کودتا تا کودتا؛ روز سوم: ۲۷ مرداد ۳۲/ مسافر آواره رم

میثم غلامپور
۲۵ مرداد ۱۳۹۰ | ۱۸:۲۲ کد : ۷۲۹۸ پیشخوان
تشکیل شورای‌عالی سلطنتی در واقع باب دل مصدق بود. او خود را وفادار به سوگندی می‌دانست که در اعتقاد به رژیم مشروطه یاد کرده بود و برای همین با کسانی که آن روز‌ها به دنبال تغییر رژیم از شاهنشاهی به جمهوری بودند، هم‌صدا نشد...در میان صداهای احزاب معترض، صدای جمهوری‌خواهی حزب توده بیش از بقیه به گوش می‌رسید...روزنامه اطلاعات در عصر روز بیست و هفتم نوشت پرونده کودتای ۲۵ مرداد که صبح روز یکشنبه تنها چند برگ داشت، در این روز به هفتصد صفحه رسید.
کودتا تا کودتا؛ روز سوم: ۲۷ مرداد ۳۲/ مسافر آواره رم
تاریخ ایرانی: روز بیست و هفتم مرداد سال ۱۳۳۲ بود. تازه دو روز از کودتای شکست خورده بیست و پنجم مرداد می‌گذشت. محمدرضا شاه که همزمان با شکست آن کودتا کشور را ترک کرده بود، در این روز از بغداد به رم رفت تا برای مدتی نامعلوم در آب و هوای اروپا نفس بکشد. در فرودگاه رم با وجود حضور نمایندگان دولت ایتالیا و خبرنگاران این کشور، خبری از سفیر ایران نبود. «ناظم نوری» که شاید شاه را یک شکست‌خورده می‌دانست، آب تنی کردن در سواحل ایتالیا را به رودررو شدن با شاه ایران ترجیح داده بود.

 

محمدرضا و همسرش ثریا اسفندیاری، مدام هوش و حواسشان به اخبار اوضاع در حال تغییر ایران بود. آنها پس از اقامت در هتلی در بعدازظهر‌‌ همان روز، از طریق رادیو اخبار ایران را لحظه به لحظه دنبال می‌کردند؛ اخباری که برای آنها چندان بویی از امید به همراه نداشت. احساسات و اعتراضات ضد سلطنتی مردم به خصوص توده‌ای‌ها و دولت‌مردانی مثل حسین فاطمی، شاه و همسرش را به بررسی گزینه‌های پیش‌رو در صورت عدم بازگشت به تاج و تخت پادشاهی واداشت. ثریا اسفندیاری بعد‌ها درباره اتفاقات آن روز می‌نویسد: «پس از شنیدن این جریان‌ها من هم ناامید شدم. من و شاه در این اندیشه بودیم که چه کار کنیم. شاه گفت: ثریا ما ناگزیریم صرفه‌جویی کنیم. متاسفم از اینکه این را دارم به تو می‌گویم. من پول کافی ندارم، حتی به اندازه‌ای که بتوانیم مزرعه‌ای را برای خود بخریم یا کار مشابهی را انجام دهیم. »

من پرسیدم: «دوست داری کجا برویم؟»

گفت: «شاید آمریکا. هم اکنون مادر و خواهرم شمس آنجا هستند و امیدوارم برادرانم هم به ما بپیوندند.»

گفتم: «منظورت این است که ما با هم زندگی خواهیم کرد؟»

گفت: «بله. چون از نظر اقتصادی به صلاح و صرفه ما خواهد بود.»(1)

 

تحولات ایران، خوراک خبری رسانه‌های داخلی و خارجی شده بود. بازار تحلیل‌ها و حدس و گمان‌ها درباره سرانجام مصدق و محمدرضا شاه داغ بود. بعضی رسانه‌ها حتی دیگر کار شاه را تمام شده می‌دانستند و در همین روز بیست و هفتم مرداد در یادداشت‌هایشان از عباراتی مثل «طومار سیاه سلطه هولناک دربار پهلوی برچیده شد»(2) استفاده می‌کردند. فضای به شدت ابهام‌آمیزی بود.

 

