کورسویی در تاریکی
تختی به روایت کیانوش عیاری
حرکت تختی به همیاری در ایران معنایی تازه بخشید و اتحادی را متبلور کرد که در بستر ناب جامعه ریشه داشت و عاری از هر شائبۀ سیاسی بود. در آن دوران حتماً کسانی از بلوری شدن اتحادی که پیشتر پنهان و خموده بود خوششان نمیآمد و متقابلاً فراوان کسانی در بُهت بودند از اینکه شاخهها از برای خدمت او کوره کردهاند.
تختی که از کشتار زلزله دلشکسته بود، پا در مسیری گذاشت تا اندوه و تأثر در سطح ماندۀ مردمان اهل حزن را به جایی هدایت کند تا گذرا نباشد. او شکلدهندۀ شرایطی شد که مردم با پرداخت حتی اندکی پول خود را مسئول بدانند و مهمتر آن اتحاد رنگباخته جانی دیگر یابد. انگار زمین در بوئینزهرا تکان خورد تا مردم تهران هم تکان بخورند و به چشم خود ببینند که هستند.
نمیخواهم به حرکت تختی بعدی فراتر از ظرفیتش بدهم، اما اتفاق مهمی بود. پس از واقعهای فاجعهآمیز، کسی که آستین بالا زده بود قصد دمیدن بر کورۀ حزن و ماتم نداشت. او میخواست شمعی بیفروزد تا کورسویی در آن تاریکی باشد.
حرکت تختی و اقبال توأم با اعتماد مردم در بطن جامعهای که بدبین بود و باور نمیکرد همیاری مردم معنایی داشته باشد، عین پاجوشی سر برکشیده از تنۀ درختی پیر عمل کرد. معلوم شد جامعه هنوز زنده است و در آن زیر میرها نفس میکشد. مردم به خود آمدند و به یاری تختی شتافتند و در دورۀ بسیار کوتاهی تبدیل به تنی واحد شدند و به همدیگر تکیه کردند. اگرچه این جوشش و شاید خیزش دوام چندانی نداشت، اما به منزلۀ تمرینی برای یافتن جانپناه - نیروی نهفته در اتکای مردم به همدیگر را میگویم - در خاطرۀ تاریخی ایرانیها باقی مانده است.
* این یادداشت برگرفته از کتاب «جهانپهلوان»، تالیف آرش تنهایی است که به زودی رونمایی میشود.
نظر شما :