ستایشگران شوکت رهبر فولادین/ نویسندگانی که شیفته استالین شدند
امیلی امرایی
با این حال در سرزمین شوراها، نویسندگان بسیاری بودند که قبلهٔ آمالشان برای نجات بشریت کمونیسم بود، ادبیان سرشناس شوروی کم نبودند که با لنین و استالین پالوده خوردند و در ستایش این ایدئولوژی سکرآور برای نجات بشر آثار سترگی آفریدند. از ماکسیم گورکی تا فادیف و مایاکوفسکی و شولوخوف در ستایش رهبران این ایدئولوژی که بیش از ۲۰ میلیون قربانی داشت نوشتند.
شاید این همدلی با کمونیسم که گاهی وقتها به احترام و مراوده با دیکتاتوری همچون استالین ختم میشد از آنجا میآید که به قول جورج استاینر، منتقد برجستهٔ انگلیسی: «کمونیسم از لحظه تولد تاریخی خود، مرامی لبریز از حس ارزشهای فکری و هنری بود. این حس در مارکس و انگلس آشکار است. هر دو از ژرفای وجود روشنفکر بودند. بالاترین بزرگداشت را لنین نثار هنر کرد هنگامی که از آن هراسید و رمید و به قدرت برتر اسرارآمیز و مسحورکننده هنرهای تجسمی و موسیقی در مقابل تعقل اذعان آورد. تروتسکی ادیبی به پرطمطراقترین مفهوم آن کلمه بود. نویسندگان و آثار ادبی، حتی در حکومت استالین، در تعیین استراتژی کمونیستی نقش حیاتی داشتند. نویسندگان هدف تعقیب و آزار بودند و به قتل میرسیدند، زیرا تشخیص داده شده بود که ادبیات نیرویی خطیر و بالقوه خطرناک است. نقطه حساس و تعیینکننده همینجاست. ادبیات، ولو به شیوههای بیرحمانه و با تحریف معنای آن، مورد تکریم و تعظیم بود، زیرا استالین به آن اعتماد نداشت.» و در پی همین استراتژی بود که استالین به جلب نظر نویسندگانی خارج از مرزهای سرزمین شوراها هم اهمیت میداد.
نویسندگان همیشه از موقعیت خاص خود در ایدئولوژی کمونیسم آگاه بودهاند. با این حال درست در روزهایی که نویسندهای همچون ولادیمیر ناباکوف از شوروی گریخته بود و زامیاتین در آرزوی خروج از جهنم استالین بود و آنا آخماتووا سوگوار دوستان نویسندهاش بود که در گولاکها جان میکندند و همسر اوسیپ ماندلشتام از مرگ شوهرش در اردوگاه بیاطلاع بود، نویسندگان و ادبیان سرشناس غربی بودند که سخت شیفتهٔ دنیای ایدهآل مصنوعی و انکار نفس شوروی بودند. ادیبان غربی برای دیدار با استالین به کرملین میشتافتند و در این دیدارها غرق در رویای زندگی برابر و ایدهآل میشدند، نویسندگانی از این دست از دنیای غرب کم نبودند. از جادوی کمونیسم تا لحظهٔ رویارویی با واقعیت استالینیستی فاصلهٔ زیادی بود که بسیاری از نویسندگان سرشناس فرصت درک آن را نیافتند.
پابلو نرودا: درهٔ عمیق میان سوسیالیسم آلنده و استالین
پابلو نرودا شاعر عشق و دلدادگی شیلی و رفیق شفیق سالوادور آلنده، یکی از چهرههایی بود که کمونیسم را راهی برای برابری بشر میدانست. منتقدان نرودا معتقدند او چشمهایش را بسته بود و چندان تفاوتی میان آنچه آلنده از این ایدئولوژی میخواست و آنچه استالین از آن برداشت کرد قائل نبود. با این حال او با جان و دل در جنگهای داخلی اسپانیا حضور داشت، او در جریان این جنگ بسیار به سیاست پرداخت و هوادار کمونیسم شد و در همین دوره با فدریکو گارسیا لورکا دوست شد.
نرودا مدتی کنسول شیلی در پاریس شد و به انتقال پناهندگان جنگ اسپانیا به فرانسه کمک کرد و با اینکه به عنوان یک نوبلیست ادبی از او انتظار میرفت بیشتر به ادبیات بپردازد، اما او همچنان درگیر سیاست ماند. بعد از پاریس به مکزیکو رفت. در آنجا با پناه دادن به نقاش مکزیکی داوید آلفارو سیکهایروس که مظنون به شرکت در قتل تروتسکی بود، در معرض انتقاد قرار گرفت.
