ناگفته‌های هاشمی رفسنجانی از انتخاب آیت‌الله منتظری به قائم مقام رهبری

۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۰ | ۲۰:۳۳ کد : ۷۴۱ از دیگر رسانه‌ها
با وجود آنکه از مدت‌ها قبل پیشنهاد یک گفتگوی مطبوعاتی صریح را به آیت‌الله هاشمی رفسنجانی داده بودیم، ایشان بنا به دلایل و مصالح گوناگونی این پیشنهاد را نپذیرفته و به بعد موکول می‌کردند تا اینکه در پاییز سال گذشته و به بهانه انتشار خاطرات سال ۱۳۶۷ خود و پایان یافتن خاطرات دوره دفاع مقدس و دهه نخست انقلاب، مجددا این پیشنهاد را طرح کردیم که آیت‌الله هاشمی این بار انجام یک گفتگوی مشروح درباره ناگفته‌ها و ابهامات خاطرات ایشان در دهه اول انقلاب را پذیرفتند.

 

جلسه نخست این گفتگو در آذرماه سال گذشته انجام شد و جلسات دوم و سوم مصاحبه قبل و بعد از برگزاری اجلاس خبرگان رهبری برگزار گردید. اگرچه عنوان گفتگو ابهامات و ناگفته‌های خاطرات هاشمی رفسنجانی بود، اما در موارد زیادی حساسیت مسایل مربوط به امنیت ملی و مصالح نظام و آبروی اشخاص اقتضا کرد ایشان برخی پاسخ‌ها را خارج از متن مصاحبه یا در حاشیه جلسه بیان کند و در بیان برخی سوالات نیز اظهار داشت پس از بیش از ۲۰ سال رازداری، باز هم تصمیم به بیان آن‌ها ندارد.

 

با این وجود متن پیش‌ رو که تصمیم داریم انشاءالله به صورت هفتگی در سایت «آینده» منتشر شود، حاوی نکات و مطالبی است که برخی از آن‌ها برای نخستین بار در فضای رسمی رسانه‌ای منتشر می‌گردد.

 

***

 

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم

 

جناب آقای هاشمی رفسنجانی! با توجه به اینکه به زودی خاطرات سال ۱۳۶۷ جنابعالی منتشر می‌شود، خاطراتی که تاکنون منتشر شده است، تمام مسائل مربوط به جنگ و دهه اول انقلاب را به نوعی پوشش می‌دهد. این خاطرات در واقع اولین گفته‌های نیمه‌رسمی حوادثی است که اتفاق افتاده. خاطرات شما علاوه بر اینکه در گزارش‌ها و اخبار‌‌ همان روز‌ها آمده است، بحث‌ها و گفتگوهای زیادی را ایجاد کرده‌ که به نظر می‌رسد در تاریخ انقلاب یکی از مهم‌ترین اسناد و روایات محسوب شود. بنابراین احساس کردیم حواشی و ابهاماتی درباره بعضی از موضوعاتی که در خاطرات شما به آن‌ها اشاره شده، وجود دارد. مطمئناً مسائلی وجود دارد که یا ناگفته مانده و یا نیاز به توضیحات بیشتری دارد. در این چارچوب درخواست کردیم سلسله گفتگوهایی با حضرت‌عالی داشته باشیم که موضوع اصلی آن خاطرات دهه اول و به‌ویژه مسائل مربوط به دفاع مقدس می‌باشد.

 

 

آنچه که در نگاه اول نظر هر کسی را جلب می‌کند، این است که این خاطرات چگونه تنظیم شده است؟ چه میزان سانسور داشته است؟ آیا مطالبی وجود دارد که اساساً منتشر نشده باشد؟ روش انتشار خاطرات شما به چه شکل می‌باشد؟ با دفتر مقام معظم رهبری و مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام (ره) چگونه هماهنگی می‌شود؟ اصلی‌ترین دغدغه ما این است که این روز‌ها متأسفانه به خاطر مواضع سیاسی افراد و اختلافات دیدگاهی که وجود دارد، بسیاری از افراد دارند تاریخ دیروز را به شکل دلبخواه می‌نویسند. البته برعکس این عقیده نیز وجود دارد که بعضی‌ها دارند زندگی سیاسی خویش را رفو می‌کنند. یعنی ممکن است بسیاری از مسائلی که این روز‌ها مطرح می‌شود، در تاریخ اتفاق نیفتاده باشد، ولی افرادی دارند این‌گونه وانمود می‌کنند.

