اصلاحات آموزشی در انقلاب سفید/ جدال نظام درسی و سپاه دانش با معضل جهل و خیال
کیت واتسون/ ترجمه: مجتبا پورمحسن
توسعهٔ برنامهریزی شدهٔ جامعهٔ ایران رسما برمیگردد به ۲۶ ژانویه سال ۱۹۶۳ که شاه آنچه را که خود «انقلاب سفید» میخواند، راه انداخت، یک برنامهٔ ۲۰ سالهٔ اصلاحات اقتصادی و اجتماعی و توسعهٔ سیاسی. در اعلامیههای بعدی این اصلاحات به طور رسمی «انقلاب شاه و مردم» نام گرفت. اهداف اصلی انقلاب این بود که به قدرت اشراف فئودال – موسوم به «هزار فامیل» - پایان دهد و توزیع عادلانهتر ثروت و مالکیت زمین را پدید آورد، به زنان حق رای بدهد، شرایط زندگی بهتری برای دهقانان فراهم کند، اصلاحات قضایی و ادله به وجود بیاورد، یک سیستم دولت محلی دموکراتیک پایهگذاری کند، امکانات تحصیلی را برای همه بهبود بخشد و کشور را از نظر اخلاقی، اجتماعی و اقتصادی توسعه دهد. در آغاز نسبت به اصلاحات بدبینی وجود داشت، به ویژه بسیاری از قید و شرطها در اصلاحات ارضی به زمینداران امکان میداد که املاک بزرگ را در چنگ خود داشته باشند؛ اما وقتی اصلاحات جا افتاده و ثبات سیاسی و استمرار در ۱۰ سال گذشته پابرجا مانده و استاندارد زندگی رو به افزایش گذاشت، سرمایهگذاری در آموزش و خدمات اجتماعی افزایش پیدا کرده، مدرنیته مجال بروز مییابد و بدبینی جای خود را به احترام و امید داده است.
انقلاب سفید مستند به مجموعهای از برنامههای توسعهٔ شد که برای ارتقای بخشهای مختلف اقتصادی طراحی شده بود. برای مثال برنامههای سوم و چهارم توسعه بر توسعهٔ صنعت و به ویژه صنعت نفت متمرکز بود. برنامهٔ پنجم توسعه (۷۸-۱۹۷۳) جدا از اینکه نسبت به همهٔ برنامههای قبلی گستردهتر است (کل هزینه ۱۲۲ میلیون و ۸۰۰ هزار دلار تخمین زده میشود که با توجه به افزایش درآمد نفت، تا به حال چهار برابر شده است) در ابتدا بر بخش آموزش متمرکز میشود و بعد به طور فشرده صنعت و کشاورزی به عنوان حوزههای کلیدی توسعه به دنبال آن میآید. در واقع منصفانهتر است بگوییم که التزام دولت ایران به توسعهٔ فرهنگی ـ نگاه کنید به انقلاب سفید شاه، منشور انقلاب آموزشی (۱۹۶۸) و برنامهٔ پنجم توسعه- کامل است. دولت ایران اعتقاد دارد که آموزش برای توسعهٔ فرهنگی و اجتماعی، پرورش نیروی انسانی مجرب، ریشهکن کردن بیسوادی، برابری فرصتها بین ثروتمندان و فقرا، روستاییان و شهرنشینها و ارتقای سطح آموزش زنان مهم است.
با این همه دولت میداند که جنبههای زیادی از نظام آموزشی فعلی مانع توسعهٔ اجتماعی است و بنابراین به دنبال اصلاح این وضعیت است. اولویتهای اصلی آموزشی برنامهٔ پنجم توسعه، تربیت نیروی انسانی در رشتههای فنی و علوم تجربی برای بخش صنعتی در حال رشد، استفاده از رسانههای جمعی برای پر کردن شکاف بین شهرنشینها و روستاییان، توسعهٔ تحقیقات پیرامون مشکلات آموزشی و ریشهکن کردن بیسوادی است. این برنامه همچنین ایران را به بهرهبرداری وسیع از منابع طبیعی، توسعهٔ کشاورزی و صنعتی شدن پرشتاب ملزم میکند.
