آیتالله سیدعلی خامنهای: این یک خصومت شخصی نیست، یک تکلیف شرعی و مسوولیت الهی است
نطق آیتالله سیدعلی خامنهای، نماینده تهران در مجلس در روز ۳۱ خرداد ۱۳۶۰
مخاطب این سخن شما نمایندگان مردمید و آنگاه همه ملت ایران و بالاخره تاریخ و نسلهای آینده که در کار ما به دقت و طلبکارانه نظر خواهند کرد و من با این توجه در محضر خدا و در حضور شما و همه کسانی که این سخن را خواهند شنید اعلام میکنم که اینجانب آقای بنیصدر رئیس جمهور را دارای کفایت سیاسی برای اشغال پست خطیر ریاست جمهوری نمیدانم. پیش از آنکه به دلائل متعدد خود در اثبات این ادعا بپردازم لازم میدانم اول کفایت سیاسی را که در اصل یکصد و دهم قانون اساسی به آن اشاره شده معنا کنم. کفایت سیاسی یعنی اینکه شخص برای اداره مسوولیتی که به عهده او واگذار شده کافی و صالح باشد. فقدان کفایت سیاسی در هنگامی است که وی آن شرایطی را که برای انجام این مسوولیت در قانون اساسی معین شده فاقد باشد و کمبود یا عیبی داشته باشد که با آن صفات مقرره منافی است. اصل یکصد و پانزدهم قانون اساسی صفات لازم برای ریاست جمهوری را از جمله امانت و تقوی اعتقاد به مبانی جمهوری اسلامی ایران مدیر و مدبر بودن میداند. هر کدام از صفات بالا که در شخصی نباشد وی برای احراز این مقام فاقد کفایت و صلاحیت است، با این زمینه اکنون میتوان به بررسی وضع آقای بنیصدر در رابطه با مقام ریاست جمهوری پرداخت.
درباره عدم کفایت سیاسی آقای بنیصدر یعنی فقدان برخی از این صفات در ایشان برادران مطالبی قبلا اظهار کردهاند که هیچ جوابی از سوی مخالفان طرح به آن مطالب داده نشده است به عکس برخی از مخالفان بجای آنکه دلیلی بر کفایت آقای بنیصدر بیاورند یا دلایل موافقان طرح عدم کفایت را رد کنند غالبا بر تکیه بر شعار و احساسات سعی کردهاند حقیقت را بپوشانند. (لازم میدانم تذکر بدهم نظر من به مخالفینی است که دیروز در آغاز طرح بحث در باره مخالفت صحبت کردند) و فرصت را مغتنم شمردند تا حرفهای دل خود و حتی نظرات ویژه خود در مخالفت با جریان اسلام فقاهت را که امروز در برابر تخلفات وعدم صلاحیتهای آقای بنیصدر مقاومت میکند، به عنوان دفاع از آقای بنیصدر در این تریبون گفتند. این عمل تا به آنجا عجولانه و ناشیانه انجام گرفت که اولین مخالف پیش از آنکه حتی یک کلمه در باره عدم کفایت آقای بنیصدر در مجلس گفته شده باشد اظهار داشت که دلایل ابراز شده مربوط به تخلف آقای بنیصدر است نه مربوط به عدم کفایت وی و بلافاصله ایراد گرفت که این دخالت قوه مقننه در قوه قضائیه است. در اظهارات مخالفان طرح اصرار عجیبی شد که اثبات عدم کفایت آقای بنیصدر را به یک دشمنی شخصی با بنیصدر یا به یک جریان حزبی و سیاسی برگردانند و این برخلاف واقع است. این یک خصومت شخصی یا جریان حزبی نیست، یک تکلیف شرعی و مسوولیت الهی و پاسخ به یک خواست مردمی و عمومی است. اگر نگرانی حفظ انقلاب و اسلام و لزوم ادای مسوولیت در قبال مردم نبود و ما حاضر میشدیم آقای بنیصدر را با همه عیوب و اشکالات تحمل کنیم و از مسوولیت الهی نمیاندیشیدیم، یقینا نه آقای بنیصدر و شاید نه همین برادران ما را به انحصارطلبی و قدرتگرائی و امثال این تهمتهای مبتذل و تکراری متهم نمیکردند. ما بخاطر خدا و در پاسخ به اطمینانی که امام امت ابراز میفرمودند و بخاطر مسوولیت سنگینی که در شورای انقلاب برعهده داشتیم همواره در برابر جهتگیریهای مخبر و موج فرهنگ بیگانه از اسلام که بدست آنان گسترش مییافت، مقاومت میکردیم و این برای آقای بنیصدر و جناحی که وی را بهترین سنگر خود میشناخت غیرقابل تحمل بود و همین بود که آن همه اتهامات و اهانتها را به دنبال میآورد.
یکی از مخالفان طرح به عنوان دفاع از آقای بنیصدر اظهار کردند که مخالفان وی برکناری او از فرماندهی کل قوا را مورد بهره برداری قرار داده و جو را متشنج کردهاند و مجال سخن برای او نگذاشتهاند. این برادر محترم گویا فراموش کرده است که آقای بنیصدر در پاسخ به اقدام امام در برکناری وی اعلامیهای داد که با اینکه سرشار از کذب و قلب حقیقت بود و در آن مردم را تحریک بر مقاومت در برابر دولت و شورش و بر هم زدن نظم عمومی کرده بود اجازه یافت که از همین تریبون مجلس خوانده و از طریق رسانههای گروهی در سراسر کشور پخش شود و البته پیش از آن از بسیاری از رادیوهای وابسته به شبکه تبلیغاتی صهیونیستی پخش شده بود. اگر آقای بنیصدر در مجلس حضور ندارد، هستند آقایانی که همان ادعاهای بیدلیل و تهمتهای ناروائی را که بیش از یکسال است آقای بنیصدر به استفاده از همه وسائل ارتباط جمعی و بسیاری شیوههای تبلیغاتی کوشیده تا بر ذهن مردم تحمیل کند و بارها در سخنرانی و مصاحبه و مطالب گفته و نوشته و کوشیده تا به خورد ذهن بسیاری از بیخبران دهد و البته هرگز موفق هم نشده، باز هم تکرار کنند و غیرمنصفانه دیگران را شکنجهگر و او را فریاد کننده و دیگران را متعرض واو را مدافع جلوه دهند بله، آقایان جای آقای بنیصدر خالی نیست بجز شما که بلندگویان او هستید. ایشان یکسال و نیم است میگوید و مینویسد و در مقابل جوابی متناسب با آن همه هجوم تبلیغاتی نمیشنود. ایشان همه حرفهای خود را که اکنون شما هم بخشی از آن را تکرار میکنید گفته است. ای کاش ایشان شخصا حضور مییافت و هر چه میخواست میگفت تا بر شما نیز یکبار دیگر ثابت شود که وی حرفی که نگفته باشد ندارد و این دیگران هستند که گفتنیهای فروخوردهای که برای مصلحت انقلاب و اسلام ناگفته گذاشتهاند بسیار دارند. ما از این برادران گلهای نمیتوانیم داشته باشیم چرا که پذیرفتهایم که آنچه امروز و همیشه در مقابل خط انقلاب و اسلام راستین ایستاده و با آن درافتاده یک جریان است و این برادران اگر حتی چنانچه اظهار میکنند با آقای بنیصدر مخالف هم باشند، نمیتوانند ربط خود را به آن جریان پوشیده نگه دارند. طیفی که امروز بر محور آقای بنیصدر با دولت مردمی و مکتبی مبارزه میکند شامل این عناصر نیز هست.
برادران مخالف با اشاره بحضور مردم در خیابانها و تشویق آقای رجائی که از آنان بنام حزبالله نام میبرد، این کار را خلاف مصلحت و روشی غیرمنطقی دانسته، اظهار داشتهاند که با تهییج مردم هیچ مسالهای حل نمیشود. این برادران گویا فراموش کردهاند که مردم را آقای رجائی به خیابانها نکشانید، این حضور کوبنده و قاطع مردم فقط و فقط هنر شور و انگیزه ایمانی خود آنان و صدای رسا و همیشه نافذ امام امت بود و همیشه چنین بوده است. در گذشته هم هیچ عامل دیگری نمیتوانست مردم را بحضور در صحنه وادار کند، نه فقط امروز در گذشته هم شما نه این حرکت را به درستی میشناختید و نه بر آن توانائی داشتید و فرق میان امام بر حق این امت با مدعیان مبارزه سیاسی از جمله در همین است. او به مردم تکیه میکند، از آنها مسوولیت میخواهد، به آنها اعتماد میکند، برای آنها ارزش قائل میشود و مدعیان سیاست از این همه غافل و از خیرات آن محرومند. روزی که امام به ایران آمده بودند نیز بودند کسانی که از مدعیان که امام را بر صرف وقت طولانی در اجتماعات فشرده مردم ملامت میکردند و بجای آن نشست و برخاست با سیاسیون و به قول خودشان با آدمهای حسابی پیشنهاد مینمودند. حزبالله که آقای رجائی از آنان تشکر کرد و باید هم میکرد همین مردم کوچه و بازار و همین عامه مردم متوسط و پائین هستند که رجل سیاسی تحقیرشان میکند، مجاهد و پیکاری و غیره هم میزند و میکشد و هم متهمشان میسازد. روشنفکرنمای وابسته به شرق و غرب باران تهمت و افترا را بر سرشان میبارد، در عین حال بار اصلی انقلاب بر دوش آنها است، ارتش و سپاه و بسیج متشکل از آنها است و امام امت پشتیبان و مدافع آنها است و من نیز به عنوان یکی از همین مردم به آنها از همین تریبون توصیه میکنم که حضور خود را حفظ کنند و صحنه را برای دشمن خالی نکنند.
