آریوبرزن؛ بزرگ سردار بیآوازه/ مقاومت آریوبرزن در مقابل سپاه اسکندر به روایت تاریخ
سمیه متقی
آریوبرزن سردار بزرگ ایرانی که مدتی است به دلیل امکان تخریب یا جابجایی مجسمهاش در میدانی به همین نام در شهر یاسوج، نامش بر سر زبانها افتاده نیز از این قاعده مستثنی نیست؛ چنانچه اگر به جستوجوی شخصیت و اطلاعاتی درباره او در منابع گوناگون بپردازیم جز نامش و چند سطر کوتاه آن هم نه در کتب تاریخی خودمان بلکه در کتب افرادی چون آریان، دیودور، کنت کورث و پلیین (مورخان عهد قدیم) چیزی عایدمان نمیشود. گرچه اطلاعات این کتب محدود است، اما حال که نام این سردار بزرگ بر سر زبانهاست، بد نیست به همین منابع سری بزنیم و این شخصیت تاریخی را از میان سخنان این نویسندگان بیابیم.
حمله اسکندر به ایران
اسکندر مقدونی در سال ۳۳۱ قبل از میلاد پس از پیروزی در سومین جنگ خود با ایرانیان (جنگ آربل یا گوگامل) و شکست پایانی ایرانیان، قصد عزیمت به «پارس» پایتخت ایران را داشت که با وقوع خسوف، نظم سپاه بر هم ریخت. مقدونیها بر این باور بودند که خسوف بیانگر واقعهای تلخ و دشواری بسیار است، پس بسیاری از ادامه مسیر سرباز زدند. کنت کورث در کتاب تاریخ اسکندر خود آورده است: «در شب نخست ماه گرفت و به نظر مقدونیها چنین آمد که پردهای خونین رنگ روی ماه کشیده و از نور آن کاسته شده است... این حادثه نزدیک بود موجب شورش گردد که اسکندر اهمیت موقع را دریافته و در همان وقت کاهنان مصری را خواسته عقیده آنان را درباره خسوف خواست... کاهنان مصری میدانستند تحولاتی در زمان روی میدهد و ماه میگیرد... ولی آنچه از این حساب معلوم میشود سری است که کاهنان از مردم پنهان میدارند. اگر عقیده آنان را متابعت کنیم آفتاب ستاره یونان است و ماه ستاره ایران. بنابراین هرگاه ماه بگیرد بلیه و انهدامی برای پارسیان است.» انتشار این خبر در میان لشکر موجب امید و همراهی آنان با اسکندر میشود.
لوسیوس آریان گزنفون در کتاب آناباسیس اسکندر (لشکرکشی اسکندر) به وقایع گوناگون و حوادث مختلف آن دوران پرداخته و میگوید: اسکندر مقدونی پس از مطیع کردن اکسیان، قشون خود را به دو بخش تقسیم کرد:
۱-«پارمن ین» را از مسیر جلگه به سوی پارس فرستاد.
۲- خود با سپاهیان سبک اسلحه راه کوهستانی را که به درون پارس امتداد مییافت پیش گرفت، زیرا میخواست قوایی را که پارسیها در این راه تدارک دیده بودند در پشت مقدونیها سالم نماند. وی غارتکنان پیش رفت و در روز سوم وارد پارس شد و روز پنجم به دربند پارس رسید. در این هنگام آریوبرزن سردار اکسینی (لرهای امروزی) هخامنشیان این تنگه را اشغال کرده بود. عبدالرفیع حقیقت در کتاب خود بیان میکند به احتمال زیاد این تنگه در کهگیلویه است و نام فعلی آن «تنگ تکآب» است.
آریوبرزن سردار شجاع و فداکار ایرانی به گفته آریان در این دربند دیواری ساخته بود که مانع از ورود اسکندر به پارس شود. او به همراه خواهرش «یوتاب» برای مقابله با سپاهیان اسکندر سدی ساخته بودند که هیچ کس توان عبور از آن را نداشته و هر کس هم تلاشی میکرد با غلتاندن سنگها به پایین تنگه مانع از ادامه راه او میشدند. تعداد کشتههای سپاه اسکندر لحظه به لحظه بیشتر میشد در نتیجه اسکندر فرمان عقبنشینی صادر کرد و نزدیک به یک فرسنگ عقب رفتند (تقریبا ۶ کیلومتر). در این عقبنشینی از سویی آریوبرزن طعم پیروزی را چشیده بود و امید نابودی اسکندر در ذهن میپروراند و از سوی دیگر اسکندر با بزرگان سپاهش به شور نشسته و از پیشگویش «ایستاندر» راه چاره خواست. ایستاندر از پاسخ درماند. با گذشت اندک زمانی، اسکندر مطلعین محل را خواسته و در باب راههای موجود برای ورود به پارسی، پایتخت ایران، تحقیقاتی کرد. راهی به او پیشنهاد شد که بیخطر بود به شرطی که جنازه سربازان سپاه اسکندر بیدفن همانجا در میان تنگه رها شود.
اسکندر که دفن جنازه سربازان را مقدسترین عمل در هنگام جنگ میدانست این را نپذیرفت و به دنبال چارهای دیگر به سوی اسیران جنگی آمد. به گفته کنت کورث: پیشگویی به اسکندر گفته بود که یک نفر از اهل لیکیه تو را به پارسی وارد میکند.» در پی سؤالات اسکندر چوپانی اهل لیکیه به نام «لی بانی» که به یونانی هم تسلط کامل داشت از کوره راهی کوهستانی سخن به میان آورد که عبور از آن بسیار دشوار و تقریبا غیر ممکن بود. اما اگر امکان گذر سپاهیان اسکندر به وجود میآمد از پشت سپاهیان آریوبرزن بیرون میآمدند. لی بانی که دل خوشی از حکومت ایران نداشت و یک بار نیز توسط حکومت هخامنشیان دستگیر شده بود مسیری که همیشه رمهها را از آن عبور میداد، به اسکندر و سپاهش نشان داد و راهنمای این مسیر شد.