 

به هر حال نوشتن خاطرات از سوی شما یک جنبه مثبت بسیار خوبی دارد که پیشتازید. یعنی جلو‌تر از دیگران روایت‌های دسته اول انقلاب را به مردم ارائه می‌دهید. در عین حال از نظر بعضی‌ها کمی نکات منفی دارد که می‌گویند دست خودتان را بستید. به طوری که بعد‌ها نمی‌توانید تغییر بدهید و یا آن‌گونه که دلتان می‌خواهد، بعد‌ها بنویسید. البته بر عکس این تحلیل نیز وجود دارد که بعضی‌ها می‌گویند این‌گونه تاریخ‌نویسی شما ابهاماتی دارد. یعنی به گونه‌ای نوشتید که بعد‌ها بتوانید دلبخواه، تفسیر و یا تحلیل کنید. البته شاید استدلال شما چیز دیگری باشد. اجازه می‌خواهم بحث را از اینجا شروع کنم که شما این یادداشت‌ها، به‌خصوص آن روزنویسی‌ها را چگونه شروع کرده‌اید؟ چگونه می‌نوشتید؟ چقدر برایش وقت می‌گذاشتید؟ در مقدمه و پانویس خاطرات سال ۱۳۶۶ خود اشاره فرمودید که دو دفتر فراهم کرده بودید. برخی بر این باورند که به خاطر بی‌اعتمادی به اعضای خانواده‌ مجبور شدید دو دفتر برای نوشتن خاطرات فراهم کنید. این خاطرات چگونه نوشته شد؟ چه قدر دقت داشتید تا مطالبی که می‌نویسید بعد‌ها دقیقاً مورد استفاده قرار گیرد؟

 

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم، قبل از انقلاب که به خاطر مسائل امنیتی نه‌ تنها خاطرات بلکه مذاکراتی را که با مبارزین در خصوص مسائل مبارزه داشتیم، نمی‌نوشتیم. بعد از انقلاب نیز تا مدت‌ها‌‌ همان وضع را داشتیم. مثلاً زمانی که شورای انقلاب کارش را شروع کرده بود، دیگر رژیم سابق نبود، اما اوضاع به‌گونه‌ای بود که دوستان عضو شورا ترجیح داده بودند که مذاکرات را ضبط نکنیم. شاید اشتباه بود و باید ضبط می‌کردیم تا حفظ می‌شد. ولی عجیب است که تمام کارهای دوره شورای انقلاب ضبط نشده است. از مذاکرات شورای انقلاب فقط یادداشت‌های خیلی مبهم دکتر شیبانی موجود است که بعد‌ها در مجلس تدوین و تایپ شد که الان متن تایپ شده آن موجود است. ولی خیلی ناقص است، مثلاً یک یا دو صفحه درباره یک جلسه مذاکره اعضای شورای انقلاب می‌نوشت که دو تا سه ساعت بحث‌های بسیار فشرده درباره موضوعات بسیار مهم بود. شاید در سال‌های اول انقلاب همه این‌گونه فکر نمی‌کردند، ولی ما به خاطر نگرانی‌های به ‌جا مانده از دوران مبارزه به این نتیجه رسیده بودیم که ضبط نکنیم. البته تصمیمات و مصوبات شورا به دقت تهیه، ابلاغ و منتشر می‌شد.

 

من از سال ۱۳۶۰ به این فکر افتادم که کارنامه خودم و مطالب مهم را بنویسم. انقلاب هم تثبیت ‌شده بود و بعضی از ملاحظاتی که داشتیم، دیگر نبود. کارهای ما هم واقعاً زیاد بود. صبح از لحظه‌ای که از خواب بیدار می‌شدیم، تا شب که می‌خوابیدم، یکسره کار می‌کردیم. کارهای متنوعی در دست ما بود. فرصت اینکه یادداشت‌های مفصلی داشته باشیم، نبود. آن موقع به این فکر افتادم که الان به صورت مختصر بنویسم تا جای پای هر موضوعی که روشن باشد.

 

بر اساس مشاهدات عینی خودم و اطلاعات واقعی که بود، یک مسیر تاریخی را مشخص می‌کردم و می‌نوشتم. برای اینکه نظمی هم داشته باشد، ترجیح دادم که در یک تقویم بنویسم. یک صفحه تقویم چقدر ظرفیت دارد؟ معمولاً آخر شب می‌نوشتم. گاهی دو روز نمی‌نوشتم و مطالب آن دو روز را یک شب در دو صفحه از‌‌ همان تقویم می‌نوشتم.

 

در اکثر روز‌ها معمولاً آخر شب که همه کار‌ها تمام می‌شد، خاطرات آن روز را در یک صفحه تقویم می‌نوشتم. بعضی روز‌ها صفحه پر می‌شد و مطالب اضافه را در صفحات دیگر تقویم و یا صفحات یادداشت می‌نوشتم. خاصیتی که داشت این بود که در هر صورت می‌نوشتم. اگر می‌خواستم مفصل بنویسم، هر موضوع آن یک تا دو صفحه را می‌گرفت. اگر واقعاً به صورت تفصیلی مطالب را می‌نوشتم، می‌بایست هر موضوع را در چند صفحه بنویسم. ولی من سعی می‌کردم خاطرات یک روز را در یک صفحه بنویسم که هنوز هم همان‌گونه ادامه می‌دهم.