دولت هزینهٔ توسعهٔ گاز، برق و ارتباطات را در بودجهٔ سال ۱۹۷۳، ۲۵۰ درصد افزایش داده و ۲۵۰ میلیون دلار برای توسعهٔ شمال غربی ایران و تبدیل آن به بزرگترین مناطق کشاورزی و صنعتی اختصاص داده شده است. اصفهان و تهران و تبریز قرار است به مناطق توسعه یافتهٔ صنعتی تبدیل شوند و برنامههایی برای گسترش ارتباطات و تاسیسات بندری در جنوب در جریان است. مشکلات و اهداف ملی اینها هستند، اما الگوی آموزشی فعلی چیست؟
نظام آموزشی رسمی
صنعت آموزش مثل هر چیز دیگر در ایران در حال رشد است و مثل هر چیز دیگری ریشههایش به دورهٔ اول امپراتوری هخامنشیان برمیگردد. همسر داریوش اول را اغلب به عنوان اولین زن فرهیخته جهان میدانند و مدارس پزشکی و حقوق ۲۵۰۰ سال پیش در دورهٔ حکومت کوروش و داریوش بزرگ وجود داشتند. در دانشگاهی که از قرن سوم تا دهم پس از میلاد مسیح در جندیشاپور شکوفا شد، دروس پزشکی، فلسفه، ستارهشناسی و الهیات تدریس میشد و قرون بعد شاهد فراز و فرود مراکز آموزشی بود که به ویژه بر ریاضیات، فلسفه و الهیات متمرکز بودند. مدارس دینی رشد کرد و از اواخر قرون وسطی رونق یافت و تاثیر اروپا به ویژه فرانسه از اواسط قرن نوزدهم احساس شد. اولین وزارتخانه آموزش در سال ۱۸۵۰ تاسیس شد، اما رشد سریع آموزش تا زمان به قدرت رسیدن رضاشاه در سال ۱۹۲۵ در ایران آغاز نشد. اولین قوانین آموزش اجباری در سال ۱۹۴۳ ارائه شد، از اوایل دههٔ ۱۹۵۰ توسعهٔ ملزومات آموزشی حتی سریعتر از این بوده و توسعهٔ طرحریزی شده برای دههٔ ۱۹۷۰ عظیم است. در سال ۱۹۱۰ تنها ۱۱۰ مدرسهٔ ابتدایی وجود داشت که به ۱۰ هزار دانشآموز سرویس میدادند که ۸۰ درصد این دانشآموزان، پسر بودند. تا سال ۷۲-۱۹۷۱ تعداد مدارس ابتدایی به ۲۶ هزار واحد رسید که سه میلیون و ۲۳۰ هزار دانشآموز در آنها درس میخواندند.
نظام آموزشی در وضعیت گذار به تغییراتی است که در سال تحصیلی ۶۹-۱۹۶۸ آغاز و اولین بار در سال ۷۲-۱۹۷۱ ارایه شد. بنابراین توصیف نظام آموزشی در ایران به طور دقیق آسان نیست. در نظام آموزشی قدیم، همهٔ مقاطع آموزشی پیشدبستانی خارج از حلقهٔ دولت بود، دورهٔ ابتدایی شش ساله بود و در پایان هر سال آزمون برگزار میشد؛ و مقطع متوسطه که شش سالی طول میکشید به دو دورهٔ سه ساله تقسیم شد که در پایهٔ نهم به طور مشخص از هم تفکیک میشدند. مدارس متوسطهٔ بالاتر به دو شاخهٔ نظری یا فنی - حرفهای تقسیم شدند. تحصیلات عالی تلفیقی از موسسات دولتی یا خاصی بود. در الگوی جدید، ملزومات دولتی برای آموزش مهدکودکها افزایش مییابد؛ تحصیلات ابتدایی به پنج سال کاهش یافته و قرار است رایگان و اجباری باشد؛ سال آخر مدرسهٔ ابتدایی و دو سال اول دورهٔ متوسط یک دورهٔ تحصیلی جدید به نام دورهٔ راهنمایی را تشکیل دادهاند. دبیرستان که سه یا چهار سال طول میکشد به گرایشهای فنی - حرفهای، نظری و فراگیر تقسیم شده است؛ و در هر دو سطح تحصیلات عالی و متوسطه دولت ادارهٔ همهٔ موسسات خصوصی را برعهده میگیرد. تمام دانشآموزان دورهٔ متوسطه در سال تحصیلی ۷۴-۱۹۷۳ محصول نظام قدیم بودند. اولین گروه از محصلان دورهٔ نظام جدید در سپتامبر سال ۱۹۷۴ وارد دبیرستان شدند و تنها وقتی که در سال ۷۸-۱۹۷۷ دورهٔ دبیرستان را تمام کنند، میتوان میزان موفقیت ساختار جدید را ارزیابی کرد. سال تحصیلی سه دورهٔ سه ماهه است که در موسسات آموزش عالی به دو نیم سال تبدیل میشود. مدارس در شش روز هفته دایر هستند هرچند اغلب نوبت درسی عصر پنجشنبه کامل نیست. روز تحصیلی از ۸:۳۰ صبح تا ۴ یا ۵ بعدازظهر است.
