مشروطه پروژهای ناتمام بود
پاسخهای ابراهیم اصغرزاده، فعال سیاسی
***
امروز از مشروطه چه میفهمیم؟ آنچه ۱۱۰ سال پیش اتفاق افتاده را چه باید معنا کرد؟ انقلابی مردمی برای استقرار دموکراسی؟ نهضت روشنفکران برای حاکمیت قانون و محدود کردن اختیارات پادشاه و…؟
فهم امروز ما از انقلاب مشروطه مشابه همان فهمی است که فرانسویان از انقلاب کبیرشان دارند. چگونه انقلاب آنها بر تمامی زوایای تاریخ معاصرشان سایه افکنده است، رفتار ملت ما نیز در طول ۱۱۰ سال گذشته نتوانسته گوشهای بیرون از مدار جاذبه و دافعه پروژه مشروطسازی قدرت به سر آورد. در تمام سالهای پس از مشروطه تا امروز و فرداهای دور، حیات سیاسی ملت و جامعه ایرانی مشروط به آثار خیزش و جنبش مشروطه است. کشورهایی که معمولاً انقلاب بزرگی را تجربه کردهاند تا سالیان دراز نمیتوانند خود را از تأثیرات و ثمرات آن دور نگه دارند. این حق هر نسلی است که با متر و معیار خود تاریخ را تحلیل و نقد کند. همین الآن هستند صاحبنظرانی که به جای عاملیت انسداد و انحراف، رضاشاه را ثمره مشروطه میدانند و بر این باورند که تجددخواهی آمرانه او نتیجه طبیعی انقلاب مشروطه است. برخی تحلیلگران تاریخ معاصر ایران انقلاب اسلامی را نیمه ناتمام یا مکمل انقلاب مشروطه و برخی دیگر آن را تعیین تکلیف مشروعهخواهان با مشروطهطلبان بعد هفتاد سال میدانند. برخی میگویند خیزش مشروطه، انقلاب نبود چون طبقه رجال سابق بر سر کار ماندند و عینالدوله که منفور بود، چندین بار رئیسالوزرا شد. شاید آن زمان قدرت سیاسی در یک لحظه طوفانی به جابهجایی قدرت نینجامید؛ اما ارکان اقتدار سیاسی یکسره دگرگون شد.
در سالهای آغازین انقلاب اسلامی، روحانیون انقلابی که در پیشبرد انقلاب اسلامی نقشی ممتاز داشتند قرائتی مدرن و کاملاً متفاوت از آنچه شیخ فضلالله بر زبان میراند ارائه میدادند. آن زمان کمتر کسی از روحانیان آرا و عقاید شیخ در باب آزادی و قانونگرایی را سرلوحه مواضعش قرار میداد؛ کمااینکه تلفیق مباحث جمهوریت و اسلامیت یا حق حاکمیت ملی و حقوق شهروندی که در اصول قانون اساسی تجلی یافت متفاوت از نظرات شیخ فضلالله نوری بود. شیخ در رسالهای نوشته بود: «آزادی قلم و لسان از جهات کثیره منافی با قانون الهی است. اگر نه، تو بگو فایده این "آزادی" چیست که این "کلمه قبیحه" را نشر میدهی؟ بنای قرآن این است که آزادی نباشد. اگر فردا یهود و نصاری و مجوس و بابیه آمدند پای منبر و محراب ما، القای شیطنت کردند، نشر کلمه کفریه خود را کردند، ایجاد شبهه کردند و قلوب صافیه مؤمنین را تضلیل کردند؛ تو میخواهی چه کنی؟»، «ای مُلحد اگر این قانون دولتی مطابق اسلام است که ممکن نیست در آن مساوات، و اگر مخالف اسلام است، مُنافی است با آنچه که در چند سطر قبل نوشته شده که آنچه که مخالف اسلام است قانونیت پیدا نمیکند. ای بیشرف، ای بیغیرت، ببین صاحب شرع برای اینکه تو مُنتحل به اسلامی، برای تو شرف مقرر فرموده و امتیاز داده تو را، و تو خودت از خودت سلب امتیاز میکنی و میگویی من باید با مجوس و ارمنی و یهودی برادر و برابر باشم... یکی از مواد آن ضلالتنامه (قانون اساسی مشروطه) این است که افراد مملکت متساویالحقوقاند!»