آخرین نکتهای که در این مقدمه میخواهم بگنجانم این است که عشق به جمهوری اسلامی ما را هم مثل آن برادری که دیروز سخن گفت وادار به حراست از نهاد ریاست جمهوری و حمایت از اولین رئیس جمهوری میکرد، همین احساس موجب آن شد که با اینکه ما آقای بنیصدر را از اول صالح برای احراز این مقام نمیدانستیم پس از آنکه انتخاب شد از او دفاع کردیم. اینجانب در نماز جمعه بارها و بارها از او حمایت کردم و مردم را به حمایت از او دعوت کردم و علیرغم آن همه فشار تبلیغاتی او نسبت به جریان خط امام عکسالعمل نشان ندادم اما جان کلام اینجا است که وقتی وجود او با استفاده از انواع روشهای تخریبی برای همین جمهوری به صورت آفتی بیعلاج درمیآید و او در مقام ریاست جمهوری بزرگترین مدعی جمهوری اسلامی و تحقیرکننده آن به بلندگوی مخالفان آن میشود، آیا باز هم حمایت از او به معنای حمایت از جمهوری اسلامی است؟ نه برادر منصفانه قضاوت کنید، هیچ حمایتی از بنیصدر ارزش واقعی و عملی حمایت امام را از او نداشت. اما دیدید که امام هنگامی که پس از یک سال صبر و سکوت دردآلود مشاهده کردند که همچنان خط نفاق و ارتداد و کفر و استکبار سنگر مستحکمی در وجود آقای بنیصدر یافته است، حمایت خود را از او سلب کردند و این را برای خود تکلیف دانستند. شما به حمایت امام تا اسفند ۵۹ تکیه میکنید چرا به سلب حمایت امام در خرداد ۶۰ تکیه نمیکنید؟ اگر عمل امام باری ما و شما حکمتآمیز و قابل پیروی است چرا میان دو عمل امام فرق قائل میشوید؟ بیایید به راستی بر این انقلاب بر این مردم و بر این جمهوری بر این همه خون به ناحق ریخته دل بسوزانیم، اختلاف نظرها و دودستگیها را در قضاوتهایی که به سرنوشت ملت ما مربوط است دخالت ندهیم و خدا را شاهد و ناظر بشماریم.
اکنون به اصل مساله میرسیم و من دلائل خودم را در موارد زیر خلاصه میکنم. البته بعضی از این دلایل شاید به همین زبانی که من خواهم گفت یا به زبان دیگری گفته شده لکن دلائلی هم هست که تاکنون ذکر نشده است.
۱- رئیس جمهور صلاحیت و کفایت خود را باید در احترام به نهادهای قانونی ثابت کند چرا که مشروعیت او مبتنی بر حرمت قانون اساسی است که آن نهادها بخشی از تحقق خارجی آن را تشکیل میدهند. آقای بنیصدر بارها به نهادهای قانونی بیحرمتی روا داشته و به این طریق پایه مشروعیت خود را سست کرده است. نمونه امضاء نکردن لوایح مصوبه مجلس، اهانت به شورای نگهبان و شورای عالی قضائی متهم کردن مجلس شورای اسلامی. اهانت دائمی و مستمر به کابینه و شخص رئیس دولت، مخالفت آشکار و پنهان با سپاه پاسداران و جهاد سازندگی و دیگر نهادهای انقلابی و قانونی. وقتی رئیس جمهور با بیحرمتی به این نهادهای قانونی خود را که جزئی از مجموعه دولت است از آن جدا میکند، در حقیقت قانون اساسی را که قاعدتا وجود خود او است سست میکند و این حد اعلای بیکفایتی است.
۲- رئیس جمهور بالاترین مقامی است که حفظ حرمت نظام جمهوری از او انتظار میرود، تحقیر جمهوری تحقیر رئیس جمهوری است. آقای بنیصدر در یک جمله کوتاه جمهوری اسلامی و نهاد ریاست جمهوری را تحقیر میکند «این جمهوری، جمهوریای نیست که من فخر کنم رئیس آن باشم» در این جمله معروف و زبانزد فقط از یک چیز ستایش شده و آن شخص آقای ابوالحسن بنیصدر است، هیچ فرهنگی نمیتواند شخصی را که با بزرگ قلمداد کردن خود در عین حال مقام ریاست جمهوری و نظام جمهوری اسلامی را تحقیر میکند، دارای کفایت و شایستگی سیاسی بداند.
۳- آقای بنیصدر در مقابله با کسانی که وی آنها را دشمن خود فرض میکرد از هیچ اقدامی اباء نکرد و حتی از اینکه رویههای تخریبش اساس جمهوری اسلامی و استقلال کشور را خدشهدار کند پروائی نورزید. شاید امروز بالاخره وقت آن رسیده باشد که بپرسیم ماجرای بحران عمومی که یکی از نزدیکان و مشاوران وی در مناظره کذایی تلویزیونی مطرح کرد واقعا چه بود؟ سندهای افشاگرانهای در این زمینه در دست است، بر اساس صورت یکی از جلسات جمع مشاوران و همکاران نزدیک ایشان (که این صورت جلسه الان همینجا موجود است) بر اساس صورت یکی از جلسات جمع مشاوران و همکاران نزدیک ایشان، یکی از نقشههای آنان این بوده است که پس از روی کار آمدن دولتی که مجلس به آن متمایل است اما آقای بنیصدر او را نمیپسندد و با کارشکنیها و مخالفخوائیها جلو موفقیت او را بگیرند تا بیآبرو و ساکت شود و با یک جدال سیاسی کارها را خود قبضه کنند. رفتار شخص آقای بنیصدر و دوستانش در مقابله با دولت آقای رجائی قدم به قدم نشان دهنده همین طرح است، تقوای سیاسی و تعهد اسلامی که شرط اصلی ریاست جمهوری است چنین روشی را تقبیح میکند و هرگز با آن نمیسازد.
یکی از نمایندگان- صورت جلسه را بخوانید.
سیدعلی خامنهای- صورت جلسه مفصل است، این را ممکن است بعد در اختیار برادران اگر لازم باشد بگذارم.
۴- در انقلاب ما و نیز در جمهوری ما که ثمره آن بود ویژگی بارز و چشمگیری که میتوانست آن را از همه تجربههای مشابه ممتاز کند حقیقتگرائی بجای سیاستگرائی بود. همه چیز در روش و رفتار امام و خطوط سیاست داخلی و خارجی ما از چنین روشی خبر میداد. آقای بنیصدر در مقام ریاست جمهوری این روش را نقض کرد و سیاست بازی را جانشین حقیقت گرائی کرد. نمونه این رفتار را در ایشان میتوان به وضوح و تکرار دید از آن جمله است عملکرد در زمینه مسائل مورد علاقه مردم. مثلا پیش از ریاست جمهوری در یک حمله تبلیغاتی وعده داد که بهره بانکی را حذف خواهد کرد، بعد از ریاست جمهوری خود و دستیارش در ریاست کل بانک مرکزی حذف بهره بانکی را که از سوی آیتالله منتظری مطرح شده بود عملی غیرممکن و منتهی به یک فاجعه اقتصادی نامید، از آن جمله است موضعگیری در مقابل گروهکها. پیش از ریاست جمهوری گروهک مجاهدین را بنحوی محکوم کرد، پس از ریاست جمهوری که به سازماندهی آنان احساس نیاز میکرد آنها را بخود نزدیک ساخت کارت حمل سلاح برای آنان صادر کرد و از عناصر و سازماندهی آنان برای اداره اجتماعاتی که تشکیل آن را برای مقاصد خود لازم میشمرد بهره گرفت. سندی به خط و امضای رجوی در دست است که حاکی از همفکری و همکاری...
رئیس- اجازه بدهید آقای خامنهای، الان ظهر است، دو مطلب داریم یکی در مورد تمدید وقت که من پیشنهاد میکنم یکساعت تمدید کنیم که انشاءالله امروز تا عصر بتوانیم این مساله را تمام کنیم. مجلس کار خیلی دارد و من از برادران میخواهم که این زحمت را تحمل کنند و امروز بعدازظهر را بمانند که بحثمان تمام بشود. دوم در مورد سخنان خود ایشان است، چون ۵ دقیقه وقتشان را به آقای دیالمه دادهاند البته ده دقیقه داده بودند بعد اخیرا گفتند ۵ دقیقه ایشان، هیجده دقیقه صحبت کردهاند. اگر خواستند صحبت بکنند باید وقت را اضافه بکنیم. حالا در مورد اصل پیشنهاد خود من برای تمدید وقت کسانی که با یک ساعت و ربع تمدید وقت موافقند قیام کنند (اکثر برخاستند) تصویب شد. البته ادامه بحث را بعد تصمیم میگیریم، حالا این تمام میشود بعد تنفس خواهیم داد برای نهار و نماز و ساعت ۳ برمیگردیم، برای ادامه جلسهای که الان تصویب کردید بفرمایید.
