گفتوگوی تاریخ ایرانی با پاول گابل: ایران جادۀ بزرگ استالین بود
سامان صفرزائی
***
بحث را با مقالهای از شما آغاز میکنیم که در آن از تصمیم استالین برای ضمیمه کردن ایران و برخی دیگر از کشورها به شوروی سخن میگویید. در این مقاله نوشتهاید: «استالین به پیمان پنهانی "عدم تجاوز" (با آلمان) که به مسکو اجازه تصرف کشورهای حوزه بالکان و بخشهایی از لهستان را میداد به چشم "الگویی" برای الحاق بخشهایی از ایران، ترکیه و چین مینگریست.» اساسا منافع استراتژیک استالین برای آنکه بخشهایی از ایران را به اتحاد جماهیر شوروی ضمیمه کند چه بود؟
از همان نخستین روزهایی که اتحاد جماهیر شوروی بنا شد، استالین حرکت به سوی ایران را برای شکست امپراتوری بریتانیا و گسترش کمونیسم بسیار حیاتی میدانست. بد نیست یادمان باشد که تا اواخر دهه ۱۹۳۰، استالین و دیگر رهبران اتحاد جماهیر شوروی همواره مساله ملی و استعمار را یک چیز میخواندند. در نخستین سال پس از پیروزی انقلاب بلشویکی، او به دنبال گسترش انقلاب روسیه به داخل ایران از طریق جنبش جنگل بود.
آن تلاشها با ظهور رضاشاه به شکست انجامید، اما در دهه ۱۹۴۰، استالین با یک فرصت دیگر مواجه شد؛ اشغال شمال ایران به عنوان بخشی از تلاش متفقین علیه هیتلر. او بعد از جنگ قصد نداشت آنجا را خالی کند و تلاش میکرد با تاسیس جمهوری آذربایجان غربی آن منطقه را تحت سلطه مسکو درآورد. اما فشارهای غرب، از سوی بریتانیای کبیر و ایالات متحده، وی را مجبور به عقبنشینی کرد و آن رژیم فروپاشید.
دیدگاههای ژئوپولتیکال استالین در خصوص اهمیت ایران برای مسکو در تفکر امروز روسیه نیز جای دارد، بسیاری از نویسندگان روسی حتی امروز فکر میکنند روابط با ایران میتواند برای گسترش نفوذ روسیه در خاورمیانه و جنوب آسیا مورد استفاده قرار گیرد.
همان طور که مطلع هستید، هیتلر در طی جنگ جهانی دوم تقریبا روابط حسنهای با حکومت رضاشاه داشت، فکر میکنید اگر هیتلر وارد جنگ با شوروی نمیشد، آیا باز هم اجازه اشغال ایران را به استالین میداد؟
هیتلر در موقعیتی قرار نداشت که جلوی استالین را بگیرد و نگذارد نیروهای شوروی به سمت جنوب گسیل شوند. این موضوع دستکم در ابتدا نه به عنوان اشغال بلکه حرکت متفقین علیه نازیها تعبیر شد.
شما در جایی اشاره کردهاید که در سال ۱۹۴۱ میرجعفر باقروف، دبیرکل حزب کمونیست آذربایجان، خطاب به استالین گفته که «لازم است تاکتیک و استراتژیای که در مدل یکی کردن قلمروهای لهستان، اوکراین و بلاروس به کار برده شد، در ایران نیز اجرا شود.» شما بر این اساس ادعا کردید که این موضوع روشن میکند که طرح شوروی برای الحاق بخشهایی از ایران «عملا آماده» بوده است. سوال این است که آن استراتژی و تاکتیکهایی که مسکو مایل بوده در قبال ایران نیز بکار گیرد، چه بوده است؟
باقروف و برخی دیگر از کمونیستهای آذربایجان حتی بیش از آنچه در مسکو برای استالین قابل پشتیبانی بود سیاست پیشروی در ایران را داشتند، حداقل حمایت آشکار وی. اما قطعا پیشنهادات آنها بخشی از بحثهایی بود که در دهه ۱۹۴۰ در پایتخت اتحاد جماهیر شوروی رایج بوده است.