پابلو نرودا شاعری بزرگ بود، اما در بسیاری از موارد نیز مورد حمله و اعتراض قرار گرفته است. زمانی «خوان کارلوس خیمهنس» اسپانیایی درست مانند «ژید» دربارهاش نوشت: «او بزرگترین شاعر اسپانیایی زبان است و متأسفانه چنین است.» نرودا برای مقابله با ارتش نازی و به توصیه استالین سفری به این کشور داشت و با «رفیق استالین» محبوبش دیدار کرد.
او در سال ۱۹۴۲ شعری در ستایش شهر استالینگراد نوشت و بعدها حتی برای مرگ استالین نیز قصیدهای سرود. منتقدان مهربانتر حالا میگویند او از ترس فاشیسم به دامان استالین پناه برد. اوکتاویو پاز رفیق دیرین نرودا درباره رابطه استالین و نرودا گفته است: «او بیشتر و بیشتر استالینیست میشد و در حالی که من کمتر و کمتر مسحور استالین میشدم.»
با آنکه پاز هنوز نرودا را «بزرگترین شاعر نسل خود» میدانست، ولی در جستاری که دربارهٔ آلکساندر سولژنیتسین نوشت به این مساله پرداخت که وقتی به نرودا و سایر نویسندگان و شاعران مشهور استالینیست فکر میکند: «همانطور مو بر تنم راست میشود که از خواندن بخشهایی از دوزخ دانته. شکی نیست که آنان کارشان را با اعتقادات نیک آغاز کردهاند. اما به شکلی نامحسوس تعهد پشت تعهد برایشان آمد و در نهایت خود را در تودهای از دروغ و کذب و فریب و پیشداوری یافتند و آنها روح خود را گم کردند.»
نرودا لنین را نابغه بزرگ قرن نامید و سخنرانی ۵ ژوئن ۱۹۴۶ او ادای دینی است به میخائیل کالینین و استالین که از دید نرودا مردی بود که باید از او به عنوان سازندهٔ کبیر یاد میشد.
جورج برنارد شاو: روسیهٔ استالینپرور
جورج برنارد شاو معتقد بود که استالین مردی است از جنس فولاد و استالین او را شوخطبعترین نویسندهٔ عالم میدانست. برنارد شاو همیشه در آرزوی رهبری همچون استالین برای بریتانیا بود. او از جمله بانیان اصلی حزب کارگر انگلیس در ۱۹۰۰ بود. آثار او با توصیه استالین و با کمک «آرتمی خالاتوف» در مسکو به روی صحنه رفت.
جولای سال ۲۰۰۳ حراج ساتبی لندن اسنادی را برای فروش گذاشت که نشان میدهد برنارد شاو از دادگاههای فرمایشی و نمایشی استالین دفاع کرده است. این دفاعیات در حالی صورت گرفته است که درست در همان روزها بسیاری از جریانهای چپگرای بریتانیا و اروپا نسبت به سوسیالیسم حاکم در شوروی تردید داشتند. شاو پس از بازدید از شوروی بیشتر مدافع استالین شد. او به پرسشنامهٔ تایپ شده درباره اولین دادگاههای نمایشی که توسط استالین برگزار شد پاسخ داد و در مصاحبه با روزنامهنگاری به نام دوروتی رویال گفت: «مساله ما کشتن یا نکشتن نیست، انتخاب درست برای کشتن است، تفاوت اساسی میان تصفیهگر روسی با تپانچهاش و جلاد انگلیسی در این است که آنها روی یک نوع آدم، یکسان عمل نمیکنند.»
این در حالی است که در همان مقطع تاریخی دیگر روشنفکران بریتانیایی در نامهای از استالین خواسته بودند دربارهٔ محاکمهٔ بلشویکهای کهنهکار اغماض کند. برنارد شاو از استالین حمایت میکرد و بسیاری از منتقدانش معتقدند با استناد به همین گفتوگو میتوان گفت که شاو حتی دربارهٔ جنایتهای استالین هم چندان بیاطلاع نبود. دیدار استالین و برنارد شاو در سال ۱۹۳۲ سبب شد که او یک سخنرانی در حزب کمونیست لندن در ستایش انقلاب اجتماعی و سیاسی استالین کرد.
