میرحیدری: بخاطر مهاجرانی به میرحسین موسوی رای منفی دادیم
***
جمع ۹۹ نفری که به میرحسین موسوی در دوره دوم نخست وزیری رای منفی دادند، تا مدتها به عنوان یک نماد سیاسی شناخته میشد. چگونه این جمع شکل گرفت؟
آقای موسوی در دور اول نخستوزیریشان دچار مشکلات خاصی بودند. در بخش سیاسی شاید ذهن من خیلی یاری نکند که بتوانم مشروح آن را بگویم، اما در مسائل اقتصادی یادم هست، قبل از سال ۶۴ و در سال ۶۳ که مجلس دوم تشکیل شد، ما مشکلات زیادی داشتیم. عدهای در مجلس مطلقاً روشهای اقتصادی آقای موسوی را نمیپذیرفتند، علت هم این بود که ایشان صد در صد معتقد به سیستم دولتی بود. یادم هست که در آن زمان، کار وزارت بازرگانی عمدتاً واردات ملزوماتی بود که بخش خصوصی بهراحتی میتوانست انجام بدهد. موضوعی هم به صورت مزاح در آمده بود که وزارت بازرگانی جوالدوز و فانوس و قاشق و چنگال و قاشق چایخوری وارد میکرد و بحث هم بر سر این بود که کسانی که به عنوان کارشناس برای خرید این اقلام میرفتند، در کشورهای خارج دچار مشکل میشدند...
منظورتان رشوه و امثالهم است؟
بله، حتماً مفاسدی در پی این قضیه بود و مواردی هم اعلام میشد. البته به نسبت خریدی که میشد، مبالغ جزئی و ناچیزی بود. از جمله در زمان وزارت آقای جعفری، بازرگانی وقت رقم بالایی ـ که اگر اشتباه نکنم حدود ۵۰ میلیون متر پارچه بودـ وارد کرد که مورد سوال نمایندگان مجلس قرار گرفت. بعد هم انبارهای این پارچهها در حوالی رباط کریم آتش گرفتند و این پارچهها سوختند و اصلاً معلوم نشد که اینها چه وضعی داشتند.
آیا این پارچهها مشخصات خاصی داشتند که مورد حساسیت واقع شده بودند؟
بله، پارچههای نایلونی و به قول امروزیها بشور و بپوش، با رنگهای بسیار تند بودند که معلوم بود در فرهنگ ایرانی اصلاً مصرف ندارند، خرید کلانی شده بود...
یعنی خارج از نیاز جامعه تلقی شده بود؟
بله، بخش عمدهاش قطعاً همینطور بود. یادم هست بررسیای انجام شد و دیدیم ۲۵۰ الی ۳۰۰ هزار خانم از تازه متولد شده تا پیرزن ۸۰، ۹۰ ساله عشایری داریم که اگر میخواستند از این پارچهها استفاده کنند، ممکن بود در سال فقط ۵ میلیون متر از این پارچهها مورد نیاز باشد، درحالی که یکمرتبه مصرف ۱۰ سال وارد شده بود. به هر حال انبارهای پارچه وزارت بازرگانی آتش گرفتند و آن پارچهها سوختند.
تحقیق و تفحصی هم نشد؟
نه، در آن زمان شرایط خیلی برای این کارها فراهم نبود؛ یعنی گروهی که در مجلس به هر دلیلی مدافع نخستوزیری آقای موسوی بودند، در اکثریت بودند، هر چند همیشه اینگونه مسائل مطرح و صحبت از تحقیق و تفحص میشد، اما چون رأی اکثریت را میخواست، طبعاً زمینه این کار فراهم نمیشد؛ یا رأی نمیآورد و یا قابل طرح نبود. به هر حال به دلایل مشابه بسیار در عرصه اقتصادی و سیاست خارجی و... در سال ۶۴ که زمزمه معرفی آقای موسوی برای نخستوزیری دوره بعد شنیده شد، در مجلس تعدادی با این موضوع مخالف بودند. در آن زمان دلایل و مباحث مفصلی در باره ایشان مطرح بود. خود من بهشخصه فکر میکردم که آقا در دور دوم ریاستجمهوری، ایشان را برای نخستوزیری معرفی نمیکنند؛ چون بعضی از برخوردها و مسائل حتی با رئیسجمهور هم مشهود بود.
