احمد احمد: روش تحقیق بسیاری از تاریخنویسان معاصر اشتباه است
اسناد ساواک و اسناد تاریخی به صورت خام، برای کسانی که میخواهند بر روی تاریخ انقلاب کار نمایند، چندان مناسب نیست. زیرا برخی از این اسناد قابل اعتماد نیست و کسانی باید بر این موضوع متمرکز شوند که افراد واردی باشند.
به یاد دارم وقتی یکی از مسئولان مــؤسسه مـطالعات و پـژوهشهای سـیاسی کتاب سه جلدی «سازمان مجاهدین خلق؛ پیدایی تا فرجام» را که به کوشش جمعی از پــژوهشگران آن موسسه تهیه شده است را برای من به منزل فرستاد، وقتی مقداری از آن را خواندم متوجه شدم در مقایسه با کتابهایی که خوانده بودم کتاب خوبی است. از من برای رونمایی کتاب دعوت کرده بودند و برخی چهرههای دیگر همچون آقای عزتشاهی هم بودند. چهار سخنران دعوت کرده بودند که یک وقت سخنرانی هم برای من گذاشته بودند. وقتی از من خواستند صحبت کنم، امتناع کردم، دبیر مراسم گفت: «بالاخره باید چیزی بگویید.» من هم گفتم: «من حرف دارم که بزنم، اما میترسم چندان به نفعتان نباشد.» گفتند: «هر چه را که میخواهی بگو.» با توجه به اینکه اکثر کسانی که در آنجا حضور داشتند نویسنده بودند، من در این باب توضیحاتی دادم که معتقدم باید کسانی که بر روی تاریخ کار میکنند به آن دقت نمایند.
به نظر من برخی مسائل که به استناد خاطرات و اسناد در بعضی کتابها آورده شده است، خیلی صحیح نیست. کتاب خاطراتی که منتشر میشود با سی سال فاصله از وقوع حوادث است، در این سی سال طرز فکر، رفتار و نگاه عوض شده است. آنچه که من امروز به عنوان خاطره میگویم با آنچه که سی سال پیش اگر یادداشت روزانه مینوشتم متفاوت است.
به عنوان نمونه در تعدادی از این کتابها حرفهایی در خصوص دختران و پسران مبارز سیاسی زدهاند که برای ما که آن زمان را دیده و تجربه کرده و آنها را میشناسیم قابل قبول نیست. در آن زمان رژیم پهلوی بهترین دختران و بهترین پسران ما در هر خانواده کسانی بودند که در جریان مبارزاتی قرار گرفته بودند. اما وقتی کتاب درباره آنها مینویسند طوری جلوه میدهند که این دختر خانم بیچاره از یک زن فاسد هم پستتر بوده است. نویسندگان این مطالب بدانند که فردا باید نزد خدا جوابگو باشند.
وقتی تحلیلی را مبتنی بر گزارشات ساواک کتاب مینویسند و برای خودشان آن را مستند میکنند، باید پرسید آیا توجه دارید که این ساواکیها که بودند؟ اگر خوب بودند، چرا علیه آنها قیام کردید و چرا انقلاب شد، اگر بد هستند، باید توجه کرد که حرفها و گزارشاتشان نیز بد است و غیرقابل اعتنا.
ساواکیها کسانی بودند که پول میگرفتند و کار میکردند، هر چه هم از دستشان بر میآمد مینوشتند، از همان ساعت اول دستگیری، فرد را کتک میزدند و شکنجه میکردند حتی اگر اعتراف و اطلاعی به دست نمیآوردند، اما در گزارشی به بالا دست خود مینوشتند متهم در حال همکاری است؛ تا به این ترتیب کم کاری و بیعرضگی خود را در اعتراف گرفتن بپوشانند. حال آیا میشود که چنین گزارشی را دال بر همکاری فرد دستگیر شده با ساواک و به نشانه خیانت منتشر کرد.
به عنوان مثال یکی از رفقای مرا که با هم خیلی صمیمی بودیم و چهارده پانزده سال با هم در مسیر مبارزه بودیم، کتابی برایش تنظیم کردند که من از خواندن و دیدنش، خدا شاهد است که خجالت کشیدم. چرا چون در آن ساواک گزارش کرده است در این تاریخ چنین بوده و دنبال او بودهاند در هر جا که او بوده ساواک هم بوده است. یا در جایی دیدم که ساواک مطلبی راجع به سه نفر گزارش کرده است که براساس آن چنین نتیجهگیری میشود که یکی از آن سه نفر ساواکی بوده است، نه این صحیح نیست باید شرایط و نحوه تهیه گزارشات توضیح داده شود.