رومن رولان: دوری از فاشیسم، رفاقت با استالینیسم
برخلاف آندره ژید که همیشه سعی داشت از نزدیکی با استالین فاصله بگیرد، رومن رولان رفیق صمیمی او دو بار موفق به دیدار استالین شد و در هر دو بار گزارشی از دیدارهایش نوشت و حتی با استالین مصاحبه کرد، او در طول مصاحبه استالین را رفیق یا همان تاواریش خطاب میکرد. رومن رولان به آندره ژید گفته بود استالین مردی از جنس فولاد است. با این حال رولان همیشه بیهیچ پردهپوشی میگفت علاقهاش به نظام سوسیالیستی شوروی ناشی از اخلاق انسانی است که در این ایدئولوژی برای ابنا بشر در نظر گرفته شده است. رولان چندان علاقهای به موفقیتهای اقتصادی شوروی نداشت و حتی در دیدار با استالین هم از نظام اخلاقی که مارکس برای انسان در نظر گرفته صحبت کرده بود.
رولان به دلیل مبارزه ضد فاشیستیاش از دریافت جایزه گوته، اهدا شده در آلمان سال ۱۹۳۳، خودداری کرد. این اقدام او باعث شد که دانشجویان نازی آلمانی، بعدها آثارش را در مراسم تکاندهنده کتابسوزی مشهور آن زمان، به صورت نمایشی همراه آثار دیگر نویسندگان مبارز ضد فاشیست، به درون آتش بیندازند و فروش آنها را در کتابفروشیها ممنوع اعلام کنند و همین مساله سبب شد که در شوروی از او استقبال بیشتری شود و کتابهایش با کمک کانون نویسندگان مسکو منتشر شد. رولان سال ۱۹۳۴ با یک خانم روس ازدواج کرد و از طریق همسرش موفق شد یک سال بعد راهی مسکو شود. او مدتی میهمان ماکسیم گورکی شد و گورکی که خود به دولت و نظام نزدیک بود نگاه او را نسبت به استالین و شوروی محبتآمیزتر از پیش کرد. رولان سفرهای بسیاری در روسیه داشت و در طول این سفرها به شدت از زندگی مردم روسیه احساس رضایت میکرد و پیشرفت سوسیالیستها را بینظیر میدانست و بخشی از آن را مرهون تلاش بیپایان و کمخوابیهای استالین عنوان کرد.
با این حال او در سال ۱۹۳۸ کمی نسبت به آنچه در روسیه میگذشت به دیده تردید نگریست و به اهداف اومانیستی بلشویکها شک کرد و از اینکه سوسیالیسم باعث نابودی مذهب میگردد، انتقاد کرد. آندره ژید در این باره همیشه منتقد رولان بود و از نزدیکی رولان و استالین همواره دلچرکین بود.
رافائل آلبرتی: ماه عسل در محضر استالین
کمونیست پارتی اروپای غربی در آغاز راه بیهیچ چون و چرایی گوش به فرمان شوروی بود و حتی بدون هیچ سوالی. رافائل آلبرتی به شوروی لقب ستاره قطبی را داده بود و معتقد بود آنها راهگشا هستند و ناجی. او از استالین با لقب تاواریش، رهبر و استاد و پدر یاد میکرد. رافائل آلبرتی چنان شیفتهٔ استالین بود که درست کمی بعد از ازدواجش با ماریا ترسا لئون راهی مسکو شد و شیفتهٔ مجلات و کتابهایی شد که با کمک حزب کمونیست منتشر میشد و دستاندرکارانش همگی نویسندگان عضو حزب بودند. او و ماریا ترسا لئون در اولین ماههای ازدواجشان راهی مسکو شدند و در این سفر چنان شیفتهٔ فعالیتهای نویسندگان حزبی شدند که بعد از بازگشت به اسپانیا مجلهٔ ادبی «اکتبر» را منتشر کردند و هر دو گزارشی از پیشرفتهای ادبیات در دامن رئالیسم سوسیالیستی نوشتند.
هانری باربوس: دنیا از چشم استالین
هانری باربوس برای استالین سنگ تمام گذاشت. این نویسندهٔ فرانسوی کتابی نوشت با عنوان «استالین: دنیای جدیدی که از چشم یک مرد باید دید». او در سال ۱۹۳۴ این کتاب را منتشر کرد؛ کتابی که نوشتنش میتوانست زندگی هر نویسندهٔ روسی که در گولاکها ذره ذره نابود میشد را به او برگرداند. هانری باربوس چنان سرسپردهٔ سوسیالیسم شد که استالین او را نویسندهای وفادار به سوسیالیسم میدانست و او را مثال میزد. باربوس چندین بار با استالین دیدار کرد و حتی به ویلای شخصی او هم دعوت شد. او در ژانویه ۱۹۱۸ فرانسه را ترک کرد و همراه با انقلابیون راهی مسکو شد و این شهر را شبیه به آرمانشهر خودش دانست. او با زنی روسی ازدواج کرد و در یادداشتهایش از ظهور کمونیسم در شوروی به عنوان تولدی باشکوه در تاریخ یاد کرده است. استالین رمان «آتش» او را میستود. پانائیت ایستراتی نویسنده رومانیایی و رفیق دیرین او بعد از انتشار زندگینامه استالین، باربوس را نویسندهای از دست رفته و تباه شده دانست. ایستراتی معتقد بود باربوس سبب سرشکستگی ادبیات است.