ممکن است نمونه دیگری نیز بیان کنید؟
اگر اشتباه نکنم در سال ۶۳ یا ۶۴ قبل از معرفی آقای موسوی، مجلس مدت یک ماه تعطیلات تابستانی داشت. بعد که به مجلس برگشتیم این بحث مطرح شد که آقای موسوی ۹۰ میلیارد تومان از خزانه بانک مرکزی برداشت یا دولت استقراض کرده است. طبیعی بود که نمایندگان ـ البته آنانی که اساساً با ایشان همراه نبودندـ بر حسب وظایفشان، این موضوع را مطرح کردند که آقای نخستوزیر باید بیاید و توضیح بدهد و علت این استقراض را اعلام کند، چون طبق قانون اساسی استقراض دولت از بانک مرکزی نیازمند مصوبه مجلس است. پاسخ دادند که در مدت تعطیلات مجلس به مشکلاتی برخوردیم و نیاز به پول داشتیم و لذا از امام اجازه گرفتیم و این برداشت را کردیم.
من معتقدم بدترین شرایط برای اظهارنظر مخالفین در روزنامهها و نشریات در زمان نخستوزیری آقای موسوی اتفاق افتاد. یعنی بر خلاف آن چیزی که در انتخابات ریاست جمهوری، یا خود ایشان یا دوستانشان گفتند، اصلاً هیچ بحث آزادی و بحث صحبت کردن و روزنامهها مطلبی خلاف دولت نوشتن، در بین نبود و نه حتی خلاف، که از دولت نمیشد، ایراد و اشکالی هم گرفت. شاید دوستانی که بیش از بنده در جریان مسائل خاص و حتی پشت پرده کشور بودند در جریان هستند، یادشان هست که هیچ روزنامهای نمیتوانست از دولت و مخصوصاً از شخص آقای موسوی انتقاد کند. اولاً ایشان هیچ انتقادی را برنمیتابید و اصلاً هیچ روزنامهای نمیتوانست مطلبی علیه ایشان بنویسد.
یادم هست که اگر اشتباه نکنم روزنامه رسالت یک بار به دو سه مبحث سیاسی که در کشور مطرح بودند، اشاره و از آقای موسوی انتقاد کرد، در قبال آن موضع گرفتند و با اینکه همه روزنامهها به مجلس آورده میشدند، در مقطعی روزنامه رسالت کمتر آورده میشد. روزنامهها کاملاً در اختیارشان بود و روزنامههای کیهان و اطلاعات اساساً مونوپل وزارتخانهها و سازمانهای دولتی بودند. فکر میکنم سردبیر کیهان آقای اصغری بود، اطلاعات هم که از همان اول تحت سردبیری آقای دعایی بود. روزنامه ابرار در اختیار افراد و نیروهای مطلقاً علاقمند و وفادار به آقای موسوی بود. اینها روزنامههای اختصاصی بودند و هیچ بحث و انتقادی هم در آنها مطرح نبود. الان بهترین موقع برای مراجعه به آرشیو این روزنامههاست تا مشخص شود که همه آنها بوقچی و شیپورچی دولت و شخص آقای موسوی بودند.
روزنامه رسالت را نمیگذاشتند به مجلس بیاید یا نمایندگان اقبال نداشتند؟
نخیر، نمیگذاشتند بیاید. در بسیاری از جاها جلوی آن را گرفته و محدودیتهایی را برایش ایجاد کرده بودند. یادم هست حتی گاهی اوقات روزنامه رسالت مورد عتاب و خطاب بعضی از بزرگان هم قرار میگرفت. یک بار یادم هست لایحه نحوه وصول مالیاتهای غیرمستقیم در سال ۶۴ به مجلس آمد. یادم هست بعضی از آقایان، از جمله آقای هاشمزاده در مخالفت با این لایحه صحبت کردند و چنان بلائی سر آنها آوردند و آنها را به جایی رساندند که دیگر همیشه در حوزههای انتخابیه خودشان هم دچار مشکل بودند که چرا با لایحه دولت مخالفت کردهاید؟! بحثی که آن روزها و شاید در سالهای اول انقلاب هم مطرح بود، این بود که هر کسی که از اینها انتقاد میکرد، بلافاصله با انگ طرفدار سرمایهداری و اسلام آمریکائی ـ که شعار بزرگ اینها بودـ طرف را وسط میدان میگذاشتند و جامه ضخیمی از طرفداری از سرمایهداری و اسلام آمریکائی به تنش میکردند، بعد هم عوامل و عناصرشان بوق و شیپور میزدند و به این ترتیب منتقدین خود را از میدان به در میکردند. همان کسانی که اکثرشان در فتنه سال ۸۸ در اطراف آقای موسوی سینه زدند.