وقتی شیخ فضلالله نوری از مشروعه «نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد» سخن میراند شاه مستبد قاجار هم جرأت مییافت مجلس نوپای شورای ملی را به توپ ببندد، اوباش و الوات را به خیابان آورد که شعار دهند:«ما مشروطه نمیخواهیم، ما دین میخواهیم.» در تبریز و بعضی شهرها مستبدین و قزاقهای روسی از سر شوق، به علامت پیروزی استبداد و شکست آزادی پرچمهای سفید برافراشتند. در آن موجها و جنبشهای اجتماعی هر کس از ظن خود طرفدار یا مخالف مشروطه میشد، چه ایرادی دارد؟ بالاخره در مقابل شیخ فضلالله نوری، آخوند خراسانی را هم داریم که میگفت: «الیوم دفع این سفاک جبار در حکم جهاد در رکاب امام زمان است.» یعنی باید شاه ظالم را پایین کشید. او مجتهدی است که میگفت در دوران غیبت، حکومت از آن «جمهور ناس» است، بسیار مهم است ۱۱۰ سال قبل مرجع تقلیدی بگوید در دوره غیبت، حکومت از آن جمهور ناس است.
دستنوشتهها و جزوات روشنگرانهای در عصر مشروطه تدوین گردیده که همین حالا هم کسی جرأت انتشار آن را ندارد؛ ولی یک نکته درسآموز آنکه از مبارزات مدنی مسالمتآمیز و چانهزنی مشروطهخواهان بر مبنای بستنشینی و مذاکره تا کودتای به توپ بستن مجلس و بعد درگیری مسلحانه طوایف و فوجهای تفنگبهدستی که برای فتح تهران آمدند تنها ۱۱ ماه طول کشید. هرجومرج، توطئه و انتقام و تصفیههای خونین مسیر مشروطه را ناهموار میساخت. خب از جامعه قجرزده غرق بیسوادی و خرافه که نیمی از جمعیتش را ایلات و عشایر کوچنده و خانسالار تشکیل میداد، نمیشد انتظار داشت مطابق الگوهای غربی باستیل فتح شود یا امور، مطابق جدول زمانی معینی پیش برود. برخی میگویند حوادث مشروطه انقلاب نبود چون هیأت حاکمه دستنخورده باقی ماند. شخصی مانند سید جمال واعظ از فرط بیسوادی و بیخبری مردم مجبور بود بگوید: «حریت» یعنی همان بچه یتیمی که ارث او را شوهر ننهاش بالا کشیده تا آن وقت مردم عامی مراد او را از ابعاد خسارت استبداد دریابند. از آن طرف حتی دیوانهای فریبکار مثل ظلالسلطان هم مشروطهخواه شد. ظلالسلطان حاکم جبار اصفهان بود که ابنیهها و ساختمانهای باقیمانده از عصر صفویه نیز از چپاولش در امان نماندند. به جانوران جنگلها و طبیعت هم رحم نکرد. با سپاهیانش نسل چندین نوع حیوانات میانکاله را از بیخ برانداخت. برای نشانهگیری تفنگ برنو جدیدش، دخترک خدمتکاری را واداشت بدود و بعد او را هدف گرفت. چون تیرش خطا رفت دخترک زخمی در خود پیچید. بهرغم همه اینها با انقلاب مشروطه ملتی متولد شد، مجلس و قانون اساسی تأسیس شد، تصویری روشن از مام وطن که بیمار است و نیاز به تیمار دارد پدیدار گشت و به جای پدر تاجداری که خود را سایه خدا میخواند تصویری از حق حاکمیت ملی نشست.