امیل لودویگ: سانسور به دست رفیق کبیر
امیل لودویگ، نویسنده و بیوگرافینویس مشهور با وجود نگاه مثبتی که به شوروی داشت چندان با استقبال روبهرو نشد. او با موسولینی مصاحبه کرد و حتی سراغ مصطفی کمال آتاتورک هم رفت، اما در این میان رویاروییاش با استالین بیشتر در ذهنها ماند. ۱۳ دسامبر ۱۹۳۱ او به دیدار استالین رفت و حاصل این دیدار کتابی شد درباره استالین و لنین. او در این کتاب شرحی از دیدار با استالین نوشته و تا اندازهای مرعوب او شده است. بخشهایی از گفتوگوی او با استالین توسط استالین حذف شد که بعدها در نسخهٔ انگلیسی منتشر شد. لودویگ جزو معدود مصاحبهگرانی بود که بعدها چندان علاقهای به دیدار دوباره با استالین نداشت.
لویی آراگون: سورئالیستی که کمونیست شد
سال ۱۹۳۱ لویی آراگون که همراه با آندره برتون نهضت سورئالیسم را رهبری میکرد سر از شوروی در آورد. او برای شرکت در کنگرهٔ نویسندگان انقلابی به مسکو دعوت شد و چنان با نویسندگان کمونیست دوستی به هم زد که دیگر هرگز دل از این سرزمین نکند. آراگون شیفتهٔ سیاستهای استالین شد و معتقد بود حکومت از ادبیات حمایت میکند و این حمایت هرگز شبیه دخالت نیست. در اتحاد جماهیر شوروی، سورئالیسم محکوم شد و آراگون هم هیچ مخالفتی با این محکومیت نکرد. این رفتار او رنجش برتون را به دنبال داشت و موجب اختلاف آن دو شد. آراگون در اوایل دههٔ ۱۹۳۰ با الزا تریوله خواهر زن مایاکوفسکی، نویسندهٔ روس، ازدواج کرد و از این زمان به بعد، تقریبا تمام اشعار او درباره همسرش سروده شده است. آراگون در ۱۹۳۱ رسما پیوند خود را با سورئالیسم قطع کرد و به فعالیتهای سیاسی و اجتماعی پرداخت. او یکی از نویسندگان محبوب کنگره نویسندگان انقلابی روسیه باقی ماند و طبق اسناد به جا مانده استالین بسیاری از اشعار او را خوانده بود.
اچ. جی. ولز: در محضر بلشویک اعظم
ژوییه ۱۹۳۴ اچ. جی. ولز برای انجام یک مصاحبه موفق شد استالین را راضی کند. استالین در آن سالها اطمینان داشت که از طریق نویسندگان غربی که به سوسیالیسم علاقه دارند میتواند چهره مخدوش و ضد انسانی خودش را تلطیف کند.
نویسنده رمان «ماشین زمان» خود عضو انجمن فابین بود که میخواستند سوسیالیسم را به صورت تدریجی رواج دهند. از اینگونه سوسیالیسم ناراضی شد و به تصور خود، طرح اتوپیای جدیدی را ریخت. اگرچه در این مصاحبه او با اشتیاق درباره سوسیالیسم سخن میگوید اما در عین حال نگاه انتقادی خود را حفظ میکند. ولز در این گفتوگو سعی میکند بحث آزادی بیان را پیش بکشد و از استالین میخواهد در این باره حرف بزند و استالین خیلی راحت بحث انتقاد از خود را به جای نقد نسبت به جامعه جا زد. استالین از اچ. جی. ولز دعوت کرد که در کنگره نویسندگان اتحاد جماهیر شوروی شرکت کند، با این حال ولز نپذیرفت و گفت تنها یک هفته فرصت دارم و ترجیح میدهم در این مدت با نویسندگان تکتک ملاقات کنم.
نظر شما :