با کمال تأسف باید عرض کنم که در آن زمان، موضوع وابستگی بعضی از افراد اطراف آقای موسوی به خارج، بهشکل جدی و محکمی مطرح بود. یکی از دلایل نمایندگان مخالف با نخستوزیری آقای موسوی در دور دوم، همین مسئله بود. از جمله مسائلی که مطرح میشد انفجار حزب و نخستوزیری بود. کارگردانان یا حداقل میتوانیم بگوییم متهمین این فجایع کسانی بودند که با آقای موسوی همکاری نزدیک داشتند و مورد احترام ایشان بودند. یکی از دلایل رأی منفی به آقای موسوی، دستکم از سوی خود من، وجود آقای مهاجرانی به عنوان معاون حقوقی و امور مجلس ایشان بود. در همان زمان راجع به آقای مهاجرانی بحثهای مفصلی بود. خیلیها که بعضیهایشان از دنیا رفته و دستشان از دنیا کوتاه است و بعضیها که هنوز در قید حیاتند و تعدادشان زیاد است و اگر ضرورتی ایجاب کرد اسامی آنها را خواهم گفت، برای وابستگی مهاجرانی به خارج از کشور، دلیل و مدرک داشتند، حرف میزدند، استدلال میکردند...
اگر ممکن است نام برخی را بگویید.
مرحوم زوارهای بود، مرحوم آذری قمی بود، آقای موسویانی که در دوره اول آقای موسوی برای مدتی وزیر معادن و فلزات بود، دکتر اسرافیلیان، نیکروش، سید احمد کاشانی و دیگران. البته در آن زمان در مورد خود آقای موسوی هم بحث بود، اما جنگ و شرایطی که خود اینها فراهم کرده بودند، اجازه نمیداد که در مجلس انتقادی در مورد ایشان مطرح شود و یکی از عوامل بازدارنده هم دفاع بسیار سنگین آقای هاشمی از آقای موسوی و دولت ایشان بود که مجال صحبت کردن به کسی نمیداد و بعضی وقتها کسانی که مخالفت میکردند، مورد تعرض آقای هاشمی واقع میشدند.
آیا برای انتقال این انتقادات تلاشی هم میشد؟
به عنوان نمونه محمد سلامتی وزیر کشاورزی آقای موسوی بود. آقای سلامتی در دوره وزارتش در حوزه انتخابیه من در شهریار در همسایگی تهران، سه چهار دامداری بزرگی که بعداً به صاحبانشان برگردانده شد ـ ولی البته متلاشی شده بودـ نماینده گذاشت که من اسامی آنها را میدانم و آدمهایش هستند تا دامداریها را بین کارگرانشان تقسیم کنند و مثلاً ۴۰۰۰ رأس گاو شیرده را که روزانه ۴۵ تن شیر به کارخانه شیر پاستوریزه تهران میداد ـ در زمانی که من بخشدار آن منطقه بودم، در آنجا روزانه ۲۷۰ تن شیر از ۳ یا ۴ گاوداری صنعتی به کارخانه شیر پاستوریزه تهران داده میشد. در شرایطی که مردم برای یک لیتر شیر لهله میزدند و لابد صفهای طویل شیر یادتان هست، آمدند و تمام این دامداریها را دولتی کردند. نماینده وزارت کشاورزی را در اینها مستقر کردند و بهتدریج همه اینها از بین رفتند. بعد که دامداریهای این منطقه و مناطق دیگر از بین رفتند، شیر خشک وارد کردند و به کارخانههای تولید شیر دادند. یکی از دلایل مخالفت من با آقای موسوی در دور دوم همین بود.
همین کارها هم باعث اتمام بودجه کشور شد و قضیه قطعنامه پیش آمد و بعد وابستگیهای فاجعهبار در زمینه تولیدات کشاورزی اعم از گندم و حبوبات و غلات و.... اینها چیزهایی است که خود من در منطقه شهریار در جریان بودم. یکی از کارهای آقای سلامتی که وابسته نزدیک آقای موسوی بود، همین بود. خود بنده حداقل ده بار پیگیری کردم تا بتوانم نیمساعت با آقای موسوی به عنوان نخستوزیر صحبت کنم و نشد. حتماً باید مکالمات تلفنی ضبط میشد، مکاتباتی که من با نخستوزیری کرده بودم، موجودند که من درخواست ملاقات کرده بودم تا بروم و بگویم با این کاری که شما دارید در این منطقه میکنید، همه چیز از بین میرود و همه چیز از بین رفته است. موقعی هم که قدری روی این نکته تأکید میکردیم، متأسفانه با بعضی از دوستان آن موقع جهاد سازندگی مواجه میشدیم که فوری انگ طرفداری از سرمایهدار را به ما میزدند و فریاد که اینها پولها را بردهاند آمریکا و کجا و کجا و خوردهاند.