 

مثلاً درباره مصاحبه امروز شما، امشب در یک یا دو سطر می‌نویسم که آقایان آمدند سؤالاتی را راجع به خاطرات مطرح کردند و من هم جواب‌هایی دادم. شرح کامل این مصاحبه را به زمانی موکول می‌کنم که این خاطرات به همراه اسناد آن منتشر می‌شود. چون شرح کامل این مصاحبه با همه سؤال‌ها و جواب‌ها ضبط می‌شود و در اسناد می‌ماند.

 

بعد از شما نیز اگر ملاقاتی داشته باشم، همین مقدار می‌نویسم. گاهی روزی چند ملاقات دارم که درباره هر کدام کمی می‌نویسم. گاهی سخنرانی می‌کنم، مثل سخنرانی مفصلی که دیروز در دیدار با پژوهشگران دانشگاه آزاد اسلامی داشتم. چند کلمه سخنرانی را در خاطرات می‌نویسم و بقیه آن در متن کامل سخنرانی هست. هر کس بخواهد، می‌تواند به فایل صوتی یا نوشتاری آن مراجعه کند. معمولاً وقتی قرار شد خاطرات امسال چاپ شود، سخنرانی‌ها نیز چاپ می‌شود.

 

تاکنون هر سال همراه با خاطرات چند کتاب دیگر با عناوین سخنرانی‌ها، پیام‌ها، مصاحبه‌ها، نامه‌ها، احکام و... چاپ شده و خاطرات سال‌های ۵۷، ۵۸ و ۵۹ هم با استفاده از‌‌ همان اسناد تهیه شده که تدوین و منتشر کرده‌ایم. روزانه و نسبتاً تحلیلی است. جلسات گروهی یا فردی هم که ضبط می‌شود. در خاطرات به فهرست مطالب آن اشاره می‌شود و در زمان نشر خاطرات به پیوست یا مستقل منتشر می‌گردد.

 

مختصرنویسی را انتخاب کردم تا بتوانم کار را در هر شرایطی ادامه بدهم. به جبهه نیز که می‌رفتم،‌‌ همان شب آن مقداری را که می‌توانستم، یادداشت می‌کردم. گاهی مطلب یا موضوعی از قلم افتاده و گاهی اتفاق می‌افتاد که دو سه روز نمی‌نوشتم، ولی عناوین را در کاغذهای همراهم یادداشت می‌کردم تا فراموش نشود و روزهای بعد آن‌ها را در تقویم خویش بیاورم. سبک من در نوشتن خاطر این‌گونه بود. در سفرهای خارجی و داخلی هم همین وضع وجود داشت و دارد.

 

 

آیا قبل از آن از این، خاطراتی را هم دیده و یا خوانده بودید؟

 

بله

 

 

مثلاً خاطرات چه کسانی؟

 

کمی خاطرات ناصرالدین شاه و شخصیت‌ها سیاسی دوران مشروطه و معاصر را خوانده بودم. با نوع خاطره‌نویسی آشنا بودم. به هر حال کار را شروع کردم و ادامه دادم.

 

 

آن دو دفتر را که گفتید، برای چه انتخاب کرده بودید؟ آیا هر سال این کار می‌کردید؟

 

هر سال نبود. به‌طورکلی دیدم مسائلی است که کاملاً سرّی تلقی می‌شود. من که دفتر خاطراتم را در جاهای کاملاً سرّی نمی‌گذاشتم. در منزلم بود و یا وقتی به مسافرت می‌رفتم، همراهم می‌بردم. بعضی از مطالب کاملاً سرّی بود. آن‌ها را در دفتر جداگانه می‌نوشتم. فکر می‌کنم یکی از مسائل مهم ما که در آن تاریخ، شروع شده بود، کسالت امام بود. روزانه هم مسائلی پیش می‌آمد، اما کسالت امام خیلی برای ما مهم بود. چون از آن ناحیه احساس خطر می‌شد.

 

بعضی از مسائلی هم که مربوط به جنگ بود که خیلی سرّی بود. آبروی اشخاص را مراعات می‌کردم که هنوز هم مراعات می‌کنم. گاهی افرادی می‌آمدند و درباره اشخاص و افراد دیگر گزارش‌هایی می‌دادند و شکایاتی می‌کردند. ثابت نشده بود. فقط کسی به من گفته بود. یادداشت می‌کردم و نمی‌خواستم قبل از اینکه آن فرد را ببینم و یا دادگاهی درباره آن حکم دهد، جایی نوشته و در جامعه گفته شود. مطمئناً اسباب اشکالات واقعی می‌شد.

