جمهوریخواهی فاطمی و مشروطه‌طلبی مصدق در گفت‌وگو با احمد بنی‌جمالی/ مصدق به دنبال بازگرداندن شاه بود

سمیه متقی
۲۷ مرداد ۱۳۹۰ | ۱۷:۴۶ کد : ۷۳۰۰ پیشخوان
مصدق به خواسته‌های ضدسلطنتی فراگیر مجال بروز نمی‌داد...مصدق تغییر نظام سیاسی را نمی‌خواست...به لحاظ اقتصادی و علیرغم تحریم‌ها و بحران‌هایی که وجود داشت فکر می‌کنم دولت مصدق در حال سقوط نبود، در حوزه سیاسی هم با توجه به عدم مهارت و ساده‌نگری دست‌اندرکاران کودتا، براندازی مصدق چندان قطعی نبود به شرط آنکه خود مصدق میل بیشتری به بقاء داشت.
جمهوریخواهی فاطمی و مشروطه‌طلبی مصدق در گفت‌وگو با احمد بنی‌جمالی/ مصدق به دنبال بازگرداندن شاه بود
تاریخ ایرانی: کودتای ۲۸ مرداد ۳۲، یکی از تأثیرگذار‌ترین وقایع تاریخ معاصر ماست که گرچه بسیاری از تاریخ‌دانان و تحلیلگران از زوایای گوناگون به آن پرداخته‌اند اما هنوز هم شبهات و سؤالات فراوانی در اذهان عموم وجود دارد که بسیاری را به حل آن ترغیب می‌کند. یکی از مسائل بحث‌برانگیز حوادث و وقایع میان دو کودتاست، از کودتای نافرجام ۲۵ مرداد تا کودتای ۲۸ مرداد. گفت‌وگوی «تاریخ ایرانی» با احمد بنی‌جمالی، استاد علوم سیاسی و نویسنده کتاب «آشوب» نگاهی دارد به گفتمان‌های طرح شده در این ۳ روز؛ از جمهوریخواهی حسین فاطمی، وزیر خارجه دولت مصدق تا درخواست حزب توده برای اعلام "جمهوری دموکراتیک" و البته مشروطه‌طلبی مصدق که به گفته بنی‌جمالی: «در آن روز‌ها جز ایده مبهم تشکیل شورای سلطنت، تصمیم دیگری بیرون نیامد، ضمن آنکه به گفته نصرت‌الله خازنی (منشی مخصوص او) مصدق در آن چهار روز مدام به دنبال پیدا کردن شاه و بازگرداندن او به کشور بود.»

 

***

 

آنچه در ایران بین دو کودتای ۲۵ تا ۲۸ مرداد رخ داد، همچون تجمعات خیابانی و پائین کشیدن مجسمه‌های شاه و... را باید نوعی غلیان کور هیجانات عمومی و برخاسته از فضای هیستریک به دلیل تلاش شاه برای عزل مصدق دانست، یا ریشه در خواست‌ها و گفتمان‌هایی دارد که پیش از آن در فضای سیاسی-اجتماعی مطرح بود، اما مجال بروز و ظهور نمی‌یافت و غیبت شاه آن را احیا کرد؟

 

تجمعات خیابانی و پایین کشیدن مجسمه‌های شاه از طرفی محصول فضای هیجانی پس از کودتای اول بود ولی باید در نظر داشت که عمده این اقدامات توسط فعالین و هواداران حزب توده انجام می‌گرفت، در واقع صرف‌نظر از روز ۲۵ مرداد و میتینگ بهارستان که آحاد مردم و نیروهای جبهه ملی هم در آن حضور داشتند، در روزهای ۲۶ و ۲۷ مرداد سازماندهی و حرکت دادن تجمعات توسط حزب توده و برخلاف خواست مصدق و برخی رهبران جبهه ملی از جمله صدیقی انجام می‌گرفت، که صراحتا با تحریک توده‌ها و شعارهای ضدسلطنت مخالف بودند. البته گفته می‌شود که نیروهای دست‌اندرکار کودتا هم با هدف ایجاد هرج و مرج و ترساندن مردم و مذهبیون از خطر کمونیسم و حزب توده به این هیجانات دامن می‌زدند.