سیدعلی خامنهای- سندی به خط و امضای رجوی در دست است که حاکی از همکاری آنان با آقای بنیصدر در رابطه با انتخابات مجلس شورای اسلامی و نقض طرح دومرحلهای بودن و بعضی مطالب دیگر است که اینجا ایشان به آقای بنیصدر، لحن حرف در اینجا در این نامهای که به خط رجوی است خطاب به آقای بنیصدر طوری است که حاکی از استمرار روابط ایشان و این آقایان است خیلی صمیمانه و دوستانه پیشنهاد میکنند، نظر میدهند سوال میکنند و اعلام همکاری میکنند. از آن جمله است موضعگیری او نسبت به امام تا همین اواخر به ظاهر خود را به امام متصل وانمود میکرد، امام را پدر و مراد خود مینامید و نام امام، آری فقط نام امام را گرامی میداشت اما در عمل همه جوانب حیطه ولایت فقیه را مورد تعرض قرار میداد، امام از سپاه با آن لحن تجلیل کرد، او سپاه را مکرر از جمله در چهاردهم اسفند در سخنرانی اصفهان و غیره به صراحت میکوبید. امام تصرف لانه جاسوسی را انقلاب دون مینامید و او بارها آن را رد میکرد. امام قبل از عاشورا به روزنامهها اعتراض کرد و بر آنان بخاطر پرداختن به مسائل تفرقهانگیز و تشنجانگیز نهیب زد، او در سخنرانی عاشورا گفت که جنگ موجب آن نمیشود که روزنامهها محدود شوند. امام هیات سه نفری را حاکم ساخت، او آن را بیاعتبار دانست، امام شورای قضائی را معتبر و مرجع شمرد او آن را غیرقانونی اعلام کرد. امام در اسفند ۵۹ روزنامهها را موظف به سکوت و عدم تعرض به همدیگر نمود او در اولین شماره روزنامه در فروردین ۶۰ کارنامه خود را سرشار از مطالب خلاف حقیقت و تشنجانگیز منتشر کرد.
۵- یکی از اصول اخلاقی اسلام و مصداق بارز تقوی وامانت که جزو صلاحیتها و شرائط رئیس جمهور در قانون اساسی بشمار آمده صداقت و راستگویی است. آقای بنیصدر این شرایط را نقض کرده و اساس کار خود را بر عدم صداقت در اظهار و در عمل نهاد مثال بهره بانکی را که قبلا زدهام تکرار نمیکنم اما مثال برجسته و واضح مساله گارد ریاست جمهوری است. به دنبال اعتراضهایی که در پی عملکرد روز ۱۴ اسفند نسبت به گارد ایشان در سطح جامعه مشاهده شد ایشان بارها وجود گارد ریاست جمهوری را منکر شد و در کارنامه خود صریحا نوشت «مرا گاردی نیست». در اختیار اینجانب یک پرونده قطور درباره گارد ریاست جمهوری هست این پرونده بخشی از پرونده مربوط به گارد ریاست جمهوری است و آنچه که در اختیار بنده هست دو برابر این است که وجود چنان گاردی را که در اوایل سال ۵۹ تشکیل شده و حتی از مربیان کرهای برای آموزش آن کمک گرفته شده است مدلل میسازد، از آن همه فقط به یک برگ اکتفا میکنم و بقیه در دسترس است. این نامهای است که آقای بنیصدر در تاریخ ۵۹/۳/۲۵ نوشتهاند. سرکار سرهنگ دوسیروس پرسنداج، به موجب این فرمان (ضمنا توجه به تعبیرات هم بکنید) از تاریخ ۵۹/۳/۱۱ به سمت مسوول گارد حفاظت ریاست جمهوری اسلامی ایران منصوب میگردید. ضروری است هر چه سریعتر نسبت به سازماندهی و آموزش و فلان و از بروز هر گونه بینظمی در کلیه مراسم جلوگیری بعمل آورید. رئیس جمهور- سیدابوالحسن بنیصدر و این هم امضاءشان که پای این ورقه وجود دارد ایشان با وجود چنین فرمانی آنطور صریح در کارنامه نوشتهاند که «مرا گاردی نیست» و عوامل ایشان هم شروع کردند به مقدمهچینی که ثابت بکنند بله، ایشان اصلا گاردی ندارند، به دنبال شایعه مسافرت دو تن از یاران ایشان به اروپا و شاید امریکا برای مقاصدی نامعلوم ایشان در روز ۱۴ اسفند با کمال صراحت و جسارت این شایعه را مطرح کرد و برای اثبات دروغ بودن آن، آن دو نفر مشارالیهما را که آقایان منصور فرهنگ و احمد تاجیک بودند در تریبون نزد خود فراخواند و به مردم نشان داد.
رئیس- یک نفر از آنان سعید سنجابی بود.
عدهای از نمایندگان- سعید سنجابی.
سیدعلی خامنهای- منصور فرهنگ و سعید سنجابی و به مردم نشان داد و حضور آنان در آن ساعت را دلیل دروغ بودن شایعه مسافرت آنان قلمداد کرد. سندی در اختیار هست که مسافرت آقای منصور فرهنگ را که مضمون همان شایعه تکذیب شده است مسلم میسازد.
خزاعی- من فرهنگ را در پاریس دیدم.
رئیس- آقای خزاعی میگوید من هم در آن موقع در پاریس ایشان را دیدم.
خامنهای- آن سند این است «وزارت امور خارجه اداره گذرنامه، خواهشمند است دستور فرمایید جهت جناب آقای دکتر منصور فرهنگ و آقای احمد تاجیک مشاورین ریاست جمهوری که برای انجام ماموریتی عازم کشورهای فرانسه، انگلیس، ایتالیا، آلمان غربی، اتریش، سوئد هستند گذرنامه سیاسی صادر و روادید لازم را تهیه فرمایند. فیش مبلغ ۴۰ هزار ریال، پول عوارض خروج و ۴ قطعه عکس و رونوشت شناسنامه مشارالیهما پیوست میباشد. البته در زیرش رئیس دفتر ریاست جمهوری آقای تقوی این را امضاء کردهاند. در کنار این امضاء هم با خطی که ظاهرا خط همین آقای تقوی باشد نوشته است که البته درست خوانده نمیشود به اداره امور مالی ایفاء میگردد تا نسبت به مورد مبلغ ۴۰ هزار ریال که بابت عوارض هست اداره امور مالی آن را بدهند و همچنین بلیط رفت و برگشت راهم تهیه کنند.
رئیس- وقت آقای خامنهای در این بحث تمام شد. البته ایشان راجع به هویزه مطلبی دارند که میتوانند بگویند. مجلس اگر بخواهد تمدید بکند تا نیم ساعت میتوانند تمدید بکنند. کسانی که با تمدید شدن وقت ایشان موافقند قیام کنند. (اکثر برخاستند) تصویب شد. بفرمایید آقای خامنهای.
علی خامنهای- به دنبال شایعه اقامت ایشان در یک کاخ بارها نوشت و گفت که من هیچ خانهای از خود ندارم و در هیچ کاخی هم سکونت نمیکنم. اینجانب خود و همه اعضای شورای انقلاب سابق و یقینا بسیاری از مسوولان دولتی و دوستان و مشاوران و محافظان و غیر هم شک نداریم و ندارند که ایشان تا آخرین روز اقامت خود در تهران در کاخ یکی از اعضای خانواده سلطنتی رژیم گذشته در مجاورت کاخ نخست وزیری که محل کار ایشان بود زندگی میکرد و با همان تزئینات و همان تشریفات که دستنخورده باقی مانده بود (حتی آن تابلوها و سایر چیزها باقی بود) و در ایام اقامت در دزفول نیز در کاخ سلطنتی که در پایگاه هوایی دزفول است اقامت داشت. اینجانب در هر دو محل بارها ایشان را زیارت کرده و به آن شهادت میدهم (عدهای از نمایندگان: تقبل الله) این وضع تقوی و امانت و صداقت ایشان است و آیا با این وجود کسی میتواند مدعی کفایت و صلاحیت لازم در ایشان باشد؟ مثال دیگر وابستگی ایشان به جبهه ملی است که بارها آن را انکار کرده است و مثالهای فراوان دیگر.