اگرچه هشت سال اول تحصیلی (دورهٔ ابتدایی به اضافه دورهٔ راهنمایی) رایگان است و شهریهٔ اندک اجباری همچنان مطالبه میشود، فقدان مدارس و معلمها به ویژه در مناطق روستایی، الزامات را غیرقابل اجرا میسازد. مبلغ ناچیزی که برای هر جلد کتاب درسی (۵ ریال) در تمام مدارس دولتی گرفته میشود، کمک هزینهٔ سپاه دانش است.
پیشدبستانی (کودکستان)
تاکنون آموزش پیشدبستانی ملک طلق ساکنین ثروتمند شهری بوده است، اما از یک سو در نتیجهٔ فشار برای توسعه (ثبتنام در کودکستانها از ۱۰ هزار نفر در سال ۷۳-۱۹۷۲ به ۴۰ هزار و ۹۰۰ نفر در سال ۷۴-۱۹۷۳ افزایش یافت) و از طرفی در پی افزایش درآمد حاصل از فروش نفت، شاه دستور داد که دولت باید امکانات کودکستان را به عنوان خدمات رایگان در مناطق روستایی و مناطقی که از نظر زبانی در اقلیت هستند و مناطق صنعتی که نیاز فوری به زنان کارگر وجود دارد، توسعه دهد.
آموزش ابتدایی (دبستان)
از سال ۱۹۵۳ همهٔ کودکان از سن ۶ سالگی برای دورهٔ آموزشی ثبتنام میکنند. اما به ویژه در مناطق روستایی، این کار بیشتر به رویا شباهت دارد تا واقعیت. مدارس ابتدایی در مناطق روستایی اگر هم وجود دارند، اغلب تنها یک اتاق است که در آن یک یا دو معلم – معمولا مرد – تدریس میکنند.
ترفیع از هر پایه به پایهٔ بالاتر بر اساس ارزیابی سه امتحان پیوسته در طول سال انجام میشود. دانشآموزی که در دو درس در پایان یک سال نمرهٔ قبولی نگیرد، باید یک سال دیگر در همان پایه درس بخواند، اما به دانشآموز پایهٔ پنجم، فقط دو بار اجازه شرکت در امتحانات نهایی داده میشود. بنابراین او شانس رفتن به مدرسهٔ راهنمایی را از دست میدهد و میتواند یا یک دورهٔ فنی - حرفهای را انتخاب کند یا اینکه دنبال کار بگردد. زمانی که به اندازهٔ کافی مدرسه – و معلم – در هر دو سطح ابتدایی و راهنمایی در دسترس است، اجرای دورهٔ هشت سالهٔ آموزش اجباری باید ممکن شود.
آموزش راهنمایی تحصیلی (مدرسه راهنمایی)
اهداف مدارس راهنمایی همانطور که از نامش برمیآید، راهنمایی بچهها به رشتهای است که با توجه به استعداد و تواناییشان برای آنها مناسبتر است. همچنین این مدارس دانشآموزان را برای مرحله بعدی نظام آموزشی آماده میکنند یا این امکان را برایشان فراهم میکنند که با حداقل مهارتهای قابل عرضه وارد جامعه شوند. هنوز برای ارزیابی موفقیت این مدارس خیلی زود است، به خصوص که نبود ساختمان و کارمندان مجرب به ویژه در حوزهٔ راهنمایی مانع از اجرای کار شده است. جدای از بسط برنامهٔ آموزشی دورهٔ ابتدایی یعنی دینی، فارسی، ریاضیات، تعلیمات اجتماعی، علوم تجربی، بهداشت، هنر، تربیت بدنی، موسیقی و خوشنویسی، آنها عربی، انگلیسی و تعلیمات مقدماتی فنی و حرفهای از جمله تمرینات کارگاهی و کشاورزی میآموزند. اولین گروه از دانشآموزان در سال ۱۹۷۴ با قبولی در امتحانات محلی این دوره را گذراندند.