محمدرضا فرار کرده بود و مملکت شاه نداشت. ذهن مصدق و اطرافیانش مدام درگیر این بود که با شرایط پیش آمده و شاهی که از کشور رفته، چه باید کرد؟ برای همین صبح روز بیست و هفتم مرداد، اعضای فراکسیون نهضت ملی ابتدا در خانه یکی از اعضا (مهندس رضوی) و بعد در خانه مصدق و در کنار او دور هم جمع شدند تا شاید درباره وضع حکومت به نتیجه واحدی برسند. آن جلسه «فوق‌العاده» پشت درهای بسته تا حدود ساعت یک بعدازظهر طول کشید. پس از اتمام جلسه، خبرنگاران نشریات به دور اعضایی که از منزل مصدق بیرون می‌آمدند، حلقه زدند تا شاید بتوانند از زیر زبانشان بیرون بکشند که در مذاکرات آن جلسه چه نتایجی حاصل شد. عصر آن روز روزنامه اطلاعات از قول یکی از اعضای فراکسیون درباره آن جلسه نوشت: «به طور خلاصه می‌توانم عرض کنم که بحث امروز روی این بود که شورای سلطنتی تشکیل شود یا شورای موقت و یا مساله تغییر رژیم را جلو بیندازیم و فکر خودمان را برای اجرای آن بکار ببریم. پس از بحث و مذاکرات زیادی که در این زمینه صورت گرفت با توضیحات مفصل آقای نخست‌وزیر قرار بر این شد که فعلا برای انجام وظایف مقام سلطنت، شورای‌عالی سلطنتی تشکیل شود و با توضیحاتی که آقای نخست‌وزیر در این‌باره دادند بین تمام اعضای فراکسیون توافق نظر حاصل شد که اکنون که شاه به خارج مسافرت کرده و مسافرت او بدون اطلاع دولت و نامعلوم است، در غیاب وی شورای‌عالی سلطنتی تشکیل شود تا ببینیم تکلیف آینده شاه چه خواهد بود...»(3)

 

با این وصف شاید بتوانیم مهم‌ترین خروجی آن جلسه را اتفاق نظر بر سر تشکیل شورای‌عالی سلطنتی بدانیم. در این جلسه همچنین توافق شد که تعداد اعضای شورای‌عالی سلطنتی ۳ نفر باشد. اما تصمیم درباره اینکه این اعضا چطور انتخاب شوند و دیگر جزئیات، به جلسات بعدی فراکسیون موکول شد.

 

تشکیل شورای‌عالی سلطنتی در واقع باب دل مصدق بود. او خود را وفادار به سوگندی می‌دانست که در اعتقاد به رژیم مشروطه یاد کرده بود و برای همین با کسانی که آن روز‌ها به دنبال تغییر رژیم از شاهنشاهی به جمهوری بودند، هم‌صدا نشد.

 

در میان روزنامه‌های این روز، «شاهد» که در مخالفت با مصدق زبانزد بود، اقدام به چاپ فرمان نصب «فضل‌الله زاهدی» به مقام نخست‌وزیری کرد؛ فرمانی که محمدرضا شاه در روز بیست و دوم مرداد ماه پای آن را امضا کرده بود و به خاطر علنی نشدنش جنجال‌های زیادی درست کرده بود.

 

بعدازظهر روز بیست و هفتم مرداد، دکتر حسین فاطمی، سخنگوی دولت مصدق در آخرین کنفرانس مطبوعاتی‌اش حاضر شد و آخرین مواضع دولت مصدق را یک روز قبل از سقوط بیان کرد. فاطمی در آن کنفرانس بار دیگر تاکید کرد: «موضوع رژیم جمهوری الان مورد بحث دولت نیست و دولت مشغول مطالعه است تا نسبت به وضعیت بعد از شاه فراری تصمیمی بگیرد.»(۴) فاطمی در حالی به عنوان سخنگو از این موضع دولت مصدق حرف می‌زد که خودش از طرفداران تغییر رژیم به جمهوری بود. «محمدعلی سفری» در این‌باره می‌نویسد: «... به یاد دارم در آخرین مصاحبه مطبوعاتی در بعدازظهر روز ۲۷ مرداد وقتی مصاحبه تمام شد و من حسب‌المعمول با آن مرحوم (فاطمی) به اتاقش رفتم تا اخبار و مطالبی را که برای روزنامه داشت بگیرم، سخت ناراحت بود. وقتی من پافشاری کردم تا در مورد مساله تغییر رژیم مطلبی بنویسم، شاید برای نخستین بار در طول مدتی که در کنار او در «باختر امروز» انجام وظیفه می‌کردم به من پرخاش کرد. وقتی این رفتار غیرمنتظره او حال مرا دگرگون کرد و اشک در چشمانم جمع شد، آن مرحوم در حالی که آشکارا صدایش می‌لرزید خطاب به من گفت: این قدر سماجت نکن، حرف آخر را من نمی‌توانم بزنم آن کس که باید بزند هنوز راضی نشده است.» (۵ )

 

نامه پر حرف و حدیث آیت‌الله کاشانی به مصدق و پاسخ مصدق به آن هم به همین روز بیست و هفتم مرداد بر می‌گردد. در این نامه که درباره اصالت آن‌ توسط افراد مختلف حرف‌های زیادی زده شده است، آیت‌الله کاشانی وقوع یک کودتای احتمالی را به مصدق هشدار داده بود.

