوط به مجلس بودم. به پرونده‌های مختلف در کمیسیون‌های مختلف می‌پرداختم و بعد جلوی پادگان روبروی مجلس ورزش می‌کردم و وقتی بر می‌گشتم به عنوان رئیس کمیسیون مشغول کار می‌شدم و تازه ساعت هشت نماینده‌های با چشم‌های نیمه باز می‌آمدند و من آن زمان تمام کار‌ها را کرده بودم و در مجلس می‌نشستم و بعد از آن در کمیسیون مشغول فعالیت می‌شدم و تازه شب طرح و لوایح را مطالعه می‌کردم.

 

به طور مثال دقیقا به یاد دارم که برای نوشتن پیش‌نویس طرح آزاد سازی گروگان‌های آمریکایی در قرارداد الجزایر بین ایران و آمریکا را من نوشتم. سید محمود کاشانی گفت حاج آقا شما خودت تنهایی بنویس این قرارداد را. من هم در آن زمان جایی نداشتم رفتم در پستو جایی که برای رختخواب‌های اضافه بود از رختخواب‌ها به عنوان میز استفاده کردم و هشت صفحه قرارداد را که در حال حاضر در صورت مذاکرات مجلس هم است نوشتم. فقط یک اصلاحیه داشت که سفارتخانه به جاسوس خانه تبدیل شد.

 

 

امام با شورای انقلاب مخالف بود

 

امام (ره) با تشکیل این شورا مخالف بود من هم به شدت مخالف بودم به خاطر همین در سال ۵۸ به امام (ره) نامه نوشتم. برای امام(ره) ‌نوشتم: شورای انقلاب عین حکومت بازرگان است. در آن به استناد آیه‌ای از قرآن برای دولت موقت و خطاب به امام (ره) نوشتم «یریدون علو فی الارض و فسادا» و اگر جلو آن‌ها را نگیرید هر اتفاقی وبال مردم را بگیرید به گردن شماست.

 

 

رئیس ساواک شدم

 

از دست دولت موقت بسیار ناراحت بودم. این دولت به من حکم داد و رئیس ساواک شدم به طوری که اطلاعات و امنیت دست من بود. می‌گفتند: خامنه‌ای آخوند نیست عین خود ما است اما من بعد از مدتی از دست دکتر یزدی قهر کردم و نامه‌ای به امام نوشتم.

 

 

دزدی اسناد ساواک توسط دولت موقت

 

مچ آنها (دولت موقت) را در لحظه خیانت گرفتم. داشتند اسناد ساواک را می‌دزدیدند که من رسیدم. در صحنه عبدالعلی بازرگان هم بود. من هم به دم درب گفتند از فردا هیچ کدام را راه نداد. دو روز بعد یزدی آمد و به من گفت: آقای خامنه‌ای باید با شما صحبت کنم، من هم گفتن حرفی برای گفتن ندارم و بالاخره با دعوا قهر کردم و دیگر نرفتم.

 

 

دکتر یزدی به معنای واقعی رئیس دولت بود

 

ببینید بازرگان شخصا ضعف دارد. من داستان‌هایی دارم که نشان می‌دهد بازرگان از نظر اجرایی، عقیدتی تنها یک تئوریسین و استاد دانشگاه بود و اطلاعاتی در این زمینه داشت. او عین کسی بود که رانندگی را از روی کتاب یاد گرفتند، دستش در کار نبود و دکتر یزدی به معنای واقعی رئیس دولت بود.

 

من اولین و آخرین نفری بودم بازرگان از او شکایت کرد. آن هم سر حرف‌هایی که در روزنامه کیهان درباره دولت موقت فکر کنم سال ۵۹ یا ۶۰ زدم. بازرگان شکایت کرد و دفاع کردم و در دفاعیه گفتم مرده نمی‌تواند حرف بزند و شکایت کند. چون دولت موقت مرده پس مرده نمی‌تواند شکایت کند و من تبرئه شدم.