مقطع متوسطه (دبیرستان)
در شکل فعلی دبیرستان (سطح متوسطه پایینتر) آموزش عمومی سه سالهای ارائه میشود. دانشآموزانی که به سطح بالاتر میروند، یک دورهٔ سه سالهٔ دیگر را هم میگذرانند و میتوانند به انواع مختلف مدرسههای فنی حرفهای بروند یا اینکه تحصیلات نظری را ادامه دهند. گروه دوم ۸۰ درصد کل ثبتنامکنندگان در این سطح را شامل میشوند (در سال ۱۹۷۳، ۳۹۶۰۰ دانشآموز به مدارس فنی رفتند و تعداد دانشآموزانی که تحصیلات نظری را ادامه دادند ۳۳۳ هزار نفر بود.) مدارس دورهٔ دوم: مدرسه به بخشهای علوم تجربی، ریاضی، ادبیات یا خانهداری تقسیم میشود. محبوبترین رشته، علوم تجربی است و با فاصلهٔ زیادی پس از آن رشتهٔ ریاضی مورد استقبال است. دلیل این الگوی غیرمعمول – حداقل غیرمعمول در کشورهای در حال توسعه – این است که مستعدترین دانشآموزان مایلند که پزشک یا مهندس شوند.
در پایان این دوره، دانشآموز در رشتهٔ مخصوص به خود امتحان دیپلم میدهد. این آزمون شامل ۱۰ امتحان ۱/۵ تا ۲/۵ ساعته است که توسط بخش آزمون وزارت آموزش و پرورش برگزار میشود. دانشآموزانی که میخواهند وارد دانشگاه شوند باید در آزمون ملی کنکور که توسط وزارت علوم و آموزش عالی برگزار میشود شرکت کنند. کنکور تنها چند هفته پس از امتحان دیپلم برگزار میشود، اما چون مسوول برگزاری آن وزارتخانهٔ دیگری است، لزوما ربطی به امتحانات نهایی دبیرستان ندارد. به همین دلیل و همچنین به خاطر اینکه تنها ۱۰ درصد (۹۰ هزار نفر در سال ۱۹۷۴) از دانشآموزانی که در کنکور شرکت میکنند میتوانند وارد دانشگاه شوند، آیندهٔ این آزمون مورد بحث است و به نظر میرسد احتمالا در آیندهای نزدیک اصلاح شود.
دانشگاه
در حال حاضر ۹ دانشگاه در ایران وجود دارد، هفت دانشگاه هم در دست احداث است. از ۹ دانشگاه موجود، سه دانشگاه (ملی، آریامهر و پهلوی) نیمه مستقل هستند، بقیه دانشگاهها کاملا تحت اختیار دولت هستند. هزینههای دانشگاه را دولت تامین میکند، اما مقدار قابل توجهی از هزینه به طور خودگردانی و توسط هیات امنایی که معمولا ریاست آن را عضوی از خاندان سلطنتی برعهده دارد، تامین میشود.
علاوه بر این دانشگاهها، بیش از ۱۰۰ موسسه آموزش عالی نیز وجود دارد: شش دانشکده دولتی مستقل، ۴۴ موسسهٔ وابسته به وزارت آموزش، ۳۰ موسسه متعلق به وزارتخانههای دیگر و ۲۵ موسسه خصوصی، اگرچه با قوانین جدید احتمالا این موسسات در نظام دولتی حل میشوند. این موسسات، جایگاه دانشگاهی ندارند، هرچند در بعضی موارد میتوانند مدرک افتخاری اعطا کنند.
آمار ثبتنام در موسسات آموزش عالی بسیار بالا بوده است. در دهۀ ۶۳-۱۹۶۲ تا ۷۳-۱۹۷۲ تعداد متقاضیان با افزایش ۳۵۰ درصدی از ۲۴ هزار نفر به ۸۳ هزار نفر رسیده است و در سال ۷۴ـ۱۹۷۳ حدود ۱۲۰ هزار نفر ثبتنام کردند. انتظار میرود تعداد ثبتنامکنندگان تا سال ۱۹۷۷ به ۱۹۰ هزار نفر و تا سال ۸۴ـ۱۹۸۳ به ۶۰۰ هزار نفر برسد. ناگزیر این شرایط منجر به افزایش هزینهٔ اختصاصی به آموزش عالی شد و بودجه این بخش بین سالهای ۱۹۶۴ تا ۷۴ـ۱۹۷۳ به میزان ۶۵۱ درصد افزایش یافت.