آیا کمونیستهای ایران در داخل و خارج از کشور پیامی برای استالین فرستادند که از ایده وی حمایت میکنند؟
تعجب نمیکنم اگر همچنین مواردی وجود داشته، چرا که احزاب کمونیست به طور کلی در پی داشتن منافع با مسکو بودند، اما مدرکی را مشاهده نکردم که در آن چنین ادعایی مطرح شده باشد. تردید دارم که ایرانیهای کمونیست میخواستند کشور خودشان را کنترل کنند، در عوض مایل بودند جذب امپراطوری «قدرتمند» اتحاد جماهیر شوروی شوند.
پس از جنگ جهانی دوم، استالین هنوز علاقهمند به منطقه آذربایجان ایران و کنترل آن توسط مسکو بود، امری که منجر به غائله آذربایجان در ایران شد. در کردستان نیز برای مدتی در دهه ۱۹۴۰ جمهوری خودمختار مهاباد برقرار شد. چه چیز باعث شد تا او این بار به جای تمرکز در مناطق شمالی، به سمت غرب ایران گرایش پیدا کند؟
گمان میکنم ریشههای این موضوع را باید در این دیدگاه استالین جستجو کرد که ایران را جادهای به سوی چیزهای بزرگتر میدانست که به خود ایران محدود نمیشد. او علنا از کردها علیه چندین کشور منطقه استفاده کرد. از این رو تمرکز بر غرب ایران و یک «آذربایجان یکپارچه» استراتژیای بود که وی دنبال میکرد.
در این میان استراتژی ایالات متحده برای مقابله با رویکرد استالین در قبال ایران چه بود؟
ایالات متحده با اصرار بریتانیا با تلاشهای استالین برای گسترش نفوذ اتحاد جماهیر شوروی به سمت مرزهای جنوبی مقابله کرد. پرزیدنت هری ترومن کاملا روشن کرد که واشنگتن تلاشهای شوروی برای تجزیه ایران یا حضور قوای نظامی شوروی در مناطق اشغال شده ایران را تحمل نخواهد کرد، چه به صورت مستقیم، چه با حضور یک دولت سرسپرده در آن مناطق.
به عنوان پرسش آخر بفرمایید که تفاوتهای اصلی میان استراتژی ولادیمیر لنین و ژوزف استالین در قبال ایران را چگونه تبیین میکنید؟
جالب است که بگویم سیاستهای لنین در قبال ایران حتی پیشروانهتر از استالین بود، حداقل در مساله گسترش قلمرو اتحاد جماهیر شوروی. لنین در سال ۱۹۲۰، در پیشنویسی که در مورد مساله ملی و استعمار برای کنگره دوم حزب کمونیست آماده کرده بود، استدلالش این بود که انقلاب باید گسترش یابد، کشورهایی مانند اوکراین که مستقل هستند باید به جمهوریهای شوروی تبدیل شوند.
استالین در تلگرافی که از قضا فقط یک بار در دوره اتحاد جماهیر شوروی علنی شد، گفته بود که این اشتباه است که فکر کنیم کشوری که هرگز بخشی از امپراطوری روسیه نبوده، قبول خواهد کرد که به اتحاد جماهیر بپیوندد. استالین پس از ۱۹۴۵ این رویکرد را در قبال کشورهای اروپای غربی دنبال کرد، و به نظر من، به احتمال زیاد همین رویکرد را در قبال ایران و دیگر کشورها داشت، گرچه خیلیها به وی فشار میآوردند که در این راه قدم بردارد.
دیکتاتور شوروی تنها دو بار این طرح را اجرا کرد، حداقل بخشی از آن را: از یک سو با اشغال استونی، لتونی، لیتوانی و کالینینگراد، و از دیگر سو با جذب بخش غربی اوکراین. اگر او این کارها را نکرده بود و برخی از آگاهترین ملتهای آگاه در اروپا را ضمیمه مرزهای خود نکرده بود، احتمالا عمر اتحاد جماهیر شوروی بیش از این به درازا میکشید.
نظر شما :