مشروطهخواهان امروز چه کسانی هستند؟ آیا میتوان تداوم روح مشروطه را در کالبد جریان یا در سبکی از ادبیات سیاسی و اجتماعی رایج دید؟
مشروطیت یک نقطه عطف در تاریخ ما است. تا قبل از مشروطیت هیچ کس از حقوق مردم صحبت نمیکرد. در حال حاضر نزاع پنهان و آشکاری میان دو دیدگاه سیاسی در جریان است؛ دیدگاهی که روی حق شهروندی آحاد جامعه تمرکز میکند و به مشروطسازی قدرت میاندیشد و دیدگاه دیگری که برای قدرت و پاسخگو کردن آن تحت لوای شرع حدومرزی قائل نیست. از این بابت من انقلاب مشروطه را پروژهای ناتمام میدانم. به عبارتی همان دغدغهها و آرمانهای سیاسی آباء و اجدادی هنوز برایمان موضوعیت دارد. من چه انقلاب مشروطه و چه انقلاب اسلامی را از جمله دو نهضت تمدنی فراگیر و عموم خلقی میدانم. اصلاحطلبان ایرانی امروز ضمن رد مواضع شیخ فضلالله نوری، تعرض و محاکمه فقیهی چون او در عصر مشروطه را اشتباه مهلک مشروطهطلبان میدانند، در مقابل اصولگرایان امروزی مواضع روحانیان نواندیشی مثل علامه نائینی فقیه پرآوازه شیعی عصر مشروطه را التقاطی و مصلحتجویانه میشمارند. اصلاحطلبان اندیشههای علامه نائینی را ترویج میکنند که در رساله «تنبیهالامه و تنزیهالمله» به صراحت و شجاعت در دفاع از حکومت انتخابی و مخالفت با سلطنت مطلقه و حکومت استبدادی دلیل میآورد و مورد تأیید علمای برجستهای مانند محمدکاظم خراسانی و عبدالله مازندرانی دو فقیه معروف آن زمان هم قرار داشت. همین رسالۀ کوچک علامه که موازنه نظری منازعات نهضت مشروطه را به نفع مشروطهخواهان تغییر میداد و به محور تبیین دینی از نظام مشروطه و پیوند سنت فقاهتی شیعی با موضوعات جدید و دشواری چون تجدد، دموکراسی و دولت مدرن منجر میشد هماینک مورد بغض و کینه عدهای محافظهکار است. قابل انکار نیست که تمرکز بر هویت ملی و استقلال، غیرت دینی و ایستادگی ملی، عدالت و ضرورت اداره کشور بر اساس قوانین موضوعه از دستاوردهای بسیار مهم انقلاب مشروطه بود که تماماً در انقلاب اسلامی موضوعیت یافت و به نام قانون اساسی جمهوری اسلامی تدوین گردید. خب دور از انتظار نیست که در هر انقلابی فرصتطلبان یا چتربازانی ناگهان سروکلهشان پیدا شود و میراثخوار مبارزات و مطالبات مردم شوند. مشروطیت و جمهوریت در هر دو انقلاب بهرغم ناکامیها و کمبودها، آغازگر عصر بیداری و روشنگری جامعه ایرانیاند و از این نظر هر دو انقلاب به حساب میآیند. همین امروز میتوان عقایدی را یافت که با گذشت یک قرن از حکم آیات ثلاثه و برخی مراجع در حق انتخاب مردم برای تعیین سرنوشت سیاسی خود، به دنبال روشهایی متفاوت مانند کشف و شهودند و رابطهشان با آزادیهای مصرح در قانون اساسی فعلی و موضوع جمهوریت و مردمسالاری مثل جن و بسمالله است. حاکمیت ملی و استقلال، ملتسازی، تحول تمدنی و قانونگرایی و قانوننویسی مهمترین دستاوردهای انقلاب مشروطه است. تحولات عصر مشروطه به نظرم از این زاویه یک انقلاب به تمام معناست، منتهی یک انقلاب صورتی. البته فهم امروز هر یک از ما، متر و معیار خاص خود را دارد. اینکه منظور از مشروطه آیا آن چیزی بود که در کشورهای دموکراتیک هم واقع میشد یا اینکه در ذهن مشروطهخواهان مفاهیم دیگری میگذشت من آن را یک انقلاب به همین مفهوم نوین در علم سیاست یعنی دگرگونی در تمام ابعاد سیاسی، اجتماعی و بهخصوص فرهنگی میدانم که هنوز ما را درگیر خود دارد و با انقلاب بعدی هم عمیقتر شده است. هنر، ادبیات، شعر، موسیقی، نگاه به امر سیاسی و حتی در دیپلماسی و مناسبات خارجی فعلی ما رگههایی از اندیشههای بارورشده عصر انقلاب مشروطه در خود دارد.