 

 

پائین کشیدن مجسمه‌های شاه، سردادن شعار «ما شاه نمی‌خواهیم» در میتینگ بزرگ بهارستان و... آیا نشانه‌ای بود از رشد تمایلات ضدسلطنتی و تبدیل گرایشات ضدشاه به ضدشاهنشاهی یا صرفا نوعی پاسخ به رخدادهای ۲۵ مرداد بود که تا ۲۸ مرداد هم بیشتر دوام نیافت؟

 

گرایش‌ها و گفتمان‌های ضدسلطنت، چیزی نبود که در دوران پیش از مرداد ۳۲ عمومیت داشته باشد، شما اگر به مانیفیست و مواضع اعلام شده احزاب و سازمان‌های سیاسی این دوران رجوع کنید پذیرش سلطنت مشروطه را یکی از محورهای مورد تاکید آن‌ها خواهید دید، به ویژه در مورد احزاب داخل جبهه‌ ملی این موضوع آشکار‌تر است. علاوه بر این خود مصدق به عنوان بازیگر اصلی و رهبر کاریزمای این سال‌ها، وفاداری خود را به نظام مشروطه اعلام کرده بود و طبعا حضور او به خواسته‌های ضدسلطنتی فراگیر مجال بروز نمی‌داد (حتی اگر وجود داشته باشد)، در عین حال می‌خواهم بر این نکته تاکید کنم که توده‌ای شدن سیاست در این سال‌ها که خود محصول تحولات دهه ۲۰ بود بالقوه می‌توانست راه را بر شعار‌ها و مطالبات رادیکال هموار کند. علاوه بر این دو گفتار مسلط این دوره یعنی ناسیونالیسم و مارکسیسم که این یکی در حوزه سیاسی خود را در قالب دموکراتی‌های خلقی به نمایش می‌گذاشت ذاتا واجد عناصری از آموزه‌های سیاسی بود که به طرح شعارهای رادیکال و خواسته‌های فرا‌تر از نظم موجود راه می‌داد. فکر می‌کنم این یکی از تناقض‌های نهضت ملی هم بود که در عین اعتقاد به حفظ و اصلاح تدریجی نظم موجود بر جنبشی توده‌ای سوار بود که امکان مهار و تعدیل مطالباتش به سختی امکان‌پذیر می‌نمود.

 

 

دکتر همایون کاتوزیان در کتاب مصدق و نبرد قدرت در ایران درباره شرایط پس از شکست کودتای شاهانه ۲۵ مرداد نوشته: «حزب توده بلافاصله اعلامیه‌هایی بر در و دیوار چسباندند که در آن‌ها خواهان اعلام فوری "جمهوری دموکراتیک" شده بود. اما مصدق دستور داد همه را به فوریت از درو و دیوار بکند.» دکتر حسین فاطمی هم در سخنرانی خود در میتینگ ۲۵ مرداد به تصمیم مردم و اراده مردم در اداره کشور اشاره می‌کند و رفتن شاه را پایان حکومت شاهنشاهی می‌خواند. بنظر شما فاطمی و حزب توده هر یک از چه منظر و با چه هدفی در پی اعلام جمهوری بودند؟ آیا این شعار خاستگاهی اجتماعی داشت یا صرفا شعاری محدود به بخشی از نخبگان بود که به عنوان سیستم بدیل نظام سلطنتی مطرح می‌شد؟

 