یکی از انتقادهایی که حتی از سوی خود شاه به آموزش عالی ایران وارد شده این است که استانداردها پایین است، اساتید ضعیف هستند و دورهها به خوبی برنامهریزی نمیشود. اگرچه این انتقادات در مورد بعضی دانشگاهها وجود دارد اما برای دانشگاههای جدیدتر پذیرفتنی نیست.
آموزش فنی و حرفهای
آموزش فنی و حرفهای در این مدارس به تعدادی از موسسات دولتی و نیمه دولتی سپرده میشود. فارغالتحصیلان دبیرستان فنی میتوانند به یکی از ۴۰ موسسهٔ فنی که وزارت آموزش اداره میکند، بروند و پس از گذراندن دورهای دو ساله مدرک فوق دیپلم دریافت کنند و تکنسین شوند. از سوی دیگر بسیاری از مراکز تربیت مربی و پژوهشهای فنی و حرفهای را وزارت کار اداره میکند. جدای از اینها سازمان شاهنشاهی خدمات اجتماعی هم برای دانشآموزانی که تا کلاس نهم درس خواندهاند برنامه دارد. به دلیل کمبود ۴۱۵۰۰ تکنسین و ۵۰۰ هزار کارگر ماهر و نیمهماهر در جریان اجرای برنامهٔ پنجم توسعه آموزش فنی به میزان قابل توجهی توسعه مییابد.
آنچه تاکنون گفته شده توصیف مختصری از نظام آموزشی ایران است. نکتهٔ جالب چند «راهحل» خیالپردازانه ایرانی است که به عنوان بخشی از انقلاب شاه و مردم اجرا میشود و مایلم به این موضوع بپردازم.
راهحلهای ایرانی
برنامهریزی و اجرا
سیاستگذاری و برنامهریزی به عنوان یک جزء لازم از انقلاب سفید به منظور تامین نیروی کار مجرب برای توسعهٔ اقتصادی محسوب شده است. بنابراین جدای از سازمان برنامه و بودجه که مسوول تهیهٔ برنامههای توسعهٔ آموزشی در قالب برنامههای پنج سالهٔ ملی است، اخیرا چند ارگان جدید با گرایش برجستهٔ آموزشی تشکیل شدهاند. شورای آموزش کشور شاید یکی از مهمترین این نهادهاست، این شورا که چند وزیر کابینه (آموزش، آموزش عالی، فرهنگ، اطلاعات، کار، امور اجتماعی) و روسای چند سازمان دولتی و کارشناسان برجستهٔ آموزشی در آن عضو هستند، مسوول سیاستگذاری و برنامهریزی آموزشی در همهٔ سطوح است. شورای عالی آموزش و پرورش، به عبارت دیگر با اعضای بیشتر نسبت به شورای آموزش کشور، فقط مسوول برنامههای آموزشی و مقررات سطوح پایین است. بیشتر نظرها معطوف به برنامهٔ آموزشی است که تاکنون نظری و سنتی بوده که همیشه با همان سرعتی که جامعه تغییر میکند، تغییر داده نمیشود، اما مخالفت قابل توجه با تغییر، خودش را هم میان والدین و هم معلمین نشان میدهد.
در پیشدانشگاهی، دانشگاهها خود مسوول برنامه آموزشیشان هستند، اما ساختار، سازماندهی و اهداف آموزش پیشدانشگاهی را باید شورای مرکزی دانشگاهها و موسسات آموزش تعیین کنند. روسای همهٔ دانشگاهها، دانشکدههای دولتی و سه دانشکده خصوصی، رئیس شورای آموزش کشور و وزیر علوم و آموزش عالی اعضای این شورا هستند و وزیر علوم ریاست شورا را هم برعهده دارد.
برنامهریزی برای ایجاد موسسات جدید بر عهدهٔ ارگان دیگری به نام شورای گسترش آموزش عالی است، اما چون ترکیب اعضای این شورا با شوراهای دیگر همپوشانی دارد، پیوند قابل ملاحظهای بین آنهاست. در نهایت همهٔ تصمیمهای کلیدی و تخصیص بودجه برای فعالیتهای علمی زیر نظر شورای پژوهش علم دنبال میشود.