 

 

پایه قانون اساسی را ما نوشتیم

 

اصل پایه قانون اساسی که در حال حاضر همه می‌گویند دکتر حسن حبیبی نوشته را ما با یک عده حقوقدان نوشتیم، او ننوشته است. امام (ره) در آن زمان در فرانسه بود ما پیش نویس را تهیه کردیم و فرستادیم مجلس. بعد هم گفتند حدود دو ماه فرصت دارید برای رای دادن. به ما هم نگفتند. مجلس خبرگان وزارت کشور این نهاد را مجلس بررسی پیش نویس قانون اساسی نامگذاری کرد. یعنی حق ندارید خارج از این را تصویب کنید، اصل ولایت فقیه و شورای نگهبان هم در آن نبود. یکجوری برخورد کردند که اگر می‌خواهید رای بدهید اگر هم نمی‌خواهید رای ندهید و بنشینید. در این وضعیت هم یک آیین‌نامه درست کردند که به طور کلی دست را می‌بست و عملا هیچ کاری نمی‌توانستیم انجام دهیم و حتی نمی‌توانستیم حرف هم بزنیم. در آن زمانی یکی از کارهای مفیدی که من انجام دادم اعتراض به آیین‌نامه بود. مرحوم بهشتی گفت: خودمان نوشتیم پس درست است. مرحوم آیت‌الله منتظری به دفاع از من بلند شد و در آن لحظه بود که مجلس هوشیار شد که با این آیین‌نامه دارد کلاه سرمان می‌رود. گفتم: اگر ما اختیار داریم باید طرز اداره آن هم با خودمان باشد و خودمان چگونگی آن را تعیین کنیم. دولت نباید دخالت کند. امام (ره) متوجه شد اینها دارند با حول کردن آنچه خودشان می‌خواهند را در کاسه ما می‌گذارند. پس به این نتیجه رسیدیم که اینگونه نمی‌شود. این مجلس خبرگان قانون اساسی است که با حدود ۷۰ آدم خبره که ۵۰ نفر آن‌ها روحانی هستند تشکیل شده است. روحانیانی که هیچ در این زمینه‌ها کار نکرده بودند و تنها هوش ایمانی به آنها کمک می‌کرد.

 

 

نهضت آزادی همیشه مراقب من بود

 

مرحوم آیت بسیار آدم هوشیار بود، اصل ولایت فقیه را ایشان باعث شد. البته در کنار وی همه جوان‌ها هم بودند. مرحوم هاشمی‌نژاد، آیت‌الله‌العظمی شیرازی. البته باهنر خیلی آرام بود، اصلا صدا نداشت. در یک جلسه برای بررسی بنی صدر حرف می‌زد آیت‌الله مکارم شیرازی دفاع کرد که بسیار دفاع خوبی بود و خطر نبود اصل ولایت فقیه از بیخ گوش ما گذشت.

 

گروه نهضت آزادی همیشه مراقب من بودند، همیشه حواسشان به این بود که من یک جاهایی باشم و یک جایی نباشم در دوره‌ای که قرار شد هرکس کمیسیون خود را اعلام کند من کمیسیون مربوط به دولت و قوه مجریه را نام نویسی کردم زیرا در آنجا بحث اصل ولایت فقیه مطرح می‌شد، مرحوم باهنر مسئول تقسیم‌بندی شد و گفت: به جز آقای خامنه‌ای بقیه اعضا در همانجایی که ثبت نام کردند مشغول به فعالیت می‌شوند و فقط آقای خامنه‌ای به دلیل رشته‌شان به کمیسیون قضایی می‌روند و این مسئله نشان داد که اینها ولایت داشتند بر من. ۱۰ روز به صورت اجباری باید در کمیسیون اعلام شده توقف می‌کردیم و بعد از ۱۰ روز آزاد بودیم در کمیسیون‌های دیگر شرکت کنیم.