زنده نگهداشتن مشروطه امروز به چه کار ما میآید؟ صرفاً بازخوانی رخدادی غرورآفرین است یا یادآوری خواستههایی است که تا امروز نیز مورد مطالبه مردم و روشنفکران است؟
پرسش زنده نگه داشتن مشروطه چه نسبتی با اینجا و اکنون ما دارد یا به چه کار ما میآید به پاسخهای امروزی میانجامد که میتواند فکر و اندیشه تولید کند و سادهسازی ایدئولوژیک و رمانتیسیسم خیالی مانند ما بهترینیم و بر دیگر فرهنگها و اقوام برتری داریم را اصلاح نماید. بخشهایی از جامعه ایرانی هم هنوز از نوعی نگرانی وسواسگونه و افراطی نسبت به بیگانگان از جنس همان بیماری داییجان ناپلئونی رنج میبرد. مثلاً ردپای انقلاب مشروطه را در دیگهای پلو باغ سفارت انگلیس جستجو میکند و مجاهدات هزاران مبارز و عالم روشنبین و ملیون روشنفکر و وطنپرست را یکسره نادیده میگیرد. عنوان چنین وسواسی «توهم توطئه» یا تئوری توطئه است که در نوع خود از انواع بیماری پارانویا چه فردی و چه جمعی شمرده میشود. کسی که به توهم توطئه در مفهوم اخیر آن مبتلاست تمام رویدادهای عمده سیاسی و تاریخی را در دستان پنهان و پرقدرت سیاست و سفارتخانه دیگری و دستگاههای مخوف جاسوسی بیگانه میپندارد. عدهای هم تصور میکنند دلیلی وجود ندارد با توجه به اعتماد و بازگشت به خویشتن و عزت نفسی که ملت ایران در روزهای انقلاب و دوران جنگ تحمیلی و سپس تحمل تحریمهای بینالمللی کمرشکن اخیر از خود بروز داد ناکارآمدی، فساد، تورم، بیکاری، اعتیاد و فروپاشی سرمایه اجتماعی را در مناسبات داخلی ببینیم و به پای ندانمکاریهای خودمان بنویسیم، پس خوب است تمامی علتهای آن را به دستان ناپیدای کارگردانی بیگانه ارجاع دهیم و خیال خودمان را راحت کنیم. بعضی تحلیلگران تاریخ معاصر ایران از این زاویه، شکست انقلاب مشروطه، نهضت ملی شدن صنعت نفت و عوارض بیبرنامگیهای فعلی را نیز به خارج از مرزها استناد میکنند. این بدبینی مفرط جزء لایتجزای ایدئولوژی سیاسی بنیادگراهاست. البته اینکه میگوییم توهم توطئه نوعی بیماری است بدین معنا نیست که اساساً هیچ توطئهای در هیچ موردی در کار نیست و آنچه توطئه خوانده میشود همه از باب خوابوخیال است، نه، بلکه میگویم توطئه خارجی را باید در پرتو مدارک و اسناد، بدون جانبداری عاطفی و ایدئولوژیک ارزیابی کرد تا دچار برخورد احساسی و بیمارگونه نشد و بشود به موقع کمبودها و نواقص درونی را کشف و خنثی کرد. هستند عدهای که انگیزه ملت ایران در مبارزه با استبداد شاه را محصول بندوبست پشت پرده قدرتهای جهانی میدانند. بدیهی است هیچ کدام از این توهمات یا بهتر بگویم اتهامات راهی به شناخت عینی رویدادها و تحولات مهم تاریخی یکصد ساله مردم ایران و علل واقعی موفقیت یا ناکامی آن ندارد.