۶- بی شک چهره منور و شخصیت والای معنوی و روحانی و هوشمندی و قاطعیت امام خمینی سنگینترین وزنه انقلاب و جمهوری ما است. حضور مردم در صحنه وزنه عظیم دیگری است که دشمن را مایوس میکند و نظام جمهوری اسلامی صحنه اقدام و مجاهدت امام وامت است. هم اکنون آیا کوشش عمدی یا سهوی در پی قدر کردن این عظمتها به چه تعبیر میشود؟ خیانت یا عدم کفایت؟ فعلا ما به دومی اکتفا میکنیم. اکنون به شاهکارهای آقای بنیصدر در این مورد توجه کنید. در مصاحبه با مجله لوموتن خبرنگار میپرسد آیا امام خمینی از این وضع نگران نیست؟ بنیصدر: «چرا مسلما، من به او نامه نوشتهام و دراین باره با او صحبت کردهام. امام بر حسب اخبار و اطلاعاتی که دریافت میکند و طبق طرز فکر خاص خود عمل مینماید از آنچه میبینیم و تجربهای که در عمل بدست میآورم این نتیجه حاصل میشود که امام با واقعیت تماس مستقیم ندارد، شاید هم عقیده دارد اگر از تمام این مسائل سخن گفته شود مردم ناامید خواهند شد». در مصاحبه با میدل ایست هم درباره محصور بودن اطلاعاتی امام مطالبی است که البته این مصاحبه، مصاحبه مفصلی است یعنی هر و مصاحبه، مصاحبههای مفصل و تکان دهندهای است که این مصاحبهها در اینجا موجود است، این نمونه با مصاحبه میدل ایست است که ایشان مفصل در اینجا دو مرتبه درباره امام صحبت میکند و در هر دو بار میگوید به امام اطلاعات نادرست میدهند و در این تعبیر ایشان امام یک فرد سادهای است که در آنجا نشسته، و میروند به او خبر میدهند و طبق آن خبرها ایشان مدام نظر میدهد (یکی از نمایندگان: تاریخ مصاحبهها را لطفا بفرمایید.) تاریخ مصاحبه با میدل ایست ۶۰/۱/۸ است. آن مصاحبه دیگر را هم بقول ایشان تا بگردم پیدا کنم وقت میگذرد بعد در اختیار آقایان میگذارم. در بخش دیگری از همین مصاحبه درباره نظام جمهوری اسلامی آقای بنیصدر میگویند «قبلا یعنی در دوران شاه لااقل دورنماهایی وجود داشت (دورنماهای تمدن بزرگ) امروز حتی این هم وجود ندارد». در بخش دیگری از همین مصاحبه درباره حضور مردم در صحنه میگوید «لطیفهای در ایران جاری است، طالقانی از بهشت تلگرامی برای امام خمینی میفرستند، که من در بهشت با شاه ملاقات کردهام اما از شهیدان انقلاب خبری نبود و اضافه میکند (بنیصدر اضافه میکند) این وحشتناک ولی گویا و پر مفهوم است» من از ملت ایران میپرسم. آیا در میان شما چنین لطیفهای است؟ که مضمون آن بیایمانی به خون شهدای انقلاب و در مقابل ایمان به شاه یعنی قاتل این شهداء است؟ آیا این لطیفه را ذهن بیاعتقاد آقای بنیصدر به انقلاب و خونهای شهدای انقلاب نساخته و نپرداخته است؟
۷- رئیس جمهور باید حیثیت جمهوری را در خارج از کشور حفظ کند. تخلف از این کار اگر خیانت نباشد قطعا بیکفایتی سیاسی و اخلاقی و خیلی بیکفایتیهای دیگر است. در طول ۹ ماه گذشته یعنی از اوایل تشکیل دولت جدید و حتی پیش از آن بزرگترین بلندگوی تبلیغاتی علیه رژیم جمهوری اسلامی (آقای بنیصدر) بود و شگفتا که با اصرار در مطبوعات خارج نیز درج و منتشر میگردید. دولت رجائی را مصیبتی بالاتر از جنگ دانستن، دولت اسلامی را یک دولت بیقانون معرفی کردن، اینها عینا تعبیرات خود ایشان است که در مصاحبههای خارجی ایشان وجود دارد الان هم در اینجا نزد من موجود است، آزادی را در ایران بکلی پایمال شده وانمود کردن، شایعه شکنجه را علیرغم گزارش صلیب سرخ و نیز کمیسیون تحقیق در سطح عالم گستردن و خلاصه رژیم کنونی را از رژیم شاه هم بدتر معرفی کردن جزو شاهبیتهای اظهارات آقای بنیصدر است. به گوشهای از مصاحبه با لوموتن توجه کنید، آقای بنیصدر میفرمایند «اکنون دیگر قانون وجود ندارد چون گذشته افراد را دستگیر میکنند، شکنجه میکنند، شکنجه میدهند، کمیسیونی برای تحقیق در این زمینه تشکیل شد و گزارش مسخرهای نیز تنظیم کردهاند، انسان هیچ حقی ندارد، او را دستگیر میکنند و چون زباله از میان میبرند. قبلا لااقل دورنماهایی وجود داشت، دورنماهای تمدن بزرگ، امروز حتی این هم وجود ندارد» آیا واقعا میتوان تصور کرد که این رئیس جمهور یک کشور است که درباره کشور و نظام خود سخن میگوید؟ ملت ایران باید بداند که آقای بنیصدر با این اظهارات چه کسانی را در سطح جهان خشنود میکرد؟ نامه سرگشاده آقای بنیصدر به امام را که در آن همه این اتهامات بیقدر کننده جمهوری اسلامی به اضافه نسبت تلویحی خیلی از اشکالات به شخص امام گنجانیده شده است، چگونه پخش شد و چگونه در سطح جهان منتشر گشت؟ در دست ما سندی است که چگونگی انتشار آن در سطح جهان را روشن میکند.
یکی از کارمندان روزنامه هرالدتریبون فاش میکند که در ۲ نوامبر ۱۹۸۰ یک ایرانی به دفتر آن روزنامه آمد و پرسید که درج یک آگهی در روزنامه مزبور چقدر خرج برمی دارد؟ او نمیخواست که مشخص شود که نامه بصورت آگهی چاپ شده و مایل بود بصورت خبر درج شود، روزنامه برای این کار مبلغ گزافی مطالبه میکند و وی از آن امتناع میورزد. در روز ۱۶ ژانویه ۱۹۸۱ در حالیکه نامهای از دفتر مرکزی هرالدتریبون در نیویورک در دست داشت مجددا به آن روزنامه مراجعه میکند و در آن نامه دستور داده شده بود که نامه بنیصدر بدون دریافت وجه چاپ شود و به این ترتیب به توصیه دفتر نیویورک آن نامه تماما در صفحه اول روزنامه درج میگردد. این صفحه اول روزنامه هرالدتریبون است که نامه آقای بنیصدر از اول تا آخر در این صفحه درج شده است در حالیکه این روزنامه، روزنامهای است که بطور طبیعی اگر هم میخواست چنین نامهای را درج کند، یک قسمتهایش را انتخاب میکرد اما خبر این نامه را از کلمه اول تا کلمه آخر در این روزنامه درج کردهاند. کوشش آقای بنیصدر در بیآبرو کردن جمهوری اسلامی بیشک با منافع دشمنان جهانی منطبق و مورد علاقه آنها است این کمک را به کمتر از عدم کفایت سیاسی نمیتوان به چیزی تعبیر کرد.
۸- کمترین حد کفایت سیاسی آن است که محدوده مشاوران نزدیک و همکاران و یاران رئیس جمهور از عناصر بدسابقه و بدنام و لااقل مشکوک و مورد سوء ظن پاک باشد. اینجا من درباره اطرافیان آقای بنیصدر لازم ندانستم شرح و توضیح زیادی بدهم زیرا در باره آقای تقوی همین روزها مسائلی در روزنامهها افشا شده بود. درباره آقای فضلینژاد و بعضی آقایان دیگر که آن اسناد را از وزارتخانه بردهاند مسائل دیگری وجود داشت که من دیدم اینها را آقایان میدانند و لزومی ندارد که وقت را بگیرم.
۹- افشای اسرار اقتصادی کشور نیز یکی دیگر از دلائل عدم کفایت آقای بنیصدر است. اظهار میزان نیاز ایران به صدور نفت و میزان موجودی ارزی کشور و اظهار فلج اقتصادی از آن جمله است. وی بیآنکه تامل کند که اگر موجودی ارزی در ماه ششم سال پائین است (ایشان آنوقت این را صریحا اظهار کردهاند) نمیتوان آن را گناه دولتی دانست که در اواسط ماه ششم بر سر کار آمده بلکه معلول عدم کفایت دستگاهی است که بیش از ۹ ماه بر جریان اقتصاد جامعه و بانک مرکزی مسلط است و این خود او و دوستان نزدیکش را محکوم میکند و دولت رجائی و در حقیقت کشور جمهوری اسلامی را در جهان بیاعتبار کرده است و ضربه مهلکی بر اعتبار اقتصادی ایران در جهان وارد آورد. ایشان صریحا اعلام کرد که ما چقدر ذخیره ارزی داریم برای اینکه آقای رجائی را بگوید و بگوید که بله دولت از بانک مرکزی وام گرفته چه کرده؟ و کم شده درحالیکه تنظیم پول مستقیما مسؤولیتش با دستگاه اقتصادی کشور یعنی بانک مرکزی و وزارت اقتصاد و دارائی است و اینکه آقای مهندس سحابی دیروز گفتند که آقای بنیصدر ۲ ماه وزیر اقتصاد و دارائی بود، این خلاف است، آقای بنیصدر بعد از آن هم که رئیس جمهور شد خود ایشان یک کفیلی گذاشت در شورای انقلاب. همان وقت با تعیین یک وزیر در شورای انقلاب مخالفت میشد یعنی ماها مخالفت میکردیم و میگفتیم که بایستی به تصویب شورای انقلاب برسد، ایشان میخواست خودش کسی را بگذارد، تفصیلات زیادی دارد بعد البته ایشان به راحتی میتوانست یک اکثریت ضعیفی در شورای انقلاب پیدا کند یعنی آقای بنیصدر از همان وقت در شورای انقلاب یک اکثریت ضعیف یعنی نصف بعلاوه یک میتوانست برای خودش درست بکند و این کار را هم مثل خیلی از کارهای خلاف قانون دیگر کرد.