راجع به شکنجهها و مقاومت افراد نیز باید بگویم، بسته به نوع شکنجه و زمان بندی گروهها مقاومت افراد فرق میکرد. در خصوص مقاومت یک فرد باید شکنجه، زمان، موقعیت، مکان و توان فرد را در نظر گرفت، بعد اظهارنظر کرد. اینکه مینویسند فلانی مقاومت کرد و یا دیگری برید و خیانت کرد، یعنی چه ما اصلا مقاومت مطلق نداریم، تمام دستگیرشدگان بسته به شرایطی که داشتند حرف و مطلبی را در بازجویی گفتهاند که شدت و حدت آن متفاوت است... ما همه بازجویی دادیم و چیزهایی گفتیم، اما باید دید در چه شرایطی و چه چیزهایی گفتیم.
جدا از خائنین، مقاومت مبارزان در زیر شکنجهها و بازجوییها، بیشتر بستگی داشت به قرار زمانبندی شده گروه مربوط. هر گروه، دسته و سازمان مبارز با توجه به روش و استراتژی مبارزاتی خود جدول زمانبندی داشت که براساس آن تعریف میشد عضو دستگیر شده تا چه ظرف زمانی باید مقاومت کند و پس از آن مجاز است چه اطلاعاتی را لو بدهد و در این ظرف زمانی معین است که هم تیمیهای فرد دستگیر شده وظیفه دارند که خانههای تیمی، امن و جمعی و محلهای رفت و آمد را پاکسازی کنند. این زمان بندی از گروهی به گروه دیگر از هشت تا ۴۸ ساعت کمتر و بیشتر متغیر بود. پس از این ظرف زمانی فرد میتوانست اطلاعات و آدرسهایی را لو بدهد چرا که اطمینان داشت همتیمیهایش تدابیر امنیتی و حفاظتی را به کار بستهاند. حال برگههای بازجویی فردی مبارز که پس از این ساعت مقاومت به دست آمده اگر منتشر شود چقدر میتواند محل اعتنا و ابتنا باشد؟
ضمنا مقاومت افراد بسته به شکنجهها و شرایط و اقتضای زمان دستگیری نیز متفاوت است. به عنوان مثال وقتی من که در سال ۴۴ دستگیر شدم، شکنجه در حد کف دستی و چک و لگد بود. یعنی بازجو میآمد مثل دوران مدرسه با ترکه میزد به کف دست، یا چک و سیلی را میخواباند تو گوش طرف، اما در سال ۵۰ میبستند به تخت و با کابل به کف پا میزدند. از سال ۵۲ به بعد هم شکنجهها پیشرفتهتر شد آپولو آمد و شوک الکتریکی و... به این ترتیب وضع مقاومتها در دورههای مختلف فرق داشت.
نمیتوان کسی را که سال ۴۴ دستگیر شده و حرف نزده قهرمان دانست و آن دیگری را که ده سال بعد در ۵۴ دستگیر شده و پس از تحمل شکنجههای پیشرفته اطلاع و خبری را گفته است خائن دانست. در کتابی میخوانید که فلانی را گرفتند و بعد از او که و که را گرفتند، والله این نوع القای مطلب گناه است. چرا که این فرد دستگیر شده در ظرف زمانی مقرر مقاومت کرده، بعد طبق قرار با گروه اطلاعاتی را گفته است. حال اگر به دلیل سهل انگاری هم تیمیها بروند و چند نفر را بگیرند و بیاورند، این امر دیگر به او مربوط نیست، آنها نتوانستهاند تدابیر امنیتی را به کار ببندند.
در سال ۵۲ و ۵۳ برای یک خانه تیمی چهارنفره قاعده این بود که در روز به غیر از یک خانم کسی در خانه نماند و اسباب شک را فراهم نکنند. ساعت ۶ صبح از خانه که بیرون میآمدیم باید تا دو بعدازظهر به خانه برمی گشتیم، و یا در نقطهای و جایی علامت سلامت میزدیم. اگر کسی تا این ساعت به خانه بر نمیگشت یا علامت سلامت نمیزد، سه نفر دیگر باید تا ساعت سه بعدازظهر آنجا را تخلیه میکردند، فرد بازنگشته، اگر دستگیر شده بود، تا هشت ساعت باید هر طوری که شده بود مقاومت میکرد و در این فرصت دوستان او باید تمام مدارک و ردپاها را از بین میبردند. لذا میبینیم ساواک هم با علم به این قضیه بیشترین فشار و شدیدترین شکنجه را در همین دوره ساعت به متهم وارد میکرد، تا با به دست آوردن کوچکترین نشانی وارد عمل شود.