چرا مشروطه آنگونه که باید و شاید جایی در سیاست باز نکرده است؟ چطور یکی از مهمترین نقاط عطف تاریخی انقدر اثر و ردپای کمرنگی در آثار این حوزه دارد؟
گذشتهها بخشی از هویت ما است. ما برای جلوگیری از ارتکاب اشتباهات گذشتگان باید بدانیم ایشان چه میخواستند که به آن نرسیدند. ما نباید برای به وجود آوردن نفرت از گذشته تاریخی، آن را بازخوانی کنیم. برخی از گذشته و تاریخ تنفر دارند، آن را سیاه و سفید میبینند و همه شخصیتهای گذشته را یا در قامت فرشته یا شیطان و خائن بررسی میکنند. ما از فراز و فرود مشروطه باید بیاموزیم. یادمان نرود پس از دوره اول دولت ملی دکتر مصدق که با حمایت اکثر قریب به اتفاق علما همراه بود و اختلافات حاد نشده بود مشکلی پیش نیامد؛ اما در شش ماه آخر روندی ایجاد شد که به علما و جامعه مذهبی اینطور القاء شد که تنها انتخاب میان شاه و کمونیسم برایشان باقی مانده است. درسی که از تاریخ معاصر میگیریم این است که بخش بزرگی از ساختههای ذهنی میتواند کاذب و توهم باشد. البته میتوان رشد مبالغهآمیز چنین توهمی را هوشمندانه در تاریخ سیاسی - اجتماعی ایران بدون افتادن در تله توهم توطئه ردیابی کرد. خب تاریخ طولانی استبداد، تهاجم وحشیانه قبایل و اقوام تجاوزگر، نفوذ و دخالت آشکار و پنهان قدرتهای استعماری در حوادث مهم و سرنوشتساز موجب بیاعتمادی و بدبینی شده است منتهی نباید سهم امالامراض و عامل اصلی را که استبداد و یکهسالاری بوده است کمرنگ دید. حتی زمانی که سال ۱۹۰۷ ایران به صورت رسمی نیمهمستعمره گردید و به حوزه نفوذ روس و انگلیس تقسیم شد و نوعی رسم سرسپردگی و تحتالحمایگی رجال کشور و دولتمردان رواج یافت، باید بخش مهمی از این پدیده زشت و خانمانبرانداز را هم ناشی از ترس رجال و تجار از استبداد داخلی دانست. آنها برای امنیت جان و مال و ناموس خود از دست تعدیات و زورگویی استبداد به حمایت سفارت و پرچم خارجی پناه میبردند. نباید گذاشت بعضی برای سرپوش گذاشتن بر ضعف و کاستی خود، مشکلات را صرفاً به بیگانگان نسبت دهند. یادآوری میکنم قبل از انقلاب بلندگوهای وابسته به دربار میگفتند ایران چون دارد به زودی به پای ژاپن میرسد دولتمردان غربی به شاه حسادت میکنند. در حالیکه همان زمان تحلیلگران واقعبین غربی معتقد بودند پروژههای اقتصادی شاه، غالباً بلندپروازانه، غیرمعقول و غیرواقعبینانه است. تازه اگر سیاست غرب، جلوگیری از توسعه اقتصادی دیگر کشورها بود، چرا کشورهای دیگری مانند کره جنوبی، تایوان، سنگاپور، هنگکنگ، مالزی یا ترکیه که داشتند در جهت توسعه گام برمیداشتند، گرفتار دسیسه و توطئه غرب نشدند.