۱۰- در ۳۰ شهریور ۵۹ حمله بزرگ متجاوزان عراقی به ما آغاز شد.
صاحبالزمانی- آقای خامنهای معذرت میخواهم بگویید چه کسانی در شورای انقلاب جمهوری اسلامی بودند که مردم روشن بشوند.
رئیس- بنویسید بدهید وقت مجلس را نگیرید.
علی خامنهای- این سوال شما را به وقت دیگری موکول میکنم، این به شخص آقای بنیصدر مربوط نمیشود. در ۳۰ شهریور ۵۹ حمله بزرگ متجاوزان عراقی به ما آغاز شد. ۱۳ روز قبل از آن آقای بنیصدر در یک سخنرانی با مشتعل کردن آتش اختلافات داخلی وبا طرح مسائلی که در فارغترین اوقات نیز از یک فرد مسؤول ناروا و غیر مقبول است، منشاء یک سلسله خصومتهای داخلی میان مردم و پیدایش جو اختلاف و کدورت شد، آیا بنیصدر در آن هنگام از حدوث قریبالوقوع جنگ مطلع بود یا خیر؟ بهر تقدیر یکی از دو شق، بیهوشی و بیتقوائی، یعنی بهرحال بیکفایتی بر آن منطبق است، به گمان زیاد بنیصدر انتظار چنین حملهای را داشت، خود ایشان در یک جا تصریح میکند که «من خبر داشتم» ولی قاعدتا او چنان کسی است که مناقشات و درگیریهای سیاسی برای او بر هر چیزی مقدم است، حتی در حال جنگ، نمونهای از این روحیه را که هرگز در طول جنگ نتوانست آن را پوشیده نگه دارد در شمارههای متوالی کارنامه و در مصاحبهها و سخنرانیهای عاشورا و ۱۴ اسفند و قزوین و اصفهان وغیره بوضوح میتوان دید. اکنون نمونهای را که در ارتباط با حادثه سقوط بخش غربی خرمشهر عزیز است ارائه میدهم. در نامهای که اینجانب دو سه روز قبل از این حادثه دردناک به ایشان نوشتهام، چنین نوشتهام. (عدهای از نمایندگان: این مربوط به یک ربع است). این نامه را به آقای بنیصدر نوشتهام و دو سه روز قبل از سقوط خرمشهر بوده است، همان وقت این نامه را به دفتر امام فرستادم، به اسناد سری مجلس شورای اسلامی فرستادم، در شورای انقلاب هم بایگانی کردم گفتم اینها برای ثبت در تاریخ بماند، به شورای عالی دفاع هم البته این را فرستادم در آنجا هم ثبت شد در این نامه که نامه مفصلی است، البته نامه به این شکل بوده است که من خدمت امام رسیدم، ایشان در پیام کوتاهی که بوسیله من برای همه سران نظامی دادند چند نکته را گفتند از جمله این بود که من مضمون فرمایش ایشان را تلگراف کردم، همان شب به آقای بنیصدر و فرماندهان که شماره ۳ آن این بود اظهار فرمودند که «در کار آبادان و خونینشهر از سوی مسوولان احساس تعلل میکنند فرمودند اگر نمیتوانید به من بگویید تا خود در این باره تصمیم بگیرم من باید به اسلام و به این ملت پاسخ بدهم» این عین عبارت امام است که من در همانجا بلافاصله یادداشت کردهام و آمدم به آقای بنیصدر تلگراف کردهام. آقای بنیصدر در جواب این تلگراف من همان شبانه که اول صبح دست من رسیده است، تلگراف خیلی تندی به من زدند که متن تلگراف ایشان موجود است و از این سوالات و اظهاراتی که بنده کرده بودم ایشان بشدت رنجیده و ناراحت و طلبکار که چرا شما چنین تلگرافی را زدهاید؟ من در پاسخ تلگراف ایشان یک نامهای مفصل نوشتهام که آن بخش مورد نظر من البته نامه مفصل است، من متاسفانه آن نسخه فتوکپی شدهای را که خط خودم نوشتهام آن را الان ندارم اما این نسخه اصلی و چرک نویسی است که همان وقت نوشتم و نگهداشتم، این قسمت مورد نظر من اینجا است.
۱۱- در مورد خرمشهر و آبادان نظر من این بود و هست که باید این دو شهر را با دو گردان پیاده مکانیزه یا یک گردان پیاده و یکی زرهی در دو سوی این شهر یعنی یکی در محور خرمشهر- شلمچه و دیگر در تقاطع خطوط ماهشهر- آبادان و اهواز- آبادان حفاظت کنیم، تانکها در سنگر قرار بگیرند و از آسیب ضدتانک دشمن محفوظ بماند و از پیشروی دشمن جلوگیری کنند و برای نیروهای ضدتانک ما این فرصت را فراهم کنند که به دشمن دستبرد و آسیب وارد آورند، شما در تلگراف از من پرسیدهاید که اگر از نیروی دیگری اطلاع دارم چرا بشما اطلاع ندادهام. مایه تعجب است نیروئی که من از آن خبر دارم نیروی ارتش است که شما فرمانده آن هستید بلکه نیروهای پیاده و زرهی مستقر در دزفول است که شما بقول خودتان هر روز دو بار از آن بازدید میکنید، من میگویم این نیروئی که یک ماه است بتدریج جمع شده است و هنوز مورد بهرهبرداری قرار نگرفته، میتوانست بخشی از خود را به این منظور اختصاص دهد. این بخشی بود که برای آقای بنیصدر نوشتم و ایشان در کارنامهای که همان روزها نوشته بود و بخاطر مصالحی در روزنامه انقلاب اسلامی چاپ نشد. اگر یاد برادرها و خواهرها باشد یک شماره روزنامه انقلاب اسلامی بدون کارنامه درآمد و سوال شد که چرا؟ گفتند که مصلحت نیست (البته مصلحت نیست را آنوقت نمیگفتند) چاپ نشد بهر حال معاذیری آوردند. آن نسخه چاپ نشده یعنی آن کارنامه ایشان در اختیار من است. ایشان در کارنامهای که همان روزها نوشته بود و بخاطر مصالحی در روزنامه انقلاب چاپ نشد از این حادثه مساله خرمشهر و تکیه ما روی این مساله چنین یاد میکند. از آبادان تلفن میشد که خرمشهر سقوط کرده است. سرهنگ رضوی فرد که در خرمشهر دفاع شهر را بعهده دارد میگفتند حصبه دارد و پیدرپی میگفت شما قول داده بودید که تا امروز مرا کمک کنید و نیرو برسانید، چرا نیرو نفرستادید؟ در برابر خدا و در برابر ملت مسوولید. این را از قول سرهنگ رضوی نقل میکند، بعد دکتر شیبانی گوشی را گرفت که جیغ و داد کند، چند تشر به او زدم و گفتم نیروها مگر در کف دست من است که بسوی تو پرتاب کنم (توجه بفرمایید) آن روز که باید عقل به خرج میدادید، ندادید حقیقت را از مردم پنهان کردید و به فرصتطلبها میدان دادید و آنها هم تیشه را برداشتند و به ریشهها زدند. منظور ایشان مساله کشف کودتا و گرفتن عناصر کودتاچی است که از نظر ایشان مسوول سقوط خرمشهر یا ۸۰ کیلومتر آمدن دشمن در خاک ما، آن مساله است. آنها هم تیشه را برداشتند و به ریشهها زدند، چه کسی مانده است که برای شما بفرستم مرا در هیچ زمینهای یاری نکردید. در همه حال و در هر کاری تا وقتی پای حیات و موجودیت خودتان در میان بود مرا تنها گذاشتید و الی آخر... بعد در چند صفحه بعد میگوید که «البته اگر جنگ را ما تمام کنیم تازه اول داستان است. مشکلهای عظیم پشت سر، سر راه ماست، هشدارها دادم وقتی که همه اینها بیفایده شد در ۱۷ شهریور باز مساله را در میان گذاشتم و باز هشدار دادم، متاسفانه روز بعد ۳ تفنگ دار زبان به اعتراض به صورت و بیانی که همه از آن اطلاع دارند گشودند، جواب هم رئیس مجلس عنوان مطلب کرد که پنداری امام به او گفته است که این کار را بکنید بعد معلوم شد که امام گفته است که «مرا با این کار، کاری نیست، خود دانید یا بکنید یا نکنید» که من در اینجا لازم میدانم شهادت خودم را بدهم. من خدمت امام رسیدم بعد از ۱۷ شهریور ایشان بعد از مبالغی صحبت، به من فرمودند که آقای بهشتی و آقای هاشمی چیزی نگفتند، بعض از اخلاقهای آقای بنیصدر را جواب گفتند، این تعبیر امام بود که من همان وقت به این برادرها و به بقیه برادرها گفتم که نظر امام و تعبیر امام این است ایشان اینطوری میگویند. آقای رجائی رفت در همین مجلس (حالا توجه کنید که حرفها چه وقت دارد نوشته میشود) این حرفها در لحظهای است که از خرمشهر دکتر شیبانی گوشی را گرفته است، جیغ و داد میکند که نیرو بفرستید. و رضوی میگوید که نیرو بفرستید، باید نیرویی بفرستند، آقا نشسته و دارد برای ملت ایران که باید همه نیروهایشان و ذهنشان و حواسشان متوجه خرمشهر باشد که دارد سقوط میکند، دارد این مطالب را مینویسد. آقای رجائی رفت در همین مجلس و چنان شیر شد که گفت اگر به وزرای او توهین شود یا جای او است، یا جای من، و هرگز در کنار رئیس جمهور بر سر یک میز نخواهد نشست. صحیح مدعی منتخب مردم شد، باز هم از هر سو به من فشار آمد که دیگر دنبال نکنم اینکه میرسد اینجا «خود اینها که اینطور به دنبال قدرت میدویدند، اینها که میخواستند و میخواهند تمام ابزارهای قدرت در دست آنها باشد کجا هستند؟ چرا به فریاد خرمشهر و آبادان نمیرسند»؟ خرمشهر را ایشان گذاشته است که آقای رجائی که حالا نخست وزیری را گرفته برود و به فریاد خرمشهر برسد فرمانده کل قوا هم ایشان است.