 

دو سال این کار به صورت دو دفتر بود. الان دو دفتر مکرر دارم. دفتر به کلی سرّی خیلی کوچک است. یک تقویم بغلی است که مطالب مهم را در آن یادداشت می‌کردم. بقیه سال‌ها در اوراق جداگانه بود. الان که می‌نویسم، به آن‌ها مراجعه می‌کنم که اگر مطلب قابل انتشاری در آن باشد، به تقویم اصلی اضافه می‌کنم. آن کار از لحاظ امنیتی، حیثیتی و بعضی چیز‌ها کار درستی بود. اگر چنان کاری نمی‌کردم، ممکن بود اشکالاتی پیش می‌آورد.

 

 

اینکه مجبور بودید یا به آن صفحه سررسید مقید بودید و فقط می‌خواستید ردّپایی از حوادث را که خودتان با آن درگیر بودید، در جایی ثبت کنید تا اگر روزی لازم شد، به آن مراجعه شود، منطقاً پذیرفتنی است. اما ابهامی را ایجاد کرد. یعنی به هر حال مبهم‌نویسی است. شما ملاحظاتی داشتید. ملاحظاتی که آن را لحاظ کردید و نه ملاحظات مقطع انتشار. سؤال من این است که آیا ملاحظات مقطع انتشار آن موقع هم در ذهن شما بود؟

 

بله، بود.

 

 

واقعاً بود؟

 

بله

 

 

یعنی این درست است که بعضی از موضوعات آن در موقع عمداً مبهم نوشته شده که بعد‌ها به‌دلخواه تفسیر شود؟

 

البته دو سه نوع است که حتماً عمدی بود. بعضی از مسائل مربوط به جنگ بود. آن موقع حتماً گفتنی نبود و شاید هنوز هم گفتنی نباشد. بعضی از مسائل که خیلی روشن است. مثلاً خاطرات من از مجلس خیلی مختصر است. مشروح مذاکرات مجلس ثبت است و تمام آن منتشر می‌شود و در تاریخ می‌ماند. شما که می‌خواهید تاریخ بنویسید، وقتی خاطرات مرا می‌بینید، به اسناد اصلی‌‌ همان نوشته‌های کوتاه من مراجعه می‌کنید. یا ملاقات‌هایی که با افراد داشتم، مخصوصاً ملاقات‌های حساس خارجی و یا ملاقات‌های سیاسی داخلی که همه آن‌ها ضبط می‌شد و نوار‌ها موجود است. یا مسائلی که در نماز جمعه مطرح می‌کردم. چه لزومی دارد که کاملاً بنویسم؟ رادیو و تلویزیون پخش می‌کردند و روزنامه‌ها می‌نوشتند. کاملاً علنی بود. می‌بایست چند کلمه می‌نوشتم که نوشته‌ام.

 

 

درباره جلسات سران چطور؟

 

در جلسه سران حرف‌های زیادی مطرح می‌شد. می‌بینید که کوتاه عبور می‌کنم.

 

 

ضبط می‌شد؟

 

ممکن است ضبط نشده باشد. معمولاً ضبط نمی‌کردیم. هر کسی بحث‌های مربوط به خودش را قاعدتاً می‌نوشت. از کارهای رهبری که آگاهی داشتم، کم و بیش می‌نوشتند.

 

 

یعنی رهبری هم خاطرات روزانه می‌نویسند؟

 

چیزهایی می‌نویسند.‌‌ همان موقع می‌دانستم که می‌نویسند. همین الان که گاهی با هم مذاکره می‌کنیم، ایشان به دفترشان مراجعه می‌کنند و می‌گویند این مسئله این‌گونه بود و یا من می‌گویم این‌گونه بود. ایشان آن مقدار که می‌نوشتند، مفصل‌تر از من می‌نوشتند. همه را نمی‌نوشتند، اما چیزهایی که برایشان مهم بود، می‌نوشتند. لابد آقای موسوی، حاج احمد آقا و آیت‌الله موسوی اردبیلی هم می‌نوشتند. دقیقاً نمی‌دانم.

 

 

اگر اجازه بدهید از یکی از موضوعات نسبتاً جدّی که الان طرح ابهام در باره آن جدّی شده، شروع کنم. یکی از اشکالاتی که به مواضع حضرتعالی، از جمله درباره خاطرات می‌گیرند و آن را در جامعه مطرح می‌کنند، مسئله انتخاب آقای منتظری به عنوان قائم مقام رهبری است. جنابعالی در مقدمه‌ یکی از جلدهای خاطرات اشاره فرمودید که حضرت امام این انتخاب را نهی کرده بودند، ولی مجدداً پیغام دادند که حرف مرا نشنیده بگیرید و هر طور که صلاح می‌دانید، عمل کنید. گزارش‌هایی که بعد‌ها به تدریج جمع‌آوری شده، مثل خاطرات آقای محمدی گیلانی، حکایت از این دارد که امام خیلی جدّی می‌خواستند این اتفاق، یعنی انتخاب آقای منتظری به عنوان قائم‌مقام رهبری رخ ندهد.