 

من روز یازدهم رفتم کمیسیون دولت و دقیقا بحث بر سر ولایت فقیه بود. عزت‌الله سحابی نایب رئیس کمیسیون و مرحوم طالقانی رئیس بود. اما عملا کمیسیون دست سحابی بود. در این کمیسیون به جز این افراد آیت الله حائری، سلطانی، دکتر شیبانی، ربانی، مرحوم طاهری گرگانی و مراغه‌ای هم بود و البته بنی‌صدر نبود. او کمیسیون اقتصادی بود.

 

خلاصه عزت‌الله سحابی علیرغم رفاقت و همکاری نگاهی به من کردند و ناراحت شدند، بعد که جلسه تشکیل شد من سر جای مرحوم طالقانی نشسته بودم و سحابی رو به مرحوم طالقانی گفت: اعضا مشخص هستند از خارج کسی نباید بیایید. او نمی‌دانست من برای همین آمدم. مرحوم طالقانی‌ هم که رفیق من بود گفت: مهم نیست آقای خامنه‌ای رفیق ماست و بحث شروع شد و مبحث ولایت فقیه مطرح شد. نهضت آزادی می‌گفت شورای نگهبان هست و ما آن را قبول داریم. اینها هم نگهبان قانون اساسی هستند و کافیست. اینها می‌خواستند یک چیز درست کنند که قم باشد و درب خانه همیشه بسته باشد و اینها تنها تایید کار‌هایشان را از آن‌ها بگیرند. اما نمی‌دانستند روحانی زور باطنی دارد و با نور الهی که از زمان مشروطه جمع شده بود تصمیم اینها را وتو می‌کنند. در زمان استراحت آمدم بیرون و این جوان‌ها را صدا کردم و به آنها گفتم که آقا اینها دارند برای ما آش می‌پزند و نمی‌خواهند بگذارند ولایت فقیه باشد.

 

 

آیت‌الله منتظری به صراحت از اصل ولایت فقیه دفاع کرد

 

مرحوم طالقانی موافق بود، اما به شدت ملایم هم بود. موضع مرحوم بهشتی تقریبا معلوم بود و هم نبود و در کل سینه چاک نمی‌کرد. مرحوم آیت ریشش را اما برای این مساله می‌تراشید، مرحوم آیت‌الله منتظری هر چند کارهای اخیرش را قبول ندارم اما به صراحت دفاع کرد ولی مرحوم بهشتی هیچ وقت به صراحت نگفت. در کل بحث‌های زیادی شد و بالاخره با تلاش این اصل رای آورد و غوغایی برپا شد. عزاداری برای نهضت آزادی بود.   

 

 

ماجرای استرداد شاه به ایران

 

برای استرداد شاه فعالیت می‌شد. ما برای این کار فعالیت می‌کردیم. قطب‌زاده تنها با وکیل فرانسوی خائنش می‌آمد و می‌رفت. در جریان کار هم نبود. تازه در این میان مخالف هم بود اما به دلیل شرایط موجود مجبور بود این کار را هم انجام دهند. آقای دکتر محمود کاشانی به من گفتند که کمیسیونی از طرف دولت در این رابطه راه‌اندازی شده است و شما بیایید مسئولیت آن را بپذیرید.

 

امام (ره) موافق بودند و مردم هم می‌خواستند این اتفاق صورت گیرد و به نوعی یک مطالبه مردمی بود اما کار تخصصی و حقوقی سنگینی بود و احساسی هم نبود. ما رفتیم منابع را جمع کردیم و یک عده حقوقدان را هم در کنار خودمان قرار دادیم و شروع به کار کردیم. محمود کاشانی، دکتر مدنی کرمانی، دو نفر استاد حقوق جزا از دانشکده حقوق بودند اسمشان یادم نیست. یک نفر از دیوان کشور هم بود.