بخش رسمی
در زمینه بخش رسمی آموزش، کاهش دورهٔ مدرسهٔ ابتدایی از شش سال به پنج سال، گنجاندن مدارس راهنمایی برای سنین ۱۵-۱۲ سال به عنوان مدارسی نیمه نظری، نیمهحرفهای با عنصر راهنمایی و مشورتی قوی (که به دلیل کمبود معلمان کارآزموده تا به حال از این نظر به طور ناقص اجرا شده)، برچیدن مدارس خصوصی و تغییر شکل دبیرستانها همگی تلاشهایی است برای اینکه تحصیلات مدرسهای پیوند مفیدتری با نیازها و فرصتهای شغلی داشته باشند. در کنار تغییرات ساختاری، تلاشهایی برای اصلاح رئوس برنامههای آموزشی و کتابهای درسی صورت میگیرد، اما شاید در این زمینهها، پیشرفت با کمترین سرعت عملی میشود.
مطمئنا بدیعترین و خلاقانهترین تغییر در سطح مدارس به مدرسهٔ راهنمایی تحصیلی مربوط میشود. برای تامین معلمان مورد نیاز برای این دورهٔ تحصیلی ۱۱ (حالا ۱۹) دانشکدهٔ تربیت معلم منطقهای در سراسر کشور ایجاد شدند. این دانشکدهها یک دورهٔ تخصصی دو سالهٔ متمرکز را برای معلمان مجرب مدارس ابتدایی با پنج سال سابقه یا برای فارغالتحصیلانی که مدرک دیپلم را دریافت کردهاند، برگزار میکند. قرار است آنها در مدارس راهنمایی منطقهٔ خود خدمت کنند اما در اغلب موارد بین دانشکدههای آموزش و در مدارسی که آنها در آن خدمت میکنند، هماهنگی زیادی وجود ندارد. ظرفیت متوسط پیش دانشگاهیها ۱۰۰۰ نفر، اصفهان (۱۰۵۰)، شیراز (۱۰۱۰)، مشهد (۱۱۰۰) است و دانشجویان دورههایی را میگذرانند که وزارت آموزش به جای استعدادها یا اولویتها، بر اساس آزمون دانشجو انتخاب میکند. پنج حوزهٔ مطالعاتی علوم انسانی، علوم تجربی، ریاضیات، زبانهای خارجی (الزاماً انگلیسی) و فنی و حرفهای است. فراگیری زبان انگلیسی برای همهٔ دانشآموزان اجباری است. همهٔ دانشکدهها مجهز به لابراتوارهای زبان، تلویزیون رنگی مداربسته و دستگاههای خودآموز هستند.
همزمان که ایران از نظر صنعتی توسعه پیدا میکند، نیاز برای تکنسینهای آموزش دیده و نیروی کار ماهر در تمام سطوح به شدت افزایش مییابد. اما دائما این ترس ابراز میشود که آموزش فنی و حرفهای به دلیل سنتهای قوی آکادمیک نمیتواند نظر دانشآموزان را جلب کند، اما آمار ثبتنام بر این نگرانی خط بطلان میکشد: در دههٔ ۶۳ـ۱۹۶۲ تا ۷۳ـ۱۹۷۲ ثبتنامکنندگان در مدارس فنی و حرفهای از ۹ هزار به ۶۶ هزار نفر افزایش یافته و در سال دانشگاهی ۷۴ـ۱۹۷۳ به آمار قابل توجه ۹۲ هزار نفر رسیده است. با رشد آمار فرصتهای شغلی از آنجایی که سازمانهای صنعتی طرحهای آموزشی مربوط به خودشان را ارائه میکنند، دستمزدها بالا میرود و وضعیت اجتماعی تکنسینها بهبود مییابد، انتظار میرود که دانشآموزان بیشتری یکی از شاخههای آموزش فنی را انتخاب کنند. پیشرفتهای وزارت آموزش در مدارس راهنمایی و فنی این امید را تقویت میکند، اما جالبترین پیشرفت در «دانشگاه کار» یا مرکز ملی آموزش صنعتی دیده میشود که وزارت علوم و آموزش عالی آنها را برای تربیت تکنسینهای درجهٔ اول، دوم و سوم، مهندسین صنعتی و مدیریت سیاسی ایجاد کرده است. وقتی دانشگاه کار به طور کامل عملیاتی شود، دانشآموزانی از سطوح مختلف آموزشی که حداقل هشت سال مدرسه را به پایان رسانده باشند جذب خواهد کرد و به آنها تلفیقی از آموزش عمومی و تعلیمات فنی را ارائه میکند.