حال اگر فردی در این ظرف زمانی مقاومت میکرد و پس از آن اطلاع و یا آدرس را لو میداد و ساواک میرفت و در آن آدرس سه نفر را میگرفت و میآورد این دیگر ربطی به مقاومت فرد ندارد و ما نمیتوانیم با توجه به اطلاعاتی که او طی یک جدول زمان بندی مجاز بوده بگوید او را خائن معرفی کنیم. مقصر هم تیمیها بودهاند که سهلانگاری کردهاند.
مگر زیرشکنجه چقدر میتوان مقاومت کرد؟ ما که مردان آهنین نبودیم، ما هم پوست و گوشت و استخوان بودیم، همان طور که چکی به صورت شما میخورد دردتان میگیرد، شلاق میخورید دردتان میگیرد، ما هم چنین بودیم، و تا یک جایی میتوانستیم مقاومت کنیم. آدم خارقالعاده و معاذ الله پیغمبر و امام و معصوم که نبودیم. خدا را گواه میگیرم در سال ۵۰ وقتی مرا دستگیر کردند، دستهایم را بستند و آن قدر مرا زدند و شکنجه کردند و به حدی از ناراحتی عصبی رساندنم که همین طور ممتد جیغ و فریاد میزدم تا آنکه یکی از همین ساواکیها روی سرم نشست تا داد نزنم، من هم بیاختیار چنان او را گاز گرفتم که فریاد خود او هم به آسمان رفت. به هر حال ما بنابر زمان بندی و به تشخیصی که داشتیم مقاومت میکردیم. اما تصریح میکنم آدمهای خارق العاده و آهنی و چوبی نبودیم که ما را شکنجه کنند و هیچ احساسی نداشته باشیم و عکسالعملی نشان ندهیم، نه داد میزدیم از این ور به آن ور فرار میکردیم و گاهی هم درست و غلط چیزی میگفتیم، و بدانید ما کسی را نداریم که مقاومت مطلق کرده باشد، نه من چنین چیزی و کسی را یاد ندارم.
این را هم در نظر بگیرید علاوه بر موارد فوق توان افراد نیز متفاوت است و این دست خود آنها نیست. کسی میتواند سه روز، دیگری چهار روز و آن دیگری میتواند یک هفته مقاومت کند، اما یکی هم فقط میتواند یک تا دو ساعت تاب بیاورد. بالاخره مقاومتها شکسته میشد و اگر زمان بندی در این شکسته شدن رعایت میشد آسیبها کمتر بود، حال دیگر فردی را که این چهارچوب را رعایت کرده است نمیتوانیم خائن قلمداد کنیم. خائن کسی است که از این فرصت استفاده نکرده و در همان خانه مانده است و ترکش نکرده تا آمدهاند و دستگیرش کردهاند.
مثال عینی برایتان بزنم. علیرضا نابدل یکی از پیشگامان چریکهای فدایی خلق بود. من در زندان اوین سال ۱۳۵۱ او را دیدم، برایم تعریف کرد وقتی که دستگیر شد از ناحیه شکم گلوله خورده بود و عملش کرده و شکمش را بخیه زده بودند. این آدم ۲۵ روز توانسته بود از زیر بازجوییها طفره برود و حرفی را نگوید. پس از طی این زمان تصمیم میگیرد که فرار کند و خود را از پنجره اتاقی در طبقه دوم بیمارستان به بیرون میاندازد که بر اثر آن بخیههایش دوباره پاره میشود و دل و رودهاش بیرون میریزد، در این زمان بود که ساواک به او بیش از پیش حساس شده و گمان میبرد او حتما اطلاعات ذیقیمتی دارد که میخواسته چنین فرار کند، لذا به شدیدترین وجهی او را شکنجه کردند. خب این آدم که سنگ و آهن نیست پس از مدتی آدرسی را در تبریز به آنها داد و آنها هم رفتند و حدود ۲۵، ۲۰ نفر را گرفتند. حال به نظر شما نابدل خیانت کرده یا این گروه که در این فرصت یک ماهه محلهایشان را پاکسازی و اطلاعاتشان را صفر نکرده بودند؟ آیا امروز درست است که اعترافات کسی مثل علیرضا نابدل را منتشر کرد و گفت که او به گروهش خیانت کرده است، نه این درست نیست این قضاوتی نابحق است.