پس از اینکه این دامداریها و مؤسسات اقتصادی این خسارتها را دیدند، دو باره همین دولت آقای موسوی در اواخر کارش آنها را به صاحبانش برگرداند. نمایندگان وزارت کشاورزی را برداشتند و رفتند به مالکین و صاحبان آنها التماس کردند که برگردید. بعضیها برنگشتند و دامداریهای بزرگ در رباط کریم تبدیل به ساخت و سازها و شهرکهای غیرمجاز شد و همه آنها از بین رفتند. ظاهراً یکی دو تا هم در حد بسیار مختصر برگشتهاند.
چنین ادلهای که ذکر کردید، منجر به این شد که عدهای از نمایندگان مجلس دوم با آقای موسوی مخالف باشند، اما اکثریت با ایشان موافق بودند. آیا هیچوقت اسامی این ۹۹ نفر که عده کمی هم نیستند، احصا شد؟ به هر حال مشخص بود چه کسانی جزو ۹۹ نفر بودند.
نه، بعضیها از دوستان ما بودند و هستند که رأی موافق دادند. اگر مجموعهای که گفته میشد مخالف بودند و همگی رأی مخالف میدادند، موسوی در دور دوم رأی نمیآورد. بعضیها با مذاکرات اشخاصی مثل آقای بیات رأی خود را تغییر دادند.
چرا آنها رأی موافق دادند؟
در مذاکراتی که زمان رأیگیری با آنها شد.
چه مسائلی در مذاکرات، آنها را قانع کرد که این کار را بکنند؟
احتمالاً دادن امتیازاتی برای انتخابات دوره بعد و تهدیدها. آن زمان این کار مرسوم بود! و این کار را میکردند!
با خود شما هم مذاکره شد؟
خیلی کوتاه. یادم هست آقای مهاجرانی و آقایی از هیئترئیسه مجلس در حد ۴، ۵ دقیقه در راهروی جلوی در ورودی مجلس با من صحبت کردند. پیشنهاد اختصاص بودجه برای عمران حوزه انتخابیهام جهت کسب رای در دوره سوم انتخابات را هم میدادند. و آن موقع مقداری تظاهر هم میکردند و میپرسیدند که دلایل مخالفتت چیست؟ و من هم یک چیزهایی گفتم، از جمله اینکه ۱۰ بار خواستم وقت بگیرم، تلفن زدم، مکاتبه کردم و موفق نشدم. بعضی از مسائل سیاسی را هم مطرح کردم و آنها میگفتند همه اینها حلشدنی است. این بحث را هم مطرح میکردند که این مخالفت شما با آقای موسوی، یعنی مخالفت شما با امام و شما جایگاه خودتان را در جامعه از دست میدهید و در نظر مردم، منزوی میشوید و از بین میروید، اما ما رفتیم و بررسی کردیم و دیدیم امام تعبیری به این مضمون فرمودهاند که آقای موسوی برای نخستوزیری مناسب است، اما حق انتخاب با رئیسجمهور و مجلس است.