آنچه که در مجلس خبرگان گذشت و شما توضیحاتی درباره آن دادید، بر اساس فیلم آن جلسات، - به نقل از کسانی که فیلم را دیدند - آن نهی امام را تقریبا رفع رجوع کردید و توضیح روشنی نداید. واقعاً این ماجرا چه بود؟ دغدغه‌های شما و بزرگانی مثل مقام معظم رهبری برای آینده انقلاب قابل فهم بود. نگاهی که حضرت امام به ماجرا داشت، علت نهی و ماجرای پیام بعدی چه بود؟ آیا شما در پیام بعدی خبر واحد تلقی می‌شوید یا دیگرانی هم از آن مطلع هستند؟

 

ما از‌‌ همان روزهای اولی که امام آمدند، نگران حال ایشان بودیم. امام هنگام ورود به کشور ۸۱ ساله بودند. قبلاً تب مالت داشتند و کم ‌و بیش مریض بودند. در قم و نجف که بودند، سابقه مریضی داشتند. بعد از برگشت به کشور خیلی طول نکشید که کسالت قلبیشان پیش آمد و عمل کردند. نگرانی ما جدّی بود که خدای نکرده اگر در این شرایطی که هنوز انقلاب تثبیت نشده، حادثه‌ای برای امام پیش بیاید، انقلاب چه سرنوشتی پیدا می‌کند؟ حتماً می‌بایست جانشینی برایشان انتخاب می‌شد. پس از آنکه اصل ولایت با اختیارات وسیع تصویب شد، جانشین گذاشتن برای آن مقام که مشروعیت نظام به آن وابسته شده بود، خیلی مهم به نظر می‌رسید. این بحث بین ما بود و با خود امام هم مطرح می‌کردیم که باید فکر کنیم تا هیچ وقت در رهبری خلایی پیش نیاید. خود امام هم توجه داشتند. به ‌همین دلیل احتیاطات خود را به آقای منتظری ارجاع می‌دادند. آن موقع هنوز بحث آقای منتظری برای قائم‌مقامی نبود. در قانون اساسی شرط مرجعیت بود و راه مرجعیت هم همین بود که ایشان احتیاطاتشان ‌را به آقای منتظری ارجاع می‌دادند که مرجع شده بود. مردم هم در جاهایی مراجعه می‌کردند و فتاوای ایشان را می‌گرفتند.

 

کم‌کم ما به فکر افتادیم که ایشان باید بیشتر آماده شوند. تصمیم گرفته شد که بحث مرجعیت ایشان مطرح شود. کم‌کم به مقطعی که شما سؤال کردید، رسیدیم. برای همه ما، یعنی سران و امام روشن بود که بناست اگر حادثه‌ای پیش بیاید، آقای منتظری را جایگزین کنیم. اما رسمی نبود. به زمانی رسیدیم که می‌خواستیم در خبرگان مطرح کنیم. خوشبختانه سند خوبی در اجلاس بعد از رحلت امام که می‌خواستیم آیت‌الله خامنه‌ای را به عنوان رهبر انتخاب کنیم، ثبت شد. همین بحث که مطرح شد؛ آقای محمدی گیلانی در جلسه بود، آمد و به خبرگان گزارش داد و اصل ماجرا را گفت. مفصلش را به خاطر ندارم؛ ولی خلاصه‌اش را می‌گویم.

 

ظاهراً ماجرا از این قرار بود؛ چند روز قبل از آنکه قرار بود در خبرگان مطرح شود، آقای محمدی پیش من آمد و گفت: امام خواستند شما را ببینند. در جلسه خبرگان گفت: به امام ‌گفتم که الان مصلحت نیست آقای منتظری مطرح شود و ادلّه‌ام را به امام گفتم. امام گفتند: بروید بگویید. نظر مرا هم بگویید که قبول دارم. به امام گفتم: من جرأت نمی‌کنم بگویم، چون دوستان آقای منتظری بعد‌ها مرا راحت نمی‌گذارند. ولی کسی غیر از آقای هاشمی نمی‌تواند جلوی این کار را بگیرد. چون آقای مشکینی در اداره جلسه دخالت نمی‌کنند و آقای هاشمی اداره می‌کنند. اگر شما به ایشان بگویید، فکر می‌کنم کافی باشد.

 

فکر می‌کنم چند روز قبل از اجلاس خبرگان بود که آقای محمدی گیلانی به دفترم در مجلس شورای اسلامی آمد و گفت که امام به من پیغام دادند که حتماً شما ایشان را ببینید. دعوت‌نامه علمای بلاد را برای اجلاس خبرگان با صراحت دستور جلسات فرستاده بودیم، بعد که خدمت امام رسیدم و گفتم: موضوع پیغام آقای محمدی گیلانی و پس از آن تلفن آقای صانعی چیست؟ ایشان فرمودند: آقای محمدی گیلانی چیزهایی گفت، ولی دیدم صلاح نیست که مطرح شود. چون در دستور کار شما هم آمده و خبرگان هم می‌دانند. فکر کردم که نظر من آثار بدی برای آقای منتظری و نظام خواهد داشت و دست همه را می‌بندد. به آقای صانعی گفتم که به شما اطلاع دهد.