البته تاکید میکنم حساب این آدمها و این مبارزان را باید از حساب کسانی که حتی یک چک هم نخوردند و از همان لحظه اول دستگیری، تمام اطلاعات را در اختیار ساواک گذاشتند جدا کرد. جالب اینکه برخی گزارشات ماموران ساواک از فعالیت افراد و گروهها از اساس و پایه غلط است، آنها با این گزارشات دروغ به دنبال پول و یا ارتقای شغل بودند و ما امروز باید بدانیم که کدام گزارش را پایه تحقیق قرار دهیم و به کدام یک اعتنایی نکنیم که این امر مستلزم ظرافتهایی است. برای یک بازجوی ساواک چقدر بد و گران است که گزارش کند، فلانی را ما این قدر زدیم، چنین و چنان کردیم اما متٲسفانه حرفی نزد. معلوم است او با این گزارش به ضعف خود اذعان دارد. پس ما نباید انتظار چنین گزارشاتی را در پرونده افراد داشته باشیم. جالب اینکه در هیچ کجای گزارشات آنها نمیبینیم و نمیخوانیم آنها چطور و چه شکل شکنجه کردند. آیا میشود نتیجه گرفت اینها با مهربانی توانستند افراد را وادار به همکاری کنند؟
اما در خصوص مبارزانی که از مسیر خارج شدند و خیانتکار از آب درآمدند، کسانی که به راحتی خود را فروختند، کسانی چون وحید افراخته، کسی که تا سیصد تکنویسی درباره افراد نوشته و راجع به هر چیزی سخن گفته است حتی دوستان و نزدیکانش. آیا نظرات و حرفهای فرد خودفروختهای چون او میتواند ملاک و معیار سنجش باشد؟ کسی که برای نجات خود حاضر است به هر خس و خاشاکی دست بزند میتواند نظر درستی درباره دیگران بدهد آیا حرفهای او و خوش رقصیهایش برای ساواک میتواند سند و اعتبار باشد متاسفانه در بسیاری از کتابها حرفها و تکنویسیهای چنین آدمی مورد اعتنا واقع شده و آبروی بسیاری از دختران و زنان مجاهد این مملکت هتک شده است. من صریح میگویم کسانی مثل افراخته و کریمی که تن به هر خفتی دادند و با توجه به خواست و میل دشمن ساواک و رژیم شاه آمدند و دروغهایی به هم بافتند به هیچ روی قابل اعتنا و ابتنا نیست.
مباحث مربوط به دادگاههای نظامی رژیم نیز از این قبیل است. یک وقت دادگاه به صورت علنی برگزار میشد و بازتاب خبری داشت، لازم بود که در اینجا فرد دفاع جانانه بر سر اعتقاد و ایدئولوژی و مرام و مسلک خود انجام دهد، اما یک وقت دادگاه غیرعلنی است و بدون حضور هیات منصفه، خبرنگار و حتی شاهدی. لذا در اینجا چه ضرورتی است که فرد خود را به آب و آتش بزند و دادگاه را نسبت به خود جری کند و حکم شدیدی بگیرد؟ این یعنی: تهلکه که قرآن از افکندن خود بدان منع نموده است. حال باز میپرسم آیا میتوان گزارش و حکم چنین دادگاهی را برداشت و علیه مبارز زیرکی که همه چیز را علیه خود نکرده است، بنویسیم که جا زد ترسید، دفاع محکمی صورت نداد؟
مطلب دیگری نیز در همین راستا باید یادآوری کنم. بسیاری از مبارزان بودند که پس از دستگیری، تحمل شکنجه و طی بازجویی و گذران مدتی از زندان آمدند و عفو نامه نوشتند و یا حتی در مراسمی مثل جشن سپاس شرکت کردند، ظاهر امر این بود که این آدم بریده و توان و کشش ادامه راه را ندارد، لذا آزاد شد و رفت، اما شش ماه بعد، یک سال بعد، دو سال بعد در خبر شنیدیم که این فرد در درگیری با مامورین کمیته مشترک یا ساواک کشته شد؛ نمونه این آدمها را بسیار داشتیم، حال در یک قضاوت تاریخی ما باید این آدمها را خائن معرفی کنیم؟ نه این درست نیست. ما نکتهای را درنیافتهایم و آن اینکه برای برخی مبارزان، مبارزه و بازگشت به جریان مبارزاتی برایشان بیشتر از مقاومت در زندان اهمیت داشت، لذا در اقدامی تاکتیکی نامه عفوی نوشته و اظهار ندامت کردهاند، اما همو به محض اینکه پای خود را از زندان بیرون گذاشته دوباره سلاح به دست گرفته و با رژیم به مبارزه پرداخته است. اینجا در مقام قضاوت نیستم که تشخیص این آدمها درست یا غلط بوده است، اما او به چنین نظری رسیده است. کما اینکه ما نیز خود نظرات درست و غلط زیادی در این خصوص داشتیم. مثلا یادم هست وقتی سال ۴۲ خدمت حضرت امام (ره) رفتم - که تفصیلش را در کتاب خاطرات توضیح دادهام- من پرسیدم ما این وسط چه کار کنیم؟ انجمن فلان که بهدرد نمیخورد. فلان گروه هم که همینطور. امام فرمودند: «همان کاری که روحانیت انجام میدهد بکنید». ما آن موقع جوان بودیم و با خود فکر میکردیم مگر روحانیت چه میکند؟ صبح میآید در مسجد را میبندند و آنها را دستگیر میکنند و به زندان میبرند. اینکه مبارزه نشد. بعد از اینکه سه چهار بار به زندان رفتم، زمانی که آن اواخر یعنی سال ۵۵ که داشت کار از کار میگذشت، تازه فهمیدم باید دنبال امام میرفتیم. اگر از همان اول با امام پیش میرفتیم شاید مشکلات بعدی هم پیش نمیآمد. به هر حال گاهی مبارزان در مسیر از جاده خاکی رفتند، بر اثر تحلیل غلط متاثر از زمان و مکانی اقداماتی کردهاند، اما قصدشان خیانت نبوده و به دنبال ادامه مبارزه بودهاند که اینک بعد از چند دهه از آن موضوع، درک شرایط تصمیم سخت است و گاهی قضایا آنگونه که یک محقق کتابخانهای فکر میکند، نیست. شما فقط به دانشگاه رفتید و درس و کتاب خواندید و میگوئید ساواکیها در باره آقای فلان چنین حرفی زدند، درحالی که تحلیل اینها حساب و کتاب و راهی دارد. گاهی موضوع اصلاً اینطوری که شما قضیه را میبینید نیست. مثلاً یادم میآید یک روز مرا از اوین صدا کردند و شروع به خواندن تعدادی اسم کردند و از من پرسیدند: «فلانی را میشناسی؟» من هم گفتم: «بله میشناسم». یک دفعه خدا کمک کرد و چیزی از ذهنم گذشت که چرا در این شرایط، مرا به اینجا آوردهاند و چنین سئوالاتی میپرسند. به همین دلیل گفتم: «بله او از ردههای پایین است. چطور مگر؟» او ۸ تا دختر داشت و ضمناً آدم مبارزی هم بود، ولی چون دقت کردم که چرا راجع به او از من میپرسند، گفتم: «او آدم بهدرد بخوری نبود و اصلاً اهل مبارزه نبود. او کاسب بود و ما هم در دکانش میرفتیم. او هم کاسبی میکرد.» بعد از انقلاب وقتی آزاد شدیم به من گفت: «فلانی! من آنجا نشسته بودم و چیزهایی را که میگفتی میشنیدم و رنجیدم، از خودم میپرسیدم چرا در باره من که اینقدر با تو بودم آن حرفها را زدی. سه روز بعد که مرا آزاد کردند، تازه فهمیدم منظورت از آن حرفها چه بود.» آیا سخنان آن روز من درباره میزان حضور او در مبارزه قابل اعتنا است؟ ای کسانی که قلم به دست دارید و تاریخ مینویسید، به هوش باشید با این اسناد به جای مانده از ساواک به ورطه تاریخسازی نیفتید.
مطلب آخر اینکه از شما میپرسم اگر یکی از شما به هر دلیل سیاسی دستگیر میشدید، سعی میکردید در برابر بازجو که میپرسد شب قبل یا فلان روز کجا بودی چه جواب میدهید؟ در آن زمان بعضی دستگیرشدگان برای طفره رفتن، رد گم کردن و کم اهمیت جلوه دادن خود و فعالیتشان مطالبی ساخته و پرداخته و تحویل بازجو میدادند که هیچ مبنای درستی نداشت و اصلا و ابدا در شٲن شخصیتی و اعتقادی آنها نبود مثلا میگفتند در فلان شب یا فلان روز در فلان دیسکو، کافه تریا، کاباره و... بوده است آیا امروز میتوان برگههای بازجویی را براساس این اعترافات منتشر کرد و سبب هتک این آدم شد نه نمیتوان.
با توجه به این ظرایف است که من به محقق، نسخهپرداز و مستندنویس تاریخ توصیه میکنم که حواسشان جمع باشد و با آبروی افراد بازی نکنند، نکند که خدای ناکرده دشمنی که امروز دیگر وجود خارجی ندارد، اما با آثار به جای مانده از خود ما را به بیراهه بکشاند.
منبع: رجانیوز
نظر شما :