زمانی هم که حضرت آقا در دور دوم ریاست جمهوریشان برای معرفی آقای موسوی تشریف آوردند، عباراتی را به کار بردند که لااقل احساس خود من این است که یکی از مضامین آن این بود که این قسمی را که من به عنوان رئیسجمهور خوردهام، وجهه شرعی ندارد. معلوم بود که آقا به قید ضرورت و از روی اضطرار، موسوی را به مجلس معرفی میکنند؛ لذا یکی از دلایل مخالفتها هم همین بود. ما رفتار آقای موسوی را در دور اول ریاست جمهوری آقا دیده بودیم. مشهور بود که آقا هیچوقت به جلسات هیئت دولت نمیروند، نخستوزیر کارهایش را خودش انجام میدهد و از همه مهمتر اینکه موسوی در آن زمان یک آدم فوقالعاده عصبی و به هم ریختهای بود. هر وقت برای تحویل بودجه سالانه به مجلس میآمد، هیچوقت حاضر نمیشد در مجلس بماند و همین که گزارش را میخواند و بودجه را تحویل میداد، بلافاصله با شرایط خاصی، عدهای از دوستان مجلسیاش او را همراهی میکردند و او را از مجلس بیرون میبردند. من هیچوقت یادم نمیآید که در ۴ سال دوره دوم، موسوی مثل رئیسجمهور امروز و یا حتی خاتمی که در مجلس میماند و با نمایندگان حرف میزد و این امری طبیعی بود، حتی ۱۰ دقیقه در مجلس مانده و حاضر شده باشد ۱۰ دقیقه با نمایندگان صحبت کند. بعد هم در نخستوزیری تشکیلات عجیب و غریبی برای خودشان درست کرده بودند. به هر حال آن کسانی هم که به نظر میرسید رأی مخالف بدهند و بعد آرایشان تبدیل به موافق شد، تابع مذاکرات و شرایط بودند و شرایط بسیار بدی ایجاد کرده بودند.
رأس و نماد ۹۹ نفر چه کسانی بودند؟
آیتالله موحدی کرمانی، مرحوم آذری قمی، آیتالله آسید محمد خامنهای، آیتالله فهیم کرمانی، آقای نیکروش، آقای سید احمد کاشانی، مرحوم زوارهای، مرحوم حاج سعید امانی، آقای بادامچیان، آیتالله یزدی که چون نایب رئیس مجلس بودند، نسبت به آقایانی که نام بردم موقعیت ممتازی داشتند. این ۹۹ نفر هیئترئیسهای داشتند، اگر این جناح و گروه منتقد دولت، مخالفتی با دولت یا از آن انتقاد میکردند، انتقادهایی بود که به روش و شیوه کار آنها داشتند. مثلاً مرحوم موحدی ساوجی که جزو این ۹۹ نفر بود و به آنها میگفت وکیلالدوله و این تعبیر را در تمام سخنرانیهایش در باره آنها به کار میبرد.
بعد از پایان رأیگیری که مشخص شد ۹۹ نفر مخالف هستند، هیاهوهایی پیش آمد. آیا این ۹۹ نفر با رئیسجمهور هم دیداری داشتند؟
بهطور پراکنده بله، از جمله خود من بعد از آن رأیگیری دو بار با آقا دیدار داشتم.
آیا در این مورد با ایشان بحثی هم شد؟ چون شنیدم که آقا گفته بودند نگویید ۹۹ نفر. با من بگویید ۱۰۰ نفر.
این بحث در مجلس در میان دوستان و کارگردانان یا بزرگان این عده بود که آقا این را گفتهاند که نگویید ۹۹ نفر، با من میشوند ۱۰۰ نفر. اینکه در کجا این عبارت را بیان کرده بودند، نمیدانم. من بار اول که در دفتر ریاست جمهوری با آقا ملاقات و یک بار راجع به این قضیه صحبت کردم و ایشان فرمودند: «به هر حال شما به وظیفه قانونی و شرعیتان عمل کردهاید».
با توجه به نسبتی که شما با مرحوم زوارهای دارید، اجازه دهید یک سوال هم درباره ایشان بپرسیم. از قول مرحوم زوارهای گفته شده است که پس به دهان نمایندگان مجلس هم پوزهبند بزنید که حرف نزنند.
آن موقع مطرح کردند که مرحوم زوارهای گفته است، پس امام ۲۷۰ پوزهبند دم مجلس بفرستند. این حرف را آقای بیات مطرح کرده بود، درحالی که خود من حداقل سه چهار بار این را از مرحوم زوارهای سوال کردم و ایشان گفت که دروغ محض است. مطمئن باشید اگر چنین حرفی مطرح شده بود، در آن جوّ خفقانی که آقای موسوی و دوستانش درست کرده بودند و با آن قوه قهریه عجیبی که اینها در مجلس دوم برای خودشان ایجاد کرده بودند، قطعاً زوارهای را میبردند و برای عدم کفایت سیاسی او رأیگیری میکردند.