 

 

این جلسه حضرت‌عالی با امام بعد از تصمیم خبرگان بود؟

 

نه، قبل از جلسه خبرگان و بعد از آنکه آقای محمدی گیلانی پیغام آورده بود.

 

 

این سؤال را از این بابت مطرح می‌کنم: آیا اینکه در ملاقات شما با حضرت امام، نظر امام را تغییر داده باشید، اتفاق نیفتاد؟

 

نه؛ اصلاً این‌گونه نبود. اگر امام به من می‌گفتند، آن کار را نمی‌کردم. آقای محمدی خیلی احتیاط می‌کرد که دوستان آقای منتظری ایشان را اذیت نکنند.

 

 

این توضیح حضرت‌عالی ذهن بنده را به اینجا می‌برد که وقتی مجلس خبرگان تصمیم گرفت، جنابعالی و برخی بزرگان مجلس در جریان نظر امام نبودید.

 

خود آقای محمدی گیلانی در اجلاس خبرگان توضیح دادند. بعد از پیغام ایشان که امام گفتند آقای هاشمی را ببینم. بعد از آنکه من خدمت امام رفتم، پرسیدم برای چه می‌خواستید خدمت برسم؟ گفتند: آقای محمدی مسائلی را مطرح کرده بود که دیدم خوب است شما بیایید تا به شما بگویم و بعد با خودم گفتم آنچه مطرح شد، تمام شود تا ببینیم چه می‌شود. واقعاً صحبت‌های آقای محمدی گیلانی در اجلاس خبرگان سال ۶۸ خیلی مهم است.

 

 

بله، از اسناد بسیار مهم است. البته بعضی از مراکز این فیلم‌ها را در اختیار بعضی از افراد قرار دادند و آن‌ها دیدند در جهت‌گیری مؤسسات و مراکز تاریخی آن‌ها به شکل دلبخواه اثر گذاشته است. از این بابت عرض می‌کنم که اگر مجموعه مخالفت نکند و ضرورتی داشته باشد، گزارش آن اجلاس منتشر شود، خیلی به صلاح انقلاب است.

 

اجلاس خبرگان پس از رحلت امام را که منجر به انتخاب آیت‌الله خامنه‌ای شد، من اداره می‌کردم، آن بحث آن هم توسط پسر عموی من، حاج شیخ محمد هاشمیان، مطرح شد و آقای محمدی گیلانی که در جلسه حضور داشتند، صحبت کردند. صحبت‌هایشان ضبط ‌شده و متن نوشتاری آن هم موجود است. ایشان (آیت الله محمدی گیلانی) گفت: و اما اینکه آقای حاج شیخ محمد هاشمیان راجع به آن اشاره کردند، مسئله این بوده که آقایان می‌خواستند نام آقای منتظری را ببرند برای مرجعیت و قائم مقامی، یعنی، خبرگان و ما مضطرب بودیم که ایشان، میوه‌ای است هنوز پخته نشده، این را بچیینند، پلاسیده می‌شود. الان، شما می‌دانید این مسئله، خیلی مشکل بوده برای حضرت امام صحبت کردن، یا یک جایی ممکن است یک رِندی، این را بشنود و خبر بدهد که فلانی با مرجعیت آقای منتظری، مخالف و آن اصحاب که آن مرد بزرگوار را ملکوک کردند،‌‌ همان اصحاب، به جان من بیفتند.

 

صبح روز شنبه هم بود، صبح زنگ زدم برای آقای توسلی که من می‌خواهم خدمت امام برسم، شما دارید می‌روید؟ گفتند: بیا. ما رفتیم و آقای رسولی و آقای توسلی داشتند می‌رفتند، من روی کاغذی همین مقدار که دست من است، نوشتم «که یک مطلب ضروری است، تکلیف ایجاب می‌کند که من باید خدمتتان برسم، خودتان می‌دانید. اجازه می‌فرمایید، بسیار خوب و اگر نه، من افراغ وظیفه کرده‌ام.» آقای توسلی، اندرون رفت و برگشت، نگاه کرد و گفت: مگر نمی‌دانید که ملاقات ندارند؟ ملاقات هم نداشتند، گفتم «ایشان می‌داند که نوشته، مطلب ضروری است.» گفتند: «بگو بیاید.» ما هم رفتیم. آقای حاج شیخ حسن صانعی هم طبق آداب و سنتش می‌آمد در آن حیاط کوچولو می‌ماند، اگر وقت زیاد می‌شد، اشاره می‌کرد، یعنی بلند شو. ولی آن روز، امام، شاید حدود ۳۵ دقیقه صحبت کردند.