 

بعد از مجلس خبرگان اوایل دی ماه ۵۸. مرحوم بهشتی بعد از مجلس خبرگان‌‌ همان محل را محل دفترشان گذاشتند و‌‌ همان جا که رئیس می‌نشست ایشان نشستند. به ایشان گفتم یک اتاقی به ما بدهید و لوازم و ابزاری. ایشان هم به ما دادند و ما هم از این اساتید دعوت کردیم و مدتی این پیگیری‌ها ادامه داشت و مکاتباتی انجام شد تا جایی که آمریکا مجبور شد شاه را به پاناما فرستاد و به طور کلی و به قول معروف کار‌ها در هوا ماند.

 

در آن زمان قطب‌زاده یک وکیل فرانسوی هم داشت تا این وکیل فرانسوی آمد و رفت، من اعلام کردم این نعل وارونه می‌زند و با آنهاست در صورتی که پول زیادی هم می‌گرفت قطب‌زاده یک جلسه آمد و گفت: آقای خامنه‌ای، این‌ها را نمی‌شناسم به اعتماد شما آمده‌ام. من هم گفتم دست و پاشو می‌بندیم و می‌آوریم. اما شاه به پاناما رفت و تمام کارهای ما در هوا ماند. اگر در آمریکا می‌ماند باید به ایران میآمد.

 

 

رجایی هم مثل بازرگان بود

 

گاهی می‌گویند فلانی مدیریت بحران دارد. یعنی کشتی به تلاطم می‌افتد، این خودش را نشان می‌دهد این یک استعداده. یک نفر است که درب را می‌بندد، ‌می‌گوید به من بیچاره چکار دارید. مهندس بازرگان به من این را گفت. یک شب ساعت ۱۱ شب آن زمان که من مسئول اطلاعات بودم با آقای سید جوادی پیشش رفتیم و من درباره چگونگی ورود اسلحه با وی صحبت کردم و پیشنهادهای کاری را به او دادم. داد زد: ‌همه می‌آیند سر من می‌ریزند، هیچ کاری نمی‌شود کرد. منم گفتم: ‌ول کن برو آقا. مرحوم رجایی هم اینطور بود. هر وقت کاری را به او می‌گفتیم، می‌گفت: ‌همه می‌ریزند سر من. اینها روحیه کار نداشتند خسته می‌شدند از کار. امام (ره) هیچ وقت خسته نمی‌شد، می‌گفت کار بیاورید مسئله بیاورید حل کنم. مدیریت بحران هنر هم است اینکه در جاده صاف حرکت کنید و در آب آرام شنا کنید هنر و مهارت نیست. سید علی این خصوصیات را دارد.

 

 

از رأیی که به میرحسین موسوی نداده‌ام هیچگاه پشیمان نشدم

 

چون دوره اول نخست وزیری میرحسین موسوی سراسر با مصالح ملی و مذهبی برخورد داشت و ناهماهنگی آن با رئیس جمهوری و خط مستقیم مجلس و روحانیت مشهود و مسلم شد، پس از انتخاب مجدد رئیس جمهور این موضوع مسلم بود که نه رئیس جمهوری مایل به انتخاب مجدد موسوی برای نخست‌وزیری است و نه قشر اصلی مجلس و نه اکثریت ملت و قراین نشان می‌داد که امام (ره) هم با وی موافقت ندارند. بنابراین دورنمای سیاست هم نشان نمی‌داد که شخص مذکور مجدداً از طرف رئیس جمهوری معرفی شود و مجلس به آن رأی بدهد، از اینرو همه عوامل طرفدار سیاست‌های مخرّب وی بکار افتادند که میرحسین موسوی دوباره به قدرت برسد.

 