گفتند نیروی مردمی به آنجا میبرند، پنج هزار، ده هزار بعد شد پانصد نفر هنوز هم نرسیده است، بله آنجا که پای خطر است دیگر آنها نیستند که من در همین نامه دروغ ایشان را آشکار کردم و نوشتهام که نیروی مردمی را پنج هزار نفر فرستادیم و وارد خرمشهر شدند. ما فرستادیم یعنی بنده نفرستادم، من آمدم اینجا به سپاه گفتم، به کمیته گفتم با مشهد تماس گرفتم، با همه جاهایی که ممکن بود و پنج هزار نفر وارد اهواز شدند که خود ما در آنجا تحویل گرفتیم و رفتند ماهشهر و خرمشهر و بودند.
۱۲- رئیس جمهور باید در جهت تحقق آرمانهای اسلامی بکوشد و در این زمینه توجه به خط اصلی انقلاب و رهبری آنکه مورد پذیرش تمام تودههای میلیونی کشور است حائز اهمیت فراوان است. کفایت سیاسی رئیس جمهور در درک صحیح پایههای رهبری و حرکت در جهت رهنمودهای آن تجلی میکند و آقای بنیصدر نه تنها در این جهت حرکت نکرد بلکه عملا در مقابل رهبری ایستاد و رهنمودهای امام امت مبنی بر خط آرامش و جلوگیری از تشنجآفرینی را آشکارا زیر پا نهاد. اختلاف آشکار میان روش او با رهنمودهای امام در آنچه که گذشت و بیشتر از آن در رفتار مشهود چندماهه اخیر او قابل تشخیص است اما بهتر آن است که از زبان و قلم خود او هم در این زمینه سخنی بشنویم. در همان شماره کارنامه منتشر نشده چنین میگوید «من از امام خواستم که این گروهها را یا از خود براند یا بگذارد که ما به کمک مردم آنها را از سر راه برداریم» (ممکن نشد) هر تصمیمی به قراری و طوری بلائی بر سرش آمد که نتیجه عکس داد. این آخری که شورای دفاع باشد ایشان حرفشان در اینجا این است که بارها به زبان هم آورده بود، اینجا این را کتبا هم نوشته، در نامه هم به امام نوشته. ایشان نظرشان این است هر چه که به امام پیشنهاد کرده است (مصلحت اندیشانه) امام با نظر خودشان یک جوری تغییر داده که نتیجه عکس داده و معتقد است که امام کارهای او را خراب کرده است. روز عید فطر من نزد امام رفتم ۵۵ دقیقه در منتهای هیجان و داد و فریاد همه چیز را گفتم بعد هم گفتم و تکرار کردم و... و متاسفانه کسانی که کارشان افساد است هر چیزی را طور دیگری وانمود کردهاند، نتیجه این شد که اکنون ما یک ملت تنها شدهایم در برابر دشمنی که از ابتدا خود را برای چنین دشمنی آماده میکرده است. بعد درباره مجلس هم گفتم که آقا من خواهان مجلس ضعیف نیستم ولی این مجلس ضعیف است. مجلسی که انتخاباتش در وضعی انجام گرفت، که گرفت (نقاط نظر ایشان با امام را توجه کنید و اینها را برای اطلاع مردم ایشان مینوشتند) که کسانی انتخاب شدهاند، که شدهاند مجلسی نیست که با احساس مسوولیت و علم و اطلاع نسبت به مسائل کشور اظهارنظر کند. در این مدت که از عمر مجلس میگذرد محصول کارش، دولت رجائی است که در یک نامهای به امام نوشتهام بنظر من مصیبت این دولت از مصیبت جنگ و تجاوز به دشمن به مراتب بیشتر است و دیگر هیچ فراوان است که حالا وقتتان را نمیخواهم به این ترتیب بگیرم.
۱۳- نفی قدرت مطلقه از ویژگیهای انقلاب ما بود، طبعا جمهوری ما پذیرش هر قدرت دیگری ابا و امتناع داشت و قانون اساسی ما نیز بر همین پایه، پایه شکستن قدرت و تقسیم آن میان نهادهای مختلف قانونی شکل گرفته است. آقای بنیصدر درست به عکس همواره جویا و تلاش گر قدرت مطلقه بود. طبیعی بود که در برابر او مقاومت شود و او این مقاومت را کارشکنی مینمود و جای تاسف است که کسانی هنوز هم همان سخن را تکرار میکنند و قولا و عملا بقدرت طلبی و قدرت گرائی جنبه مشروعیت میبخشند. ایشان برخلاف صریح قانون اساسی که قوا را از یکدیگر منفک و مستقل میشمارد و برخلاف اصول مردمگرائی معتقد بود که باید مجلس هماهنگ با رئیس جمهور باشد، این توهین آشکار به مجلس و نمایندگان مردم بود که بارها از طرف ایشان تکرار میشد. دستگاه قضائی را که حاضر نبود آلت دست ایشان شود و کسانی را که ایشان مایلند به مناصب عالی قضائی بگمارد، بارها متهم به فساد و عدم رعایت قانون و شرع میکرد و اعضای شورای عالی قضائی را که همه منتخب امام و از برجستگان روحانیت بودند به قدرتطلبی و فسادگرائی متهم ساخت، حتی برای حفظ قدرت مطلقه از تاویل و تفسیر نادرست قانون اساسی نیز دریغ نکرد. ایشان در ۱۲ فروردین اطلاعیه دادهاند که استعفاء کردهاند در این اطلاعیه به نص صریح قانون اساسی و بند ۵ بیانیه مورخه ۵۹/۱۲/۲۵ رهبر انقلاب و اینها که گفتهاند که مسائل مربوط به دفاع شورای عالی دفاع مطرح و رسیدگی میشود، بعد از تصویب تصمیم گیری در اجرا با فرمانده کل قوا است و بدون این در ارتباط با مسائل دفاعی نباید تصمیمی انجام بگیرد، لازم میداند به کلیه ارگانها و وزارتخانهها، نهادها و سازمانهای مربوطه دولتی و رسمی یادآور شود که کلیه فعالیتهای تبلیغاتی، نظرات، پیشنهادات، طرحهای سیاسی، درباره جنگ تحمیلی و هرگونه اقدامی در این زمینه که به نحوی از انحاء در جهان بازتاب داشته باشد (منظورش سیاست خارجی است) باید در شورای عالی دفاع طرح تا پس از تصویب بوسیله فرماندهی کل نیروهای مسلح ابلاغ و به اجرا گذارده بشود. این را بصورت اعلامیهای عنوان و استناد میکند اولا به قانون اساسی، ثانیا به فرمان امام در قانون اساسی راجع شورای عالی دفاع اصلا بصورت مستقل بحثی نشده است، بصورت تطفلی در ضمن وظائف رهبر اشارهای به شورای عالی دفاع است که در آن اشاره شورای عالی دفاع هیچیک از این وظایفی را که ایشان در اینجا ذکر کردهاند بعهده ندارد.