 

من به ایشان عرض کردم «آقا! آقایان خبرگان مصمم‌اند که نام آیت‌الله منتظری را برای مسئله رهبری ببرند.» من، آن عبارت امیرالمؤمنین (ع) با تعبیر مجتنی‌الثمره را نگاه کرده بودم، حاضرالذهن بودم، برایشان خواندم، که حالا فراموش کردم که خلاصه «مجتنی الثمره لغیر وقت ایناع‌ها» [نهج البلاغه، خطبه ۵] و این، پلاسیده می‌شود، حیف است و البته ما غیر آقای منتظری که وارد انقلاب باشد، خوب نداریم مثل ایشان.

 

ایشان شروع کردند به درد دل و گله از آقای منتظری که «همین‌طوری که شما می‌گویید، [نظر] من هم، همین است. مسئله مرجعیت و این‌ها، یک دسته از جا بلند بشوند. «ما، آقا را مرجع کردیم» اینکه نمی‌شود آن مرجعیت، مردم به طبع خودشان، رفته رفته یکی، خود به خود تعیّن پیدا می‌کرد و من هم میل ندارم، راضی نیستم، راضی نیستم که آقای منتظری، ایشان بیاید، به نام ایشان این کار را انجام بدهند و من هم راضی نیستم.» و بعداً صحبت طولانی کردند از بعضی نقاط ضعف بیتشان. با احترامی که به ایشان می‌کرد، حتی این را هم اضافه کرد، فرمودند: «شما می‌دانید احمد، - این را من، اولین بار از ایشان شنیدم- شما می‌دانید احمد، عزیز‌ترین فرد خاندان من است. فلان یکی از کارکنان بیت آقا را نام برد- او، در قید حیات است- فلان کارهایی که او کرده، اگر احمد می‌کرد، گردن احمد را می‌زدم. شما آنجا بیشتر تردّد کنید آقای فاضل، آقای جوادی آملی، آقایان را وادار کنید که آنجا بیشتر تردّد کنند.»

 

و ایشان، چیز، آن چیزی را که حاج احمد آقا، در «رنجنامه» مرقوم فرموده‌اند و اسناد به ما داده بودند، مطلب همین بوده که خود ما، پیشنهاد [داده بودیم]. بعداً هم ایشان فرمودند که «خوب، من چکار کنم؟» گفتم «رئیس مجلس خبرگان، آقای مشکینی است، ولی واقعاً رئیس، آقای هاشمی است، ایشان می‌تواند کنسل‌اش کند، تأخیر بیندازد.» آقای خمینی، همه شما آشنا بودید. ایشان، انسان مؤدبی بود، میل نداشت ولو آنجا که واجب می‌شد، تکلیف بکند، فرمودند «احمد که نیست، شما می‌روید دنبال آقای هاشمی به ایشان بگویید؟» گفتم: «البته می‌روم دنبال آقای هاشمی». گفتم «آقا! این مطلبی که گفته شد، خدمت شما باشد.» گفت «می‌دانم.» گفتم «حتی به آقای هاشمی هم نگویید. ممکن است از آقای هاشمی درز کند، بیرون برود، اسباب زحمت برای ما بشود.» گفت: «نه، شما بروید به آقای هاشمی بگویید.» من، آمدم. حدود ساعت یازده بود. آقای هاشمی از مجلس تشریف برده بودند و آقای کروبی، آقای یزدی نائب رئیسشان بود. من رفتم دفتر، خدمت ایشان گفتم «من، صبح خدمت آقا رسیده بودم، کاری داشتم، ایشان، من را فرستادند خدمت شما که کار لازمی دارند، زود‌تر بروید.» بعداً نمی‌دانم آقای هاشمی [چه کرد؟] آن تتمه را، باید از ایشان بشنوید که چطور شد.

 

 

یک نکته مهمی است که جایگاه آقای منتظری در مجموعه نیروهای منتسب به امام خیلی فرا‌تر از دیگران بود. به خاطرم هست که در نامه مشهور شهید بهشتی به حضرت امام به بحث «درود بر منتظری؛ امید امت و امام» اشاره و آن موقع مطرح شد که یکی از مرزهای ما با بنی‌صدری‌ها و بقیه این نوع جهت‌گیری در مورد آیت‌الله منتظری است. این سؤال را مطرح می‌کنم تا قرابت مواضع حضرت‌عالی با رهبری را در این موضوع، قضیه آقای منتظری و انتخاب ایشان و نسبت شما دو بزرگوار با آقای منتظری کمی باز شود. چقدر مواضع حضرت‌عالی با مواضع رهبری در موضوع انتخاب قائم مقام رهبری همسان و مشابه بود و چقدر اختلاف داشتید؟

 