چون از انصراف مجلس و رئیس جمهوری مأیوس بودند به امام خمینی روی آوردند و همه عناصر مؤثر در توطئه به کار افتادند و با حضور مکرر نزد امام (ره) و مدح موسوی چنین وانمود کردند که جوانان جبهه جنگ با صدام طرفدار موسوی هستند و انتخاب نشدن وی صدمه محسوسی به جبهه خواهد زد و این‌‌ همان نقطه حساسی بود که امام نسبت به آن فوق العاده حساسیت داشتند و اطرافیان هم این را بخوبی می‌دانستند؛ درست‌‌ همان وضعی که بعد درباره جام زهر دادن به امام تکرار شد و یکی دو نفر مؤثر جنگ چنین به عرض امام رسانده بودند که جبهه امکان دفاع بیشتر ندارد و امام ناگزیر به سختی و به تلخی برای حفظ نظام و جان جوانان جام زهر را نوشیدند و با متارکه جنگ موافقت کردند. ولی بعد که خلاف گفته امنای خائن برایشان ثابت شد جبران آن ممکن نبود و امام نتوانست حکم خود را پس بگیرد. از اینرو نه به صورت حکم شرعی یا قانونی بلکه به صورت نقل قول از ایشان توسط یک نفر اعلام شد که امام (ره) به مجلس پیام داده‌اند که میرحسین را انتخاب کنند.

 

این موضوع در میان نمایندگان غلغله‌ای راه انداخت و روح و وجدان عده‌ای از مجلس در فشار قرار گرفت که آیا به تجربه و علم خود عمل کنند یا به میل امام؟ من یکی از افرادی بودم که به شدت در فشار روحی بودم، از طرفی نمی‌خواستم خاطر امام آزرده شود و از طرف دیگر وظیفه شرعی و قانونی خود می‌دانستم که به میرحسین رأی ندهم و تا صبح روز رأی‌گیری در همین تردید بودم و برای بسیاری از نمایندگان که با من مشورت می‌کردند جوابی نداشتم و این حالت اکثریت مجلس بود که خیرخواه بودند و با میرحسین عقد مودت نداشتند.

 

نتیجه این شد که سرانجام ۹۹ نفر به میرحسین موسوی رأی نداند و بقیه که عده‌ای طرفدار میرحسین و عده‌ای در شک و تردید بودند به وی رأی دادند و او نخست وزیر شد. پس شکل گیری ۹۹ نفر در واقع اتفاقی بود و بر اساس نوعی جبهه‌گیری و یا فراکسیون و مانند آن نبود و اکثر این ۹۹ نفر از رأی و اقدام دیگری خبر نداشتند ولی وجدانشان راحت بود که کار درستی انجام داده‌اند و مشکل آخرتی ندارند.

 

سال ۱۳۸۸ میوه تلاش حدود سی ساله صهیونیسم و بین‌الملل و آمریکا و انگلیس بود. دشمنان وقتی از دولت موقت و بنی‌صدر و واقعه طبس و نوژه و صدام مأیوس شدند، تمام نیروی خود را روی دولت و اطرافیان میرحسین موسوی متمرکز کردند؛ اطرافیانی که عده‌ای از آن‌ها امروز در زندان هستند یا بودند.

 

جبهه مقابل این توطئه نیمه پنهان، مجلس بود که متأسفانه اکثر هیئت رئیسه و عده‌ای از اوباش مجلس بنمایندگی از دولت بد‌ترین رفتار را با این عده داشتند. پس از مجلس دوم، عده‌ای از این افراد به دولت رفتند و به محکم و استوار کردن زیر ساخت (فونداسیون) یک براندازی از درون نظام پرداختند و این کار در ابعاد فرهنگی، اقتصادی و پولی، دیپلماسی و سیاسی و تبلیغاتی و رسانه‌ای و حتی جمع‌آوری و سازماندهی اوباش و اراذل شهر تهران و برخی مراکز استان‌ها انجام شد.

 

درباره رأیی که به میرحسین موسوی و برخی رؤسای دولت نداده‌ام هیچگاه پشیمان نشدم بلکه به مرور زمان به صحت کار خود هم در موضوع ۹۹ نفر و هم در واقعه خائنانه پذیرائی و پالوده خوری افراد غیرمسئول ایران با مک فارلین ـ معاون رئیس جمهور آمریکا ـ و سؤالی که هشت نفر از نمایندگان از دولت کردیم، یقین و اطمینان پیدا کرده‌ام.

 

کلید واژه ها: محمد خامنه ای استرداد شاه ماجرای 99 نفر مجلس خبرگان


نظر شما :