در فرمان مورخه ۵۹/۱۲/۲۵ امام هم عینا همینطور است یعنی قبلا امام فرمانی داده بودند که طبق آن شورای عالی انقلاب موظف و متعهد کلیه امور مربوط به جنگ بود، بعد در این فرمان ۲۵ اسفند آن وظایف را امام از شورای دفاع گرفتند و شورای دفاع را طبق قانون اساسی معمول داشتند. ایشان یک دروغ صریح و آشکاری را در اعلامیه میگنجاند و به آن استناد میکند و مقصودش هم این است که آقای رجائی هم آنوقت یک اظهاری در زمینه مسائل بینالمللی کرده بودند که ایشان میگفت این به جنگ مربوط است و شما چرا در زمینه سیاست خارجی که به جنگ، حالا با یک واسطه دو واسطه ارتباط پیدا میکند این اظهار را کردهاید؟ این هم اعلامیه ایشان و نحوه بهرهبرداری ایشان از قانون اساسی.
رئیس- شما ۵ دقیقه دیگر وقت دارید.
علی خامنهای- غیر از آن وقتی که به ایشان دادهام یا با همان وقت؟
رئیس- ۵ دقیقه آقای دیالمه را مستثنی کردم. پنج دقیقه خودتان وقت دارید آن یک ربع راجع به هویزه هم هست.
سیدعلی خامنهای- عجیبترین و حتی در مقابله با مردم نیز در مصاحبهای اعلام کرد که این مردمند که باید خود را عوض کنند نه من یعنی مردم باید طبق نظر آقای بنیصدر عوض شوند. بنظر میرسد که تنای این خصلت با تقوا و امامت که اهم شرایط رئیس جمهور است «اوضح من الشمس» باشد.
۱۴- عجیبترین پدیدهای که در رابطه با عدم کفایت ایشان قابل بررسی است اخلال و شورشگری ایشان است. این از هر کس در یک نظام اجتماعی قابل تصور باشد از رئیس یک دولت غیرمعقول است، بارها ایشان مردم را کارگران را نظامیان را به مقاومت در برابر نظم موجود دعوت کرده است. گویا به جبران غیبت از ایران در دوران مقاومت عمومی در برابر رژیم پهلوی، تا آنجا که خبرنگار خارجی که با وی مصاحبه میکند او را رئیس مخالفان دولت مینامد. میگوید شما در مقام رئیس مخالفان دولت قرار گرفتید. ایشان هم قبول دارد. آیا این دعوت با آنچه که یکی از دوستان وی در مصاحبه تلویزیونی گفت که در انتظار یک بحران عمومی است مرتبط است؟ این اخلالگری که تا آخرین نظر و سخن آقای بنیصدر در مقام ریاست جمهوری نیز منعکس است لزوما به معنای جذب گروههای اخلالگر نیز هست و فقط به معنای تحریک عناصر ساده کوچه و بازار نیست، اکنون ما شاهد آشوبهای خیابانی در تهران هستیم که بیشک آقای بنیصدر از مسوولیت آن مبرا نیست. اگر سپرده شدن یک کشور بدست آشوب از طریق رئیس جمهورش عدم صلاحیت و کفایت او را نتیجه نمیدهد، پس چه چیز را نتیجه میدهد؟
۱۵- خصلتهای شخص ایشان نیز هر کدام در سلب صلاحیتهای لازم برای یک رئیس جمهوری دولت اسلامی دارای نقش است. غرور وی که خود را اندیشه بزرگ قرن و کتاب خود را بزرگترین اثر تاریخ اسلام میشناسد که نوار گفته ایشان که اتفاقا در همین جا در عمارت دبیرخانه کنونی مجلس گفتهاند موجود است. ترفند او که به ارتش وانمود میکند که اگر من کنار بروم همه شما از بین خواهید رفت و بدین وسیله سعی میکند خود را در چشم عناصر نظامی فرشته نجات معرفی کند، شاید بتواند بدینوسیله از ارتش بصورت یک ابزار استفاده کند در حالیکه ارتش پس از حمایت امام و اعلام برادری مردم هرگز محتاج چنین واسطهای میان خود و انقلاب نبود. مقامپرستی او که اطرافیان متملق و چاپلوس را در دایره نزدیک به او نفوذ میدهد، خودبزرگ بینی او که معتقد است پس از امام کسی از او مناسبتر برای رهبری نیست و بسی خصلتهای منفی دیگر در او عواملی هستند که از او آدمی فاقد صلاحیتهای لازم برای احراز ریاست جمهور مسلمانان و ریاست یک کشور و جامعه اسلامی میسازند. چند موضوع دیگر بنظر مهم و اساسی میرسید که اینها را نرسیدم بنویسم یک موضوع مساله قرارداد پیشنهادی چهار کشور غیرمتعهد است چون در این اعلامیه اخیرش در مورد این قرارداد یک دروغ آشکار گفته است و این قرارداد یک قراردادی بود که در مجلس شورای عالی دفاع رد شد یعنی پیشنهاد موافقت نامه قراردادی بود که رد شد و اگر چنانچه آن را من در اینجا مطرح کنم و نمایندگان محترم و ملت ایران اطلاع پیدا کنند که شرایطی که آن قرارداد به ما تحمیل میکرد، چه بود؟ همه رد خواهند کرد. دو پیشنهاد در زمینه آن قرارداد در مجلس گفته شد که آن دو پیشنهاد یکی از طرف آقای رجائی مطرح و یکی هم از طرف بنده مطرح شد. و پذیرفته شد که اگر این دو پیشنهاد عمل بشود، آنوقت قرارداد قابل قبول تلقی بشود. و ما پاسخی هنوز نسبت به آن قرارداد ندادهایم که ایشان در آن اعلامیهشان وانمود میکنند که این قرارداد وجود داشته و بنا بوده از کشورهای غیرمتعهد اینجا بیایند تا آن را تعقیب کنند، و مساله عزل ایشان از فرماندهی کل قوا به این کار صدمه زده است، و پایان آبرومند جنگ را عقب انداخته است. و این یک دروغ آشکار است.
مساله دیگری که میخواستم اینجا یادآوری کنم: یکی دو خاطره تاریخی مهم از دوران شورای انقلاب بود. یکی خاطره پس گرفتن یعنی تحویل گرفتن گروگانها از دست دانشجویان مسلمان پیرو خط امام و سپردن آنها بدست شورای انقلاب که این از جمله مسائل غوغاانگیز آن روز در داخل شورای انقلاب بود. در آن روز ما چند نفر، یعنی ما معممین شورای انقلاب مصرا با این کار مخالفت کردیم، و گفتیم که این کار را ما حاضر نیستیم و تحمل نمیکنیم، ایشان و بعضی دیگر از آقایان که در شورای انقلاب بودند، مصرا پافشاری میکردند که بایستی ما گروگانها را از دانشجویان بگیریم و در اختیار شورای انقلاب نگهداریم. و این چیز بود که همان وقت آن هیأتهایی که مرتب واسطه میشدند، این را خواسته بودند، و ایشان، این را اصرار میکرد که انجام بگیرد. خاطره دوم مساله نصب سرپرست رادیو و تلویزیون بود. که آنوقت یکی از دوستان خودش را ایشان در آنجا نصب کرد، هر کدام از اینها یک حادثه. اما این حادثهها، نشاندهنده یک جهتگیری، در کار آقای بنیصدر است. ایشان که این همه دم از قانون اساسی میزند، البته از این قبیل کار در آن دوران بارها داشته است. که من اگر بخواهم مثال بزنم همینطور سرانگشتی میتوانم چند تا را بشمارم: یکی از آنها همین مساله است و دیگری پاکسازی است که ایشان یک فردی را بعنوان پاکسازی خودش امضا کرد و معرفی کرد و حکم شورای انقلاب به او داد و او تمام پاکسازیهای کشور را انجام داده است و او همین آقای فضلینژاد است که الان در دفتر ایشان است الان که چه عرض کنم تا چندی پیش و مسوول مراجعه به وزارتخانهها هم برای آوردن پروندهها، ایشان بود. و ایشان را با امضاء شخص خودش حکم داد، و از طرف شورای انقلاب، ایشان را مسوول پاکسازی کرد و تمام کارهایی که در مورد پاکسازی در سطح کشور انجام گرفته، جز گمان میکنم در وزارت آموزش و پرورش که به ایشان مربوط نبود، مربوط به اینها است، اینها کمیتههای پاکسازی در سطح کشور بوجود آوردند و در مقام پاسخ به اعتراضهای مردم، همیشه سعی کردند که چهره خودشان را بپوشانند و وانمود کردند که پاکسازی از سوی روحانیون با عناصری که خودشان مخالف بودند، از سوی آنها انجام گرفته است و مساله آقای فراحی هم از همین قبیل است. ایشان در شورای انقلاب، یک روز حاضر شدند در حالی که در چند ساعت قبل آن رادیو اعلام کرده بود که آقای فراحی از سوی شورای انقلاب به سرپرستی رادیو و تلویزیون منصوب شده است. چند ساعت بعد که جلسه بود، ما شرکت کردیم و شدیدا در جلسه شورای انقلاب به ایشان اعتراض کردیم که چرا چنین کردید؟ گفت من رایگیری کردم و تصویب شد. ما گفتیم نه، این مساله مطرح نشده و تصویب نشده است.