مسیر پر پیچ و خم با سربازان و سبک اسلحههاشان بسیار طولانی بود که قریب به یک شب را به طور کامل به خود اختصاص داد. از سویی اسکندر به قرار قبلی که با «کراتر» و «مل آگر» دو فرمانده سپاهش گذاشته بود آتشها روشن و گستردگی سپاه در مکان اولیه حفظ شده بود و گمان بر این بود که اسکندر در سپاه حضور دارد و از سوی دیگر از پشت سربازان ایرانی راه را پیدا کرده و شبیخون زدند. درگیری میان دو سپاه آغاز شد و لحظه به لحظه گسترش پیدا کرد. آریوبرزن به همراه ۴۰ سوار و ۵ هزار پیاده به دل دشمن زد. اما پیروزی به دست نیاورد. او میخواست پیش از تصرف پارسی به دست اسکندر خود وارد شهر شود و از آنجا دفاع کند اما «آمین تاس»، «فیلوتاس» و «سنوس» سه فرمانده دیگر سپاه اسکندر از برنامه مطلع و مانع او شدند.
لویز دول در کتاب آتیلا به این جنگ پرداخته و میگوید که پس از جنگهای پیدرپی، اسکندر از شجاعت آریوبرزن خوشش آمده و به او میگوید اگر تسلیم شود سر سلامت به در میبرد، ولی آریوبرزن در جوابش میگوید: «شاهنشاه ایران مرا به اینجا فرستاده تا از این مکان دفاع کنم و من تا جان در بدن دارم از این مکان دفاع خواهم کرد.» اسکندر نیز در جواب او گفته بود: «شاه تو فرار کرده. تو نیز تسلیم شو تا به پاس شجاعتت تو را فرمانروای ایران کنم.» ولی آریوبرزن در پاسخ گفته بود «پس حالا که شاهنشاه رفته من نیز در این مکان میمانم و آنقدر مبارزه میکنم تا بمیرم.» اسکندر که پایداری آریوبرزن را دید دستور داد تا او را از راه دور و با نیزه و تیر بزنند. و آنها آنقدر با تیر و نیزه او را زدند که یک نقطهٔ سالم در بدن او باقی نماند و پس از مرگ او را در همان محل به خاک سپردند. در این کتاب که البته داستانگونه به ذکر حوادث پرداخته، آمده است: «شیوه مرگ آریوبرزن همانند لئونیداس قهرمان یونانی جنگ با خشایارشا بوده است» و در بخش دیگر کتاب بیان میکند که اسکندر به سربازانش دستور میدهد قبری برای این سردار ایرانی ساخته و روی آن بنویسند به یاد لئونیداس.
عبدالرفیع حقیقت در بخشی از کتاب خود به شباهتها و تفاوتهای لئونیداس اسپارتی قهرمان یونانی و آریوبرزن میپردازد. او معتقد است: «جنگ دربند پارس بسیار شبیه به جنگ ترموپیل است و نحوه مرگ آن دو نیز به یک شیوه بیان گشته اما تفاوت عمده این دو شخصیت در آن است که در یونان اسامی دلیران ثبت شد و در تاریخ ماند و روی قبر آنها کتیبهها نویساندند و نام آنها را تجلیل کردند اما در ایران این گونه نبود.» او در پایان این فصل کتابش درباره آریوبرزن اینگونه مینویسد: «برای آریبرزن (آریوبرزن) مدافع دلاور در بند پارس و بهتیس کوتوال غزه دو سرداری بودند که به طور کامل در راه میهن عزیز خود ادای وظیفه و جاننثاری کردند و در حقیقت نام آنها را باید در ردیف شهیدان وطن ثبت و ضبط کرد و یاد و خاطره آنان را برای همیشه تقدیس نمود.»
تمام داستان سردار بزرگ ایرانی محدود به همین چند سطر است که در برخی کتب با شرح و تفصیل بیشتر به آن پرداخته و یا همچون کتاب «کنت کورث» واقعیت و تخیل چنان درهم آمیخته شده که مرزشان را به سختی میتوان تشخیص داد. متأسفانه با وجود چنین قهرمانانی در تاریخ کشورمان در بسیاری موارد تنها به ذکر نام آنها بسنده باید کرد. اطلاع از آنها بسیار اندک است و چند صباحی است که نه تنها کم توجهی به آنها افزون شده بلکه شاهد آن هستیم به نحوی اطلاعات و نمادهای مرتبط با این قهرمانان خواسته و ناخواسته محو و نابود میشود.
منابع:
۱ - حکومت جهانی ایرانیان از کوروش تا آریوبرزن، عبدالرفیع حقیقت، انتشارات کومش
۲ - آتیلا، لوئی دول، ترجمه جلال نعمتاللهی، ۱۳۷۹، جلد پنجم
۳ - آناباسیس اسکندر، لوسیوس آریان گزنفون، جلد۳
۴ - تاریخ اسکندر، کنت کورث، ج۳
۵ - آریوبرزن که بود؟، هفتهنامه عصر نیریز، دکتر حسنعلی پیشاهنگ
۶ - سایت لور، تحریف هویت یک قهرمان، مهلکتر از تخریب مجسمه اوست/ درباره آریوبرزن، سجاد مؤمنی
نظر شما :