 

دستگیری متهمان پرونده کودتای ۲۵ مرداد و بازپرسی از آنها که پس از شکست آن کودتا آغاز شده بود، در روز بیست و هفتم مرداد هم ادامه داشت. روزنامه اطلاعات در عصر روز بیست و هفتم نوشت پرونده کودتای ۲۵ مرداد که صبح روز یکشنبه تنها چند برگ داشت، در این روز به هفتصد صفحه رسید و از قول یک «مقام مطلع» پیش‌بینی کرد که با توجه به اهمیت موضوع و طولانی بودن جریانات بازرسی، این پرونده به چندین هزار صفحه برسد.(6)

 

عصر روز بیست و هفتم، ملاقات مهمی بین مصدق و لویی هندرسن، سفیر کبیر آمریکا رخ داد. هندرسن پس از ترک ایران در خرداد ماه، یک روز قبل از این دیدار، به ایران برگشته بود. سفیر آمریکا بعد از ظهر از طریق تلفن به مصدق خبر داد که قصد ملاقات با او را دارد. مصدق هم به خاطر این دیدار جلسه فوق‌العاده هیات وزیران را که قرار بود در آن درباره شورای‌عالی سلطنتی تصمیماتی گرفته شود، به روزی دیگر موکول کرد. درباره اینکه در جلسه مصدق و هندرسن میان آنها چه گذشت، روایات مختلف‌اند. اشاره هندرسن به اینکه ایران در کام کمونیست‌هاست و دولت او دیگر نمی‌تواند از مصدق حمایت کند و از طرفی آنها هنوز شاه را به رسمیت می‌شناسند، تهدید مصدق از طرف هندرسن به اینکه اگر امنیت و آرامش هم‌وطنانش در ایران تامین نشود، دولت آمریکا اتباع این کشور را از ایران خارج خواهد کرد، لحن تند مصدق در پاسخ به هندرسن و تهدید به اینکه رابطه با آمریکا را قطع خواهد کرد، ابراز تعجب مصدق از سخنان هندرسن درباره وضعیت اتباع آمریکایی در ایران و فرمان او در حضور سفیر آمریکا برای مقابله با مردم و به ویژه توده‌ای‌ها و... بخشی از روایات مختلفی‌اند که درباره مذاکرات مصدق و سفیر آمریکا بیان شده‌اند.

 

خیابان‌ها در روز بیست و هفتم به خصوص در عصر ناآرام بود. مردم و احزاب مخالف سلطنت خوشحال از فرار شاه به خیابان‌ها آمده بودند و شعار می‌دادند. در میان صداهای احزاب معترض، صدای جمهوری‌خواهی حزب توده بیش از بقیه به گوش می‌رسید. هزاران توده‌ای در بعدازظهر آن روز به خیابان‌ها آمده بودند تا فریاد بزنند که خواهان جمهوری دموکراتیک هستند و شاه نمی‌خواهند. در بیانیه این حزب در‌‌ همان روز اعلام شد که باید کوشید تا بساط سلطنت از میان برچیده شود و رژیمی بر اساس رای مردم جای آن را بگیرد.

 

عصر هنگام، مصدق در پیامی سرنوشت‌ساز به فرمانداری نظامی فرمان برخورد با معترضان ضد دربار را صادر کرد. «مصدق با این دستور، پلیس را به قلع و قمع جماعتی که بسیاری از طرفداران دوآتشه خودش در میان آنها بودند، فرستاد. آنگاه برای اینکه مطمئن شود طرفدارانش روز بعد دوباره به خیابان‌ها نمی‌آیند، بیانیه‌ای صادر و هرگونه تجمع عمومی را قدغن اعلام کرد. همچنین به رهبران احزاب طرفدار دولت تلفن کرد و از آنها خواست که طرفدارانشان را از خیابان‌ها جمع کنند. وی خود را خلع سلاح کرد...»(7)

 

در کنار این‌ها دسته‌هایی از اراذل و اوباش در خدمت تحقق اهداف کودتاچیان و در حالی که بعضی گروهبانان لباس شخصی ارتش همراهیشان می‌کردند، در حمایت از شاه به خیابان‌ها آمدند و به خاموش کردن صداهای معترض پرداختند.

 

آشوب خیابان‌های تهران در آن روز به شب هم کشیده شد ولی آرام آرام با خاموش شدن صدای مخالفان سلطنت تا اواخر شب خیابان‌ها پس از یک روز پر حادثه رنگ آرامش را به خود دیدند. آرامشی که البته چندان پایدار نبود و حکم آرامش قبل از طوفان را داشت. فردا، روز بیست و هشتم مرداد بود و آن شب آرام هم آبستن حوادث.

 

 

پی نوشت‌ها:

۱- خاطرات ثریا، ثریا اسفندیاری بختیاری، ترجمه موسی مجیدی، چاپ و انتشارات سعادت، ص۹۱.

۲- روزنامه باختر امروز، سه‌شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۳۲، ص۱.

۳- روزنامه اطلاعات، سه‌شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۳۲، ص۴.

۴- روزنامه کیهان، سه‌شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۳۲، ص۱.

۵- قلم و سیاست، محمدعلی سفری، نشر نامک، جلد ۱، صص۸۵۸ و۸۵۹.

۶-روزنامه اطلاعات، سه‌شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۳۲، ص۱۲.

۷- همه مردان شاه، استیفن کینزر، ترجمه شهریار خواجیان، نشر اختران، ص۲۶۶.

 

کلید واژه ها: کودتای 28 مرداد 27 مرداد 32


نظر شما :