رئیس- وقتتان تمام است فقط یک ربع از وقتتان باقی مانده است که آن هم مربوط به مساله هویزه است.
هادی- یک ربع را صحبت کردند حالا بایشان وقت بدهید.
علی خامنهای- من مقداری از حرفهای یک ربع وقتم را آنجا گفتم، و اگر اجازه میدهید، این مطلب را تمام بکنم.
رئیس- این را تمام بکنید.
سید علی خامنهای- عرض کنم که ایشان گفتند که من رای گرفتم پرسیدیم از چه کسی رای گرفتید؟ در جواب گفت که دکتر شیبانی موافقت کرده است. گفتم آقای دکتر شیبانی شما موافقت کردی؟ گفت نه، گفت که آقای بازرگان موافقت کرده است وقتی که آقای بازرگان آمد، از ایشان هم سوال کردیم، معلوم شد که ایشان هم موافقت نکرده است. بعد کاشف بعمل آمد که ایشان نشسته پای تلفن و با آقای بازرگان تلفنی صحبت کرده که آقا بقیه اعضاء موافقند، شما موافقید که آقای فراخی سرپرست باشد؟ آقای بازرگان هم گفته باشد، بعدش به آقای شیبانی تلفن کرد که بقیه اعضاء با سرپرستی آقای فراحی موافقند. شما هم موافقید؟ تلفنی دانه دانه از افراد شورای انقلاب، با این زبان موافقت گرفته البته از شش نفر که با خودشان میشدند هفت نفر، ما این عمل را رد کردیم و گفتیم که این رای قانونی نیست. و ما قبول نمیکنیم البته چون از طرف رئیس جمهور، اعلام شده بود و آقای فراحی بعنوان سرپرست از رادیو گفته شده بود. شورای انقلاب آن وقت مصلحت نمیدانست که علنا و صریحا مخالفت بکند و ایشان ماند. یکی این مساله است و دیگر ماجرای بنظر من فکاهی نظرخواهی ایشان هست در مورد محبوبیت در بین مردم که ایشان یک نظرخواهی کرده بودند و نتیجهاش این بود: که آقای بنیصدر (شاید حالا من ارقام را یک مقداری اشتباه بکنم) چون درست یادم نیست. لیکن نسبتها تقریبا همان اندازه است. آقای بنیصدر، در میان مثلا هشتاد درصد مردم محبوبیت دارد. امام مثلا در میان پنجاه و سه درصد مردم محبوبیت دارد. و بقیه هم که جای خود دارند این را ایشان به شورای انقلاب آورده بودند و میگفته نظرخواهی ما این را نشان میدهد که محبوبیت من، از امام امروز در جامعه بیشتر است و همین را ایشان در یک مصاحبه خارجی گفته بود که بعد که در شورای انقلاب مطرح شد آقای بهشتی سوال کردند که شما این را گفتهاید؟ گفت نه، چنین چیزی دروغ است. یادش نبود که خود ایشان در شورای انقلاب، این را به ما هم گفته است و از اصل قضیه اظهاراتی اطلاعی میکرد. درحالی که خوب، معلوم بود که گفته است. ایشان با یک چنین معرفتی نسبت به مردم و جامعه و انقلاب، کارهای خودش را شروع کرد و ادامه داد.
بنده خیال میکنم با این تفصیلات که یک دهم آن کافی بود برای اینکه عدم کفایت ایشان را ثابت کند و بنده شاید سه برابر آنچه که گفتم، الان مطلب اینجا حاضر دارم که میتوانم بیان کنم. مساله عدم کفایت ایشان یک مساله واضح و بین هست. واقعا اگر کسی با این همه اظهارات و این همه دلایل و شهادتها قانع نشده باشد که آقای بنیصدر کفایت سیاسی و صلاحیت سیاسی و اخلاقی و غیره برای احراز ریاست جمهوری ندارد باید گفت که مثلا او در مجلس نبوده و مطالب را گوش نکرده است. والا کسی این حرفها را گوش کرده باشد و دانسته باشد و در عین حال به این تشخیص نرسد، برای من قابل قبول نیست. اما مطلبی که راجع به مساله «هویزه» دیروز خانم طالقانی، جملهای را در اینجا نقل کردند، من وظیفه خودم دانستم که آن را بگویم، آقایان بنده روز ۱۵ دی خودم در آن منطقه هویزه بودم که روز پانزدهم دی روز حمله به نیروهای عراقی است. یعنی حمله نیروهای ما به نیروهای عراقی و اینجا من لازم میدانم که از این تریبون از فرمانده آن لشکر، سرکار سرهنگ لطفی که آن روز شجاعانه، و مومنانه، بیپروا در صفوف اول حرکت میکرد و دائما در میدان جنگ از اینطرف و آنطرف میرفت، سپاسگزاری کنم و یاد و نام او را نیک بدارم افسر لایق و شجاعی من ایشان را در آن ماجرا دیدم. میدان جنگ بود، نیروهای ما حمله میکردند، نیروهای دشمن منهزم شده بودند و یک لشکر ما تمام در خط بود و حرکت میکرد. البته بچههای سپاه هم در همان حدود ساعت شاید دو و دو و نیم بعد ازظهر بود. همان عده بچههایی که شهید هم شدند، من آنها را دیدم. که مابین هویزه و آن منطقهای که خط اول بود، داشتند بطرف خط اول حرکت میکردند و میرفتند، لب کرخه کور من اینها را دیدم. یعنی در کنار کرخه اینها از طرف غرب بطرف شرق میآمدند چون نیروهای ما و هم نیروهای دشمن هر دو بعکس حرکت میکرد. یعنی از طرف غرب به طرف شرق فرار میکردند. تا به نیروهای خودشان حدود «دب حردان» که در غرب اهواز قرار میگیرد و شرق این نقطهای که من دارم میگویم، قرار دارد، بپیوندند، این بچهها داشتند به همان طرف میرفتند. که من به بعضی از برادرها گفتم که حالا یک مقداری آمدید و نیروهای ما هم دارد پیش میرود و عجله کنید، نروید حالا برگردید. بچهها گفتند که نه، میخواهیم برویم و رفتند. در آن ماجرا من هیچکس را مقصر نشناختم. فردای آن روز یعنی شانزدهم هم تا حدود ساعت سه، و سه و نیم بعدازظهر بنده بودم و آقای بنیصدر هم در آنجا بود. بعد نیروهای ما بتدریج بنا کردند ضربت خوردن یعنی به نیروهای عراقی، نیروی بزرگی به کمکشان آمد و نیروهای ما را از پهلو هدف قرار دادند. و این قبلا برای نیروهای ما و دستگاه اطلاعاتی ما محاسبه نشده بود. این بود که نیروهای ما شروع کردند به عقبنشینی کردن. من ساعت حدود سه و نیم بود با عجله به شهر آمدم که در قرارگاه آن لشکر دیگری که در آنجا هست، حاضر بشوم و به آن فرماندهان و افسران تاکید کنم و سفارش کنم که آنها از یکطرف دیگر وارد بشوند بعضی از برادران دیگر نظامی ما برای دست و پا کردن مهمات و این قبیل چیزها آمدند و همه در آن ساعت بینی و بین الله تلاش میکردند. یعنی من آن کسانی را که مسوولان سطح بالا هستند نظامی و غیرنظامی نیافتم که تلاش نکنند. البته در آن ساعت وقتی که من میآمدم آقای بنیصدر نبود. حالا شاید که نماز میخواند و یا خوابیده بود و یا غذا میخورد، نمیدانم. بهرحال یکی دو ساعتی نبود لیکن بعد که ما آمدیم تا ساعت یک بعد از نیمه شب هم ایشان در آنجا بوده و نیروهای ما وقتی منهدم شده بودند، ایشان آنجا دیده بود و شاهد بوده، بعدا آمده بود برای ما نقل میکرد. علی ایحال در ماجرای هویزه که تعدادی از بچههای ما شهید شدند، من بطور قطع نفی نمیکنم اما به هیچوجه نشانی از یک تعلل عمدی و سستی عمدی، خدای نکرده خیانتی مشاهده نکردم، چون دیروز شنیده شد کسانی میگفتند که این کار، کار آقای بنیصدر بوده است، نه، ما درباره آقای بنیصدر اینقدر اشکال و ایراد وارد و بجا و منطقی داریم که محتاج این نیست که این مسالهای که هیچ راهی برای اثبات ندارد، به ایشان ما نسبت بدهیم. نه. این را من گناه بنیصدر نمیدانم. یعنی طبق تشخیص من و تا آنجایی که من اطلاع دارم، گناه بنیصدر نیست. بنیصدر اگر گناهی داشته باشد، که حتما دارد، در جاهای دیگر است. والسلام علیکم و رحمه الله.
نظر شما :