کاملاً مشابه بود. در جلسه سران هم مطرح کردیم. همه ما قبول داشتیم و مخالفت مهمی نداشت. چون کس دیگری نبود که هم انقلابی باشد و هم شرط مرجعیت را داشته باشد. مثلاً آیت‌الله گلپایگانی، آیت‌الله اراکی و آیت‌الله نجفی مراجع خوبی بودند، ولی فکر نمی‌کردیم بتوانند انقلاب را اداره کنند. به همین خاطر آیت‌الله گلپایگانی در اجلاس خبرگان سال ۶۸، با اینکه امام هم نبودند، وقتی در مقابل آیت‌الله خامنه‌ای قرار گرفتند؛ ۱۳ یا ۱۴ رأی آورد که رأی اعضای جامعه مدرسین بود.

 

همه ما آیت‌الله گلپایگانی را به عنوان مرجع تقلید، مدرس سطح بالا، آدم متدین و خیلی خوب قبول داشتیم و بیشتر ما در جلسات درس ایشان شرکت می‌کردیم، ولی ذات و شخصیتش، شخصیت رهبری سیاسی نبود. در سیاست نبود. آیت‌الله نجفی و همچنین آیت‌الله اراکی چنین وصفی داشتند. آن موقع شرایط منحصر در آیت‌الله منتظری بود و همه می‌دانستیم که منحصر است.

 

در خاطرات سال ۶۴ احساس شد آیت‌الله خامنه‌ای اصرار بیشتری روی این موضوع داشتند. حتی وقتی اعضای خبرگان آن ‌نامه را درباره قائم‌مقامی نوشته بودند، از فحوای کلام خاطرات حضرت‌عالی این‌گونه استنباط می‌شود که بیشتر از همه آیت‌الله خامنه‌ای بحث قائم مقامی آیت‌الله منتظری را مطرح می‌کردند.

 در خاطرات شما آمده است: «در جلسه مجلس خبرگان متن عبارت برای رهبری آیت‌الله منتظری مطرح بود. بالاخره پس از بحث زیاد، پیشنهاد آیت‌الله آقای خامنه‌ای با اصلاحات جزئی به تصویب رسید. ایشان «به عنوان منتخب مردم برای جانشینی امام و مورد تأیید مجلس خبرگان» معرفی شدند. قرار شد متن مصوبه به امضای همه اعضای مجلس برسد.

 

آنچه که شما بر اساس خاطرات من درباره نقش آیت‌الله خامنه‌ای می‌گویید، مربوط به جلسه روز بعد از انتخاب آیت‌الله منتظری است. فکر می‌کنم خبرگان روز ۱۸ آبان، ایشان را به عنوان قائم مقام انتخاب کرد و در جلسه فردای آن روز بیشتر بحث‌ها بر سر عنوان بود که مثلاً جانشین بگوییم یا قائم مقام یا رهبر پس از امام. در آن جلسه آیت‌الله خامنه‌ای پیشنهاد متن فوق را دادند که‌‌ همان رأی آورد.

 

اما قبل از اجلاس خبرگان، من با آیت‌الله خامنه‌ای و حاج احمد آقا صحبت کرده بودم و واقعاً هیچ کدام ما نشانه‌ای از مخالفت امام ندیده بودیم. گفتم که امام در توضیح پیغامی که به آقای محمدی گیلانی داده بودند، به من گفتند: می‌ترسم در کارهای ایشان کارشکنی کنند.

 

حاج احمد آقا که از همه ما به امام نزدیک‌تر بودند، در آن مقطع هیچ حرفی به من نگفتند. شب قبل از اجلاس خبرگان هم با ایشان در این باره صحبت کرده بودم. مطمئناً اگر امام (ره) به حاج احمد آقا می‌گفتند، ایشان مطرح می‌کرد. چون اولاً در بیان نظرات امام (ره) با هیچ کس رودربایستی نداشتند و ثانیاً ما آن‌قدر به هم نزدیک بودیم که مسئله‌ای به این مهمی را بگویند.

 

در خصوص دیگر بزرگان هم واقعاً در آن شرایط جای شبهه‌ای نبود که حرف‌های سیاسی مطرح شود. هرچه در خاطرات خود نوشتم، خلاصه اتفاقات و واقعیت‌های آن روزهاست. الحمدلله آقای محمدی گیلانی مشروح گفتگوی خودش با امام و پس از آن با من را گفت.

 

البته روز رأی گیری، اول نامه‌ای از آیت‌الله منتظری به اجلاس خبرگان رسیده و خوانده شده بود که با انتخاب خودشان مخالفت کرده بودند. شاید امام در جریان این نامه آیت‌الله منتظری بودند. به هر حال آن روز ایشان با رأی بسیار بالا انتخاب شدند.

 

 

منبع: آینده

 

کلید واژه ها: خاطرات هاشمی رفسنجانی آیت الله منتظری


نظر شما :