آیا چنین کاری سابقه داشت؟
بله، در همان مجلس دوم که زمان حیات حضرت امام، نمایندهای نعلین آخوندها را به چکمه رضاشاه تشبیه کرد و در مجلس بحث عدم کفایتش مطرح شد و مجلس رأی داد و او با رأی نمایندگان از مجلس اخراج شد. من مکرراً از مرحوم زوارهای شنیدم که این شایعه را بیات سر زبانها انداخته است. آن روزها هر کسی را با انگی و عنوانی در جوّ سیاسی جامعه خانهنشین میکردند و بهترین انگی هم که در اختیار داشتند، انگ مخالفت با امام بود. یادم هست که آیتالله یزدی نایب رئیس مجلس بودند، ولی نمیگذاشتند ایشان خیلی از مجالس سخنرانی را بروند! از بس جوّ مسمومی درست کرده بودند، ایشان به بسیاری از مجالس سخنرانی نمیتوانستند بروند.
با این موضوع بهانههایی فراهم شد و آنهایی که اهل مخالفت گستردهتر بودند و مطالب وسیعتر و واضحتری میگفتند، از جمله آقای سید احمد کاشانی، در فاصله کوتاهی بعد از این قضایا، همراه با آقای دیگری تحت عنوان اقدام برای کودتا دستگیر و بعد هم آزاد شدند.
تبرئه شدند.
بله، تبرئه شدند. اما دیگر آن هیبتش شکست. طبیعی هم بود که بشکند. برای خود ما هم شکسته بود. برای همه شکسته بود. اکثریت قریب به اتفاق این ۹۹ نفر ده سال طول کشید تا توانستند از جا بلند شوند و دو باره حرکت کنند. جوّ بسیار مسمومی را به راه انداخته بودند. یادم هست که بعد یکی دو تا از معاونین وزارت جهاد سازندگی آن موقع، در همین حوزه انتخابیه ما در شهریار، برای ما جوی را درست کرده بودند که وقتی به بعضی از روستاها میرفتم، دوستان ما جرئت نمیکردند به استقبال ما بیایند و یا بیایند بنشینند و با ما صحبت کنند. در همه حوزههای انتخابیه هم همین اوضاع حاکم بود. نماینده ارومیه در حوزه انتخابیهاش مورد تعرض و هجمه سنگین واقع شد. حتی در بعضی جاها نمایندگانی از این گروه را کتک زدند. آقای ولیالله زمانی، نماینده بابل یا آمل که او را بهشدت داخل مجلس کتک زدند.
چه زمانی؟
موقعی که داشت در مخالفت با موسوی صحبت میکرد، آقای غفاری و یکی دو نفر دیگر پشت تریبون رفتند و یقهاش را گرفتند و کتکش زدند، طوری که از دهنش خون آمد. حادثه بسیار بزرگی بود. آقای موسویانی را کتک زدند و از آن زمان به بعد ایشان دچار افسردگی شد. ایشان بعد از حوادث رأیگیری سال ۶۴ تا آخر دوره دوم یعنی سال ۶۷ صبح به مجلس میآمد و در گوشهای مینشست و بعد از ظهر هم میرفت. به بعضیها هم خدا عنایت کرد و در اسفند سال ۶۴ در هواپیمایی که به مناطق عملیاتی میرفت و توسط جنگندههای عراقی زده شد، شهید شدند و مزد مخالفتشان را با شهادت گرفتند و با عزّت از دنیا رفتند.
سخنرانی مشهور هادی غفاری در این ماجرا چه بوده است؟
همه ساله در ۱۷ مهر در اردهال کاشان مراسم قالیشویان برگزار میشود. در سال ۶۴ بنده و شهید شیخ فضلالله محلاتی و آقای امام جمارانی به عنوان نماینده امام در اوقاف و امور خیریه به آنجا دعوت شدیم. اگر اشتباه نکنم آقای صادقزاده تولیت مشهد اردهال و امام جمعه رباطکریم بود. عین جمله هادی غفاری راجع به انتخابات و مخالفت با موسوی این بود: «چکمه رضاشاه شرف دارد به نعلین آن آخوندی که میگوید نظر امام آن است و نظر من این است.» این عین جمله اوست و آن روز او در سخنرانیش این مطلب را خیلی پرورش میداد و به ولایت فقیه میرساند [و در مقابل آن نمایندهای که همه روحانیون را با رضاخان مقایسه کرده بود، او جناح راست را ضد ولایت فقیه نشان میداد]. حالا بعدها این ولایت فقیه چطور شد؟ باید از اینها پرسید. حتی اینها در مجلس چماقداری میکردند و سردستهشان هم هادی غفاری بود.
منبع: رجانیوز
نظر شما :