به این پرسش به نوعی در سووال قبل پاسخ داده شد، در عین حال حزب توده که مشخص است به دنبال چگونه الگویی از حکومت بود ولی در مورد فاطمی و مواضع رادیکال او در ۲۵ مرداد شاید تا حدی تحت تاثیر برخورد نظامیان با خانواده‌اش قرار داشت. در عین حال که در میان نزدیکان مصدق، فاطمی به گرایش‌های چپ و مواضع تند معروف بود، در مجموع بعید می‌دانیم ایام پر التهاب آن روزها و حتی پس از ۳۰ تیر به فاطمی اجازه داده باشد با آن همه مسوولیت‌های سیاسی و اداره روزنامه باختر امروز، چندان به موضوع نظام سیاسی پس از سلطنت اندیشیده باشد – اگر به مواضع اعلام شده احزاب جبهه ملی توجه کنیم که به هر حال بخشی از جامعه شهری را نمایندگی می‌کردند نکات چندانی در مورد نظام سیاسی بدیل سلطنت مشروطه نمی‌بینیم (به ویژه قبل از مرداد ۳۲) ضمن آنکه به دلیل ضعف این احزاب در سازماندهی مطالبات و خواسته‌ها و نیز خصلت توده‌ای نهضت ملی که بالطبع متاثر از دیدگاه‌ها و نظرات رهبر کاریزمای آن حرکت می‌کرد، نمی‌بایست انتظار طرح فراگیر شعار جمهوری یا هر نوع الگوی بدیل سلطنت را داشته باشیم چرا که مصدق، وفاداری خود را به این نظام اعلام داشته بود.

 

 

در‌‌‌ همان میتینگ ۲۵ مرداد و درحالیکه فاطمی بر اعلام جمهوری اصرار داشت، مهندس شایگان بر شعار مشروطه خواهانه «شاه باید سلطنت کند و نه حکومت» تاکید داشت؛ مصدق هم چنانکه سوگند خورده بود که بر خلاف قانون اساسی مشروطه عمل نکند و رژیم را تغییر ندهند و ریاست جمهوری را قبول نکند، درصدد تشکیل شورای سلطنت به ریاست دهخدا برآمد و اعلام کرد هر کس حرف از جمهوری بزند تحت تعقیب قانونی قرار گیرد. بنظر شما این موضوع نشانه شکاف گفتمانی و استراتژیک مصدق با فاطمی در آن ۳ روز بود؟

 

در میان رهبران جبهه ملی و یاران نزدیک مصدق اختلاف نظر بسیار بود، در واقع نزدیکان او هم مثل سازمان سیاسی‌اش حالت جبهه‌ای داشتند. شما کسانی مثل خلیل ملکی و حسین فاطمی را دارید که به نوعی گرایش‌های چپ دارند و در مقابل نیروهایی مثل شایگان، حبیبی، معظمی و صالح که به نظام مشروطه و گرایش‌های معتدل‌تر معروف هستند. اگر به تیتر‌ها و سرمقاله‌های باختر امروز به ویژه در ماه‌های قبل از کودتا رجوع کنید این تمایل به چپ و نزدیکی به شوروی را به طور آشکار خواهید دید. فاطمی از معدود کسانی بود که از‌‌ همان سال ۲۸ تمایل به تبدیل جبهه ملی به یک حزب سیاسی منسجم و غیرجبهه‌ای داشت. او حتی در مقطع بعد از بحران آذربایجان در جبهه ضددیکتاتوری و نشریات چپ آن فعال بود. بدین ترتیب از‌‌ همان ابتدا هم میان مصدق با کسانی نظیر فاطمی اشتراکات عقیدتی و ایدئولوژیک چندانی به چشم نمی‌خورد. در واقع اهدافی سلبی مثل جبهه ضداستعماری و نهضت ملی شدن نفت و مقابله با تقلب انتخاباتی مجلس شانزدهم آن‌ها را به هم نزدیک کرده بود.