به نظر شما جریان مشروطه و چهرههای اثرگذار در آن را باید چگونه معرفی کرد؟ چه ابزاری امروز کاربرد بیشتری برای بازخوانی آن واقعه دارد؟
ما البته نباید با تعمیم مقولههای غربی بهعنوان مقولههایی عام و جهانشمول، تاریخ خود را بازخوانی کنیم یا بگذاریم برخی در داخل دست به تحریف بزنند و با صدور احکام غیرواقعی مبتنی بر انکار واقعیت و یا ترس و توهم به سرقت گذشته تاریخیمان بپردازند. نباید تاریخ خودمان را محکوم کنیم. نباید با عینک سیاه و سفید تمام گذشته و گذشتگان را نفی و انکار یا تقدیس و تعظیم کرد. باید خدمات و اشتباهات را با هم در نظر گرفت. تاریخ گذشته را باید سکویی قرار داد که مثل یک پلکان پلهای را از آن بالاتر و جلوتر برویم. در برخی محافل آکادمیک یا روشنفکری وقتی سخن از انقلاب اسلامی است برخی استدلال میکنند انقلاب اسلامی ایران معلول سیاست حقوق بشر کارتر بوده و فکر نمیکنند انقلاب ناشی از فعال شدن شکافها و تضادهای درونی جامعه ایران بوده است و دیر یا زود، با حقوق بشر کارتر و یا بدون آن، بر اثر انسداد سیاسی رژیم شاه این زلزله ۱۰ ریشتری انجام میشد و انقلاب صورت میگرفت. نمیتوان حوادث بزرگ سیاسی و اجتماعی را که ریشه در اعماق تاریخ یک ملت دارد محصول یک لحظه یا تصمیم و تصادف یا حتی دخالت دست پنهان بیگانگان دانست.
بازخوانی مشروطه و دنبال کردن رد پای آن در جامعه کنونی چه گرهای از مشکلات سیاسی ما میگشاید؟
من به این نظریهها که جهان غرب و دنیای صنعتی را محور، مرکز و قطب برتر میشمارند اعتقادی ندارم. نگاه ثنوی و البته از بالا به پایین غربیها نسبت به ملل شرق، که گویا تاریخ از غرب آغاز میشود و در غرب نیز به پایان میرسد و جوامع شرقی باید همیشه نقش فرودست و دنبالهرو را بازی کنند نمیپذیرم. به نظرم تاریخ هر سرزمینی هویت جمعی یک قوم و ملت را تشکیل میدهد. هر نوع تاریخزدایی از حافظه یک ملت به سرقت ناخودآگاه و بحران هویت آن منجر میشود. راستی باورتان میشود در سالروز انقلاب مشروطه درست ۱۱۰ سال پس از ظهور رکن چهارم مشروطه یعنی مطبوعات، عدهای پیدا شوند در همین مطبوعات دیگرانی را که نمیپسندند با الفاظ رکیک، زشت و با برچسبزنی، ترور شخصیتی و اخلاقی کنند. چرا ملتی که در کمتر از هفتاد سال دو انقلاب در کارنامه دارد و چیزی حدود ۱۱۰ سال جلوتر انقلاب مشروطهاش راهگشای رهایی و استقلال ملتهایی در منطقه بوده رئیسجمهورش بخشی از مردم را خس و خاشاک بنامد یا کسانی یافت شوند که اهالی آن را با گاو و گوساله و بزغاله مقایسه کنند. اگر ذهنیت تاریخی ملتی دستکاری شود چنین پدیدههایی کمیاب نخواهد بود. فضای امروز خاورمیانه که در آتش خون و جنون عدهای سلفی و بنیادگرا دستوپا میزند تنها ناشی از دخالت بیگانگان نیست که ناشی از فقر هویتی و گریز از آزادی هم هست.
نظر شما :