دانشگاه کار که با الگوبرداری از نظام آموزشی بلژیک تاسیس شده و چهار شعبه آن در تهران، مشهد، اصفهان و کاشان فعال است، یک دورهٔ فشرده آموزش نظری و عملی صنعتی دایر میکند. در سطح دانشگاهی، جدای از برچیدن موسسات خصوصی و اصلاح آزمون ورودی و شیوههای انتخاب، طرحهایی برای تاسیس هفت دانشگاه جدید و ایجاد دانشکدهای دیگر برای دانشگاه تکنولوژی آریامهر اصفهان ارائه شده است. قرار است یک دانشگاه در بلوچستان ساخته شود؛ علاوه بر این وزارت فرهنگ و هنر برنامهای برای تاسیس دانشگاه هنر فارابی در تهران دارد. احتمالا دانشگاههای دیگری هم ایجاد خواهند شد اما یکی از مشهورترین آنها دانشگاه آزاد است.
بخش غیررسمی
بیشک ایران برجستهترین طرحهایش را معطوف به بخش آموزش غیررسمی کرده است. در حالی که نیمی از جمعیت ایران در جوامع کوچک روستایی زندگی میکنند و بسیاری از آنها حتی غیرقابل دسترسی هستند، شاه چند طرح ارائه کرده که بخشی از جریان توسعهٔ روستاها و تلاش برای کشاندن مردم بیسواد تحت نظام فئودالی به میانهٔ قرن بیستم محسوب میشود. اولین طرح در این زمینه سپاه دانش است که قرار است با نرخ بیسوادی ۸۶ درصدی در مناطق روستایی مبارزه کند. فارغالتحصیلان دبیرستان میتوانند دورهٔ خدمت سربازی خود را با معلمی در روستاها بگذرانند. پس از شش ماه آموزش متمرکز، از جمله آموزش نظامی، جامعهشناسی روستایی و بهداشت، اعضای سپاهیان دانش ۱۸ ماه خدمت باقیمانده خود را در مناطق روستایی میگذرانند. تا سال ۱۹۶۸ فقط مردها اجازه حضور در سپاه دانش را داشتند، اما حالا مردان و زنان را میتوان دید که در یونیفورم خاکی رنگ در روستاها کار میکنند. تا سال ۱۹۷۳، خدمات سپاه دانش به ۵۰ هزار روستا رسیده و ۱۲ هزار مدرسه تاسیس شده و کتابهای درسی ویژه بین ۶۰ هزار دانشآموز توزیع شده است. طرح سپاهیان دانش آنقدر موفق بوده که سپاهیان سلامت و سپاهیان توسعهٔ کشاورزی هم تاسیس شده است. هر سه گروه حالا مایلند که به صورت تیمی در روند کمک به توسعهٔ روستایی کار کنند.
بر اساس یک برنامهٔ آموزش ویژهٔ عشایر، در استان فارس برای فرزندان عشایر مدارسی در چادر دایره شده است. مدارس در دورهٔ کوچ، عشایر را همراهی میکنند. بین سالهای ۱۹۶۳ تا ۱۹۷۳، سه هزار معلم در مراکز آموزش ویژهٔ قبایل تعلیم دیدند، بزرگترین مرکز در شیراز بود که دبیرستانی هم برای بچههای عشایر تاسیس شده است. برنامهٔ مدارس عشایر در حال ارزیابی است و در صورت موفقیت به چادرنشینان نواحی دیگر (کردها، ترکمنها، بلوچها و...) نیز ارایه میشود.
نتیجهگیری
بیشک با اجرای انقلاب سفید، مشکلات زیادی وجود دارد که باید برطرف شود. پرسنل باید آموزش داده شوند، نیاز به انتخابهای اداری گستردهتر احساس خواهد شد؛ توسعهٔ روستایی باید ریشه بدواند. نرخ بیسوادی باید به شدت کاهش یابد. آموزش را پارامتری کلیدی در روند انقلاب سفید محسوب کردهاند.
نظر شما :