 

 

چه عواملی موجب شد مردمی که روز ۲۵ مرداد در میدان بهارستان چنان اجتماع عظیمی برگزار کرده و مجسمه‌های شاه را پائین می‌کشیدند، در روز ۲۸ مرداد مقهور و مبهوت عده‌ای از اراذل و افسران قرار بگیرند؟ از منظر آسیب‌شناسی حرکت‌های توده‌ای خیابانی حضور مردم در خیابان‌های تهران در سه روز بین دو کودتا و خانه‌نشینی‌شان در روز ۲۸ مرداد ۳۲ نشانه چیست؟ عواملش عدم تشکل مردم در قالب احزاب و گروه‌ها بود یا فروکش کردن فضای هیستریک، نگاه به راس یا...؟

 

همان‌طور که اشاره کردید تفاوت این رفتار ناشی از خصلت و مقتضیات حرکت‌های توده‌ای است، حرکت‌هایی غیرمتشکل، انبوه و فراحزبی که انگیزه‌های حرکت، نحوه کشف مطالبات و پایان‌بندی خاص خودش را دارد. این نوع سیاست‌ورزی معمولا مرتبط با خواسته‌های سلبی و فراگیر و منویات رهبر سیاسی است، در واقع گرفتن نشانه‌های تایید از رهبر سیاسی که به این حرکت‌ها استمرار و تداوم می‌بخشد. همان‌طور که می‌دانید در قضایای پس از ۲۵ مرداد، مصدق دچار نوعی آشفتگی، سردرگمی و بی‌تصمیمی بود. او اگرچه به سیاست‌های توده‌ای و فراحزبی علاقه‌مند بود اما قطعا پیامدهای پیش‌بینی نشده و غیرقابل کنترل آن از جمله حوادث و مطالبات طرح شده در ۲۵ تا ۲۷ مرداد را هم نمی‌پسندید و از دیدن بیرون ریختن ناگهانی این مطالبات هم به هراس افتاده بود. در آن روز‌ها جز ایده مبهم تشکیل شورای سلطنت، تصمیم دیگری بیرون نیامد، ضمن آنکه به گفته نصرت‌الله خازنی (منشی مخصوص او) مصدق در آن چهار روز مدام به دنبال پیدا کردن شاه و بازگرداندن او به کشور بود و این جمله را تکرار کرده بود که چگونه این مرد کشور را‌‌ رها کرده و مرا به این وضعیت دچار کرده است. طبعا با چنین فضای تردید و سردرگمی که رهبر یک جنبش توده‌ای را احاطه می‌کند نباید انتظار داشت حمایت‌های مردمی به حرکت درآمده ادامه پیدا کند. مصدق حضور مردم در خیابان را نمی‌خواست و به نیرو‌هایش دستور جمع کردن طرفداران را از خیابان داده بود. به عقیده او این هیجانات و رفتارهای رادیکال چیزی نبود که باعث ثبات و آرامش کشور باشد. او تغییر نظام سیاسی را نمی‌خواست و بر آن تاکید داشت، بر این اساس فروکش کردن موج حمایت توده‌ای، محتمل‌ترین اتفاقی بود که می‌توانست رخ دهد. در کنار این باید به تحرکات و شعارهای تند و ضدسلطنتی فعالین حزب توده نیز اشاره کرد که عملا بخشی از جامعه را نگران می‌کرد که شوروی و کمونیسم تنها بدیل وضع موجود باشند، نباید فراموش کرد که در سالگرد قیام ۳۰ تیر تظاهرات حزب توده به مراتب گسترده‌تر از میتینگ طرفداران جبهه ملی بود.

 

 

آیا کودتای ۲۸ مرداد اجتناب‌ناپذیر بود؟ در صورت شکست کودتا چه فرصت‌های بدیل یا وضعیت‌هایی را می‌شد پیش‌بینی کرد؟

 

به لحاظ اقتصادی و علیرغم تحریم‌ها و بحران‌هایی که وجود داشت فکر می‌کنم دولت مصدق در حال سقوط نبود، در حوزه سیاسی هم با توجه به عدم مهارت و ساده‌نگری دست‌اندرکاران کودتا، براندازی مصدق چندان قطعی نبود به شرط آنکه خود مصدق میل بیشتری به بقاء داشت و در سازماندهی حامیانش جدیت خرج می‌داد و جبهه ملی این همه دچار تشتت نبود. با این حال فکر نمی‌کنم که با شکست کودتا، مشکلات دولت مصدق و بی‌ثباتی و التهاب سیاسی پایان می‌یافت، به دلایل متعدد و داخلی و بین‌المللی وضع موجود قابل دوام نبود. مصدق توان از بن‌بست در آوردن مذاکرات نفت را نداشت، شکاف‌ها در جبهه ملی و طرفدارانش در حال گسترش بود، توطئه‌ها ادامه داشت و در فضای دو قطبی نظام جهانی هم، کشور استراتژیکی مثل ایران نمی‌توانست بلاتکلیف بماند.

 

 

اگر کودتا موفق نمی‌شد آیا شرایط برای گذار به لیبرال دموکراسی فراهم بود؟

 

در حوزه ساختارهای سیاست داخلی مشکلاتی عمیق و جدی وجود داشت. اگر تجربه نهضت ملی و ۲۸ مرداد را در یک چشم‌انداز عمومی‌تر و در متن تحولات دهه ۲۰ قرار دهیم به نظر می‌رسد نهضت ملی و جنبش توده‌ای خالق آن، تلاش ارگانیک جامعه ایران برای فائق آمدن بر جریان‌های واگرا و حرکت‌های گریز از مرکزی بود که در نیمه اول دهه ۲۰ و پس از گسیخته شدن نظم آمرانه رضا خانی اتفاق افتاد. تکثر غیرنهادمند و تا حدی آنارشیک در نهادهای حاکمیتی، ظهور ناگهانی ده‌ها حزب و باشگاه سیاسی، صد‌ها نشریه سراسری، فراکسیون‌گرایی در مجلس، گروه‌ها و شبکه‌های غیررسمی قدرت، سیاست طایفه‌ای و حرکت‌های تجزیه‌طلبی در کشور حکایت از بی‌دوام بودن یا آسیب‌پذیری فرآیند تشکیل دولت – ملت و جامعه‌پذیری سیاسی و فقدان نهادسازی سیاسی در دوران رضا شاه داشت. این واگرایی و تکثر غیرنهادمند در نیمه اول دهه ۲۰ به لحاظ ضرورت‌های نوسازی حرکتی رو به عقب بود. شاید اتفاقی نیست که از نیمه دوم دهه ۲۰، فرآیندهایی در جهت همگرایی و متمرکز کردن دوباره قدرت و منابع آن شکل گرفت. در واقع به نظر می‌رسد در این سال‌ها، خواست یک ایده یا رخداد وحدت‌بخش و همگرا در فضای ایران می‌چرخید و سخنگویان خود را جستجو می‌کرد. شکل‌گیری نهضت ضداستعماری ملی شدن نفت و سیاست توده‌ای ملازم آن، انگار پاسخی به این نیاز ارگانیک جامعه ایران برای همگرایی و بازسازی دولت - ملت (برمبنای ناسیونالیسم ضدانگلیسی) و تکوین مجدد دولتی متمرکز بود. بر این اساس حرکت رو به افزایش مصدق در افزایش اختیارات خود و کنترل نهادهای حاکمیتی را شاید بتوان مرحله‌ای از این فرآیند و تلاشی غیرآگاهانه برای حل بحران نوسازی سیاسی - اجتماعی ایران دانست. تلاشی که به دلایلی نظیر ضعف دولت مصدق و سازمان سیاسی او در بسیج منابع قدرت و از طرفی قدرتمندی نیروهای واگرا سرانجامی نداشت و ناگزیر به نیرو‌ها و روندهایی راه می‌داد که بتوانند به شکلی نامشروع و اقتدارآمیز و با حذف جامعه مدنی، احزاب و مطبوعات آزاد، تجمیع منابع قدرت را به انجام برسانند. این تحلیل البته به معنی جبریت تاریخی نیست بلکه صرفا توجه دادن به محدوده‌ها و شعاع عملی است که بازیگران و نیروهای سیاسی درون آن عمل کرده و از اختیارات و فضای کنش مشخصی برخوردار هستند.

 

کلید واژه ها: کودتای 28 مرداد بنی جمالی حسین فاطمی


نظر شما :